تاریخ فتح مکّه بسیار دقائق و ریزهکاری دارد،[1] ریزهکاریها و روشهای دقیق و حساب شدهای که از ظرافت خاصّی برخوردار و با شهامت و شجاعت و قاطعیت فوق العادهای آمیخته و از «مدیریت بینظیر و فرماندهی عظیم» پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم حکایت میکند.[2]
لذا باید بخوانیم و ببینیم آن حضرت با چه حلم و حوصلهای این شهر را گرفت و چگونه با فرمان عفو عمومی قلبها را تسخیر و به زیر نفوذ الله کشید.[3]
فتح مکّه در یک نگاه
خلاصه این ماجرا چنین بود: بعد از پیمان و صلح حدیبیه مشرکان مکّه دست به پیمانشکنی زدند، و آن صلح نامه را نادیده گرفتند، و بعضی از همپیمانان پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم را تحت فشار قرار دادند، همپیمانهای رسول اللَّه صلّى الله علیه وآله وسلّم به آن حضرت شکایت کردند. رسول اللَّه صلّى الله علیه وآله وسلّم تصمیم گرفت همپیمانان خود را یاری کند.
از سوی دیگر تمام شرائط برای برچیدن این کانون بتپرستی و شرک و نفاق که در مکّه به وجود آمده بود فراهم میشد، و این کاری بود که میبایست به هر حال انجام گیرد، لذا پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم به فرمان خدا آمادۀ حرکت به سوی مکّه شد.[4]
[آن حضرت قبل از هر چیز] جانشینی از خود بر مدینه گمارد و روز دهم ماه رمضان سال هشتم هجری به سوی مکّه حرکت کرد، و پس از ده روز به مکّه رسید.[5] و با طرح نقشۀ بسیار دقیقی با ده هزار سپاه آنچنان بر مکّه مسلط شد که تقریباً بدون درگیری در آن حرم امن الهی به مقصود خود رسید، و مرکز اصلی شرک و قدرت بر ضد اسلام پاکسازی شد.[6]
فتح مکّه در سه مرحله انجام گرفت: نخست مرحله مقدماتی یعنی فراهمکردن قوا و نیروی لازم، و انتخاب شرائط زمانی مساعد، و جمعآوری اطلاعات کافی از موقعیت دشمن و کم و کیف نیروی جسمانی و روحیۀ آنها بود. مرحلۀ دوم، مرحلۀ انجام بسیار ماهرانه و خالی از ضایعات فتح بود و بالاخره مرحلۀ نهایی، مرحلۀ پیامدها و آثار آن بود.[7]
پیشگویی قرآن از فتح مکّه
در قرآن کریم میخوانیم: «لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنینَ مُحَلِّقینَ رُؤُسَکمْ وَ مُقَصِّرینَ لا تَخافُونَ فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِک فَتْحًا قَریبًا؛ آنچه خداوند به پیامبرش در خواب الهام کرد راست است، بطور قطع داخل مسجد الحرام در حال امنیت و آرامش خواهید شد [و مراسم عمره را انجام داده] سرهای خود را تراشیده و تقصیر [که آخرین مراسم عمره است] انجام خواهید داد، و هیچ خوف و ترسی در آن موقع نخواهید داشت، و غیر از آن پیروزی نزدیک [دیگری] نصیب شما خواهد گردید».[8]
در این آیه با صراحت از دو حادثه پیشگویی شده است:
1. ورود به مکّه و انجام مراسم «عمره» در حال امنیت و آرامش و بدون خوف و ترس.
