واکاوی زندگانی امام سجاد علیه السلام عمق شخصیت وجودی آن حضرت را در پرتو صفات و ویژگیها و فضیلتها به منصۀ ظهور میرساند.
پژوهش حاضر کوشیده است با بیان روایتهای تاریخی و توصیفی و تحلیلی و بهره گیری از سیرۀ آن حضرت و سخنان دیگر اولیای الهی و نیز سخنان دانشمندان معروف مذاهب مختلف اسلامی، نمودهایی از مقام و منزلت و فضایل آن حضرت را برای خوانندگان تبیین سازد.
مقام امامت
امام علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام قبل از هرچیز امام است. یعنی کسی است که آیۀ تطهیر[1] دربارۀ اهل بیت او نازل شده است. کسی است که مودت او به حکم آیۀ ذوی القربی[2] واجب است. کسی است که حدیث ثقلین،[3] او را دربر میگیرد. کسی است که حدیث سفینۀ نوح[4] دربارۀ او و بقیۀ اهل بیت علیهم السلام صادر شده است. کسی است که در یک کلمه صبح و شام در هر نماز بر او و پدران و فرزندان معصومش درود میفرستیم.
آری، او امامی است معصوم و پاک از هر پلیدی و مصون از هرگونه خطا و اشتباه. او از علم الکتاب و علم الهی و منابع معرفتی همچون کتاب علی علیه السلام و کتاب حضرت فاطمه علیها السلام و از هزار هزار باب علم و آگاهی از ظهر و بطن قرآن کریم برخوردار است و طبق احادیثی که در منابع معتبر آمده، محدَّث است یعنی طرف گفتگوی فرشتگان.
خواست و ارادۀ او همچون سایر امامان معصوم علیهم السلام خواست پروردگار است و رضای خدا بهوسیلۀ او و خاندانش به مردم اعلام میشود: «اِرَادَةُ الرَّبِّ فِی مَقَادِیرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ اِلَیکمْ وَتَصْدُرُ مِنْ بُیوتِکم؛ خواست پروردگار در اندازه گیریهای امورش به سوی شما فرود میآید و از خانههای شما صادر میگردد».[5]
اعتراف علمای اهل سنت به فضائل امام سجاد علیه السلام
برخلاف آنچه بعضی میپندارند که آن حضرت به گوشهگیری و عزلت علاقهمند و طبعاً در میان مسلمین ناشناخته بود، آن حضرت شهرت فوق العادهای در میان مسلمانان داشت.[6]
ممکن است افرادی نزد تودۀ مردم از شهرت و محبوبیت فراوانی برخوردار باشند درحالیکه نخبگان و خواص، آنها را قبول ندارند و عکس آن هم ممکن است. ولی امام سجاد علیه السلام علاوه بر محبوبیت عام، در نزد نخبگان و دانشمندان جامعۀ آن روز نیز محبوبیت و مقبولیت فوق العادهای داشت.
ابوحازم، محدث معروف، میگوید: «مَا رَأَیتُ هَاشِمِیاً أَفْضَلَ مِنْ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ وَ مَا رَأَیتُ أَحَداً کانَ أَفْقَهَ مِنْه؛ کسی از بنی هاشم را ندیدم که افضل و افقه از علی بن الحسین بوده باشد».[7]
محدث مشهور دیگری به نام سعید بن مسیب میگوید: «کسی باورعتر از علی بن حسین ندیدم».[8]
مالک بن انس، از امامان چهارگانۀ اهل سنت، گفته است: در میان اهل بیت رسول اللّه کسی همانند امام سجاد علیه السلام نبود.[9]
زُهری، از عالمان معروف اهل سنت، دربارۀ امام سجاد علیه السلام چنین میگفت: در میان مردم بیشترین منّت را علی بن الحسین بر من دارد.[10]
محمد بن سعد، عالم دیگری از اهل سنت، میگوید: «علی بن الحسین علیه السلام کاملاً مورد اعتماد و راوی احادیث بسیار، بلند مرتبه، برجسته و باتقوا بود.[11]
هم چنین جاحظ، از علمای معروف اهل سنت، میگفت: دربارۀ شخصیت علی بن الحسین، شیعه و معتزلی، خارجی و عوام و خواص همه یکسان میاندیشند و هیچیک تردیدی در برتری و تقدم او ندارند.[12]
ابن ابیالحدید میگوید: این امام بزرگوار در زمان خویش به سه نام شهرت داشت: «علی الخیر»، «علی الأغرّ» و «علی العابد».[13]
ابن حبّان، از علمای معروف علم رجال در میان اهل سنت، در کتاب خود «الثقات» میگوید: «در زمان حیات آن حضرت گفته میشد علی بن الحسین، سید العابدین است»، و همو مینویسد: «او از بزرگان بنی هاشم از فقهای مدینه و عابدان آنها بود».
و بعد از بحثی در مورد امام سجاد علیه السلام میگوید: «بنابراین، امام زین العابدین، پیشوای مدینه از نظر شخصیت و علم و دانش بود».[14]
ذهبی، عالم معروف اهل سنت، دربارۀ آن حضرت میگوید: «او جلالت عجیبی داشت و به خدا سوگند! سزاوار بود چنین باشد. او به دلیل شرافت و سیادت و علم و خداشناسی و کمال عقل شایستۀ امامت عظمی بود».[15]
حافظ ابونعیم اصفهانی که او نیز از معاریف اهل سنت است میگوید: «علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب زینت عبادتکنندگان و چراغ پرفروغ عابدان بود، او عبادتکننده، باوفا، و بخشندهای خالص بود».[16]
نَوَوی، فقیه معروف اهل سنت، میگوید: «همگی بر جلالت او در همه چیز اتفاق نظر دارند».[17]
شافعی، امام معروف اهل سنت، از آن حضرت به «افقه اهل مدینه» یاد میکند، و برای اثبات حجیت خبر واحد مینویسد: «علی بن الحسین که فقیهترین مردم مدینه است بر خبر واحد تکیه میکرد».[18]
گواهی علما و بزرگان اسلام دربارۀ «عُلُوِّ مقام» آن حضرت، بیش از آن است که به رشتۀ تحریر درآید.
