در اسلام اهميت فوق العاده اى به علم و دانش داده شده و صدها آيه قرآن و هزاران روایت از اين معنى حكايت مى كند.[1]
در واقع مقام علم و عالم بسيار والاست و كافى است براى اهميت مقام عالم به اين نكته توجه كنيم كه براى همه چيز حدى هست ولى اسلام براى علم حدى معين نکرده است.[2] به نحوی که در حديثی از امام موسى بن جعفر عليه السلام مى خوانيم: «النظر الى وجه العالم حبا له عبادة»: «نگاه به صورت عالم از روى محبت، عبادت است».[3]،[4]
اين جمله جزء شعارهاى اساسى اسلام است كه عظمت مقام علم و عالمان ، در برابر جاهلان برابر نیست، اين دو گروه نه در پيشگاه خدا يكسانند، و نه در نظر خلق آگاه، نه در دنيا در يك صف قرار دارند، و نه در آخرت، نه در ظاهر يكسانند و نه در باطن.[5]
لذا بسيارى از متفکران و اندیشمندان پيشين و امروز، حقيقت علم را مورد توجه قرار داده اند،[6] چرا که هر وقت مى خواهيم ماهيت «علم » را بدانيم، براى درك آن به زحمت مى افتيم! از این رو بحث مربوط به حقيقت علم يك بحث جالب و شيرين و عميق معرفتی است كه پرداختن به آن افق های تازه ای از ساحت حقیقی علم و دانش را فراروی بشر می گشاید .[7]
اما نکتۀ مهم این است که باید بهترین و ایمن ترین مسیر را در تبیین حقیقت علم پیمود که رجوع به آموزه های انسان های کامل، یعنی ائمۀ معصومین علیهم السلام بهترین مسیر به شمار می آید، به راستی آیا در روایات به دانستن يك مشت اصطلاحات يا روابط مادى در ميان اشياء و به اصطلاح «علوم رسمى» علم اطلاق شده است؟ یا اینکه ائمه معصومین علیهم السلام علم را به معنی معرفت و آگاهى خاصى در نظر گرفته اند كه انسان باید به آن ملتزم گردد؟ نسبت علم و عمل چیست؟عالم واقعی از دیدگاه ائمۀ اطهار دارای چه ویژگی هایی است؟ کارکردهای حقیقی علم در تحقق سعادتمندی و کمال چیست؟و...، همۀ این امور ضرورت واکاوی ماهیت علم را در بیان امامان علیهم السلام دو چندان می سازد؛ حال در سالروز شهادت امام کاظم علیه السلام، شایسته است حقیقت علم در آموزه های آن حضرت مورد واکاوی قرار بگیرد.[8]
علم به مثابۀ حکمت
معنای اصلی و نخستین علم، دانستن در برابر ندانستن است. قرآن کریم به این معنا اشاره دارد که « هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون؛[9]آیا یکسانند آنان که میدانند و آنان که نمیدانند».[10]
از این منظر به همه دانستنی ها صرف نظر از نوع آنها علم گفته میشود مطابق این معنا، اخلاق، ریاضیات، فقه، دستور زبان، مذهب، زیست شناسی و نجوم همه علماند.[11]
هم چنین«علم » نقطه مقابل «جهل» است؛ و به معناى وضوح و ثبوت چيزى آمده است، و طبق آنچه از اخبار و روايات استفاده مى شود، به مرحله عالى ايمان، «يقين» گفته مى شود.[12]،[13]
از آنجا كه، علم و دانش و منطق و استدلال، مانع از فساد و انحراف است به آن «حكمت» گفته شده است ؛ «حكمت» در قرآن کریم به معناى علم و دانش و نيروى تدبير امور كشور يا مقام نبوت، و يا همه اينها است. «حكمت» گاه، جنبه «علمى» دارد كه از آن تعبير به «معارف عاليه» مى شود، و گاه جنبه «عملى» كه از آن تعبير به «اخلاق و عمل صالح» مى گردد.[14]،[15]
رابطه علم و زهد
