هر چند گروهى كه همراه امام حسين عليه السلام در حادثه كربلا به شهادت رسيدند، جمعيّت اندكى بودند؛ ولى نگاهى گذرا به ابعاد شخصیتی آنان و كلمات و رفتارهايى كه از آن گروه به يادگار مانده است، نشان مى دهد كه افرادى مؤمن، وفادار، فداكار و پاكباخته بوده اند. [1]
گواه روشن اين حقيقت،[2]حضرت اباالفضل العباس علیه است که در هر گام از زندگی آن حضرت درس هایی از فضيلت و ايثار، شجاعت و شهامت و از خودگذشتگى نهفته است، از این رو شایسته است ابعاد مختلف شخصیتی آن حضرت مورد واکاوی قرار گیرد، تا در پيشانى تاريخ ثبت شد و براى هميشه براى رهروان راه حق به يادگار ماند.[3]
ولادت
بنا بر قولى، چهارم ماه شعبان سال 26 هجرى قمری، ولادت حضرت اباالفضل العبّاس عليه السلام است.[4]،[5]
عباس علیه السلام؛ شاهکار بصیرت
«بصيرت » به معناى «چشم» و «نيروى چشم» و «قوه ادراك و علم »است و معناى اصلى آن علم است خواه از طريق مشاهده حسى حاصل شود، يا از طريق علم و عقل.[6]،[7] لذا واژه «بصيرت» بالخصوص در «ادراك قلبى و علم» به كار مى رود، چون «بصيرت» به معناى اعتقاد قلبى[8] و درك و آگاهى درونى است.[9]
ريشه اين بصيرت را باید در يقين انسان جستجو كرد؛ [10]لذا وقتى يقين حاصل شد، بصيرت از آن زائيده مى شود.[11] لذا بصيرت و بينايى به زيادى ايمان و شدت يقين ميسر می شود، و اين دو، صاحب خود را به مرحله اطلاع بر حقايق اشيا اعم از محسوس و معقولش مى رسانند، پس حجاب ها منكشف و پرده ها كنار مى رود، و به وضوح و يقين، آنها را بدون شائبه شكى بالعيان مى بيند، و قلب او مطمئن و روحش در استراحت به سر مى برد، و اين حكمت حقيقتى است كه به [12]هر كس اعطاء شود، خير كثير به او اعطا شده است.[13]
از سوی دیگر تفكّر، حيات قلب انسان بصيراست، اگر تدبّر از بين رفت روح بصيرت رخت برمى بندد، و قلب بينا از بينائى باز مى ايستد، انسانى كه داراى باطنى بينا[14]و ضميرى روشن است، تا مادامى كه تفكّر مى كند اين بينائى را دارا است، اما بينائى بدون روشنائى به تنهائى در بيابان تاريك و ظلمانى مسائل و حوادث زندگى كارآئى ندارد، زيرا بدون روشنائى امكان وصول به مقصد غيرممكن است.[15]
و به راستی اباالفضل العباس علیه السلام تا انتهای حضورش در واقعۀ عاشورا با بصیرت عمل کرد که ردّ امان نامه «شمر» توسّط حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام [16] نمونه اى از اين حقيقت است.[17]
هم چنین در بصیرت آن حضرت می توان بیان کرد؛ غروب تاسوعا آنگاه كه دشمن به يكباره از صحرا كنده شد و به سوى اردوگاه امام علیه السلام حركت كرد، آن حضرت براى مواجهه و گفتگو با دشمن، برادرش قمر بنى هاشم، عباس عليه السلام را با بيست سوار فرستاد.[18]
نقل تاریخ اینگونه است؛ حضرت عبّاس بن على عليه السلام محضر امام عليه السلام شرفياب شد و عرض كرد: «اى برادر! دشمن بدين سو مى آيد».امام حسين عليه السلام برخاست و فرمود:«يا عَبَّاسُ! ارْكَبْ بِنَفْسِي أَنْتَ يا أَخِي حَتّى تَلْقاهُمْ فَتَقُولَ لَهُمْ: ما لَكُمْ؟ وَ ما بَدالَكُمْ؟وَ تَسْأَلْهُمْ عَمَّا جاءَ بِهِمْ؟؛ اى عبّاس! جانم به فدايت اى برادر! سوار شو و برو از آنها بپرس! هدف آنها چيست؟ چه روى داده است؟ و بپرس: چه دستور تازه اى به آنان داده شده؟...».که این مهم خود نشان دهندۀ اعتماد بی حد و حصر امام حسین علیه السلام به آن حضرت است.[19]
