دفاع از مظلوم در آموزه های دینی از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه العالی

دفاع از مظلوم در آموزه های دینی از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه العالی


اصل و اساس دین / مسئولیت اخلاقی / موسى علیه السلام در طریق حمایت از مظلومان ‏/ اعتذار امام سجاد / یار مظلوم و دشمن ظالم / فلسفه تشکیل حکومت / پاداش بهشت / رمز سعادت / تسلیم فرمان الهی / سکوت ممنوع / کفّاره گناهان بزرگ ‏/ دفاع از مظلوم فریضه ای فوری است‌

در اسلام‏ و تعلیمات آسمانى، ظلم و ستم ضدّ ارزش است و بعکس، عدالت‏ ارزش والائى دارد.[1] اسلام نمى‏ پسندد که گروهى بر گروه دیگر ظلم کنند و ما فقط نظاره گر باشیم. بلکه به ما دستور مى ‏دهد به یارى مظلوم‏ بشتابیم.[2]

اصل و اساس دین

اساساً، [دفاع از مظلوم] یک اصل مهم اسلامى است که در قرآن مجید بر آن تأکید شده است و با صراحت، به مؤمنان دستور مى ‏دهد که براى نجات مظلومان به پا خیزند و حتى اگر لازم باشد، دست به اسلحه ببرند و با ظالمان پیکار کنند.[3]

آیه شریفه 75 سوره نساء سند محکمى بر ادّعاى فوق است؛ توجّه فرمایید: «وَمَا لَکمْ لَاتُقَاتِلُونَ فِى سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنْک وَلِیاً وَاجْعَل لَّنَا مِنْ لَّدُنْک نَصِیراً؛ چرا در راه خدا، و [براى رهایى] مردان و زنان و کودکانى که [به دست ستمگران] تضعیف شده ‏اند، پیکار نمى ‏کنید؟! همان افراد [ستمدیده ‏اى] که مى ‏گویند: «پروردگارا! ما را از این شهر [مکه] که اهلش ستمگرند، بیرون ببر [و رهایى ببخش] و از سوى خود، براى ما سرپرستى قرار ده و از جانب خود، یار و یاورى براى ما مقرر فرما».

روشن است که این آیه و همچنین آیات مشابه که در زمینه ‏اقامه قسط و عدل یا دفاع از مظلومان و مبارزه با ظالمان سخن مى‏ گوید، انحصار به زمان و مکان خاصى ندارد و یکى از اصول زیر بنایى اسلام است، و هرجا مقدّمات و زمینه‏ هاى این هدف مقدّس فراهم گردد باید بدون فوت وقت به آن اقدام نمود.[4]

در این آیه نخست دعوت به جهاد در راه خدا شده و بلافاصله سخن از مستضعفان و مظلومانى به میان آمده که دشمن سنگدل آنها را آن چنان تحت فشار قرار داده که راضى به ترک خانه و کاشانه خود شده ‏اند، و به نظر مى‏ رسد که این دو در واقع به یک معنا باز مى ‏گردد، چرا که یارى این گونه مظلومان مصداق روشن‏ «جهاد فى سبیل اللَّه» است.[5]

به این ترتیب، قرآن از مسلمانان مى ‏خواهد که هم در راه خدا و هم مستضعفان مظلوم، جهاد کنند و اصولاً این دو از هم جدا نیستند و با توجه به اینکه در آیه فوق قید و شرطى نیست، این مظلومان و مستضعفان در هر نقطه جهان باشند، باید از آنها دفاع کرده، نزدیک و دور، داخل و خارج کشور تفاوت نمى ‏کند.

به تعبیر دیگر حمایت از مظلومان در مقابل ظالمان در اسلام یک اصل است که باید مراعات شود، حتى اگر به جهاد منتهى گردد. اسلام اجازه نمى ‏دهد مسلمانان در برابر فشارهایى که به مظلومان جهان وارد مى‏ شود بى ‏تفاوت باشند و این دستور یکى از ارزشمندترین دستورات اسلامى است که از حقانیت این آیین خبر مى ‏دهد.[6]

با توجّه به آیه شریفه فوق، اگر ملّت سرافراز ایران شعار حمایت از ملل مظلوم فلسطین، لبنان، افغانستان، عراق و دیگر ملّت هاى مورد ظلم و ستم ستمگران را سر مى ‏دهد جاى تعجّب نیست. چراکه به مضمون آیه شریفه عمل مى ‏کند و باید به نداى هر مظلومى در هر کجاى جهان از آمریکا گرفته تا آفریقا و از اروپا گرفته تا آسیا و استرالیا لبیک گفت، و در حدّ وسع و امکانات به یارى آن ها شتافت، و آنان را از چنگال ستمگران و استثمارگران نجات داد، تا جرأت تکرار ظلم را نداشته باشند. تعجّب از بعضى دولت هاى اسلامى است که بر خلاف آیه شریفه مورد بحث نه تنها از مسلمانان تحت ظلم و ستم فلسطین حمایت نمى‏کنند، و آنها را از چنگال صهیونیسم اشغالگر ظالم نجات نمى ‏دهند، بلکه با دشمنان آنها رابطه برقرار کرده، و مبادله سفیر نموده و براى برچیدن حکومت مردمى مردم مظلوم فلسطین دست در دست یهودیان ظالم مى‏ گذارند.

