علم آموزی در اسلام از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه العالی

علم آموزی در اسلام از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه العالی


علم آموزی در قرآن / فریضه علم / زگهواره تا گور دانش بجوی / بدون توقف در جاده علم / علم، مرز بی انتها / جوینده دانش و فرشتگان / مسیر نجات / راه بهشت / کلید علم / عطش کسب علم/ نشانه درایت / برتر از عبادت / گسترۀ علم آموزی‌

اسلام درباره تحصیل‏ علم‏ و دانش بیش از آنکه متصوّر است، توصیه نموده.[1] احترام و اهمیت خاصى که اسلام براى مسئله «تعلم» قائل شده، تا آنجا است که مسلمانان را ملزم مى ‏سازد که همه در میدان جنگ شرکت نکنند، بلکه گروهى بمانند و معارف اسلام را بیاموزند.

یعنى جهاد با «جهل»، همانند جهاد با «دشمن»، بر آنها فرض است و اهمیت یکى کمتر از دیگرى نیست. بلکه تا مسلمانان در مسئله جهاد با جهل، پیروز نشوند، در جهاد با دشمن پیروز نخواهند شد. زیرا یک ملت جاهل همواره محکوم به‏ شکست است.[2]

علم آموزی در قرآن

قرآن مجید نه تنها مسئله شناخت و معرفت انسان را نسبت به جهان خارج یک امر ممکن مى ‏شمرد بلکه آن را از اهم واجبات‏ معرفى می کند. قرآن با انواع بیانات صریح، ظاهر، و کنایى، پیروان خود را به فراگیرى علم و دانش و شناخت رازهاى هستى‏ و اسرار عالم آفرینش دعوت مى ‏کند.

بررسى تعبیرات قرآن در این زمینه افق تازه ‏اى در برابر چشمان ما مى ‏گشاید، و مسئله معرفت و شناخت را در سطحى بسیار بالا به عنوان یک وظیفه قطعى منعکس مى ‏کند.

جالب اینکه: این دعوت در زمان و مکانى صورت گرفت که ابرهاى سیاه و تاریک جهل و بى‏خبرى افق را پوشانده بود، و به راستى عمق و گستردگى این تعبیرات قبل از هر چیز دلیل عظمت قرآن و حقانیت آورنده آن است.

در 27 آیه از قرآن مجید با استفاده از جمله‏ «اعلموا» (بدانید) دعوت صریح به فراگیرى علم شده است.[3]

این حقیقت به وضوح به چشم می خورد که قرآن با استفاده از انواع عبارات و لطایف البیان انسان را به سوى معرفت و دانش سوق مى ‏دهد و علم و آگاهى را برترین موهبت و افتخار و کارسازترین نعمت ‏هاى الهى مى ‏شمرد. تصریحات و کنایات به دلالت التزامى نشان مى ‏دهد که‏ راه معرفت و شناخت به‏ روى همگان باز است و چیزى از آن مفیدتر نیست.[4]

فریضه علم

قرآن کریم مسلمانان را به دو گروه تفسیم مى ‏کند: «معلّمان و متعلّمان» و در واقع هر مسلمانى باید جزء یکى از این دو گروه باشد، یا آموزش دهد یا فرا گیرد، یا معلّم باشد یا شاگرد؛ پس مى ‏فرماید: «وَمَا کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِینفِرُوا کافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِینذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیهِمْ لَعَلَّهُمْ یحْذَرُونَ‏؛[5] سزاوار نیست همه مؤمنان کوچ کنند، چرا از هر گروهى طایفه ‏اى از آن ها کوچ نمى ‏کنند تا در دین [و معارف اسلامى و احکام] آگاهى پیدا کرده، و به هنگام بازگشت به سوى قوم خود، آنان را انذار نمایند. شاید [از مخالفت الهى] بترسند».

بسیارى از دانشمندان در طول تاریخ، به این آیه شریفه استناد نموده اند تا لزوم فراگیرى علوم اسلامى را براى ابلاغ به دیگران، به عنوان واجب کفایى، مورد تأکید قرار دهند، علاوه بر اینکه فراگیرى براى عمل را براى همه واجب عینى مى ‏دانند.

