راهکارهای امیر المؤمنین علی علیه السلام برای فقرزدایی از منظر آیت الله مکارم شیرازی

راهکارهای امیر المؤمنین علی علیه السلام برای فقرزدایی از منظر آیت الله مکارم شیرازی


ریشه یابی / مدیریت / بهره گیری از منابع خدادادی / تقویت فرهنگ کار / عدالت گرایی / حمایت اجتماعی / انفاق/ میانه روی / عمران و آبادی‌

اسلام تنها ناظر به زندگى جاویدان آخرت نیست، بلکه به زندگى آبرومند این دنیا نیز که مقدمه ‏اى براى آن است اهتمام فوق ‏العاده‏ اى دارد. لذا مسئله فقرزدایى را یکى از مهم‏ ترین دستورات خود قرار داده، و راه‏کارهاى آن را نشان داده است.[1]

با توجّه به اهمیّت فوق العاده موضوع طرق مبارزه با فقر لازم است به طور مستقل در این باره بحث شود.[2]

بى‏شک طرق مبارزه با فقر بسیار متنوع و گسترده است، همان گونه که ریشه‏ هاى فقر چنین است؛ ولى راه ‏هاى عمده و اساسى [از دیدگاه امام علی علیه السلام] را مى ‏توان موارد زیر دانست:[3]

ریشه یابی

 بسیارى از مدیران جامعه به جاى توجه به مسائل عمقى، گرفتار سطحى ‏نگرى، روزمرّگى و تنگ نظرى مى ‏شوند. در حالى‏که اگر به جاى پرداختن به این امور، به سراغ ریشه‏ هاى اصلى بروند و مشکل فقر را از آنجا حل کنند و از راه حل ‏هاى سطحى و فرعى که ممکن است موقتاً گروهى را راضى کند، صرف نظر نمایند و با صبر و شکیبایى به جنگ مشکلات بروند، به یقین موفق ‏تر خواهند بود.[4]

على علیه السلام مى ‏فرماید: «یُسْتَدَلُّ عَلَى إِدْبَارِ الدُّوَلِ بِأَرْبَعٍ: تَضْیِیعُ‏ الْأُصُولِ‏ وَ التَّمَسُّکُ‏ بِالْغُرُورِ وَ تَقْدِیمُ الْأَرَاذِلِ وَ تَأْخِیرُ الْأَفَاضِلِ‏؛ از امورى که سبب سقوط دولت ‏ها مى‏ شود، چهار چیز است: نادیده گرفتن اصول و مشغول شدن به فروع، سپردن کارها به دست افراد پست و کنار زدن افراد با شخصیت».[5]

در حدیث دیگرى از آن حضرت مى ‏خوانیم: «مَنِ‏ اشْتَغَلَ‏ بِغَیْرِ الْمُهِمِّ ضَیَّعَ الْأَهَمَّ؛ آن کس که به امور بى ‏اهمیّت [و غیر اساسى] بپردازد، امور مهم [و اساسى] را تباه خواهد کرد».[6]

مدیریت

نقش مدیران جامعه در ایجاد فقر، از همه بیش ‏تر است، کیفیت مدیریت در پیشرفت یا رکود جامعه و فقر و غناى آن تأثیر زیادى دارد؛[7] برنامه ریزى توأم با آینده نگرى و مدیریت فعّال و حساب شده، که در متون اسلامى از آن به تدبیر یاد مى ‏شود، از اساسى ‏ترین طرق براى ریشه کن کردن فقر است.

در بسیارى از جوامع به قدر کافى منابع مفید نیروى انسانى و طبیعى وجود دارد؛ ولى نبودن مدیریت صحیح و برنامه ریزى دقیق، آن را به جامعه فقیرى مبدّل ساخته است. در مقابل جوامعى دیگر با در دست داشتن کم ترین منابع و امکانات طبیعى، به صورت جامعه ‏اى پیشرو درآمده ‏اند؛ چرا که از منابع محدود خود، با مدیریت و برنامه ریزى صحیح حداکثر استفاده را برده ‏اند.

