سیر مبارزات آیت الله العظمی مکارم شیرازی در آینۀ اسناد به روایت ساواک

سیر مبارزات آیت الله العظمی مکارم شیرازی در آینۀ اسناد به روایت ساواک


آغاز مبارزات سیاسی/ گوش به زنگ دستورات امام باشید/ نمی دانند ما انقلاب می کنیم نه اغتشاش!/ تهیه و چاپ اعلامیه با چاشنی بازی دادن ساواک/ تلگرام و نامه به امام خمینی/تقویت «روحیه انقلابی» مردم شیراز/ حسینیه ای که خود یک نهضت شد/ روشنگری درباره ماهیت رژیم پهلوی در آبادان/ راننده ی بی تجربه و سراشیبی سقوط برای ملت/ برشی از فساد حکومت پهلوی/ این چه مسلمانی است؟/ مجاهدی که ساواک را درمانده کرد‌

حوزه های علمیه و مراجع معظم تقلید و علماء همواره در صف مقدس مبارزه با دیکتاتوری پهلوی قرار داشته و در این مسیر گام برداشته اند.[1]

یکی از این مبارزان انقلابی آیت الله العظمی مکارم شیرازی است که مبارزه خود را از ابتدای دهه40 آغاز نمود و در خرداد 1342 نیز توسط حکومت شاه مدتی زندانی شد و پس از آزادی، مبارزات خود را از سر گرفت.[2]

معظم له بعد از قیام19دی 1356 در قم، به اتهام«اقدام علیه امنیت و اخلال در نظم و آسایش عمومی» در 21 دی ماه همان سال به چابهار و در ادامه به مهاباد و انارک نایین تبعید شد و در مرداد ماه 1357 از تبعید رهایی یافت و با شدت گرفتن حوادث انقلاب به تهران آمد.[3] تا سرانجام در 22 بهمن1357، انقلاب اسلامی ایران که نقطه آغاز آن قیام خونین 15 خرداد 1342 بود با رهبری الهی و هوشمندانه امام خمینی رحمه الله علیه و همراهی دیگر علما به ویژه آیت الله العظمی مکارم شیرازی و نیز همراهی آگاهانه و گسترده مردم ایران به پیروزی رسید و زمستان 1357 به بهار بیداری اندیشه های الهی پیوند خورد.[4]

آنچه در این نگاشته فراروی مخاطبان قرار می گیرد، اسنادی است که مبارزات و فعالیت های شبانه روزی عالمی وارسته را با وجود موانع و محدودیت های فراوانی که بر سر راه ایشان پدید می آوردند در معرض دانشنامه نویسان و رجال پژوهان و علاقمندان به مطالعه در تاریخ انقلاب اسلامی قرار می دهد.[5]

 اسنادی که گستره ای به وسعت جغرافیای ایران دارد و به فعالیت‌های آیت‌الله العظمی مکارم شیرازی در شهرهای شیراز، آبادان، خرمشهر، تهران، کرمان، خرم‌آباد، سبزوار، بهشهر و ... می‌پردازد، و به خوبی پشتکار این عالم ربانی در جریان نهضت امام خمینی رحمه الله علیه را نشان می دهد. و چگونگی سازماندهی فرهنگی عالمی اندیشمند و نوآور را در عرصه های مختلف تبلیغ، تألیف و تدریس به تصویر می کشد. و خواننده را در جریان مبارزات یکی از فعال‌ترین چهره‌های روحانی کشور قرار می‌دهد.[6]

این نگاشته مروری است بر مبارزات و فعالیت‌های معظم له در دهه 40ه‍ ش که براساس اسناد و منابع مختلف تهیه شده است.لذا خواننده به خوبی در جریان وقایع و رویدادها و سیر مبارزاتی آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله قرار می‌گیرد.

آغاز مبارزات سیاسی

اولین سند موجود در رابطه با فعالیت های سیاسی آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله ، مربوط به دو ماه پایانی عمر دولت دکتر مصدق می باشد؛ در آن زمان که ایشان طلبه ای 27 ساله بود، برای سخنرانی به شهرستان اردبیل رفت و در هفدهم خردادماه در مسجد بزرگ، در حالی که کشور در التهابِ درگیری بین طرفداران و مخالفان دکتر مصدق قرار داشت و حدود دو ماه قبل از این سخنرانی، محمود افشار طوس، رئیس شهربانی کل کشور به قتل رسیده بود، گفت:«سرچشمه خراب بوده؛ چون افسران بازنشته دانشکده افسری را تحمیل کرده اند؛ نتیجه همان است. ریاست شهربانی کل را از بین بردند و دولت می گوید در هر یک پست سرهنگ لازم نیست؛ موقعی که یک دولت قوی به خاک ما می آید، افسرها فرار اختیار می نمایند.»

