اسلام یک آیین پیشرو و مترقّى است که نه تنها به پیروان خود حقّ سؤال از مسائل گوناگون مى دهد، بلکه پیشوایان اسلام کراراً مردم را دعوت به پرسش از مسائل مختلف علمى مى کردند و به اندازه استعداد آن ها پاسخ مىدادند. به همین جهت، بهترین پاسخ هایى که امروز از آنان به یادگار مانده، پاسخ هایى است که در برابر پرسش افراد دانشمند و پرمایه از یاران خود، ذکر کرده اند.[1]
مسئله عزای سیدالشهدا علیه السلام از جمله موضوعاتی است که هرچه در این زمینه تلاش و جهاد شود نتیجه بهتری بدست خواهد آمد.
در این میان لزوم پاسخگویی دقیق، عالمانه و مستدل به شبهات درباره اباعبدالله الحسین علیه السلام و قیام ایشان انکار ناپذیر است، زیرا طرح شبهه به صورت علنی بدون اینکه پاسخ دقیق و جامعی به شبهه داده شود، باعث ایجاد شک و تردید در جامعه می شود.[2]
علم امام حسین علیه السلام به شهادت؟
اکنون جاى طرح این سئوال است که آیا امام حسین علیه السلام از شهادت خویش و یارانش در مسیر حرکت به سوى کوفه و قیام بر ضدّ یزید، آگاه بود، یا خیر؟
بر اساس شواهد تاریخى جاى هیچ تردیدى نیست که امام حسین علیه السلام از فرجام قیام خویش آگاه بود و با یقین به شهادت، نهضت خویش را آغاز کرد.
1. روایات و اخبارى که از طریق شیعه و اهل سنّت از پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم در موضوع شهادت امام حسین علیه السلام نقل شده است. علّامه مجلسى در بحارالانوار هفتاد و یک روایت در این باره نقل کرده است![3]
2. امام علیه السلام در آغاز حرکتش در مدینه در خطاب به بنى هاشم چنین نوشت: «انَّ مَنْ لَحِقَ بی مِنْکمُ اسْتُشْهِدَ، وَ مَنْ تَخَلَّفَ لَمْ یبْلُغِ الْفَتْحَ؛ هر کس از شما به من بپیوندد به شهادت مى رسد و هر کس بماند به پیروزى نخواهد رسید».[4]
3. هنگامى که یکى از برادرانش خبر شهادت امام را از زبان امام حسن علیه السلام نقل کرد، امام حسین علیه السلام در پاسخ وى فرمود: «حَدَّثَنى أبى أنَّ رَسُولَ اللهِ أخْبَرَهُ بِقَتْلِهِ وَ قَتْلى، وَ أنَّ تُرْبَتى تَکوُنُ بِقُرْبِتُرْبَتِهِ فَتَظُنُّ أنَّک عَلِمْتَ ما لَمْ أَعْلَمْهُ؛ پدرم نقل کرده است که رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم او را از کشته شدن پدرم و من با خبر ساخته است و فرمود که تربت من نزدیک تربت پدرم خواهد بود، تو فکر مىکنى چیزى را مى دانى که من نمى دانم؟».[5]
4. آنگاه که برادرش محمّد حنفیه در مکه پیشنهاد کرد امام علیه السلام از رفتن به عراق خوددارى کند، فرمود: «آتانى رَسُولُ اللَّهِ (ص) بَعْدَ ما فارَقْتُک فَقالَ: یا حُسَینُ! اخْرُجْ فَإنَّ اللَّهَ قَدْشاءَ أَنْ یراک قَتیلًا؛ بعد از آنکه از تو جدا شدم رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم را در خواب دیدم که فرمود: اى حسین! حرکت کن، زیرا خداوند خواسته است تو را کشته ببیند».[6]
5. امام هنگام اعزام مسلم به کوفه به وى فرمود: «أرْجو أنْ اکونَ انَا وَ انْتَ فى دَرَجَةِ الشُّهَداءِ؛ امیدوارم که من و تو در جایگاه شهدا قرار گیریم».[7]
