باید اذعان نمود در مسیر پرفراز و نشیبى که انسان در زندگى در پیش دارد براى این که بتواند از خطرات بیشمارى که سعادت او را تهدید مى کند رهایى یابد و موجودى مفید و مؤثر در اجتماع گردد، در درجه اول نیاز به یک ارتباط معنوى و روحانى به پروردگار دارد که از ذات پاکش مدد گیرد، و سپس وجدانى بیدار و آگاه از درون او را موعظه کند و پس از آن گوشهایى شنوا که از افکار، راهنمایى ها، اندرزها و مشورت هاى دیگران استفاده کند،[1] لذا امام جواد علیه السلام می فرماید: «المؤمن یحتاج إلى ثلاث خصال: توفیق من الله؛ و واعظ من نفسه و قبول ممن ینصحه[2]؛افراد با ایمان نیازمند به سه چیزند، توفیق پروردگار، و واعظى از درون جان و دل، و پذیرشى از اندرز دهندگان»[3]، که در ادامه به اهمّ آموزه های اجتماعی آن حضرت اشاره می گردد.
شکوه امامت امام جواد علیه السلام
در سالروز میلاد پرخیر و برکت امام جواد علیه السلام بسیار مناسب است روایتى از یکى از یاران آن حضرت به نام على بن اسباط را بخوانیم که می گوید به خدمت او رسیدم (در حالى که سن امام کم بود) من درست به قامت او خیره شدم تا به ذهن خویش بسپارم و به هنگامى که به مصر باز می گردم کم و کیف مطلب را براى یاران نقل کنم، درست در همین هنگام که در چنین فکرى بودم آن حضرت نشست (گویى تمام فکر مرا خوانده بود) رو به سوى من کرد و گفت: اى على بن اسباط! خداوند کارى را که در مساله امامت کرده همانند کارى است که در نبوت کرده است، گاه می فرماید: و آتیناه الحکم صبیا (ما به یحیى در کودکى فرمان نبوت و عقل و درایت دادیم) و گاه در باره انسان ها می فرماید حتى إذا بلغ أشده و بلغ أربعین سنة ... (هنگامى که انسان به حد بلوغ کامل عقل به چهل سال رسید ...) بنا بر این همانگونه که ممکن است خداوند حکمت را به انسانى در کودکى بدهد در قدرت او است که آن را در چهل سال بدهد[4].[5]
خدا محوری؛ مایه ی بیداری جوامع بشری
گاه می شود که در زندگى تمام درها به روى انسان بسته می شود و به هر طرف رو می کند با مشکل یا مشکلاتى روبه رو می شود.[6]
این گونه رویدادها فرصتى است براى بیدار شدن انسان ها و بازگشت او به سوى خدا، بازگشتى سازنده و تغییر دهنده سرنوشت، در این هنگام اگر از جان و دل متوجه او گردد و از ذات پاکش مدد گیرد، امدادهاى الهى به سراغ او آمده و نسیم هاى رحمت پروردگار او را در آغوش می کشند و از راههایى که هرگز باور نداشت درهاى بسته گشوده می شود.[7]
از این رو امام محمد تقى (جواد) علیه السلام می فرماید: «لو کانت السماوات والارض رتقا عبد ثم اتقى الله تعالى جعل الله له منها مخترجا[8]؛ اگر درهاى آسمان و زمین به روى کسى بسته شود سپس او پرهیزگارى پیشه کند خداوند گشایشى در کار او می دهد».[9]
مراقبت دائمی؛ بزرگترین شاخصه ی پویایی اجتماعی
لازم به ذکر است نخستین اثر ایمان به خداوند بزرگ، احساس یک مراقبت دائمى بر سر تا پا و درون و برون از ناحیه علم و آگاهى اوست، نه تنها هیچ نقطه اى از دیدگاه علم او بیرون نیست، بلکه مراقبین او از چهارسو، از همه جا، ما را احاطه کرده اند.[10]
لذا هر قدر پایه ایمان بالاتر برود احساس این مراقبت، بیشتر و عمیق تر می گردد، تا آنجا که انسان خود را به طور دائم در حضور او می بیند، این احساس بزرگترین وسیله اصلاح فرد و اجتماع، و زیباترین جلوهه اى ایمان است، که احیا کردن آن به مهمترین نابسامانى هاى اجتماعى سامان می بخشد،[11] از این رو امام محمد تقى (امام جواد) علیه السلام می فرماید: «إعلم أنک لن تخلو من عین الله فانظر کیف تکون؛[12]بدان که از دیدگاه پروردگار بیرون نخواهى رفت اکنون ببین چگونه خواهى بود؟».[13]
