هتک حرمت خانۀ حضرت زهرا سلام الله علیها در منابع اهل سنت از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه العالی

هتک حرمت خانۀ حضرت زهرا سلام الله علیها در منابع اهل سنت از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه العالی


فاطمه سلام الله علیها در لسان رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم / هتک حرمت خانه ی فاطمه زهرا سلام الله علیها / ریشه عداوت با فاطمه زهرا سلام الله علیها / ابن ابى شیبه در کتاب «المصنّف» / ابن عبد ربه و کتاب «العقد الفرید» / طبرى و تاریخ او / بلاذرى در کتاب «انساب الاشراف» / یورش انجام گرفت! / ابن حجر و «لسان المیزان» /  باز هم ابن عبد ربّه و «عقد الفرید» / مسعودى و «مروج الذهب» / مبرّد در کتاب «کامل» /  ذهبى و کتاب «میزان الاعتدال» / مقاتل بن عطیه و کتاب «الامامة و الخلافة» / شهادت فاطمه سلام الله علیها افسانه نیست‌

از جمله حوادث بسیار اسف ‏انگیزى که پس از مدّت کوتاهى از رحلت پیامبر رخ داد، هجوم‏ به خانه زهرا علیها السلام، آتش زدن در خانه، اسقاط جنین آن حضرت و بردن امام را به زور به سوى مسجد براى بیعت است.[1]

حق نشناسان در زمان کوتاهى بعد از رحلت پیامبر چه مصائبى بر اهل بیت علیهم السلام او و عزیزترین عزیزانش وارد کردند، مصائبى که على علیه السلام را که کوه شکیبایى و استقامت بود به لرزه درآورد و همچون مادر جوان مرده به گریه و ناله واداشت و عجب اینکه مدارک این تهاجم بى ‏رحمانه بر بیت وحى، در کتب اهل سنّت نیز به صورت گسترده آمده است.[2]

فاطمه سلام الله علیها در لسان رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم

دخت گرامى پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم از مقام والایى برخوردار بود. سخنان رسول گرامى صلّی الله علیه وآله وسلّم در حقّ دخترش حاکى از عصمت و پیراستگى او از گناه است، آنجا که درباره او می فرماید:

«فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنّی فَمَنْ أَغْضَبَها أَغْضَبَنی‏؛[3] فاطمه پاره تن من است، هرکس او را به خشم آورد مرا خشمگین کرده است». ناگفته پیداست که خشم رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم مایه اذیت و ناراحتى اوست و سزاى چنان شخصى در قرآن کریم چنین بیان شده است: «وَ الَّذِینَ یؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ؛[4] آنان که رسول خدا را آزار دهند، براى آنان عذاب دردناکى است».

چه دلیلى استوارتر بر فضیلت و عصمت او که در حدیث دیگرى رضاى وى در گفتار پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم مایه رضاى خدا، و خشم او مایه خشم خدا معرّفى گردیده است، می فرماید:

«یا فاطِمَةُ إِنَّ اللهَ یَغْضِبُ لِغَضَبِکِ وَ یَرْضى لِرِضاکِ؛‏[5] دخترم فاطمه! خدا با خشم‏ تو خشمگین، و با خشنودى تو، خشنود می شود».

به سبب داشتن چنین مقامى والا، او سرور زنان جهان است، و پیامبر در حق او چنین فرموده: «یا فاطِمَةُ! أَلا تَرْضینَ أنْ تَکُونَ سَیِّدَةَ نِساءِ الْعالَمینَ، وَ سَیِّدَةَ نِساءِ هذِهِ الاُمَّةِ وَ سَیِّدَةَ نِساءِ الْمُوْمِنینَ‏؛[6] دخترم فاطمه! آیا به این کرامتى که خدا به تو داده راضى نمی شوى که تو، سرور زنان جهان و سرور زنان این امّت و سرور زنان با ایمان باشى».[7]

هتک حرمت خانه فاطمه زهرا سلام الله علیها

با این همه سفارش هاى مؤکد، متأسفانه برخى حرمت آن را نادیده گرفته، و به هتک آن پرداختند، و این مسئله ‏اى نیست که بتوان بر آن پرده ‏گذاشت.