6. آن حضرت در پاسخ مردى از اهل کوفه، با اشاره به نامه هاى مردم کوفه، آنان را قاتل خویش معرّفى کرده، مى فرماید: «هذِهِ کتُبُ أَهْلِ الْکوفَةِ إِلَىَّ، وَ لا أَراهُمْ إِلَّا قاتِلی؛ این نامه هاى مردم کوفه است ولى من آنان را جز قاتل خود نمى دانم».[8]
7. صریح تر از همه اینها سخنانى است که امام علیه السلام در جمع مردم مکه قبل از حرکت به سوى عراق ایراد کرد و چنین فرمود: «... وَ خُیرَلِی مِصْرَعٌ أَنَا لاقِیهِ، کأَنّى بِأَوْصالی تَتَقَطَّعُها عُسْلانُ الْفَلَواتِ بَینَ النَّواوِیسِ وَ کرْبَلا، فَیمْلَأَنَّ مِنّی أَکراشاً جَوْفاً وَ أَجْرَبَةً سَغَباً، لا مَحیصَ عَنْ یوْمٍ خُطَّ بِالْقَلَمِ؛ براى من «شهادت گاهى» اختیار شده است که من به آن خواهم رسید. گویا مى بینم که گرگ هاى بیابان هاى عراق میان نواویس (قبرستان یهود در نزدیکى کربلا) و کربلا بند بند مرا جدا کرده و شکم ها و جیب هاى خالى خود را [با کشتن من و دریافت جوایز] پر مى کنند. از روزى که با دست قضا و قدر الهى نوشته شده، چاره اى نیست».[9]
تشکیل حکومت با علم به شهادت؟
اینک با توجّه به این که امام علیه السلام از سرانجام این حرکت آگاه بود، این سؤال مطرح مى شود که چگونه اطمینان امام به شهادت با حرکت آن حضرت براى دستیابى به حکومت اسلامى قابل جمع است؟! یعنى چگونه مى شود امام علیه السلام هم سرانجام کار را بداند و به شهادت خویش و یارانش یقین داشته باشد و در عین حال به قصد تشکیل حکومت اسلامى قیام کند؟!
پاسخ به این سؤال به اندازه اى اهمّیت دارد که برخى از نویسندگان را که نتوانستند بین «اداى وظیفه» و «آگاهى از نتیجه» وفق دهند، بر آن داشت تا به طور کلّى آگاهى امام از فرجام کار را انکار کنند! و تمام ادلّه تاریخى و روایى را که در این موضوع وارد شده است، زیر سؤال برند!
غافل از آنکه نتیجه کار نمى تواند تعیین کننده وظیفه مردان الهى باشد. در فرهنگ دین، آنچه مهم است تشخیص وظیفه و عمل به آن است و امّا رسیدن به نتیجه دلخواه، در مرحله دوم قرار دارد.
تعالیم قرآن و اسلام و سیره معصومین علیهم السلام گویاى این واقعیت است که جمع بین «وظیفه» و «نتیجه» هر چند اولویت دارد، ولى «عمل به وظیفه» مقدّم بر «رسیدن به نتیجه» مى باشد.
به عبارت دیگر: بر هر فرد با ایمانى لازم است در مسیر انجام وظیفه گام نهد، هر گاه به نتیجه مطلوب برسد چه بهتر؛ و اگر نرسد نفس این کار که وارد مسیر انجام وظیفه شده، خود مطلوب مهمّى است که مى تواند افراد بهانه جو را به کار وادارد. زیرا بسیار مى شود که بهانه جویان به بهانه این که حصول نتیجه مشکوک است، از انجام وظیفه و رسیدن به نتیجه باز مى مانند.
این است که امام علیه السلام در کنار سخنانى که با صراحت از شهادت خویش و یارانش یاد مى کند، در عین حال از انگیزه هاى الهى حرکت خویش نیز به عنوان وظیفه الهى و تکلیف دینى، سخن به میان مى آورد و حتّى مى فرماید: «بى وفایى یاران و کمى نفرات مرا از تکلیفم باز نمى دارد».
