درباره جهاد، سخن بسیار زیاد است، به ویژه در آیات قرآن مجید و روایات اهمّیتى به جهاد داده شده است که به کم تر چیزى داده شده، به خصوص اگر جهاد را به معناى گسترده و در مورد جهاد با دشمن درون و بیرون تفسیر کنیم که تمام برنامه هاى الهى و دینى را فرا می گیرد.
با توجه به این مسئله مهم، ما هم مجال زیادى داریم که در این باره، بحث هاى زیادى داشته باشیم و آنچه را که در اینجا به عنوان اصول اساسى [است] یادآور شویم.[1]
آمادگى همه جانبه
مادامى که همه مردم جهان در برابر اصول عقل و عدالت تسلیم نشده، و زور و قدرت بر روابط ملل دنیا حکومت می کند و این احتمال وجود دارد که جامعه اسلامى مورد تهاجم بیگانه قرار گیرد، اسلام دستور می دهد که مسلمانان آمادگى کامل خود را براى دفاع از خویش حفظ کنند. قرآن دستور صریحى در این باره دارد و در یک جمله کوتاه همه مطالب لازم را بیان فرموده: «وَاعِدُّوا لَهُمْ مَّا اسْتَطَعْتُم مِنْ قُوَّةٍ؛ هرگونه نیرو و قدرت که ممکن است براى مقابله با هجوم دشمنان آماده و مهیا سازید».[2]
جهاد به همان اندازه که به مردان با اخلاص و کار آزموده نیازمند است به اموال و ثروت نیز احتیاج دارد. زیرا از سربازان که عامل تعیین کننده سرنوشت جنگ هستند، بدون وسائل و تجهیزات کافى - اعم از سلاح، مهمات، وسیله نقل و انتقال، مواد غذایى، وسائل درمانى - کارى ساخته نیست.
رمز پیروزی
خداوند در قرآن می فرماید: «وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ؛[3] کسانى که در راه ما جهاد کنند ما آنها را به طرق خویش هدایت می کنیم، و خداوند با نیکوکاران است».
هم تعبیر به «جهاد» تعبیر وسیع و مطلقى است و هم تعبیر«فینا». بنابراین هر گونه جهاد و تلاشى را که در راه خدا و براى او و به منظور وصول به اهداف الهى صورت گیرد، شامل می شود، خواه در طریق کسب معرفت باشد، یا جهاد با نفس، یا مبارزه با دشمن یا صبر بر طاعت، یا شکیبایى در برابر وسوسه معصیت، یا در مسیر کمک به افراد مستضعف، و یا انجام هر کار نیک دیگر.
کسانى که در این راه ها به هر شکل و هر صورت براى خدا مجاهده کنند مشمول حمایت و هدایت الهى هستند.
منظور از«سبل» در اینجا راه هاى مختلفى است که به سوى خدا منتهى می شود: راه جهاد با نفس، راه مبارزه با دشمنان، راه علم و دانش و فرهنگ، خلاصه جهاد در هر یک از این راه ها سبب هدایت به مسیرى است که به خدا منتهى می شود.
این وعده اى است که خداوند مؤکدا به همه مجاهدان راهش داده، و با انواع تاکیدات (لام تاکید و نون تاکید ثقیله) آن را مؤکد ساخته و پیروزى و ترقى و موفقیت را در گرو آن شمرده است.[4]
از آیه فوق به خوبی استفاده می شود که هر گونه شکست و ناکامى نصیب ما شود از آن جهت است که در جهاد کوتاهى کرده ایم [در غیر این صورت] وعده مؤکد الهى، پیروزى و هدایت حتمى است.
و اگر درست بیندیشیم می توانیم سرچشمه مشکلات و مصائب جوامع اسلامى را در همین امر پیدا کنیم.
چرا مسلمانان پیشرو دیروز، امروز عقب مانده اند؟!
چرا دست نیاز در همه چیز حتى در فرهنگ و قوانین خویش به سوى بیگانگان دراز می کنند؟!
چرا براى حفظ خود در برابر طوفان هاى سیاسى و هجوم هاى نظامى باید به دیگران تکیه کنند؟!
چرا یک روز دیگران ریزه خوار خوان نعمت علم و فرهنگ آنها بودند، اما امروز باید بر سر سفره دیگران بنشینند؟!
و بالآخره چرا در چنگال دیگران اسیرند و سرزمین هاى آنها در اشغال متجاوزان؟! تمام این «چراها» یک پاسخ دارد و آن اینکه «جهاد» را فراموش کرده اند.
آرى جهاد در صحنه هاى علمى و فرهنگى و سیاسى و اقتصادى و نظامى به دست فراموشى سپرده شده. حب نفس و عشق به دنیا و راحت طلبى و کوته نگرى و اغراض شخصى بر آنها چیره شده، تا آنجا که کشتگانشان به دست خودشان بیش از کشتگانى است که دشمن از آنها قربانى می گیرد! خودباختگى گروهى غربزده و شرق زده، خود فروختگى جمعى از زمامداران و سران، و یاس و انزواى دانشمندان و متفکران هم جهاد را از آنها گرفته است.
هر گاه مجاهدان ما تکانى به خود می دهند پیروزی ها پشت سر یکدیگر فرا می رسد.