آری دشمن بدن هاى آنان را مثله و قطعه قطعه كرد، ولى نتوانست از عزّت و سربلندى و عظمت روحى آنان که منبعث از بصیرت بود چيزى بكاهد. آن شاعر عرب چه زيبا اين حقيقت را ترسيم كرده است:[20]
قَدْ غَيَّرَ الطَّعْنُ مِنْهُمْ كُلَّ جارِحَةٍ إِلَّا الْمَكارِمَ فِي أَمْنٍ مِنَ الْغِيَرِ[21]
«ضربه ها (ى نيزه و شمشير) تمام بدن آنان را دگرگون ساخت؛ ولى عظمت روحى و بزرگوارى آنان را هرگز دستخوش تغيير نكرد».[22]
اینگونه است که امام صادق علیه السلام فرمود: «کانَ عَمُّنَا العباس نافِذَ البصیرَه؛عموی ما عباس نافذ بصیرت بود» و یا در زیارت حضرت اباالفضل علیه السلام می خوانیم:«وَانَّكَ مَضَيْتَ عَلى بَصيرَةٍ مِنْ امْرِكَ؛ و با بصيرت و آگاهى از عاقبت كارت، عمرت را سپرى كردى»[23]
ولایت مداری؛ برجسته ترین ویژگی حضرت عباس علیه السلام
ولايت دو سو دارد؛در يك سوى آن، ولىّ و امام و رهبر است كه به هدايت خلق مى پردازد و مسائل و مطالب گفتنى را به مردم مى گويد و مسلمانها را در مقابل خطرات و توطئه ها هشيار و بيدار مى كند و نظم را بر جامعه حاكم مى كند و حقوق ستمديدگان را احقاق مى كند و حدود الهى را اجرا مى نمايد و امر به معروف و نهى از منكر مى كند.[24]
و در سوى ديگر مردم هستند كه بايد سعى كنند گفتار و كردار و عقايد و افكارشان منطبق بر نظريّات و انديشه هاى آن بزرگواران باشد و قدم جاى قدم آنها بگذارند وگرنه نمى توان با تخلّف از دستورات آن بزرگواران و ارتكاب انواع خلاف ها و گناهان، بازهم مدّعى ولايت آن عزيزان شد.[25]
زیرا مفهوم ولايت پذیری اين نيست كه انسان با دستورات آن بزرگواران گزينشى برخورد كند؛ بلكه ولايت حقيقى آن است كه در همه چيز و در هر حال، هم چون حضرت عباس علیه السلام سر بر فرمان آن بزرگواران باشد و آنها كه تنها در گفتار، يا پاره اى از رفتارهاى فردى و اجتماعى تابع اهل بيت اند مواليان حقيقى نيستند؛ مدّعيانى هستند در لباس موالى!.[26]
در این میان حضرت عباس علیه السلام در كانون وحى پرورش يافت و در ولایت پذیری بی همتا بود؛[27] لذا مسأله شهادت حضرت اباالفضل عليه السلام تنها مسأله نهادن جان بر سر اهداف آن حضرت نيست، مهم تر از آن سطح بالاى معرفت آن حضرت نسبت به مقام امام عليه السلام و آمادگى بى قيد و شرطشان براى انجام فرمان آن حضرت، و درك صحيح معناى ولايت است كه در لابه لاى كلمات و رفتار حضرت عباس علیه السلام موج مى زند.[28]
لذا وقتی سپاه خون آشام ابن سعد اطراف آن حضرت را گرفتند. عباس دليرانه در آن ميان حمله مى كرد و اين رجز را مى خواند:[29]
لا أَرْهَبُ الْمَوْتَ إِذَا الْمَوْتُ رَقا حَتَّى أُوارى فِي الْمَصاليتِ لَقا
نَفْسِي لِسِبْطِ الْمُصْطَفى الطُّهْرِ وَقا إِنِّي انَا الْعَبَّاسُ اغْدُو بِالسَّقا
وَلا أَخافُ الشَّرَّ يَوْمَ الْمُلْتَقى[30]