همین سخنان کافی بود تا شهربانی اردبیل ایشان را احضار و مورد بازجویی قرار داده[7] و دستور تحت نظر قرار دادنِ ایشان را صادر نماید.[8]

گوش به زنگ دستورات امام باشید

با آغاز نهضت امام خمینی رحمه الله علیه در مهرماه سال 1341ش، آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله نیز با آن همراه شد و در سخنرانی دی ماه خود در مسجد میرزا یوسف آقا در شهر تبریز، که توسط انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تبریز به مناسبت نیمه ماه شعبان ترتیب داده شده بود، گفت:«عده ای از اشخاص طبقات مختلف به اینجانب مراجعه و از بعضی از مأمورین دولت که محدودیت هایی برای آنها فراهم نموده اند، شکایت کرده؛ این محدودیت باعث نارضایتی و به ضرر مملکت و ملت است؛ حتی شخص اول مملکت هم به این محدودیت راضی نیستند. من این جریان را در حوزه علیمه قم مطرح خواهد نمود.»

در همین ایام ایشان در سخنرانی خود در مسجد جامعه شهر تبریز گفت:«حتما باید گوش به زنگ باشید و هر دستوری که از حوزۀ علمیۀ قم می رسد از آن پشتیبانی نمایید.»[9]

آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله ، تحصیل علوم دینی را از مدرسه آقا باباخان شیرازی آغاز نموده و با بسیاری از علماء و فضلای شهر همفکری داشت به همین دلیل بود که ساواک شیراز در جریان نهضت امام خمینی رحمه الله علیه در نامه ای ایشان را«وسیله ارتباط روحانیون شیراز با روحانیون قم» که«بین علمای قم نقوذ و محبوبیت» دارد معرفی کرد[10] و در این رابطه، نامه ی وی به آقای مجد الدین مصباحی را که در آن، به تبیین موقعیت امام خمینی رحمه الله علیه و شرایط موجود پرداخته بود، برای اداره کل سوم ساواک ارسال کرد:

« وضع قم و تهران از نظر جریان های روز ، شل کن سفت کن دارد. دیروز یکی از دوستان ما را به نام آقای حجتی کرمانی گرفته اند و به تهران فرستاده اند. در مورد ماه محرم اوصاع خالی از ابهام نیست. موقعیت معظم له(امام خمینی رحمه الله علیه) بسیار خوب، سیل تلگرافات به سوی قم سرازیر است. از نقاط مختلف، وفود و هیئت های باشکوهی به قم آمده و می آیند. چنانچه نقشه و هدف مشخص و حساب شده ای تعقیب گردد. افق آینده انشاالله روشن است.»[11]

نمی دانند ما انقلاب می کنیم نه اغتشاش!

آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله به دلیل فعالیت های گسترده ای که داشت، در خرداد ماه سال 1342ش دستگیر و مدت 45روز در زندانی شهربانی بازداشت گردید. ایشان پس از آزادی، راهی شیرازی شد در روز ششم مرداد ماه، هنگام ورود به شهر، در دروازه قرآن، اثاثیه اش مورد بازرسی قرار گرفت و 8 برگ اعلامیه، با عنوان«هدف روحانیون از مبارزه اخیر» کشف گردید که به همین علت، مجدداً دستگیر[12] و تحویل فرماندار نظامی گردید.[13]

دستگیری او در این نوبت، مدت زیادی طول نگشید و پنج روز بعد با «قرار اخذ کفیل به مبلغ بیست هزار ریال» آزاد شد.[14]

آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله در این موقعیت،« از پیروان مکتب خمینی رحمه الله علیه »[15]، «از روحانیون ناراحت و مخالفت دولت[16]» و « از شاگردان مخلص مکتب خمینی رحمه الله علیه که در قم موقعیت و منزلتی دارد»[17] شناخته می شد، و این در حالی بود که ایشان ضمن آسیب شناسی فعالیت های جزیره ای و جدا از هم، برای ادامه مبارزه به سازماندهای فعالیت های فرهنگ در راستای مبارزه با رژیم شاهنشاهی، با تأکید بر مخفی بودن آن، مشغول بود و می گفت:

« تاکنون هر یک از علماء و صاحبان تقلید، روش خاصی داشتند و حتی حوزه های علمیه قم، مشهد و نجف، کارهای مذهبی که انجام می داده اند متفاوت؛ از دو سلیقه مختلف سرچشمه می گرفته، ما از کار مشهد و مشهدی ها از کار ما اطلاع نداشتند. در واقع کار ما را دو مرحله تشکیل می دهد، اول ایجاد نظم و ترتیب و هماهنگی بین خودمان و در این مدت مبارزه با دولت هم می کنیم، تنها به طور مخفی و کم و در ضمن، گسترش کارهای خود را از جهت آمادگی بین مردم نیز در همین دوره خواهیم داد و شاید ایجاد یک چاپخانه منظم هم در این مدت در تهران عملی گردد. زیرا قم و مشهد محیط کوچک است و زود کشف خواهد شد. و دوم مرحله مبارزه علنی و حساب شده با دولت خواهد بود. در این مرحله هم سعی شود تنها به نیروی دینی متکی نباشیم به وسیله مجامعی که در زمان حیات آیت الله العظمی بروجردی رحمه الله علیه در اروپا و آمریکا ایجاد شده است، با اروپا و افکار مردم آن آشنا شده و خود را به آنها نزدیک کنیم و افکار خود را به آنها بگوئیم و بفهمانیم.»[18]

