فخریات امام علی علیه السلام در نهج ‌البلاغه از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه العالی

فخریات امام علی علیه السلام در نهج ‌البلاغه از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه العالی


خودستایی یا معرفی؟! / افتخار به شجاعت / افتخار به زهد / افتخار به علم و دانایی / افتخار به نیکی و بخشش / افتخار به سخنوری / افتخار به ایمان / فخر به خاندان خود‌

کتاب شریف نهج البلاغه بیانگر بخشی از اندیشه‌ها و افکار بلند و ملکوتی امام علی علیه السلام است؛ کتابی که فراتر از عصر و زمان خود و پناهگاهی برای تشنگان حق و حقیقت بوده است.

ما در این نگاشته در پی ترسیم شخصیت آن حضرت هستیم که در لسان مبارک ایشان در نهج البلاغه توصیف شده است.

خودستایی یا معرفی؟!

گاهی افراد بهانه‌جو می‌پرسند: چرا امام علیه السلام در نهج البلاغه به معرفی خویشتن پرداخته و خودستایی می‌کند؟! آیا این کار دون از شأن امام علیه السلام نیست؟! تا آنجا که «ابن ابی الحدید» در «شرح نهج البلاغه» نقل می‌کند که بعضی به «عمر» گفتند: علی علیه السلام را به فرماندهی لشکر برگزین! او گفت: علی خود را برتر از این حرف‌ها می‌داند!

ولی این‌گونه خرده‌گیری‌ها که غالباً از ناآگاهی یا حسد سرچشمه می‌گیرد، در برابر منطق عقل مردود است. چراکه بسیاری از مردم ممکن است به موقعیت شخص بزرگی آشنا نباشند و از افکار و علوم و برنامه‌های تربیتی او بهره نگیرند، آیا او نباید خود را به مردم معرفی کند؟ این موضوع به آن می‌ماند که شخص طبیب ماهر و متخصص در رشته‌های مختلف طبّی، تابلوی بزرگی بر سر در مطب خود نصب کند و رتبه‌های علمی خود را یکی بعد از دیگری بر آن بنویسد تا مردم او را بشناسند و از علم و تجربه او بهره گیرند. آیا این کار خودستایی است یا معرفی‌کردن خود برای ناآگاهان؟!

از این گذشته، یکی از مراحل شکر نعمت‌های الهی بازگوکردن آن است. قرآن می‌فرماید: «وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّک فَحَدِّثْ؛ نعمت پروردگارت را بازگو کن».[1] در حدیثی از امام صادق علیه السلام می‌خوانیم که فرمود: تفسیر آیۀ فوق چنین است: «حَدِّثْ بِمَا أَعْطَاک اللَّهُ وَفَضَّلَک‏ وَرَزَقَک‏ وَأَحْسَنَ‏ إِلَیک وَهَدَاک؛‏ آنچه را خدا به تو بخشیده و برتری داده و روزی‌هایی را که به تو عطا فرموده و آنچه را به تو نیکی کرده و هدایت نموده، همه را بازگو کن».[2]

لذا در بعضی از احادیث نقل شده است که وقتی از علی علیه السلام در مورد بعضی از فضایل آن حضرت سؤال شد، امام علیه السلام در پاسخ فرمود: گرچه خودستایی زشت است، ولی من با الهام از آیه‏ «وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّک فَحَدِّثْ»[3] و برای بازگویی نعمت‌های پروردگار به تو پاسخ می‌گویم. سپس بخشی از فضایل خود را بیان فرمود.[4]

آری تعریف‌خویش‌کردن کار ناپسندی است، ولی با این حال این یک قانون کلی نیست؛ گاهی شرائط ایجاب می‌کند که انسان خود را به جامعه معرفی کند تا مردم او را بشناسند و از سرمایه‌های وجودش استفاده کنند و بصورت یک گنج مخفی و متروک باقی نماند.[5] چراکه بدون آن، هدف‌های مقدسی پایمال می‌گردد، میان این‌گونه سخنان، با خودستایی تفاوت بسیار است.[6]

