شرح فرازهایی از خطبۀ عید فطر امام علی علیه السلام از منظر معظم له

شرح فرازهایی از خطبۀ عید فطر امام علی علیه السلام از منظر معظم له


حمد و ثنای الهی در خطبه حضرت علی علیه السلام/ از رحمت خدا ناامید نشوید/ شكر نعمت در پرتو شناخت منعم/ غفران الهی به چه معناست/ حقیقت مفهوم عبادت و عبوديت/ تأملی در مفهوم رحمت؛ نعمت و مغفرت/ توجه به فناپذیری دنیا درکلام امام علی علیه السلام/ بانگ رحیل نزدیک است/ غفلت از مرگ با طعم دلبستگی به دنیا/ ضرورت فهم حقیقت دنیا/ بهترین توشه آخرت چیست؟/ سبک زندگی اسلامی؛ روزی به قدر کفاف/ عید واقعی روزی است که در آن معصیت خدا نکنیم‌  ‌

از جمله مستحبّات نماز عيد فطر  این است که ائمۀ جماعات بعد از نماز عید فطر، دو خطبه‏ بخوانند مانند خطبه‏ هاى نماز جمعه، با اين تفاوت كه در نماز جمعه قبل از نماز و در نماز عيد بعد از نماز خوانده مى‏شود.[1]

در این میان خطبه امام علی عليه السّلام در روز عيد فطر  از جمله خطبه‏ هاى بسيار پر ارزش، پر محتوا و فصيح و بليغ است، كه گواه ديگرى بر عظمت امير مؤمنان عليه السّلام و ارتباطش با عالم قدس، و بهره‏ گيرى‏اش از علم بى انتهاى الهى است.[2]

حمد و ثنای الهی در خطبه حضرت علی علیه السلام

در بخش آغازین  خطبه آن حضرت در روز عید فطر، سخن از حمد و ثناى الهى است، با تعبيراتى بسيار پر معنى و حساب شده، و در آن به شش وصف از اوصاف الهى اشاره شده كه هر كدام در بر گيرنده نعمتى است كه مى‏تواند انگيزه حمد و ثنا و پرستش او شود؛ لذا می خوانیم «الحمد للّه غير مقنوط من رحمته، و لا مخلوّ من نعمته و لا مأيوس من مغفرته و لا مستنكف عن عبادته، ألّذي لا تبرح منه رحمة، و لا تفقد له نعمة؛ستايش ويژه خداوندى است كه كسى از رحمتش مأيوس نمى‏شود و هيچ جا و هيچ كس از نعمتش خالى نيست، از مغفرت و آمرزش او كسى نوميد نمى‏گردد و از پرستش و عبادتش نمى‏توان سرپيچى كرد، همان خدايى كه رحمتش دائمى و زوال ناپذير و نعمتش هميشگى و جاودانى است!»[3]

از رحمت خدا ناامید نشوید

نخست مى‏ فرمايد: «الحمد للّه غير مقنوط من رحمته؛ستايش ويژه خداوندى است كه كسى از رحمتش مأيوس نمى‏شود». اما به راستی چگونه ممكن است از رحمت بى‏ پايان او مأيوس شد در حالى كه خودش مى‏فرمايد: «وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ؛[4] رحمت من همه موجودات را فرا گرفته است».[5]

و نيز علی علیه السلام از زبان پيامبر خدا حضرت يعقوب علیه السلام مى‏فرمايد: «لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ؛[6] از رحمت خدا مأيوس نشويد كه تنها كافران از رحمت خدا مأيوس مى‏شوند». هم چنین از زبان پيامبر بزرگ ابراهيم نقل مى‏كند؛ «وَ مَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ؛[7] چه كسى از رحمت پروردگارش مأيوس مى‏شود جز گمراهان؟!» بنا بر اين انسان در هر شرايطى باشد و هر قدر آلوده به گناه گردد باز بايد به سوى خدا برگردد، و از رحمتش مأيوس نباشد كه اين يأس كفر و ضلالت و بزرگترين گناهان است.[8]