مدیریت صحیح، نیاز به آموزش، تجربه و استفاده از تجارب دیگران و آینده ‏نگرى و نداشتن‏ تعصّب نسبت به تجارب شکست خورده دارد.[8]

امیرمؤمنان على علیه السلام مى ‏فرماید: «مَنْ‏ سَاءَ تَدْبِیرُهُ‏ تَعَجَّلَ‏ تَدْمِیرُهُ‏؛ کسى که سوء مدیریت داشته باشد، شکست او به زودى فرا مى ‏رسد».[9]

آن حضرت در حدیث دیگری با صراحت مى ‏فرماید: «سُوءُ التَّدْبِیرِ مِفْتَاحُ‏ الْفَقْرِ؛ مدیریت غلط، کلید فقر است».[10]

همچنین در بیان دیگرى از آن حضرت ضمن جمله ‏اى کوتاه و پرمعنا مى ‏خوانیم: «حُسْنُ‏ التَّدْبِیرِ یُنْمِی‏ قَلِیلَ‏ الْمَالِ،‏ وَ سُوءُ التَّدْبِیرِ یُفْنِی کَثِیرَهُ؛ مدیریت خوب سرمایه اندک را بارور مى ‏کند و سوء مدیریت، سرمایه بسیار را بر باد مى ‏دهد».[11]

احادیث فوق به خوبى نشان مى ‏دهد مدیریت و برنامه ‏ریزى تا چه حد در [مبارزه با فقر] از اهمیت برخوردار است.[12]

 امیرمؤمنان على علیه السلام در نامه ‏اى که خطاب به اهل مصر مرقوم داشت و به مالک اشتر داد تا به همراه ببرد، مطالب بسیار مهمى را گوشزد کرد؛ از جمله اینکه فرمود: «وَ لَکِنَّنِی‏ آسَى‏ أَنْ یَلِیَ أَمْرَ هذِه الْأُمَّةِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا، فَیَتَّخِذُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلًا، وَ عِبَادَهُ خَوَلًا، وَ الصَّالِحِینَ حَرْباً؛ من از این نگران و اندوهناکم که سرپرستى امور این امّت به دست بى‏ خردان و نابکاران بیفتد و در نتیجه بیت‏المال را به غارت برند و آزادى را از مردم سلب کنند و آنها را برده خود سازند و با صالحان به نبرد برخیزند و فاسقان را همدست خود قرار دهند».[13]

در این نامه تصریح شده است که تولّى امور توسط ناکارآمدان و نابکاران، سبب انباشت ثروت در دست جمعى خواهد شد و در نتیجه گروهى دیگر فقیر و برده آنان مى ‏شوند.[14]

بهره گیری از منابع خدادادی‏

آموزه های اسلامی به این نکته اشاره مى ‏کند که خداوند امکانات کافى در روى زمین براى حل مشکل فقر آفریده است؛ حداقل این است که انسان آب و زمینى در اختیار داشته باشد. اگر براى عمران و آبادى و بهره‏گیرى از آن تلاش کند، مى ‏تواند فقر را از خود دور سازد؛ چنانکه در حدیث معروفى از امام علی ( ع) مى ‏خوانیم: «مَنْ‏ وَجَدَ ماءً وَتُرابَاً ثُمَّ افْتَقَرَ فَأَبعَدَهُ اللَّهُ‏؛ دور باد از رحمت خدا کسى که آب و زمینى به دست آورد و باز هم فقیر باشد».[15]

امروز نیز اگر جوامع اسلامى بخواهند عزت و احترام و سربلندى و استقلال خویش را باز یابند، باید از طریق همکارى با یکدیگر به استفاده از تمام منابعى که خدا به صورت فراوان در اختیار آنان گذاشته است با فقر مبارزه کنند.[16]

تقویت فرهنگ کار

مبارزه با فقر چیزى نیست که تنها، از طریق حکومت یا به وسیله وضع قوانین به ثمر برسد، هر چند نقش حکومت و قوانین بازدارنده را نمى ‏توان انکار کرد.[17]