این سخن را با کلامی از ذهبی، مورخ و رجالی معروف اهل سنت، پایان میدهیم. او میگوید: «آن حضرت جلالت عجیبی داشت و به خدا سوگند! حقّ او بود که چنین باشد. او شایستۀ امامت عظمی بود به دلیل شرف و آقایی و علم و خداپرستی و کمال عقلش».[19]
در اینجا این سؤال پیش میآید که این گروه از اهل سنت با این گواهیهایی که دربارۀ آن حضرت میدادند، چگونه عملاً امامتش را نمی پذیرفتند و به مرجعیت دینی و علمی او تن نمی دادند، بلکه یا از عالمان درباری بنی امیه به حساب میآمدند و یا لااقلّ در فتاوا به جای رجوع به آن حضرت به رأی شخصی خود یا امامان اهل سنت پناه میبردند که قطعاً در رتبۀ آن حضرت نبودند؟!
آیا علت این موضوع جز منافع مادی و حب جاه و مقام بود؟! نظیر آن را در عصر و زمان خود نیز مییابیم. اعاذنا اللّه من شرور انفسنا و من سوء العاقبة.[20]
زین العابدین علیه السلام از زبان دشمنانش
حتی زمامداران معاصر آن حضرت، از خلفای بنی امیه با تمام دشمنی و عداوتی که با آن حضرت داشتند به افضلیت علمی و دینیاش اعتراف میکردند.[21]
دشمنان آن حضرت مانند منصور دوانیقی به مقام والای آن حضرت اعتراف کرده اند. او در نامهای که به محمد بن عبداللّه بن حسن معروف به «نفس زکیه»، مینویسد، تصریح میکند که در میان شما علویّین بعد از وفات رسول اللّه صلّی الله علیه وآله وسلّم مولودی همچون زین العابدین در عظمت نبود.[22]
یکی دیگر از دشمنان آن حضرت، عبدالملک بن مروان، خلیفۀ اموی، خطاب به آن حضرت میگوید: «تو صاحب فضیلت عظیمی بر اهل بیت و معاصرین خود هستی، فضیلت و علم و دین و ورعی که خدا به تو داده به هیچکس نداده است مگر بر پیشینیان تو».[23]
در داستان خطبۀ معروف امام سجاد علیه السلام در مسجد شام در برابر یزید آمده است: هنگامی که حضرت پیشنهاد سخنرانی کرد، یزید مانع شد؛ جمعی از مردم گفتند: بگذار منبر برود و سخنی از او بشنویم. یزید گفت: اگر منبر برود پایین نخواهد آمد مگر اینکه من و آل ابی سفیان را رسوا خواهد کرد. به او گفتند: این جوان چه میتواند بگوید که چنین تأثیری داشته باشد؟ گفت: «إِنَّهُ مِنْ أَهْلِ بَیتٍ قَدْ زُقُّوا الْعِلْمَ زَقّا؛ او از خاندانی است که از کودکی علم به او آموختهاند». ولی مردم همچنان اصرار کردند و یزید ناچار شد اجازه دهد و امام به منبر رفت و آن خطبۀ معروف و بی نظیر را خواند و دلها را تکان داد و چشمها را گریان ساخت.[24]
امام سجاد علیه السلام؛ «ابْنُ الْخِیرَتَین»
ازجمله اموری که در شهرت آن حضرت در میان مسلمانان بی تأثیر نبود تولد آن حضرت از مادری از شاهزادگان ساسانی (دختر یزدگرد سوم) معروف به شهربانوست.[25]
گرچه در این اواخر بعضی با تردید از این موضوع یاد کردهاند[26] ولی اصل این خبر شهرت بهسزایی دارد و در کهن ترین متون تاریخی آمده است، مانند کتابهای «وقعه صفین» و «تاریخ یعقوبی» و «تاریخ قم» و «بصائر الدرجات» که همه مربوط به قرن سوم و چهارم هجری است.
از همه مهمّتر اینکه روایتی در کافی از امام باقر علیه السلام با صراحت بر این مسئله تأکید دارد. جابر بن یزید جعفی از آن حضرت چنین نقل میکند که فرمود: «هنگامی که دختر یزدگرد را نزد عمر آوردند، دوشیزگان مدینه به تماشای او آمدند و هنگامی که وارد مسجد شد، مسجد از پرتو جمال او روشن گشت. هنگامی که عمر به او نگاه کرد، آن دختر صورت خود را پوشاند و گفت: «اف بیروج بادا هرمز؛ وای، روزگار هرمز سیاه باد»، عمر گفت: آیا این دختر به من دشنام میدهد؟ و تصمیم گرفت به او آزار برساند. امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود: چنین نیست و این حق را نداری. او را مخیر کن مردی از مسلمانان را انتخاب کند و جزء غنیمت او حساب کن. عمر او را در میان حاضران مخیر کرد. او آمد و دست بر سر امام حسین علیه السلام گذاشت. امیرمؤمنان علی علیه السلام به او فرمود: اسمت چیست؟ گفت: جهانشاه. حضرت فرمود: ولی اسم واقعی تو شهربانویه است».