این اظهارات که در زمان حضور ایشان در مشهد مقدس ایراد شده بود، موجب احضار او به ساواک خراسان گردید.[19] چگونگی این احضار و پرسش و پاسخ صورت گرفته، به نقل از آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله به این شرح است:«امروز ما را دو دفعه به سازمان خواستند و ما هم رفتیم. سوالاتی کردند که من هم جواب دادم. موضوع اینجا بود که گفتند شما را از جانب حوزه علیمه مأموریت است در مشهد اغتشاش کنید. نمی دانند ما انقلاب می کنیم نه اغتشاش...»[20]

تهیه و چاپ اعلامیه با چاشنی بازی دادن ساواک

پس از تصویب لایحۀ ننگین کاپیتولاسیون و اعتراض امام خمینی رحمه الله علیه که منجر به دستگیری شبانه و تبعید فوری ایشان به ترکیه گردید؛ آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله که در شیراز بود به همراه دیگر علمای شهر مانند: شهید آیت الله سید عبدالحسین دستغیب رحمه الله علیه و آیت الله حاج سید محمد باقر حاج عالم رحمه الله علیه، برای تصمیم گیری پیرامون چگونگی واکنش به تبعید امام رحمه الله علیه در منزل آیت الله حاج شیخ بهاء الدین محلاتی رحمه الله علیه حضور داشت؛[21] ریاست گروهی از فضلای قم که قصد چاپ اعلامیه ای در این خصوص را داشتند به او نسبت داده شد و ساواک شیراز در این خصوص نوشت:« جای تردید نیست که اکثر اعلامیه های منتشره به نام روحانیون شیراز در قم، به وسیله آقای ناصر مکارم تهیه و چاپ می شود»[22]

پیگیری های ساواک برای روشن شدن نقش آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله در جریان تهیه و توزیع اعلامیه روحانیون شیراز به جایی نرسید، تا اینکه پس از گذشت حدود پنج ماه ساواک قم اعلام کرد:«نامبرده فوق چندین ماه است که فعالیتی ندارد و اصولاً از طلاب فاضل و معتدل می باشد.»[23]

این در حالی است که در همان زمان، با فاصله پنج روز ، ساواک شیراز در گزارشی نویشت:« این سازمان اطمینان کامل دارد که ناصر مکارم، عامل منحصر و تهیه کننده کلیه اعلامیه هایی است که از طرف روحانیون به شیراز ارسال می گردد.»[24]

این اظهار نظر موجب گردید تا بار دیگر ساواک قم، بنا به دستور اداره کل سوم، ایشان را احضار و مورد بازجویی قرار دهد؛ ولی او « از تهیه و چاپ اعلامیه های مذکور» اظهار بی اطلاعی نمود.[25]

اداره کل سوم ساواک که از این پاسخ ناراحت شده بود، از شیوه ی برخورد ساواک قم گلایه کرد و نوشت:« منظور این اداره کل این بود که به طور غیر محسوس توسط ساواک قم تحقیق گردد که آیا نامبرده در تهیه و پخش اعلامیه های مضره دست دارد یا خیر؟زیرا طبیعی است که شخص مزبور ضمن مصاحبه اگر خطایی داشته به آن اعتراف نخواهد کرد.»[26]

تلگرام و نامه به امام خمینی رحمه الله علیه

محل تبعید امام خمینی رحمه الله علیه در 13مهر ماه سال 1344 ش از ترکیه به عراق تغییر داده شد، که در این انتقال با سیل تلگرافی خطاب به ایشان همراه گردید و آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله نیز یکی از امضا کنندگان این تلگراف ها بود:« محضر مقدس حضرت آیت الله آقای خمینی رحمه الله علیه ، انتقال آن مرجع عالیقدر به جوار ائمۀ اطهار دل های مشتاقان را تسکین موقتی بخشید. در انتظار بازگشت آن حضرت مستطاب عالی قدر دقیقه شماری می کنیم.از طرف طلاب قم.شیرانی.ناصر مکارم.یحیی انصاری.حسین شب زنده دار.ربانی شیرازی»[27]

تقویت «روحیه انقلابی» مردم شیراز

فعالیت های آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله در شهر شیراز، به علت ارتباط با حوزه علیمه و علمای شهر از ویژگی های خاصی برخوردار بود، ایشان در تیرماه سال 1345 به شیراز رفت.[28] دیدار گسترده در محل سکونت وی و همچنین آمد و شدهایی که در این راستا صورت گرفت، به صورت دقیق و با اشاره به ساعت خروج و بازگشت، ثبت[29]گردید:

«حدود یک هفته است که ناصر مکارم از قم به شیراز آمده و مرتباً با وی در تماس می باشم آقای مکارم در محل و منزل بخصوص توقف ننموده و مرتب به منزل علماء رفته و دید و بازدید می نماید...آنچه من احساس نموده ام، قصدش ایجاد تحرکی در جامعه روحانیون تندرو و مخالف سیاست روز می باشد»

در ملاحظات این گزارش امده است:« بدون تردید ناصر مکارم از عناصر ماجراجوست که بین جامعه روحانیت ایران بخصوص قم، مقام و موقعیتی دارد و چنانچه شرایط زمان و مکان ایجاب نماید از هیچگونه تحریکی فروگذار نخواهد بود.»[30]

هم چنین علت حضور آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله در مرداد ماه سال 1347 س در شیراز، در کنار جلسات سخنرانی، ایجاد اتحاد و اتفاق روحیه مبارزاتی بود.

معظم له برای حصول این مهم توجه به نسل جوان را یکی از اصلی ترین مبانی این تغییر می دانست و با سخنانی تهییج آمیز و حماسی، همشهریان خود را به مبارزه بی حد و حصر علیه رژیم پهلوی فرا می خواند.

حضور ایشان به علت علقه هایی که در این شهر داشت، به تناسب موقعیت به طور متوسط هر شش ماه یک بار صورت می گرفت که در هر نوبت نیز، ضمن سخنرانی در مساجد و مجالس مختلف[31] به سازماندهی فرهنگی و اجتماعی نیز توجه وافر می نمود که این توجه،« استقبال دانشجویان و طبقه روشنکفر» را نیز به دنبال داشت.[32]

هم چنین معظم له درسفر مهر و آبان خود در سال 1350ش به شیراز، که با برپایی جشن های 2500 ساله شاهنشاهی با آن هزینه های سرسام آور همراه بود؛ با کنایه به فقر و فلاکت مردم در کشور اشاره نمود:«یکی از دوستان اظهرا داشته در اثر خشکسالی در دهات شهرستان داراب، آب لوله کشی کم شده و با نظارت ژاندارم، روزانه یک حلب آب برای مصرف هر نفر داده می شود و حتی اگر بخواهند غسل هم بکنند، باید با همین یک حلب آب غسل نمایند.پس فلسفۀ روز در اسلام مفید است برای اینگونه روزها!»[33]

حسینیه ای که خود یک نهضت شد

در همان سفر، تلاش های اولیه ای که برای تأسیس کانون جوانان صورت گرفته بود، در مسجد شکرالله خان شیراز به اطلاع مردم رسانده شد:« درباره تأسیس کانون جوانان، مبلغی در حدود سیزده هزار تومان جمع آوری شده، ما محلی را تعیین نموده ایم که زبان انگلیسی ، توأم با دروس اسلامی تدریس خواهد شد. این اولین قدرم است؛ چنانچه دیدید برای جوانان شما خوب است.بعداً تکمیل خواهد شد.»[34]

و با این حرکت مقدمات تشکیل حسینیه ای به نام «حسینیه هدایت» فراهم شد و در منزلی اجاره ای هیئت امنای آن تشکیل گردید تا با راه اندازی کلاس های مختلف درسی، به جذب جوانان اقدام نماید.[35]

این حسینیه در تاریخ 29/8/1350ش، مصادف با عید سعید فطر، با حضور «تعدادی از مردم، کسبه، بازاری، دانشجو و آموزگار» توسط آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله افتتاح شد.[36] که در مورد تشکیل آن گفته شد:« تشکیل حسینیه موصوف توسط یاد شده بالا، به احتمال قوی موجب گرایش گروهی از دانشجویان دانشگاه پهلوی شیراز، که زمینه و آمادگی دارند، به سمت روحانیون افراطی منطقه فارس خواهد شد و در آینده نیز امکان فعالیت های مضره به طور پنهانی در این حسینیه بعید نیست.»[37]

بر این اساس دستور« نفوذ و رخنه در حسینیه» توسط پرویز ثابتی صادر گردید.[38] جالب این بود که در سفر بعدی، که در اردیبهشت ماه سال 1351 صورت گرفت، آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله با موضوع فرارمغزها، در حسینیه هدایت سخنرانی نمود،[39] و در جلسه دیگری، به تفاوت رهبریِ حق و باطل اشاره کرد و با برشمردن خصوصیات هر یک گفت:« نقش رهبری وقتی غلط بود، جامعه لگدمال خواهد بود.»[40]

روشنگری درباره ماهیت رژیم پهلوی در آبادان

یکی از پایگاه های مبارزاتی آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله در دوران انقلاب اسلامی، شهر آبادان بود که در طول سال های مبارزه، بارها در ایام ماه مبارک رمضان و محرم به آن دیار رفت و ضمن همراهی با آیت الله عبدالرسول قائمی رحمه الله علیه و حجت الاسلام شیخ غلامحسین جمی رحمه الله علیه به روشنگری و هدایت مردم و افشاگری علیه رژیم شاهنشاهی پرداخت.