2. پیروزی و فتح دیگری بر دشمنان اسلام مقارن همین زمان.[9]
تجلّی حفظ نظام اجتماعی
برخلاف آنچه که دشمنان اسلام در تبلیغات خود بیان میکنند که اسلام به وسیلۀ نیروی نظامی و شمشیر پیشرفت کرد، ولی همانطور که از مستندات تاریخی برمیآید، اسلام فقط برای ازبینبردن موانع سر راه به جنگ متوسّل میشد و بهترین سند تاریخی برای مدّعای ما، فتح مکّه است که بدون درگیری و خونریزی فتح شد.[10]
در این میان، مسئلۀ کتمان سرّ در مسائل اجتماعی برای یک جامعه سرنوشتساز است و چه بسا افشای یک سرّ سبب حملۀ غافلگیرانۀ دشمن و ریختهشدن خونهای بیگناهان گردد.[11] به همین دلیل در حالات پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم نقل شده است: هنگامی که تصمیم بر غزوه و پیکاری با دشمن میگرفت کاملًا آن را پنهان میداشت. به عنوان نمونه، مسئلۀ فتح مکّه بود که رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم حدّاکثر پنهانکاری را در آن به خرج داد، که اگر این کار را نمیکرد و خبر به اهل مکّه میرسید آنها بسیج میشدند و خونهای زیادی در حرم امن خدا ریخته میشد. ولی پردهپوشی پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم بر این سرّ سبب شد که مکّه بدون هیچگونه مقاومت و خونریزی تسخیر شود و فصل تازهای در پیشرفت اسلام و بازگشت مخالفان به سوی حقّ گشوده گردد.[12]
یکی از فرماندهان عرب در کتاب خود درباره استفادۀ پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم از شیوههای جنگ روانی چنین مینویسد: «پیامبر اسلام صلّى الله علیه وآله وسلّم از شیوههای جنگ روانی در بزرگترین نبردها و غزوات خویش سود میجست تا آنجا که خود میفرمود: من با ایجاد رعب و ترس، پیروزی یافتم. در فتح مکّه نقش جنگ روانی در تحقّق پیروزی بر دشمن، بدون بهره گیری از سلاح و بدون خونریزی، به وضوح بر ما متجلّی میگردد».[13]
و یا در داستان فتح مکّه اگر آن زن (ساره) که از سوی دشمنان مأمور بود آمادگی مسلمانها را برای فتح مکّه به مشرکان قریش برساند، در کار خود موفق میشد مکّه به این آسانی فتح نمیشد، وای بسا خونهای زیادی از طرفین بر زمین میریخت. ولی تأکید پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم بر کنترل راهها و توقیفکردن آن زن مرموز و خبرچین سبب شد که لشکر عظیم اسلام ناگهان در کنار مکّه پیاده شد، و مشرکان که خود را در برابر عمل انجام شده یافتند، تسلیم شدند.[14]
گاهی یک جمله امّتی را نجات میدهد، مثلًا پیامبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم در فتح مکّه فرمود: «إذْهَبُوا فَأنْتُمُ الطُّلَقَاءُ؛ بروید که شما آزاد شدهاید». اگر این جمله را پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم نمیفرمود به جهت کینههای موجود، چنان خونریزی در حرم امن خدا به راه میافتاد که انتهایش معلوم نبود، ولی این جمله موجب شد که «یدْخُلُونَ فِی دِینِ اللّهَ أفْوَاجَاً» و فوجفوج اسلام را پذیرفتند.[15]
نفی ماکیاولیسم در تعامل با دشمن شکستخورده
در تاریخ زندگی پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم نوشتهاند که هنگام فتح مکّه یکی از فرماندهان لشکرش شعاری داد که «امروز روز انتقام و ذلّت دشمنان ماست»، پیامبر پس از برکناری آن فرمانده دستور داد شعاری دهند که «امروز روز عفو و گذشت و عزت آنهاست».[16]
[در سیرۀ نبوی] اجتناب و پرهیز او از وسائل غیر انسانی و نادرست به اندازهای بود که حتی اگر مقدمات آن از طرف دیگران نیز فراهم شده بود، آن را برهم میزد، هر چند به سود او بود، و مردم را به واقعیات آشنا میساخت.[17]
در واقع آن حضرت در پیشبرد هدفش از وسایلی استفاده میکرد که مشروع و مطابق خِرد بوده است نه همچون پیامبران دروغین و افرادی که به دروغ خود را مصلح مینامیدند و برای پیشبرد نقشۀ خود استفاده از هرگونه وسیلهای را تجویز میکنند.[18]
رسول مهربانی و صلح
پیروزی پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم هرچند با تأیید و امداد الهی بود، ولی از نظر ظاهری عوامل متعدّدی داشت که یکی از مهمّترین آنها جاذبۀ اخلاقی آن حضرت بود. آنچنان صفات عالی انسانی و مکارم اخلاق در او جمع بود که دشمنان سرسخت را تحت تأثیر قرار میداد و به تسلیم وامیداشت و دوستان را سخت مجذوب خود میساخت.[19]