نمونۀ این سخن، حضرت یوسف علیه السلام است که به هنگام پیشنهاد پست خزانه‌داری مصر، خود را با جملۀ «حَفِیظٌ عَلِیم»[7] ستود، زیرا لازم بود سلطان مصر و مردم بدانند که او واجد صفاتی است که برای سرپرستی این کار نهایت لزوم را دارد.[8] و یا در خطبه‌های نهج البلاغه، علی علیه السلام به مدح خویشتن می‌پردازد.[9]

حضرت علی علیه السلام و یوسف پیامبر علیه السلام هم باید خود را معرّفی کنند، و استعدادهای ذاتی و درونی خویش را برای مردم بیان دارند،[10] تا مردم ناآگاه و بی‌خبر، به مقام آنها پی ببرند و از گنجینۀ‏ وجودشان برای بهبود وضع جامعه استفاده کنند.[11]

افتخار به شجاعت

یکی از امتیازات علی علیه السلام که همه به آن معترفند، شجاعت آن حضرت است. حضرت می‌فرماید: «وَاللَّهِ لَوْ تَظَاهَرَتِ‏ الْعَرَبُ‏ عَلَی‏ قِتَالِی‏ لَمَا وَلَّیتُ عَنْهَا؛[12]سوگند به خدا اگر همۀ عرب برای نبرد با من پشت به پشت یکدیگر بدهند، من پشت به آن نبرد نکنم‏».

مانند این سخن از کسی شنیده نشده است و به یقین علی علیه السلام مرد مبالغه نیست و آنچه می‌گوید عین واقعیت است. در میدان‌های نبرد هم این حقیقت را اثبات کرده است؛ از میدان بدر گرفته تا احد و خندق و غزوات دیگر. علی بن ابی ‏طالب علیه السلام کسی بود که هرگز پشت به دشمن نکرد و از فزونی لشکر دشمن نترسید تا آنجا که‏ «کرَّارٌ غَیرُ فَرَّارٍ» لقب گرفت.

پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم این سخن را در داستان فتح خیبر بعد از آنکه دیگران رفتند و کاری برای فتح قلعه‌های خیبر انجام ندادند فرمود: «لَأُعْطِینَّ الرَّایةَ غَداً رَجُلًا یحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ کرَّارٌ غَیرُ فَرَّارٍ لَایرْجِعُ حَتَّی یفْتَحَ اللَّهُ عَلَی یدَیهِ؛ فردا پرچم را به دست کسی خواهم داد که خدا و پیامبرش او را دوست دارند؛ پیوسته به دشمن حمله می‌کند و هرگز فرار نخواهد کرد و خداوند به دست او این قلعه‌ها را فتح می‌کند».[13]

در جنگ صفین وقتی حضرت، جنگ را با تأخیر شروع کرد، گفتند علی علیه السلام از مرگ می‌ترسد، حضرت فرمود: امّا اینکه می‌گویند تأخیر از ترس مرگ است، سوگند به خدا باکی ندارم من به سوی مرگ بروم، یا او به سوی من آید.

در واقعه لیلة المبیت که علی علیه السلام به جای پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم خوابید، آمده است که: هنگامی که محاصره‌کنندگان خانه پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم به درون خانه ریختند و به سوی بستر حمله کردند، وقتی علی علیه السلام را به جای پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم دیدند، با سخنان زشت به‏ آن حضرت اهانت کردند. حضرت فرمود: این سخنان را دربارۀ من می‌گویید درحالی‌که خداوند افتخارات بزرگی به من داده است؛ از جملۀ آنها فرمودند: «وَمِنَ الشَّجَاعَةِ مَا لَوْ قُسِمَ عَلَی جَمِیعِ‏ جُبَنَاءِ الدُّنْیا لَصَارُوا بِهِ شُجْعَانا؛ خداوند آن قدر شجاعت به من عطا فرمود که اگر بر تمام افراد ترسوی دنیا تقسیم شود همه شجاع خواهند شد».[14]

 امام علیه السلام در خطبۀ 192 نهج البلاغه برای تقویت روحیۀ یاران خود و در مقابل دشمنان و غوغاسالاران و فتنه‌جویان قبایل، به موقف خود در جنگ‌های اسلامی در برابر شجاعان عرب و ضربات سنگینی که به آنها وارد ساخت، اشاره می‌کند تا دشمنان و غوغاگران بر سر جای خود بنشینند.