خلاصه اینکه طبق آیه شریفه 75 سوره نساء، مى ‏توان براى حمایت از مظلومان و نجات آنان از ظلم و ستم بیدادگران با ظالمان جنگید.[7]

مسئولیت اخلاقی

ناگفته پیداست که در برابر وظیفه «انتصار» در مقابل ستم، دیگران نیز وظیفه یارى کردن دارند، چراکه یارى طلبیدن بدون یارى کردن لغو و بیهوده است، در حقیقت هم مظلوم‏ موظف به مقاومت در برابر ظالم و فریاد بر آوردن است، و هم مؤمنان دیگر موظف به پاسخگویى او هستند، همانگونه که در آیه 72 سوره انفال مى‏ خوانیم: «وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیکمُ النَّصْرُ؛ هر گاه آنها از شما براى حفظ دین خود یارى بطلبند بر شما است که آنها را یارى کنید».[8]

این برنامه مثبت و سازنده به ظالمان هشدار مى‏ دهد که اگر دست به ستم بیالایند مؤمنان ساکت نمى ‏نشینند، و در برابر آنها بپا مى ‏خیزند، و هم به مظلومان اعتماد مى ‏بخشد که اگر استغاثه کنند دیگران به یارى آن ها مى ‏شتابند.

به هر حال وظیفه هر مظلومى این است که اگر به تنهایى قادر بر دفع ظلم و ستم نیست سکوت نکند، و با استفاده از نیروى دیگران به مقابله با ظلم قیام نماید و وظیفه همه مسلمانان است که به نداى او پاسخ مثبت دهند.[9]

موسى علیه السلام در طریق حمایت از مظلومان‏

موسى علیه السلام روزى از راهى عبور مى ‏کرد در آنجا با صحنه ‏اى روبرو گردید: «فَوَجَدَ فِیها رَجُلَینِ یقْتَتِلانِ هذا مِنْ شِیعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ؛[10] دو نفر مرد را دید که سخت با هم گلاویز شده‏اند و مشغول زد و خورد هستند که یکى از آنها از شیعیان و پیروان موسى بود و دیگرى از دشمنانش».

تعبیر به «شیعته» نشان مى ‏دهد که از موسى از همان زمان ارتباط هایى با بنى اسرائیل برقرار کرده بود و گروهى پیرو داشت و احتمالا آنها را براى مبارزه با دستگاه جبار فرعون به عنوان یک هسته مرکزى برگزیده بود.

«فَاسْتَغاثَهُ الَّذِی مِنْ شِیعَتِهِ عَلَى الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ‏؛[11] هنگامى که مرد بنى اسرائیلى چشمش به موسى افتاد از موسى [که جوانى نیرومند و قوى پنجه بود] در برابر دشمنش تقاضاى کمک کرد».

موسى علیه السلام به یارى او شتافت تا او را از چنگال این دشمن ستمگر که بعضى گفته ‏اند یکى از طباخان فرعون بود و مى‏خواست مرد بنى اسرائیلى را براى حمل هیزم به بیگارى کشد نجات دهد: «فَوَکزَهُ مُوسى‏ فَقَضى‏ عَلَیهِ‏؛[12] در اینجا موسى مشتى محکم بر سینه مرد فرعونى زد اما همین یک مشت کار او را ساخت و بر زمین افتاد و مرد». بدون شک موسى قصد کشتن مرد فرعونى نداشت، نه به خاطر اینکه آنها مستحق قتل نبودند، بلکه به خاطر پى‏ آمدهایى که این عمل ممکن بود براى موسى و بنى اسرائیل داشته باشد.

لذا بلافاصله موسى علیه السلام گفت: «هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِینٌ‏؛[13] این از عمل شیطان بود، چراکه او دشمن‏ و گمراه کننده آشکارى است».

به تعبیر دیگر، او مى‏ خواست دست مرد فرعونى را از گریبان بنى اسرائیلى جدا کند. هرچند گروه فرعونیان مستحق بیش از این بودند، اما در آن شرائط اقدام به چنین کارى مصلحت نبود. همین امر سبب شد که دیگر نتواند در مصر بماند و راه مدین را پیش گرفت.

سپس قرآن از قول موسى چنین مى ‏گوید: «قالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ‏؛[14] او گفت: پروردگارا! من به خویشتن ستم کردم، مرا ببخش، و خداوند او را بخشید، که او غفور و رحیم است».

