زندگى امام على بن موسى الرضا علیه السلام ابعاد مختلفى دارد که یکى از ابعاد مهم آن مسأله ی ولایت عهدی است. هدف این است که در این نوشتار، این بُعد زندگى امام علیه السلام را مورد بررسى قرار دهیم.
دشمنی با اهل بیت علیهم السلام، سیاست ثابت خلفای عباسی
خودکامگان عباسى پس از سقوط امویان، از این فرصت بسیار مناسب سیاسى و اجتماعى به نام اهل بیت پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم و به عنوان عباس عموى رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم و با استفاده از شعار «الرضا لآل محمّد»، که شعار ثابت و قطعى انقلاب هاى اسلامى و مردمى بر ضد بنى امیه بود، روى کار آمدند.[1]
مردم مسلمان گمان مى کردند که چون آن ها به راستى نسبتى با پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم دارند، مى خواهند آیین و سنت او را زنده کنند و مرهمى بر زخم هاى جانکاه دوران بنى امیه بگذارند؛ امّا بنى عباس به سرعت نقاب ها را کنار زدند و هنگامى که پاى خود را محکم دیدند، همان حکومت خودکامه و استبدادى و خفقان بار بنى امیه را تکرار کردند، و حتى بسیارى از جنایت هاى آن ها از بنى امیه نیز پیشى گرفت!
زندان ها در زمان آن ها گسترش عجیبى پیدا کرد و در بغداد زندان ها و شکنجه گاه هاى هولناکى تأسیس شد. مخصوصاً کشتار بى رحمانه آل على علیه السلام و اولاد فاطمه زهرا علیها السلام شدت گرفت. حیف و میل بیت المال و غارت ذخایر اسلامى به حد اعلى رسید و تشریفات و تجملات دربار آن ها از بنى امیه بیشتر شد.
اموال عظیمى که از طریق غنایم جنگى و گسترش اسلام و خراج به بیت المال سرازیر مى شد و مى بایست در راه نشر فرهنگ اسلامى و عمران سرزمین ها پهناور اسلام و رفاه حال مستضعفان هزینه مى شد، به طرز بسیار زننده اى صرف هوسرانى هاى آن ها مى گشت.
امّا خیلى زود مردم مسلمان ماهیت آن ها را شناختند و نطفه انقلاب هاى مجدد بر ضد این گروه سالوس و ریاکار، مخصوصاً در ایران زمین، پرورده شد و بذر قیام هاى اسلامى و مردمى در همان سرزمین قهرمان پرور خراسان و زادگاه ابومسلم پرورش یافت.[2]
تحمیل ولایتعهدی به امام رضا علیه السلام
نوبت به مأمون رسید. او که شامه سیاسى قوى داشت و بسیار زیرک و هوشیار و در عین حال، بى رحم و قسى القلب بود، براى این که بر این انقلاب ها پیشى بگیرد، فوراً مرکز حکومت را تغییر داد و از بغداد به قلب خراسان منتقل کرد تا از طریق تهدید و تطمیع، این مرکز مهم انقلاب را خاموش سازد و از نزدیک ناظر بر اوضاع باشد.