آن حضرت می‌فرماید: «أَنَا وَضَعْتُ‏ فِی‏ الصِّغَرِ بِکلاکلِ‏ الْعَرَبِ‏، وَکسَرْتُ نَوَاجِمَ قُرُونِ رَبِیعَةَ وَمُضَر؛ من در دوران جوانی، بزرگان و شجاعان عرب را به خاک افکندم و شاخ‌های بلند قبیله ربیعه و مضر را درهم شکستم [و سران گردنکش آنها را به خاک نشاندم]».

امام علیه السلام در این عبارت کوتاه، خاطرۀ پرشکوه پیروزی هایش را در جنگ‌های اسلامی در نظرها مجسّم می‌کند. ضرباتی را که در میدان «بدر» بر پیکر «عتبه» و «ولید» و «حنظله» وارد کرد و دفاع جانانه‌ای را که در میدان «احد» از پیامبر اکرم صلّى الله علیه وآله وسلّم در برابر انبوه دشمنان فرمود و ضربۀ سهمگینی را که در جنگ «احزاب» بر بزرگ‌ترین شجاع عرب، «عمرو بن عبدود» وارد ساخت و آوازه‌اش در همۀ جزیرة العرب پیچید و سپس قدرت‌نمایی‌های او در فتح «مکه» و جنگ «حنین» و همچنین غزوات و سرایای دیگر که اندکی مطالعه دربارۀ آنها نشان می‌دهد، امام از نظر روح و جسم تا چه حد قدرتمند بوده است. یادآوری این امور لرزه بر پیکر دشمنان او می‌افکند.[15]

امام علیه السلام در بخشی از نامۀ 62 نهج البلاغه به نکتۀ مهمی اشاره می‌کند که هرگز در برابر دشمنان او که دشمنان اسلام و قرآنند سکوت نخواهد کرد و به مبارزه با آنها برمی‌خیزد، هرچند تنها باشد و آنها تمام زمین را پر کنند.

آن حضرت می‌فرماید: «إِنِّی وَاللَّهِ لَوْ لَقِیتُهُمْ‏ وَاحِداً وَهُمْ طِلَاعُ‏ الْأَرْضِ کلِّهَا مَا بَالَیتُ وَلَا اسْتَوْحَشْتُ، به خدا سوگند من اگر تنها با آنها [دشمنان] روبه‌رو شوم درحالی‌که تمام روی زمین را پر کرده باشند، باکی ندارم و وحشت به خود راه نمی‌دهم». این نهایت شجاعت و ایمان امام را به هدف و مقصودش نشان می‌دهد.[16]

امام علیه السلام در خطبۀ 197 نهج البلاغه، به شرح فداکاری‌های خود در راه اسلام و پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم پرداخته، می‌فرماید: «وَلَقَدْ وَاسَیتُهُ‏ بِنَفْسِی‏ فِی‏ الْمَوَاطِنِ‏ الَّتِی تَنْکصُ فِیهَا الْأَبْطَالُ، وَتَتَأَخَّرُ فِیهَا الْأَقْدَامُ، نَجْدَةً أَکرَمَنِی اللَّهُ بِهَا؛ من با جان خود او را یاری کردم، در صحنه‌های نبردی که شجاعان فرار می‌کردند و گام‌های‌شان به عقب برمی‌گشت؛ این شجاعتی است که خداوند مرا به آن اکرام فرمود».