آن حضرت در روز عاشورا پیش از آغاز جنگ به همین نکته اشاره کرده، مى فرماید: «أَلا قَدْ أَعْذَرْتُ وَ أَنْذَرْتُ، الا إِنِّی زاحِفٌ بِهذِهِ الْأُسْرَةِ عَلى قِلَّةِ الْعِتادِ وَ خَذَلَةِ الْأَصْحابِ؛ آگاه باشید! که من حجّت را تمام کردم و از عاقبت شوم مخالفانِ حق، خبر دادم. آگاه باشید! که من با همین خانواده، با وجود نداشتن سپاه و بى وفایى یاران، جهاد خواهم کرد».[10]
آرى، امام علیه السلام درصدد اداى وظیفه است و نداشتن سپاه و کمى یاران، خللى در عزم او وارد نمى کند. این است که امام با وجود این که کاملًا از عاقبت امر آگاه بود، با انگیزه تشکیل حکومت اسلامى قیام کرد و این درست به حکم «عمل به وظیفه» بوده است.
سیره امامان معصوم علیهم السلام همواره طبق «تکلیف دینى» و «عمل به وظیفه» بوده است. آنان از این منظر در هرحال احساس پیروزى مى کردند. و به تعبیر قرآن به «إِحْدَى الْحُسْنَیینِ؛ یکى از دو نیکى»[11] شهادت یا پیروزى مى رسیدند. چه پیروز مى شدند و چه شهید مى شدند، هر دو صورت براى آنان پیروزى بود.
بر همین مبنا است که امام حسین علیه السلام مىفرماید: «إِنْ نَزَلَ الْقَضاءُ بِما نُحِبُّ فَنَحْمَدُ اللَّهَ عَلى نَعْمائِهِ، وَ هُوَ الْمُسْتَعانُ عَلى أَداءِ الشُّکرِ، وَ إِنْ حالَ الْقَضاءُ دُونَ الرَّجاءِ، فَلَمْ یعْتَدُّ مَنْ کانَ الْحَقُّ نِیتَهُ وَ التَّقْوى سَریرَتَهُ؛ اگر قضاى الهى بر آنچه مى پسندیم نازل شود، خداوند را بر آن نعمت سپاسگزاریم و براى شکرگزارى از او یارى مى طلبیم و اگر تقدیر الهى میان ما و آنچه به آن امید داریم مانع شود، [و به شهادت برسیم] پس کسى که نیتش حق و درونش تقوا باشد از حق نگذشته [و به وظیفه خود عمل کرده است]».[12]
حرکت امام علیه السلام یکى از جلوه هاى باشکوه «عمل به وظیفه» بود، نتیجه هر چه بود فرقى نمى کرد، لذا مى فرماید: «أَرْجُو أَنْ یکونَ خَیراً ما أَرادَ اللَّهُ بِنا، قُتِلْنا أَمْ ظَفِرْنا؛ امیدواریم آنچه خداوند براى ما مقرّر فرموده خیر باشد، چه کشته شویم، چه پیروز گردیم!».[13]
با این بیان روشن است که هیچ منافاتى بین آگاهى از سرانجام کار (شهادت) و عمل به وظیفه (قیام براى تشکیل حکومت اسلامى) نیست.[14]
آیا قیام امام حسین علیه السلام خودکشی بود؟!
بعضى از ناآگاهان و عافیت طلبان براى فرار از جهاد فى سبیل اللَّه به جمله «وَ لا تُلْقُوا بِأَیدِیکمْ إِلَى التَّهْلُکةِ؛[15] با دست خویش، خود را به هلاکت نیفکنید»، چسبیده اند و رسوایى را به آنجا رسانیده که قیام امام حسین علیه السلام را در عاشورا که سبب نجات و بقاى اسلام در برابر دشمنانى همچون بنى امیه شد، مصداق القاء نفس در هلاکت شمرده اند. غافل از اینکه اگر این باب گشوده شود، جهاد به کلى باید تعطیل گردد، اصولاً تهلکه با شهادت دو مفهوم متباین دارد، تهلکه به معنى مرگ بى دلیل است در حالى که شهادت قربانى شدن در راه هدف و نایل گشتن به حیات جاویدان است.
