از دیدگاه اسلام اموال عمومى و سرمایه هاى معنوى و مادى به جامعه تعلق دارد، نه به شخص خاصى. فلسفه آن نیز روشن است، زیرا اولًا گروهى چنین مى پندارند، چون این سرمایه ها تعلق به عموم دارند، آنها آزادند هرگونه مى خواهند در آن عمل کنند، و ثانیاً اگر خیانت در اموال عمومى و بیت المال رایج شود، نظام جامعه از هم گسیخته خواهد شد، و چنین جامعه اى هرگز روى سعادت نمى بیند.[1]
در این میان «نفى ضرر و ضرار» و مبارزه با تجاوز و غصب و تعدى به حقوق دگران و اموال عمومی از جمله دستورها و برنامه هاى اقتصادى اسلام است که جنبه الزامى دارد.[2]
براى پى بردن به اهمیت این موضوع کافى است[3][مسألۀ مبارزه با فساد و غارت بیت المال را در سیرۀ امیر المؤمنین امام علی بن ابی طالب علیه السلام مورد واکاوی قرار دهیم].
حساسیت امیر المؤمنین علیه السلام در حفظ بیت المال
مى دانیم دوران حکومت امیرالمومنین علیه السلام بعد از دوران پر مخاطره عثمان بود که با ریخت و پاش گسترده بیت المال و روى آوردن گروهى از سرشناسان جامعه اسلامى به زندگى پر زرق و برق صورت گرفت و امام علیه السلام براى متوقف ساختن این جریان خطرناک همواره در خطبه ها و نامه هاى نهج البلاغه درباره دنیاى مادى و زخارف فریبنده آن هشدار مى دهد و خود نیز زندگى بسیار زاهدانه اى را در حالى که در رأس حکومت اسلامى است پیش می گیرد.[4]
داستان «حدیده مُحْماة» را به خاطر بیاوریم آنجا که عقیل برادر امیرمؤمنان على علیه السلام تقاضا کرده بود کمى بر سهمیه او از گندم بیت المال بیفزاید، و ضابطه عدالت بین مسلمین را به خاطر رابطه برادرى کمى تغییر دهد، على علیه السلام آهنى را در آتش گذارد، و نزدیک دست او برد، فریاد عقیل بلند شد، و امام با عصبانیت فرمود: «یا عقیل اتَئِنُّ مِنْ حَدِیدَةٍ احْماها انْسانُها لِلَعِبِهِ وَ تَجُرُّنِى الى نارٍ سَجَرَها جَبَّارُها لِغَضَبِهِ؛ اى عقیل از آهن تفتیده اى که انسانى آن را به بازى سرخ کرده - و نزدیک دست تو آورده - ناله می کنى، اما مرا به سوى آتشى مى کشانى که خداوند جبار با شعله خشم و غضبش آن را برافروخته؟!». «اتَئِنُّ مِنْ الْاذَى وَ لا ائِنُّ مِنْ لَظَى؛ آیا تو از این ناراحتى مختصر مى نالى و من از آن آتش سوزان ننالم؟!».[5]
و در جاى دیگر در یک سخن تکان دهنده هنگامى که عطایایى را که عثمان بى حساب و کتاب از بیت المال به اقوام و بستگانش داده بود، به بیت المال باز گردانید فرمود: «وَاللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّساءُ وَ مُلِکَ بِهِ الْاماءُ لَرَدَدْتُهُ، فَانَّ فِى الْعَدْلِ سَعَةً، وَ مَنْ ضاقَ عَلَیهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَیهِ اضْیقُ؛ به خدا سوگند اگر آنها را (آنچه از عطایاى عثمان) بیهوده از بیت المال مسلمین به این و آن بخشیده شده بیابم، به بیت المال باز مى گردانم، هر چند مهر و کابین زنان شده باشد، و یا کنیزانى را با آن در اختیار گرفته باشند، چرا که عدالت سبب گشایش و پیشرفت جامعه است، و آن کس که عدالت بر او گران آید تحمل جور، بر او گران تر است».[6]