می‌دانیم در احد طبق تصریح مورّخین، هنگامی که دشمن خبر دروغین کشته‌شدن پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم را منتشر کرد و عدۀ زیادی از مسلمانان شهید شدند، باقیماندۀ لشکر عقب‌نشینی کردند. تنها کسی که در کنار پیامبر باقی ماند و همچون پروانه گرد شمع وجود او می‌گشت و دفاع می‌نمود علی علیه السلام بود.[17]

در جنگ حنین نیز هنگامی که لشکر اسلام مورد هجوم غافلگیرانۀ دشمن قرار گرفت، بسیاری از ترس و وحشت فرار کردند. یکی از کسانی که محکم ایستاد و از پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم دفاع کرد، علی علیه السلام بود.[18]

افتخار به زهد

از نظر زهد، علی‏ علیه السلام زاهدترین و عفیف‌ترین مردم دنیا بود.[19] امام علیه السلام در طول کلماتی که از نهج البلاغه از آن حضرت نقل شده بی‌اعتنایی خود را به مقامات دنیوی و مواهب آن با تعبیرات مختلفی بیان کرده که هر کدام از دیگری گویاتر و فصیح‌تر است.

در خطبۀ «شقشقیه» چنین بیان فرمود: «وَلَأَلْفَیتُمْ دُنْیاکمْ هذِهِ أَزْهَدَ عِنْدی‏ مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ؛[20] [اگر برای احقاق حقوق مظلومان نبود، مهار ناقۀ خلافت را بر پشتش می‌افکندم و رهایش می‌ساختم و در آن هنگام] درمی‌یافتید که ارزش این دنیای شما در نظر من از آب بینی بز کم‌تر است».

ابن عباس می‌گوید: در منطقه «ذی ‏قار» خدمت امام علیه السلام رسیدم درحالی‌که پارگی کفش خود را می‌دوخت؛ حضرت رو به من کرد و گفت: قیمت این کفش چقدر است؟ من عرض کردم: قیمتی ندارد.

فرمود: «وَاللَّهِ لَهِی أحَبُّ الَی مِنْ إمْرَتِکمْ إلّا أنْ أُقیمَ حَقّاً أوْ أدْفَعْ باطِلًا؛ به خدا قسم این کفش بی‌ارزش در نظر من محبوب‌تر از فرمانروایی بر شماست، مگر اینکه با این حکومت حقی را به پا دارم یا باطلی را دفع کنم».[21]

اگر می‌بینیم امیرمؤمنان علی علیه السلام می‌فرماید: «وَاللَّهِ لَوْ أُعْطیتُ‏ الْأَقالیمَ‏ السَّبْعَةِ بِما تَحْتَ أفْلاکها، عَلی‏ أنْ أعْصِی اللَّهَ فی نَمْلَةٍ أسْلُبُها جُلْبَ شَعیرَةٍ ما فَعَلْتُهُ؛ به خدا سوگند اگر اقلیم‌های هفت‌گانه جهان را [در گذشته تمام دنیا را به هفت بخش که هر کدام نام اقلیم داشت تقسیم می‌کردند] با آنچه در زیر افلاک قرار دارد به من بدهند که دربارۀ مورچه‌ای ستم کنم و پوست جویی را از دهانش بیرون بکشم، چنین کاری را نخواهم کرد».[22] دلیل این کلام امام علیه السلام همین است که خدا را با عظمت فوق ‏العاده‌ای شناخته و تمام دنیا در نظر او از پوست یک جو یا از برگ درختی که در دهان ملخی باشد کوچک‌تر جلوه می‌کند.[23]

تعبیرات دیگری از این قبیل هست که همه حاکی از بی‌اعتنایی و عدم وابستگی آن امام بزرگوار به مواهب مادّی دنیاست.

مرحوم علامه مجلسی در بحار الأنوار نقل می‌کند: «یک روز پیش از آنکه امام علیه السلام به شهادت‏ برسد مردم به عیادت آن حضرت آمدند و این در حالتی بود که حقوق آنها را از بیت المال پرداخته بود و چیزی از دنیای آنها را برای خود انتخاب نکرده بود: «وَلَمْ یتَنَاوَلْ مِنْ‏ بَیتِ‏ مَالِ‏ الْمُسْلِمِینَ‏ مَا یسَاوِی عِقَالًا وَلَمْ یأْکلْ مِنْ مَالِ نَفْسِهِ إِلَّا قَدْرَ الْبُلْغَة؛[24] و در حالی بود که از بیت المال مسلمانان حتی به اندازه یک عقال [پایبند] شتر برای خود بر نداشته بود و از اموالی که خودش [با زحمت فراوان] فراهم می‌ساخت تنها به اندازۀ ضرورت استفاده می‌کرد». و همۀ حاضران گواهی دادند که دورترین مردم از آن حضرت همچون نزدیک‌ترین مردم به آن حضرت بود [و هیچ‌گونه تفاوتی در میان نزدیکان و افراد دور یا بیگانه نمی‌گذاشت]».