ایجاد بحران اجتماعی در سایه ی هم نشینی با بدان
بی شک تأثیر مجالست و همنشینى غیر قابل انکار است؛ لذا همنشینى با بدان انسان را بدبخت می سازد[14] زیرا همنشینى با بدان و قرار گرفتن در محیط هاى فاسد هماهنگى ظاهر و باطن را بر هم می زند[15] بلکه باید به سراغ اصول حاکم بر درمان بیمارى هاى اخلاقى و رذائل برویم که همان اندیشیدن در آثار نکبت بار آن است.[16] اینگونه است که در حدیثى از امام جواد علیه السلام می خوانیم: «از همنشینى بدان بپرهیز که همچون شمشیر برهنه اند، ظاهرشان زیبا و آثارشان بسیار زشت است»!.[17]
در تبیین این مسأله باید گفت هجرت و دورى از اهل عصیان و گناه و از همنشینى با بدان و ظالمان و آلودگان[18] از جمله منازل سالک الى الله است که وارد عالم خلوص می گردد.[19]
هم چنین همنشینى با بدان باعث آلودگى انسان می شود، همانگونه که نسیم دلنواز اگر از روى مزبله ها و مکان هاى بدبو عبور کند، بدبو می شود»[20] از این رو هنگامى که انسان در خانواده یا در شهر و کشورى که فساد بر آن حاکم شده است زندگى کند، نظر او نسبت به همه افراد حتى به نیکان بد می شود. هر چند معاشران او افراد خوبى باشند ولى غلبه فساد بر محیط کار، خود ایجاد سوءظن می کند[21]. بنابراین لازم است از همنشینى با بدان پرهیز گردد.[22]
شهوت؛ عامل سقوط جوامع بشری
در وهله ی نخست باید گفت «شهوت» نقطه مقابل «عفت» و موجب سقوط فرد و جامعه می شود.[23] مطالعات تاریخى نشان می دهد که اشخاص یا جوامعى که در«شهوت پرستى» غرق شده اند، نیروهاى خود را از دست داده و در معرض سقوط قرار گرفته اند.[24]
طبق نظر کارشناسان حقوقى، «شهوت جنسى» در ایجاد جرم و جنایت نقش عمده را دارد تا جایى که گفته شده است: «در هر جنایتى، شهوت جنسى نیز دخیل بوده است». شاید این تعبیر، مبالغه آمیز باشد، ولى به یقین منشأ بسیارى از جنایات و انحرافات، طغیان «غریزه جنسى» و شهوت پرستى است.[25]
لذا در حدیثى از امام جواد علیه السلام می خوانیم: «راکب الشهوات لاتستقال له عثرة؛ آنکس که بر مرکب شهوات سوار شود لغزش هایش قابل جبران نیست».[26]؛[27]
اصولاً هنگامى که پاى شهوت پرستى به میان آید حجابى بر عقل افتاده و حاکمیت عقل کنار می رود و هنگامى که زمام امور انسان از عقل سلب شود و به دست شهوات بیفتد هرگونه بدبختى یا خطرى براى او فراهم شود جاى تعجب نیست.[28]
لذا نباید فراموش نمود که اگر همه افراد جامعه جز «الله» را پرستش نکنند و در مقابل انواع هوى و هوس ها، و شهوت ها، سر تعظیم فرود نیاورند، هیچ گونه نابسامانى در جوامع انسانى وجود نخواهد آمد.[29]
نتیجه این که: اولین وظیفه متصدیان جامعه، جلوگیرى از عوامل تحریک و برچیدن زمینه هاى فساد، و نخستین وظیفه جوانان پاکدامن، اجتناب و دورى از این عوامل و زمینه ها است. جالب این که اجتناب از زمینه هاى گناه آن قدر مهم است که شخصى همچون حضرت یوسف پیامبر علیه السلام، که داراى مقام عصمت است، نیز براى حفظ پاکدامنى خود از آن استفاده می نماید. [30]
روح پرستش
بدیهی است سخن هرچه باشد و از هرکس باشد اثر دارد؛ و گوش فرادادن به سخنان این و آن معمولا با تأثیر آن در دل آدمى همراه است، لذا امام جواد علیه السلام می فرماید: «کسى که به سخنگویى گوش فرا دهد، او را پرستش کرده است. بنابراین اگر از خدا می گوید، خدا را پرستش کرده، و اگر از زبان ابلیس می گوید، ابلیس را پرستیده است!».[31]، [32]