«هنگامى كه مرگ فرا رسيد، مرا از آن باكى نيست، تا آن هنگام كه شمشيرها مرا درخاك افكنند.من جانم را سپر فرزند زاده پيامبر پاكيزه خوى قرار داده ام، من همان عباسم كه سمت سقائى دارم، و از سختىِ نبرد، واهمه اى ندارم».[31]،[32]
هم چنین اين رجز مشهور حضرت عباس علیه السلام به نوبۀ خود برجسته ترین نماد ولایت مداری است:[33]
وَاللَّهِ إنْ قَطَعْتُمُ يَميني إِنِّي أُحامِي أَبَداً عَنْ دينِي
وَ عَنْ إِمامٍ صادِقِ الْيَقينِ نَجْلِ الْنَّبِيِّ الطَّاهِرِ الْأَمينِ [34]
«به خدا سوگند! اگر چه دست راستم را قطع نموديد، ولى من پيوسته از دينم حمايت مى كنم و از امامى صادق الايمان كه فرزند پيامبر پاك و امين است، حمايت مى كنم».[35]
از سوی دیگر باید گفت اكمال نعمت و اتمام دين در آن روز، در سايه ولايت تحقّق يافت؛ امروز هم اتمام نعمت، چه نعمت هاى مادّى و چه نعمت هاى معنوى، و اكمال دين، در تمام ابعاد و شاخه هايش، در سايه ولايت است. بدون ولايت ، هر چند به ظاهر دين عمل شود و پوسته اعمال و عبادات انجام شود، ولى بى شك به مرحله قبول و پذيرش درگاه الهى نمى رسد؛ بنابراين، اتمام نعمت و اكمال دين در هر عصر و زمانى در سايه تمسّك به ولايت عملى خواهد بود.[36]
بدون ولايت و حاكميّت اسلام، شریعت اسلام نقشى است بر كاغذ، و همانند نسخه طبيب است كه بدون عمل به آن، شفاى دردها حاصل نخواهد شد.[37]
لذا در تاریخ عاشورا می خوانیم عبّاس بن على به امام عليه السلام عرض كرد: براى چه دست از تو برداريم؟ براى اين كه پس از تو زنده بمانيم؟ خدا نكند هرگز چنين روزى را ببينيم!![38]
و اینگونه كلمات حماسى و شورانگيز حضرت عباس علیه السلام در تبعیت عملی از ولایت و حمايت از امام علیه السلام و دفاع از حريم خاندان عصمت و طهارت، هيچ گاه از ذهن تاريخ پاك نخواهد شد.[39]
جهاد با نفس اباالفضل علیه السلام
جهاد با نفس از جمله جهادهائى است كه خداوند بر انسان واجب كرده است.[40] اين «جهاد»، «جهاد اكبر» ناميده شده زیرا يك جهاد ابدى و پايان ناپذير است، بعلاوه يك نبرد داخلى هميشه از يك نبرد خارجى خطرناك تر مى باشد؛ زیرا شكست در اين جهاد نتيجه اى جز شقاوت و بدبختى ندارد، هم چنین احتمال شكست در جهاد با نفس فراوان است.[41]
اين جهاد با اينكه ناراحت كننده است، رمز تكامل انسان مى باشد، زيرا تكامل معمولًا نتيجه تضادها و كشمكش قواى «نفى» و «اثبات» است، و به همين جهت انسان تا در كوران حوادث قرار نگيرد و با مشكلات دست و پنجه نرم نكند، ورزيده و آبديده نمى شود.[42]
مبارزه با نفس هميشه به منظور تحصيل كمال و كسب فضيلت خواهد بود و پيروزى در آن نشانه تصميم و اراده و قدرت ايمان و علوّ همّت و بزرگى شخصيت انسان مى باشد.[43] لذا حتى جهاد با دشمن آن گاه نتيجه بخش خواهد بود كه با اخلاص و اتحاد و نيّت پاك و دور از خود خواهى و اغراض شخصى صورت گيرد و اينها جز با پرورش اخلاقى كافى و جهاد با نفس ممكن نيست.[44]
بدیهی است انسان بعد از مدتى جهاد با نفس و طى مراحل معرفت و ايمان به مقامى مى رسد كه از نفوذ وسوسه هاى شياطين مصونيت پيدا مى كند.[45] و سبب هدايت به مسيرى است كه به خدا منتهى مى شود.[46]