در اسلام به ما دستور داده اند كه سراغ علوم اكتسابى برويد، بنگريد، بفهميد، درك كنيد، عبرت بگيريد. لیکن در كنار اين علوم اكتسابى باید کوشید كه چشمه اى از درون باز شود، چون همان آبى هم كه از بيرون مى ريزد آب است و رفع تشنگى مى كند، اما غير از آبى است كه از درون بجوشد. و اين حاصل نمى شود مگر در پرتو عمل به دستورهايى كه داده شده. يعنى بايد پشتوانه اين علوم اكتسابى علوم الهى باشد و ريشه اين علوم اكتسابى از آنها گرفته شود، تا انسان بتواند از علم خود بهره ببرد.[16]
اینگونه است که علم سرچشمه زهد محسوب می شود، لذا در قرآن کریم می خوانیم:« الذين اوتوا العلم ؛[17]آنها كه از علم و دانش بهره داشتند » [18]
جمله «اوتوا العلم» (علم به آنها داده شده بود) به خوبى نشان مى دهد كه رابطه اى ميان «زهد و وارستگى» و «علم و آگاهى» وجود دارد.[19] در واقع معرفت و آگاهى يكى از سرچشمه هاى مهم ايمان است، و ايمانى كه از آن بر مى خيزد بسيار عميق و ريشه دار خواهد بود.[20]
از این رو عالم دائما به وسيله علم خود پرده هاى غفلت و نسيان را شكافته و خود را به مرز خودآگاهى و خود هوشيارى مى رساند، او مى داند كه بايد به دنيا دل نبندد و تزهد در دنيا را پيشه كند تا به توفر آخرت رسد.[21] چرا که خداوند نور علم را به انسان زاهد مى دهد.[22]
در این زمینه در روايتی از امام کاظم علیه السلام می خوانیم:«ان اعلم الناس بالله اخوفهم لله واخوفهم له اعلمهم به، واعلمهم به ازهدهم فيها؛ يعنى فى الدنيا؛«عالم ترين مردم به خدا ترسان ترين آنها نسبت به خدا هستند و ترسان ترين آنها نسبت به خدا عالم ترين آنها به او هستند و آگاه ترين آنها به خداوند زاهدترين آنها در دنيا هستند».[23] ،[24]
زهد در این فراز به معنای گوشه گيرى و تنهايى نیست، که سرچشمه بسيارى از مفاسد، هم چون خودبينى و خودخواهى و بدبينى نسبت به مردم است. كه خود را اعلم الناس و ازهد الناس بدانیم و باعث شود شيطان هم در تنهايى ما را وسوسه كند،[25] بلکه منظور این است که هر چه انسان علمش بیشتر باشد خوف و ترسش از خدا بیشتر می شود و متقابلاً هر کس از خدا بیمناک تر است علمش بیشتر است. یعنی علم و خوف ارتباط متقابل دارد. همچنین هر چه علم و معرفت انسان به خدا بیشتر باشد زهد و بی رغبتی انسان نسبت به دنیا بیشتر می شود.[26]
هم چنین بیان این مسأله نافی ضرورت فراگیری علوم اكتسابى نیست.[27] بلکه باید دانست بزرگ ترين سرمايه علمی، خود ما هستيم. چقدر بدبختى است كه علم همه چيز را بياموزيم و خودشناسى را نه.[28]
اى كاش لااقل علوم ديگر مانع علم خودشناسى نمى شد، بايد از آن شكافنده اتم پرسيد آيا يك بار گريبان خود را گرفتى كه چرا آمده اى، اى كسى كه مشكل ترين سؤالات را درباره جهان پاسخ گفته اى از خودت چرا چنين سؤال ساده اى را نكرده و چرا جواب نشنيده اى![29]
در تشریح بیانات نورانی امام کاظم علیه السلام می توان به سیرۀ علماى بزرگ اسلام اشاره کرد؛آنها وقتى به مرحله اى از كمال علم كه مى رسيدند يك وقت احساس مى كردند آنچه دارند حبابى بر آب است و چيزى بيش از آن نيست و سراغ همان علمى كه علم حقيقى است مى رفتند كه در اين روايت به آن اشاره شده است.[30]