 شكر نعمت در پرتو شناخت منعم

حضرت علی علیه السلام در ادامه مى‏ فرمايد: «و لا مخلوّ من نعمته؛و هيچ جا و هيچ كس از نعمت هايش خالى نيست» همان گونه كه در قرآن کریم آمده است: «أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً؛[9]آيا نديديد كه خداوند آنچه در آسمان ها و زمين است مسخر شما كرده، و نعمت هاى آشكار و پنهان خود را به طور گسترده بر شما ارزانى داشته است؟!»[10]

هدف مولا امير مؤمنان عليه السّلام بيشتر بيان شكر نعمت‏ وضرورت شکرگزاری از نعمت های بی شمار الهی است.[11] زیرا شكر منعم، نخستين گام در طريق شناخت خداست؛  به تعبير ديگر انگيزه حركت به سوى شناخت خداوند همان مسأله شكر نعمت‏ است؛ چرا كه انسان، هنگامى كه چشم باز مى‏كند خود را غرق نعمت هاى فراوانى مى‏بيند، و بلافاصله وجدان او وى را به شناخت بخشنده نعمت دعوت مى‏كند، و اين آغاز راه براى معرفة اللَّه است.[12]

غفران الهی به چه معناست

آن حضرت  براى تكميل اين سخن در ادامه فرمود: «و لا مأيوس من مغفرته؛و از مغفرت و آمرزش او كسى نوميد نمى‏گردد». چرا كه خودش فرموده: «قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ»[13]، بگو اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده‏ايد! از رحمت خدا نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مى‏آمرزد، زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است».[14]

«غفران» نیز به معناى پوشاندن گناه و به فراموشى سپردن آن است.[15] بعضى «غفران‏» را به معناى پوشاندن شخص از عذاب ، معنا كرده‏اند[16] لذا مفهوم غفران اين است كه: خداوند عيوب و گناهان بندگان نادم را، مى‏پوشاند و آنها را از عذاب و كيفر حفظ مى‏كند.[17]،[18]

حقیقت مفهوم عبادت و عبوديت

در فراز دیگر از خطبه عید فطر از آن حضرت می خوانیم:«و لا مستنكف‏ عن عبادته؛از پرستش و عبادتش نبايد سرپيچى كرد»؛ چرا كه با آن همه نعمت و رحمت، استنكاف از عبادت او جز عذاب و خوارى نتيجه‏اى ندارد قرآن مجيد مى‏گويد: «وَ أَمَّا الَّذِينَ اسْتَنْكَفُوا وَ اسْتَكْبَرُوا فَيُعَذِّبُهُمْ عَذاباً أَلِيماً وَ لا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً؛[19]، و آنها را كه ابا كردند و تكبّر ورزيدند مجازات دردناكى خواهد كرد، و براى خود غير از خدا سرپرست و ياورى نخواهند يافت![20]

در تبیین مفهوم حقیقی عبادت و پرستش باید گفت «پرستش» و عبادت‏ به معنى حداكثر خضوع فرد در مقابل خداوند است. انسان در «پرستش» خود اعلام مى‏كند تسليم بى‏قيد و شرط خداوند است و اين نقطه مقابل طغيان و سركشى و سرپيچى‏ در مقابل آن ذات متعال است. اين همان حقيقتى است كه از آن به توحيد در عبادت يا توحيد «اله» و معبود تعبير مى‏شود. [21] همانگونه که حقيقت سجده، نهايت خضوع‏ و تواضع و پرستش‏ و تسليم است.[22]

بديهى است هرگاه انسان براى كسى تا اين حد احترام قائل شود و با تمام وجود در برابر او نهايت خضوع كند، به خاك افتد و سجده نمايد مسلّماً در برابر فرمان‏هاى او نيز تسليم خواهد بود.[23]

