قرآن کریم با تعابیر مختلف، اتحاد و همبستگی را مورد توجه قرار داده و از آن به عنوان نعمتی الهی[1] یاد کرده و همگان را به سوی وحدت دعوت کرده و از تفرقه و اختلاف به شدت برحذر داشته است.
منع پراکندگی و واگرایی
آیۀ 52 سوره مؤمنون همه پیامبران و پیروان آنها را به توحید و تقوی دعوت کرده چنین میگوید: «وَإِنَّ هذِهِ أُمَّتُکمْ أُمَّةً واحِدَةً وَأَنَا رَبُّکمْ فَاتَّقُونِ؛ همۀ شما امت واحدی هستید [و تفاوتهای میان شما و همچنین پیامبرانتان هرگز دلیل بر دوگانگی و چندگانگی نیست] و من پروردگار شما هستم، از مخالفت فرمان من بپرهیزید».
به این ترتیب، آیۀ فوق به وحدت و یگانگی جامعۀ انسانی، و حذف هرگونه تبعیض و جدایی دعوت میکند؛ همانگونه که او پروردگار واحد است، انسانها نیز امّت واحد هستند. به همین دلیل باید از یک برنامه پیروی کنند، همانگونه که پیامبرانشان نیز به آیین واحدی دعوت میکردند که اصول و اساس آن همه جا یکی بود: توحید و شناسایی حق، توجه به معاد و زندگی تکاملی بشر و استفاده از طیبات و انجام اعمال صالح، و حمایت از عدالت و اصول انسانی.[2]
قابل توجه اینکه مضمون همین آیه با تفاوت مختصری در سورۀ انبیاء آیۀ 92 آمده است: «إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکمْ أُمَّةً واحِدَةً وَأَنَا رَبُّکمْ فَاعْبُدُونِ؛ این [پیامبران بزرگ و پیروان آنها] همه امت واحدی بودند [و پیرو یک هدف] و من پروردگار شما هستم، مرا پرستش کنید».
در واقع «هذه» اشاره به امتهای انبیای پیشین است که همه از دیدگاه فرمان الهی امت واحده بودند و همگی به دنبال یک هدف در حرکت.
آیۀ بعد به دنبال دعوتی که به وحدت و یگانگی در آیۀ قبل شد انسانها را از پراکندگی و اختلاف با این عبارت برحذر میدارد: «فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَینَهُمْ زُبُراً؛ اما آنها کارهای خود را به پراکندگی کشاندند و هر گروهی به راهی رفتند».[3]
به هر حال آیۀ فوق یک حقیقت مهم روانی و اجتماعی را بازگو میکند و آن تعصب جاهلانۀ احزاب و گروههاست که هر یک راه و آیینی را برای خود برگزیده، و دریچههای مغز خود را به روی هر سخن دیگری بستهاند، و اجازه نمیدهند شعاع تازهای به مغز آنها بتابد، نسیمی به روحشان بوزد و حقیقتی را بر آنها روشن سازد!
این حالت که از خودخواهی و حبّ ذات افراطی و خودبینی و خودپسندی سرچشمه میگیرد، بزرگ ترین دشمن تبیین حقایق و رسیدن به اتحاد و وحدت امتهاست.[4]
اختلاف ممنوع
در دوران جاهلیت دو قبیلۀ بزرگ در مدینه به نام «اوس» و «خزرج» وجود داشتند که بیش از یکصد سال! جنگ و خونریزی و اختلاف در میان آن دو جریان داشت، و هر چند وقت ناگهان به جان یکدیگر میافتادند و خسارات جانی و مالی فراوانی به یکدیگر وارد میکردند.
یکی از موفقیتهای بزرگ پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم پس از هجرت به مدینه، این بود که بهوسیلۀ اسلام صلح و صفا در میان آن دو ایجاد کرد، و با اتحاد آنها جبهۀ نیرومندی در مدینه به وجود آمد.
اما از آنجا که ریشههای اختلاف فوق العاده زیاد و نیرومند، و اتحاد تازه و جوان بود، گاه و بیگاه بر اثر عواملی، اختلافات فراموش شده شعلهور میشد، که به زودی در پرتو تعلیمات اسلام و تدبیر پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم خاموش میگشت.