خداوند در این آیۀ شریفه با جمله‏ «فَلَوْلا نَفَرَ مِنْ کلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ» کوچ کردن را براى تحصیل علم واجب مى ‏شمرد.[6]

براى آگاهى از توجه اسلام به علم و ارج نهادن به آن، کافى است به این حدیث بنگریم که پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله فرمود: «اغْدُ عَالِماً أَوْ مُتَعَلِّماً أَوْ مُسْتَمِعاً أَوْ مُحِبّاً لَهُمْ وَ لَا تَکنِ الْخَامِسَ‏ فَتَهْلِک؛ یا دانشمند باش یا دانشجو یا شنوا از دانشمندان و یا دوستدار آنان، و هرگز نفر پنجمى نباش که هلاک خواهى شد!».[7]

بر همین اساس گاه بعضى از دانشمندان اسلام، روزهاى متوالى طى طریق مى ‏کردند تا از شهرى به شهر دیگر براى فرا گرفتن یک حدیث برسند! از جمله نوشته ‏اند که‏ «جابر» از مدینه به مصر رفت تا یک حدیث را که نزد یکى از دانشمندان بود از او بشنود و فرا گیرد؛ و لذا مى ‏گویند هیچ کس به مرحله کمال نمی رسد مگر اینکه مسافرت کند و با دانشمندان بلاد مختلف تماس حاصل کرده تا از علم و تجربه آنان بهره گیرد و نیز کسى به مقصود نمی رسد مگر اینکه هجرت نماید.[8]

در داستان خضر و موسى مى ‏خوانیم که این پیامبر بزرگ (موسى) براى فراگیرى بعضى از علوم راه طولانى و پر رنج و مشقّتى را پیمود، تا نزد آن مرد الهى (خضر) رسید و بخشى از علوم را از او فرا گرفت.[9]

در این قسمت نیز، فرقى میان زن و مرد وجود ندارد، یعنى راه فراگیرى علم و دانش به روى هر دو، یکسان باز است و کلام پیامبر صلى الله علیه وآله که فرمود:‏ «طَلَبُ العِلمِ، فَریضَةٌ عَلى کل مُسْلمٍ وَ مُسْلمةٍ»[10] دلیل این مدّعاست. حتّى اگر کلمه «مسلمه» نیز جزء حدیث‏ نباشد، زیرا مسلم در اینجا به معناى نوع انسان است همانگونه که در بعضى از روایات چنین است. بنابراین هیچ محدودیتى از نظر اسلامى، در هیچ مرحله ‏اى از فراگیرى علوم، براى زنان وجود ندارد و آنها مى ‏توانند تمام مدارج کمال را از این نظر طىّ کنند.[11]

در کلمات امام صادق علیه السلام نیز آمده:‏ «طَلَبُ‏ الْعِلمِ‏ فَریضَةٌ عَلى‏ کلِ‏ حالِ»[12] و یا این روایت از آن حضرت که فرمود: «لَوَدِدْتُ أَنَّ أَصْحَابِی ضُرِبَتْ رُءُوسُهُمْ بِالسِّیاطِ حَتَّى یتَفَقَّهُوا؛ من دوست دارم با تازیانه بر سر اصحابم زده شود تا عالم و فقیه شوند».[13] یعنى حاضرم یارانم را با تازیانه به دنبال علم و دانش بفرستم![14]

در حدیثى از مولا امیر مؤمنان على علیه السّلام می خوانیم: «أَیهَا اَلنَّاسُ اِعْلَمُوا أَنَّ کمَالَ اَلدِّینِ طَلَبُ اَلْعِلْمِ وَ اَلْعَمَلُ بِهِ أَلاَ وَ إِنَّ طَلَبَ اَلْعِلْمِ أَوْجَبُ عَلَیکمْ مِنْ طَلَبِ اَلْمَالِ إِنَّ اَلْمَالَ مَقْسُومٌ مَضْمُونٌ لَکمْ قَدْ قَسَمَهُ عَادِلٌ بَینَکمْ وَ ضَمِنَهُ وَ سَیفِی لَکمْ وَ اَلْعِلْمُ مَخْزُونٌ عِنْدَ أَهْلِهِ وَ قَدْ أُمِرْتُمْ بِطَلَبِهِ مِنْ أَهْلِهِ فَاطْلُبُوهُ؛ اى مردم! بدانید، کمال دین فراگرفتن دانش و عمل به آن است. آگاه باشید! دانش آموختن، از طلب مال، بر شما واجب ‏تر است، چراکه مال تقسیم و براى شما تضمین شده و خداوند عادل آن را در میان شما قسمت کرده و ضمانت فرموده و به زودى براى شما وفا می کند، ولى علم، به اهلش سپرده شده و شما مأمور شده ‏اید، از اهلش آن را فراگیرید پس لازم است آن را طلب کنید».[15]

زگهواره تا گور دانش بجوی

تحصیل علم در اسلام از جهات مختلف نامحدود است؛[16] از جمله مسلمانان باید در تمام دوران عمر خود تحصیل علم کنند؛ یعنى تحصیل علم فصل و زمان معینى ندارد.[17] زیرا پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمودند: «اطْلُبُ العِلمَ مِن المَهْدِ اِلَى اللَّحْدِ». تاریخ شروع تعلیم از درون گهواره و فارغ التحصیل شدن آن چشم بر هم گذاردن براى همیشه و مرگ است؛ «زگهواره تا گور دانش بجوى».[18]