در این بین سوء برداشت از مفاهیم سازنده اسلامى و تفسیر نادرست آنها یکى از عوامل [فقر] و عقب ماندگى در برخى از جوامع اسلامى است. زهد را به معناى بیگانگى از دنیا تفسیر کردن و قضا و قدر را وسیله تنبلى و فرار از زیربار مسئولیت ‏ها دانستن و توکل بر خدا را به معناى ترک تلاش و فعالیت تفسیر کردن و نکوهش دنیا را به معناى ترک مال و ثروت دانستن و مانند آن همه از امورى است که سبب عقب ماندگى فرد و جامعه مى‏شود.

لذا بر کسانى که رشته آموزش فرهنگ جامعه را به دست دارند، لازم است مفاهیم صحیح این واژه ‏ها را براى عموم تشریح کنند و روشن سازند که همه این واژه ‏ها، ما را به تلاش و کوشش براى فقرزدایى‏ فرا مى‏ خواند؛ نه تن دادن به فقر.[18]

بر این اساس اسلام، صغیر و کبیر، پیر و جوان و تمام کسانى را که قدرت بر کار دارند، دعوت به کار مى‏ کند و کار را فریضه مى ‏شمرد.[19] آنچه بیش از همه در این امر تأثیرگذار است، اراده عمومى جامعه است که همه تصمیم بگیرند با عوامل فقر مبارزه کنند. زیرا بدون این مبارزه، امنیت و آرامش و محبت و دوستى بر جامعه حکمفرما نمى ‏شود.[20]

مخصوصاً در روایات متعددى از اینکه کسى در جامعه اسلامى کَلّ بر مسلمین باشد، یعنى دیگران زحمت بکشند و او از دست رنجشان استفاده کند، نهى اکید شده است.[21]

امام على علیه السلام مى ‏فرماید: «مَنْ لَمْ یَصْبِرْ عَلَى کَدِّهِ، صَبَرَ عَلَى الْإِفْلَاسِ‏؛ کسى که در برابر زحمت کار شکیبا نباشد، باید در برابر فقر و درماندگى شکیبایى کند».[22]

در حدیث جالبى از امیرمؤمنان على علیه السلام مى ‏خوانیم: «إنَّ اْلأَشْیاءَ لَمّا ازْدَوَجَتْ ازْدَوَجَ الْکَسَلُ وَ الْعَجْزُ فَنَتَجا بِیْنَهُما الْفَقْرَ؛ هنگامى که همه چیز با یکدیگر ازدواج کردند، تنبلى و ناتوانى نیز با هم ازدواج نمودند و فرزندى به نام فقر از آن ها متولد شد».[23]

عدالت گرایی

عدالت از ارکان اصلى فقرزدایى، رفع محرومیت، تأمین رفاه عمومى و تعمیم و توزیع درآمد است و نمى‏توان با دلخوش کردن به آینده، عدالت را قربانى کرد و ظلم را مجاز دانست؛ زیرا از دیدگاه اسلام، ظلم با هیچ توجیهى روا نیست.[24]

امیرمؤمنان على علیه السلام با قاطعیت تمام هر نوع ظلم و بیدادگرى را رد مى ‏کند و مى ‏فرماید: «وَاللَّهِ لَأنْ أَبیتَ عَلى‏ حَسَکِ السَّعْدانِ مُسَهَّداً، أَوْ اجَرَّ فِى الْاغْلالِ مُصَفَّداً، أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ ألْقَى‏ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ ظالِماً لِبَعْضِ‏ الْعِبادِ؛ به خدا سوگند اگر شب را به بیدارى بر روى خار سعدان به روز آورم، و با قرار داشتن غل ‏ها بر بدنم، روى زمین کشیده شوم، پیش من محبوب‏ تر است، از اینکه خدا و رسولش را در قیامت ملاقات کنم در حالى که به بعضى از مردم ستم کرده باشم».[25]