زنجیرهاى اسارت گسسته می شود. یأس ها تبدیل به امید و ناکامی ها مبدل به کامیابى، ذلت به عزت و سربلندى، پراکندگى و نفاق به وحدت و انسجام تبدیل می گردد. و چه عظیم و الهام بخش است، قرآن که در یک جمله کوتاه هم درد و هم درمان را بیان کرده! آرى آنها که در راه خدا جهاد می کنند مشمول هدایت الهى هستند و بدیهى است که با هدایت او گمراهى و شکست مفهومى ندارد.[5]
بر فراز قله ها
امام علی علیه السلام در فرازی از خطبه 110 نهج البلاغه به موضوع جهاد پرداخته و می فرماید: «وَ الجِهَادُ فِی سَبِیلِهِ، فَإِنَّهُ ذِرْوَةُ الْإِسْلَام؛ و جهاد در راه او، چرا که جهاد قلّه رفیع اسلام است».
«جهاد» در اینجا معناى وسیعى دارد که علاوه بر جهاد نظامى و مقابله مسلّحانه با دشمن، شامل جهاد علمى و تبلیغى و امر به معروف و نهى از منکر و هر گونه تلاش و کوشش مفید و سازنده براى پیشبرد اهداف اسلامى و حتّى جهاد با نفس می شود. و تعبیر به «ذورة الإسلام» «قلّه رفیع اسلام» اشاره به این است که تا جهاد همه جانبه نباشد، کارى از پیش نخواهد رفت.[6]
عواقب ترک جهاد
امام علی علیه السلام در خطبه بیست و هفتم نهج البلاغه به جنبه هاى منفى ترک جهاد پرداخته و به هفت نکته، در عبارات کوتاه و پر معنا، اشاره می فرماید که هر کدام از آنها، اشاره به یکى از پیامدهاى منفى ترک جهاد دارد:
نخست اینکه: «فَمَنْ تَرَکهُ رَغْبَةً عَنْهُ، أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ؛ هر کس، آن را از روى بی اعتنایى ترک گوید، خداوند لباس ذلّت و خوارى بر تنش می پوشاند». همان گونه که لباس، بر تمام بدن احاطه می کند، ذلّت و خوارى، تمام زندگى او را فرا می گیرد».
دوم اینکه: «وَشَمِلَهُ الْبَلاءُ؛ بلا، از هر سو، او را احاطه می کند». چرا که چنین شخص یا جامعه اى، به خانه یا شهر بی دفایى می ماند که حیوانات درنده و موجودات موذى، از هر سو، به آن هجوم می آورند و به راحتى در آن وارد می شوند. آرى، دیوار پولادین جهاد است که جلو این گونه بلاها را می گیرد و انسان هاى درنده خو و موذى را، دور می سازد.
سوم اینکه: «وَدُیثَ بِالصَّغارِ وَالْقَماءَةِ؛ چنین کسى، گرفتار حقارت و پستى می گردد». چرا حقیر و پست نشود، در حالى که سرمایه عظمت و سربلندى، یعنى جهاد را، از کف داده و تهى دست باقى مانده است؟!
چهارمین مصیبتى که دامن ترک کننده جهاد را می گیرد این است که «وَ ضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالْإِسْهابِ؛ عقل و فهم او تباه می شود».
افراد ضعیف و ناتوان و مغلوب و شکست خورده، دائما، گرفتار توهّم اند و ارزیابى واقعیات، آن چنان که هست براى آن ها مشکل است. وحشت از دشمن، سبب می شود که گرفتار کابوسى از تخیلات هولناک گردند. یا اینکه براى پیروزى، دست به دامن خرافات بزنند و به جاى جست و جوى پیروزى در سایه شمشیرها در میدان نبرد، مثلا به ساحران و جادوگران پناه ببرند.
پنجم اینکه: «وَأُدِیلَ الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْییعِ الْجِهادِ؛ به خاطر ضایع کردن جهاد، حق، از او گرفته می شود». چرا که همان گونه که در ضرب المثل معروف آمده است، «حق، گرفتنى است و نه دادنى». زورگویان جهان خوار و غاصبان طغیان گر هرگز حق را به صاحبان حق نسپرده اند، بلکه باید قوى شد و حقّ خویش را از چنگال آنها گرفت.
ششم اینکه: «وَسِیمَ الْخَسْفَ؛ چنین کسى، به راه محو و نابودى کشانده می شود». با توجه به این که خسف و خسوف، به محو شدن نور ماه گفته می شود و نیز فرو رفتن و ناپدید شدن در زمین، و «سیم» از مادّه «سوم» به معناى «دنبال چیزى حرکت کردن» آمده است، مفهوم جمله، چنین می شود که «تارکان جهاد، در واقع، در طریق محو و نابودى خویش گام برمی دارند». و در طول تاریخ، کراراً، دیده شده که اقوام و ملّت هایى بر اثر سستى در جهاد، خود و کشورشان از صفحه جهان محو شدند.
هفتم اینکه: «وَ مُنِعَ النَّصَفَ؛ از عدالت محروم می گردد. دلیل این معنا، روشن است، زیرا، طرفداران عدالت، غالباً، در اقلیتند. اگر در اقلیت کمى نباشند، از نظر کیفیت و قدرت، در اقلیت هستند. به همین دلیل، سلطه گران سود پرست، تا آنجا که به اصطلاح، کاردشان ببرد، پیش می روند و حقوق ملت هاى مظلوم را پایمال می کنند و پیوسته بر مال و جاه و جلال خود می افزایند.
ملت هاى مظلوم و ستمدیده، تنها، در سایه جهاد می توانند عدالت اجتماعى را تحقّق بخشند و از فشار ظلم و ستم آنان برهند.[7]
زندگی ساز
ترسیم بسیار منطقى امام علی علیه السلام از مسئله جهاد و فلسفه آن نشان می دهد که جهاد، نه تنها به خاطر پاداش هاى معنوى سراى دیگر، بلکه به خاطر ارزش هایى که در همین زندگى دنیوى می آفریند، باید مطلوب همه باشد. چه کسى است که طالب ذلّت و تحقیر و پستى و غصب حقوق، و سرانجام، محو از صفحه روزگار شدن باشد؟!