مسلما موسى در اینجا گناهى مرتکب نشد، بلکه در واقع ترک اولایى از او سر زد که نمى ‏بایست چنین بى ‏احتیاطى کند تا به دردسر و زحمت و رنج بیفتد. او در برابر همین ترک اولى از خدا تقاضاى عفو کرد و خدا نیز او را مشمول لطفش قرار داد.

«موسى گفت: به شکرانه این نعمت که مرا مشمول عفو خود قرار دادى و در چنگال دشمنان گرفتار نساختى و به شکرانه تمام نعمت هایى که از آغاز تا کنون به من مرحمت کردى، من هرگز پشتیبانى از مجرمان نخواهم کرد و یار ستمکاران نخواهم بود: «قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَی فَلَنْ أَکونَ ظَهِیراً لِلْمُجْرِمِینَ».[15]

بلکه همیشه به یارى مظلومان و رنجدیدگان خواهم شتافت، منظورش از این جمله این بود که من هرگز با فرعونیان مجرم و گنهکار همکارى نخواهم کرد بلکه در کنار ستمدیدگان بنى اسرائیل خواهم بود.

در این بخش از سرگذشت موسى علیه السلام درس هاى آموزنده فراوانى است؛ از جمله اینکه پیامبران الهى همیشه حامى مظلومان‏ بوده ‏اند، موسى چه در زمانى‏ که در مصر بود و چه وقتى که به مدین آمده، هر جا صحنه ظلم و ستمى را که مى ‏دید ناراحت مى ‏شد و به یارى مظلوم مى ‏شتافت، چراکه یکى از اهداف بعثت انبیاء همین حمایت از مظلومان است.[16]

اعتذار امام سجاد

امام سجّاد علیه السلام در کتاب ارزشمند صحیفه سجادیه، دعاى 38 مى ‏فرماید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعْتَذِرُ إِلَیک مِنْ مَظْلُومٍ ظُلِمَ بِحَضْرَتِی فَلَمْ أَنْصُرْه؛ خداوندا من پوزش مى ‏طلبم درباره مظلومى که در حضور من مورد ستم قرار گرفت و من یاریش نکردم».

اوّلًا: امام سجاد علیه السلام کمک نکردن به مظلوم را گناه مى ‏شمرد، و لذا به درگاه خداوند عذر تقصیر مى ‏آورد.

ثانیاً: با توجّه به این که او، امام معصوم است و گناه و خطا نمى ‏کند، این مطالب را براى ما بیان مى ‏کند، که اگر مرتکب این خطا شده ‏ایم توبه کنیم.

ثالثاً: همان گونه که دوست داریم اگر مظلوم واقع شدیم دیگران به فریاد ما برسند، باید نسبت به دیگران نیز چنین باشیم و به مظلوم کمک کنیم.[17]

یار مظلوم و دشمن ظالم

امام علی علیه السلام در سخنانی که در بستر شهادت به عنوان وصیت بیان فرمود، در ششمین و هفتمین توصیه به مسأله بسیار مهمى اشاره کرده مى ‏فرماید: «وَ کونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً؛[18] و همواره دشمن [سرسختِ] ظالم و یار و مددکار مظلوم باشید».

این توصیه در واقع تأکیدى است بر طرفدارى از حق و چه حقى از این بالاتر که انسان مظلوم را در برابر ظالم یارى دهد تا مظلوم به حقش برسد و ظالم از ظلمش دست بر دارد. جالب اینکه ظالم و مظلوم در این دو جمله، مطلق است و تنها مسلمانان را شامل نمى ‏شود و به این ترتیب هر مظلومى در جهان باید زیر چتر حمایت مسلمانان قرار گیرد و از ظلم هر ظالم و ستمگرى باید پیشگیرى شود. اگر مدعیان حقوق بشر تنها به این دو دستور عمل مى ‏کردند به راستى دنیا گلستان بود. این در حالى است که مى ‏بینیم آنها هرجا منافع نامشروعشان اقتضا کند در کنار ظالم مى ‏ایستند و بر ضد مظلوم مى ‏جنگند، هرچند در شعارها مدعى حمایت از مظلوم‏اند![19]

فلسفه تشکیل حکومت

این نکته را نباید فراموش کرد که فلسفه اصلى تشکیل حکومت ها و تشریع قوانین، - اعم از قانون ‏هاى الهى و قوانین ناقصى که به وسیله بشر تشریح شده است - حفظ حقوق ضعیفان و حمایت از آنها بوده است. چراکه اقوایا و زورمندان با تکیه بر قدرت و زور خود نه تنها حق خویش را مى ‏گیرند، بلکه افزون بر آن را نیز مى‏ طلبند. بنابراین اگر حکومت و قانون حامى مظلومان و مستضعفان نباشد، فلسفه وجودى خود را به کلّى از دست مى ‏دهد و گاه به بازیچه ‏اى در دست ظالمان، براى توجیه ظلم و ستم‏ هایشان تبدیل مى ‏شود.