این نشان می‌دهد که اگر امیر مؤمنان علی علیه السلام سخنی دربارۀ دنیا می‌گوید عملش نیز کاملًا با آن هماهنگ است.[25]

افتخار به علم و دانایی

امام علیه السلام در خطبۀ 93 نهج البلاغه می‌فرماید: «فَاسْأَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی، از من سؤال کنید [و آنچه را می‌خواهید دربارۀ سرنوشت آینده از من بپرسید] پیش از آن که مرا از دست دهید».

به گفته محقّقان، هیچ کس را یارای این سخن، جز علی بن ابی طالب علیه السلام نبوده است! چراکه آگاهی او بر مسائل گذشته و حال و آینده، به قدری گسترده بود که پاسخ هر سؤالی را، از معارف و احکام و حوادث گوناگون آماده داشت و این علم و دانشی بود که از پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم آموخته بود و پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم از سرچشمه وحی فرا گرفته بود و الهامات الهیه و تأییدات روح القدس بر قلب پاک امیر مؤمنان علی علیه السلام نیز، آن را گسترش می‌داد و بر آن تأکید می‌نمود.[26]

سپس امام علیه السلام بعد از ذکر این مقدّمه چنین می‌فرماید: «فَوَالَّذِی نفسی بِیدِهِ لَا تَسْأَلُونِی‏ عَنْ‏ شَی‏ءٍ فِیما بَینَکمْ وَبَینَ السَّاعَةِ، وَلَا عَنْ فِئَةٍ تَهْدِی مِئَةً وَتُضِلُّ مِئَةً إِلَّا أَنْبَأْتُکمْ بِنَاعِقِهَا وَقَائِدِهَا، وَسَائِقِهَا، وَمُنَاخِ رِکابِهَا، وَمَحَطّ رِحَالِهَا، وَمَنْ یقْتَلُ مِنْ أَهْلِهَا قَتْلًا، وَمَنْ یمُوتُ مِنْهُمْ مَوْتاً؛ سوگند به کسی که جانم در دست قدرت اوست! از هیچ حادثه‌ای که از امروز تا دامنۀ قیامت واقع می‌شود از من سؤال نمی‌کنید [مگر اینکه پاسخ آن را آماده دارم] و همچنین دربارۀ هیچ گروهی که حتّی یک صد نفر را هدایت یا گمراه می‌کنند پرسش نمی‌کنید، مگر اینکه از دعوت‌کننده و رهبر و کسی که آنها را به پیش می‌راند و از جایگاه خیمه و خرگاه و محلّ اجتماع آنها و کسانی که از آنها کشته می‌شوند، یا به مرگ طبیعی می‌میرند، [از همۀ اینها] شما را آگاه می‌سازم».

امام علیه السلام در جمله‌های بالا از یک سو، تأکید بر این دارد که من می‌توانم تمام حوادث آینده تا دامنۀ قیامت را برای شما پیش‌گویی کنم و از سوی دیگر اشاره به تمام جزئیات آنها می‌کند. چیزی که برای غیر پیغمبر و کسانی که از علوم خاص او بهره دارند، امکان‌پذیر نیست.[27]

دامنۀ دانش و علوم حضرت علی علیه السلام آن قدر وسیع، و شعاع نور علم آن حضرت آن قدر بلند و روشن است، که حتّی مخالفانش آن را انکار نمی‌کنند. بلکه در عمل، آن حضرت را به عنوان مرجع علمی پذیرفته‌اند و در طول خلافت خلفای سه‌گانه و دوران طولانی سکوت تلخ، در بن‌بست‌های علمی به آن حضرت مراجعه می‌کردند.