سلسله دستورات دینى اسلام، از هر لحاظ قید و محدودیتهاى علم را از میان برده، نهایت آنچه متصوّر است، مردم را به فرا گرفتن علم و دانش تشویق نموده است.[19]

در نظر اسلام علم و دانش حدّ معینى ندارد، مسلمانان باید هر روز بر معلمومات خود بیفزایند. قرآن مجید تصریح می کند آنچه از علم و دانش به شما رسیده بسیار اندک است، تا مسلمانان در تحصیل علم بکوشند: «وَمَا أُوتِیتُمْ مِنْ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا».[20]

لذا در مورد حضرت موسى علیه السلام مى ‏خوانیم با اینکه شرح صدر پیدا کرده بود: «رَبّ اشْرَحْ لى صَدْرى» و حکمت و دانش در سینه داشت:‏ «وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَینَاهُ حُکماً وَعِلْماً؛ هنگامى که او نیرومند و کامل شد، حکمت و دانش به او بخشیدیم»،[21] باز مأمور مى ‏شود در برابر استادى چون حضرت «خضر علیه السلام» زانو زند، و همچون شاگردى از او درس گیرد: «قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُک عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً؛ موسى به خضر گفت: آیا من از تو پیروى کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده است، و مایه رشد و هدایت است به من بیاموزى؟».[22]

امیرمؤمنان نیز می فرماید: «اَلعِلمُ مِیراثُ الأنبِیاءِ و المالُ مِیراثُ الفَراعِنَةِ؛ علم میراث پیامبران و مال میراث فرعون ها است».[23]

به هر حال این آیات دلیل روشنى بر مسئله امکان و لزوم معرفت و تلاش مستمر و توقف ‏ناپذیر در مسیر فراگیرى علم و شناخت است و نشان مى ‏دهد که انسان در هیچ مرحله از عمر «فارغ التحصیل» نمی شود، و مسیر علم و دانش و معرفت نقطه پایانى ندارد.[24]

به این ترتیب در منطق اسلام کلمه «فارغ التحصیل» یک کلمه بى‏ معنى است، یک مسلمان راستین هرگز تحصیل علمش پایان نمى ‏پذیرد، همواره دانشجو است و طالب علم، حتى اگر برترین استاد شود.[25]

در حدیثى از پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم مى ‏خوانیم: «أَعْلَمُ‏ النَّاسِ‏ مَنْ‏ جَمَعَ‏ عِلْمَ‏ النَّاسِ‏ إِلَى‏ عِلْمِهِ‏ وَ أَکثَرُ النَّاسِ قِیمَةً أَکثَرُهُمْ عِلْماً وَ أَقَلُّ النَّاسِ قِیمَةً أَقَلُّهُمْ عِلْماً؛ داناترین مردم کسى است که دانش مردم را بر دانش خود بیفزاید، گران بهاترین مردم کسى است که از همه داناتر باشد و کم بها ترین مردم کسى است که دانشش از همه کمتر باشد».[26] این است ارزش علم از دیدگاه تعلیمات اسلام.[27]

به هر حال جایى که پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم با آن علم سرشار و روح مملو از آگاهى مامور باشد که تا پایان عمر، از خدا افزایش علم بطلبد: ‏«قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً؛ بگو پروردگارا علم مرا زیاد کن»، وظیفه دیگران کاملاً روشن است. در حقیقت از نظر اسلام، علم هیچ حد و مرزى را نمی شناسد. افزون طلبى در بسیارى از امور مذموم است، ولى در علم ممدوح است. افراط بد است ولى افراط در علم معنى ندارد.[28]

علم، مرز بی انتها

علم مرز مکانى ندارد، تا چین و ثریا نیز باید در طلبش دوید.[29] در حدیث معروفى از پیغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم مى ‏خوانیم؛ که فرمودند: «اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَلَوْ بِالصِّینِ؛ دانش را فرا گیرید هر چند در کشور چین‏ باشد».[30] باید توجّه داشت که مملکت چین در آن زمان دورترین کشور جهان شناخته مى ‏شد؛ بنابراین منظور این است که به سراغ دانش بروید هر چند در دور افتاده‏ ترین کشورهاى دنیا باشد.[31]

پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم در مورد عدم وجود مرز براى مقدار تلاش برای [فراگیری علم] فرمودند: «لَو یعْلمُ النّاسُ ما فى طَلَبِ العِلْمِ لَطَلَبُوهُ وَ لَو بِسَفک المُهَجْ و خَوضِ اللُّجَجْ؛ اگر مردم مى ‏دانستند ارزشى را که در یادگیرى دانش است، هر آینه طلب مى ‏کردند، آن را گرچه به ریختن خون دل و فرو رفتن در دریاها باشد».[32]