بنابراين‏ «عبادت» آخرين حدّ خضوع‏ و تواضع است كه به عنوان تعلّق و وابستگى مطلق و تسليم بى‏قيد و شرط «عابد» در برابر «معبود» انجام مى‏گيرد، اين كلمه كه با واژه‏ «عبد» ريشه مشترك دارد روشن مى‏سازد كه در حقيقت عبادت‏كننده، با عبادت خود در برابر معبود، تسليم محض است و سرنوشت خود را در دست او مى‏داند، اين همان چيزى است كه از لفظ عبادت در «عرف» و «شرع» فهميده مى‏شود.[24]

تأملی در مفهوم رحمت؛ نعمت و مغفرت

حضرت علی علیه السلام در خطبۀ عید فطر و در  تبیین مواهب الهى مى‏فرمايد: «الّذى لا تبرح منه رحمة، و لا تفقد له نعمة؛همان خدايى كه رحمتش دائمى و زوال ناپذير است» (نعمتش هميشگى و جاودانى» و هر زمان نعمت تازه‏اى از او فرا مى‏رسد»[25]

با اين كه در اوصاف پيشين سخن از «رحمت» و «نعمت» الهى بود باز در اينجا هر دو تكرار شده است و از ظاهر تعبيرات اين چند جمله چنين استفاده مى‏شود كه نخست اشاره به اصل رحمت و نعمت الهى شده، سپس از دوام و پايدارى آنها سخن به ميان آمده كه هر كدام موهبتى جداگانه است، نعمت و رحمت او از مواهب اوست، و داوم آنها نيز از عنايات او.[26]

در تبیین این مسأله باید گفت واژه‏هاى رحمت و نعمت و مغفرت، با اين كه با يكديگر پيوند دارند هر يك مفهوم جداگانه‏اى دارند، رحمت معنى وسيعى دارد كه هر گونه محبت الهى را در باره بندگان شامل مى‏شود، خواه از طريق بخشش نعمت ها باشد يا از طريق آمرزش گناهان، و به تعبير ديگر: نسبت ميان رحمت و هر يك از آن دو (نعمت و مغفرت) نسبت عموم و خصوص مطلق است، ولى نعمت و مغفرت دو مفهوم جداى از هم دارند، نعمت در مورد امكانات وجودى به كار مى‏رود كه به انسان در مسير تكامل كمك مى‏كند، و او را بهره‏مند مى‏سازد، ولى مغفرت زدودن آثار گناه و برداشتن موانع از سر راه است.[27]

توجه به فناپذیری دنیا درکلام امام علی علیه السلام

بخش مهمی از خطبۀ حضرت علی علیه السلام در عید فطر به مذمّت دنيا، و هشدار به مردم براى تهيه زاد و توشه آخرت است، که بسيار پر معنى و هشدار دهنده است.[28]

از آنجا كه هميشه حبّ دنيا بزرگترين مانع راه سعادت انسانها بوده است، و شيفتگى نسبت به زرق و برق آن سرچشمه انواع گناهان مى‏باشد امام عليه السّلام در این بخش از خطبه به نكوهش دنيا پرداخته، و با شش ويژگى آن را وصف مى‏كند.نخست مى‏فرمايد: « و الدّنيا دار مني‏[29] لها الفناء؛[30]دنيا سرايى است كه فنا بر پيشانيش نوشته شده!»[31]

آرى آثار فنا و زوال از در و ديوار جهان نمايان است، درختانى كه در بهار شكوفه مى‏آورند و برگهاى زيبا بر شاخسار آنها ظاهر مى‏شود چند ماه بعد به هنگام پاييز پژمرده و خشك شده و با تند باد به هر سو پراكنده مى‏شوند، گويى نه بهارى در كار بود و نه برگ و نه شكوفه‏اى! جوانان نيرومند و پر نشاط ديروز، پيران ناتوان و خسته امروزند، و پيران خسته امروز استخوانهاى پوسيده فردا! عجبا كه قانون فرسودگى و پيرى در مجموعه جهان آفرينش و عالم خلقت نيز حاكم است و دانشمندان از آن تعبير به «آنتروپى» مى‏كنند، اتم هاى موجودات تدريجا متلاشى مى‏شود، و انرژي ها به سوى يكنواختى پيش مى‏رود و منظومه‏ها و كهكشان ها رو به زوال مى‏گذارد.[32]