و یا هنگامى که به آن حضرت پیشنهاد کردند براى پیشرفت کار حکومتت - حداقل در آغاز کار - براى افراد صاحب نفوذ امتیازى در عطایاى بیت المال قایل باشد، امام از این پیشنهاد خشمگین شد و فرمود: «اتَأْ مُرُونِّى انْ اطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِیمَنْ وُلِّیتُ عَلَیهِمْ واللَّهِ لا اطُورُ بِهِ ما سَمَرَ سَمِیرٌ وَ ما امَّ نَجْمٌ فِى السَّماءِ نَجْماً، لَوْ کانَ الْمالُ لِى لَسَوَّیتُ بَینَهُمْ فَکَیفَ وَ انَّما الْمالُ مالُ اللَّهِ؛ آیا به من دستور مى دهید که براى پیروزى خود از جور و ستم در حق کسانى که بر آنها حکومت می کنم استفاده کنم؟ به خدا سوگند تا زنده ام و شب و روز برقرار است و ستارگان آسمان در پى هم طلوع و غروب می کنند، هرگز به چنین کارى دست نمى زنم، اگر این اموال از خودم بود، به طور مساوى در میان آن ها تقسیم می کردم - و عدالت را رعایت مى نمودم - تا چه رسد به اینکه این اموال، اموال خدا است و متعلق به بیت المال است».[7]
آن حضرت حتى نزدیک ترین دوستان خود را در مورد خیانت در بیت المال تهدید می کرد تا دیگران به حساب خود برسند، و بدانند این مسئله بسیار جدى است. در همین رابطه می توان به نامه های امیرمؤمنان على علیه السلام خطاب به بعضى از فرمانداران کشور اسلامى که از آشفته بودن جامعه اسلامى به خاطر بروز پاره اى از جنگ ها سوء استفاده کرده و اموال بیت المال را به غارت برده بودند اشاره کرد.[8]
بازگرداندن اموال به بیت المال
این مسئله مورد اتفاق همه مورّخان است که عثمان خلیفه سوّم، حاتم بخشى هاى عجیبى از بیت المال کرد و مبالغ فوق العاده اى از آن را در میان اطرافیان و بستگان و دوستان خود تقسیم نمود و بر خلافت سنّت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم و حتّى بر خلاف روش دو خلیفه پیشین تبعیض هاى ناروایى در بیت المال مقرّر داشت و همان بود که سبب قیام عمومى بر ضدّ او گردید و به قتل او انجامید.
جالب اینکه این ارقام به طور گسترده در تواریخ با ذکر عدد آمده است: مر حوم علامه امینى در جلد هشتم الغدیر با استفاده از منابع معروف اهل سنّت حاتم بخشى هاى عثمان را به طور دقیق جمع آورى کرده است که مطالعه اعداد و ارقام آن هر خواننده اى را در تعجّب فرو مى برد.
«مسعودى» در «مروج الذهب» ارقام عجیب ترى را ارائه مى دهد از جمله می گوید در ایام عثمان، جماعتى از صحابه، صاحب املاک مزروعى و خانه ها شدند، از جمله «زبیر» خانه اى در بصره ساخت که قرن ها برقرار بود. «مسعودى» تصریح می کند «زبیر» خانه اى در مصر و دیگرى در کوفه و دیگرى در اسکندریه که نزد همه کس معروف است، ساخت. این ها همه در حالى است که او در مدینه زندگى می کرد و معلوم نیست با وسایل کندرو آن زمان که پیمودن راه ها به وسیله آن بسیار مشکل بود چه موقع می توانست به قصرهاى خود سرکشى کند؟!