سپس به امام حسین علیه السلام فرمود: «لَتَلِدَنَ لَک مِنْهَا خَیرُ أَهْلِ الْأَرْض؛ از این زن فرزندی برای تو متولد میشود که بهترین افراد روی زمین است». چیزی نگذشت که امام علی بن الحسین علیه السلام از او متولد شد. لذا به علی بن الحسین میگفتند: «ابْنُ الْخِیرَتَین»؛ (بزرگ زاده از طرف پدر و مادر). ابوالاسود دوئلی، شاعر و ادیب معروف دراینباره میگوید:
وَاِنَّ غُلاماً بَینَ کسْرَی وَهَاشِمٍ لَأَکرَمُ مَنْ نِیطَتْ عَلَیهِ التَّمَائِمُ
پسری که از یک سو به کسری و از سوی دیگر به هاشم میرسد گرامی ترین فرزندی است که بدو بازوبند بستهاند.[27]
مرحوم شیخ مفید نیز این معنا را تأیید کرده و در کتاب ارشاد خود میگوید: مادر آن حضرت شاهزنان، دختر یزدگرد بود که نام اصلیاش شهربانوست.[28]
مرحوم طبرسی نیز در کتاب «تاج الموالید»، تصریح میکند که مادر علی بن الحسین علیه السلام شهربانو دختر یزدگرد است.[29]
زهد و عبادت امام علیه السلام
از ابن شهاب زُهری که از عالمان وابستۀ دربار امویان بود نقل شده که هرگاه نزد او یادی از امام سجاد علیه السلام میکردند، اشکش جاری میشد و میگفت: «او زینت عبادتکنندگان است».[30]
ابن عبد ربه، نویسندۀ معروف کتاب «عِقد الفرید» میگوید: «هنگامی که آن حضرت مشغول وضو میشد، چهرهاش دگرگون میگشت. وقتی علت را جویا میشدند میفرمود: "آیا میدانی در برابر چه کسی میخواهم بایستم؟!"».[31]
مرحوم طبرسی در کتاب «اعلام الوری» از سعید بن کلثوم نقل میکند: در خدمت حضرت صادق علیه السلام بودم. امام علیه السلام از علی بن ابی طالب علیه السلام یاد کرد و آن جناب را طبق واقع و حقیقت مدح و ثنا نمود و سپس فرمود: به خداوند قسم! کسی جز امیر المؤمنین علیه السلام نتوانست اعمال حضرت رسول صلّی الله علیه وآله وسلّم را انجام دهد. علی علیه السلام مانند مردی که میان بهشت و دوزخ قرار گرفته عمل میکرد. از ثروت شخصی خود که با عرق جبین و کدّ یمین فراهم کرده بود هزار بنده خرید و آزاد کرد. لباسهای آن حضرت از کرباس تهیه میشد. در میان فرزندان و خویشاوندانش علی بن الحسین مانند او زندگی میکرد. روزی فرزندش ابوجعفر باقر علیه السلام بر او وارد شد، مشاهده کرد که پدرش از فرط عبادت کاملاً چهرهاش تغییر کرده و از بیداری شبها صورتش زرد شده و از گریهکردن چشمهایش ورم کرده و پیشانیاش از کثرت سجود پینه بسته و پاهایش براثر قیام برای نماز ورم کرده است.
حضرت باقر علیه السلام فرمود: من هنگامی که پدرم را در این حال مشاهده کردم از فرط تأثر گریه کردم و دلم به حالش سوخت، پدرم در این حال در فکر فرو رفته بود.
پس از مدتی متوجه من شد و گفت: پسرم! بعضی از آن اوراق را به من بده که در آنها عبادت علی علیه السلام را نوشتهاند. من کتابها را خدمت پدرم دادم و او مقداری از آنها را قرائت کرد.
پس از آن، کتاب را با ناراحتی کنار گذاشت و فرمود: کیست که توانایی انجام عبادت علی بن ابی طالب علیه السلام را داشته باشد؟![32]
ازجمله اموری که مقام والای آن حضرت را در زهد و عبادت و عرفان نشان میدهد، داستان معروفی است که غزالی، عالم معروف اهل سنت، در کتاب «بحر المحبة» از اصمعی نقل کرده است. «اصمعی» میگوید:
در مکّه بودم، شبی بود مهتابی. هنگامی که اطراف خانۀ خدا طواف میکردم صدای زیبا و غمانگیزی گوش مرا نوازش داد. به دنبال صاحب صدا میگشتم که چشمم به جوان زیبا و خوشقامتی افتاد که آثار نیکی از او نمایان بود. دست در پردۀ خانۀ کعبه افکنده بود و چنین مناجات میکرد: «یا سَیدِی وَمَوْلَای نَامَتِ الْعُیونُ وَغَابَتِ النُّجُومُ، وَأَنْتَ مَلِک حَی قَیومٌ، لَا تَأْخُذُک سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ، غَلَقَتِ الْمُلُوک أَبْوَابُهَا وَأقَامَتْ عَلَیهَا حُرّاسَها وَحُجّابَها وَقَدْ خَلَا کلُّ حَبِیبٍ بِحَبِیبِهِ، وَبَابُک مَفْتُوحٌ لِلسَّائِلِینَ، فَها أنَا سَائِلُک بِبَابِک، مُذْنِبٌ فَقِیرٌ، خَاطِئٌ مِسْکینٌ، جِئْتُک أرْجُو رَحْمَتَک یا رَحِیمُ، وَأنْ تَنْظُرَ إلَی بِلُطْفِک یا کرِیمُ!؛ای بزرگ وای آقای من!ای خدای من! چشمهای بندگان در خواب فرو رفته، و ستارگان آسمان یکی بعد از دیگری سر به افق مغرب گذاشته و از دیدهها پنهان میگردند، و تو خداوند حیّ و قیّومی، هرگز خواب سنگین و خفیف دامان کبریایی تو را نمی گیرد.