برخى علما كه در اواخر عمرشان اين احساس را داشتند كه اين علومى را كه كسب كرده اند همانند آب هايى بوده كه از بيرون در چاه ريخته اند؛ البته اين علوم مهم اند، اما قابل اعتماد نيستند، زيرا علم، علم است ولى علم حقيقى علمى است كه عطش انسان را فرو نشاند و روح و قلبش را سيراب سازد. ازاين رو به علم درون رو مى آوردند و سراغ اخلاص و تقواى الهى مى رفتند که معلوم مى شود ، ركن مهم علم هم همان دومى است.[31]
لازمترین علم برای بشر
عالمان هميشه در معرض وسوسه هاى شيطانى قرار دارند ، و شياطين جن و انس كوشش دارند در قلب و روح آنان نفوذ كنند، هر قدر مقام انسان در علم بالاتر رود و موقعيت او در اجتماع بيشتر گردد، وسوسه هاى شياطين شديدتر مى شود، تا او را از راه حق منحرف سازند و با فساد عالمى عالمى را بر باد دهند.[32]
حال آنکه علمای حقیقی همواره زير پوشش رحمت خداوند و فرشتگان او قرار دارند، در سايه اين رحمت پرده هاى ظلمت شكافته مى شود، و نور علم و حكمت و ايمان و تقوا را بر قلب و جان آنها می تابد.[33]
در واقع علم حقیقی به معنى خويشتن دارى در برابر هوس هاى سر كش است كه می توان آن را حكمت عملى نامید و علم اشاره به حكمت و دانش نظرى است، مقدم داشتن حكمت بر علم نیز در منابع اسلامی، به خاطر آن است كه تا انسان تهذيب نفس و خودسازى نكند به علم صحيح راه نمى يابد.[34]
لذا علم حقیقی آن است که انسان به مقام«نفس مطمئنه» برسد به نحوی که تسلط بر خويشتن پيدا كند آن چنان كه بتواند نفس اماره و وسوسه گر را كنترل كند؛ چرا که منظور از علم ، انوار قدسيه و اشعه فيض الهى است كه از عالم ملكوت بر قلب پاك آدمى پرتوافكن مى شود[35]،[36]
اینگونه است که امام کاظم علیه السلام علمى که انسان را در معرفت صلاح و فساد نفس خويش يارى كند لازم ترين علوم بر می شمرد؛ آن حضرت در فرازی می فرماید:«... الزم العلم لك ما دلك على صلاح قلبك واظهر لك فساده ...[37]؛ لازم ترين علم براى تو آن علمى است كه تو را راهنمايى كند بر صلاح قلب تو و ظاهر مى كند براى تو فساد آن را ...»[38]
منظور از«قلب» در روایت نورانی امام کاظم علیه السلام ، بحث از درك مسائل یعنی «عقل» و شعور و ادراك است، در كتب لغت نيز يكى از معانى«قلب» همان«عقل» گفته شده،«راغب» در«مفردات» قلب را به علم و فهم تفسير كرده، در لسان العرب نيز مى خوانيم كه گاهى« قلب» به معنى عقل به كار رود[39] در حديثى از امام موسى کاظم علیه السلام نيز آمده است كه«منظور از قلب عقل است»[40] ريشه واژۀ قلب در اصل به معنى تغيير و تحول و به اصطلاح قلب و انقلاب است، و از آنجا كه فكر و عقل انسان دائما در حال دگرگونى است به آن«قلب» گفته شده است [41]
کلام امام کاظم علیه السلام اشاره به انقلاب فکری ونظری در علم آموزی است به نحوی که بايد علم را در مسير آخرت قرار داد؛ تلسكوپ با تمام قواعد نورى تنظيم و تثبيت شده، ولى منجم اين تلسكوپ را به كدام منطقه و منظره بيندازد، اين به دست احساسات او است كه كدام ناحيه تماشايى تر است، تلسكوپ علم نیز اینچنین است، ما هستيم كه بايد ببينيم به كدام ناحيه آن را متوجه كنيم تا از وقت و عمر و وسائل كمال استفاده را ببريم، آدم بى درد و بى تفاوت علمش هم بى درد و بى تفاوت است.[42]