از نظر مقدار کوشش در حدیثى از امام صادق علیه السلام آمده است :«أُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَلَوْ بِخَوْضِ اللُّجَجِ وَسَفْک الْمُهَجِ‏؛ در طلب دانش باشید هرچند براى تحصیل آن در دریاها فرو روید و خون خود را فدا کنید».[33]

یعنى آنقدر ارزش دارد که اگر احتمال کشته شدن یا فرو رفتن در دریا هم باشد این مقدار تلاش روا است. این روایات کنایه از تحمل نهایت مشقت است، در آن زمان رفتن به اعماق دریا بسیار مشکل بوده است.

پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم در مورد عدم محدودیت از لحاظ استاد فرمودند: «الحِکمَةُ ضالَّةُ المُؤمنِ اَخَذَها حَیثُ وَجَدَها؛ دانش گمشده مؤمن است، هر جا بیابد، مى ‏گیرد»؛ انسان گمشده باارزش خود را گرچه در دهان شیر باشد می گیرد.[34]

یعنى در فرا گرفتن علم یگانه شرط این است که علم درست و صحیح، مطابق با واقع باشد. شما به آن کس که علم و حکمت از او فرا می گیرید کارى نداشته باشید.[35]

لذا اگر علمى است که در نزد اساتید ما نیست، یا به نحو مطلوب در نزد آن ها نیست ناچاریم دانشجو به خارج بفرستیم و این همان است که مى ‏فرماید: مؤمن دانش را می گیرد هرجا بیابد، گرچه از دهان کفّار در بلاد کفر![36]

در تاریخ مى ‏خوانیم: پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم دستور اعزام دو نفر از مسلمانان را براى آموزش بعضى از سلاح ‏هاى جدیدف براى تقویت ارتش اسلام صادر فرمودند.[37]

اما عدم وجود مرز از نظر شکل و محتوى و کیفیت علم آموزى، در آیات و روایات تعبیرات مختلفى است که از هر چیز علم آموزید، از شهرهاى نابوده شده‏ گذشتگان و اقوام منحرف گذشته، از آثار گذشتگان و از سیر و سفر در زمین و تجربه شخصى افراد و ... کسب دانش کنید.[38]

مسیر نجات

امام علی علیه السلام جامعه انسانى را به سه گروه تقسیم می کند که چهارمى ندارد، می فرماید: «النَّاسُ ثَلَاثَةٌ: فَعَالِمٌ رَبَّانِی، وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِیلِ نَجَاةٍ، وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ کلِّ نَاعِقٍ، یمِیلُونَ مَعَ کلِّ رِیحٍ، لَمْ یسْتَضِیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ، وَ لَمْ یلْجَئُوا إِلَى‏ رُکنٍ وَثِیقٍ؛ مردم سه گروهند: علماى ربانى، دانش طلبان در طریق نجات و احمقانِ بى سر و پا و بى هدفى که دنبال هر صدایى مى ‏روند و با هر بادى حرکت مى ‏کنند؛ آنهایى که با نور علم روشن نشده ‏اند و به ستون محکمى پناه‏ نبرده ‏اند».

منظور از «مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِیلِ نَجَاةٍ» به کسى گفته مى ‏شود که رهبر و پیشوا و معلمى از علماى ربانى براى خود بر گزیده، از شیطان و وسوسه‏ هاى او و انسان ‏هاى شیطان صفت دورى گزیده، در طریق نجات گام نهاده و آن مسیر را در سایه رهبرى آگاه و با تقوا ادامه مى ‏دهد.

«متعلّمان عَلى‏ سَبیلِ النَّجاة» همچون کره ماه هستند که گرچه از خود نورى ندارند؛ ولى نور آفتاب را گرفته و منعکس مى ‏کنند و به همین دلیل چراغ شب ‏هاى تار محسوب مى ‏شوند. این گروه خوشبخت و سعادتمند و پیروزند.[39]

راه بهشت

اسلام از یک سو، تحصیل علم را واجب مى ‏شمرد، تا آن حد که حضور در مجلس علم را حضور در باغى از باغ ‏هاى بهشت مى ‏شمرد: «مَجْلِسُ العِلْمِ رَوْضَةٌ مِنْ رِیاضِ الجَنّةِ»، و نگاه کردن به صورت عالم را عبادت می داند: «النَّظَرُ اِلى‏ وَجْهِ الْعالِمِ عِبادَةٌ»[40] و گام برداشتن در راه طلب‏ علم‏ را، گام به سوى بهشت، معرفى می کند،[41] مرکب ‏هاى قلم‏ هاى دانشمندان را برتر از خون شهیدان می شمرد[42] و حفظ حدیث و نوشتن آن را از فضایل بزرگ مى ‏داند.[43]