از سوى دیگر، او مى دانست تمام چشم ها در آن زمان به امام على بن موسى الرضا علیه السلام دوخته شده است و اوست که مى تواند رهبر این انقلاب بزرگ باشد. لذا پیش از آن که مردم مقدمات کار را فراهم کنند و اطراف امام على بن موسى الرضا علیه السلام را بگیرند،[3] مأمون پیشنهاد خود مبنى بر واگذارى خلافت به آن حضرت را مطرح کرد.امام علیه السلام از پذیرفتن آن به شدت امتناع ورزید.[4]
مأمون گفت: پس ولایت عهدى را به شما واگذار مى کنم. حضرت علیه السلام فرمود: مرا از این کار معذور دار. «فقال له المأمون کلاما فیه کالتهدید له على الامتناع علیه و قال فى کلامه: ان عمر بن الخطاب جعل الشورى فى ست احدهم جدک امیر المؤمنین على بن ابى طالب علیه السلام و شرط فیمن خالف منهم ان یضرب عنقه و لابد من قبولک ما اریده منک، فانى لا اجد محیصاً عنه؛ مأمون سخن تهدیدآمیزى به زبان آورد و در ضمن سخنانش گفت: عمر بن خطاب خلافت را به طور مشورت میان شش تن قرار داد که یکى از آنان جد تو امیرالمؤمنین على بن ابى طالب علیه السلام بود و شرط کرد درباره آن کس که از این شش تن سرپیچى کند، گردنش را بزنند و شما به ناچار باید آن چه را من خواسته ام، بپذیرى. من راهى جز این ندارم».[5]
و اینچنین مأمون حضرت را مجبور ساخت که به خراسان بیاید، ظاهراً محترمانه و به عنوان ولایت عهد، امّا در باطن ایشان را تحت نظر قرار داد تا از این جهت فکرش راحت باشد. او فکر مى کرد با این برنامه،دیگر خطرى حکومت او را تهدید نخواهد کرد. [6]
ولایتعهدی به مثابه ی رسانه ای برای نشر علوم اسلامی
زمان امام رضا علیه السلام زمان بسیار مهمّى بود که اسلام گسترش یافته و مکاتب و مذاهب مختلف در جامعه پیدا شده بود. کتاب هاى متعدّدى به عربى ترجمه شده و افکار اسلام با مکاتب مختلف مخلوط شده و افکار التقاطى به وجود آمده بود. تبلیغات ضد اسلامى فراوان و مسلمان هاى خالص کم شدند. امام علیه السلام در چنین زمانى براى یک نهضت فکرى و علمى قیام کرد. در آن زمان وسایل ارتباط جمعى نبود، یکى از بهترین مکان ها براى نشر افکار، دربار خلفا بود که اگر مسئله اى در آنجا مطرح مى شد، سینه به سینه نقل شده و گسترش مى یافت. یکى از دلایلى که امام ولایت عهدى مأمون را پذیرفت همین جهت بود به خصوص که مأمون هم در ظاهر ادّعاى تشیع مى کرد و هم مردى دانشمند بود و مى خواست با علما باشد و دانشمندان به دربارش راه داشتند، به همین جهت دربار او محلّ بحث مذاهب مختلف بود. [7]
لذا گرچه ولایتعهدی از سوی مأمون به حضرت رضا علیه السلام تحمیل شد وایشان برخلاف میلشان از مدینه به طوس آمدند، لیکن هنر امام تبدیل این تهدید بهعنوان فرصت بود و با توجه به اینکه در آن زمان رسانه ای وجود نداشت و تنها رسانه فعال نیز از آن دشمن بود،[8] امام علیه السلام با پذیرش ولایت عهدی از شرایط دربار مأمون که مانند رسانه اخبار را در جامعه پخش میکردند به خوبی بهره گرفت[9] و از طریق همین رسانه برای تقویت پایه های عقیدتی دین تلاش کرد[10] و شک و شبهه ها را برطرف نمود.
[می توان گفت] یکی از دلایل پذیرش ولایت عهدی از سوی امام رضا علیه السلام این بود که ایشان می توانست از طریق جایگاه ولایت عهدی علوم اسلامی را در جهان گسترش دهد. جایگاهی که امام رضا علیه السلام در ولایت عهدی به دست آورد باعث شد تا پرده از علوم اسلامی برداشته شود.[11]
در تبیین این مدعا باید گفت به دلیل جاذبه دربار خلافت (بیم و ترسى که مردم داشتند از یک سو و جوایز کلان مأمون از سوى دیگر)، معروف ترین و فعال ترین دانشمندان مذاهب و فرقه ها به آن جا راه مى یافتند و جلسات مناظره اى که با هیچ قیمت امکان تشکیل آن در خارج از دربار نبود، برپا مى کردند. این جلسات به امام علیه السلام مجال بسیار خوبى براى اداى رسالت بزرگ خویش در نشر علوم اسلامى و بستن راه بر مخالفان در آن شرایط حساس تاریخ اسلام مى داد که این، یکى از بزرگ ترین آثار غیر منتظره ولایت عهدى تحمیلى مأمون بر امام علیه السلام بود.[12]