امیرمؤمنان علیه السلام به محمد بن ابى ‏بکر (والى مصر) فرمان مى‏ دهد که به گونه ‏اى عمل کن که ضعیفان از عدالت تو مأیوس نشوند: «وَ لَایَیْأَسِ الضُّعَفَاءُ مِنْ‏ عَدْلِکَ‏ عَلَیْهِمْ‏».[26]

با نادیده گرفتن عدالت، اگر هم رشد اقتصادى جامعه افزایش یابد، به یقین بخش ‏هاى دیگر توسعه، به ویژه فرهنگ، اخلاق و معنویت جامعه آسیب مى ‏بیند. زیرا توجه به رشد - بدون عدالت - سبب فشار به اقشار کم درآمد جامعه مى ‏شود و طبیعى است در چنین فضایى، روى آوردن به امور غیر قانونى و درآمد هاى نامشروع براى تأمین هزینه‏ هاى زندگى براى گروهى از مردم اجتناب ‏ناپذیر است و پى آمد آن، عدم تأثیر برنامه‏ هاى معنوى و اخلاقى[27] و آسیب دیدن دین مردم و موجب پریشانى و اضطراب آنان است.

امام علی علیه السلام به فرزندش محمد بن حنفیه فرمود: «فرزندم! از فقر بر تو مى‏ترسم پس از آن به خدا پناه ببر، چراکه فقر، هم دین انسان را ناقص مى‏ کند و هم عقل را مشوش مى ‏سازد و هم مردم را به او و او را به مردم بدبین مى ‏کند؛ یَا بُنَیَّ، إِنِّی‏ أَخَافُ‏ عَلَیْکَ‏ الْفَقْرَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنْهُ، فَإِنَّ الْفَقْرَ مَنْقَصَةٌ لِلدِّینِ! مَدْهَشَةٌ لِلْعَقْلِ‏».[28]

و همه این موارد هزینه ‏هاى فراوانى را بر دوش دولت مى ‏گذارد که باید با تقویت نیروهاى بازدارنده، مأموران امنیّتى، تجهیزات روانى، بهداشتى و مانند آن به مقابله با این ناهنجارى‏ ها بپردازد[29]

[از سوی دیگر در بُعد عدالت فردی] کارگزاران باید از تقوا و پارسایى برخوردار باشند، تا از افتادن در ورطه یک جانبه ‏نگرى، دنیازدگى و دلبستگى ‏هاى مادى، قومیتى و نژادى دور بمانند و عادلانه به مردم جامعه نگاه کنند.[30]

امیرمؤمنان علیه السلام نیز در خطبه‏ ها و نامه ‏هاى نهج ‏البلاغه در توصیه ‏ها و فرمان ‏هایش به کارگزاران امر به تقوا را سر لوحه توصیه ‏هایش قرار مى ‏دهد، چرا که کارگزاران حکومت بدون تقوا و پارسایى نمى ‏توانند به اهداف عالیه دست یابند.[31]

آن حضرت در نامه 26 پس از فرمان به یکى از کارگزارانش به تقوا و فرمانبرى از خداوند، مى ‏فرماید: «وَ مَنْ لَمْ یَخْتَلِفْ سِرُّهُ وَ عَلاَنِیَتُهُ، وَ فِعْلُهُ وَ مَقَالَتُهُ، فَقَدْ أَدَّى الاْمَانَةَ؛ آن کس که درون و برونش یکسان باشد، و سخن و گفتارش هماهنگ، او مى ‏تواند حقّ این امانت (ولایت و حکومت) را ادا کند و از عهده آن بر آید».