هم چنین باید به این حقیقت توجه داشت که جان انسان، ارزشمند ترین سرمایه وجود او نیست، ما حقایقى با ارزش تر از جان داریم، ایمان به خدا، آیین اسلام، حفظ قرآن و اهداف مقدس آن، بلکه حفظ حیثیت و آبروى جامعه اسلامى، اینها اهدافى والاتر از جان انسان است.
القاى نفس در هلاکت مربوط به جایى است که هدفى بالاتر از جان در خطر نباشد، و الا باید جان را فداى حفظ آن هدف مقدس کرد، همانگونه که امام حسین علیه السلام و تمام شهیدان راه خدا این کار را کردند.[16]
آنها که گمان مى کنند ، قیام سالار شهیدان امام حسین علیه السلام در کربلا از قبیل به هلاکت افکندن خویش (إلقاء النفس إلى التهلکة) است، سخت در اشتباهند. زیرا لازمه آن این است که حضور در میدان جهاد نیز حرام باشد، در حالى که هیچ عاقلى چنین سخنى نمى گوید، و از اینجا روشن مى شود که قیام امام حسین بن على بن أبی طالب علیهم السلام در برابر یزید، یک وظیفه قطعى دینى بوده، و امام حاضر نشد حتّى به عنوان تقیه با یزیدیان و بنى امیه غاصب خلافت اسلامى کنار بیاید، زیرا مى دانست ضربه شدیدى به کیان اسلام خواهد خورد و قیام و شهادت او مایه بیدارى مسلمین و نجات اسلام از چنگال تفاله هاى جاهلیت است.[17]
چرا امام حسین علیه السلام مانند امام حسن علیه السلام صلح نکرد؟
در مورد قیام امام حسین علیه السلام و صلح برادر بزرگوارش امام حسن علیه السلام باید تمام جهات تاریخى و اوضاع و احوال زمان آن دو بزرگوار را در نظر بگیریم تا اسرار آن «صلح» و این «جنگ» روشن شود.
درست است که معاویه از نظر روحیات چندان تفاوتى با فرزندش یزید نداشت، ولى به گواهى همه تواریخ، معاویه مردى محافظه کار و مرموز بود و سعى مى کرد اعمال نارواى خود را در قالب هاى فریبنده و عوام پسند بریزد. داستان بر سر نیزه کردن قرآنها در جنگ صفّین و با این حیله جلو شکست قطعى خود را گرفتن نمونه اى از این موضوع است. ولى جانشین خام و ناپخته او یعنى یزید نه تنها به اصول اسلام عقیده اى نداشت بلکه از اصول کشور دارى و سیاست بکلّى بى بهره بود. لذا آن مختصر حفظ ظاهرى را هم که معاویه مراعات مى کرد، یزید رعایت نمى نمود؛ آشکارا قوانین اسلام را زیر پا گذاشته و بى پروا با مقدّسات اسلام مخالفت مى نمود و پرده درى و وقاحت را به حدّاکثر رسانیده بود.
در چنین شرایطى، افکار عمومى مسلمان ها آماده شورش بر ضدّ دستگاه بنى امیه و بر چیدن این بساط ننگین بود. در اینجا بود که قیام امام حسین علیه السلام به عنوان آخرین ضربت کار خودش را کرد و ماهیت این خاندان را که بر اثر اعمال بى رویه یزید تا اندازه اى روشن شده بود، کاملًا برملا نمود و نتیجه آن، پیروزى اسلام و شکست واقعى بنىامیه و طرد آن ها از صفحه عمومى افکار مسلمان ها بود؛ ولى اوضاع و شرایط زمان معاویه اینچنین نبود.