اگر با این امور مخالفیم، پس باید دامن همّت بر کمر زنیم و به پا خیزیم و جهاد کنیم و همین نتایج گران بها است که تحمّل مشکلات جهاد را بر ما آسان می سازد، مانند تحمّل تلخى داروى شفا بخش.
آنچه را در اینجا به عنوان یک اصل اساسى باید یادآور شویم، این است که جهاد، قانون حیات و زندگى است و هر موجود زنده اى، تا زمانى به زندگى خود ادامه می دهد که مشغول جهاد است و آن روز که جهاد را رها کند، مرگ او آغاز می شود.[8]
اصولا جهاد یک قانون عمومى در عالم حیات است. و تمام موجودات زنده براى بقاى خود، با عوامل نابودى خود در حال مبارزه اند؛[9] گیاهان، ریشه هاى درختان، انواع جانداران و پرندگان براى زنده ماندن با موانع حیات خود پیکار می کنند.
در درون بدن انسان، در مسیر گردش خون او، یک صحنه بزرگى از جهاد دیده می شود. سربازان مدافع تن که «گلبول هاى سفید» نامیده می شوند در تمام طول عمر انسان، مشغول پیکار با دشمنان خارجى، یعنى میکروب ها و ویروس هایى هستند که از طریق آب و غذا و هوا و خراش هاى پوست بدن، وارد این کشور می شوند.[10]
اصولا طبیعت زندگى دنیا این است که در کنار گل ها، خارها و در کنار نوش ها، نیش ها، و پیروزی ها در لابلاى سختی ها و مشکلات قرار دارد، و از قدیم گفته اند «گنج ها در ویرانه ها است، و در بالاى هر گنجى اژدهاى خطرناکى خفته است». آیا آن ویرانه و این اژدها چیزى جز همان انبوه مشکلات که در به دست آوردن هر موفقیتى وجود دارد، می باشد؟
در داستان هاى ایرانى خودمان نیز رستم براى رسیدن به پیروزیش مجبور بود از هفت خوان بگذرد که هر کدام اشاره به نوعى از انبوه مشکلات بوده که در مسیر هر فعالیت مثبتى است.[11]
کوتاه سخن اینکه جهاد، رمز حیات و ضامن سعادت و سبب پیروزى و موفقیت و عامل سربلندى و عزت است، امّا جهادى که در مسیر حق و عدالت قرار گیرد که غیر از آن، تجاوز است و ظلم و جنایت.[12]
عزّت آفرین
آنانى که همیشه در حال «جهاد» و«مراقبت» به سر می برند، همواره زنده و پیروزند، و دیگرانى که به فکر خوش گذرانى و ادامه زندگى فردى هستند، دیر یا زود از بین رفته و ملتى زنده و مجاهد جاى آنها را خواهند گرفت. و همین است که رسول گرامى اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید: «فمَن تَرک الجِهادَ، ألْبسَهُ اللّهُ ذُلاًّ فی نفسِهِ، و فَقْرا فی مَعیشَتِهِ، و مَحْقا فی دِینهِ. إنَّ اللّهَ تبارک و تعالى أعَزَّ اُمّتی بسَنابِک خَیلِها و مَراکزِ رِماحِها؛[13] آن کس که جهاد را ترک گوید، خدا بر اندام او لباس ذلت می پوشاند، و فقر و احتیاج بر زندگى، و تاریکى بر دین او سایه شوم می افکند، خداوند پیروان مرا به وسیله سم ستورانى که به میدان جهاد پیش می روند و به وسیله پیکان هاى نیزه ها، عزت می بخشد». و به مناسبت دیگرى می فرماید: «أُغْزُوا تُورِثُوا أَبْنائَکمْ مَجْدا؛ جهاد کنید تا مجد و عظمت را براى فرزندانتان به میراث بگذارید»![14]
از کلام نبوی، به خوبى، استفاده می شود که ترک جهاد، هم زندگى معنوى انسان را به خطر می افکند و هم زندگى مادّى او را.
در کلمات قصار نهج البلاغه، در آنجا که امام علیه السلام فلسفه احکام را بیان می فرماید، می خوانیم: «وَ الْجِهادَ عِزاً لِلْاسْلام؛[15] خداوند، جهاد را، سبب عزت و سربلندى اسلام قرار داده است».
در حدیث دیگرى، از امام صادق علیه السلام می خوانیم که این جمله را از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نقل فرمود: «اُغْزُوا تُورِثُوا أَبْنَاءَکمْ مَجْداً؛ پیکار کنید تا براى فرزندان خود، مجد و عظمت به ارث بگذارید».[16]
شکى نیست که تکالیف الهى، ضررى در بر ندارد؛ و اگر عموم یا اطلاقى یافت شود که در بر دارنده موارد ضررى باشد، باید آن را تخصیص یا تقیید زد. و ضرر آن دسته از احکام که در بر دارنده ضرر دائمى یا غالبى است، به واسطه مصالح غالبى که در آن حکم وجود دارد جبران می شود؛ و ما از همین دستور شارع به آن حکم، وجود این مصلحت را کشف می کنیم. بنابراین هر چند در ظاهر، حکم، ضررى است، ولى شک نیست که شارع به خاطر مصالحى که بر این ضرر برترى دارد، به آن حکم کرده است.