در جاى دیگر هنگامى که یکى دیگر از کارگزارانش را به سراغ مأموریت اقتصادى و جمع ‏آورى زکات مى ‏فرستد، نخست به او فرمان تقوا مى ‏دهد و سپس او را از ستم بر مردم بر حذر مى ‏دارد: «اِنْطَلِقْ‏ عَلَى‏ تَقْوَى‏ اللَّهِ‏ وَحْدَهُ لَاشَرِیکَ لَهُ، وَ لَا تُرَوِّعَنَّ مُسْلِماً وَ لَا تَجْتَازَنَّ عَلَیْهِ کَارِهاً، وَ لَا تَأْخُذَنَّ مِنْهُ أَکْثَرَ مِنْ حَقِّ اللَّهِ فِی مَالِه؛ با تقوا و احساس مسئولیت در برابر خداوند یکتا و بى‏همتا حرکت کن و در مسیر خود هیچ مسلمانى را مترسان و از سرزمین او در حالى که از تو ناخشنود باشد، نگذر و بیش از حق خداوند در اموالش را از وى نگیر».[32]

چرا که اگر تقوا نباشد و حکومت به دست نابخردان و تبهکاران بیفتد، اموال را میان خود تقسیم کرده و مردم را از آن محروم مى ‏نمایند: «وَ لَکِنَّنِی‏ آسَى‏ أَنْ یَلِیَ أَمْرَ هذِه الْأُمَّةِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا، فَیَتَّخِذُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلًا، وَ عِبَادَهُ خَوَلًا».[33]

پى‏آمد بى‏ تقوایى آن است که برنامه ‏ریزان و مجریان رشد و توسعه، عدالت را فداى خودخواهى و منافع شخصى خود مى ‏نمایند و با جهت‏گیرى‏ هاى خاص، محرومان جامعه را فراموش نموده و سبب تمرکز ثروت در دست مرفّهان و زراندوزان مى ‏شوند.[34]

حمایت اجتماعی

امام علی علیه السلام بیشترین تأکید را درباره قشر نیازمند جامعه فرموده و سفارش‏ هایى را که درباره آن ها ذکر کرده درباره هیچ یک از گروه ‏هایى که دست اندر کار تولید و سوددهى و امنیّت جامعه هستند نفرموده است. تصور بسیارى بر این است که از کارافتادگان اجتماع و نیازمندان بى ‏دست و پا چون نقشى در تولید و پیشرفت جامعه ندارند، نباید اهمیتى داشته باشند.

حتى در دنیاى مادى، امروزه گروه‏ هایى هستند که معتقدند این گروه تنها مصرف کننده و سربار جامعه ‏اند و از بین بردن آنها با یک طریق آسان و بدون درد کار شایسته ‏اى است و بحث ‏هاى مربوط به «أتانازى»؛ (مرگ از روى ترحم) مدافعان سرسختى دارد.

ولى از نظر ادیان آسمانى و مخصوصاً اسلام که بر محور مسائل اخلاقى و انسانى دور مى‏زند و پرورش عواطف بشرى را در سایه خدمت به این گروه مى‏ داند، بیشترین تأکید براى رسیدگى به آن ها شده است. افزون بر این نهایت بى ‏انصافى است که در روز توانایى خدمت کنند و در روز ناتوانى محروم گردند.[35]

در حدیثى آمده است که: «در عصر امیرالمؤمنین على علیه السلام، حضرت پیرمرد نابینائى را دید که در کوچه ‏ها گدایى و تقاضاى کمک از مردم مى ‏کند، تعجّب کرد که چرا باید در کشور اسلام چنین صحنه ‏اى دیده شود. هنگامى که از جریان سؤال فرمود، عرض کردند: «یا امیرالمؤمنین! این یک فرد مسیحى است که مسلمانان از کمک کردن به او دریغ دارند». على علیه السلام ناراحت شد و فرمود: «اسْتَعْمَلْتُمُوهُ‏ حَتَّى إِذَا کَبِرَ وَعَجَزَ مَنَعْتُمُوهُ؟! أَنْفِقُوا عَلَیْهِ مِنْ بَیْتِ الْمَالِ؛ هنگامى که قوى و نیرمند بود از نیروى او استفاده کردید، امّا اکنون که پیر و ناتوان شده رهایش کردید؟! - این برخلاف انسانیّت و انصاف و مروّت است - سپس افزود: از بیت المال مسلمین به او انفاق کنید [و براى او حقوقى قرار دهید]».[36]