ولایتعهدی و مناظره های تاریخی امام رضا علیه السلام
به اعتقاد من یکی از دلایلی که حضرت، ولایتعهدی را پذیرفت این بود که بتواند با سایر بزرگان ادیان و مذاهب مناظره کند و حقانیت اسلام را به آن ها بفهماند؛ چون حضرت به این مسئله شناخته شده بودند؛[13] امام رضا علیه اسلام می دانستند در دربار مامون امکان مناظره و شکست مذاهب انحرافی را دارند و در این راستا ولایتعهدی مامون را پذیرفتند.[14]
در نتیجه امام علیه السلام از جلسات مناظره دربار مأمون به عنوان یکى از مؤثرترین وسایل ارتباط جمعى آن روز بهره کافى گرفت؛ زیرا اخبار این جلسات به دلیل شرایط خاص حاکم بر آن، در سرتاسر کشورهاى اسلامى پخش مى شد. امام از این طریق نه تنها توطئه هاى تخریبى مأمون را خنثى فرمود و او را ناکام گذاشت، بلکه جامعه اسلامى آن روز را که، در شرایط بسیار حساسى از نظر فکرى و فرهنگى به سر مى برد، از انحراف رهایى بخشید.[15]
در واقع اگر دفاعیات امام رضا علیه السلام از مکتب اهل بیت علیهم السلام نبود اسلام به خطر می افتاد، لذا خدمتی که حضرت رضا علیه السلام در مناظرات خود کردند بسیار بینظیر و ارزشمند بود، به همین جهت نیز یکی از القاب این بزرگوار عالم آل محمد صلّى الله علیه وآله وسلّم است.[16]
ولایتعهدی و تعمیق و گسترش تشیع ایرانیان
یکی از عللی که امام رضا علیه السلام ولایتعهدی مامون را پذیرفتند این بود که با الهام الهی، توجه داشتند که مهم ترین پایگاه تشیع ایران است و اگر به ایران سفر کنند این کشور را پایگاه فرهنگ اهل بیت علیهم السلام خواهند کرد.[17]
لذا مأمون زمانی که حضرت رضا علیه السلام را به خراسان طلبید، از ترس اینکه حضرت از کوفه و قم که مرکز عمده شیعیان آن روز بود عبور نکند تا مشکلى براى حکومت وقت حاصل نشود، به حضرت نوشت از طریق بصره و اهواز و فارس به سمت خراسان حرکت کند.[18] ولى برخى شواهد تاریخى نشان مىدهد که حضرت از مسیر قم به خراسان رفت و مدّت کوتاهى در قم اقامت داشت.
ورود حضرت رضا علیه السلام در سال 200 هجرى به قم و استقبال گرم مردم از آن حضرت، بیانگر آن است که در اواخر قرن دوم وآغاز قرن سوم هجرى در قم زمینه هاى عمیق و وسیعى براى بروز فرهنگ تشیع و فقه آل محمّد صلّى الله علیه وآله وسلّم وجود داشته است.[19]
قبول ولایت از طرف ظالم!
در روایات متعددى که از امام على بن موسى الرضا علیه السلام نقل شده می خوانیم که: بعضى از مردم که آشنا به معیارهاى اسلامى نبودند، گاهى به امام ایراد می گرفتند که چرا با آن همه زهد و بىاعتنایى به دنیا این پست و مقام ولایت عهدى مامون را پذیرفته اى؟ امام در جواب سؤال فرمود: «آیا پیامبر برتر است یا وصى پیامبر» در پاسخ عرض کردند: نه پیامبر افضل است، فرمود: کدام افضل است، مسلم یا مشرک، عرض کردند مسلم، فرمود: عزیز مصر مشرک بود و یوسف پیامبر بود، و مامون (ظاهرا) مسلمان است و من وصى پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم و یوسف از عزیز مصر خواست که او را بر خزائن مصر قرار دهد و گفت من حفیظ و علیمم، در حالى که من مجبور به پذیرفتن این مقام شدم.[20]
در «فقه» در بحث قبول ولایت از طرف ظالم این بحث بطور گسترده آمده است که قبول پست و مقام از سوى ظالم همیشه حرام نیست، بلکه گاهى مستحبّ و یا حتى واجب می گردد و این در صورتى است که منافع پذیرش آن و مرجحات دینیش بیش از زیان هاى حاصل از تقویت دستگاه باشد.