در این دل شب، پادشاهان درهای قصرهای خویش را بسته و بر آنها حاجبانی گماردهاند. هر دوستی با دوستش خلوت کرده. تنها در خانهای که برای سائلان گشوده است، در خانۀ توست. هماکنون به در خانۀ تو آمدهام. خطاکار و مستمندم. آمدهام، به تو امید رحمت دارمای رحیم! آمدهام، نظر لطفت را میطلبمای کریم!».
سپس به خواندن این اشعار مشغول شد:
یـا مَـنْ یـجِـیبُ دُعَا الْمُضْطَرِّ فِی الظُّلَمِ یا کاشِفَ الضُّرِّ وَالْبَلْوَی مَعَ السَّقَمِ
قَـدْ نَـامَ وَفْـدُک حَـوْلَ الْـبَـیـتِ وَانْـتَـبَهُوا یـدْعُـو وَعَـیـنُـک یـا قَـیـومُ لَـمْ تَـنَمِ
اِنْ کــانَ عَــفْــوُک لـا یـلْـقَـاهُ ذُو شَـرَفٍ فَـمَـنْ یـجُـودُ عَلَی الْعَاصِینَ بِالنِّعَمِ
ای کسی که دعای گرفتاران را در تاریکیهای شب اجابت میکنی!
ای کسی که دردها و رنجها و بلاها را برطرف میسازی!
میهمانان تو بر گرد خانهات خوابیده اند و بیدار میشوند.
اما چشم جود و سخای توای قیّوم! هرگز به خواب فرو نمی رود.
اگر جود و احسان تو تنها مورد امید شرافتمندان درگاهت باشد،
گنهکاران به در خانۀ چه کسی بروند، و از که امید بخشش داشته باشند؟
سپس سر به سوی آسمان بلند کرد و چنین ادامه داد:
«إلَهِی سَیدِی وَمَوْلَای! إنْ أطَعْتُک بِعِلْمِی وَمَعْرِفَتِی فَلَک الْحَمْدُ وَالْمِنَّةُ عَلَی وَإنْ عَصَیتُک بِجَهْلِی فَلَک الْحُجَّةُ عَلَی؛ خدای من! آقا و مولای من! اگر از روی علم و آگاهی تو را اطاعت کردهام حمد شایستۀ توست و رهین منت توام و اگر از روی نادانی معصیت کردهام حجت تو بر من تمام است...».
بار دیگر سر به آسمان برداشت و با صدای بلند گفت: «یا إِلَهِی وَسَیدِی وَمَوْلَای مَا طَابَتِ الدُّنْیا إلَّا بِذِکرِک، وَمَا طَابَتِ الْعُقْبَی إلَّا بِعَفْوِک، وَمَا طَابَتِ الْأیامُ إلَّا بِطَاعَتِک، وَمَا طَابَتِ الْقُلُوبُ إلَّا بِمُحَبَّتِک، وَمَا طَابَ النَّعِیمُ إلَّا بِمَغْفِرَتِک!؛ای خدای من وای آقا و مولای من! دنیا بی ذکر تو پاکیزه نیست، و آخرت بدون عفو تو شایسته نیست، روزهای زندگی بدون طاعتت بی ارزش است، و دلها بی محبتت آلوده، و نعمتها بی آمرزشت ناگوار...».
اصمعی میگوید: آن جوان باز هم ادامه داد و اشعار تکاندهنده و بسیار جذاب دیگری در همین مضمون بیان کرد و آنقدر خواند و خواند که بی هوش شد و به روی زمین افتاد. نزدیک او رفتم و به صورتش خیره شدم، خوب دقت کردم. ناگهان متوجه شدم او زین العابدین علی بن الحسین امام سجاد علیه السلام است.
سرش را به دامان گرفتم و سخت به حال او گریستم، قطرۀ اشکم بر صورتش افتاد. به هوش آمد و چشمان خویش را گشود و فرمود: «مَنِ الَّذِی أشْغَلَنِی عَنْ ذِکرِ مَوْلَای؛ کیست که مرا از یاد مولایم، به خود مشغول داشته است؟». عرض کردم: اصمعی هستمای سید و مولای من! این چه گریه و این چه بی تابیای است؟! تو از خاندان نبوت و معدن رسالتی، مگر آیۀ تطهیر در حق شما نازل نشده و خداوند دربارۀ شما نفرموده است: «إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکمْ تَطْهِیرًا»؟![33]
امام برخاست و نشست و فرمود:ای اصمعی! هیهات هیهات! خداوند بهشت را برای مطیعان آفریده، هرچند غلام حبشی باشد و دوزخ را برای عاصیان خلق کرده، هرچند فرد بزرگی از قریش باشد. مگر قرآن نخواندهای و این سخن خدا را نشنیدهای که میفرماید: «فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلَا أَنْسَابَ بَینَهُمْ یوْمَئِذٍ وَلَا یتَسَاءَلُونَ؛ هنگامی که در «صور» دمیده شود، هیچیک از پیوندهای خویشاوندی میان آنها در آن روز نخواهد بود؛ و از یکدیگر تقاضای کمک نمی کنند [چون کاری از کسی ساخته نیست]!». بلکه ترازوی سنجش اعمال باید سنگین وزن باشد. اصمعی میگوید: هنگامی که چنین دیدم او را به حال خود گذاشتم و کنار رفتم.[34]
احیاگر فقه امامیه
خطر نفوذ فرهنگهای وارداتی و افکار انحرافی که نتیجۀ مستقیم فتوحات گسترده بود، مسلمین را تهدید میکرد. امام سجاد علیه السلام برای دفع خطر از طریق تعلیم گروهی در زمینههای مختلف تفسیر و حدیث و فقه و کلام، حرکتی اجتهادی، الهامگرفته از کتاب و سنت را آغاز کرد و تأثیر گستردهای گذاشت و از این طریق مسلمین را تا آنجا که ممکن بود با اسلام نابِ برگرفته از کتاب و سنت آشنا ساخت.