به همین جهت على علیه السلام در همان خطبه شقشقیه، دلیل قبول حکومت را مسأله حمایت از مظلومان و مبارزه با ظالمان بیان مى ‏دارد: «امَا وَالَّذى فَلَقَ الحَبَّةَ وَ بَرَأَ النّسَمَةَ لَوْ لا حُضُورُ الحاضِرِ وَ قیامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ ما اخَذَ اللَّهُ عَلَى العُلَماءِ الّایقَارُّوا عَلى کظَّةِ ظَالِمٍ وَ لا سَغَبِ مَظْلُومٍ‏ لَأَلْقَیتُ حَبْلَها عَلى غَارِبِها وَ لَسَقَیتُ آخِرَها بِکأسِ اوَّلِها؛ آگاه‏ باشید! به خدا سوگند، خدائى که دانه را شکافت، و انسان را آفرید، اگر نه این بود که جمعیت بسیارى گرداگردم را گرفته و به یاریم قیام کرده ‏اند، و از این جهت حجت تمام شده است، اگر نبود عهد و مسئولیتى که خداوند از علماء و دانشمندان [هر جامعه] گرفته که در برابر شکم بارگی ستمگران و گرسنگى ستمدیدگان سکوت نکنند، من مهار شتر خلافت را رها مى‏ ساختم و از آن صرف نظر مى ‏نمودم و آخر آن را با جام آغازش سیراب مى ‏کردم».[20]

سراسر زندگى امام علیه السلام و حوادث جالبى که در حیات آن حضرت واقع شد، نشان مى ‏دهد که در عمل نیز همیشه به این اصل اساسى وفادار بود و لحظه‏ اى در انجام دادن آن کوتاهى نفرمود.[21]

در خطبه دیگرى از نهج البلاغه همین معنا با تعبیر داغ و پر جوش دیگرى آمده است مى ‏فرماید: «وَ ایمُ اللَّهِ لَأُنْصِفَنَّ الْمَظْلُومَ مِنْ ظَالِمِهِ وَ لَأَقُودَنَّ الظَّالِمَ بِخِزَامَتِهِ، حَتَّى أُورِدَهُ مَنْهَلَ الْحَقِّ وَ إِنْ کانَ کارِهاً؛[22] به خدا سوگند! داد مظلوم را از ظالم مى‏گیرم و افسار ظالم را مى ‏کشم تا وى را به آبشخور حق وارد سازم، هر چند کراهت داشته باشد».

ولى باید تصدیق کرد که تحمّل عدالت و پیکار با ظالمان به خاطر حمایت از مظلومان، براى بسیارى ناخوشایند است. کسانى که رعایت این اصل را مزاحم منافع نامشروع خویش مى ‏بینند و یا از آن بدتر، کسانى که براى خود به خاطر زور و قدرتشان حقوق زیادترى در اجتماع قائلند و کلمه مساوات در برابر قانون را توهین و تحقیرى نسبت به خویش مى ‏پندارند، به سختى مى ‏توانند پذیراى عدل و داد باشند و آنها هستند که همیشه در راه حکومت هاى عدل الهى سنگ مى ‏اندازند و ایجاد مانع مى‏کنند و از هیچ عمل زشت و غیر اخلاقى رویگردان نیستند و همان ها بودند که آن همه مشکلات را در درون حکومت على علیه السلام ایجاد کردند و فضاى جامعه اسلامى را تیره و تار ساختند.

امام حسین علیه السلام نیز که شایسته و وارث حاکمیت نبوى و علوى و رهبر معنوى امّت اسلامى بود، براى احیاى ارزش ‏هاى اسلامى و بسط قسط و عدل‏ و مبارزه با ستمگران به هدف تشکیل حکومت اسلامى به پا خاست؛ به این قصد که اگر ممکن شود با تشکیل حکومت اسلامى و گرنه با شهادت خویش و یارانش، چهره واقعى بنى ‏امیه را آشکار سازد و به ریشه‏کن ساختن درخت ظلم‏ و کفر و نفاقشان بپردازد و اسلام و امّت مظلوم‏ اسلامى را یارى کند.[23]

امام حسین علیه السلام در خطبه ‏اى با صراحت هدف از تلاش و تکاپوى خویش را چنین بیان مى ‏کند: «اللَّهُمَّ إِنَّک تَعْلَمُ إِنَّهُ لَمْ یکنْ مَا کانَ مِنَّا تَنافُساً فِی سُلْطانٍ، وَ لا الِتماساً مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ، وَ لکنْ لِنَرَىَ الْمَعالِمَ مِنْ دِینِک، وَ نُظْهِرَ الْإِصْلاحَ فِی بِلادِک، وَ یأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِک، وَ یعْمَلُ بِفَرَائِضِک وَ سُنَّتِک وَ أَحْکامِک‏؛ خداوندا! تو مى ‏دانى که آنچه از ما [در طریق تلاش براى بسیج مردم] صورت گرفت، به خاطر رقابت در امر زمامدارى و یا به چنگ آوردن ثروت و مال نبود، بلکه هدف ما آن است که نشانه ‏هاى دین تو را آشکار سازیم و اصلاح و درستى را در همه بلاد بر ملا کنیم تا بندگان مظلومت آسوده باشند و فرایض و سنّت‏ ها و احکامت مورد عمل قرار گیرد».[24]