هنوز چهار ماه از آغاز نضت امام خمینی رحمه الله علیه سپری نشده بود که حضور ایشان در شهر آبادان برای سخنرانی در ایام مبارک رمضان، مورد حساسیت شهربانی قرار گرفت و در نامه ای به ساواک خوزستان نوشت:

« نام برده شخص بسیار ناراحتی به نظر می رسد توقف ایشان در آبادان به هیچ وجه صلاح نمی باشد.»[41]

نظریه شهربانی آبادان کاملاً درست بود زیرا ایشان در سخنرانی های خود، با مورد اشاره قرار دادنِ نارسایی های موجود، اساسِ اصلاحات ادعایی حکومت شاه را مورد سوال قرار داده و با صراحت با آن مقابله می نمود:

«می گویند بایستی برای فاضلاب شهر آبادان مهندس از خارج بیاورند، آقایان پول های گزافی در رامسر خرج می کنند، ولی در این گوشه مملکت مردم باید در حصیر آباد و تنور آباد با چه بدبختی زندگانی کنند.»[42]

»اصلاحات شروع شده است؛ اگر این مطلب درست باشد، چرا وضع آبادان این طور است، اطفال که به مدرسه می روند از سرایت میکروب فاضلاب شهر مریض می شوند.در این مورد چشم شهرداری و شهربانی روشن.»[43]

شهربانی آبادان که از این سخنرانی ها نگران و عصبانی شده بود در اظهار نظر خود نوشت:« با توجه به سخنرانی های از بدو ورود نامبرده به آبادان ملاحظه می فرمایند که روز به روز بر شدت و تندی اظهارات خود افزوده و با نزدیک شدن ایام قتل؛ به نظر می رسد چنانچه به وی تذکر داده نشده و جلوی اظهاراتش گرفته نشود، در ایام قتل از احساسات مذهبی مردم سوء استفاده کرده، ناراحتی هایی ایجاد نماید.»

این نگرانی با فرماندار شهر آبادان، در میان گذاشته شد و قرار شد تا او با«روحانیون» مذاکره نماید[44] و «تذکرات لازم» به ایشان داده شود.[45]

 در این رابطه، در تاریخ 16 بهمن ماه، جلسه ای با حضور فرماندار، رئیس ساواک خوزستان، آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله و آیت الله قائمی تشکیل و به ایشان تذکر داده شد[46] و بر اساس آن در ذیل گزارش دیگری از سخنان انتقادی ایشان که « رجال مملکتی را دلال قاچاق مواد مخدر» معرفی نموده بود نوشته شد:« به ریاست شهربانی پاسخ داده شود در مورد اظهارات آقای مکارم شیرازی، به ایشان توصیه شد که از اظهارات خارج از مطالب مذهبی خودداری نمایند.»[47]

راننده ی بی تجربه و سراشیبی سقوط برای ملت

ولی این تذکرات مفید واقع نشد و آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله دو روز بعد، در سخنرانی خود در مسجد سنابادی، شاه را به راننده ی بی تجربه ای تشبیه نمود که ملت را به سوی سراشیبی سقوط می برد، ایشان گفت:« آزادی را از ما گرفتند و به جای آن، زنان برهنه و لخت و عور و هر جایی را به رُخمان می کشند»[48] و در ادامه گفت:

« اینها مانند طایفه بنی امیه که حکومت را بین خانواده خود تقسیم کرده بود، پست ها را بین خود و فامیل هایشان تقسیم می کنند...اما تمام این جریانات تقسیر خود ما است که با این اعمال مبارزه نمی کنیم و خودمان می خواهیم به گردن ما سوار شوند.شما کمی به خود تکان بدهید و ببینید چطور حساب خود را می کنند.»[49]

در دومین روز فروردین ماه سال 1342 ش، مدرسه فیضیه قم مورد حمله قرار گرفت.بازتاب این حمله، اعلامیه امام خمینی رحمه الله علیه تحت عنوان«شاه دوستی یعنی غارتگری» بود که در سطح وسیعی پخش گردید؛ در این موقع اعلامیه هایی در یکی از محلات شهر آبادان در رابطه با این موضوع پخش شد که ارسال آن به آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله نسبت داده شد:« به طوری که از متن نامه پیداست، گویا اعلامیه های مزبور یا توسط ایشان یا اطلاع نامبرده ارسال گردیده است.»[50]

آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله در زمان هایی هم که در آبادان حضور نداشت، از طریق مکاتبه با آیت الله حاج شیخ عبدالرسول قائمی در ارتباط بود و با ایشان تبادل فکری می نمود:« در قم خبر تازه ای نیست، درس ها ادامه دارد و سربازگیری طلاب هم موقتاً موقوف شده است و وضع آرام است اما معلوم نیست تا کی ادامه یابد به طوری که رفقا اطلاع دادند اعلامیه دیگری از حضرت آقای خمینی رحمه الله علیه به زودی منتشر خواهد شد(راجع به چهلم شهدای قم)، و ممکن است در مقابل آن عکس العملی نشان بدهند.لابد به عرضتان تاکنون رسیده که حضرت آقای گلپایگانی هم در پاسخ تلگراف حضرت آقای حکیم اعلامیه ای دادند و اخیراً از طرف آقای نجفی هم اعلامیه ای که حاکی از پشتیبانی از سایر علماء اعلام است انتشار یافته است و لحن آن هم نسبتاً تند است.»[51]