انفاق

در آیات و روایات فراوانى به مواسات با افراد نیازمند و گاه ایثار توصیه و در موارد زیادى به انفاق آبرومندانه به آنها دستور داده شده، که همه این امور تأثیر به سزایى در مبارزه با فقر دارد.[37]

اسلام این کمک ها را به اشکال مختلف توصیه کرده است؛ هدیه، صدقه، صله رحم، اطعام، ولیمه، وقف، وصیّت به ثلث، زکات واجب و مستحب و غیر اینها.[38]

امیرمؤمنان على علیه السلام مى‏ فرماید: «سُوسُوا إِیمَانَکُمْ بِالصَّدَقَةِ، وَحَصِّنُوا أَمْوَالَکُمْ بِالزَّکَاةِ، وَادْفَعُوا أَمْوَاجَ الْبَلَاءِ بِالدُّعَاءِ؛[39] ایمانتان را با صدقه حفظ کنید و اموالتان را با زکاه نگه‏دارید و امواج بلا را با دعا از خود دور کنید».

همان بزرگوار در یکى دیگر از کلمات قصارش مى‏ فرماید: «الصَّدَقَةُ دَوَاءٌ مُنْجِحٌ؛‏[40] صدقه داروى شفابخشى است».

این فرهنگ پر بار اسلامى سبب شده است که در جوامع اسلامى کمک هاى مردمى به صورت گسترده ‏اى انجام گیرد، و بسیارى از نیازمندان زیرپوشش این کمک ها قرار گیرند؛ گاه به نام‏ «جشن نیکوکارى» گاه‏ «هفته اکرام» گاه تحت عنوان‏ «اعیاد مذهبى» و «ایّام سوگوارى» گاه به‏ «عنوان افطارى»، «ستاد رسیدگى به امور دیه و کمک به زندانیان نیازمند»، «کمک به ازدواج جوانان» و عناوین دیگر.

اضافه بر این، هزاران مدرسه و درمانگاه و بیمارستان و مسجد و کتابخانه و خانه‏ هاى ارزان قیمت نیز با همین انگیزه ساخته شده است.[41]

به یقین، هرگاه این روحیّه حفظ و بالنده و گسترده شود، محرومیّت ‏زدایى از جامعه امکان پذیر خواهد بود و جامعه ما مجموعه ‏اى مى ‏شود از بهترین انسان ها و سرشارترین عاطفه‏ ها.[42]

به علاوه، اموال انسان برکت پیدا مى‏ کند و درهاى روزى به روى او گشوده مى‏ شود، تا آنجا که امیرمؤمنان على علیه السلام مى ‏فرماید: «إذَا أَمْلَقْتُمْ فَتَاجِرُوا اللَّهَ‏ بِالصَّدَقَةِ؛[43] هنگامى که زندگى بر شما تنگ شد و آثار فقر نمایان گشت از طریق صدقه دادن با خدا معامله کنید و زندگى خودرا رونق بخشید».[44]

میانه روی

بی شک اگر از اسراف و تبذیر پرهیز شود و در هزینه کردن سرمایه ‏ها صرفه ‏جویى و میانه ‏روى گردد، بسیارى از مشکلات حل مى ‏شود؛ مشکل زمانى براى فرد یا جامعه پیدا مى ‏شود که حساب دقیقى براى هزینه ‏ها و نیازها در نظر نگیرد و یا بى‏حساب و کتاب آنچه را دارد هزینه کند، که به یقین زمانى فرا مى ‏رسد که فرد یا جامعه در فقر فرو مى ‏روند.[45]

در حدیثی امیرمؤمنان على علیه السلام فرمود: «إِنَ‏ السَّرَفَ‏ یُورِثُ‏ الْفَقْرَ، وَ إِنَّ الْقَصْدَ یُورِثُ الْغِنى‏‏؛ اسراف فقر به بار مى‏آورد و میانه ‏روى غنا را در پى دارد».[46]