به هر صورت قبول یا رد اینگونه پست ها تابع قانون اهم و مهم است، و باید سود و زیان آن از نظر دینى و اجتماعى سنجیده شود، چه بسا کسى که قبول چنین مقامى می کند سرانجام به خلع ید ظالم می انجامد و گاه سرچشمه اى می شود براى انقلاب ها و قیام هاى بعدى، چرا که او از درون دستگاه زمینه انقلاب را فراهم می سازد، و یا سنگر و پناهگاهى هستند براى مظلومان و محرومان و از فشار دستگاه روى اینگونه افراد می کاهند. بنابراین نجات یک ملت و حفظ جان انسان هاى بی گناه [به خصوص شیعیان] ایجاب می کرد که [آن حضرت] از فرصتى که ایجاد شده به نفع همه مردم، مخصوصا محرومان، استفاده کند.
از سوی دیگر گاهى بحران هاى اجتماعى و اقتصادى چنانست که پایه هاى حکومت خود کامگان را از اساس می لرزاند آن چنان که همه چیز خود را در خطر می بینند، در اینگونه موارد براى رهایى خویشتن از مهلکه حتى حاضرند از یک حکومت عادلانه مردمى استقبال کنند، تا خود را نجات دهند. این ها امورى است که هر یک به تنهایى مىتواند مجوز قبول اینگونه پست ها باشد.[21]
سخن آخر: (ولایتعهدی امام رضا علیه السلام، بازنمایی رابطه بین دین و سیاست است)
سیره ائمّه اهل بیت علیهم السلام نشان می دهد که آنان، دین را جداى از سیاست نمی دانستند؛[22] لذا در عصر خلفاى بنى عبّاس و بنى امیه، غالباً امامان اهل بیت علیهم السلام یا در زندان بودند و یا در تبعید و یا در خانه هایشان تحت نظر، و تمام این امور به جهت آن بود که حاکمان ستمگر وقت از قیام آن ها براى تشکیل حکومت اسلامى بیم داشتند.
قبول ولایت عهدى از سوى امام على بن موسى الرضا علیه السلام هر چند تحت فشار مأمون و براى جهات سیاسى صورت گرفت.[23] به خوبى نشان می دهد که امامان راستین تشکیل حکومت عدل الهى را از وظایف حتمى خود می شمردند و از هر فرصتى براى آن استفاده می کردند و دشمنان آن ها نیز به خوبى بر این امر واقف بودند.[24]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظلّه makarem.ir
منابع:
1. مناظرات تاریخى امام رضا علیه السلام با پیروان مذاهب و مکاتب دیگر
2. بیانات معظم له
[1] تاریخ التمدن الاسلامى، ج1، ص125؛ (مناظرات تاریخى امام رضا علیه السلام با پیروان مذاهب و مکاتب دیگر، ص 15).
[5] الارشاد، ص 290.
[7] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی، درس خارج فقه، 1384/09/22.
[8] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در جمع نمازگزاران حرم مطهر رضوی، 1393/06/07.
[9] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در دیدار با اساتید و نخبگان بسیجی سطوح عالیه حوزه های علمیه کشور، 1394/05/21.
[10] همان.
[11] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در اختتامیه کنگره بین المللی نقش شیعه در پیدایش و گسترش علوم اسلامی، 1397/06/21.
[13] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در دیدار رئیس شورای علمی همایش بین المللی امام رضا علیه السلام و گفت وگوی ادیان، 1397/11/04.
[14] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در مراسم جشن میلاد امام رضا علیه السلام در مشهد، 1396/05/13.
[16] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در جمع نمازگزاران حرم مطهر رضوی، 1393/06/07.
[17] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در مراسم جشن میلاد امام رضا علیه السلام در مشهد، 1396/05/13.
[18] عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 149.
[19] همراه زائران قم و جمکران، ص 38.
[20] وسائل الشیعه، ج 12، ص 146؛ (تفسیر نمونه، ج 10، ص 9).
[21] تفسیر نمونه، ج 10، ص 9.
[22] دائرة المعارف فقه مقارن، ج 1، ص 531.
[24] پیام قرآن، ج 10، ص 48.