برشی از فساد حکومت پهلوی

سفر بعدی ایشان به آبادان در ماه مبارک رمضان سال 1342ش که مصادف با دی و بهمن بود صورت گرفت که مانند گذشته در مساجد مختلف شهر به تبلیغ و ارشاد مشغول گردید. پرداختن به مسائل ملموس و عینی شهر، یکی از شیوه های انتقادی او بود که همواره نیز مرد حساسیت ساواک قرار داشت:«بروید در تهران ببینید در سر چهار راه ها مغازه ها ساخته و یا چراغ های رنگی گذاشته که هر کدام یک میلیون تومان خرج کرده اند اما بیایید ببینید در تنور آباد و چادر آباد آبادان را که آدم از انجا عبور می کند وحشت می کند.»[52]

« تاکنون بیش از هزاران نفر از والدین بچه ها که در دبیرستان سپهر تحصیل می کنند به من شکایت کردند که وضع دخترمان رو به خطر می رود. فساد در بین دختران دبیرستان سپهر زیاد شده، من اعلام خطر به رئیس فرهنگ می کنم، چنانچه رئیس فرهنگ اقدامی برای جلوگیری از فساد ننمود ما اقدمات اساسی خواهیم کرد »[53]

این چه مسلمانی است؟

 امام خمینی رحمه الله علیه در 16 فروردین سال 1343ش، پس از حبس و حصری که از شامگاه15خرداد سال 1342 آغاز شده بود به قم بازگشت. حدود یک ماه پس از این بازگشت، حضور مجدد آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله در آبادان، به امام خمینی رحمه الله علیه نسبت داده شد:«از طرف خمینی( رحمه الله علیه) ، ناصر مکارم که مدیر مجله مکتب اسلام قم است به آبادان..اعزام شده است.»[54]

و به همین دلیل مراقبت از وی، که از تاریخ23/2/1343(مصادف با اولین روز ماه محرم الحرام) وارد آبادان گردید،[55] در دستور کار قرار گرفت.[56]

در این نوبت، مساجد مختلف شهرهای آبادان و خرمشهر و هم چنین جلسات خانگی، با روشنگری های آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله به محل تبلیغ و ارشاد مردم و مخالفت با رژیم شاهنشاهی و انتقاد از آن، تبدیل گردید.

نمونه هایی از این انتقادات که مورد حساسیت منابع شهربانی و ساواک قرار گرفت و به ثبت رسید به این شرح است:

« این چه مسلمانی است که عده ای از گرسنگی بمیرند و عده ای از سیری. عده ای شب ها کنار دیوارها بخوابند و عده ای کاخ هایشان سر به فلک کشیده. این چه مسلمانی است که عده ای بیکارند و عده ای ده دوازده رشته کار در دست دارند و باز هم حرص کار می زنند. عده ای دارای وسایل خانه مرتب، آب گرم، کولر، یخچال و حقوق زیاد، عده ای در زمین های مرطوب می خوابند. این چه مسلمانی است. تمام تقصیرات به گردن اولیای امور است.تمام اینها حق کشی است و حسین برای ادای این حق کشی ها بود که طاقت این گونه ظلم و جور را نداشت و در راه حق سر داد و این همه تبعیض و حق کشی را که در دین دید برای اصلاح دین شمشیر کشید.»[57]

« تا بوده و نبوده، مبارزه تاریکی و روشنی وجود داشته: باید برای مبارزه آماده شد...ما مسلمانان باید رفتارمان را عوض نماییم؛ علم را با علم جواب دهیم. کتاب را با کتاب جواب دهیم.روزنامه را با روزنامه جواب دهیم. منطق را با منطق جواب دهیم. هر چیزی را از همان طریق جواب دهیم.»[58]

در پایتخت کشور دوازده هزار مشروب فروشی است؛ وقتی حرف می زنیم می گویند آقا، فروش مشروب در سال 50 میلیون به اقتصاد این کشور اضافه می کند. از طرف دیگر می بینیم روزنامه ها می نویسند چند نفر کارشناس خارجی برای دیدن راه های ایران آمدند نظر خودشان را نوشتند و مبلغ 380 میلیون تومان مزد آنها شده، آیا این رقم را برای چه به آنها می دهند مگر ایرانی نمی تواند راه را ببیند.»[59]