بانگ رحیل نزدیک است

سپس امام عليه السّلام به بعد ديگرى از معنى دنیا پرداخته، مى‏فرمايد: «و لأهلها منها الجلاء[33]؛و جلاى وطن براى اهل آن مقدر شده است» [34]

در تیین این کلام نورانی باید گفت همه انسان ها بدون استثنا دير يا زود با اين سراى فانى وداع مى‏گويند و به سوى زندگى جاويدان سراى ديگر مى‏شتابند، اين يك تقدير حتمى الهى است كه هيچ كس نمى‏تواند آن را انكار كند، و به همين دليل در آيات قرآن از مرگ به عنوان «يقين» ياد شده، چرا كه حتّى منكران مبدأ و معاد نيز به آن يقين دارند! [35]

لذا باید آماده بود همانگونه که امام علی علیه السلام مى‏فرمايد: «تجهّزوا رحمكم اللّه فقد نودى فيكم بالرّحيل‏؛ آماده حركت شويد! كه نداى رحيل‏ در ميان داده شده است».[36]،[37]

هنوز انسان دمى در دنیا نياسوده است  که بانگ «الرحيل‏» زده مى‏شود[38] که نشان می دهد دنيا گذرگاهى است نه جايگاه اقامت، بازار تجارتى است كه بايد همه از آن زاد و توشه بر گيرند و در هر زمان آماده رحيل‏ و حركت باشند.[39]

به گفته آن شاعر با ذوق:

اهل دنيا چون مسافر، خفت و خوابى ديد و رفت‏       در مسافرخانه دنيا، شبى خوابيد و رفت‏

خفته شب خواب‏هايى نغز و شيرين ديده بود       با مدادان تا به هوش آمد همه پاچيد و رفت‏

صيحه‏اش ناگه بگوش آمد كه دكان تخته كن ور     بساطى چيده بود از هول جان برچيد و رفت‏

گو بر آراى پير غافل سر به غوغاى رحيل‏        همرهان بستند بار و كاروان كوچيد و رفت‏

خار زاراست اين جهان ليكن به سود آخرت‏        مى‏توان از وى گل مقصود خود را چيد و رفت![40]

غفلت از مرگ با طعم دلبستگی به دنیا

مولی علی علیه السلام در سومين و چهارمين وصف دنیا به پاره‏اى از جهات فريبنده دنيا كه گروهى را به سوى خود جذب مى‏كند اشاره كرده، مى‏فرمايد: «(و هي حلوة خضراء؛اين دنيا (ظاهرا) شيرين و سرسبز (و دل انگيز و وسوسه‏آميز) است» [41]

شيرينى مربوط به ذائقه و خرمى و طراوت مربوط به باصره و بينايى است، آرى زيبايى خيره كننده و زرق و برق دنيا انسان هاى غافل را به سوى خود مى‏كشاند، و حلاوت و شيرينى‏اش انسان ها را آلوده مى‏سازد، بديهى است جهات فريبنده دنيا تنها مربوط به اين دو حسّ نيست، بلكه از طريق تمام حواس نيز جاذبه‏هاى مخصوص به خود دارد، در واقع ذكر اين دو واژه‏ (حلوة خضراء) كنايه از تمام جهاتى است كه ايجاد جاذبه مى‏كند.[42]

حال دلبستگی به زرق و برق زندگى و شيرينى‏ لذّات دنيا موجب می گردد انسان مرگ را به كلّى فراموش ‏كند، و يا خود را به فراموشكارى بزند، حركات بلكه تفكرات او بگونه‏اى مى‏شود كه گويى جاودانه در اين جهان مى‏ماند.[43] البته به محض قرار گرفتن در آستانه مرگ‏ و انتقال از دنيا، پرده‏ها كنار رفته و انسان با چشم برزخى، حقايق جهان را مى‏بيند كه در آن هنگام ديگر چيزى از «غفلت‏» باقى نمى‏ماند[44]