از پیامبر گرامى اسلام نقل شده:‏ «إذا جاءَ المَوتُ لِطالِبِ العِلمِ و هُوَ عَلى هذهِ الحالَةِ ماتَ و هُوَ شَهیدٌ؛ کسى که در طریق تحصیل‏ علم‏ از دنیا برود شهید مرده است»![44]

در حدیثی امیر مؤمنان على علیه السلام فرمود: «مَن جاءَتهُ مَنِیتُهُ وَ هُو یطلُبُ العِلمَ فَبَینَهُ وَ بَینَ الانبِیاءِ دَرَجَةٌ؛ کسى که مرگ او فرا رسد، در حالى که در طلب علم است، میان او و پیامبران یک درجه فاصله است».[45]

نشانه درایت

در حدیثی از پیامبر اکرم صلّى الله علیه وآله وسلّم آمده است: «أَرْبَعَةٌ تَلْزَمُ‏ کلَ‏ ذِی‏ حِجًى‏ وَ عَقْلٍ‏ مِنْ‏ أُمَّتِی‏ قِیلَ یا رَسُولَ اللَّهِ مَا هُنَّ قَالَ اسْتِمَاعُ الْعِلْمِ وَ حِفْظُهُ وَ نَشْرُهُ وَ الْعَمَلُ بِهِ؛ چهار چیز است که براى هر صاحب خرد و عقلى از امت من لازم است: گوش فرا دادن به علم‏ و دانش، و حفظ، و نشر، و عمل به آن».[46]

به این ترتیب پیامبر اکرم صلّى الله علیه وآله وسلّم استماع و تحقیق را از آثار و نشانه‏ هاى عقل و درایت شمرده است.[47]

برتر از عبادت

امام على علیه السلام در حدیثى مى ‏فرماید: «تَعَلَّموا العِلْمَ فَإنَّ تَعَلُّمَهُ حَسَنةٌ، و مُدَارسَتَهُ تَسْبِیحٌ و البَحْثَ عَنهُ جِهادٌ، وتَعْلِیمَهُ لِمَن لا یعْلَمُه صَدَقةٌ؛ علم را یاد بگیرید چرا که یادگیرى علم حسنه و مذاکره آن به منزله تسبیح و بحث درباره آن جهاد و تعلیم آن به کسى که نمی داند نوعى صدقه و انفاق در راه خداست».[48]

اینگونه است که در حدیث معروف دیگرى آمده است: «تَفَکرُ ساعَةٍ خَیرٌ مِنْ عِبادَةِ سِتینَ سَنَةٍ؛ ساعتى اندیشیدن بهتر از شصت سال عبادت است»![49]

کلید علم

خداوند در قرآن کریم مى ‏فرماید: «فَاسْئَلُوا اهْلَ الذِّکرِ انْ کنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ‏؛[50] از آگاهان سؤال کنید اگر نمی دانید». این در واقع یک اصل اساسى است که همه عقلاى جهان بر آن صحّه مى ‏نهند که همیشه‏ «نا آگاهان باید از آگاهان فرا گیرند»؛ زیرا علوم و دانش ها در حقیقت محصول‏ تفکر و اندیشه و تجربه هایى است که پیشینیان کسب کرده و براى آیندگان مى ‏گذارند؛ آنها نیز بر آن افزوده به نسل هاى بعد منتقل می کنند؛ به این ترتیب، علم و دانش بشر روز به روز تکامل مى ‏یابد.[51]

در احادیث اسلامى به پیروى از قرآن، سؤال به عنوان کلید علم‏ معرفى شده است. در حدیثى از رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم مى ‏خوانیم: «الْعِلْمُ خَزَائِنُ وَ مَفَاتِیحُهُ السُّؤَالُ فَاسْأَلُوا رَحِمَکمُ اللَّه فَإِنَّهُ یؤْجَرُ أَرْبَعَةٌ السَّائِلُ وَ الْمُتَکلِّمُ وَ الْمُسْتَمِعُ وَ الْمُحِبُّ لَهُمْ‏؛ علم، گنجینه است و کلید این گنجینه ‏ها سؤال است بنابراین سؤال کنید؛ خدا رحمت کند شما را زیرا چهار گروه در مورد سؤال اجر و پاداش الهى دارند: سؤال‏کنندگان، پاسخ‏گویان، شنوندگان و کسانى که آن‏ها را دوست دارند».[52]

در حدیث دیگرى آن حضرت می فرماید: «السُّؤالُ نِصْفُ العِلْمِ‏؛ سؤال نیمى از علم و دانش است».[53]

حضرت على علیه السلام می فرمایند: «الْمَسْأَلَةُ خِباءُ الْعیب‏ ها، وَ مَنْ رَضِی عَنْ نَفْسِهِ کثُرَ السَّاخِطُ عَلَیهِ‏؛ پرسش کردن وسیله پوشاندن عیب‏ هاست، و انسان از خودراضى، دشمنان او فراوانند».[54]

عطش کسب علم

انسان هرگز نباید از فراگیرى‏ علم‏ و دانش خسته شود یا گمان کند به مرحله نهایى علم و دانش رسیده است. بداند به سمتى حرکت می کند که هر قدر جلوتر می رود وسیع ‏تر مى ‏شود.