در صحیح ترمذی‏ آمده است که پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: «انَا دارُ الْحِکمَةِ وَعَلِی بابُها؛ من خانۀ دانشم و علی در آن خانه است».[28]

مسلّم است که هر کس بخواهد وارد خانه‌ای شود باید از در وارد گردد، همان‌گونه که قرآن مجید در آیۀ 189 سوره بقره نیز دستور داده است: «وَأْتُوا الْبُیوتَ مِنْ أَبْوابِها؛ و از درِ خانه‌‌ها وارد شوید».

بنابراین، هر کس می‌خواهد به خزائن علم و دانش پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم راه یابد، باید از علی علیه السلام آغاز کند، و کلید این گنجینه را از او بطلبد.[29]

آگاهان از تاریخ اسلام در عصر خلفا می‌دانند که علی علیه السلام همواره پناهگاه علمی امت بود، تا آنجا که بارها خلیفۀ دوم این جمله را تکرار کرد: «لَوْ لَا عَلِی‏ لَهَلَک‏ عُمَر؛ اگر علی نبود عمر هلاک شده بود».[30]

افتخار به نیکی و بخشش

امام علیه السلام در خطبۀ 139 نهج البلاغه اشاره به چند فضیلت از فضایل خود می‌فرماید، از جمله می‌فرماید: «لَنْ یسْرِعَ أَحَدٌ قَبْلِی إِلَی... عَائِدَةِ کرَمٍ؛ هیچ کس زودتر از من به سوی احسان و بخشش همچون من نشتافت».

در این فضیلت بزرگ، علی علیه السلام می‌فرماید در احسان و بخشش از همه پیشگام‌تر بودم، تا آنجا که خداوند آیاتی در قرآن در مورد بخشیدن خاتم، در حال رکوع،‏[31] و یا بخشیدن غذای خود به مسکین و یتیم و اسیر،[32] و یا بخشیدن درهمی پنهان و درهمی آشکار، درهمی در شب و درهمی در روز،[33] نازل فرمود.[34]

حتی در نامۀ 23 نهج البلاغه می‌خوانیم که امام علیه السلام می‌فرماید: «إِنْ‏ أَبْقَ‏ فَأَنَا وَلِی دَمِی وَإِنْ أَفْنَ فَالْفَنَاءُ مِیعَادِی وَإِنْ أَعْفُ فَالْعَفْوُ لِی قُرْبَةٌ وَهُوَ لَکمْ حَسَنَةٌ فَاعْفُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ یغْفِرَ اللَّهُ لَکمْ؛ اگر زنده بمانم، ولیّ خون خویشم [و می‌توانم قصاص یا عفو کنم] و اگر از دنیا چشم بپوشم فنا [در دنیا] میعاد و قرارگاه من است و اگر عفو کنم، عفو برای من موجب قرب به خداست و برای شما [در صورتی که از میان شما بروم] حسنه و نیکی در نزد خداوند است، بنابراین عفو کنید، آیا دوست ندارید خدا شما را بیامرزد».

از این عبارت استشمام می‌شود که امام علیه السلام حتی مایل بود قاتلش عفو شود، ولی به یقین شرایط آن محیط هرگز آمادۀ پذیرش این عفو نبود و لذا امام علیه السلام در اینجا به حدّاقل امر قصاص توصیه می‌فرماید.[35]

افتخار به سخنوری

امام علیه السلام در بخشی از خطبۀ 233 نهج البلاغه می‌فرماید: «وَإِنَّا لَأُمَرَاءُ الْکلَامِ‏، وَفِینَا تَنَشَّبَتْ عُرُوقُهُ، وَعَلَینَا تَهَدَّلَتْ غُصُونُه؛ ما فرمانروایان سخنیم، درخت سخن در ما ریشه دوانده و شاخه‌هایش بر سر ما سایه افکنده است».