ضرورت فهم حقیقت دنیا

آن حضرت در دیگر اوصاف دنیامى‏فرمايد: «و قد عجلت للطّالب و التبست‏ بقلب النّاظر؛دنيا با سرعت به سوى علاقه‏مندانش پيش مى‏رود (و در آنها نفوذ مى‏كند)، و با قلب و روح آن كس كه به آن نظر افكند مى‏آميزد»[45]

آرى طبيعت دنيا اين است كه ظاهرا «خير عاجل» و منفعت زودرسى دارد، و هنگامى كه به سراغ انسان مى‏آيد چنان نفوذ مى‏كند كه گاهى جزيى از روح و جان او را تشكيل مى‏دهد، زيرا در ديده‏ها زيبا و سرسبز است، و در ذائقه‏ها شيرين و گوارا است و به همين دليل رهايى از عشق آن آسان نيست، آرى آنچه ديده مى‏بيند دل از آن ياد مى‏كند، تا آنجا كه شاعر را وادار مى‏سازد كه از دست ديده و دل فرياد بكشد و خنجرى از فولاد بسازد و بر ديده بزند تا دل را آزاد سازد![46]

کلام نورانی امام علیه السلام در مورد كسانى است كه دنيا را هدف نهايى قرار مى‏دهند و به آن دل مى‏بندند، و بر آن تكيه مى‏كنند و آخرين آرزويشان، وصول به آن است، اما اگر مواهب اين جهان مادى وسيله‏اى براى وصول به ارزش هاى والاى انسانى و سعادت جاودان باشد، هرگز دنيا نيست، بلكه مزرعه‏ آخرت‏، و قنطره و پلى براى رسيدن به آن هدف‏هاى بزرگ است.[47]،[48]

بهترین توشه آخرت چیست؟

آن حضرت پس  از بيان ويژگى‏هاى ششگانه دنیا و آماده شدن دل ها براى پذيرش فرمان الهى فرمود: «فارتحلوا منها بأحسن ما بحضرتكم من الزّاد و لا تسألوا فيها فوق الكفاف، و لا تطلبوا منها أكثر من البلاغ‏[49]؛بنا بر اين سعى كنيد با بهترين زاد و توشه‏اى كه در اختيار شماست از آن كوچ نماييد، و بيش از نياز و كفاف از آن نخواهيد، و زائد بر آنچه حاجت داريد از آن نطلبيد»[50]

فراموش نكنيم ما مسافرانى هستيم كه موقّتا در اين منزلگاه اقامت جسته‏ايم، حال آنکه مسافران آگاه و بيدار در چنين منزلگاه هايى به تهيه زاد و توشه مى‏پردازند، و از بهترين و مفيدترين زاد و توشه‏ها براى خود فراهم مى‏كنند، هرگز بار خود را با اشياء بيهوده سنگين نمى‏كنند، و به گردنه‏هاى صعب العبور كه در مسير خود پيش رو دارند مى‏انديشند![51]

لذا به تعبیر قرآن کریم مسافر آگاه از اين فرمان الهى الهام مى‏گيرد كه: «وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى‏ وَ اتَّقُونِ يا أُولِي الْأَلْبابِ؛[52] زاد و توشه تهيه كنيد كه بهترين زاد و توشه پرهيزگارى است، و از (مخالفت فرمان) من بپرهيزيد اى خردمندان».[53]

مفهوم تقوا به خوبی در این آیۀ شریفه به خوبی منعکس شده است که  به معناى نگهدارى يا خويشتن‏دارى است و در اصل به معناى نگهدارى اشيا در برابر امورى است كه به آن‏ها زيان مى‏رساند ؛ لذا تقوا  به معناى قراردادن روح و فكر در پوشش حفاظتى در برابر خطرها و گناهان است؛ تقوا آن حالت خداترسى و احساس مسئوليت درونى است كه بازدارنده انسان در برابر سرپيچى از فرمان خداست.[54]