«استعمار و استعمار گران نمی گذارند طبقه روحانیون با زحمتکشان متحد شوند. استعمار گران می گویند روحانیون سربار اجتماع هستند،آقایان همین روحانیون بودند که با توده ای ها مبارزه کردند. همین روحانیون بودند که در همه مبارزات پیشقدم شدند و می شوند. رهبر عالیقدر آقای خمینی رحمه الله علیه (صلوات مکرر مردم) برای اینکه با استعمار گران مبارزه کرد به زندان رفت؛ پس از مدت ها که آزاد شد. سیل جمعیت آقای خمینی رحمه الله علیه را بدرقه کردند.(صلوات مکرر مردم)، آن قدح بشکست و آن پیمانه ریخت، دیگر شما استعمارگران نمی توانید شکاف بین صفوف منظم روحانیون و کسبه و ادارات دولتی بیندازید. ما دوشادوش هم به خواست خدا بر علیه استعمارگران مبارزه خواهیم کرد..امیدوارم که خانه ظلم و استبداد خراب شود.»[60]

سخن آخر:(مجاهدی که ساواک را درمانده کرد)

این سخنرانی های انتقاد آمیز و تند، موجب گردید تا در گزارشی خطاب به رئیس ساواک خرمشهر، مستند به سخنرانی ایشان در حسینیه اصفهانی ها و جلسه در منزل فردی به نام آقای شکرایی، علیه بهائیت و حمایت رژیم شاهنشاهی از آنان، در نامه ای هشدار دهند:« اگر آقای ناصر مکارم به اینگونه سخنان ادامه دهند. ممکن است در خرمشهر خطری متوجه شود.»[61]

این هشدار باعث شد تا آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله در روز 17/3/1343 به ساواک خرمشهر احضار و مورد تذکر قرار گیرد تا مواظب گفتار خود باشد.[62]

با وجود تذکرات، آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله فرداری این روز در مسجد جامع خرمشهر به منبر رفت و باز هم نسبت به اوضاع در هم ریختۀ فرهنگ و عدم تدریس صحیح و هم چنین علیه بهائیان صحبت کرد تا شهربانی باز هم هشدار دهد که:« ادامه چنین سخنرانی ها، که جز تجرّی مردم نسبت به طبقات دیگر این شهر چیزی در برنخواهد داشت...به نظر این شهربانی صلاح نمی باشد.»[63]

فشارهای وارده در این زمان، به حدی رسید که آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله در منبرهای خود، به نوشته های روزنامه استناد می نمود و به طور مکرر و با کنایه می گفت:«روزنامه ها نوشته اند، اگر نه من اظهار نمی کردم.»[64]

با وجود این محدودیت ها که مستقیم و غیر مستقیم وجود داشت، ایشان با بهره گرفتن از تمثیل های تاریخی، به سخنرانی های خود ادامه داد؛ به همین علت، ساواک خوزستان به ساواک خرمشهر نوشت:

«دستور فرمائید به وسایل ممکنه در جریان اظهارات نامبرده بوده و بلافاصله بعد از گفته های خلاف، حضوراً به وی تذکرات لازم داده شود. چنانچه موثر واقع نشد به صاحبان مجلس به نحو مقتضی دستور داده شود از دعوت مشارالیه خودداری نمایند.»[65]

که ساواک خرمشهر پاسخ داد:« تاکنون چندین مرتبه تذکر داده شد؛ چه به خود آقای مکارم و چه به آقای شیخ محمد طاهر شبیری که نامبرده در منزل او می باشد. البته موثر بوده و کم شده. ولی قطع نگردیده....»[66]

به همین دلیل اخراج ایشان از خرمشهر در دستور کار قرار گرفت، رئیس ساواک شخصاً به منزل آیت الله حاج شیخ محمد طاهر شبیری رفت و گفت: «چون حفظ شئون شخص شما که از علمای به نام خرمشهر هستید مورد نظر است؛ رأساً اقدام برای خارج کردن آقای مکارم ننمودم و چنانچه علاقمند به آبروی وی هستید. خود شما او را روانه شهرستان خودش نمایید».[67]

در این مدت آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله در مسجد آذربایجانی های خرمشهر به منبر می رفت و نسبت به شرایط موجود و حمایتی که در شهر از بهائیان صورت می گرفت شدیداً اعتراض داشت و با صراحت می گفت:« من در اینجا از هیچ مقامی و هیچ کسی واهمه ندارم و کسی نمی تواند مرا از برادران مسلمان خود جدا نماید»[68]

منبرهای ایشان تا پایان ماه صفر در آبادان و خرمشهر ادامه یافت و پس از آن در تاریخ 19/4/1343 از خرمشهر راهی قم گردید.[69]

منبع: آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی به روایت اسناد ساواک،کتاب اول.

 

پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی

دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir

 


[1] آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی به روایت اسناد ساواک؛ ص7.

[2] از تبعید تا پیروزی؛ص16.

[3] همان.

[4] همان؛ص22.

[5] آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی به روایت اسناد ساواک؛ص7.

[6] همان.

[7] همان؛سند شماره946/ب-25/3/1332 ، سند شماره:1262/ب-21/4/1332.

[8] همان؛سند شماره3205-11/4/1332.