در حدیث معروفى از رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم می خوانیم: «مَنْهُومانِ لا یشْبَعُ طالِبُهُما طالِبُ الْعِلْمِ وَ طالِبُ الدُّنْیا؛ دو گروه گرسنه ‏اند و هرگز سیر نمى ‏شوند: طالبان علم و طالبان دنیا».[55]

شبیه این سخن در حدیثى از امیرمؤمنان علیه السلام در غررالحکم‏ آمده است: «الْعالِمُ مَنْ لایشْبَعُ مِنَ الْعِلْمِ وَ لایتَشَبَّعُ بِهِ‏؛ عالم و دانشمند کسى است که هرگز از علم و دانش سیر نمى ‏شود و اظهار سیرى نیز نمى ‏کند».[56]

اینکه طالبان علم هرگز از طلب‏ علم‏ سیر نمى ‏شوند به این دلیل است که اولًا علم، حد و مرزى ندارد و به فرموده قرآن: «وَ فَوْقَ کلِّ ذى عِلْمٍ عَلیمٌ».[57]

و در جاى دیگر تمام معلومات انسان را در مقابل مجهولات، ناچیز مى ‏شمارد و مى ‏فرماید: «وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلیلًا».[58]

و در مورد علم خداوند و حقایق جهان هستى مى ‏فرماید: «وَ لَوْ أَنَّ ما فِى الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَالْبَحْرُ یمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ؛ و اگر همه درختان روى زمین قلم شود، و دریا براى آن مرکب گردد و هفت دریاچه به آن افزوده شود، این ‏ها همه تمام می شود ولى کلمات‏ خدا پایان نمی گیرد؛ خداوند عزیز و حکیم است».[59]

ثانیاً علم، نشاط آور است، روح را صیقل مى ‏دهد و در واقع غذاى اصلى روح آدمى است و به همین دلیل طالبان علم هرگز از علم سیر نمی شوند بلکه هر مرحله ‏اى را که طى کنند خواهان مرحله بالاترى هستند.

این سخن معروف است که بعضى از بزرگان در عین محرومیت مادى هنگامى که بعضى از مسائل پیچیده علمى را مى ‏گشودند به قدرى لذت مى ‏بردند که مى ‏گفتند: « أَینَ المُلُوک وأبناءُ المُلُوک مِنْ هَذِهِ اَللَّذَّةِ؛ کجا هستند پادشاهان و شاهزادگان، که ببینند چنین لذتى از که ما مى ‏بریم».

نیز در زمان‏ هاى گذشته بسیارى از دانشمندان تن به مسافرت ‏هاى طولانى می دادند که بسیار مشکل‏آفرین بود تا محضر بعضى از اساتید را درک کنند و حتى گاه به یک روایت از روایات معصومین علیهم السلام برسند.[60]

گسترۀ تخصّصی علم آموزی

ممکن است بعضى چنین تصوّر کنند؛ این همه تأکیدات که درباره فراگرفتن علوم و دانش ها در آیات قرآن مجید و روایات اسلامى آمده است؛ تنها ناظر به علوم دینى است، و همه علوم را شامل نمى ‏شود.

ولى این اشتباه بزرگى است؛ زیرا هم از آیات قرآن و هم از روایات اسلامى اهمیت علم آموزی به طور مطلق استفاده می شود.

1. در داستان آدم علیه السلام مسئله تعلیم اسماء بیان شده که اشاره به علم و آگاهى بر اسرار آفرینش تمام موجودات است نه اینکه در علوم دینى منحصر باشد.[61]

2. در سوره‏ «الرّحمن» به تعلیم بیان از سوى خداوند پرداخته، و آن را به عنوان یک موهبت عظیم الهى در آغاز سوره‏ اى که مجموعه بزرگترین نعمت ها در آن ذکر شده است معرّفى مى ‏کند‏.[62]

3. در سوره‏ «یوسف» به علم تعبیر خواب و حکایت رؤیاها از حوادث آینده اشاره کرده[63] و به مسئله تدبیر امر یک کشور و آگاهى بر مدیریت بیت المال اشاره کرده است.[64]