سبک زندگی اسلامی؛ روزی به قدر کفاف

هم چنین امام عليه السّلام براى نجات از خطرات دنيا دستور مؤثّرى در اينجا بيان فرموده، و آن قناعت به «كفاف» و «عفاف» است.[55]

منظور از «كفاف»[56] و «عفاف» اين است كه انسان در دنيا به مقدار نيازش قانع باشد و زياده طلبى را كنار بگذارد و از اموال حرام چشم بپوشد كه در اين صورت هم قرين آرامش در زندگى دنيا خواهد بود، و هم بار او براى آخرت سبك مى‏شود چرا كه بيشترين بدبختى انسان به خاطر حرص و ولع و افزون طلبى است.[57]

البتّه اگر اضافات را براى خدمت به محرومان بخواهد نه تنها با كفاف و عفاف منافات ندارد، بلكه در طريق تقويت برنامه كفاف و عفاف ديگران است.[58]

قرآن مجيد الگويى در اين زمينه براى همه انسان ها بيان كرده، مى‏فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَيِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ»، «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد روزى‏هاى پاكيزه‏اى را كه خداوند براى شما حلال كرده، بر خود حرام نكنيد (و از آنها بهره بگيريد) ولى از حد تجاوز ننماييد كه خداوند متجاوزان را دوست نمى‏دارد».[59]

اين معنى در احاديث اسلامى نيز بازتاب وسيعى دارد، امام صادق عليه السّلام اين دعاى كوتاه و پر معنى را از پيغمبر اكرم نقل مى‏كند كه عرضه مى‏داشت: «اللّهمّ ارزق محمّدا و آل محمّدا و من أحبّ محمّدا و آل محمّد العفاف و الكفاف»! «خداوندا! به محمد و آل محمد و كسانى كه محمد و آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را دوست دارند عفاف و كفاف مرحمت فرما».[60]

اصولا كسى كه به حدّ لازم زندگى قانع باشد به پرهيزگارى و عفاف و پاكى از گناه آراسته خواهد شد، در غير اين صورت غالبا آلوده گناه مى‏شود[61]، على عليه السّلام در این زمینه مى‏فرمايد:«من اقتنع بالكفاف ادّاه الى العفاف»، «كسى كه به مقدار كفايت قانع شود او را به سوى عفّت و پاكى هدايت مى‏كند!»[62] اضافه بر اين قناعت به مقدار لازم براى زندگى علاوه بر جنبه‏هاى معنوى و اخلاقى، سبب آرامش روح و جان آدمى در همين دنياست.[63]

در این زمینه امام زين العابدين عليه السّلام در روایتی فرمود: «پيغمبر اكرم در بيابانى از كنار ساربانى كه مشغول چراى شترهايش بود گذشت از او مقدارى آب (يا شير) خواست. آن مرد كه مى‏خواست طفره برود گفت: آنچه در پستان هاى اين شترهاست صبحانه قبيله است، و آنچه در ظرف هاست شام قبيله! پيغمبر عرض كرد: خداوندا! مال و فرزندانش را افزون كن! از آنجا گذشت و به چوپانى رسيد همين درخواست را از او كرد، چوپان آنچه در پستان گوسفندان بود دوشيد، و آنچه در ظرف داشت نيز بر آن ريخت (و با خوشحالى) خدمت رسول اللّه فرستاد و گوسفندى هم به عنوان هديه بر آن افزود و عرضه داشت: اين چيزى است كه نزد ما حاضر بود و اگر دوست داشته باشى باز بر آن بيفزايم؟! پيغمبر در حق او دعا كرد و عرضه داشت: «اللهمّ ارزقه الكفاف!»، «خداوندا! به اندازه كفايت به او روزى ده!».[64]