میگویند روزی دو نفر از قبیلۀ «اوس» و «خزرج» به نام «ثعلبة بن غنم» و «اسعد بن زراره» در برابر یکدیگر قرار گرفتند، و هر کدام افتخاراتی را که بعد از اسلام نصیب قبیلۀ او شده بود برمیشمرد، «ثعلبه» گفت: خزیمة بن ثابت [ذو الشهادتین] و حنظله [غسیل الملائکه] که هر کدام از افتخارات مسلمانانند، از ما هستند، و همچنین عاصم بن ثابت، و سعد بن معاذ از ما میباشند.
در برابر او [اسعد بن زراره] که از طایفۀ خزرج بود گفت: چهار نفر از قبیلۀ ما در راه نشر و تعلیم قرآن خدمت بزرگی انجام دادند: ابیّ بن کعب، و معاذ بن جبل، و زید بن ثابت، و ابو زید، به علاوه «سعد بن عباده» رئیس و خطیب مردم مدینه از ما است.
کمکم کار به جای باریک کشید، و قبیلۀ دو طرف از جریان آگاه شدند، و دست به اسلحه برده، در برابر یکدیگر قرار گرفتند. بیم آن میرفت که بار دیگر آتش جنگ بین آنها شعلهور گردد و زمین از خون آنها رنگین شود! خبر به پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم رسید. حضرت فورا به محل حادثه آمد، و با بیان و تدبیر خاص خود به آن وضع خطرناک پایان داد، و صلح و صفا را در میان آنها برقرار نمود.
آیات ذیل در اینجا نازل گردید و به صورت یک حکم عمومی همۀ مسلمانان را با بیان مؤثر و مؤکدی دعوت به اتحاد نمود: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَ تُقاتِهِ وَلا تَمُوتُنَ إِلاَّ وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ * وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَلا تَفَرَّقُوا وَاذْکرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیکمْ إِذْ کنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِکمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَکنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکمْ مِنْها کذلِک یبَینُ اللَّهُ لَکمْ آیاتِهِ لَعَلَّکمْ تَهْتَدُونَ؛ای کسانی که ایمان آوردهاید! آن چنان که حق تقوی و پرهیزکاری است از خدا بپرهیزید، و از دنیا نروید مگر اینکه مسلمان باشید [باید گوهر ایمان را تا پایان عمر حفظ کنید]، و همگی به ریسمان خدا [قرآن و اسلام و هرگونه وسیلۀ ارتباط دیگر] چنگ زنید و پراکنده نشوید، و نعمت [بزرگ] خدا را بر خود بیاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر بودید و او در میان دلهای شما الفت ایجاد کرد، و به برکت نعمت او برادر شدید، و شما بر لب حفرهای از آتش بودید، خدا شما را از آنجا برگرفت [و نجات داد] این چنین خداوند آیات خود را برای شما آشکار میسازد شاید هدایت شوید».[5]
پیشنیاز یک «وحدت»
در آیۀ 102 سورۀ آل عمران نخست دعوت به تقوی شده است، تا مقدمهای برای دعوت به سوی اتحاد باشد. در حقیقت دعوت به اتحاد بدون استمداد از یک ریشۀ اخلاقی و عقیدهای بیاثر و یا بسیار کماثر است. به همین دلیل در این آیه کوشش شده است تا عوامل ایجادکنندۀ اختلاف و پراکندگی در پرتو ایمان و تقوی تضعیف گردند. لذا افراد باایمان را مخاطب ساخته و میگوید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ؛ همگی از خدا بپرهیزید و حق تقوی و پرهیزگاری را انجام دهید».
این جمله در حقیقت هشداری است به طایفۀ اوس و خزرج و همۀ مسلمانان جهان که به هوش باشند. تنها اسلام آوردن کافی نیست؛ مهم آن است که ایمان و اسلام خود را تا واپسین ساعات عمر حفظ کنند، و با روشنساختن آتشهای خاموششده کینههای دوران جاهلی و پیروی از تعصبهای نابخردانه، ایمان و اعمال پاک خود را بر باد ندهند. تا عاقبت و پایان کار آنها به بدبختی نگراید. لذا با تأکید میفرماید: «وَلا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ؛ مراقب باشید که از دنیا جز با ایمان و اسلام بیرون نروید».[6]
به سوی اتحاد
در آیۀ 103 سورۀ آل عمران بحث نهایی که همان «مسئلۀ اتحاد و مبارزه با هرگونه تفرقه» باشد، مطرح شده است: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَلا تَفَرَّقُوا؛ همگی به ریسمان الهی چنگ بزنید، و از هم پراکنده نشوید».