بنابراین، جهاد اگرچه در آن از بین رفتن نفوس و نقص در مال و جان و زندگى مردم است، ولى باعث عزّت مسلمین و حفظ اصل اسلام و مرزهاى آن و احکام و حدود آن می شود، و منافع دور و نزدیکى در آن وجود دارد که قابل شمارش نیست.[17]
لذا خداوند براى این که باز اشتباه براى کسى پیدا نشود که این فداکاری ها به سود خداوند است می گوید: «ذلِکمْ خَیرٌ لَکمْ إِنْ کنْتُمْ تَعْلَمُونَ؛ این به نفع شماست اگر بدانید»، یعنى اگر بدانید که جهاد کلید سر بلندى و عزت و برطرف کننده ضعف و ذلت است.[18]
گرچه دشمنان اسلام سعى دارند با سوء استفاده و سوء تفسیر از واژه جهاد، اسلام را به خشونت متّهم سازند؛ ولى از این نکته غافلند که جهاد یعنى: «تلاش براى زنده ماندن در مقابل عوامل مزاحم». جامعه اى که جهاد را از دست بدهد شبیه کسى است که به بیمارى [لاعلاج] مبتلا شده و مورد تهاجم انواع مشکلات قرار می گیرد.
حقیقت این است آنها که جهاد اسلامى را نشانه گرفته اند، به خوبى می دانند تا این اصل در میان مسلمانان زنده است، سلطه بر آنان ممکن نیست و اگر جهاد تحت عنوان «خشونت» حذف شود، مشکلى در برابر سلطهگران وجود نخواهد داشت. به همین دلیل، یکى از ویژگی هاى بعضى از مذاهب ساختگى، حذف جهاد از برنامه آن هاست.[19]
دری از درهای بهشت
امام علی علیه السلام در خطبه بیست و هفتم نهج البلاغه و در جمله هایى کوتاه فلسفه جهاد و آثار پربرکت آن را بیان کرده و در نخستین جمله درباره اهمیت جهاد می فرماید: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ؛[20] امّا بعد [از حمد و ثناى الهى]، جهاد درى از درهاى بهشت است».
بدیهى است براى وصول به رحمت و رضوان خداوند و بهشت برین، اسباب مختلفى وجود دارد که در احادیث، به عنوان «درهاى بهشت» معرفى شده که یکى از مهم ترین آنها، جهاد است. به همین دلیل، در حدیثى از امام صادق علیه السلام می خوانیم که پیغمبر فرمود: «لِلجنّةِ بابٌ یقالُ له «بابُ المُجاهِدینَ»، یمْضونَ إلَیهِ فإذا هُو مَفْتوحٌ، وَ هُم مُتَقَلِّدونَ سُیوفَهُم، و الجَمْعُ فی المَوْقِفِ، و المَلائکةُ تُرحِّبُ بِهِم؛ بهشت، درى دارد به نام «باب المجاهدین» که آنان، به سوى آن حرکت می کنند و در را در برابر خود باز می بینند در حالى که شمشیرها را به کمر بسته اند. این در حالى است که سایر مردم در موقف حساب ایستاده اند و در انتظار حساباند، [امّا مجاهدان، بدون حساب، به سوى بهشت می روند و در آستانه بهشت]، فرشتگان، به آنان تبریک می گویند».[21]
می دانیم که جهاد در اسلام، دو شعبه دارد: جهاد با دشمن بیرون و جهاد با نفس اماره.
نخستین جهاد را، «جهاد اصغر» و دومى را «جهاد اکبر» می گویند، امّا هر دو، درى از درهاى بهشت محسوب می شود. بدون جهاد اکبر، کسى، به لقاء اللّه نمی رسد و بدون جهاد اصغر، سر بلندى در دنیا و آخرت، حاصل نمی گردد.
در دومین جمله می فرماید: «فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِیائِهِ؛[22] خداوند، آن در را به روى دوستان خاصّ خود گشوده است».
درست است که جهاد با دشمن برون و درون، وظیفه همه مسلمانان است، ولی تنها، اولیاى خاصّ الهى می توانند این دو طریق را با نیت خالص و تا آخرین مرحله، بپیمایند و دیگران گاه با نیاتى آلوده و انتظار غنیمت و یا کسب نام و شهرت و یا امثال آن، در این میدان گام می نهند و تا آخرین مرحله پیش نمی روند. تنها، خاصّان اولیاء اللّه هستند که جهاد را، با خلوص نیت، تا آخرین مرحله پیش می برند. آنها هستند که در برابر تمام مشکلات جهاد اکبر و اصغر، شکیبایى به خرج می دهند و در برابر تمام شدائد این راه، می ایستند و شیاطین جن و انس را با پایمردى خود، به زانو در می آورند.
بنابراین، جاى این اشکال که «چرا امام فرموده است: خداوند، باب جهاد را به روى خاصّان اولیائش گشوده، در حالى که می دانیم وظیفه همه مسلمانان است، باقى نمی ماند».
از این جمله، این نکته نیز استفاده می شود که اگر کسى از عهده جهاد اکبر و اصغر، هر دو، به خوبى برآید از خاصّان اولیاء اللّه خواهد بود.[23]
پاداش عظیم
بدیهى است ترک خانه و کاشانه و بستگان و دوستان، وطن مورد علاقه، کار بسیار مشکلى است، و مشکل دیگر آماده شدن براى جهاد و هجوم بر کانون کفر و فساد. لذا قرآن مجید مهاجران را با صراحت به نعمت هاى جاودان بهشتى بشارت داده است در آیات 20 تا 22 توبه می فرماید: «الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیل اللَّه بِامْوالِهِمْ وَ انْفُسِهِمْ اعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّه وَ اولئک هُمُ الْفائَزُونَ * یبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ رِضْوانٍ وَ جَنَّاتٍ لَهُمْ فیها نَعیمٌ مُقیمٌ؛ آنها که ایمان آوردند و هجرت کردند، و در راه خدا با اموال و جان هایشان جهاد نمودند، مقامشان نزد خدا برتر است، و آنها رستگارانند * پروردگارشان آنها را به رحمت از سوى خود و خشنودى [خویش] و باغ های بهشتى که در آن نعمت هاى جاودانه است بشارت می دهد».