گواه این مسئله شهادت بسیاری از بزرگان مدینه بر افقهبودن آن حضرت و مرجعیت علمی و کثرت حدیث آن حضرت و علاقۀ گروه عظیمی از قاریان قرآن بود که به صورت یک جمعیت هزار نفری همراه آن حضرت در مراسم حج شرکت میکردند.
مرحوم کشّی، عالم معروف رجالی، در کتاب رجالش نقل میکند که در ایام حج تا امام سجاد علیه السلام از مدینه خارج نمی شد، قاریان مدینه به سوی مکّه به راه نمی افتادند. پس از حرکت آن حضرت، هزار سواره به دنبال او به راه میافتادند.[35]
مرحوم شیخ طوسی تعداد اصحاب خاص امام سجاد علیه السلام را صد و هفتاد و سه نفر دانسته است.[36]
و گواه دیگر همان چیزی است که مرحوم شیخ مفید در ارشاد نقل کرده، میگوید: «فقهای اهل سنت علوم فراوانی را که از نظر گستردگی و کثرت قابل احصا نیست از آن حضرت نقل کردهاند و همچنین از مواعظ و دعاها و فضائل قرآن و حلال و حرام و حوادث جنگها و تاریخ که مشهور بین علما و دانشمندان است، و اگر بخواهیم به شرح آن بپردازیم سخن به درازا میکشد و زمان زیادی را میطلبد!».[37]
در اینجا زمام سخن را به مرحوم شهید صدر میسپاریم، او چنین میگوید: یکی از [آسیبها]، خطر آگاهی مسلمانان از فرهنگهای متنوع و مبانی قانونگذاری دیگران و اوضاع اجتماعی مختلف آنان بود که براثر برخورد با ملتهایی که فوج فوج به اسلام وارد میشدند، فرهنگ و تمدن اسلامی را مورد تهدید قرار میداد. ازاینرو لازم بود در زمینۀ علمی کاری انجام شود تا مسلمانان به اصالت فکری و شخصیت قانونگذاری ویژۀ خود که از کتاب و سنت در اسلام الهام میگیرد واقف گردند.
در اینجا ضرورت یک حرکت فکری اجتهادی به نظر میرسید تا در چهارچوب تعالیم اسلامی افق فکری مسلمانان گسترش یابد و در نتیجه بتوانند مشعل هدایت کتاب و سنت را با روحیهای کوشا، آگاه، پیگیر و هشیار به دست گرفته و در موارد مفید و مورد نیازشان در اوضاع جاری خود از آن برخوردار گردند. پس باید اصالت شخصیت اسلامی حاصل کنند و بذر اجتهاد و تلاش از برای یافتن راه حق در دل آنها افشانده شود و این کاری بود که امام علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام بدان دست زد.
او کلاس درس خود را در مسجد پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم آغاز کرد و با اشاعۀ انواع معارف اسلامی از تفسیر، حدیث، فقه و غیره با مردم سخن گفت و از علوم پدران پاکش بر دلهای آنان فرو ریخت، آگاهانشان را به مبانی فقه اسلام و شیوۀ استنباط احکام تمرین داد. از این کلاس درس، تعداد قابل توجهی از فقهای مسلمین فارغ التحصیل شدند. این کلاس، بنیاد فکری مهمی برای مکاتب فقهی اسلامی شد و نیز بنیادی برای حرکت فعال فقه در بین مسلمانان گردید.