در حدیثى دیگر از امیرمؤمنان علیه السلام در غررالحکم‏ مى ‏خوانیم: «مَنْ‏ صَحِبَ‏ الْاقْتِصادَ دامَتْ صُحْبَةُ الْغِنى‏ لَهُ وَ جَبَرَ الْاقْتِصادُ فَقْرَهُ وَ خَلَلَهُ‏؛ کسى که همنشین میانه‏ روى باشد غنا و بى ‏نیازى پیوسته همنشین او خواهد بود و اقتصاد فقر او را جبران و مشکلات او را برطرف مى ‏سازد».[47]

در حدیث دیگرى از همان پیشواى بزرگ مى ‏خوانیم: «مَا عَالَ امْرُؤ اقْتَصَدَ؛[48] تنگدست نشد کسى که میانه‏ روى پیشه کرد».

همان حضرت فرمود: «ثَمَرَةُ الْقَنَاعَةِ الْإِجْمَالُ فِی الْمُکْتَسَبِ وَ الْعُزُوفُ عَنِ الطَّلَبِ‏؛ ثمره قناعت و خوداتکایى، دوربودن از نیازمندى به دیگران است».[49]

عمران و آبادی

عمران و آبادانى یکى از اصول راهبردى در نظام اقتصادى براى زدودن فقر و رفاه‏ عمومى و عزّت ملى و استقلال اقتصادى است. زیرا با عمران و آباد شدن یک منطقه و اقداماتى از قبیل ایجاد شبکه حمل و نقل و ساختن و عریض نمودن راه ‏ها، فراهم ساختن انرژى و سوخت مناسب براى واحدهاى تولید، سدسازى، فراهم ساختن بازارها، نمایشگاه ‏هاى بین ‏المللى و فضاى مناسب براى داد و ستد آسان کالاها و خدمات، زمینه توسعه و رشد اقتصادى بستر آبادانى بیشتر زمین، یعنى بستر توسعه کشاورزى، صنعت، بازرگانى و هر آنچه تأمین کننده رفاه زندگى - از قبیل آب، برق، محیط زیست - است فراهم می شود.[50]

نکته عقلى و عقلایى در این رابطه بیان لطیفى است که در نامه امیرمؤمنان به مالک اشتر به آن اشاره شده است و آن اینکه از منابع و پشتوانه ‏هاى اصلى نظام اقتصادى خراج و مالیات است و چنین منبعى بدون آبادانى زمین بدست نمى ‏آید، مى ‏فرماید: «وَلْیَکُنْ‏ نَظَرُکَ‏ فِی‏ عِمَارَةِ الْأَرْضِ أَبْلَغَ مِنْ نَظَرِکَ فِی اسْتِجْلَابِ الْخَرَاجِ، لِأَنَّ ذَلِکَ لَایُدْرَکُ إِلَّا بِالْعِمَارَةِ؛ باید توجّه تو در عمران و آبادانى زمین بیش از توجّهت در جمع‏آورى خراج باشد، زیرا خراج جز با آبادانى بدست نمى‏ آید».[51]

حضرت ادامه مى ‏دهد و مى ‏فرماید: نظام اقتصادى و حکومتى که در بند عمران و آبادانى نیست و همه همّتش در جمع‏ آورى خراج قرار مى ‏دهد، سه نتیجه شوم را باید انتظار بکشد:

نخست ویران شدن این زمین ‏ها چرا که عمران و آبادانى جز با حمایت حکومت اسلامى میسّر نمى ‏شود و در طول تاریخ نیز دیده شده که در مناطقى که حکومت ‏ها به آبادانى زمین نمى ‏اندیشیدند و در عین حال خراج سنگینى بر اراضى مى ‏بستند، کشاورزان، زمین ‏ها را رها کرده و به نقاط دیگرى نقل مکان مى‏ کردند: «وَمَنْ طَلَبَ الْخَرَاجَ بِغَیْرِ عِمَارَةٍ أَخْرَبَ الْبِلَاد».