در این مورد نصوصى را از کتاب اهل سنّت نقل می کنیم، تا روشن شود مسئله هتک حرمت خانه زهرا علیها السلام و رویدادهاى بعدى، امرى تاریخى و مسلّم است؛ نه یک افسانه! و با اینکه در عصر خلفا سخت گیری فوق العاده ‏اى نسبت به نگارش فضایل و مناقب اهل بیت علیهم السلام در کار بود، ولى به حکم اینکه «حقیقت شیء نگهبان آن است»، این حقیقت به طور زنده در کتاب هاى تاریخى و حدیثى محفوظ مانده است. در نقل مدارک، [توجه به اسناد] قرن هاى نخستین در نظر می گیریم، تا برسد به نویسندگان عصر حاضر.[8]

ریشه عداوت با فاطمه زهرا سلام الله علیها

یکى از مهم ترین پیامد هاى سقیفه، شکسته شدن حرمت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم بود. در سقیفه سخنان صریح پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم در نصب على علیه السلام براى خلافت و رهبرى امّت به فراموشى سپرده شد و ابّهت حضرت در میان امّت شکسته شد.

طبیعى بود که اهل‏بیت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم و مؤمنان راستین زیر بار این خواسته ناروا نروند و در نتیجه با مقاومت دستگاه خلافت مواجه شوند که این خود به شکسته شدن بیشتر حرمت خاندان پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم دامن می زد و آن را در میان امّت رسمیت می بخشید.

دستگاه خلافت که جایگاه خویش را با برافروختن آتش تعصّب قبیله‏اى به چنگ آورده بود، براى حفظ آن جایگاه تا بدانجا پیش رفت که به خانه وحى و رسالت‏ یورش برد. چیزى که تا چند صباح قبل از آن، حتّى به مخیله هیچ مسلمانى خطور نمی کرد.[9]

الف) ابن ابى شیبه در کتاب «المصنّف»

این بخش از تاریخ حاکى از آن است که اخذ بیعت براى خلیفه با تهدید و ارعاب صورت می پذیرفت امّا اینکه این ‏گونه بیعت چه ارزشى دارد؟ قضاوت آن با خوانندگان است.[10]

می دانیم که پس از داستان سقیفه تعدادى از بزرگان اسلام از بیعت‏ با ابوبکر امتناع کرده بودند. آنان که افرادى چون زبیر، عبّاس بن عبدالمطلّب، عتبة بن ابولهب، سلمان‏ فارسى، ابوذر غفارى، عمّار بن یاسر، مقداد بن اسود، براء بن عازب و ابىّ بن کعب در جمع آنان دیده می شدند، همگى در منزل حضرت فاطمه علیها السلام جمع شده بودند.[11]

ابو بکر ابن ابى شیبه (159- 235) مؤلف کتاب «المصنّف» به سندى صحیح چنین نقل می کند:... عمر بن خطّاب گفت: اى دختر رسول خدا... سوگند به خدا اگر این افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند.[12]

ب) ابن عبد ربه و کتاب «العقد الفرید»

«ابن عبد ربّه» دانشمند معروف اهل سنّت نقل می کند: «ابوبکر، عمر را فرستاد و به او گفت: اگر آنان از بیعت امتناع کردند با آنان بجنگ! وى با مشعلى از آتش به خانه حضرت فاطمه زهرا علیها السلام آمد تا آن را بسوزاند. فاطمه علیها السلام جلو آمد و گفت: اى زاده خطّاب! آیا آمدى تا خانه ما را بسوزانى؟ گفت: آرى. مگر آنکه چون بقیه امّت با ابوبکر بیعت کنید!».[13]

ج) طبرى و تاریخ او

طبری در تاریخ‏ خود و ابن‏ اثیر در کامل تصریح کرده ‏اند که جمعیت انصار که در سقیفه بنى ساعده گرد آمده بودند یا گروهى از آن ها در برابر پیشنهاد عمر نسبت براى بیعت با ابوبکر گفتند: «لَا نُبَایعُ إِلَّا عَلِیا؛ ما تنها با على بیعت می کنیم».

این در حالى بود که على علیه السلام و بنى هاشم و از جمله زبیر و همچنین گروه دیگرى از مهاجران در سقیفه حاضر نبودند.