حسن خلق، و حوصلۀ عجیب، و گذشت و جوانمردی او، و خلاصه صفاتی که شایستۀ یک رهبر بزرگ است از خلال حوادث فتح مکّه به خوبی میتوان دریافت.[20] حتّی اگر این را معجزۀ اخلاقی پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم بنامیم اغراق نگفتهایم.[21]
او پیامبری بود که شکمبه شتر و خاکروبه به سرش ریختند، و سنگ به قدمش زدند، و در برابر همۀ اذیتها فقط دعا میکرد، او کسی بود که به دیدن و عیادت یهودیای رفت که همه روزه خاکروبه به سرش میریخت.[22]
او کسی بود که بزرگترین دشمن خود ابوسفیان، آتشافروز جنگهای خطرناک ضدّ اسلامی را بخشید و خانۀ او را به هنگام فتح مکّه پناهگاه و امانگاه برای کسانی که محل امنی میجستند، قرار داد. و مکیان را که مرتکب هزاران جنایت بر ضدّ او و دوستانش شده بودند، به یک بار مورد عفو عمومی قرار داد و این کانون جنگافروزی و دشمنی و بتپرستی را به کانونی از توحید و صلح و آرامش مبدل ساخت.[23]
درحالیکه آنها قاتلان اصحاب و یاران پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم بودند و در سیزده سال که حضرت در مکّه بود ظلم و جنایت فراوانی در حقش روا داشتند و در سالیانی که در مدینه بود آتش جنگهایی بر ضدّش برافروختند؛ ولی حضرت با یک فرمان عمومی، همه را عفو کرد و حتی «وحشی» قاتل معروف عمویش «حمزه» را که جنایتی بسیار وحشتناک انجام داده بود بعد از پذیرش اسلام بخشید.[24]
آری «عفو» اصل است و قصاص استثنائی در این اصل است؛ شاخۀ اصلی عفو و شاخۀ فرعی انتقام است، و عمل به اصل مقدم بر فرع است و تاریخ [مجسم] عفو را باید در اسلام ملاحظه کرد، که پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم با همین عفو خصوصاً در فتح مکّه چه کرد، ظاهراً مکّه را لشکر ده هزار نفری فتح کرد، ولی باطن آن را و قلب مردم آن را «عفو» فتح کرد.[25]
گواه حقانیّت پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم
تا پیش از فتح مکّه در دل سادهلوحان قریش تهمتهای ناروا وجود داشت؛[26] طبق بعضی از روایات، اعراب معتقد بودند اگر پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم مکّه را فتح کند و بر آن مسلط گردد، این دلیل بر حقانیت اوست، چراکه اگر بر حقّ نباشد خدا چنین اجازهای را به او نمیدهد، همانگونه که به لشکر عظیم «ابرهه» اجازه نداد، به همین دلیل بعد از فتح مکّه مشرکان عرب گروهگروه وارد اسلام شدند.[27]
این فتح عظیم تمام آن نسبتها را باطل کرد و دامن مقدّس این منجی جهان را از آنها پاک ساخت[28] تا افراد گمان نکنند خداوند یارانش را تنها میگذارد (پاکی از این نقص) و نیز بدانند که خداوند بر انجام وعده هایش تواناست (موصوفبودن به این کمال) و نیز بندگان به نقص خود در برابر عظمت او اعتراف کنند.[29]
بدیهی است اگر وضع به همان صورت پیش از فتح مکّه باقی میماند و پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم در صحنۀ مبارزه پیشرفت نمیکرد، تهمتها نیز ادامه مییافت. لیکن در پرتو این پیروزی دهان دروغ پردازان بسته شد. دیگر به سبب این پیروزی چشمگیر نمیتوان او را مجنون و دیوانه و یا ساحر و کاهن خواند؛ زیرا شخصی که دارای نقایص فکری و روحی باشد، نمیتواند چنین انقلابی بکند.[30]
بیعت با پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم
بر خلاف گفتۀ بیخبران یا مغرضانی که میگویند اسلام برای نیمی از جامعۀ انسانی یعنی زنان، ارزشی قائل نشده و آنها را به حساب نیاورده است، دقیقا آنها را در مهمّترین مسائل به حساب آورده است، از جمله مسئلۀ «بیعت» است که یک بار در حدیبیه - در سال ششم هجرت - و یک بار در فتح مکّه انجام گرفت، و آنها نیز دوش به دوش مردان در این پیمان الهی وارد شدند، و حتی شرائط بیشتری را نسبت به مردان پذیرا گشتند، شرائطی که هویت انسانی زن را زنده میکرد، و او را از اینکه تبدیل به متاع بیارزش یا وسیلهای برای کامجویی مردان بو الهوس گردد نجات میداد.[31]
اما چگونگی «بیعت» بطور کلی از این قرار بوده که بیعتکننده دست به دست بیعتشونده میداده و با زبان حال یا قال اعلام اطاعت و وفاداری مینمود، و گاه در ضمن بیعت، شرائط و حدودی برای آن قائل میشد، مثلا بیعت تا پای مال، یا تا سر حدّ جان.