و به قول یکى از دانشمندان، اگر امام حسن علیه السلام در زمان یزید بود، قیام مىکرد و اگر امام حسین علیه السلام در زمان معاویه بود صلح مى کرد.
گواه روشن این مطلب این است که: خود امام حسین علیه السلام بعد از برادرش امام حسن علیه السلام حدود ده سال در برابر معاویه صبر کرد و اقدام به مبارزه و جنگ ننمود، ولى به محض اینکه شنید معاویه از دنیا رفته و فرزند وى یزید به جاى او نشسته، مبارزه را شروع کرد و از آغاز با ردّ قطعى بیعت او، به وى اعلان جنگ داد و از پاى ننشست تا در صحنه جانبازى کربلا آخرین قطرات خون خود را در راه سربلندى و عظمت اسلام و کوتاه کردن دست هاى آلوده و جنایتکار بنىامیه نثار کرد.[18]
آیا امام حسین علیه السلام دختری به نام رقیه داشته است؟
این مطلب که دختر کوچکی از امام حسین علیه السلام در شام رحلت فرمودند مطلب مسلمی است؛[19] امّا اینکه این دختر چه نام داشت، در منابع معتبر نامى از او برده نشده است؛ هر چند معروف و مشهور آن است که نام او «رقیه» است که هم اکنون در دمشق حرم باشکوهى به نام او موجود است و هر سال هزاران نفر از مشتاقان اهل بیت علیهم السلام به زیارت وى مى روند.
مرحوم سید بن طاووس در حوادث عصر تاسوعا آنجا که نقل مىکند حسین علیه السلام زنان را دلدارى مى دهد، از رقیه نام مى برد و مىنویسد: امام حسین علیه السلام امّ کلثوم، زینب، رقیه، فاطمه و رباب را مورد خطاب قرار داد و آن ها را به صبر و بردبارى دعوت کرد،[20] ولى مشخص نکرده است که آیا او فرزند امام حسین علیه السلام و چند ساله بود.
مرحوم علامه سید محسن امین در اعیان الشیعه از رقیه بنت الحسین یاد مى کند و مى گوید در دمشق قبرى است که منسوب به اوست[21] در ریاحین الشریعه نیز نام آن دختر رقیه آمده است.[22]
سر به محمل کوبیدن حضرت زینب سلام الله علیها؟
آیا قضیه شکستن سر حضرت زینب علیها السلام بر اثر اصابت به چوب محمل، حقیقت دارد؟ و آیا ایشان سرشان را به محمل زدند یا سرشان به محمل خورد؟
جواب این است که اصلًا محملى وجود نداشت؛ زیرا اوّلًا: در روایات آمده که اسیران را بر شترهاى بدون جهاز سوار کردند تا ناراحتى ببیند. و ثانیاً: محمل یک وسیله محترمانه است و هیچ کس آن را براى اسیر خود انتخاب نمى کند.[23]
ریشه های تاریخی مناسک عزاداری
1. سیاه پوشی
مرسوم و معمول میان مردم آن است که در غم مرگ عزیزان، لباس سیاه بر تن مى کنند و این رنگ لباس را، علامت ماتم و عزا مى دانند. بنابراین، یکى از راهها و شیوه هاى مطلوب عزادارى براى خامس آل عبا، پوشیدن لباس سیاه در سالروز شهادت آن حضرت یا ایام محرّم است.