در این آیه سخن از کسانى در میان است که داراى سه وصف «ایمان» و «هجرت» و «جهاد» هستند - البته هریک از این سه وصف رابطه علت و معلولى با وصف دیگر دارد، ایمان آنها سبب هجرت شد، و هجرت آن ها مقدمه اى بر جهاد بود - و پاداش آنها نیز سه چیز قرار داده شده است: «رحمت الهى» و «خشنودى او» و «باغهاى پر نعمت بهشت». به این ترتیب در برابر هر کار نیکى پاداشى عظیم به آن ها داده می شود، ایمان سبب آمرزش گناهان می گردد و هجرت موجب جلب رضایت حق، و جهاد با اموال و انفس سبب بهره مندى از باغ هاى پر نعمت بهشت است.[24]
براى پى بردن به جایگاه واقعى جهاد، کافى است اندکى در مضمون آیه 111 سوره توبه نیز تأمّل کنیم: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یقَاتِلُونَ فِى سَبِیلِ اللَّهِ فَیقْتُلُونَ وَیقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیهِ حَقّاً فِى التَّوْرَاةِ وَالْإِنجِیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَی بِعَهْدِهِ مِنْ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیعِکمُ الَّذِى بَایعْتُمْ بِهِ وَذَلِک هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ؛ خداوند از مؤمنان، جانها واموالشان را خریدارى کرده، که [در برابرش] بهشت براى آنان باشد؛ [به اینگونه که:] در راه خدا پیکار می کنند، می کشند و کشته می شوند؛ این وعده حقّى است بر او، که در تورات و انجیل و قرآن ذکر فرموده؛ و چه کسى از خدا به عهدش وفادارتر است؟! اکنون بشارت باد بر شما به داد و ستدى که با خدا کرده اید و این است آن پیروزى بزرگ».
این آیه شریفه در تبیین ارزش جهاد فوق العاده است، زیرا خداوندى که خود خالق ماست و به ما جان داده، خریدار جان ما می گردد، و این کالا را به بالاترین قیمت که بهشت باشد خریدارى می کند، و سند آن سه کتاب آسمانى بزرگ است.
آیا مشابه این معامله که خریدار خدا، فروشنده انسان، متاع جان انسان که خریدار خود اعطا کرده، ثمن معامله بهشت، سند آن سه کتاب آسمانىِ قرآن، تورات و انجیل است، و در پایان خریدار به فروشنده بخاطر این معامله تبریک گفته، سراغ دارید؟
آیا کسى که با این طرز تفکر به جهاد نگاه کند هیچگاه زیر بار ذلّت و زور می رود؟[25]
مسئولیت همگانی
قرآن در آیات زیر از مؤمنان پاکبازى سخن می گوید که به خاطر عدم توانایى بر انفاق در راه خدا (براى جبهه و جهاد) چشمانشان پر اشک بود، خداوند به آن ها دلدارى می دهد، و دستورى که جانشین انفاق است به آنها می دهد، بشنوید: «لَیسَ عَلَى الضُّعَفَاءِ وَلَا عَلَى الْمَرْضَی وَلَا عَلَى الَّذِینَ لَا یجِدُونَ مَا ینْفِقُونَ حَرَجٌ إذا نَصَحُوا لِلَّهِ وَرَسُولِهِ عَلَى الْمُحْسِنِینَ مِن سَبیلٍ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحیمٌ، وَلَا عَلَى الَّذِینَ إِذَا مَآ أَتَوْک لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لَاأَجِدُ مَآ أَحْمِلُکمْ عَلَیهِ تَوَلَّواْ وَّأَعْینُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلَّا یجِدُواْ مَاینفِقُونَ؛[26] بر ضعیفان و بیماران و آنها که وسیله اى براى انفاق [در راه جهاد] ندارند ایرادى نیست [که در میدان مبارزه شرکت نکنند] هر گاه براى خدا و رسولش خیرخواهى کنند [و از آنچه در توان دارند مضایقه ننمایند. چه اینکه] بر نیکوکاران راه مؤاخذه نیست، و خداوند آمرزنده و مهربان است. و [نیز] ایرادى نیست بر آنها که وقتى نزد تو آمدند که آن ها را بر مرکبى [براى میدان جهاد] سوار کنى گفتى مرکبى که شما را بر آن سوار کنم ندارم [از نزد تو] بازگشتند در حالى که چشمانشان اشکبار بود، چراکه چیزى که در راه خدا انفاق کنند نداشتند».
در شأن نزول آیه نخست چنین آمده است که یکى از یاران با اخلاص پیامبر صلى الله علیه و آله عرض کرد: اى پیامبر خدا! من پیرمردى نابینا و ناتوانم، حتّى کسى که دست مرا بگیرد و به میدان جهاد بیاورد، ندارم؛ آیا اگر در جهاد شرکت نکنم معذورم؟ پیامبر صلى الله علیه و آله سکوت کرد، سپس آیه نخست نازل شد و به اینگونه افراد اجازه داد.