سیدالشهدا امام حسین بن على علیه السلام در یکى از خطابه ‏ها در ضرورت فریضه امر به معروف و نهى از منکر مى ‏فرماید: «... إنَّ الْأمْرَ بِالْمَعْروفِ وَالنَّهىَ عَنِ الْمُنْکرِ: دُعَاء إلَى الْإسْلامِ مَعَ رَدِّ الْمَظالِمِ وَ مُخَالِفَةِ الظالِمِ وَ قِسْمَة الفَیءِ وَ الْغَنائِمِ وَ أخْذ الصّدَقاتِ مِنْ مَواضِعِهَا وَ وَضْعَها فی حَقَّها...؛ اینکه خداوند روى امر به معروف و نهى از منکر تکیه کرده است بدین جهت است که سبب دعوت مردم به سوى اسلام و ردّ مظالم و مخالفت با ظالم و تقسیم فى‏ء و غنائم و اخذ صدقات و مصرف آن در جایگاه اصلى‏اش مى‏شود ...».[25]

پاداش بهشت

پیامبر گرامى اسلام صلّى الله علیه وآله وسلّم فرمودند: «مَنْ اخَذَ لِلْمَظْلُومِ مِنَ الظَّالِمِ کانَ مَعى‏ فى الجنّة مُصاحِباً؛ کسى که حقّ مظلوم را از ظالم بگیرد [چه مظلوم مسلمان باشد، و چه غیر مسلمان] در بهشت با من خواهد بود».[26]

جایگاه بسیارى از انسانها در بهشت خواهد بود، ولى همه بهشتیان این سعادت را ندارند که در کنار پیامبر بزرگوار اسلام صلّى الله علیه وآله وسلّم باشند، امّا کمک کردن و یارى رساندن به مظلوم، و گرفتن حق او از ظالم، به قدرى مهم است که انسان را در بهشت همنشین پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم مى ‏کند.[27]

رمز سعادت

از آنجا که بسیارى از حوادث دردناک و جنگ ‏هاى خونین در عصر امام علیه السلام از عدالت آن بزرگوار سرچشمه مى‏ گرفت، مردمى که سالها، به ظلم و ستم و تبعیض‏ هاى ناروا در عصر خلفاى پیشین، مخصوصا در عصر خلیفه سوم، عادت کرده بودند، به آسانى حاضر به قبول مساوات در برابر قانون و بیت المال نبودند.

امام علی علیه السلام تأکید مى‏کند که من این روش را هرگز از دست نخواهم داد، و من براى اجراى حق و عدالت و گرفتن حق ضعیفان از زورمندان قبول خلافت کردم، به همین دلیل، «الَـذَّلـیلُ عِنْدى عَـزیزٌ حَتّى اخُذَ الْحَـقَّ لَـهُ، وَ الْقَوِىُّ عِنْدى ضَعیفٌ حَتّى اخُذَ الْحَـقَّ مِنْهُ؛ ناتوان ستمدیده در نظر من عزیز است تا حقّش را بگیرم و زورمند ستمگر نزد من حقیر و ضعیف است تا حقّ دیگران را از او بستانم».[28]

امام همواره گفتار معروف پیامبر را که مى‏ فرمود: «لن تُقَدَّسَ اُمّةٌ لا یؤخَذُ للضَّعیفِ فیها حَقُّهُ مِن القَوِی غیرَ مُتَعتَعٍ، امّتى که حقّ ضعیفان را از زورمندان با صراحت نگیرد، هرگز پاک نمى‏ شود و روى سعادت را نمى ‏بیند».[29] مدّ نظر و مورد توجه داشته است.[30]

تسلیم فرمان الهی

امام علیه السلام در تمام امور، خود نسبت به اصل اساسى [حمایت از مظلوم] وفادار ماند و این اصل در تمام زندگانیش ظهور و بروز داشت و تنها ایرادى که دشمنان بر او مى ‏گرفتند، همین بود. که او عدالت را فداى مصلحت شخصى و حکومتش نمى ‏کند و افراد دنیا پرست خودخواه را که همیشه عادت به تبعیض هاى ناروا کرده‏ اند، از خود مى ‏راند.[31]

امام علیه السلام پس از تقسیم مساوی عطایاى بیت المال [در پاسخ به اعتراض عده ‌ای که در دوره‌ های قبل دریافت ‌های ویژه داشتند] می فرمود: «رَضِینَا عَنِ اللَّهِ قَضَاءَهُ وَ سَلَّمْنَا لِلَّهِ أَمْرَهُ؛[32] ما در برابر فرمان خدا راضى هستیم و در مقابل امر او تسلیم مى ‏باشیم».