دیگر اینکه مردم به هلاکت سوق داده مى‏شوند: «وَأَهْلَکَ الْعِبَاد». زیرا فقر دامان آن ها را مى ‏گیرد و یکى از عوامل مهم هلاکت به معناى واقعى آن یا به معناى از دست دادن روحیه ‏ها همان فقر است.[52]

سخن آخر

تردیدى نیست با مراعات موارد یاد شده [در کلام نورانی امیر امیرمؤمنان علیه السلام]، مى‏ توان براى رفع فقر از جوامع بشرى تا حدود زیادى موفق عمل کرد و به غنا، عزّت و سربلندى جامعه اسلامى امیدوار بود.[53]

پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir

منابع:
دائرة المعارف فقه مقارن

پیام امام امیر المومنین علیه السلام


[1] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏13، ص332.

[2] دائرة المعارف فقه مقارن، ج‏2، ص198.

[3] همان.

[4] همان، ص200.

[5] میزان الحکمه، ج2، ص936، ماده «دولة»؛ (دائرة المعارف فقه مقارن، ج‏2، ص200).

[6] غررالحکم، ح10944؛ (دائرة المعارف فقه مقارن، ج‏2، ص200).

[7] دائرة المعارف فقه مقارن، ج‏2، ص169.

[8] همان، ص198.

[9] غررالحکم، شماره 8091.

[10] غررالحکم، ح8090.

[11] همان، ح8081؛ (دائرة المعارف فقه مقارن، ج‏2، ص199).

[12] دائرة المعارف فقه مقارن، ج‏2، ص199.

[13] نهج البلاغه، نامه62.

[14] دائرة المعارف فقه مقارن، ج‏2، ص199.

[15] بحاارالانوار، ج100، ص65، ح10.

[16] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏13، ص333.

[17] دائرة المعارف فقه مقارن، ج‏2، ص201.

[18] همان، ص200.

[19] همان، ص202.

[20] همان، ص201.

[21] همان، ص202.

[22] غررالحکم، شماره 8113.

[23] کافى، ج5، ص86، ح8؛ (دائرة المعارف فقه مقارن، ج‏2، ص202).

[24] دائرة المعارف فقه مقارن، ج‏2، ص201.

[25] نهج البلاغه، خطبه224.

[26] همان، نامه27؛ (دائرة المعارف فقه مقارن، ج‏2، ص229).

[27] دائرة المعارف فقه مقارن، ج‏2، ص230.

[28] نهج البلاغه، حکمت۳۱۹.

[29] دائرة المعارف فقه مقارن، ج‏2، ص230.

[30] همان، ص233.

[31] همان، ص234.

[32] نهج البلاغه، نام 25.

[33] همان، نامه62.

[34] دائرة المعارف فقه مقارن، ج‏2، ص234.

[35] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏11، ص70.

[36] وسائل الشیعه، ج11، ص49، باب19؛ (پیام قرآن، ج‏10، ص361).

[37] دائرة المعارف فقه مقارن، ج‏2، ص201.

[38] اسلام و کمک هاى مردمى، ص9.

[39] نهج البلاغه، حکمت 146.

[40] نهج البلاغه، حکمت 7.

[41] اسلام و کمک هاى مردمى، ص9.

[42] همان، ص10.

[43] نهج البلاغه، حکمت 258.

[44] اسلام و کمک هاى مردمى، ص11.

[45] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏13، ص149.

[46] کافى، ج4، ص53، ح 8؛ (دائرة المعارف فقه مقارن، ج‏2، ص382).

[47] غررالحکم، ح 8071؛ (پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏13، ص150).

[48] نهج‏ البلاغه، حکمت 134؛ (اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین) ، ج‏1، ص117).

[49] غررالحکم، ح9078؛ (دائرة المعارف فقه مقارن، ج‏2، ص221).

[50] دائرة المعارف فقه مقارن، ج‏2، ص149.

[51] نهج البلاغه، نامۀ 53.

[52] دائرة المعارف فقه مقارن، ج‏2، ص150.

[53] دائرة المعارف فقه مقارن، ج‏2، ص202.

captcha