انبوه عظیمی از قاریان قرآن و حافظان کتاب و سنت، او را به رهبری خود پذیرفتند و گِردش جمع شدند. [38]
ملجأ و پناه مردم
ازجمله اموری که دلالت بر شهرت آن حضرت به عظمت، در میان خاص و عامّ میکند، این است که اربلی، صاحب کشف الغمة[39] و ابن منظور در کتاب مختصر تاریخ دمشق[40] نقل کردهاند که پس از شهادت آن حضرت معلوم شد که یک صد خانواده به طور مستمر با انفاق و کمکهای آن حضرت زندگی میکردند.[41]
در مختصر تاریخ دمشق از قول امام باقر علیه السلام میخوانیم: امام سجاد علیه السلام هنگام شب، نان بر دوش مبارکش میگذاشت و در تاریکی برای فقرا میبرد و میفرمود: «صدقه در تاریکی شب آتش خشم خدا را خاموش میکند».[42]
در کتاب سیر اعلام النبلاء نوشتۀ عالم معروف اهل سنت، ذهبی، میخوانیم: محمد، پسر اسامة بن زید هنگام مرگش سخت میگریست. امام سجاد علیه السلام بر بالین او حاضر بود. علت گریهاش را جویا شد. جواب داد: پانزده هزار درهم بدهکارم. حضرت فرمود: نگران نباش، بر عهدۀ من.[43]
زُهری، از علمای اهل سنت، میگوید: علی بن الحسین علیه السلام را در شبی از شبهای سرد زمستان دیدم که بر پشت خود مقدار قابل توجهی آرد حمل میکرد. عرض کردم:ای فرزند رسول خدا! این چیست؟ فرمود: میخواهم به سفری بروم، در حال آمادهکردن زاد و توشۀ سفر هستم. زُهری گفت: این غلام من آن را برای شما میآورد. امام علیه السلام نپذیرفت. زُهری اصرار کرد و گفت: خودم برای شما میآورم. باز هم امام علیه السلام نپذیرفت و فرمود: من خودم باید چیزی را که در سفرم مایۀ نجات من است بر دوش کشم. تو را به خدا سوگند میدهم! که به سراغ کار خودت برو. زُهری میگوید: من از امام علیه السلام جدا شدم و بعد از چند روز حضرت را ملاقات کردم و گمان نمودم که حضرت موفق نشده به سفر برود. عرض کردم: یابن رسول اللّه! پس چرا به آن سفری که فرموده بودید نرفتید:
امام علیه السلام فرمود: ای زهری! آنچه تو گمان کردی نبوده، منظورم سفر آخرت بود، من برای آن آماده میشدم و آمادهشدن برای این سفر به این است که انسان از حرام پرهیز کند و در راه خیر انفاق نماید.[44]
مطابق بعضی از روایات، امام علیه السلام در شب تاریک انبانی بر پشت خود میگذاشت که در آن درهم و دینار و گاه مواد غذایی و یا حتی هیزم بود و به سراغ بعضی از خانهها میرفت و در میزد و به صاحب خانه که شخص مستمندی بود کمک میفرمود درحالیکه صورت خود را میپوشانید تا آن مرد فقیر او را نشناسد. اما هنگامی که آن حضرت بدرود حیات گفت، این گونه افراد دانستند که او علی بن الحسین علیه السلام بود.
نیز در ادامۀ همین روایات آمده است: هنگامیکه آن حضرت را برای غسل برهنه کردند، بر پشت آن حضرت برآمدگی خاصی که نشانۀ جراحت بود مشاهده کردند و این بر اثر حمل انبانهایی بود که بر دوش میکشید و به خانههای فقرا و مساکین میبرد.[45]
امام سجاد علیه السلام، هشام و فرزدق
از مهمّ ترین بخشهای تاریخ زندگی آن حضرت که دلالت بر شهرت ویژۀ او و احترام فوق العادۀ عموم مردم به آن حضرت دارد داستان فرزدق و اشعار او در حضور هشام بن عبد الملک، فرزند خلیفۀ اموی است.
در مناقب ابن شهرآشوب و کتب دیگر نقل شده است که هشام بن عبد الملک پس از اتمام مناسک حج، هنگامی که میخواست استلام حَجَر[46] کند، به دلیل ازدحام جمعیت موفق نشد و مردم توجهی به او نکردند. دستور داد منبری برای او نصب کردند تا ناظر به حال مردم باشد. این درحالی بود که اهل شام گرداگرد او را گرفته بودند.
در این حال ناگهان امام علی بن الحسین علیه السلام وارد شد؛ صورتش از زیباترین صورتها و بوی خوش او از بهترین بوها و در پیشانی او آثار سجود نمایان بود و شروع به طواف کرد و هنگامی که به حجر الأسود رسید، مردم به احترام او کنار رفتند، تا حضرت دست بر حجر الأسود بگذارد و ببوسد. شامیان تعجب کردند. یکی از آنها از هشام سؤال کرد:ای امیر! این مرد کیست؟ او امام علیه السلام را شناخته بود، ولی برای این که شامیان به او علاقهای پیدا نکنند گفت: نمی شناسم. فرزدق، شاعر معروف که در آنجا حضور داشت گفت: اگر تو او را نمی شناسی من او را میشناسم. آن مرد شامی بلافاصله گفت: او کیستای فرزدق؟
جالب اینکه فرزدق در همان لحظه قصیدهای بسیار پرمعنا و فصیح و بلیغ انشاء کرد که مطلع آن مطابق معروف این بود:
هَذَا الَّذِی تَعْرِفُ الْبَطْحَاءُ وَطْأَتَه وَالْـبَـیـتُ یـعْـرِفُهُ وَالْحِلُّ وَالْحَرَمُ
هَـذَا ابْـنُ خَـیرِ عِبَادِ اللَّهِ کلِّهِم هَذَا التَّقِی النَّقِی الطَّاهِرُ الْعَلَم
این همان کسی است که سرزمین مکّه جای قدمهای او را میشناسد. خانۀ کعبه و منطقۀ حرم و بیرون حرم همه او را میشناسند.
این فرزند بهترین بندگان خداست. این همان مرد باتقوا و پاکیزه و طاهر و باشخصیت است.
تا اینجا که میگوید:
وَلَیسَ قَوْلُک مَنْ هَذَا بِضَائِرِهِ الْعُربُ تَعْرِفُ مَنْ أَنْکرْتَ وَالْعَجَمُ
اینکه میپرسی این شخص کیست زیانی به او نمی رساند، اگر تو او را نمی شناسی، عرب او را میشناسد و عجم او را میشناسد.
و به تعبیر ما: شبپره گر وصل آفتاب نخواهد، رونق بازار آفتاب نکاهد.