بعضى از ياران عرض كردند: اى رسول خدا! آن كس را كه دست رد بر سينه تو گذاشت و بخل كرد مشمول دعايى ساختى كه همه ما به آن علاقه داريم، و به آن كس كه سخاوتمندانه نياز شما را برآورد، دعايى كرديد كه همه ما از آن كراهت داريم! پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در پاسخ آنها اين جمله بسيار پر معنى را فرمود: «انّ ما قلّ و كفى خير ممّا اكثر و ألهى، اللّهمّ ارزق محمّدا و آل محمّد الكفاف؛مقدار كم كه براى زندگى انسان كافى باشد بهتر است از مقدار زيادى كه انسان را از خدا غافل كند، خداوندا محمد و آل محمد را به اندازه كفايت روزى بده»![65]

سخن آخر:( عید واقعی روزی است که در آن معصیت خدا نکنیم)

امام عليه‏ السلام‏ درگفتاری حكيمانه در خطبۀ عید فطر به نكته مهمى درباره عيد اشاره كرده، نخست مى‏فرمايد: « فِي بَعْضِ الْأَعْيَادِ: إِنَّمَا هُوَ عِيدٌ لِمَنْ قَبِلَ اللَّهُ صِيَامَهُ وَشَكَرَ قِيَامَهُ‏؛امروز تنها براى كسانى روز عيد است كه روزه آن‏ها مقبول درگاه پروردگار و عبادت‏هاى شبانه آنان مورد پذيرش او قرار گرفته باشد؛ سپس نتيجه گسترده و مهمى از آن گرفته، مى‏افزايد: « وَكُلُّ يَوْمٍ لَايُعْصَى اللَّهُ فِيهِ فَهُوَ عِيدٌ؛(بنابراين) هر روزى كه در آن عصيان خداوند نشود آن روز، عيد است».[66]

تأمل در کلام آن حضرت نشان می دهد روز عيد فطر عيد براى كسانى است كه روزه و طاعات آن‏ها قبول شده، يك واقعيت است. كسانى كه خداى‏نكرده اصلًا روزه نگرفته‏اند و يا روزه‏هاى آن‏ها آلوده به گناهان و نافرمانى‏ها بوده و به همين دليل مقبول درگاه حق واقع نشده نمى‏توانند شاد و خوشحال باشند؛ شادى از آن كسانى است كه طاعاتشان مقبول درگاه حق شده است.[67]

بر اساس اين منطق هر روزى كه انسان در آن گناه نكند و از صبحگاهان تا آخر شب از معصيت پروردگار بپرهيزد آن روز، روز عيد او محسوب مى‏شود و به اين بيان، ما مى‏توانيم تمام ايام سال را ايام عيد خود قرار دهيم.[68]

پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی

دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir

 

[1] رسالة توضيح المسائل (فارسى) ؛ ص244.

[2] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏4 ؛ ص16.

[3] همان؛ ج‏2؛ ص501.

[4] سوره اعراف؛ آيه 156.

[5] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج‏2، ص: 502.

[6] سوره يوسف؛ آيه 87.

[7]  سوره حجر؛ آيه 56.

[8] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏2 ؛ ص502.

[9]  سوره لقمان؛آيه 20.

[10] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏2 ؛ ص502.

[11] همان ؛ ج‏8 ؛ ص602.

[12] اخلاق در قرآن ؛ ج‏1 ؛ ص105.

[13]  سوره زمر؛ آيه 53.

[14] اخلاق در قرآن ؛ ج‏1 ؛ ص226.

[15] سورۀ تغابن؛ آيه 17،( تفسیر نمونه؛ج 24؛ ص 217).

[16] لغات در تفسير نمونه ؛ ص385.

[17] سورۀ زمر؛ آيه 5،(تفسیر نمونه؛ ج 19؛ص 398).

[18] لغات در تفسير نمونه ؛ ص400.

[19] سوره نساء؛ آيه 173.

[20] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏2 ؛ ص503.

[21] خدا را چگونه بشناسيم ؛ ص54.

[22] برگزيده تفسير نمونه ؛ ج‏2 ؛ ص572.