منظور از ریسمان الهی هرگونه وسیلۀ ارتباط با ذات پاک خداوند است؛ خواه این وسیله، اسلام باشد، یا قرآن، یا پیامبر و اهل بیت او؛ و به عبارت دیگر تمام آنچه گفته شد، در مفهوم وسیع «ارتباط با خدا» که از معنی «بِحَبْلِ اللَّهِ» استفاده میشود، جمع است.[7]
موهبت بزرگ
قرآن به نعمت بزرگ اتحاد و برادری اشاره کرده و مسلمانان را به تفکر در وضع اندوهبار گذشته، و مقایسۀ آن «پراکندگی» با این «وحدت» دعوت میکند، و میگوید: «وَاذْکرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیکمْ إِذْ کنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِکمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً؛ فراموش نکنید که در گذشته چگونه با هم دشمن بودید ولی خداوند در پرتو اسلام و ایمان دلهای شما را به هم مربوط ساخت، و شما دشمنان دیروز، برادران امروز شدید».
جالب توجه اینکه کلمه «نعمت» را دو بار در این جمله تکرار کرده و به این طریق اهمیت موهبت اتفاق و برادری را گوش زد میکند.[8]
نکتۀ دیگر اینکه خداوند متعال مسئلۀ تالیف قلوب مؤمنان را به خود نسبت داده، میگوید: «فَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِکمْ؛ خدا در میان دلهای شما ألفت ایجاد کرد».[9] با این تعبیر، اشاره به یک معجزۀ اجتماعی اسلام شده. زیرا اگر سابقۀ دشمنی و عداوت پیشین عرب را درست دقت کنیم که چگونه کینههای ریشهدار در طول سالهای متمادی در دلهای آنها انباشته شده بود، و چگونه یک موضوع جزئی و ساده کافی بود آتش جنگ خونینی در میان آنها بیفروزد، مخصوصاً با توجه به اینکه مردم نادان و بیسواد و نیمهوحشی معمولاً افرادی لجوج و انعطافناپذیرند، و به آسانی حاضر به فراموشکردن کوچک ترین مسائل گذشته نیستند؛ در این صورت اهمیت این «معجزۀ بزرگ اجتماعی» اسلام آشکار میشود، و ثابت میگردد که از طرق عادی و معمولی امکانپذیر نبود که در طی چند سال، از چنان ملت پراکنده و کینهتوز و نادان و بیخبر، ملتی واحد و متحد و برادر بسازند.[10]
نه به دشمنی و درگیری
خداوند در آیۀ 46 سورۀ انفال، به یکی از اثرات سوء عداوت و دشمنی و نزاع که موجب فروریختن و ویرانشدن پایههای وحدت و بربادرفتن قوّت و قدرت است، اشاره کرده و میفرماید: «وَلاتَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ ریحُکمْ؛ نزاع و کشمکش نکنید، که سست میشوید، و قدرت و شوکت شما از میان میرود».
بدیهی است منازعات و اختلافات و کشمکشها همواره زاییدۀ یک سلسله خلقوخوهای رذیله و پست است؛ انحصارطلبی، خودخواهی، منفعتپرستی، خودبرتربینی، حرص و کینه و حسد و مانند اینها، هر یک از سرچشمههای نزاع محسوب میشود، و نتیجۀه آن فَشَل و سستی و بربادرفتن عزّت و شوکت است.
جالب اینکه، قرآن در این آیۀ شریفه تعبیر به «تَذْهَبَ ریحُکمْ» میکند.
«ریح» در اصل به معنی «باد» است و به طور کنایه در «قدرت و قوّت و غلبه» بهکار میرود. شاید این معنی از آنجا به وجود آمده که وزیدن باد به پرچم قوم و ملّتی، کنایه از قوّت و قدرت و غلبۀ آنهاست. بنابراین مفهوم جملۀ بالا چنین میشود که: اگر اختلاف کنید، قدرت و قوّت و عظمت شما از بین خواهد رفت.