طبرى بعد از ذکر این مطلب می گوید: بعد از این جریان عمر به سراغ منزل على علیه السلام آمد و در آنجا طلحه و زبیر و گروهى از مهاجران حضور داشتند،[14] آنگاه به آنان گفت: «وَ اللَّهِ لَنُحْرِقَنَّ عَلَیکمْ أَوْ لَتَخْرُجُنَّ الَى الْبَیعَةِ؛ به خدا سوگند این خانه را با شما آتش می زنیم یا بیرون آیید و بیعت کنید».[15]

و از جمله کسانى که با عمر در این حمله به خانه امیر مؤمنان على علیه السلام همراه بودند، اسید بن حضیر و سلمة بن اسلم بودند.[16]

دیگر اینکه جمعى از انصار که در بیعت با ابوبکر پیشقدم شدند هر کدام بعداً به مقامى رسیدند، از جمله بشیر بن سعد بود که جزو مشاوران عالى خلیفه شد، و دیگر اسید بن حضیر که سرپرست نیروى انتظامى مدینه شد، سوم سلمة بن اسلم بود که به مقام معاونت اسید رسید.[17]

د) بلاذرى در کتاب «انساب الاشراف»

«بلاذرى» نیز در «انساب الاشراف» نقل می کند: حضرت زهرا علیها السلام رو به عمر بن خطّاب کرد و فرمود: «یابْنَ الْخَطَّابِ! أَتُراک مُحْرِقاً عَلَىَّ بابِی؟ قالَ: نَعَمْ وَ ذلِک أَقْوى فِیما جاءَ بِهِ أَبُوک‏؛ اى فرزند خطّاب! آیا می خواهى در خانه مرا آتش بزنى؟ پاسخ داد: آرى. [مصلحت] این کار براى آنچه پدرت آورده مهم ‏تر است».[18]

دامنه این هتک حرمت‏ ها که ریشه در سقیفه داشت، تا بدانجا کشیده شد، که وقتى امیرمؤمنان علیه السلام را براى بیعت نزد ابوبکر آورده بودند، آن حضرت فرمود: اگر بیعت نکنم شما چه می کنید؟ گفتند: به آن خدایى که جز او معبودى نیست، سرت را از بدنت جدا خواهیم کرد![19]

پرواضح بود که این حرمت شکنى ‏ها، آن هم از سوى کسانى که سال ‏ها محضر پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم را مستقیماً درک کرده، و از این جهت براى خویش وجهه و اعتبارى کسب نموده بودند، می توانست تا چه میزان مورد سوء استفاده فرصت طلبانى چون «بنى ‏امیه» قرار گیرد، و آینده اسلام را در کابوس حوادث دردناکى فرو برد و نتایج شومى را براى آیندگان به بار آورد.[20]

یورش انجام گرفت!

تا اینجا بخشى که در آن تصریح به تصمیم به هتک حرمت شده است بیان گردید،[21] گروهى که نخواستند و یا نتوانستند دنباله فاجعه را به طور روشن منعکس کنند، در حالى که برخى دیگر به اصل فاجعه؛ یعنى یورش به خانه و ... اشاره نموده‏ اند و اینک مدارک یورش و هتک حرمت به خانه حضرت فاطمه علیها السلام[22] که حاکى از جامه عمل پوشاندن به این نیت شوم است، می پردازیم! مبادا تصور شود که قصد آنها تنها ارعاب و تهدید بود تا على علیه السلام و یارانش را مجبور به بیعت کنند، و هدف عملى ساختن چنین تهدیدى را نداشتند.[23]

ه) ابن حجر و «لسان المیزان»

ذهبى در میزان الاعتدال[24] و ابن حجر در لسان المیزان[25] در شرح حال علوان بن داود روایت کردند که ابوبکر در آن بیمارى که به مرگش منتهى شد، گفت: «وَدِدْتُ أَنِّی لَمْ‏ أَکشِفْ‏ بَیتَ‏ فاطِمَةَ وَ تَرَکتُهُ وَ إِنْ أَغْلَقَ عَلَى الْحَرْبِ؛ دوست داشتم که خانه فاطمه را به زور باز نمی کردم، گرچه براى جنگ بر ضدّ ما بسته شده بود».[26]

و) باز هم ابن عبد ربّه و «عقد الفرید»

ابن عبد ربّه اندلسى مؤلف کتاب العقد الفرید (م 463) در کتاب خود از عبد الرحمن بن عوف نقل می کند: «من در بیمارى ابى بکر بر او وارد شدم تا از او عیادت کنم، او گفت: آرزو می کنم که اى کاش سه چیز را انجام نمی دادم و یکى از آن سه چیز این است: «وَدَدْتُ أنّی لَمْ أکْشِفُ بَیْتَ فاطِمَةَ عَنْ شیءٍ وَإنْ کانُوا أَغْلَقُوهُ عَلَى الْحَرْبِ؛ اى کاش خانه فاطمه را نمی گشودم، هرچند آنان براى نبرد در خانه را بسته بودند».[27]