[23] پيام قرآن ؛ ج‏3 ؛ ص342.

[24] پيدايش مذاهب ؛ ص176.

[25] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏2 ؛ ص503.

[26] همان؛ ص 504.

[27] همان.

[28] همان؛ص505.

[29] « منى» از ماده« منى»( بر وزن نفى) به معنى برنامه‏ريزى كردن است، و به آرزوهايى كه انسان براى آن طراحى مى‏كند اطلاق مى‏گردد، و مفهوم جمله بالا اين است كه در طبيعت دنيا فنا مقدر شده است.

[30] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج‏2، ص 506.

[31] همان.

[32] همان.

[33] « جلاء» در اصل به معناى ظاهر نمودن و آشكار ساختن است و از آنجا كه خروج از شهر و وطن افراد را در صحنه بيابان ظاهر و آشكار مى‏سازد گويى انسان در شهر مخفى است و با خروج آشكار مى‏شود به اين معنى نيز جلاء اطلاق شده است و جلاى وطن به معنى ترك وطن است.

[34] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج‏2، ص 506.

[35] همان.

[36] نهج البلاغه؛خ 204 .

[37] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏2 ؛ ص192.

[38] برگزيده تفسير نمونه ؛ ج‏3 ؛ ص513.

[39] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏5 ؛ ص446.

[40] همان ؛ ص635.

[41] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج‏2، ص 506.

[42] همان؛ص507.

[43] همان؛ ص591.

[44] اخلاق در قرآن ؛ ج‏2 ؛ ص334.

[45] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج‏2، ص 505.

[46] همان؛ص507.

[47] سورۀ آل عمران؛ آيه 14(تفسیر نمونه؛ ج 2؛ ص 535)، سورۀ يونس؛ آيه 70(تفسیر نمونه؛ ج 8؛ ص 426)، سورۀ نحل؛ آيه 80(تفسیر نمونه؛ ج 11؛ ص 376)، سورۀ حديد؛ آيه 20( تفسیر نمونه؛ج 23؛ ص 367)، سورۀ عبس؛ آيه 32(تفسیر نمونه؛ ج 26؛ ص 163).

[48] لغات در تفسير نمونه ؛ ص499.

[49] « بلاغ» در اصل به معنى رسيدن به چيزى است، و بلوغ را از اين جهت بلوغ مى‏گويند كه انسان به مرحله خاصى از زندگى مى‏رسد، و به همين جهت« بلاغ» به معنى« كافى بودن» به كار رفته است.

[50] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏2 ؛ ص507.

[51] همان؛ص508.

[52]  سوره بقره؛ آيه 197.

[53] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏2 ؛ ص507.

[54] همان ؛ ج‏15 ؛ ص324.

[55] همان؛ج‏2 ؛ ص507.

[56] « كفاف» از ماده« كف» به معناى كف دست گرفته شده، و از آنجا كه انسان با كف دست چيزى را از خود دور مى‏سازد اين واژه به معنى منع كردن و باز داشتن آمده است، و شخص نابينا را« مكفوف» مى‏گويند به خاطر اين كه بينايى او گرفته شده، و به جماعت و گروه« كافّه» گفته مى‏شود چون حالت باز دارنده در مقابل دشمنان و مخالفان دارند، و از آنجا كه مقدار كافى براى زندگى مى‏تواند انسان را از نياز به مردم و آلودگي ها بازدارد به آن كفاف و گاه همراه با عفاف اطلاق كرده‏اند.

[57] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏2 ؛ ص509.

[58] همان.

[59]  سوره مائده؛آيه 87.

[60]  اصول كافى، ج 2؛ص 140.

[61] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏2 ؛ ص510.

[62] غرر الحكم؛ح 286.

[63] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏2 ؛ ص510.

[64] همان.

[65]  شرح نهج البلاغة؛ علّامه خويى؛ ج 4؛ ص 249.

[66] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏15 ؛ ص431.

[67] همان؛ ص433.

[68] همان.

captcha