در تاریخ مى خوانیم: هنگامى که حسین بن على علیه السلام به شهادت رسید، زنان بنى هاشمى لباس هاى سیاه و خشن پوشیدند.[24]
در برخى از روایات نیز آمده است: هنگامى که - بر اثر خطابهها و افشاگرى هاى امام سجّاد علیه السلام و حضرت زینب علیها السلام - یزید به خاندان هاشمى اجازه داد در دمشق عزادارى کنند، زنان هاشمى و قرشى لباس سیاه بر تن پوشیدند و به مدّت هفت روز براى امام حسین علیه السلام و شهداى کربلا عزادارى کردند.[25]
2. تشکیل مجالس سوگوارى
تشکیل مجالس سوگوارى و محافل عزادارى براى ابى عبداللّه الحسین علیه السلام از شیوه هاى معمول اقامه عزاست؛ امام صادق علیه السلام به یکى از یارانش به نام «فضیل» فرمود: آیا تشکیل مجلس مى دهید و با یکدیگر [پیرامون معارف دینى و فضایل اهل بیت علیهم السلام] گفتگو مى کنید؟ فضیل پاسخ داد: آرى.
امام علیه السلام فرمود: «إِنَّ تِلْک الَمجالِسَ أُحِبُّها، فَأَحْیوا أَمْرَنا، فَرَحِمَ اللَّهُ مَنْ أَحْیا أَمْرَنا؛ چنین مجالسى را دوست مى دارم، مکتب ما را زنده نگه دارید، خداوند رحمت کند کسى را که مکتب ما را احیا کند». سپس امام علیه السلام ادامه داد: «هر کس که [مصائب] ما را یادآورد و یا نزد او از ما یادى شود و اشک از دیدگانش سرازیر گردد، هر چند اندک باشد، خداوند گناهانش را بیامرزد».[26]
3. نوحه سرایى
نوحه سرایى ریشه در عصر ائمّه علیهم السلام دارد. امامان اهل بیت علیهم السلام با تشویق نوحه سرایان و مرثیه خوانان، آنان را به سرودن اشعار و نوحه سرایى و بیان حوادث کربلا و فجایع بنىامیه ترغیب کرده و پاداش فراوانى را براى چنین اعمالى ذکر مى کردند.[27]
4. به سر و سینه زدن
نقل شده است هنگامى که زنان و فرزندان خاندان هاشمى را از شام به سمت مدینه حرکت دادند؛ در میان راه از راهنماى قافله خواستند آنها را به کربلا ببرد، تا تجدید دیدارى با شهیدان کربلا شود. هنگامىکه به آن سرزمین رسیدند، مشاهده کردند که جابر بن عبداللّه انصارى و جمعى از بنى هاشم براى زیارت قبر حسین علیه السلام به کربلا آمده اند. این دو قافله وقتى با یکدیگر ملاقات کردند، دیدارشان همراه با اندوه، گریه و بر سر و صورت زدن بود و به این ترتیب ماتمى جانسوز در آن سرزمین برپا کردند.[28]
هر چند در روایات تا آنجا که ما جستجو کردیم درباره سینه زدن بر مصائب اهلبیت علیهم السلام مطلبى یافت نشده است؛ ولى تعبیر به «لطم» ظاهراً شامل سینه زنى نیز مى شود.[29]
سخن آخر: (متقاعد سازی ضرورت پاسخ به شبهه دینی است)
در خاتمه باید تأکید کرد در خصوص شبهات باید حداکثر توجه و دقت را داشت و در این زمینه تامل بیشتری صورت داد و حساب شده عمل کرد.[30]
پاسخ به شبهات دارای رموز و فنونی است که به کارگیری درست آن، می تواند نقش بسیار مهمی در اصلاح جامعه و جلوگیری از نشر شبهات در حوزه های دینی داشته باشد. گاهی اوقات سئوالاتی مطرح می شود که باید به آنها به صورت متقن پاسخ گفت و گاهی اوقات نیز باید به عنوان تکمله پاسخ، نصایح اخلاقی را نیز اضافه کرد.
در برخی اوقات باید پاسخ به سئوالات و شبهات به صورتی باشد که از رنجیده شدن مخاطب جلوگیری شود. پاسخ دهندگان به شبهات دینی، باید سعه صدر بسیار زیادی در مقابل سئوالات داشته باشند. یعنی برخی اوقات ممکن است، برخی افراد از روی ناآگاهی و جهل سخنان سخیفی را مطرح کنند و یا حتی توهین هایی را نیز وارد کنند، ولی پاسخ ما باید به شکلی باشد که آنها از حرف خود پشیمان شده و به جای تقابل، با آنها مهربانانه و دلسوزانه برخورد کنیم تا به اشتباه خود پی ببرند.[31]
پژوهش، تهیه و تنظیم، معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
منبع:
عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها
[1] پاسخ به پرسشهاى مذهبى، ص15.