4. در داستان طالوت و جالوت، امتیاز طالوت بر سایر بنى اسرائل تنها در معارف الهى نبود، بلکه آگاهى و مدیریت در امور نظامى و سیاسى که در نهاد این جوان هوشیار و مدبّر وجود داشت، نیز مورد توجّه و استدلال بوده است.[65]

 5. در داستان داود علیه السلام نیز «علم زره بافى» را یکى از افتخارات بزرگ او برشمرده شده است.[66]

6. در سوره‏ «کهف» در داستان موسى و خضر، از علوم و دانش هایى سخن می گوید که از سوى خضر علیه السلام به موسى علیه السلام آموخته شد و هیچ کدام از آن ها از علوم و معارف دینى به معنى خاص نبود، بلکه از علومى بود که جامعه انسانى را طبق نظام احسن اداره مى ‏کند.[67]

7. در اواخر سوره‏ «کهف» در داستان ذى القرنین سخن از سدّ سازى او به عنوان یک واقعه مهم به میان آمده است.[68]

از مجموع اشاراتى که در آیات فوق و بعضى دیگر از آیات قرآن وارد شده، به خوبى مى ‏توان استفاده کرد که - بر خلاف پندار کسانى که تصوّر مى ‏کنند، قرآن تنها به علوم دین و معارف الهیه اهمیت داده و سخنى از علوم دیگر به میان نیاورده است - قرآن براى این بخش از علوم اهمیت فوق العاده ‏اى قائل است، و آن را از مواهب بزرگ الهیه مى ‏شمرد و مسلمانان را تشویق به فراگیرى هر گونه علم مفید و نافع در زندگى مادّى و معنوى مى ‏نماید.[69]

در احادیث اسلامى نیز - به پیروى از آیات قرآن مجید - تنها اکتفا به تشویق از فراگیرى علوم دینى نشده، بلکه علاوه بر آن هر گونه علم مفید در زندگى مادّى و معنوى مورد توجّه قرار گرفته است.

در حدیث معروفى از پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم مى ‏خوانیم: «الْعِلْمُ عِلْمانِ: عِلْمُ الادْیانِ وَ عِلْمُ الابْدانِ؛ علم دو گونه است: علوم دینى و علوم پزشکى». اوّلى مایه سلامت روح انسان است و دوّمى مایه سلامت جسم.[70]

 در حدیث دیگر از همان حضرت آمده است: «الْعِلْمُ ثَلاثَة: الْفِقْهُ لِلَادْیانِ وَ الطِّبُ لِلَابْدانِ وَ النَّحْوُ لِلِّسانِ؛ علم بر سه گونه است: آگاهى نسبت به ادیان، و پزشکى براى‏ بدن ‏ها، و نحو (ادبیات) براى زبان».[71] در این حدیث سه شاخه مهم از علوم الهى و بشرى مطرح شده است؛ علوم دینى و علم پزشکى و ادبیات که در واقع کلید علوم دیگر است.[72]

سخن آخر

این گونه آیات و روایات در مورد فضیلت علم و اهتمام به علم اندوزى بسیار است ... مملکت اسلامى مملکتى است که باید اهل مطالعه و همه جا کتابخانه و مبارزه با بیسوادى و همه جا مدرسه و مکان مبارزه با جهل باشد.‏[73]

پژوهش، تهیه و تنظیم، معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
 makarem.ir

منابع:
1. پیام قرآن

2. اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)


[1] جلوه حق بحثى پيرامون (صوفيگرى) در گذشته و حال، ص57.

[2] تفسير نمونه، ج‏8، ص195.

[3] سورۀ بقره، آیۀ 209 و آیۀ 231 و آیۀ 233 و آیۀ 203؛ سورۀ انفال، آیۀ41؛ سورۀ حدیدۀ، آیۀ 20 و آیۀ 7؛ سورۀ مائده، آیۀ 92 و...؛ (پيام قرآن، ج‏1، ص58).

 

[4] على عليه السلام فرمود: «لَاكَنْزَ أَنْفَعُ مِنَ الْعِلْمِ؛ هيچ گنجى سودمند تر از گنج علم نيست»؛ (بحارالانوار ج1، ص183)؛ (پيام قرآن، ج‏1، ص83).

[5] سوره توبه، آيه 122.

[6] به گفته علماى ادب «لولا» تحضيضيّه است و در مقام ملامت و سرزنش گفته مى ‏شود و روشن است كه سرزنش براى ترك واجب يا فعل حرام است؛ (پيام قرآن، ج‏10، ص249).

[7] محجة البيضاء، ج1، ص22؛ (اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج‏2، ص60).

[8] تفسير روح البيان، ج 3، ص537.

[9] پيام قرآن، ج‏10، ص250.

[10] بحارالانوار، ج1، ص117.

[11] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج‏3، ص297.