یا از این نظر که وزش بادهای موافق سبب سرعت گرفتن کشتیها و رفتن به سوی مقصد بوده، ممکن است معنی جمله این باشد که رائحۀ افراد و اقوام با نفوذ در جهان پخش میشود، ولی اگر اختلاف کنید، نفوذ خود را در جهان از دست خواهید داد.
به هر حال، سرچشمۀ اختلاف هرچه باشد - خودخواهی، سودپرستی، حسد، بخل، کینهتوزی و غیر آن - تأثیر آن در زندگی انسانها و عقبافتادگی اجتماعی، غیر قابل انکار است؛ و از اینجا پیوند مسائل اخلاقی، و مسائل زندگی اجتماعی انسانها روشن میشود.
از آیۀ فوق به خوبی میتوان دریافت مردمی که میخواهند در یک جامعۀ بزرگ، زندگی سعادتمندانه توأم با مسالمت و همکاری نزدیک داشته باشند، لااقل باید به آن حدّ از رشد اخلاقی برسند که حقایق مربوط به تفاوت انسانها را از نظر ساختمان فکری، روحی و عاطفی درک کنند.
چراکه انسانها در جهات مختلف با یکدیگر متفاوتند؛ به همین دلیل هرگز نمیتوان انتظار داشت که دیگران در همه چیز از ما پیروی کنند، بلکه باید در حفظ اصول مشترک کوشید، و اختلاف سلیقهها و اندیشهها را با گذشت و اغماض و سعۀ صدر و بلندنظری و نرمی و بردباری پذیرا شد.[11]
اصل مشترک
اوّلین اثر توحید و پرستش خدای یکتا اتّحاد و یکپارچگی جوامع انسانیست. انسانها از حیث زبان، رنگ، نژاد، عقاید، تفکر، آداب رسوم، فرهنگ و مانند آن با هم متفاوتند؛ مثلًا در کشور خود ما ایران که قسمت کوچکی از جهان را تشکیل میدهد، انواع زبان، آداب و رسوم و فرهنگ دیده میشود؛ حال در دنیای به این وسعت با وجود صدها قوم و نژاد و هزاران زبان و گویش محلّی و فرهنگهای متفاوت، چه چیز حلقۀ اتّصال بین آنهاست؟ نقطۀ مشترک آنها چیست؟ اگر قرار باشد که روزی همۀ مردم جهان تحت لوای حکومت واحد جهانی ادامۀ زندگی دهند، قدر مشترک آنها چیست؟
بیشک مهم ترین عامل وحدت و یکپارچگی مردم جهان که نشأتیافته از اساسی ترین ریشههای اعتقادیشان باشد، مسئلۀ «توحید» و یکتاپرستی است. این، محور بسیار خوب و ریسمان محکمی است که همه میتوانند به آن چنگ بزنند.
خداوند متعال در آیۀ 64 سورۀ آل عمران، با اشاره به همین مطلب میفرماید: «یا اهْلَ الْکتابِ تَعالَوْا الی کلِمةٍ سَواءٍ بَینَنا وَبَینَکمْ الَّا نَعْبُدُ الّا اللَّهَ وَلا نُشْرِک بِه شَیئاً وَلا یتّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً ارْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ؛ای اهل کتاب! بیایید به یک حلقه اتّصال که مشترک بین ما و شماست چنگ بزنیم، اینکه بندۀ یک خدا و مطیع فرمان و تصیمم و اراده او باشیم».
تجلّی این اتّحاد و یکپارچگی را میتوان در موسم حج در سرزمین حجاز مشاهده کرد که چگونه چند میلیون مسلمان از کشورهای مختلف جهان، با رنگها، زبانها، فرهنگها و آداب رسوم مختلف، سوی کعبه معبود یکتا، هم چون جویبارهای زلالی که به قصد پیوستن به دریای بیکران وحدت، از قلّههای بلند انسانیت سرازیر میشوند و همه با هم چون رودی یکپارچه بر گِرد یک خانه میچرخند و پیشانی بندگی را بر آستان خدای واحد میسایند.