امام در این عبارت زیبا «سخن‌گفتن» را به درخت تنومندی تشبیه کرده که‏ دارای ریشه‌ها و شاخه‌هاست و اضافه می‌کند که این درخت پربار در سرزمین وجود ما ریشه دوانده و شاخه‌های پربارش بر سر ما سایه افکنده و به همین دلیل خاندان وحی را «امیران کلام» نامیده است.

همه می‌دانیم این یک ادّعا نیست، واقعیتی است که دوست و دشمن به آن معترف اند. از جمله فصاحت امیر مؤمنان علی علیه السلام که زبانزد خاص و عام است و خطبه‌های او در نهج البلاغه دست به دست می‌گردد و در گذشته، استادان سخن به شاگردان خود توصیه می‌کردند اگر می‌خواهند سخن‌گفتن آمیخته با فصاحت و بلاغت را فرا گیرند خطبه‌های نهج البلاغه را حفظ کنند.[36]

افتخار به ایمان

در میان دانشمندان اسلام، اعم از شیعه و اهل سنت در این مسئله اختلافی نیست که «علی علیه السلام» نخستین مردی است بود که به پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم ایمان آورد.[37]

در نهج البلاغه نیز در موارد متعّددی روی این مطلب تکیه شده است؛ از جمله آن حضرت در خطبۀ 131 می‌فرماید: «اللّهُمَّ انّی اوَّلُ مَنْ انابَ وَسَمِعَ وَاجابَ لَمْ‏ یسْبِقْنی‏ الّا رَسُوْلُ اللَّهِ (ص) بِالصَّلاةِ؛ خداوندا! من نخستین کسی هستم که به سوی تو بازگشتم، و پیام تو را شنیدم و اجابت کردم، هیچ کس جز رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم در نماز خواندن بر من پیشی نگرفت».[38]

شواهد و دلائل این مسئله در منابع اهل سنت نیز وجود دارد؛ از جمله در کتاب الجوهره نوشته محمد بن ابی بکر انصاری می‌خوانیم که علی علیه السلام بر منبر بصره فرمود: «انَا الصِّدِّیقُ الاکبَرُ، آمَنْتُ قَبْلَ انْ یؤمِنَ ابُوبَکرٍ، وَاسْلَمْتُ قَبْلَ انْ یسْلِمَ؛ صدیق اکبر منم، ایمان آوردم پیش از آنکه ابوبکر ایمان بیاورد، و اسلام آوردم پیش از آنکه او اسلام بیاورد».[39]

شیخ محمد بن مکرم انصاری نیز در کتاب خود "مختصر تاریخ دمشق" از آن حضرت چنین نقل می‌کند  که فرمود: «انَا اوَّلُ مَنْ اسْلَمَ؛ من نخستین کسی هستم که اسلام آورد».[40]

سخن آخر: (فخر به خاندان خود)

امام علیه السلام در بخشی از خطبۀ دوم نهج البلاغه توصیفی از آل پیامبر و امامان اهل بیت علیهم السلام می‌کند و در عباراتی کوتاه و بسیار پر معنی، موقعیت آنان را بعد از پیامبر روشن می‌سازد و با هشت جملۀ پی‌درپی توضیح می‌دهد: «همْ مَوْضِعُ سِرَّهِ، وَلَجَأُ أَمْرِهِ، وَعَیبَةُ عِلْمِهِ‏، وَمَوْئِلُ حُکمِهِ، وَکهُوفُ کتُبِهِ، وَجِبَالُ دِینِهِ، بِهِمْ أَقامَ انْحِناءَ ظَهْرِهِ، وَأذْهَبَ ارْتِعَادَ فَرائِصِهِ؛ آنها محل اسرار خدایند و پناهگاه فرمان او و ظرف علم او و مرجع احکامش و جایگاه حفظ کتاب‌های [آسمانی] او هستند و کوه‌های استوار دینند. به وسیلۀ آنان قامت دین را راست نمود و لرزش و تزلزل و وحشت آن را از میان برد».[41]