كسى كه درد دارد به فعاليت هاى خود جهت مى دهد، اگر درد نباشد انسان گزينش گر نخواهد شد، زيرا گزينش صددرصد متأثر از دردها و انگيزه هاى درونى است و از اينجا مشخص مى شود كه چرا قبل از علم، سخن از عالم[43] رانده مى شود، چون روان عالم معين كننده نفع و ضرر علم است و پس از تعين آنچه روشنايى به عالم مى دهد علم است.[44]
اگر علم نافع باشد روشنايى مسير تأمين شده و از سقوط در پرتگاه ها مصون است، زيرا « العلم نور يقذفه الله فى قلب من يشاء[45]؛ علم نورى است كه خداوند به هركس كه لايق بداند در قلب و دلش نور علم قرار مىدهد » و اگر ضار باشد علاوه بر عدم روشنايى ظلمتى ديگر بر ظلمت و تاريكى مسير مستولى مى گردد.[46]
حق اين است كه قسمتى از علوم را از طريق تعليم و تعلم رسمى بايد فرا گرفت و بخش ديگرى از علوم الهى را از طريق صفاى دل و شستشوى آن با آب معرفت و تقوا فراهم ساخت، و اين همان نورى است كه خداوند در دل هر كس كه بخواهد و لايق ببيند مى اندازد[47]
کلام نورانی امام کاظم علیه السلام نشان مى دهد كه علم و دانش منحصر به آنچه در كتاب و از محضر استاد مى خوانند و مى آموزند نيست، پس در ما وراى علم رسمى، علمى است برتر و والاتر كه از سوى پروردگار به صورت نورى در قلب آدمى القاء مى شود كه و اين جوهره علم است، و علوم ديگر پوسته علم.[48]
سخن آخر:( کدام علم نافع است؟)
علم نافع معنى وسيعى دارد و در درجه اول، علومى است كه براى دين و ارزش هاى معنوى و زندگى سعادت بخش در جهان ديگر، سودمند است و در درجه بعد، همه علوم و دانش هايى را كه براى عزت و عظمت و استقلال و سربلندى انسان ها در اين دنيا لازم است؛ اعم از علوم مربوط به سلامت انسان يا صنايع و كشاورزى يا علوم سياسى و مانند آن.[49]
لذا هر علمى كه به نحوى در منفعت فرد يا جامعه اسلامى و بشرى دخيل بوده باشد و رافع نياز مردم باشد و براى فرد و جامعه مفيد باشد، تحت علم نافع است.[50]
انسان اگر علم نافع اخذ كند آن علم تمام شؤونات او را دربرمى گيرد و به او حيات جاويدان مى دهد.[51]
در این زمینه امام کاظم علیه السلام در بیانی روشن ،خداشناسی، خودشناسی، فلسفه آفرینش انسان و موانع موجود در راه هدف را نافع ترین علوم برای بشر بر شمرده و می فرماید:« وجدت علم الناس فی اربع: اولها أن تعرف ربک؛ و الثانیه أن تعرف ما صنع بک؛ و الثالثه أن تعرف ما أراد منک؛ و الرابعه أن تعرف ما یخرجک من دینک؛[52] دانش و علومی را که مردم به آن نیاز دارند، در چهار چیز یافتم: اول این که خدای خودت را بشناسی؛ دوم بشناسی که خداوند با تو چه کار کرده است؛ سوم بشناسی که خداوند چه چیزی از تو می خواهد؛ و چهارم بشناسی که چه چیزی تو را از دینت خارج می کند». [53]
کلام آن حضرت نشان می دهد نافع بودن علم و مضر بودن آن برخاسته و منبعث از چهار ویژگی است که از جمله آن، خدا شناسی است؛ علم نه تنها با اصول خداشناسى منافات ندارد بلكه بهترين تكيه گاه و وسيله خداشناسى است [54]
در واقع علم بايد انسان را به خدا نزديك كند و در برابر عظمت او انسان را به خضوع و خشوع وادارد، اگر علمى انسان را از خدا دور سازد و او را به غرور وادارد، اين علم جز نامى از علم را يدك نمى كشد و از محتوى و ماهيت علم خالى و تهى است [55]