فراموش نکنید که همه این ها در عصر عثمان فراهم شد و به یقین راهى به جز حاتم بخشى هاى عثمان نداشت! «مسعودى» در پایان مى افزاید: هنگامى که «زبیر» از دنیا رفت پنجاه هزار دینار و هزار اسب و هزار غلام و کنیز از خود به یادگار گذاشت! در باره «طلحه» و «عبد الرحمن بن عوف» و «سعد بن ابى وقّاص» و بعضى دیگر، اعداد و ارقام عجیبى در باره ثروت آن ها مى نویسد که همه آن ها را از «بیت المال» و توسط عثمان دریافت داشته اند که انسان وحشت مى کند.[9]
انحرافاتى که بعد از پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم پیدا شد و به تبعیض در بیت المال و غارت اموال مسلمین و سپردن پست هاى مهم به بازماندگان «عصر جاهلیت» انجامید، نیاز به انقلاب جدیدى داشت که به دست مبارک على علیه السلام بنیان نهاده شد.[10]
امام به روشنى این حقیقت را بازگو مى کند که مردم در عصر خلیفه سوّم، مخصوصا واپسین روزهاى عمر او، با آن حیف و میل هاى عظیمى که در بیت المال واقع شد و مفاسدى که به خاطر این امر در کلّ جامعه اسلامى پدید آمد، گویى به عصر جاهلیت عرب بازگشته است، باید انقلابى نوین همچون انقلاب پیامبر بر پا کند. انقلابى که مردم را به اسلام «ناب محمدى» صلّی الله علیه وآله وسلّم باز گرداند.
بدیهى است در برابر این انقلاب گروه هایى که منافع نامشروعشان به خطر بیفتد مقاومت خواهند کرد و کوره امتحان داغ می شود و در چنین شرایطى رهبر آگاه و آینده نگرى همچون على علیه السلام باید مردم را تکان دهد و بیدار کند و از خطراتى که در پیش دارند آگاه سازد.
لذا آن حضرت به تمام افرادى که در عصر عثمان اموال بیت المال را غارت کرده بودند یا از طرف خلیفه به آن ها اهدا شده بود هشدار مى دهد و به آنها اعلام می کند که باید تمام این اموال را به بیت المال باز گردانند و اگر باز نگردانند با قدرت از آن ها خواهد گرفت و به این ترتیب امام علیه السلام امید طمعورزان را قطع کرد.[11]
در بعضى از روایات که در بخش هایی از خطبه پانزده نهج البلاغه آمده است، چنین می خوانیم: «اَلَا اِنَّ کُلَّ قَطِیعَةٍ اِقْطَعْها عُثْمَانُ وَ کُلَّ مَالٍ اَعْطَاهُ مِن مَالِ اَللَّهِ فَهُوَ مَرْدُودٌ فى بَیتِ المالِ فَانّ الحَقَّ القَدِیم لا یبطِلهُ شَیءٌ؛ آگاه باشید تمام زمین هایى را که عثمان به این و آن بخشیده و همه اموالى را که از بیت المال داده، همه به بیت المال باز می گردد، چرا که هیچ چیز نمی تواند حقوق گذشته را باطل کند».[12]
قابل توجّه اینکه به گفته «کلبى» - مورخ و مفسّر معروف - طبق نقل «ابن ابى الحدید»، على علیه السلام بعد از ایراد این خطبه دستور داد اموال بیت المال را، از خانه عثمان بیرون آورند ولى دستور فرمود متعرّض اموال شخصى او - که از طریق مشروع حاصل شده بود - نشوند و نیز فرمان داد تمام اموالى که عثمان به عنوان جایزه و بدون استحقاق به افراد داده بود، به بیت المال باز گردانده شود.[13]
لغو تبعیض در بیت المال
آن حضرت بر مبنای تساوى حقوق همه افراد در برابر قانون اسلام و بیت المال، کلّیه امتیازات طبقاتى که از زمان خلیفه دوم شروع شده بود را لغو کرد.[14]
عدالت جویى شگفت انگیز على علیه السلام ایجاب مى کرد که ثروت هاى کلانى که عمّال بنى امیه در دوران حکومت عثمان به ناحق به چنگ آورده بودند، مصادره کرده و به بیت المال برگرداند.
