ماجرای غزوه ی تبوک از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه

ماجرای غزوه ی تبوک از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه


موقعیت جغرافیایی تبوک / علت وقوع غزوه تبوک / جنگ تبوک و بهانه گیری منافقین / جنگ تبوک و بهانه گیری منافقین / نافرمانی برخی مسلمانان / سختی غزوه تبوک / جانشینی علی در مدینه / مسجد ضرار / حضور پیامبر در منطقه تبوک / ماجرای اصحاب عقبه / نتایج غزوة تبوک‌

جنگ تبوک آخرین غزوه ‏اى است که پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم در طول رسالت و در آخرین سال هاى عمرش انجام داد.[1] جنگی که مانند جنگ احزاب واحد و موته و حنین و بعضى دیگر از غزوات اسلامى جنبه دفاعى داشته است.[2] این واقعه در سال نهم هجرى یعنى حدود یک سال بعد از جریان فتح مکه روى داد.[3]

موقعیت جغرافیایی تبوک

جنگ تبوک از غزواتى بود که در خارج از شبه جزیره عربستان رخ داد،[4] «تبوک» دورترین نقطه‏ اى بود که پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم در غزوات خود به آنجا گام نهاد،[5] فاصله تبوک تا مدینه را 610 کیلومتر و تا شام 692 کیلومتر نوشته ‏اند. [6]

«تبوک» در اصل نام قلعه محکم و بلندى بود[7] در شمالى ترین نقطه حجاز[8] که مرز میان «مدینه» و «شام» که اینک مرز کشور «عربستان سعودى» محسوب می شود، و در آن روز نزدیک سرزمین امپراتورى روم شرقى که بر شامات تسلط داشت محسوب می شد.[9] و به همین سبب آن سرزمین به نام سرزمین تبوک نامیده شد.[10]

علت وقوع غزوه تبوک

نفوذ سریع اسلام در جزیره عربستان سبب شد که آوازه پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم در تمام کشورهاى اطراف بپیچد، و با اینکه تا آن روز براى حجاز اهمیتى قائل نبودند طلوع اسلام و قدرت ارتش پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم که حجاز را در زیر یک پرچم بسیج کرده بود، آن ها را از آینده کار خود بیمناک ساخت.[11]

روم شرقى که هم مرز با حجاز بود فکر می کرد ممکن است یکى از نخستین قربانیان پیشرفت سریع اسلام باشد، لذا سپاهى در حدود چهل هزار نفر با اسلحه کافى و مجهز، آن چنان که درخور دولت نیرومندى همانند امپراطورى روم در آن زمان بود، گردآورى کرد، و در مرز حجاز متمرکز ساخت، این خبر به وسیله مسافران به گوش پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم رسید و پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم براى اینکه درس عبرتى به روم و سایر همسایگان بدهد بی درنگ فرمان آماده باش صادر کرد سخنگویان پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم در مدینه و نقاط دیگر صداى پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم را به گوش مردم رساندند و چیزى نگذشت که سى هزار نفر براى پیکار با رومیان آماده شدند که از میان آن ها ده هزار سوار و بیست هزار پیاده بود.[12]

جنگ تبوک و بهانه گیری منافقین

هنگامى که پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم مسلمانان را آماده جنگ تبوک می ساخت و دعوت به حرکت می کرد[13] بعضى فرمان پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم را زیر پا گذاردند و به بهانه‏ هاى واهى از شرکت در جنگ «تبوک‏» تخلّف کردند.[14]

از جمله گروهى از منافقان نزد پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم آمدند و پس از بیان عذرهاى گوناگون و حتى سوگند خوردن، اجازه خواستند که آن ها را از شرکت در میدان تبوک معذور دارد، و پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم به این عده اجازه داد.[15]

به عنوان نمونه یکى از رؤساى طایفه «بنى سلمه» به نام «جدّ بن قیس» که در صف منافقان بود خدمت پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم آمد و عرض کرد اگر اجازه دهى من در این میدان جنگ حاضر نشوم زیرا علاقه شدیدى به زنان دارم مخصوصا اگر چشمم به دختران رومى بیفتد ممکن است دل از دست بدهم و مفتون آن ها شوم! پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم به او اجازه داد.[16]

اصولاً منافقان براى اغفال افراد با ایمان غالبا به یک سلسله موضوعات جزئى و ناچیز و گاهى مضحک متشبث می شوند تا موضوعات مهم و کلى را نادیده بگیرند.