لذا ايمان به خدا نتيجه مستقيم علم است و با پيشرفت علوم، پايه خداشناسى محكم تر گشته و قدم به قدم با آن پيش مى رود، زيرا هر قدر كه علم قدم فراتر نهد، پرده تازه اى از اسرار آفرينش و نظم جهان هستى برداشته شده و ايمان ما را به نظام آن افزون تر مى كند و هر قدر كه نظم و دقت ساختمان اين كاخ با عظمت روشن تر شود، عظمت و قدرت سازنده آن هم، بيشتر آشكار خواهد شد.[56]
هم چنین «خودشناسى » دليل راه و كليد خداشناسى است.[57] در واقع يكى از دیگر پايه هاى اصلى علم آموزی و تكامل معنوى، خودشناسى و معرفة النفس است، و تا انسان اين مرحله دشوار و اين گردنه صعب العبور را پشت سر نگذارد، به هيچ يك از مقامات علمی و معنوى نايل نخواهد شد؛ به همين دليل، علماى بزرگ اخلاق تأكيد و اصرار زيادى بر اين دارند كه رهروان اين راه بايد به خود شناسى پردازند، و از اين امر حياتى غافل نشوند.[58]
مشكل ترين كارها همين شناخت خويش است، گاهى عالمی سال ها به فعالیت های علمی مشغول بوده، ولى خود را نشناخته، و در نتيجه خداى خود را نيز نشناخته است كه خودشناسى مقدمه خداشناسى است، در این بین موانع و حجاب هائى از جنس تکبر و غرور و خودبرتر بینی ، اجازه خودشناسى آنچنان كه بايد و شاید را نمى دهد، و عالمی که خود را نشناخته می تواند دیگران را اصلاح كند؟[59]
هم چنین علم طلبی غایتمندانه از دیگر ویژگی هایی است که در کلام امام کاظم علیه السلام مورد اشاره قرار گرفته است؛ لذاعلم حقیقی آن است که اهداف متعالی را براى انسان روشن كند تا در پرتو اين روشنايى، معلومات تنظيم شود، اگر مكتب علمی سر در گم باشد و هدفى منطقى را دنبال نكند طبعا علمى كه فرد عالم دنبال مى كند نافع نخواهد بود.[60]
در حقیقت عالمان واقعی می دانند در چه راهى سير مى كنند و براى چه آمده و به كجا مى روند، سپس پژوهش ها و تحقيقات خود را با همان هدف پى مى برند ؛ به عبارت ديگر جميع اعمال پرهيزكاران متكى بر ابعاد شناخت و علوم دريافتى آنها و همسو براى رسيدن به هدفى واحد و الهى است.[61]
از علوم دیگری که لازم است انسان بداند و از مهمترین و برترین علوم است، شناخت موانع حصول علم حقیقی است؛ اینکه انسان بداند که چه علل و عواملی سد راه او خواهد شد و اجازه نمیدهد او به کمال برسد و هدف آفرینش را تحقق بخشد و در مقام خلافت الهی قرار گیرد.[62]
این مسألۀ مهم یعنی علم حقیقی بر مدار بصيرت و دشمن شناسی استوار است؛ لذا علوم حقیقی بر آگاهی انسان مي افزايد و شخص در پرتو آن خداى خود را بهتر ميشناسد و عظمت و قدرت و آفرينش او را بيشتر درك ميكند، هر كشف تازه اى كه در دنياى علم بوقوع مى پيوندد صدها مرتبه استوارى ايمان انسان را زيادتر ميكند و آثار شرك و وسوسه هاى نهانى و دشمنان درونی و بیرونی را كه كم و بيش در باطن معتقدات ما و جوامع بشری وجود دارد از بين ميبرد و جاى آنرا به افكار عالى خداشناسى و توحيد مى بخشد! و اينچنين عالمانى مصداق روايت ارزشمند امام کاظم علیه السلام هستند. [63]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
[1] پيام قرآن ؛ ج 8 ؛ ص382.
[2] مشكات هدايت ؛ ص213.
[3] بحارالانوار؛ج1؛ ص 205 .
[4] پيام قرآن ؛ ج 10 ؛ ص265.