باید اذعان نمود از آنجا که هدف سخنگویان مختلف است، جمعى سخنگوى حقند و جمع سخنگوى باطل، و خضوع در برابر هریک از این دو گروه یک نوع پرستش است، زیرا روح پرستش چیزى جز تسلیم نیست، بنابراین آنها که به سخنان حق گوش می دهند، پرستندگان حقند و آنها که سخنگویان باطل گوش فرا می دهند، پرستندگان باطلند، پس باید از رونق دادن به محفل سخنگویان باطل پرهیز کرد و اجازه نداد که سخنان تاریک آنان از مجراى گوش به اعماق جان برسد.[33]
تعجیل در توبه؛ شاخصه ی بنیادین خدا محوری
در بسیارى از روایات توبه آمده است که باید در توبه از گناه، تعجیل کرد و از «تسویف» یعنى به عقب انداختن آن پرهیز نمود؛ مبادا آثار گناه در دل بماند و با گذشت زمان تبدیل به یک خلق و خو شود؛ لذا در حدیثى از امام جواد علیه السلام می خوانیم:[34]«تأخیر التوبة اغترار، و طول التسویف حیرة ... و الاصرار على الذنب امن لمکر الله؛ تأخیر توبه موجب غرور و غفلت، و امروز و فردا کردن سبب حیرت، و اصرار بر گناه موجب بى اعتنایى به مجازات الهى است.»[35]
بی شک گناه آثارى بر قلب می گذارد که تدریجاً به صورت خلق و خوى باطنى در می آید و توبه این آثار را می شوید و اجازه نمی دهد تشکیل خلق و خوى دهد،[36] لذا با توجه به این که دنیا، بسرعت پشت می کند و آخرت با شتاب روى می آورد و امروز، روز آمادگى و فردا، روز مسابقه سعادت و شقاوت است، حال چرا افراد عاقل و هوشیار، با توبه کردن و بازگشت به سوى خدا و انجام عمل نیک پیش از آن که فرصت از دست رود خود را آماده این سفر نکنند؟.[37]
حیات اجتماعی در پرتو حفظ اسرار
متأسفانه برخی از مردم در بعض موارد سعى می کنند به اسرار زندگى و عیوب پنهانى تفتیش کنندگان پى ببرند و بر ملا سازند در حالی که جستجو و تفتیش درباره عقائد و اسرار و عیوب دیگران سبب کینه توزى و عداوت در صحنه اجتماع و گاه منجر به درگیرى هاى شدید می شود.[38] لذا اگر سلامت جامعه و امنیت و آرامش را طالب باشیم، باید از این امر به شدت بپرهیزیم.[39]
با این تفاسیر باید به روایتی از امام جواد علیه السلام اشاره نمود که فرمود؛ «إظهار الشیء قبل أن یستحکم مفسدة له؛ اظهار کردن چیزى (سرى از اسرار) پیش از آنکه مستحکم شود و به نتیجه برسد موجب فساد آن است».[40]،[41]
بدین ترتیب باید گفت اگر چه از آنجا که، بیم توطئه بر ضد جامعه، و یا به خطر انداختن امنیت و حکومت اسلامى می رود به همین دلیل حکومت اسلامى می تواند مأموران اطلاعاتى داشته باشد، یا سازمان گسترده اى براى گرد آورى اطلاعات تأسیس کند لیکن مرز میان «تجسس» و «به دست آوردن اطلاعات لازم براى حفظ امنیت جامعه» بسیار دقیق و ظریف است، و مسؤولین اداره امور اجتماع باید دقیقا مراقب این مرز باشند، تا حرمت اسرار انسان ها حفظ شود، و هم امنیت جامعه و حکومت اسلامى به خطر نیفتد.[42]
سخن آخر
در خاتمه باید گفت اگر کسى تمام امیدش به اسباب مادى باشد، راه را گم کرده است مثل این که در برنامه هاى امروزى، عده اى معتقدند[43] که اگر ما با کشورهاى قوى ارتباط نداشته باشیم و یا از جامعه جهانى جدا شویم، بیچاره می شویم!؛ اینها عالم اسباب است و خداى ما اینها نیستند و باید تکیه گاه ما خدا باشد، [44] چرا که امام جواد علیه السلام مطابق این حدیث می فرماید:کسى که در عالم اسباب غرق شود، خدا او را به همان اسبابى واگذار می کند که نمی تواند خود را اداره کند.[45]
اگر چنین رفتار کنیم با اندک شکستى مأیوس نمی شویم و یأس و ناامیدى در زندگى ها به جهت ضعف ایمان و عدم توجه به خداست.