آنچه در جمله‌های حساب شدۀ بالا آمده است هرگز مبالغه نیست؛ حقایقی است که تاریخ زندگی امامان معصوم علیهم السلام مخصوصا عصر خود امیر مؤمنان و امام باقر و امام صادق و امام علی بن موسی الرضا علیهم السلام گواه بر آن است که چگونه این بزرگواران در مقابل مکتب‌های التقاطی که بر اثر گسترش اسلام و ورود افکار انحرافی به حوزۀ مسلمین و نیز خرافات و اوهام و تفسیرهای غلط و نادرست و تحریف غالیان و قاصران، مانند کوه ایستادند و اسلام خالص و ناب را حفظ کردند.[42]

پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir

منبع:
پیام امام امیر المومنین علیه السلام


[1] ضحی، آیه11.

[2] بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏68، ص29، ح6.

[3] ضحی، آیه11.

[4] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏6، ص91.

[5] تفسیر نمونه، ج‏10، ص12.

[6] همان، ج‏22، ص544.

[7] یوسف، آیه55.

[8] تفسیر نمونه، ج‏10، ص12.

[9] انوار هدایت، مجموعه مباحث اخلاقى، ص594.

[10] والاترین بندگان، ص243.

[11] تفسیر نمونه، ج‏10، ص13.

[12] نهج البلاغه، نامه 45.

[13] بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏31، ص363، ح17؛ (پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏10، ص214).

[14] همان، ج‏19، ص83، ح34؛ (گفتار معصومین(ع)، ج‏2، ص175).

[15] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏7، ص498.

[16] همان، ج‏11، ص241.

[17] تاریخ طبرى، ج2، ص197 (حوادث سال سوم).

[18] همان، ص347 (حوادث سال هشتم)؛ (پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏7، ص658).

[19] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏10، ص54.

[20] نهج ‏البلاغه، خطبه 3 (خطبه شقشقیه).

[21] همان، خطبه 33.

[22] نهج ‏البلاغه، خطبه 224.

[23] «وَإنَّ دُنْیاکُمْ عِنْدی لَأهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فی فَمِ جَرادَةٍ تَقْضَمُها، این دنیاى [پر زرق و برق] شما در نظر من از برگ جویده‏اى که در دهان ملخى باشد خوارتر و بى‏ارزش‏تر است». (نهج ‏البلاغه، خطبه 224)؛ (پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏13، ص74).

[24] بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏40، ص116، ح116.

[25] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏13، ص797.

[26] همان، ج‏4، ص221.

[27] همان، ص223.

[28] صحیح ترمذى، ج5، ص637 (به نقل از پیام قرآن، ج9، ص272). روایاتى که به این مضمون ولى با الفاظ دیگر است، فراوان مى ‏باشد، مثلًا روایت معروف «أنا مدینة العلم و علىّ بابها» به طور گسترده در روایات ما منعکس شده، و تنها در جلد چهلم بحار الأنوار، دوازده بار ذکر شده است!

[29] آیات ولایت در قرآن، ص460.

[30] بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏10، ص231 ح1؛ (پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏5، ص615).

[31] مائده، آیه55.

[32] دهر، آیه8.

[33] بقره، آیه274.

[34] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏5، ص544.

[35] همان، ج‏10، ص289.

[36] همان، ج‏8، ص525.

[37] شرح بیشتر و مدارک و روایات فراوانى که در زمینه اسلام على علیه السّلام به عنوان اوّلین مسلمان از مردان در منابع مختلف آمده و پاسخ به بهانه‏ جویى ‏ها را در «پیام امام امیر المومنین علیه السلام»، ج3، ص169 به بعد و در «پیام قرآن»، ج9، ص326، مطالعه فرمایید. (پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏5، ص423).

[38] این معنى در خطبه 71 و 192 نیز آمده است؛ (پیام قرآن، ج‏9، ص330).

[39] الجوهرة (طبع دمشق)، ص8.

[40] مختصر تاریخ دمشق، ج17، ص118؛(پیام قرآن، ج‏9، ص330).

[41] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏1، ص297.

[42] همان، ج‏1، ص302.

captcha