آن ها به عذرهاى واهى و این که ممکن است بعدا آلوده به گناه بشوند هم اکنون در دل گناه قرار دارند و جهنم گرداگرد آن ها را فرا گرفته است آن ها فرمان صریح خدا و پیامبرش را درباره حرکت به سوى جهاد زیر پا می گذارند مبادا به «شبهه شرعى» گرفتار شوند![17]

نافرمانی برخی مسلمانان

سه نفر از مسلمانان به نام «کعب بن مالک» و «مراره بن ربیع» و «هلال بن امیه» از شرکت در جنگ تبوک‏، و حرکت همراه پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم سرباز زدند، ولى این به خاطر آن نبود که جزء دار و دسته منافقان باشند، بلکه به خاطر سستى و تنبلى بود، چیزى نگذشت که پشیمان شدند.[18]

هنگامى که پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم از میدان تبوک بازگشت به خدمتش آمدند و زبان به عذر خواهى گشودند ولى پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم با آنان سخن نگفت و به مسلمانان نیز دستور داد احدى با آنان سخن نگوید؛ و به دنبال آن مردم هر گونه مراوده را با آنان قطع کردند؛ حتّى زنان و فرزندانشان نزد پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم آمدند و اجازه خواستند از آن ها جدا شوند، پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم اجازه جدایى کامل نداد، ولى دستور داد به آن ها نزدیک نشوند.

در این هنگام آن ها در یک محاصره عجیب اجتماعى گرفتار شدند و زمین با تمام وسعتش بر آنان تنگ شد؛ تا آنجا که مجبور شدند براى نجات از این خوارى و رسوایى مدینه را ترک گویند و به کوه هاى اطراف پناه ببرند؛ بستگان آن ها غذا براى آن ها می آورند ولى حتّى یک کلمه با آن ها سخن نمی گفتند![19]

سرانجام هر کدام به سمتى رفته و در گوشه ‏اى سکنى گزیدند. این وضع پنجاه روز ادامه داشت و هر یک از آنان در خلوت و تنهایى خویش، به توبه و تضرّع و ابتهال مشغول بود. تا این که بالاخره خداوند توبه آن ها را پذیرفت.[20]

سختی غزوه تبوک

تاریخ اسلام نشان می دهد که مسلمانان هیچگاه به اندازه جریان تبوک در فشار و زحمت نبودند. زیرا از طرفى حرکت به سوى تبوک در موقع شدت گرماى تابستان بود.

و از سوى دیگر خشکسالى مردم را به ستوه در آورده بود. و از سوى سوم فصلى بود که می بایست مردم همان مقدار محصولى که بر درختان بود جمع آورى و براى طول سال خود آماده کنند.

از همه این ها گذشته فاصله میان مدینه و تبوک بسیار طولانى بود و دشمنى که می خواستند با او روبرو شوند، امپراطورى روم شرقى، یکى از نیرومندترین قدرت هاى جهان روز بود.

اضافه بر این ها، مرکب و آذوقه در میان مسلمانان به اندازه‏ اى کم بود که‏ گاه ده نفر مجبور می شدند به نوبت از یک مرکب استفاده کنند، بعضى از پیاده‏ ها حتى کفش به پانداشتند، و مجبور بودند با پاى برهنه از ریگ هاى سوزان بیابان بگذرند، از نظر غذا و آب به قدرى در مضیقه بودند که گاهى یک دانه خرما را چند نفر به نوبت، در دهان گرفته و می مکیدند تا موقعى که تنها هسته آن باقى می ماند، و یک جرعه آب را چند نفر می نوشیدند.[21]

لشکر سى هزار نفرى مسلمانان به فرماندهى پیامبر اسلام صلّى الله علیه وآله وسلّم به سوى تبوک حرکت کرد. تشنگى و گرسنگى لشکریان اسلام را آزار مى‏داد، پاهاى عدّه ‏اى از سربازان اسلام بر اثر پیاده روى آبله زده بود، ولى با تمام مشکلات به مسیر خود ادامه دادند. سپاهیان اسلام در مسیر راه و بازگشت، آن قدر مشکل داشتند که لشکر آنان بر اثر مشکلات و سختی ها «جیش العسرة» (لشکر مشکلات) نام گرفت.[22]

جانشینی علی علیه السلام در مدینه

جنگ تبوک از جهات مختلف مخصوصاً طولانى شدن عدم حضور پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم و مسلمانان و دور بودن مسافت بین مدینه و تبوک با تمام جنگ هایى که در عصر پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم انجام شد تفاوت می کرد و احتمال کودتاى منافقین مدینه و توطئه دشمنان خارج از مدینه نیز می رفت.

بدین جهت باید در غیاب پیامبر اسلام صلّى الله علیه وآله وسلّم قوى ترین فرد از مسلمانان جایگزین آن حضرت شود و پایتخت اسلام را در برابر توطئه‏ هاى احتمالى حفظ کند و آن شخص جز على علیه السلام کسى نبود. بدین جهت پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم حضرت على علیه السلام را جانشین خویش کرد و از او به عنوان اولو الامر نام برد.[23]

مسجد ضرار

گروهى از منافقان نزد پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم آمدند و عرض کردند به ما اجازه ده مسجدى در میان قبیله بنى سالم (نزدیک مسجد قبا) بسازیم تا افراد ناتوان و بیمار و پیرمردان از کار افتاده در آن نماز بگزارند، و این در موقعى بود که پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم عازم جنگ تبوک‏ بود.[24]

پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم به آن ها اجازه داد، ولى آن ها اضافه کردند آیا ممکن است شخصاً بیایید و در آن نماز بگزارید؟ پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم فرمود من فعلا عازم سفرم؛ هنگام بازگشت به خواست خدا به آن مسجد می آیم و در آن نماز می گزارم.[25]