ز) مسعودى و «مروج الذهب»

مسعودى (م 325) در مروج الذهب می نویسد: «آنگاه که ابو بکر در حال احتضار بود چنین گفت: سه چیز انجام دادم و تمنّا می کردم که اى کاش انجام نمی دادم؛ یکى از آن سه چیز این بود: «فَوَدَدْتُ أنّی لَمْ أَکُنْ فَتَّشْتُ بَیْتَ فاطِمَةَ وَ ذَکَرَ فی ذلِکَ کَلامآ کَثیرآ!؛ آرزو می کردم که اى کاش حرمت خانه زهرا را هتک نمی کردم. وى در این مورد سخن زیادى گفته است!!».[28]

مسعودی با اینکه‏ نسبت‏ به‏ اهل‏ بیت‏ گرایش های موافقى دارد؛ ولى اینجا از بازگویى سخن خلیفه خوددارى کرده و با کنایه رد شده است. البتّه سبب را خدا می داند، بندگان خدا هم اجمالا می دانند![29]

ح) مبرّد در کتاب «کامل»

ابن ابى الحدید می نویسد: محمد بن یزید بن عبد الاکبر بغدادى (210- 285) ادیب، و نویسنده معروف و صاحب آثار مشهور، در کتاب الکامل، از عبد الرحمن بن عوف داستان آرزوهاى خلیفه را می نویسد، و چنین یادآور می شود: «وَدَدْتُ أنّی لَمْ أکُنْ کَشَفْتُ عَنْ بَیْتِ فاطِمَةَ وَ تَرَکْتُهُ وَ لَوْ أُغْلِقَ عَلَى الْحَرْبِ».[30]

ط) ذهبى و کتاب «میزان الاعتدال»

ذهبى در کتاب میزان الاعتدال از محمّد بن احمد کوفى حافظ نقل می کند که در محضر احمد بن محمّد معروف به ابن ابى دارم، محدّث کوفى (م 357)، این خبر خوانده شد: «إنّ عُمَرَ رَفَسَ فاطِمَةَ حَتّى أسْقَطَتْ بِمُحْسِنٍ؛ عمر لگدى بر فاطمه زد و او فرزندى که در رحم به نام محسن داشت سقط کرد!».[31]

ی) مقاتل بن عطیه و کتاب «الامامة و الخلافة»

این بحث را با حدیث دیگرى از مقاتل ابن عطیّه در کتاب الامامة و الخلافة پایان مى دهیم، [هر چند هنوز ناگفته ها بسیار است!].

او در این کتاب چنین مى نویسد :«إنّ أبابکر بَعْدَ ما أَخَذَ الْبَیْعَةَ لِنَفْسِهِ مِنَ النّاسِ بِالإرْهابِ وَ السَّیْفِ وَ الْقُوَّةِ أرْسَلَ عُمَرَ وَ قُنْفُذآ وَ جَماعَةً إلى دارِ عَلىٍّ وَ فاطِمَةَ سلام الله علیها وَ جَمَعَ عُمَرُ الْحَطَبَ عَلى دارِ فاطِمَةَ وَ أَحْرَق بابَ الدّارِ!...؛ هنگامى که ابوبکر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت، عمر و قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه سلام الله علیها فرستاد. عمر هیزم جمع کرد و درِ خانه را آتش زد...».

در ذیل این روایت، تعبیرات دیگرى است که قلم از بیان آن عاجز است.[32]

سخن آخر:  شهادت فاطمه سلام الله علیها افسانه نیست

این تعبیرات به خوبى نشان می دهد که تهدید هاى عمر عملى شد و در خانه را به زور، یا با آتش زدن، گشودند.[33]

با این همه مدارک روشن که از منابع اهل سنّت نقل شده و ثابت می کند شهادت بانوى اسلام یک واقعیّت انکار ناپذیر تاریخى است، باز بعضى از آنان تعبیر «افسانه شهادت» را به کار می برند و این حادثه تلخ را ساختگى می پندارند! اگر اصرار آنها بر نفى این حقایق نبود ما نیز بحث را این مقدار گسترش نمی دادیم.[34]

پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
 makarem.ir

منبع: پیام امام امیر المومنین علیه السلام


[1] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏8، ص38.

[2] همان، ص39.

[3] فتح البارى در شرح صحیح بخارى، ج7، ص84 و نیز بخارى این حدیث را در بخش علامات نبوّت، ج6، ص491، و در اواخر مغازى، ج8، ص110 آورده است.