این بود که آن حضرت در روز دوم حکومت خویش به طور رسمى اعلام کرد: «وَاللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّساءُ وَ مُلِکَ بِهِ الْاماءُ لَرَدَدْتُهُ؛ به خدا سوگند! اگر اموال بیت المال را بیابم که مهر زنان شده و یا کنیزانى خریده باشند، آن را به بیت المال بر می گردانم».[15]
هنگامى که این خبر به عمرو بن عاص رسید، بلافاصله به معاویه پیغام داد: «هر کارى از دستت ساخته است، انجام ده. زیرا در غیر این صورت فرزند ابوطالب اموالت را از تو جدا مى کند، همان گونه که پوست از عصا جدا می شود!».[16]
روح تساوى طلبى على علیه السلام و عدم وجود کمترین اثرى از انعطاف و نرمش در مقابل توقّع نابجاى افراد سرشناسى چون طلحه و زبیر، آنان را پس از گذشت چند ماه از بیعت با على علیه السلام به این نتیجه رساند که به نقل طبرى می گفتند: «ما لَنا مِنْ هَذَا الْأَمْرِ إِلَّا کَلَحْسَةِ الْکَلْبِ أَنْفَهُ؛ بهره ما از این کار (حکومت علوى) به اندازه بهره اى است که سگ از لیسیدن بینى اش مى برد!».[17]
مقابله با زمین خواران
اشعث بن قیس منشأ بسیارى از اختلافات، تحریکات، خرابکارى ها و توطئه ها در عصر حکومت على علیه السلام است. این انسانِ منافقِ مطرود،[18] به دروغ مى خواست زمین دیگرى را تملک کند،[19] پرونده او به دست اسوه عدالت، على علیه السلام، قرار گرفت.[20] او شبانه ظرفى پر از حلواى لذیذ به در خانه على علیه السلام آورد و نام آن را هدیه گذاشت.[21]
این مرد کور باطن براى پیروزى بر طرف دعواى خود در محکمه عدل على علیه السلام مى خواست از این طریق دل امام علیه السلام را به خود متوجّه کند و رأى او را بخرد؛ ولى امام علیه السلام با چشم ملکوتى اش باطن حلوا را دید؛ باطنى که همچون زهر مار بود، زیرا قصد رشوه در آن نهفته شده بود.
على علیه السلام برآشفت و فرمود: «سوگواران بر عزایت اشک بریزند، آیا با این عنوان آمده اى که مرا فریب دهى و از آیین حق باز دارى؟ ... به خدا سوگند اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمان هاى آن ها است به من دهند که پوست جوى را از دهان مورچه اى به ظلم بگیرم هرگز نخواهم کرد، دنیاى شما از برگ جویده اى در دهان ملخ براى من کم ارزش تر است على را با نعمت هاى فانى و لذت هاى زود گذر چه کار؟!». [22]
عزل کارگزار خائن
«منذر بن جارود عبدى» از طرف امام علیه السلام به فرماندارى بعضى از مناطق ایران منصوب شده بود ولى «منذر» مانند بسیارى از افراد که وقتى به مقامى می رسند خود را گم می کنند، از مسیر حق خارج شد و به هوا و هوس پرداخت و از موقعیت خود غافل شد و اموال بیت المال را بى حساب و کتاب خرج مى کرد.[23]
به امام خبر رسید او چهارصد هزار درهم از بیت المال را اختلاس کرده[24] امام نامه شدید اللحنی را براى او فرستاد و او را به شدت توبیخ کرد و از مقامش عزل نمود.[25]
آن حضرت فرمود: درستى و پاکى پدرت سبب خوش بینى من به تو شد و گمانم بود که تو پیرو او هستى؛ ولى معلوم شد تابع هواى نفس شده اى و آخرت خود را به دنیا فروخته اى. آن گاه در تعبیرى شگفت انگیز مى فرماید: اگر اقوالى که درباره تو به من رسیده صحیح باشد، شتر خانواده و بند کفشت از تو با ارزشتر است. [26]
سپس امام در ادامه این سخن لیاقت و اهلیت او را براى پنج موضوع مهم نفى مى کند و می فرماید: «وَمَنْ کَانَ بِصِفَتِکَ فَلَیسَ بِأَهْلٍ أَنْ یسَدَّ بِهِ ثَغْرٌ، أَوْ ینْفَذَ بِهِ أَمْرٌ، أَوْ یعْلَى لَهُ قَدْرٌ، أَوْ یشْرَکَ فِی أَمَانَةٍ، أَوْ یؤْمَنَ عَلَى جِبَایةٍ؛ کسى که داراى صفات تو باشد نه شایستگى این را دارد که حفظ مرزى را به او بسپارند و نه کار مهمى به وسیله او اجرا شود، نه قدر او را بالا ببرند، نه در حفظ امانت شریکش سازند و نه در جمع آورى حقوق بیت المال به او اعتماد کنند».[27]