این تعبیر، ممکن است که اشاره به یکى از دو معنا باشد: نخست این که فرمان خدا این است که حمایت‏ از مظلوم‏ و مبارزه با ظالم کنیم و ما تسلیم این فرمان هستیم و باید تسلیم باشیم، خواه دیگران بپسندند یا نپسندند.

دیگر این که حمایت از ضعیف مظلوم و مبارزه با قوى ظالم، مشکلاتى در زندگى انسان مى ‏آفریند و من آگاهانه در این راه گام بر مى‏ دارم و مشکلاتش را به جان مى ‏پذیرم و راضى به قضاى الهى هستم.

آری امام علیه السلام در حمایت از مظلوم و مبارزه با ظالم کمترین تردیدى به خود راه نمى‏ دهد و هر مشکلى را در این راه به جان مى‏خرد و تسلیم امر و فرمان خدا است.[33]

سکوت ممنوع

در حدیثی از پیامبر گرامى اسلام صلّى الله علیه وآله وسلّم مى ‏خوانیم: «مَنْ سَمِعَ رَجُلًا ینادى‏ یا لَلْمُسْلِمینْ فَلَمْ یجِبْهُ فَلَیسَ بِمُسْلِمٍ‏؛ هر کس صداى مظلومى را بشنود که از مسلمانان کمک مى ‏طلبد، و به کمک او نشتابد مسلمان نیست».[34]

این روایت عام است و شامل غیر مسلمانان نیز مى‏شود. بنابراین، طبق روایت فوق هر کس نداى مظلومیت مظلومى را بشنود، و استغاثه ‏اش به گوش او برسد، و توانایى یارى رساندن به او را داشته باشد، و به یاریش نشتابد مسلمان نیست.[35]

همچنین در حدیثى از امام صادق علیه السلام مى ‏خوانیم که خداوند به یکى از انبیا که در کشور یکى از ستمکاران زندگى مى ‏کرد، وحى فرستاد که به سراغ این مرد جبار برو و به او بگو: «إِنَّنِی لَمْ أَسْتَعْمِلْک عَلَى سَفْک الدِّمَاءِ وَاتِّخَاذِ الْأَمْوَالِ وَإِنَّمَا اسْتَعْمَلْتُک لِتَکفَّ عَنِّی أَصْوَاتَ الْمَظْلُومِینَ فَإِنِّی لَمْ أَدَعْ ظُلَامَتَهُمْ وَإِنْ کانُوا کفَّاراً؛ من این مقام را به تو ندادم که خون بى ‏گناهان را بریزى و اموال مردم را بگیرى، بلکه این مقام را بدین جهت به تو دادم که صداى ناله مظلومان را بدرگاه من فروبنشانى، زیرا من از ستمى که بر آنها رفته صرف نظر نمى ‏کنم، هرچند کافر باشند».[36]

از تاریخ طبرى‏ به خوبى استفاده مى ‏شود هنگامى که امیرمؤمنان على علیه السلام تصمیم بر پیکار با جمعیت ناکثین و آتش افروزان جنگ جمل گرفت، ابو موسى اشعرى با نهایت شیطنت، مشغول کارشکنى در کوفه شد.

امام علیه السلام نامه ای را به همراه امام حسن علیه السلام و عمار یاسر به اهل کوفه فرستاد تا جلوى فتنه ابو موسى را بگیرند و مردم را براى کمک به امام به سوى بصره بسیج کنند.[37]

هدف امام در این نامه این بود که مردم کوفه را که بر اثر سم ‏پاشى ‏هاى زشت ابو موسى اشعرى احیاناً در حال تردید به سر مى ‏بردند، وادار به حرکت کند، زیرا محتواى نامه این است که امام مى ‏فرماید: «از دو حال خارج نیست یا مى‏ خواهیم ستمگرى را از پاى در آوریم یا خود ستم کنیم؛ در هر دو صورت وظیفه شما حرکت کردن به سوى ماست که اگر مى‏خواهیم دست ستمگر را کوتاه کنیم ما را یارى نمایید و اگر مى‏خواهیم دست به ستم دراز کنیم ما را از آن باز دارید».

امام علیه السلام در واقع با این نامه مى ‏خواهد به اهل کوفه در برابر وسوسه ‏هاى ابو موسى اشعرى اتمام حجت کند و تمام راه ‏هاى عذر را در برابر عدم شرکت در میدان جمل به روى آنها ببندد.

ابن ابى الحدید در شرح این نامه مى ‏گوید: امام براى جلب توجّه مردم کوفه [که در حیرت و سرگردانى وسوسه هاى ابو موسى به سر مى ‏بردند] چه تقسیم زیبایى کرده است و نهایت تواضع و حزم نفس را به خرج‏ داده و نخست‏ تعبیر به‏ ظالم‏ و بعد تعبیر به‏ مظلوم‏ نموده و آنچه را دشمنش طالب آن بوده در اختیارش گذاشته است.[38]

امام علیه السلام با این سخن اثبات مى ‏کند که سکوت و کناره گیرى از این جریان در هر حال گناه است، زیرا یا ترک یارى مظلوم است و یا عدم مقابله با ظالم.