و در بیت دیگری از این ابیات در وصف کرم آن حضرت میگوید:
مَا قَالَ لا قَطُّ اِلَّا فِی تَشَهُّدِهِ لَوْ لا التَّشَهُّدُ کانَتْ لاؤُهُ نَعَم
او هرگز تقاضای کسی را رد نکرد و واژۀ لا (نه) بر زبان نراند. تنها این واژه را در تشهد (اشهد ان لا اله الا اللّه) بر زبان میراند و اگر تشهد نبود لا (نه) در کلام او تبدیل به نَعَم (آری) میشد.
و در بیت دیگری از این ابیات اشاره به جدش رسول اللّه صلّی الله علیه وآله وسلّم و جده اش فاطمۀ زهرا علیها السلام کرده میگوید:
هَذَا ابْنُ فَاطِمَةً اِنْ کنْتَ جَاهِلَهُ بِجَدِّهِ أَنْبِیاءُ اللَّهِ قَدْ خُتِمُوا
این فرزند فاطمۀ زهرا علیها السلام است اگر او را نمی شناسی و جدش خاتم انبیا و آخرین پیامبران الهی است.
این قصیدۀ طولانی به قدری معروف و مشهور شد که به گفتۀ «احقاق الحق»، از سی و هشت طریق نقل شده است.[47]
البته کار شجاعانه و مخلصانۀ «فرزدق» بدون هزینه نبود. هشام بر او غضبناک شد و به او گفت: تو که میتوانی چنین اشعار نابی بگویی چرا دربارۀ ما تاکنون نسرودهای؟! فرزدق باشجاعت پاسخ گفت: اگر جد تو مانند جد او و پدرت مانند پدر او و مادرت مانند مادر او بود، میتوانستم دربارۀ تو نیز بگویم.
هشام دستور داد او را در عُسفان - منطقهای بین مکّه و مدینه - زندانی کنند و حقوقش را از بیت المال قطع کرد. و شاید اگر شخصیت امام سجاد علیه السلام در میان نبود، او را به قتل میرساند و هنگامی که در زندان بود، مکرر او را تهدید به قتل میکرد. او شکایتش را به امام علیه السلام رساند و حضرت دربارۀ او دعا کرد و وی از زندان رهایی یافت.
جالب اینکه او به حضرت عرضه داشت: حقوق مرا از بیت المال قطع کردند.
فرمود: حقوق تو چه مقدار بود؟ عرض کرد: فلان مقدار. امام علیه السلام معادل چهل سال، حقوق او را به او دادند و فرمودند: اگر میدانستم بیشتر از این نیاز داری بیشتر میدادم. بعد از گذشتن چهل سال، او دعوت حق را لبیک گفت.[48]
مساعدتهای امام سجاد علیه السلام به زمامداران اموی
حتی بعضی از حکّام بنی امیه در پارهای از مشکلات به آن حضرت پناه میبردند و از آن امام مشورت میخواستند. ازجمله ابن عساکر در تاریخ دمشق مینویسد: آن حضرت مدتی بعد از شهادت پدرش حسین بن علی علیه السلام به دمشق آمد. عبدالملک مروان، خلیفۀ وقت، مقدم او را گرامی شمرد و در مسئلۀ ضرب سکه و نامهای که پادشاه روم به او نوشته بود با آن حضرت مشورت کرد.[49]
داستان ظاهراً چنین بود که پادشاه روم پیشنهاد کرده بود که سکۀ مسلمانان را در کشورش ضرب کند و شاید نشانههایی از فرهنگ مسیحیت بر آن بود. اضافه بر این، میخواست امتیازاتی در برابر آن بگیرد. ولی امام علیه السلام فرمود: سکّه را باید مسلمانان بزنند و شعار اسلامی مانند لا اله الا اللّه، محمد رسول اللّه بر آن حکّ کنند.[50]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
منبع:
عرفان اسلامی؛ شرحی جامع بر صحیفه سجادیه
[1] احزاب، آیه33.
[2] شوری، آیه23.
[3] بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج2، ص100.
[4] همان، ص104.
[5] اولین زیارت از زیارات مطلقۀ امام حسین علیه السلام. این زیارت را مرحوم کلینى در کتاب شریف کافى(ط- الاسلامیه)، ج٤، ص٥٧٧ و شیخ طوسى در کتاب شریف تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج٦، ص٥5 و ابن قولویه در کتاب کامل الزیارات، ص٢٠٠ نقل کرده اند؛ (عرفان اسلامی؛ شرحی جامع بر صحیفۀ سجادیه، ج۱، ص388).
[6] عرفان اسلامی؛ شرحی جامع بر صحیفۀ سجادیه، ج۱، ص388.
[7] کشف الغمة فی معرفة الأئمة (ط - القدیمة)، ج2، ص80.
[8] مختصر تاریخ دمشق، ج١٧، ص٢٣٦.
[9] تهذیب التهذیب، ج٧، ص٣٠٥.
[10] طبقات الکبرى، ج٥، ص٢١٤.
[11] همان، ص٢٢٢؛ (عرفان اسلامی؛ شرحی جامع بر صحیفۀ سجادیه، ج۱، ص396).
[12] این سخن را نسّابه معروف به احمد ابن عنبة در کتاب خود عمدة الطالب، ص١٩٣ آورده است.
[13] شرح نهجالبلاغه، ج١٥، ص٢٧٣.
[14] الثقات، ج٥، ص١٥٩.
[15] سیر أعلام النبلاء، ج٤، ص٢٤٠.