[2] بیانات حضرت آیت العظمی مکارم شیرازی در دیدار مسؤولان و دست اندرکاران مؤسسه وارث الانبیاء علیهم السلام، 23/11/1397.
[3] بحار الانوار، ج44، ص223-266.
[4] موسوعة كلمات الحسين، ص296، مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص76. جالب آنكه شبيه همين مضمون را در حال عزيمت از مكه در جمع مردم بيان فرمود: «مَنْ كانَ باذِلًا فينا مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلى لِقاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنا؛ هر يك از شما حاضر است در راه ما خون قلبش را نثار كند و از جانش بگذرد با ما همراه باشد». (اعيان الشيعة، ج1، ص593).
[5] ملهوف (لهوف)، ص99-100.
[6] بحار الانوار، ج44، ص364 و اعيان الشيعة، ج1، ص593.
[7] مقتل الحسين خوارزمى، ج1، ص196.
[8] تاريخ ابن عساكر، ج33، ص211، بخش امام حسين عليه السلام.
[9] ملهوف (لهوف)، ص35؛ (عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، ص262).
[10] بحارالانوار، ج44، ص329.
[11] سورۀ توبه، آيه52.
[12] تاريخ طبرى، ج4، ص290.
[13] اعيان الشيعة، ج1، ص597.
[14] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، ص265.
[15] سوره بقره، آيه 195.
[16] تفسير نمونه، ج2، ص36.
[17] شيعه پاسخ مى گويد، ص45.
[18] پاسخ به پرسشهاى مذهبى، ص200.
[19] https://fa.shafaqna.com/?p=801501.
[20] ملهوف (لهوف)، ص141.
[21] اعيان الشيعه، ج7، ص34.
[22] رياحين الشيعه، ج3، ص309؛ (عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، ص616).
[23] احكام عزادارى، ص134.
[24] «لَمَّا قُتِلَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِىٍّ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْهِ لَبِسَ نِساءُ بَنِي هاشِمِ السَّوادَ وَ الْمُسوُحَ». (بحارالانوار، ج45، ص188).
[25] «فَلَمْ تَبْقَ هاشِمَيَّةٌ وَ لا قُرَشِيَّةٌ إِلَّا وَ لَبِسَتِ السَّوادُ عَلَى الْحُسَيْنِ عليه السلام وَ نَدَبُوهُ عَلى ما نُقِلَ سَبْعَةُ أَيَّامٍ». (مستدرك الوسائل، ج3، ص327).
[26] وسائل الشيعة، ج10، ص392.
[27] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، ص83.
[28] «فَوَجَدُوا جابِرَ بْنَ عَبْدِاللَّهِ الْانصارِي وَ جَماعَةً مِنْ بَنِي هاشِمَ وَ رَجُلًا مِنْ آلِ رَسُولُ اللَّهِ، قَدْ وَرَدُوا لِزِيارَةِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ (ع)، فَوافَوْا فِي وَقْتٍ واحِدٍ، وَ تَلاقَوْا بِالْبُكاءِ وَ الْحُزْنِ وَ اللَّطْمِ، وَ أَقامُوا الْمَأْتَمَ الْمُقْرِحَةَ لِلْأَكْبادِ». (بحارالانوار، ج45، ص146).
[29] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، ص85.
[30] بیانات حضرت آیت العظمی مکارم شیرازی در دیدار مسؤولان و دست اندرکاران مؤسسه وارث الانبیاء علیهم السلام، 23/11/1397.
[31] بیانات حضرت آیت العظمی مکارم شیرازی در دیدار اعضای مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات دینی حوزه علمیه، 6/2/1393.