این سخن یادآور حدیثى است که از پیغمبر اکرم صلّى الله علیه وآله وسلّم نقل شده که فرمود: «أُنْصُرْ أخاک ظالِماً أوْ مَظْلُوماً قیلَ یا رَسُولَ اللَّهِ هذا نَنْصُرهُ مَظْلُوماً فَکیفَ نَنْصُرُهُ ظالِماً قالَ: تَمْنَعَهُ مِنَ الظُّلْمِ؛ برادر دینى ‏ات را یارى کن خواه ظالم باشد یا مظلوم، اصحاب عرضه داشتند: اگر مظلوم باشد باید یارى‏ اش کنیم، ولى اگر ظالم باشد چگونه؟! فرمود: او را از ظلم و ستم باز مى ‏دارید [این است یارى او]».[39]

کفّاره گناهان بزرگ‏

امام علی علیه السلام در کلامی نورانى اشاره به بعضى از کفارات گناهان بزرگ مى ‏کند؛ کفاره ‏اى که مى‏ تواند آن گناه را جبران نماید. مى ‏فرماید: «مِنْ کفَّارَاتِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ إِغَاثَةُ الْمَلْهُوفِ، وَالتَّنْفِیسُ عَنِ الْمَکرُوبِ؛[40] از جمله کفاره‏ هاى گناهان بزرگ، به فریاد بیچاره و مظلوم‏ رسیدن و تسلّى دادن به افراد غمگین است».

«ملهوف» معناى وسیعى دارد که هر فرد مظلوم و بیچاره ‏اى را شامل مى ‏شود؛ خواه بیمار باشد یا گرفتار طلبکار و یا فقیر نادار و یا زندانى بى‏گناه. کسى که به کمک این ‏گونه افراد بشتابد مى‏ تواند عفو الهى را در برابر گناهانى که انجام داده به خود متوجه سازد.

«مکروب» به هر شخص غمگین گفته مى ‏شود؛ خواه غم او در مصیبت عزیزش باشد یا غم بیمارى یا فقر یا شکست در امر تجارت و یا هر غم دیگر.

«تنفیس» همان زدودن غم است. در جایى که ممکن است عامل غم برطرف شود زدودنش از این طریق خواهد بود؛ مانند زدودن فقر از طریق کمک مالى و آنجا که نمى ‏توان عامل آن را برطرف کرد مى ‏توان از طریق تسلى دادن، غم و اندوه را سبک نمود مانند کسى که عزیزش را از دست داده با تسلیت گفتن و دلدارى دادن به وسیله دوستان، غم و اندوهش کاهش مى‏یابد یا برطرف مى‏شود. این ها همه مصداق تنفیس است. [41]

هم چنین در حدیثى از امام صادق علیه السلام مى ‏خوانیم که از رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم نقل مى ‏کند: «مَنْ أَعَانَ مُؤْمِناً نَفَّسَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَنْهُ ثَلَاثاً وَسَبْعِینَ کرْبَةً وَاحِدَةً فِی الدُّنْیا وَثِنْتَینِ وَسَبْعِینَ کرْبَةً عِنْدَ کرَبِهِ الْعُظْمَى قَالَ حَیثُ یتَشَاغَلُ النَّاسُ بِأَنْفُسِهِمْ؛ کسى که انسان باایمانى را یارى دهد خداوند متعال هفتاد و سه اندوه را از او زایل مى ‏کند؛ یکى در دنیا و هفتاد و دو اندوه به هنگام اندوه بزرگ [در قیامت] در آنجا که همه مردم مشغول به خویشند».[42]

سخن آخر: (دفاع از مظلوم فریضه ای فوری است)

بی شک آنها که مى ‏پندارند، تنها با انجام فرایضى همچون نماز و روزه و حج و پاره ‏اى از مستحبّات، وظیفه خود را انجام داده ‏اند، سخت در اشتباهند. اجراى عدالت و حمایت‏ از مظلوم‏ و مبارزه با ظلم ظالم نیز در متن وظایف اسلامى آنان قرار دارد.[43]

بر همین اساس، ما معتقدیم که تمام کشورهاى اسلامى، به هر شکل ممکن، باید به فلسطین و لبنان مظلوم کمک کنند و شرّ اسرائیل غاصب و ظالم، که هر روز ظلم و جنایت تازه ‏اى مى ‏آفریند، و عرصه را بر مسلمانان مظلوم آن دیار تنگ کرده، رفع نمایند. وگرنه بدون شک در پیشگاه خداوند مسؤولیتى بس سنگین خواهند داشت.[44]

حمایت از مستضعفان، خیرخواهى یتیمان و مبارزه با ظالمان و کافران اغواگر، وظیفه ‏اى است که هر بهایى را مى ‏توان در برابر آن پرداخت.[45]