پیامبر اسلام بیعت زنان را نیز میپذیرفت، اما نه از طریق دستدادن، بلکه چنانکه در تواریخ آمده، دستور میداد ظرف بزرگی از آب حاضر کنند، او دست خود را در یک طرف ظرف فرو میبرد، و زنان بیعتکننده در طرف دیگر.[32]
آزادی در پذیرش دین
بعد از پیروزی، پیامبر مردم را مجبور به گرویدن به اسلام نکرد، بلکه فرمود: سه جا نقطۀ امن است، اوّل کسانی که وارد مسجد الحرام شوند؛ دوم کسانی که وارد خانه ابوسفیان شوند و سوم کسانی که در خانه خود بمانند و اسلحه را زمین بگذارند. پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم فقط بتها را شکست اما اجبار به ترک بت پرستی هم نکرد.[33]
وفای به عهد و پیمان
در روز فتح مکّه بسیاری از پیمانهایی که مسلمانان با کافران داشتند به قوّت خود باقی بود و مشرکان مجاز بودند که مانند جاهلیت رسوم حج را به جا آورند.[34]
اعدام غارتگر بیت المال
در فتح مکّه با اینکه پیامبر صلی الله علیه وآله عفو عمومی دادند،[35] با این حال چند نفر را از این عفو عمومی استثنا فرمود و دستور داد هر کجا آنها را بیابند به قتل برسانند. یکی از آنها ابن خطل بود، و گناهش این بود که هنگامی که اسلام آورد و به مدینه هجرت کرد، پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم او را مأمور جمعآوری زکات کرد، و کسی از طایفه خزاعه را همراه او فرستاد، او مقدار قابل ملاحظهای زکات جمعآوری کرد، ولی رفیقش را کشت، و اموال را با خود برداشت و به مکّه برگشت. هنگامی که قریش سؤال کردند چرا برگشتی؟ گفت: آیینی بهتر از آیین شما نیافتم و کنیزان خوانندهای داشت، و اشعاری در هجو پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم میگفت و به آنها میداد تا به آواز بخوانند و جلساتی تشکیل میداد و بتپرستان در آن شرکت میکردند و در آن مجلس آواز میخواندند و شراب مینوشیدند. از آنجا که این مرد وقاحت و بیشرمی را به حدّ نهایت رسانده بود، و خیانت در بیت المال سبب ارتداد او و بازگشت به بتپرستی و هتک و توهین نسبت به اسلام و پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم شده بود، چنین دستوری را دربارۀ او صادر کرد. او به پردههای کعبه پناه برد - از آنجا که کعبه پناهگاه اینگونه جنایتکاران نیست - او را بیرون کشیدند و کشتند.[36]
این تعبیرات شدید و سخنان تکان دهنده نشان میدهد علیرغم اینکه گروهی از مردم خیانت به بیت المال مسلمین را سهل و ساده میشمردند، از بزرگترین خیانت ها و کیفر آن از شدیدترین کیفرها است.[37]
سخن آخر (فتح مکّه، بزرگترین پیروزی اسلام)
فتح مکّه فصل جدیدی در تاریخ اسلام گشود، و مقاومتهای دشمن را بعد از حدود بیست سال درهم شکست؛[38] چراکه مرکز اصلی شرک متلاشی شد، بتها از میان رفت، امید بتپرستان به یأس و نومیدی مبدل گشت، و موانعی که بر سر راه ایمان مردم به اسلام وجود داشت، برچیده شد.