و اینچنین ايثار و فداكارى حضرت عباس علیه السلام به خوبى نشان مى دهد كه آن حضرت از چنان نفس مطمئنّه و آرامى برخوردار بود كه نه تنها مرگى را كه در چند قدمى قرار داشت به چيزى نمى گرفت بلكه بر مبنای جهاد بانفس، بر استقامتش مى افزود، لذ ا هر زمان آتش شوق ديدار يار در دلش افروخته تر مى شد![47]
لذا ابالفضل العباس علیه السلام هنگامى كه خواست مقدارى آب بياشامد تشنگى امام حسين عليه السلام و اهل بيتش را به خاطر آورد، آب را روى آب ريخت، مشكش را پر كرد؛[48]،[49]آنگاه مشك را بر دوش راست خود نهاد و به سوى خيمه رهسپار شد وچنين گفت:[50]«يا نَفْسُ مِنْ بَعْدِ الْحُسَيْنِ هُونِي وَبَعْدَهُ لا كُنْتِ أَنْ تَكُونِي هذا حُسَيْنٌ وارِدُ الْمَنُونِ وَتَشْرَبينَ بارِدَ الْمَعينِ [51] هَيْهاتُ ما هذا فِعالُ دينِي وَلا فِعالُ صادِقِ الْيَقينِ[52]
«اى نفس (عباس)! زندگى پس از حسين عليه السلام خوارى و ذلت است، مبادا پس از او زنده بمانى. اين حسين است كه شربت مرگ مى نوشد و تو مى خواهى آب سرد و گوارا بنوشى؟! هيهات! چنين كردارى، از آيين من نيست و نه كردار شخص راست باور».[53]
نقش حضرت عباس علیه السلام در تسلای خاطر خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام
انجام كارهاى بزرگ و سرنوشت ساز نياز به روحيّه عالى، ايمان قوى، و آمادگى كامل دارد، عبّاس بن على عليه السلام که پرچمدار لشكر برادرش امام حسين عليه السلام بود. [54] با آن وسعت ديد و سعه صدرى كه داشت، تمام خاصّان و بستگان خود را در مدّتى كوتاه، با كلام فوق العاده نافذ خويش تسلی داد، و نتيجه آن حماسه اى بود كه در روز عاشورا آفريدند، و روزهاى بعد به وسيله خيل اسرا تعقيب شد و كار به جايى رسيد كه زينب كبرى كه طاقت تحمّل شنيدن خبر شهادت برادر را نداشت، روز يازدهم دست زير جسد خونين برادر كرد و كمى از زمين بلند نمود و عرض كرد: خداوندا اين قربانى را از خاندان پيامبرت قبول فرما![55]
حضرت عباس علیه السلام هنگامى كه ديد تمام ياران و برادران و عموزادگان شربت شهادت نوشيدند، به شوق ديدار پروردگار جلو آمد و پرچم را بر گرفت و از برادرش امام حسين عليه السلام اجازه ميدان خواست. امام عليه السلام (كه از فراق برادر سخت ناراحت بود) به سختى گريست به گونه اى كه محاسن شريفش از اشك ديدگانش تر شد، و فرمود:«يا أَخي كُنْتَ الْعَلامَةَ مِنْ عَسْكَري وَ مُجْمِعَ عَدَدِنا، فَإِذا أَنْتَ غَدَوْتَ يَؤُلُ جَمْعُنا إِلَى الشِّتاتِ، وَ عِمارَتُنا تَنْبَعِثُ إِلَى الْخَرابِ ؛ برادر جان! تو نشانه (شكوه و عظمت و) برپايى سپاه من و محور پيوستگى نفرات ما هستى. اگر تو بروى (و شهيد شوى)، جمعيّت ما پراكنده، و ويران مى گردد».[56]
امام عليه السلام فرمود:«إِذا غَدَوْتَ إِلَى الْجِهادِ فَاطْلُبْ لِهؤُلاءِ الْأَطْفالِ قَليلًا مِنَ الْماءِ؛ اينك كه آهنگ ميدان دارى براى اين كودكان، آبى تهيّه كن».[57]