[9] همان؛سند شماره:4760-24/10/1341.

[10] همان؛سند شماره2262/7/ه -10/2/1342.

[11] همان؛ نامه آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛بخش ضمائم.

[12] همان؛سند شماره719/5-6/5/1342.

[13] همان؛ سند شماره7300-8/5/1342

[14] همان؛سند شماره1884-11/5/1342.

[15] همان؛سند بدون شماره؛13/5/1342

[16] همان؛ سند شماره19675/321-24/5/1343؛ بخش ضمائم.

[17] همان؛ سند گزارش اطلاعات داخلی-13/5/1343.

[18] همان؛سند گزارش اطلاعات داخلی؛18/5/1343، سند شماره 8360/9/ه -7/6/1343، بخش ضمائم.

[19] همان؛سند شماره8422/9 ه-31/5/1343، 2-383-3-5-4/6/1343، بخش ضمائم.

[20] همان؛سند گزارش اطلاعات داخلی؛5/6/1343.

[21] همان؛سند شماره5339-17/8/1343.

[22] همان؛سند شماره9930/7/ه-19/10/1343.

[23] همان؛سند شماره25/ق م-11/1/1344، بخش ضمائم.

[24] همان؛ سند شماره1417/7/ه ، مربوط به گزارش مورخه16/11/1344.

[25] همان؛سند شماره231/ق م-12/2/1344.

[26] همان؛ سند شماره 12350/326-8/3/1344.

[27] همان؛سند مورخه15/8/1344.

[28] همان؛سند شماره 1/800/4/5-6/4/1345.

[29] همان؛سند شماره ج/56/146/5-11/4/1345،همان؛سند شماره:ج/56/146/5-14/4/1345.

[30] همان؛سند شماره3175/7/ه-16/4/1345.

[31] همان؛سند شماره183/531-6/11/1348.

[32] همان؛سند بدون شماره؛سخنرانی 9/11/1348؛ مسجد بولوار شیراز.

[33] همان؛سند شماره13644/ه-10/8/1350.

[34] همان؛سند شماره2129/28/54-22/8/1350.

[35] همان؛سند شماره14220/ه-1/9/1350.

[36] همان؛سند شماره14279/ه-1/9/1350.

[37] همان؛گزارش مورخه11/9/1350.

[38] همان؛سند شماره7536/312/15/9/1350،بخش ضمائم.

[39] همان؛سند شماره 9558/ه-17/2/1351.

[40] همان؛سندشماره 13309/ه-17/5/1351.

[41] همان؛سند شماره 2-868-3-5-8/11/1341.

[42] همان؛سند شماره 2-868-3-5-13/11/1341.

[43] همان؛سند شماره 2-868-3-5-14/11/1341.

[44] همان؛سند شماره 2-868-3-5-15/11/1341.

[45] همان؛سند شماره 2-868-3-5-14/11/1341.

[46] همان؛سند شماره 2-868-3-5-17/11/1341،بخش ضمائم.

[47] همان؛سند شماره 2-868-3-5-17/11/1341.

[48] همان؛سند گزارش سخنرانی مورخه 18/11/1341.

[49] همان؛سند شماره 2-868-3-5-20/11/1341.

[50] همان؛سند شماره 42/224/15ب2-7/1/1342.

[51] همان؛سند شماره 42/2103/15ب2-21/2/1342،بخش ضمائم،نامه هفتم ذی الحجه 82.

[52] همان؛سند شماره 5-1169-1-5-8/11/1342.

[53] همان؛سند سخنرانی مورخه17/11/1342،مسجد فرح آباد.

[54] همان،سند شماره347-24/2/1343.

[55] همان،سند شماره 2285-30/2/1343،بخش ضمائم.

[56] همان؛سند شماره10555/321-26/2/1343،بخش ضمائم.

[57] همان؛سند گزارش سخنرانی مورخه 26/2/1343،حسینیه چهارمحالیهای آبادان خطاب به تیمسار خاروی،رئیس ساواک استان خوزستان.

[58] همان؛سند گزارش سخنرانی مورخه 26/2/1343،مسجد نو آبادان.

[59] همان؛سند گزارش سخنرانی مورخه31/2/1343،بازار کویتی های آبادان.

[60] همان؛سند گزارش سخنرانی مورخه31/2/1343، بازار کویتی های آبادان.

[61] همان؛سند مورخه14/3/1342.

[62] همان؛سند شماره605/5-16/3/1343.

[63] همان؛سند مورخه18/3/1343.

[64] همان؛ گزارش سخنرانی مورخه22/3/1343،منزل شماره 441،محلۀ بریم.

[65] همان؛سند شماره43/3153/6/ه-25/3/1343.

[66] همان؛سند شماره 43/803/16-1/4/1343؛بخش ضمائم.

[67] همان؛سند شماره 43/818/16-1/4/1343.

[68] همان؛سند شماره 756/5-6/3/(4)1343.

[69] همان؛سند شماره 43/1706/26-21/4/1343؛بخش ضمائم.

captcha