[16] حلیة الاولیا، ج٣، ص١٣٣.
[17] تهذیب اللغات و الاسماء، بخش اول، ص٣٤٣.
[18] شرح نهج البلاغۀ ابن ابىالحدید، ج١٥، ص٢٧٤؛ (عرفان اسلامی؛ شرحی جامع بر صحیفۀ سجادیه، ج۱، ص389).
[19] سیر اعلام النبلاء، ج٥، ص٣٤٠، شمارۀ ٥٢٤؛ (عرفان اسلامی؛ شرحی جامع بر صحیفۀ سجادیه، ج۱، ص396).
[20] عرفان اسلامی؛ شرحی جامع بر صحیفۀ سجادیه، ج۱، ص397.
[21] همان، ص396.
[22] کامل مبرد، ج٢، ص٤٦٧؛ (عرفان اسلامی؛ شرحی جامع بر صحیفۀ سجادیه، ج۱، ص388).
[23] بحار الأنوار (ط- بیروت) ج٤٦، ص٥٧، ح ١٠.
[24] بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج45، ص138؛ (عرفان اسلامی؛ شرحی جامع بر صحیفۀ سجادیه، ج۱، ص390).
[25] عرفان اسلامی؛ شرحی جامع بر صحیفۀ سجادیه، ج۱، ص389.
[26] زندگانى على بن الحسین، نوشتۀ مرحوم سید جعفر شهیدى و کتاب حیات فکرى سیاسى امامان شیعه، نوشتۀ رسول جعفریان، ص٢٥٨.
[27] الکافی (ط - الإسلامیة)، ج1، ص467. در عرف عرب و حتى عجم مرسوم بوده کودکانى که امتیازات فوق العاده اى داشته اند براى دفع چشم زخم از آنها بازوبندى به آنها مى بستند و گاه در این بازوبند دعاى چشم زخم بود.
[28] ارشاد، ج٢، ص١٣٧.
[29] تاج الموالید، ص٨٨؛ (عرفان اسلامی؛ شرحی جامع بر صحیفۀ سجادیه، ج۱، ص392).
[30] حلیة الاولیاء، ابو نعیم اصفهانى، ج٣، ص٢٥٨.
[31] عقد الفرید، ج٣، ص114؛ (عرفان اسلامی؛ شرحی جامع بر صحیفۀ سجادیه، ج۱، ص401).
[32] اعلام الورى، ج١، ص٤٨٧؛ (عرفان اسلامی؛ شرحی جامع بر صحیفۀ سجادیه، ج۱، ص402).
[33] احزاب، آیه33.
[34] مؤمنون، آیه101؛ (بحر المحبة، غزالى، ص٤١-٤٤ با مقدارى تلخیص)؛ (عرفان اسلامی؛ شرحی جامع بر صحیفۀ سجادیه، ج۱، ص405).
[35] رجال کشى، ص١١٧؛ بحار الأنوار(ط- بیروت) ج٤٦، ص١٤٩.
[36] رجال طوسى، ص٨١؛ (عرفان اسلامی؛ شرحی جامع بر صحیفۀ سجادیه، ج۱، ص392).
[37] ارشاد، ج2، ص153؛ (عرفان اسلامی؛ شرحی جامع بر صحیفۀ سجادیه، ج۱، ص407).
[38] مقدمۀ آیت اللّه سید محمد باقر صدر بر صحیفۀ سجادیه؛ (عرفان اسلامی؛ شرحی جامع بر صحیفۀ سجادیه، ج۱، ص411).
[39] کشف الغمه، ج٢، ص٧٧.
[40] مختصر تاریخ دمشق، ج١٧، ص٢٣٨.
[41] عرفان اسلامی؛ شرحی جامع بر صحیفۀ سجادیه، ج۱، ص392.
[42] مختصر تاریخ دمشق، ج١٧، ص٢٣٨.
[43] سیر اعلام النبلاء، ج٤، ص٢٩١.
[44] بحار الأنوار(ط- بیروت)، ج٤٦، ص٦٥، ح٢٧.
[45] همان، ج٤٦، ص٦٦، ح ٢٩؛ (عرفان اسلامی؛ شرحی جامع بر صحیفۀ سجادیه، ج۱، ص400).
[46] لمس کردن حجر الاسود، کعبه و ارکان آن را استلام گویند.
[47] احقاق الحق، ج١٢، ص١٣٦ تا ١٤٩. ازجمله کتب معروفى که این قصیده در آن ها آمده عبارت اند از: مناقب ابن شهرآشوب، ج٤، ص١٦٩ تا ١٧٢؛ أغانى، ج١٥، ص٣٢٦ و ٣٢٧؛ اختصاص شیخ مفید، ص١٩١ تا ١٩٤؛ حلیة الاولیاء، ج٣، ص١٣٩؛ وفیات الاعیان، ج٦، ص٩٥ و کتب دیگر.
[48] الخرائج و الجرائح، راوندى، ج١، ص٢٦٧، ح١٠؛ ارشاد، مفید، ص٢٥٩؛ مدینة المعاجز، ج٤، ص٣٩٣، ح١٣٥؛ بحار الأنوار(ط- بیروت)، ج٤٦، ص١٢١، ح١٣؛ (عرفان اسلامی؛ شرحی جامع بر صحیفۀ سجادیه، ج۱، ص395).
[49] تاریخ مدینۀ دمشق، ج٤٤، ص١٤٧، شرح حال على بن الحسین علیه السلام.
[50] عرفان اسلامی؛ شرحی جامع بر صحیفۀ سجادیه، ج۱، ص401.