و یا هنگامى كه سپاه دشمن آماده حمله شد، خواهران و دختران امام علیه السلام با شنيدن سخنان حضرت سیدالشهدا علیه السلام گريستند و صدايشان به زارى برخاست. امام علیه السلام برادرش عباس عليه السلام را به سوى آنان فرستاد و فرمود:«أُسْكُتاهُنَّ فَلَعَمْري لَيَكْثُرَنَّ بُكاؤُهُنَ ؛ آنان را آرام كنيد. به جانم سوگند! پس از اين بسيار خواهند گريست»[58]
بی شک تأمل در این فراز های نورانی خود مبین نقش بی بدیل حضرت عباس عليه السلام در تسلى خاطر خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام است.[59]
آقازاده های بنی هاشم و پیشتازی در شهادت طلبی
در این زمینه می توان به کلام نورانی حضرت عباس علیه السلام استناد نمود؛ آنجا که عموزادگان و برادران و برادرزادگانم گِرد عبّاس علیه السلام كه چون شيرى بر زانويش تكيه زده بود حلقه زدند، و او خطبه اى مشتمل بر حمد و ثناى الهى و سلام و درود بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ايراد كرد، و در پايان افزود: اى برادران! برادرزادگان! و عموزادگانم! هنگامى كه سپيده دم طلوع كرد چه مى كنيد؟ عرض كردند: فرمان فرمان تو است، هر چه تو فرمايى همان كنيم .[60]
آن حضرت در ادامه فرمود:اين اصحاب با امام علیه السلام پيوند خويشاوندى ندارند و بار سنگين را جز صاحبانش بر نمى دارند. هنگامى كه سپيده صبح آشكار شد اوّلين كسى كه به ميدان نبرد مى شتابد، شماييد. ما بايد پيش از آنان كشته شويم تا مردم نگويند. اصحاب خود را پيش انداختند و چون آنان كشته شدند، خود با شمشيرهايشان ساعت به ساعت مرگ را به تأخير انداختند.[61]
بنى هاشم از جاى برخاسته شمشير از غلاف بيرون كشيدند و در برابر برادرم عبّاس گرفته، گفتند: «ما همگى تحت فرمان تو هستيم».[62]
لذا پس از شهادت عده اى از بنى هاشم، حضرت ابوالفضل عليه السلام برادران خويش عبداللَّه، عثمان و جعفر را احضار كرد و فرمود: برويد جان خود را فداى برادر و امام خويش نماييد تا شما را در پيشگاه خدا به حساب آورم وانتقام شما را از دشمنان بگيرم.[63]،[64]
وقتى كه آن دو برادرش به شهادت رسيدند، عباس ، برادر كوچكش جعفر را نيز فرا خواند و به او فرمود: «تَقَدَّمْ إِلَى الْحَرْبِ حَتّى أَراكَ قَتيلًا كَأَخَوَيْكَ، فَأَحْتَسِبُكَ كَما أَحْتَسِبْتُهُما؛ به سوى نبرد بشتاب، تا تو را مثل دو برادرت شهيد ببينم، پس را به حساب خدا بگذارم آنگونه كه آن دو را به حساب خداوند گذاشتم».[65]
سخن آخر: (مقام و منزلت حضرت اباالفضل علیه السلام در قیامت)
در تاريخ، عمر آن حضرت در وقت شهادت، 34 سال نقل شده است [66]،[67] لیکن آن حضرت در مدت کوتاه عمر، دارای عظمت و مقام بی بدیلی است؛ در این زمینه امام سجّاد علیه السلام فرمود: «خدا رحمت كند عباس را كه برادرش را بر خود مقدّم داشت و جان خويش را فداى حضرتش نمود، به گونه اى كه در يارى او دو دستش را قطع كردند، و خداى سبحان در عوض آن، دو بال به او عنايت فرمود كه مانند جعفر بن ابى طالب (جعفر طيّار) در بهشت پرواز مى كند و از براى عبّاس در نزد خدا روز قيامت منزلت و مقامى است كه جميع شهدا به آن غبطه مى خورند و آرزوى مقام او را مى نمايند».[68]،[69]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
[1] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص30.