از این شأن نزول چنین استفاده می شود که حتّى نابینانان به خود اجازه نمی دادند که بدون اطلاع پیامبر صلى الله علیه و آله از شرکت در جهاد سرباز زنند، و به این احتمال که شاید وجودشان با همین حالت براى تشویق مجاهدان و یا حدّ اقل سیاهى لشکر، مفید واقع شود از پیامبر صلى الله علیه و آله کسب تکلیف می کردند.
در مورد آیه دوم نیز در روایات می خوانیم که هفت نفر از فقراى انصار خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله رسیدند و تقاضا کردند وسیله اى براى شرکت در جهاد در اختیارشان گذارده شود، امّا چون پیامبر صلى الله علیه و آله وسیله اى در اختیار نداشت، جواب منفى به آنها داد، آنها با چشمهاى پر از اشک از خدمتش خارج شدند و بعداً به نام «بکائون» مشهور گشتند.[27]
از این آیات این موضوع استفاده شد که هیچکس به طور کلى از همکارى با مجاهدان راه خدا، معاف نیست، حتى آنها که بیمارند و نابینا و طبعا قادر به برداشتن اسلحه و شرکت در میدان نبرد نیستند، ولى با زبان و تبلیغ و اعمال خود می توانند مشوق مجاهدان و پشتیبان برنامه هاى آنها باشند، آنها نیز باید این رسالت خود را فراموش نکنند و به کلى از برنامه ها کنار نروند.
در حقیقت جهاد مراحلى دارد و معذور بودن از یک مرحله آن دلیل بر معذور بودن از مراحل دیگر نیست.[28]
برای حفظ دین
امیر المؤمنین علیه السلام در بخشی از خطبه 110 نهج البلاغه می فرماید: «إِنَّ أَفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ الَی اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَی ، الإِیمَانُ بِهِ وَبِرَسُولِهِ، وَالْجِهادُ فِی سَبِیلهِ، فَإِنَّهُ ذِرْوَةُ الإِسْلام؛ برترین وسیله اى که متوسّلان به خدا، به آن توسّل می جویند ایمان به خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اوست و جهاد در راه خدا که قلّه رفیع اسلام است».[29]
اگر در بیان امام علی علیه السلام، نخستین واجب از واجبات بعد از ایمان به خدا و پیامبر، جهاد شمرده شده، دلیلش این است که بدون جهاد، حیات مکتب تضمین نمی شود.
در حدیثى از آن حضرت می خوانیم: «وَاللَّهِ مَا صَلَحَتْ دُنْیا وَلَا دِینٌ إِلَّا بِه؛ به خدا سوگند! دنیا و دین بدون جهاد سامان نمی گیرد».[30]
در کتاب «عیون الاخبار» امام «على بن موسى الرضا» علِه السلام در پاسخ یکى از دوستانش که از فلسفه بسیارى از احکام سؤال می کند، در زمینه فلسفه تحریم فرار از جهاد می نویسد: «خداوند به این دلیل فرار از جهاد را تحریم کرده که موجب وهن و سستى در دین و تحقیر برنامه پیامبران و امامان و پیشوایان عادل می گردد و نیز سبب می شود که آنها نتوانند بر دشمنان پیروز شوند و دشمن را به خاطر مخالفت با دعوت به توحید پروردگار و اجراى عدالت و ترک ستمگرى و از میان بردن فساد کیفر دهند، بعلاوه سبب می شود که دشمنان در برابر مسلمانان جسور شوند و حتى مسلمانان بدست آنها اسیر و مقتول گردند و سرانجام آئین خداوند عز و جل بر چیده شود».[31]
خداوند متعال در آیه شریفه 40 سوره حج، یکى از فلسفه هاى جهاد را چنین بازگو می کند: «وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَ بِیعٌ وَ صَلَوَاتٌ وَ مَسَاجِدُ یذْکرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کثِیراً وَ لَینصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ ینصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِىٌّ عَزِیزٌ؛ اگر خداوند از مؤمنان دفاع نکند، و از طریق اذن جهاد بعضى را به وسیله بعضى دفع ننماید، دیرها و صومعه ها و معبد هاى یهود و نصارا و مساجدى که نام خدا در آن بسیار برده می شود ویران می گردد».
آرى اگر افراد با ایمان و غیور دست روى دست بگذارند، و تماشاچى فعالیت هاى ویران گرانه طاغوت ها و مستکبران وافراد بی ایمان و ستمگر باشند، و آنها میدان را خالى ببینند، اثرى از معابد و مراکز عبادت الهى نخواهند گذارد. چراکه معبدها جاى بیدارى است، و محراب میدان مبارزه و جنگ است، و مسجد در برابر خودکامگان سنگر است، واصولًا هرگونه دعوت به خداپرستى بر ضدّ جبّارانى است که می خواهند مردم همچون خدا آنها را بپرستند! و لذا اگر آنها فرصت پیدا کنند تمام این مراکز را با خاک یکسان خواهند کرد.
جالب اینکه طبق آنچه در آیه مورد بحث آمده، جهاد اسلامى نه تنها ضامن بقاى عبادتگاه هاى اسلامى است، بلکه در سایه آن، عبادتگاه هاى تمام ادیان الهى حفظ می شود.[32]
عظمت جهاد!