در پایان نامه فرمان عزل او را صادر کرده و مى فرماید: هنگامى که نامه من به تو رسید به سوى ما بازگرد.[28] (تأکید بر فوریت عزل او و کناره گیرى اش از این مقام والاست).[29]
سخت گیری در مصرف بیت المال
مصقلة بن هبیره شیبانى یکى از کارگزاران و فرمانداران امام علیه السلام بر بخش مهمى از فارس بود.[30] به خدمت امام علیه السلام گزارش داده بودند که او اموال بیت المال را بىحساب و کتاب به قوم و قبیله خود مى دهد. امام علیه السلام او را سخت بر این کار ملامت مى کند و نصیحت مى فرماید که آخرت خود را به دنیا و دین خود را به دینار نفروشد: «به من در باره تو گزارشى رسیده که اگر درست باشد و این کار را انجام داده باشى پروردگارت را به خشم آورده، و امامت را عصیان کرده اى، (گزارشى رسیده) که تو غنائم مربوط به مسلمانان که بوسیله اسلحه و اسب هایشان بدست آمده، و خون هایشان در این راه ریخته شده، در بین افرادى از بادیه نشینان قبیله ات که خود برگزیده اى تقسیم می کنى... سوگند به کسى که دانه را در زیر خاک شکافت! و روح انسانى را آفرید! اگر این گزارش درست باشد، تو در نزد من خوار خواهى شد، و ارزش و مقدارت کم خواهد بود، حق پروردگارت را سبک مشمار و دنیایت را با نابودى دینت اصلاح مکن که از زیانکارترین افراد خواهى بود! آگاه باش! حق مسلمانانى که نزد من و یا پیش تو هستند در تقسیم این اموال مساوى است، باید همه آن ها به نزد من آیند و سهمیه خود را از من بگیرند.[31]
این سخن را هنگامى «امیر مؤمنان على علیه السلام» ایراد کرد که «مصقلة بن هبیرة شیبانى» - از تحت فرمان آن حضرت - به سوى معاویه فرار کرد، و این در حالى بود که اسیران «بنى ناجیه» را از کارگزاران حضرت علیه السلام خریدارى کرد و آزادشان نمود.
هنگامى که حضرت پرداخت ثمن را به «بیت المال» از او مطالبه کرد امتناع ورزید و به سوى «شام» گریخت![32]
درست است که ظاهر قضیه این بوده است که مصقله از ترس بدهکارى خود به بیت المال به شام فرار کرد، ولى تحمل عدالت على علیه السلام که اصرار بر گرفتن حق بیت المال مى فرمود، براى او گران بود، همان گونه که بر بسیارى دیگر نیز گران بود.
شاهد سخن این است که به یکى از دوستانش به نام «ذهل بن حارث» گفته بود: اگر طلبکار من عثمان یا معاویه بود غمى نداشتم! مى دانستم که به آسانى حق بیت المال را به من مى بخشند! همان گونه که آلاف الوف به دیگران بخشیدند، ولى از على علیه السلام نگرانم، چون او در امر بیت المال سختگیر است![33]
این گونه بذل و بخشش از بیت المال پایه هاى بیت المال را سست مى کرد و خاطرات زمان عثمان در نظرها تجدید مى شد، در حالى که امام علیه السلام به مردم قول داده بود که آنچه را در زمان عثمان از بیت المال به ناحق به مردم بخشیده اند باز می گرداند.[34]
توبیخ خیانتکار در بیت المال
امیرمؤمنان على علیه السلام شدیدترین سرزنش ها را[35] نسبت به تخلفات فرماندار خود در بصره ابراز داشته[36] و او را به خیانت در اموال بیت المال و حیف و میل آن وصف مى کند.[37] و به باز گرداندن اموال مسلمین فرمان می دهد.[38]
امام علیه السلام مى فرماید: «َلَغَنِی أَنَّکَ جَرَّدْتَ الْأَرْضَ فَأَخَذْتَ مَا تَحْتَ قَدَمَیکَ، وَأَکَلْتَ مَا تَحْتَ یدَیکَ؛ به من خبر داده اند که تو زمین هاى آباد را ویران کرده اى و آنچه از بیت المال در زیر دست تو بوده است را به خیانت برگرفته و خورده اى، زمین را برهنه ساخته اى!».