[2] همان.
[3] همان ؛ ص496.
[4] زندگانى حضرت ابوالفضل العباس؛ ص 22.
[5] كليات مفاتيح نوين ؛ ص666.
[6] التحقيق فى كلمات القرآن الكريم؛ ماده« بصر».
[7] پيام قرآن ؛ ج 1 ؛ ص145.
[8] همان؛ ص 146.
[9] لغات در تفسير نمونه ؛ ص86.
[10] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 1 ؛ ص237.
[11] همان؛ ص 248.
[12] همان ؛ ص249.
[13] همان؛ ص 250.
[14] همان؛ ص488.
[15] همان؛ ص 489.
[16] ارشاد مفيد؛ ص 440.
[17] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص33.
[18] همان ؛ ص454.
[19] همان؛ص389.
[20] همان.
[21] همان.
[22] همان.
[23] كليات مفاتيح نوين ؛ ص388.
[24] آيات ولايت در قرآن ؛ ص71.
[25] همان.
[26]پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 4 ؛ ص319.
[27] تفسير نمونه ؛ ج 15 ؛ ص429.
[28] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص468.
[29] همان ؛ ص494.
[30] همان.
[31] اعيان الشيعة؛ ج 1؛ ص 608 ، مناقب ابن شهر آشوب؛ ج 4؛ ص 117 ، بحارالانوار؛ ج 45؛ ص 40.
[32] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص494.
[33] همان.
[34] همان؛ ص 495.
[35] همان.
[36] آيات ولايت در قرآن ؛ ص69.
[37] همان ؛ ص71.
[38] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص396.
[39] همان ؛ ص454.
[40] ر.ک: تحف العقول؛ ص 175؛ ميزان الحكمة؛ ج 2؛ ص 139.
[41] زندگى در پرتو اخلاق ؛ ص23.
[42] همان.
[43] همان ؛ ص24.
[44] يكصد و پنجاه درس زندگى (فارسى) ؛ ص43.
[45] تفسير نمونه ؛ ج 19 ؛ ص48.
[46] همان ؛ ج 16 ؛ ص349.
[47] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص505.
[48] بحارالانوار؛ ج 45؛ ص 41.
[49] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص493.
[50] همان؛ ص 494.
[51] مقتل الحسين أبى مخنف؛ ص 179.
[52] ينابيع المودّة، ج 3، ص 67.
[53] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص493.
[54] همان ؛ ص492.
[55] همان ؛ ص403.
[56] همان؛ص493.
[57] همان.
[58] همان؛ص 416.
[59] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 13 ؛ ص172.
[60] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص404.
[61] همان.
[62] همان.
[63] طبرى و ابن اثير در اينجا اشتباه بزرگى كرده اند و عبارت را اين گونه نقل كرده اند:« تَقَدَّمُوا حَتَّى أَرِثَكُمْ؛ برويد شهيد شويد تا از شما ارث ببرم».( تاريخ طبرى؛ ج 4؛ ص 342، كامل ابن اثير؛ ج 4؛ ص 76) اين جمله گذشته از آنكه از شخصيتى چون قمر بنى هاشم با آن همه معرفت و ايثار قابل قبول نيست، اصولًا موردى ندارد، زيرا مادر آنها ام البنين زنده بود و تا وقتى كه مادر زنده باشد برادر وارث نيست. بلكه عبارت صحيح اين است: تَقَدَّمُوا حَتّى أَرَاكُمْ قَدْ نَصَحْتُمْ لِلَّهِ وَلِرَسولِهِ يعنى جلو بيفتيد تا شما را ببينم( با فداكارى خود) براى خدا و رسولش خيرخواهى نموديد.( اعيان الشيعة؛ ج 1؛ص 608).
[64] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص489.
[65] ابصار العين؛ ص 35.
[66] اعلام الورى؛ صفحه 203.
[67] كليات مفاتيح نوين ؛ ص391.
[68] خصال؛ ج 1؛ ص 68؛ ح 101.
[69] كليات مفاتيح نوين ؛ ص391.