به همین دلیل فتح مکّه را باید مرحلۀ تثبیت اسلام، و استقرار آن در جزیرة العرب، و سپس در جهان دانست.[39] برخورد محبّتآمیز و توأم با عفو و إغماض و گذشت پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم با مشرکان مکّه، سبب شد که مردم بطور گسترده از اسلام استقبال نموده و گروهگروه به اسلام روی آورند و نبوّت پیامبر اسلام صلّى الله علیه وآله وسلّم را بپذیرند.[40]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
منابع:
1. تفسیر نمونه
2. قرآن و آخرین پیامبر : تجزیه و تحلیل مستدل و گستردهای درباره عظمت و اعجاز قرآن از دریچههای گوناگون
[1] والاترین بندگان، ص47.
[2] مدیریت و فرماندهى در اسلام، ص40.
[3] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج2، ص43.
[4] تفسیر نمونه، ج27، ص403.
[5] همان، ص404.
[6] کامل، ج1، ص609، و سیره ابن هشام، ج4، ص31، و طبرى، ج2، ص323؛ (پیام قرآن ، ج8 ، ص35).
[7] تفسیر نمونه، ج27، ص403.
[8] فتح، آیه27.
[9] قرآن و آخرین پیامبر: تجزیه و تحلیل مستدل و گسترده اى درباره عظمت و اعجاز قرآن از دریچه هاى گوناگون، ص286.
[10] گفتار معصومین علیهم السلام، ج2، ص79.
[11] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج13، ص324.
[12] همان، ج12، ص59.
[13] پیامبر و آئین نبرد، ترجمه فارسى ص 515 و 516؛ (مدیریت و فرماندهى در اسلام، ص40).
[14] اخلاق در قرآن، ج3، ص368.
[15] مشکات هدایت، ص149.
[16] عقیده یک مسلمان، ص153.
[17] قرآن و آخرین پیامبر: تجزیه و تحلیل مستدل و گسترده اى درباره عظمت و اعجاز قرآن از دریچه هاى گوناگون، ص327.
[18] عقیده یک مسلمان، ص153.
[19] انوار هدایت، مجموعه مباحث اخلاقى، ص237.
[20] قرآن و آخرین پیامبر: تجزیه و تحلیل مستدل و گسترده اى درباره عظمت و اعجاز قرآن از دریچه هاى گوناگون، ص315.
[21] انوار هدایت، مجموعه مباحث اخلاقى، ص238.
[22] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج2، ص44.
[23] قرآن و آخرین پیامبر : تجزیه و تحلیل مستدل و گسترده اى درباره عظمت و اعجاز قرآن از دریچه هاى گوناگون، ص316.
[24] استیعاب، ج4، ص1564 شرح حال «وحشى بن حرب»؛ (پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج13، ص515).
[25] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج2، ص443.
[26] پاسخ به پرسش هاى مذهبى، ص562.
[27] تفسیر نمونه، ج27، ص394.
[28] پاسخ به پرسش هاى مذهبى، ص562.
[29] تفسیر نمونه، ج27، ص400.
[30] پاسخ به پرسش هاى مذهبى، ص562.
[31] تفسیر نمونه، ج24، ص 48.
[32] تفسیر نمونه، ج22، ص70.
[33] گفتار معصومین علیهم السلام، ج2، ص79.
[34] پاسخ به پرسش هاى مذهبى، ص192.
[35] در کتب تاریخى نام آنها ذکر شده از جمله در کتاب «السیرة النبویة لابن هشام، ج4»؛ (اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج2، ص47).
[36] شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 18، ص14 و 15.
[37] اخلاق در قرآن، ج3، ص198.
[38] تفسیر نمونه ، ج27، ص403.
[39] همان، ص399.
[40] آیات ولایت در قرآن، ص333.