[5] تفسير نمونه ؛ ج 19 ؛ ص395.
[6] پيام قرآن ؛ ج 7 ؛ ص313.
[7] خدا را چگونه بشناسيم ؛ ص156.
[8] تفسير نمونه ؛ ج 19 ؛ ص396.
[9] سورۀ زمر؛ آیۀ9.
[10] پيام قرآن ؛ ج 1 ؛ ص199.
[11] همان.
[12] سورۀ تكاثر؛ آيه 7( تفسیر نمونه؛ ج 27، ص 308).
[13] لغات در تفسير نمونه ؛ ص659.
[14] سورۀ نحل؛ آيه 125(تفسیر نمونه؛ ج 11؛ ص 491)، سورۀ ص؛ آيه 20( تفسیر نمونه؛ ج 19؛ ص 258).
[15] همان؛ص240.
[16] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص513.
[17] سورۀ قصص؛آیۀ80.
[18] پيام قرآن ؛ ج 1 ؛ ص77.
[19] امام صادق عليه السلام مى فرمايد: از جمله سخنانى كه خداوند به موسى بن عمران فرمود اين بود:« ان عبادى الصالحين زهدوا فيها بقدر علمهم بى؛ بندگان صالح من به اندازه علمشان نسبت به من زهد در دنيا را پيشه كردند»( بحار الأنوار؛ ج 18؛ ص 339).
[20] پيام قرآن ؛ ج 1 ؛ ص75.
[21] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 1 ؛ ص164.
[22] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص512.
[23] ميزان الحكمة؛ ج 6؛ ص 500 روايت از امام على عليه السلام به نقل از بحارالانوار؛ ج 2؛ ص 27 و از امام صادق عليه السلام به نقل از بحار الانوار؛ ج 78؛ ص 193.
[24] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 1 ؛ ص164.
[25] گفتار معصومين(ع) ؛ ج 1 ؛ ص164.
[26] همان.
[27] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص513.
[28] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 1 ؛ ص165.
[29] همان.
[30] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص512.
[31] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص513.
[32] برگزيده تفسير نمونه ؛ ج 5 ؛ ص627.
[33] تفسير نمونه ؛ ج 17 ؛ ص354.
[34] همان ؛ ج 9 ؛ ص360.
[35] تفسير كبير؛ ج 18؛ ص 111.
[36] تفسير نمونه، ج 9، ص: 361.
[37] ميزان الحكمة؛ ج 6؛ ص 529 به نقل از بحارالانوار؛ ج 78؛ ص 333.
[38] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 1 ؛ ص165.
[39] لسان العرب؛ ماده «قلب».
[40] اصول كافى؛ج 1؛ كتاب العقل و الجهل؛ ح 11.
[41] تفسير نمونه، ج 22، ص: 285.
[42] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 1 ؛ ص165.
[43] «ان اعلم الناس بالله ؛ عالم ترين مردم به خدا»،( ميزان الحكمة؛ ج 6؛ ص 500 روايت از امام على عليه السلام به نقل از بحارالانوار؛ ج 2؛ ص 27 و از امام صادق عليه السلام به نقل از بحار الانوار؛ ج 78؛ ص 193.)
[44] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 1 ؛ ص165.
[45] مصباح الشريعه؛ ص 16.
[46] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج 1، ص 166.
[47] تفسير نمونه ؛ ج 2 ؛ ص391.
[48] همان ؛ ج 16 ؛ ص305.
[49] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج 7، ص: 538.
[50] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 1 ؛ ص161.
[51] همان ؛ ص162.
[52] بحارالانوار؛ ج۷۸؛ ص328.
[53] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 1 ؛ ص161.
[54] آفريدگار جهان ؛ ص217.
[55] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 1 ؛ ص164.
[56] آفريدگار جهان ؛ ص216.
[57] معماى هستى ؛ ص164.
[58] اخلاق در قرآن ؛ ج 1 ؛ ص326.
[59] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 2 ؛ ص130.
[60] همان ؛ ج 1 ؛ ص163.
[61] همان.
[62] همان.
[63] در جستجوى خدا ؛ ص175.