[12] بحارالانوار، ج2، ص172؛ (پيام قرآن، ج‏1، ص60).

[13] كافى، ج1، ص8.

[14] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج‏2، ص61.

[15] اصول كافى، ج1، ص30؛ (پيام امام امير المومنين عليه السلام ، ج‏5 ، ص115).

[16] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج‏13، ص583.

[17] جلوه حق بحثى پيرامون (صوفيگرى) در گذشته و حال، ص57.

[18] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج‏2، ص154.

[19] جلوه حق بحثى پيرامون (صوفيگرى) در گذشته و حال، ص57.

[20] سوره اسراء، آيه 85.

[21] سوره قصص، آيه 14؛ (اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج‏2، ص64).

[22] سوره كهف، آيه 66.

[23] بحار الانوار، ج1، ص185؛ (اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج‏2، ص64).

[24] پيام قرآن، ج‏1، ص69.

[25] تفسير نمونه، ج‏3 ، ص315.

[26] سفينة البحار، ج2، ص219 (ماده علم).

[27] تفسير نمونه، ج‏13، ص315.

[28] سورۀ طه، آیۀ 114.

[29] تفسير نمونه، ج‏13، ص314.

[30] بحار الانوار، ج1، ص180 و كنز العمال، ح28697 .

[31] پيام قرآن ، ج‏10، ص257.

[32] اين حديث را در مقدمه كتاب معالم، صاحب معالم نقل كرده است؛ (اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج‏2، ص155).

[33] بحارالانوار، ج 75، ص 277؛ (پيام امام امير المومنين عليه السلام ، ج‏13، ص583).

[34] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج‏2، ص155.

[35] جلوه حق بحثى پيرامون (صوفيگرى) در گذشته و حال، ص57.

[36] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج‏2، ص155.

[37] طبقات الكبرى، ج1، ص312. در اين كتاب آمده است: عروة بن مسعود و غيلان بن سلمة به منطقه «جرش» اعزام شدند تا ساخت منجنيق و دبّابات (نوعى ذره پوش ابتدايى كه به وسيله اشخاص حركت مى ‏كرد) را فراگيرند و با همين ابزارها رسول خدا صلى الله عليه و آله به جنگ مشركان طائف رفت؛ (دائرة المعارف فقه مقارن، ج‏2، ص237).

[38] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج‏2، ص154.

[39] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج‏13، ص191.

[40] بحارالانوار، ج1، ص195.

[41] همان، ص164.

[42] همان، ج2، ص14.

[43] محجة البيضاء، ج1، ص15؛ ( پيام قرآن، ج‏1، ص427).

[44] سفينة البحار، ج1، ماده «شهد»؛ (تفسير نمونه، ج‏21، ص407).

[45] مجمع البيان، ج 9، ص418؛ ( تفسير نمونه، ج‏23، ص443).

[46] تحف العقول، مواعظ النبى، ص40.

[47] پيام قرآن ، ج‏2، ص32.

[48] بحارالانوار، ج1، ص166؛ ( گفتار معصومين(ع)، ج‏1، ص199).

[49] بحار الانوار، ج 66، ص293؛ (پيام قرآن ، ج‏10، ص242).

[50] سوره نحل، آيه 43 .

[51] پيام قرآن، ج‏10، ص247.

[52] بحارالانوار، ج74، ص146، ح39؛ (پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج‏15، ص35).

[53] كنزالعمال، مطابق نقل ميزان الحكمة، ح2877، باب سؤال.

[54] نهج‏البلاغه، حكمت 6؛ ( گفتار معصومين(ع)، ج‏2، ص69).

[55] بحارالانوار، ج1، ص183.

[56] غررالحكم، ح75؛ ( پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج‏13، ص583).

[57] سورۀ يوسف، آيه 76.

[58] سورۀ اسراء آيه 85.

[59] سورۀ لقمان، آيه 27.

[60] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج‏15، ص600.

[61] سوره بقره، آيه 31 .

[62] سوره الرّحمن، آيه 4 .

[63] سوره يوسف، آيه 37 .

[64] سوره يوسف، آيه 55.

[65] سوره بقره، آيه 247 .

[66] سوره انبياء، آيه 80 .

[67] سوره كهف، آيه 65 .

[68] همان، آيه 96 .

[69] پيام قرآن، ج‏10، ص256.

[70] بحار الانوار ، ج1، ص220، ح52 .

[71] همان، ج75، ص45، ح52 .

[72] پيام قرآن، ج‏10، ص258.

[73] در مورد علم می توانيد به كتاب الحياة، ج2، ص267 به بعد و ميزان الحكمه، ج6، ص445 به بعد و كتاب منية المريد شهيد ثانى مراجعه نمائيد؛ (اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج‏2، ص157).

captcha