در قرآن مجید سخن از مسئله جهاد و عظمت مجاهدان راه خدا بسیار به میان آمده، ولى شاید در هیچ جا مسئله با این عظمت ترسیم نشده است که حتى نفس زدن اسب هاى آنها: «وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً؛[33] به اسبان دوند هاى که نفس زنان [به سوى میدان جهاد] پیش رفتند سوگند» و جرقه هاى سم این ستوران: «فَالْمُورِیاتِ قَدْحاً؛[34] سوگند به آنها که جرقه هاى آتش افروختند» و گرد و غبار ناشى از حرکت سریع آنان: «فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً؛[35] آن چنان بر دشمن هجوم سریع می برند که به سبب آن گرد و غبار را به هر سو پخش کردند»، آن قدر با عظمت شناخته شده، که مورد قسم قرار گرفته.
مخصوصاً روى سرعت عمل آنها که یکى از مهم ترین عوامل پیروزى در جنگ ها است تکیه شده، و نیز روى اصل غافلگیرى که یکى دیگر از عوامل موفقیت در جنگ است تکیه گردیده است.
بدیهى است نه اسب خصوصیت دارد، و نه مسئله جرقه ناشى از برخورد سم آنها به سنگ هاى بیابان و نه گرد و غبار پاى آنها؛ آنچه موضوعیت دارد مسئله جهاد، و سپس ابزار آن است که تمام وسائل جنگى امروز را شامل می شود همانگونه که در آیه 60 سوره انفال در کنار «رباط الخیل» (اسب هاى ورزیده) سخن از «قُوَّه» و (نیرو) به صورت کلى به میان آمده.[36]
سپر مطمئن خداوند
امام علی علیه السلام [در خطبه بیست و هفتم نهج البلاغه و در ادامه توصیفات از جهاد]، در سومین و چهارمین و پنجمین توصیف درباره جهاد، می فرماید: «وَ هُوَ لِباسُ التَّقْوَى وَدِرْعُ اللَّهِ الْحَصِینَةُ، وَجُنَّتُهُ الْوَثِیقَةُ؛ و آن، لباس تقوا، زره محکم خداوند و سپر مطمئن او است».
می دانیم لباس، هم مایه زینت و زیبایى انسان است و هم حافظ بدن او از گرما و سرما و آفات دیگرى که در صورت عریان بودن بر بدن او وارد می شود. جهاد نیز مایه آبرو و عزّت و سربلندى اقوام و ملّت ها و پیشگیرى از انواع آفات است، همان گونه که در ادامه این خطبه، با تعبیر دیگرى بیان شده است. اندام برهنه، زشت و بدن نما و کاملا آسیب پذیر است. قوم و ملّتى که جهاد را ترک کنند، ذلیل و سر به زیر و آسیب پذیر خواهند بود.
امّا چرا «لباس» در اینجا، به «تقوا» اضافه شده؟ ممکن است از این نظر باشد که حفظ اصول تقوا، بدون امنیت ممکن نیست، همان گونه که امنیت، بدون جهاد حاصل نمی شود.
این احتمال نیز در تفسیر جمله بالا وجود دارد که اشاره به آیه 26، سوره اعراف، دارد که بعد از ذکر لباس ظاهر به عنوان یک نعمت الهى می فرماید: «وَ لِباسُ التَّقْوی ذلِک خَیرٌ؛ لباس تقوا از لباس ظاهر هم بهتر و کارسازتر است».
بنابراین، منظور این است که لباس تقوا که در قرآن به آن اشاره شده، مصداق کاملش همان جهاد است که از تمام جوانب، جامعه را در امن و امان قرار می دهد، و مایه حسن و زیبایى است.
حضرت، در جمله بعد، جهاد را به «زره محکم» و در جمله سوم، به «سپر مطمئن» تشبیه کرده است که هر دو، از وسائل دفاعى در جنگ است همان گونه که در نبردهاى قدیم، کسانى که زره در تن و سپر در دست نداشتند از ضربات دشمن در امان نبودند، قوم و ملّتى که جهاد را ترک کند در برابر ضربات دشمن بسیار ناتوان و آسیب پذیر خواهد بود.
این تعبیر، ممکن است اشاره به این حقیقت باشد که مقصود از جهاد، هجوم بردن بر دیگران و توسعه طلبى و غصب اموال و تحمیل عقیده نیست، زیرا معتقدیم که منطق اسلام و قرآن، آن قدر نیرومند است که بدون نیاز به شمشیر، پیش می رود.
بنابراین جهاد، براى حفظ جامعه اسلامى و از بین بردن موانع راه تبلیغ و موانع آزادى بیان تشریع شده است.[37]
نبی و وصی او هرگز در جهاد کوتاهى نکردند
امام علی علیه السلام براى تشویق اصحابش به مسئله جهاد، به خدمات برجسته پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در طریق نشر اسلام، اشاره فرموده، تا به اهمیت این میراث بزرگ الهى آشنا شوند و در پاسدارى آن در برابر هجمات دشمنان اسلام بکوشند.