مجاهدین اسلامى نیز در انحاء عالم باید بدانند غیر از خداوند یار و یاورى ندارند و کشورهائى که ادعاى حمایت مى ‏کنند و با چهره ‏اى به ظاهر باز پذیراى آنانند، تا وقتى آستین بالا نزده ‏اند و به میدان نیامده‏ اند، لاف مى ‏زنند و به قول شاعر عرب: «وما کلّ مَنْ یبدى البَشاشَة کائناً اخاک اذا لَم تُلفِه لک مُنْجِدا؛ هر کس که اظهار گشاده‏ روئى کند، تا تو او را یاور نیافته ‏اى [و در مرحله عمل یاورى نکرد]، برادر تو نیست».[46]

البته خداوند بزرگ در این عالم هستى، مأموران ویژه‏ اى دارد که آنها را بى‏سروصدا به یارى بندگان مظلوم‏ و با اخلاص مى ‏فرستد، تا از طرق مختلف آنان را یارى کنند، و اینها از الطاف خفیه الهیه است که هر انسان با ایمانى مى ‏تواند در انتظار آن باشد.[47]

پژوهش، تهیه و تنظیم، معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
 makarem.ir

منابع:
1. پیام امام امیر المؤمنین علیه السلام

2. تفسیر نمونه


[1] اخلاق در قرآن، ج‏1، ص69.

[2] آيين رحمت، ص74.

[3] پيام امام امير المؤمنين عليه السلام، ج‏2، ص394.

[4] پيام قرآن، ج‏10، ص63.

[5] همان، ص321.

[6] تفسير نمونه، ج‏2، ص29.

[7] از تو سؤال مى كنند (مجموعه سؤالات قرآنى از پيامبر اكرم صلّى الله علیه وآله وسلّم)، ص76.

[8] تفسير نمونه، ج‏20، ص464.

[9] تفسير نمونه، ج‏20، ص464.

[10] سوره قصص، آیۀ15.

[11] همان.

[12] همان.

[13] همان.

[14] همان، آیۀ 16.

[15] همان، آیۀ17.

[16] تفسير نمونه، ج‏16، ص61.

[17] از تو سؤال مى كنند (مجموعه سؤالات قرآنى از پيامبر اكرم صلّى الله علیه وآله وسلّم)، ص79.

[18] نهج البلاغه، نامۀ 47.

[19] پيام امام امير المؤمنين عليه السلام، ج‏10، ص262.

[20] نهج البلاغه، خطبه 3.

[21] پيام امام امير المؤمنين عليه السلام، ج‏2، ص394.

[22] نهج البلاغه، خطبه 136.

[23] عاشورا ريشه‏ ها، انگيزه ‏ها، رويداد ها، پيامد ها، ص249.

[24] تحف العقول، ص170 و بحار الأنوار، ج97، ص79؛ (عاشورا ريشه‏ ها، انگيزه‏ ها، رويدادها، پيامدها، ص249).

[25] تحف العقول، ص171؛ (دائرة المعارف فقه مقارن، ج‏2، ص134).

[26] بحار الأنوار، ج75، ص359، ح75.

[27] از تو سؤال مى كنند (مجموعه سؤالات قرآنى از پيامبر اكرم صلّى الله علیه وآله وسلّم)، ص77.

[28] پيام امام امير المؤمنين عليه السلام، ج‏2، ص391.

[29] نهج البلاغه، نامه 53، فرمان به مالك اشتر.

[30] پيام امام امير المؤمنين عليه السلام، ج‏2، ص392.

[31] همان.

[32] نهج البلاغه، خطبۀ 37.

[33] پيام امام امير المؤمنين عليه السلام، ج‏2، ص393.

[34] بحار الأنوار، ج74، ص339، ح120.

[35] از تو سؤال مى كنند (مجموعه سؤالات قرآنى از پيامبر اكرم صلّى الله علیه وآله وسلّم)، ص77.

[36] كافى، ج2، ص333، ح14؛ ( پيام امام امير المؤمنين عليه السلام ، ج‏10، ص397).

[37] تاريخ طبرى، ج3، ص497.

[38] شرح نهج البلاغه ابن ابى‏الحديد، ج17، ص140.

[39] مسند احمد، ج3، ص201؛ (پيام امام امير المؤمنين عليه السلام، ج‏11، ص191).

[40] نهج البلاغه، حکمت 24.

[41] پيام امام امير المؤمنين عليه السلام، ج‏12، ص154.

[42] كافى، ج2، ص199، ح2؛ (پيام امام امير المؤمنين عليه السلام، ج‏12، ص154).

[43] پيام امام امير المؤمنين عليه السلام، ج‏1، ص400.

[44] آيين رحمت، ص74.

[45] اخلاق در قرآن، ج‏1، ص385.

[46] شرح ابن عقيل، ج1، ص269؛ (اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج‏1، ص516).

[47] اخلاق در قرآن، ج‏1، ص385.

captcha