سپس امام علیه السلام در ادامه این سخن مى فرماید: «فَلَمَّا أَمْکَنَتْکَ الشِّدَّةُ فِی خِیانَةِ الْأُمَّةِ أَسْرَعْتَ الْکَرَّةَ، وَعَاجَلْتَ الْوَثْبَةَ، وَاخْتَطَفْتَ مَا قَدَرْتَ عَلَیهِ مِنْ أَمْوَالِهِمُ الْمَصُونَةِ لِأَرَامِلِهِمْ وَأَیتَامِهِمُ اخْتِطَافَ الذِّئْبِ الْأَزَلِ دَامِیةَ الْمِعْزَى الْکَسِیرَةَ ، فَحَمَلْتَهُ إِلَى الْحِجَازِ رَحِیبَ الصَّدْرِ بِحَمْلِهِ غَیرَ مُتَأَثِّمٍ مِنْ أَخْذِهِ، کَأَنَّکَ لَا أَبَا لِغَیرِکَ حَدَرْتَ إِلَى أَهْلِکَ تُرَاثَکَ مِنْ أَبِیکَ وَأُمِّکَ؛ [و آن نیات آلوده سبب شد که] آن زمان که امکان تشدید خیانت نسبت به امت را پیدا کردى به سرعت حمله کردى و با عجله بر بیت المال پریدى و آنچه در قدرت داشتى از اموالشان را که براى زنان بیوه و یتیمان آن ها نگهدارى مى شد ربودى؛ همانند گرگ چالاکى که بزغاله مجروح و استخوان شکسته اى را برباید، آن گاه آن را با خاطرى آسوده به سوى حجاز حمل نمودى بى آنکه در این کار احساس گناه کنى. دشمنت بى پدر باد گویا میراث پدر و مادرت را براى خانواده ات مى بردى!».
امام علیه السلام در بخش دیگر از نامه در ادامه سرزنش ها و اعتراضات شدید، به مخاطب خود مى فرماید: تمام زندگى تو آمیخته با حرام شده و آب و غذایى که از اموال غصب شده بیت المال بهدست مى آورى، نوشیدن و خوردنش بر تو حرام است و همسرانى که از کنیزان با پول حرام خریدارى مى کنى و مهریه حرامى که براى زنان آزاد قایل مى شوى سبب مى شود زندگى خانوادگى تو نیز آلوده به حرام گردد.
سپس امام علیه السلام پس از این سرزنش طولانى چنین نتیجه گرفته و مى فرماید: «فَاتَّقِ اللَّهَ وَارْدُدْ إِلَى هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ أَمْوَالَهُمْ؛ اکنون از خدا بترس و اموال این گروه (محرومان و مجاهدان) را به آن ها بازگردان».
آن گاه او را شدیداً تهدید مى کند و مى فرماید: «فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ ثُمَّ أَمْکَنَنِی اللَّهُ مِنْکَ لَأُعْذِرَنَ إِلَى اللَّهِ فِیکَ، وَلَأَضْرِبَنَّکَ بِسَیفِی الَّذِی مَا ضَرَبْتُ بِهِ أَحَداً إِلَّا دَخَلَ النَّارَ؛ و اگر به این دستورى که دادم عمل نکنى و خداوند مرا بر تو مسلّط کند کارى می کنم که عذرم در پیشگاه خدا درباره تو پذیرفته باشد و با این شمشیرم که هیچ کس را با آن نزدم مگر اینکه داخل دوزخ شد ضربه اى بر تو وارد می کنم».