امام جواد علیه السلام می فرماید: کسى که از خدا بریده و به غیر خدا بپیوندد، خداوند او را به همان شخص واگذار می کند و کسى که بدون علم و آگاهى عمل کند، خراب کارى او بیش از آباد کردن اوست.[46]،[47]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظلّه ((makarem.ir
[1] یکصد و پنجاه درس زندگى؛ ص 49.
[2] منتهى الآمال.
[3] یکصد و پنجاه درس زندگى؛ ص 49.
[4] نور الثقلین؛ جلد 3؛ آیه 325.
[5] تفسیر نمونه؛ ج 13؛ ص 28.
[6] یکصد و پنجاه درس زندگى؛ ص 141.
[7] یکصد و پنجاه درس زندگى؛ ص 141.
[8] نور الابصار، صفحه 150.
[9] یکصد و پنجاه درس زندگى؛ ص 141.
[10] یکصد و پنجاه درس زندگى؛ ص 69.
[11] همان.
[12] از کتاب تحف العقول.
[13] یکصد و پنجاه درس زندگى؛ ص 69.
[14] پیام امام امیر المومنین علیه السلام؛ ج 9؛ ص 635.
[15] پیام امام امیر المومنین علیه السلام؛ ج 6؛ ص 104.
[16] اخلاق در قرآن؛ ج 3؛ ص 343.
[17] برگزیده تفسیر نمونه؛ ج 3؛ ص 333.
[18] اخلاق در قرآن؛ ج 1؛ ص 134.
[19] اخلاق در قرآن؛ ج 1؛ ص 134.
[20] سوگندهاى پر بار قرآن؛ ص 223.
[21] اخلاق در قرآن؛ ج 3؛ ص 340.
[22] همان؛ ص 342.
[23] اخلاق در قرآن؛ ج 2؛ ص 277.
[24] دائرة المعارف فقه مقارن؛ ج 2؛ ص 328.
[25] اخلاق در قرآن؛ ج 2؛ ص 278.
[26] همان؛ ص 78؛ ح 11.
[27] پیام امام امیر المومنین علیه السلام؛ ج 15؛ ص 550.
[28] همان.
[29] برگزیده تفسیر نمونه؛ ج 2؛ ص 337.
[30] والاترین بندگان؛ ص 198.
[31] کتاب تحف العقول؛ صفحه 339.
[32] یکصد و پنجاه درس زندگى؛ ص 90.
[33] یکصد و پنجاه درس زندگى؛ ص 90.
[34] اخلاق در قرآن؛ ج 1؛ ص 206.
[35] بحار؛ جلد 6؛ صفحه 30.
[36] اخلاق در قرآن؛ ج 1؛ ص 206.
[37] پیام امام امیر المومنین علیه السلام؛ ج 2؛ ص 182.
[38] اخلاق در قرآن؛ ج 3؛ ص 351.
[39] همان.
[40] بحارالانوار؛ ج 72؛ ص 71؛ ح 13.
[41] پیام امام امیر المومنین علیه السلام؛ ج 12؛ ص 317.
[42] برگزیده تفسیر نمونه؛ ج 4؛ ص 506.
[43] مشکات هدایت؛ ص 183.
[44] همان؛ 184.
[45] همان.
[46] احقاق الحق؛ ج 12؛ ص 439.
[47] مشکات هدایت؛ ص 182.