از جمله به بیان اوصافى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله پرداخته و در عبارات کوتاهى شش وصف را بیان می فرماید، می گوید: «فَبَلَّغَ رِسَالاتِ رَبّهِ غَیرَ وَانٍ وَلَا مُقَصّرٍ، وَجَاهَدَ فِی اللَّهِ أَعْدَاءَهُ غَیرَ وَاهِنٍ وَلَا مُعَذّرٍ، إِمَامُ مَنِ اتَّقَى و َبَصَرُ مَنِ اهْتَدَی ؛ او بدون سستى، به ابلاغ رسالت پروردگارش پرداخت و هرگز کوتاهى نکرد، و در راه خدا با دشمنان او بدون ضعف جهاد کرد، و در این راه هیچ عذر و بهانه اى نیاورد. او پیشواى پرهیزگاران و روشنى بخش چشم هدایت جویان است».[38]
در میان امتیازات فراوانى که على علیه السلام داشت و گاهى خودش به عنوان سرمشق براى دیگران به آن اشاره می کند همین مسئله عدم فرار از میدان جهاد است آنجا که می فرماید: «إنّی لَم أفِرَّ مِنَ الزَّحفِ قَطُّ ، ولَم یبارِزْنی أحدٌ إلّا سَقَیتُ الأرضَ مِن دَمِهِ؛ من هیچگاه از برابر انبوه دشمن فرار نکردم [با اینکه در طول عمرم در میدان هاى زیاد شرکت جستم] و هیچ کس در میدان جنگ با من روبرو نشد مگر اینکه زمین را از خونش سیراب کردم».[39]
سخن آخر: (بزرگ ترین جهاد)
اهمیت جهاد به اهمیت و قدرت دشمن است، جنگ با یک کشور کوچک آسان تر است تا با یک کشور بزرگ، زیرا دشمن هر چه قوی تر باشد، جنگ با آن مشکل تر است، و نفس و همپیمان آن شیطان، قوی ترین دشمنان عالم هستند.[40]
در اهمیت تهذیب نفس از رذایل اخلاقى همین بس که آن را «جهاد اکبر» نامیده اند، و این تعبیر مأخوذ از حدیث معروفى است که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به مجاهدین اصحابش پس از مراجعت از یکى از جنگ ها فرمود: «مَرْحَباً بِقَوْمٍ قَضَوُا الْجِهادَ الْاصْغَرَ وَ بَقِی عَلَیهِمُ الْجِهادُ الْاکبَرُ. فَقِیلَ: یا رَسُولَ اللَّهِ مَا الْجِهادُ الْاکبَرُ؟ قالَ: جِهادُ النَّفْسِ؛[41] آفرین بر جمعیتى که جهاد کوچک را انجام دادند و جهاد اکبر بر آنها باقى مانده است، عرض کردند: جهاد اکبر کدام است؟ فرمود: جهاد و مبارزه با هوس هاى سرکش نفسانى».
در بعضى از احادیث در ذیل این روایت این جمله نیز از آن حضرت نقل شده: «انَّ افْضَلَ الْجِهادِ مَنْ جاهَدَ نَفْسَهُ الَّتِی بَینَ جَنْبَیهِ؛[42] برترین جهاد، جهاد با هوس هاى سرکشى است که در درون سینه آدمى است».
و از آنجا که مبارزه با انحرافات اخلاقى و صفات زشت و ناپسندى که در روح و جان انسان ریشه دوانیده، کار مشکل و دشوارى است، پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله این نوع مبارزه را در پاره اى از سخنان خود «جهاد اکبر» نامیده است.[43]
یاران بزرگوار آن حضرت نیز در تمام طول حیات خود همواره به این دو جهاد مشغول بودند، و در سایه آن، اسلام را به عالی ترین مرحله سربلندى و افتخار رسانیدند.[44]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
منابع:
1. تفسیر نمونه
2. پیام امام امیر المومنین علیه السلام
[1] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج2، ص142.
[2] سوره انفال، آیه 60؛ (اسلام در یک نگاه، ص101).
[3] سوره عنکبوت، آیه 69.
[4] تفسیر نمونه، ج16، ص349.
[5] همان، ص351.
[6] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج4، ص621.
[7] همان، ج2، ص141.
[8] همان، ص142.
[9] برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص174.
[10] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج2، ص143.
[11] تفسیر نمونه، ج10، ص172.
[12] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج2، ص143.
[13] وسائل کتاب جهاد، «ابواب جهاد العدو و یناسبه؛ باب یک»، حدیث 2 و 16.
[14] همان؛ (تفسیر نمونه، ج4، ص81).
[15] نهج البلاغه، کلمات قصار، حکمت 252.
[16] اصول کافى، ج5، ص8؛ (پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج2، ص144).
[17] قاعده لاضرر، ترجمه القواعد الفقهیة، ص142.
[18] سوره توبه، آیه 41.
[19] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج4، ص622.
[20] نهج البلاغه، خطبه 27.
[21] کافى، ج5، ص2، «کتاب الجهاد، باب فضل الجهاد»، حدیث2.
[22] . نهج البلاغه، خطبه 27.
[23] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج2، ص137.
[24] پیام قرآن، ج6، ص162.
[25] سوگندهاى پر بار قرآن، ص322.
[26] سوره توبه، آیات 91 و 92.
[27] اسلام و کمک هاى مردمى، ص30.
[28] تفسیر نمونه، ج8، ص85.
[29] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج4، ص619.
[30] وسائل الشیعه، ج1، ص 9؛ (پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج4، ص622).
[31] نور الثقلین ج2 ص138؛ (تفسیر نمونه، ج7، ص114).
[32] آیین رحمت، ص66.
[33] سوره عادیات، آیه 1.
[34] همان، آیه 2.
[35] همان، آیه 4.
[36] تفسیر نمونه، ج27، ص256.
[37] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج2، ص138.
[38] همان، ج5، ص147.
[39] نور الثقلین، ج2، ص139؛ (تفسیر نمونه، ج7، ص114).
[40] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج2، ص286.
[41] حرّ عاملى، وسائل الشیعه، ج11، ص123.
[42] همان؛ (زندگى در پرتو اخلاق، ص22).
[43] ر. ک: امالى صدوق، ص466، حدیث 8؛ کافى، ج5، «باب وجوه الجهاد»، حدیث 3؛ الاختصاص، ص233؛ نوادر راوندى، ص21؛ (آیین ما (اصل الشیعة)، ص203).
[44] آیین ما (اصل الشیعة)، همان.