آن گاه امام علیه السلام براى تأکید بیشتر و جدى بودن این تهدید می افزاید: «وَوَاللَّهِ لَوْ أَنَّ الْحَسَنَ وَالْحُسَینَ فَعَلَا مِثْلَ الَّذِی فَعَلْتَ، مَا کَانَتْ لَهُمَا عِنْدِی هَوَادَةٌ، وَلَا ظَفِرَا مِنِّی بِإِرَادَةٍ، حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُمَا، وَأُزِیحَ الْبَاطِلَ عَنْ مَظْلَمَتِهِمَا؛ به خدا سوگند اگر حسن و حسین (فرزندان عزیزم)، کارى همچون کار تو کرده بودند هیچ گونه با آن ها مدارا نمى کردم و اراده مرا [در دفاع از حق بیت المال] تغییر نمى دادند تا زمانى که حق را از آنها بستانم و باطلى را که از ستم هاى آن ها بهوجود آمده از میان بردارم».[39]
سخن آخر: (مدارا با دزدان بیت المال، تمسخر عدالت است)
این تعبیرات شدید و سخنان تکان دهنده نشان مى دهد على رغم این که گروهى از مردم خیانت به بیت المال مسلمین را سهل و ساده مى شمردند، از بزرگ ترین خیانت ها و کیفر آن از شدیدترین کیفرها است.[40]
بدیهى است اگر مردم ببینند دزدان بیت المال با کمال آزادى در میان جامعه رفت و آمد دارند و به احساسات جریحهدار شده مردم عملا لبخند تمسخر مى زنند و تنها بحث عدالت از روز معینى آغاز شده، هرگز براى آنها قابل تحمّل نخواهد بود و این کار با هیچ منطقى سازگار نیست که دزدان دیروز آزاد باشند و دزدان امروز در بند! این دو گانگى همه را از اجراى عدالت مأیوس می کند.
در فقه اسلامى نیز چنین است که اموال غصب شده باید به صاحبانش برگردد و فرقى میان دیروز و امروز نیست و مسئله مرور زمان که این روزها مطرح است، گذشته از این که جایگاهى در فقه اسلام ندارد، مربوط به دعاوى است نه اموال غصب شده مسلّم![41]
خدایا به مسؤولین ما توفیق ده که همانند امیر آزادگان، آزاده باشند و همواره «ضوابط» را بر «روابط» مقدّم بدارند.[42]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
منابع:
1. پیام امام امیر المومنین علیه السلام
2. اخلاق در قرآن
[1] اخلاق در قرآن، ج3، ص195.
[2] خطوط اقتصاد اسلامى، ص55.
[3] اخلاق در قرآن، ج3، ص195.
[4] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج9، ص54.
[5] نهج البلاغه، خطبه 224.
[6] همان، خطبه 15.
[7] همان، خطبه 126.
[8] اخلاق در قرآن، ج3، ص197.
[9] « مروج الذهب»، ج2، ص332 به بعد؛ (پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج1، ص532).
[10] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج1، ص537.
[11] همان، ص526.
[12] شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج1، ص269؛ (پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج1، ص533).
[13] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج1، ص528.
[14] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، ص145.
[15] نهج البلاغه، خطبه 15. مراجعه شود به: پيام امام، ج1، ص525؛ (عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، ص146).
[16] «ما کُنتَ صانِعاً فَاصْنَع إِذ قَشَرکَ ابْنُ أبي طالِبٍ مِنْ کُلِّ مالٍ تَمْلِکُهُ کَما تُقْشَرُ عَنِ الْعَصا لِحاها». (شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج1، ص202. ذيل خطبه 15).
[17] تاريخ طبرى، ج5، ص53؛ (عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، ص146).
[18] مثال هاى زيباى قرآن ، ج1 ، ص365.
[19] تفسير نمونه ، ج2 ، ص625.
[20] مثال هاى زيباى قرآن، ج1، ص365.
[21] تفسير نمونه، ج2، ص7.
[22] برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص170.
[23] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج11، ص378.
[24] بحارالانوار، ج34، ص323 ؛ (پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج11، ص380).
[25] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج11، ص378.
[26] همان، ص376.
[27] همان، ص380.
[28] همان، ص376
[29] همان ، ص381.
[30] شرح نهجالبلاغه ابن ابىالحديد، ج3، ص127؛ (پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج10، ص150).
[31] ترجمه گويا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه، ج3، ص107.
[32] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج2، ص491.
[33] همان، ص494.
[34] همان، ص496.
[35] همان، ج10، ص132.
[36] همان، ص119.
[37] همان، ص132.
[38] همان، ص116.
[39] همان، ص129.
[40] اخلاق در قرآن، ج3، ص198.
[41] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج1، ص533.
[42] والاترين بندگان، ص169.