[4] توبه، آیه61.

[5] مستدرک حاکم، ج3، ص154، مجمع الزوائد، ج9، ص203 و حاکم در کتاب مستدرک احادیثى مى‏ آورد که جامع شرایطى است که بخارى و مسلم در صحت حدیث، آن ها را لازم دانسته ‏اند.

[6] مستدرک حاکم، ج3، ص156.

[7] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏8، ص4.

[8] همان، ص42.

[9] عاشورا ریشه ‏ها، انگیزه ‏ها، رویدادها، پیامدها، ص118.

[10] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏8، ص47.

[11] عاشورا ریشه ‏ها، انگیزه ‏ها، رویدادها، پیامدها، ص117.

[12] مصنف ابن ابى شیبه، ج8، ص572، کتاب المغازى. پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏8، ص43.

[13] «إِنَّ أَبابَکْر بَعَثَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ لِیَخْرُجَهُمْ مِنْ بَیْتِ فاطِمَةَ علیها السلام وَ قالَ لَهُ: إِنْ أَبَوْا فَقاتِلْهُمْ! فَأَقْبَلَ بِقَبَسٍ مِنْ نارٍ عَلى أَنْ یَضْرِمَ عَلَیْهِمْ فَلَقِیَتْهُ فاطِمَةُ علیها السلام فَقالَتْ: یَابْنَ الْخَطَّابِ أَجِئْتَ لَتُحْرِقَ دارَنا؟ قالَ: نَعَمْ أَوْ تَدْخُلُوا فِیما دَخَلَتْ فِیهِ الْأُمَّةُ». (عقد الفرید، ج4، ص259-260). همچنین رجوع کنید به: الامامة و السیاسة، ج1، ص30، انساب الاشراف، «باب امر السقیفة»، با تحقیق دکتر زکّار و دکترزرکلى، ج2، ص268.

[14] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏9، ص414.

[15] «أَتى عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ مَنْزِلَ عَلِىٍّ وَ فِیهِ طَلْحَةُ وَ الزُّبَیْرُ وَ رِجالٌ مِنَ الْمُهاجِرِینَ. فَقالَ: وَاللَّه لَاحْرِّقَنَّ عَلَیْکُمْ أَوْ لَتَخْرُجَنَّ الَى الْبَیْعَةِ». (تاریخ طبرى، ج2، ص443)؛ (عاشورا ریشه‏ ها، انگیزه‏ ها، رویداد ها، پیامد ها، ص118).

[16] سفینة البحار، ماده اسد.

[17] به کتاب الامامة والسیاسة، ص9 به بعد مراجعه شود؛ (پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏9، ص414).

[18] انساب الأشراف، ج2، ص268، «باب امر السقیفه».

[19] «فَاخْرَجُوا عَلِیّاً وَ مَضَوْا بِهِ إِلى أَبِی بَکْرٍ فَقالَ: إِنْ لَمْ أَفْعَلْ فَمَهْ؟ قالُوا: اذاً وَاللَّهِ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ نَضْرِبُ عُنُقَکَ». (الامامة و السیاسة، ج1، ص30- 31، «باب کیف کانت بیعة على ابن ابى طالب علیه السلام»).

[20] عاشورا ریشه ‏ها، انگیزه‏ ها، رویداد ها، پیامد ها، ص119.

[21] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏8، ص47.

[22] همان، ص48.

[23] همان، ص47.

[24] ر.ک: ج 3، ص108.

[25] ر.ک: ج4، ص189.

[26] طبرى در تاریخش (ج2، ص619) نیز آن را روایت کرده است و نیز در الامامة و السیاسة، ج1، ص36 و مروج الذهب، ج2، ص301 آمده است؛ (عاشورا ریشه ‏ها، انگیزه‏ ها، رویداد ها، پیامد ها، ص118).

[27] عقد الفرید، ج4، ص93، چاپ مکتبة الهلال؛ (پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏8، ص50).

[28] مروج الذهب، ج2، ص301، چاپ دار الاندلس، بیروت.

[29] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏8 ، ص51.

[30] شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج2، ص46 و 47، چاپ مصر؛ (پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏8، ص50).

[31] میزان الاعتدال، ج1، ص139، شماره 552؛ (پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏8 ، ص51).

[32] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏8، ص53.

[33] همان، ص49.

[34] همان، ص53.

captcha