چه باشکوه و زیباست این یکپارچگی و اتّحاد! حال اگر این اتّحاد جهانی شود و تمام مردم جهان رو به خدا آورند و همۀ انسانها به «حبل اللّه» تمسّک بجویند، چه صحنۀ زیبایی به وجود میآید!
خلاصه اینکه، یکی از آثار مهمّ توحید و یکتاپرستی، وحدت و یکپارچگی است. در مقابل، شرک عامل پراکندگی و اختلاف است. عرب جاهلیت که سیصد و شصت عدد بت را پرستش میکرد در واقع سیصد و شصت شکاف و تفرقه در جامعۀ کوچک خود ایجاد کرده بود. روشن است که چنین جامعهای دائماً درگیر جنگ و جدال و آدمکشی بوده و از آرامش و سعادت بیبهره است؛ امّا همین مردم، وقتی که یکتاپرست شدند و توحید را پذیرفتند و در پناه هدایت پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم متّحد و یکپارچه گشتند، توانستند بر سایر ملل هم فائق آیند.[12]
سرزنش بیپایان
آیۀ 159 سورۀ انعام در حقیقت تأکید و تفسیر و توضیحی روی مطلب مبارزه با هرگونه «نفاق و اختلاف» است.
نخست میفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکانُوا شِیعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیءٍ؛ آنها که آیین و مذهب خود را پراکنده کردند و به دستههای مختلف تقسیم شدند، در هیچ چیز با آنها ارتباط نداری». آنها نیز هیچگونه ارتباطی با مکتب تو ندارند؛ زیرا مکتب تو مکتب توحید و صراط مستقیم است و صراط مستقیم و راه راست همواره یکی بیش نیست.
سپس در ادامۀ آیه، به عنوان تهدید و توبیخ اینگونه افراد تفرقهانداز، میگوید: «إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَی اللَّهِ ثُمَّ ینَبِّئُهُمْ بِما کانُوا یفْعَلُونَ؛ کار اینها واگذار به خداست، و آنها را از اعمالشان آگاه خواهد ساخت».
محتوای آیه یک حکم عمومی و همگانی دربارۀ تمام افراد تفرقهانداز است، که با ایجاد انواع بدعتها، میان بندگان خدا، بذر نفاق و اختلاف میپاشند؛ اعمّ از آنها که در امتهای پیشین بودند، یا آنها که در این امتند.
این آیه بار دیگر این حقیقت را که اسلام آیین وحدت و یگانگی است و از هرگونه نفاق و تفرقه و پراکندگی بیزار است، با تاکید تمام بازگو میکند و به پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم میگوید برنامه و کار تو هیچگونه شباهتی با افراد تفرقهانداز ندارد، خداوند منتقم قهّار از آنان انتقام خواهد گرفت، و عاقبت شوم اعمالشان را به آنها نشان میدهد.[13]
دوباره فکر کن!
بحث در آیۀ 105 سورۀ آل عمران پیرامون مسئلۀ اتحاد و پرهیز از تفرقه و نفاق است: «وَلا تَکونُوا کالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیناتُ؛ مانند کسانی نباشید که پراکنده شدند و اختلاف کردند [آن هم] پس از آنکه نشانههای روشن [پروردگار] به آنان رسید».
این آیه مسلمانان را از اینکه همانند اقوام پیشین، همچون یهود و نصاری، راه تفرقه و اختلاف را پیش گیرند و عذاب عظیم برای خود بخرند برحذر میدارد. در حقیقت آنها را به مطالعه تاریخ پیشینیان، و سرنوشت دردناک آنها پس از اختلاف و تفرقه دعوت میکند.
اصرار و تأکید قرآن مجید در این آیۀ شریفه، دربارۀ اجتناب از تفرقه و نفاق، اشاره به این است که این حادثه در آینده در اجتماع آنها وقوع خواهد یافت؛ زیرا هر کجا قرآن در ترساندن از چیزی زیاد اصرار نموده، اشاره به وقوع و پیدایش آن میباشد.
پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم نیز این پیشبینی را قبلاً کرد و صریحاً به مسلمانان خبر داد که: «قوم یهود بعد از موسی 71 فرقه شدند و مسیحیان 72 فرقه و امت من بعد از من 73 فرقه خواهند شد».[14] ظاهراً عدد 70 اشاره به کثرت است و به اصطلاح «عدد تکثیری» است، نه «شمارشی». یعنی در میان یهود یک طایفه بر حق بودند و «طوائف زیادی» بر باطل. در میان مسیحیان طوائف باطل فزونی گرفتند و حق همچنان در یک طایفه بود. در میان مسلمانان نیز اختلافات باز هم فزونی خواهد گرفت.
طبق آنچه قرآن مجید اشاره کرده و پیغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم نیز خبر داده بود، مسلمانان بعد از وفات او از «طریق مستقیم» که یک راه بیش نبود، منحرف شدند. آنها در عقاید مذهبی و حتی در خود دین پراکنده گشتند و به تکفیر یکدیگر پرداختند، تا آنجا که در میان آنان گاه شمشیر، و گاه سبّ و لعن حکومت میکرد. کار به جایی کشید که بعضی از مسلمانان جان و مال همدیگر را حلال میدانستند و حتی به قدری میان مسلمانان عداوت و دشمنی ایجاد شده بود، که بعضی حاضر میشدند به کفار بپیوندند و با برادران دینی خود جنگ کنند!
بدین ترتیب اتحاد و وحدت که رمز موفقیت مسلمانان پیشین بود، به نفاق و اختلاف مبدّل گشت. در نتیجه زندگی سعادتمندانۀ آنان به یک زندگی شقاوتبار تبدیل شد و عظمت دیرین خود را از دست دادند.[15]
سخن آخر: (بازگشت به وحدت)
آیۀ 64 سورۀ نحل، هدف بعثت پیامبران را بیان میکند تا روشن شود که اگر اقوام و ملتها، هوی و هوسها، و سلیقههای شخصی خود را کنار بگذارند و دست به دامن راهنمایی پیامبران بزنند، اثری از خرافهها، اختلافها، و اعمال ضدّ و نقیض باقی نمیماند؛ میگوید: «وَما أَنْزَلْنا عَلَیک الْکتابَ إِلَّا لِتُبَینَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ وَهُدی وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ یؤْمِنُونَ؛ ما قرآن را بر تو نازل نکردیم مگر به خاطر اینکه آنچه را در آن اختلاف داشتهاند، برای آنها تبیین کنی و این قرآن مایۀ هدایت و رحمت است، برای آنها که ایمان دارند».
وسوسههای شیطان را از دل آنها میزداید، پردههای فریبندۀ نفس اماره و شیطانصفتان را از چهرۀ حقایق کنار میزند، خرافات و جنایاتی که در زیر ماسکهای فریبنده پنهان شده آشکار میسازد، اختلافاتی را که در سایۀ هوی و هوس پدید آمده برمیچیند، به قساوتها پایان میدهد، و نور هدایت و رحمت را در همه جا میپاشد.[16]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
منبع:
تفسیر نمونه
[1] آل عمران، آیۀ103.
[2] تفسیر نمونه، ج14، ص257.
[3] انبیاء، آیۀ93.
[4] تفسیر نمونه، ج14، ص259.
[5] آل عمران، آیات 102-103؛ (تفسیر نمونه، ج3، ص25).
[6] آل عمران، آیۀ102؛ (تفسیر نمونه، ج3، ص28).
[7] تفسیر نمونه، ج3، ص29.
[8] آل عمران، آیۀ103.
[9] همان.
[10] تفسیر نمونه، ج3، ص30.
[11] اخلاق در قرآن، ج1، ص58.
[12] مثال هاى زیباى قرآن، ج2، ص88.
[13] تفسیر نمونه، ج6، ص50.
[14] این روایت به طرق مختلف از شیعه و سنى نقل شده است به طریق شیعه در كتاب هاى: خصال، معانى، احتجاج، امالى صدوق، اصل سلیم بن قیس، و تفسیر عیاشى، وارد شده است، و به طرق اهل تسنن نیز در كتاب هاى در المنثور، و جامع الاصول، و ملل و نحل نقل شده است.
[15] تفسیر نمونه، ج3، ص43.
[16] همان، ج11، ص286.