هنگامى که پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم از تبوک بازگشت نزد او آمدند و گفتند اکنون تقاضا داریم به مسجد ما بیایى و در آنجا نماز بگزارى و از خدا بخواهى ما را برکت دهد و این در حالى بود که هنوز پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم وارد دروازه مدینه نشده بود.[26]

در این هنگام پیک وحى خدا نازل شد[27] و پرده از اسرار کار آن ها برداشت، و به دنبال آن پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم دستور داد مسجد مزبور را آتش زنند و بقایاى آن را ویران کنند و جاى آن را محل ریختن زباله ‏هاى شهر سازند![28] تا مسلمین از این جریانات عبرت گیرند و بدانند هر بنایى به منظور ایجاد نفاق و شکاف در میان مسلمانان برپا شود (یا نتیجه‏ اش این باشد) باید از میان برد، حتى اگر به نام مقدس مسجد بوده باشد![29]

حضور پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم در منطقه تبوک

پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم در آغاز ماه شعبان، سال نهم هجرت، به سرزمین تبوک رسید.[30] رسول خدا صلى الله علیه و آله در تبوک‏ حدود 15 روز ماند ولى از سپاه روم خبرى نشد.[31]

گویا به هنگامى که از حرکت سپاه عظیم اسلام با آن شهامت و شجاعت عجیبى که در جنگ ها نشان داده بودند و کم و بیش به گوش رومیان رسیده بود با خبر شدند، صلاح در این دیدند که ارتش خویش را به درون کشور فرا خوانده چنین وانمود کنند که خبر تمرکز ارتش روم در مرزها به قصد حمله به مدینه، شایعه بى‏اساسى بیش نبوده است، چرا که از دست زدن به چنین جنگ خطرناکى که مستمسک و مجوزى نیز نداشت وحشت داشتند.

به هر حال پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم با سپاهیان خود طبق سنتى که داشت مشورت کرد که آیا به پیشروى ادامه دهیم یا باز گردیم، راى بیشتر آن ها بر آن قرار گرفت که بازگشت بهتر است و با روح برنامه‏ هاى اسلامى سازگارتر، به خصوص که سپاهیان اسلام بر اثر مشقت طاقت‏فرساى راه خسته و کوفته شده بودند، و مقاومت جسمانى آن ها تضعیف شده بود. پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم این نظر را تصویب کرد و سپاه اسلام به مدینه بازگشت.[32]

ماجرای اصحاب عقبه

در راه بازگشت پیامبر اسلام صلّى الله علیه وآله وسلّم از تبوک‏ به سوى مدینه، تعدادى از منافقان تصمیم گرفتند که شتر پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم را از فراز گردنه ‏اى که در میان راه مدینه و شام قرار داشت، رم دهند و حضرت را در دل درّه‏ اى بیفکنند.

هنگامى که سپاه اسلام به نخستین نقطه گردنه رسید، پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم فرمود: هر کسى مایل است، می تواند مسیر خود را از وسط بیابان قرار دهد؛ زیرا بیابان وسیع است، ولى خود پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم در حالى که «حذیفه» شتر او را مى‏راند، و «عمّار» مهار آن را مى‏کشید، از گردنه بالا رفت. هنوز پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم مقدار زیادى از گردنه بالا نرفته بود که به‏ پشت سر خود نگاه کرد. در نیمه شب مهتابى، سوارانى را دید که از پشت سر، او را تعقیب می کنند و براى این که شناخته نشوند، صورت خود را پوشانیده و آهسته آهسته مشغول سخن گفتن هستند، پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم عصبانى شد، نهیبى بر آن ها زد و به «حذیفه» دستور داد با عصاى خود شتران آن ها را بر گرداند.

نهیب رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم رعب شدیدى در دل آن ها افکند و فهمیدند که پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم از نقشه آن ها با خبر شده است، به این جهت فوراً از راهى که آمده بودند، بازگشتند و بدینسان توطئه آن ها ناکام ماند.[33]

هنگامى که پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم بدون خطر از عقبه گذشت به حذیفه فرمود: آن ها را نشناختى؟ عرض کرد نه، هیچیک از آن ها را نشناختم، سپس رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم نام همه آن ها را براى او برشمرد، حذیفه عرض کرد: حال که چنین است چرا گروهى را نم فرستى آن ها را به قتل برسانند؟ فرمود: «دوست ندارم عرب بگویند هنگامى که محمد بر یارانش پیروز شد به کشتن آن ها پرداخت»![34]

سخن آخر: (نتایج غزوه تبوک)

حضور سپاه اسلام با این سرعت در میدان تبوک چند درس به دشمنان اسلام داد:

اولاً: این موضوع به ثبوت رسید که روحیه جنگى سربازان اسلام آن چنان قوى است که از درگیرى با نیرومندترین ارتش آن زمان نیز بیمى ندارد.

ثانیاً: بسیارى از قبائل و امراى اطراف تبوک به خدمت پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم آمدند و پیمان عدم تعرض با پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم امضا کردند و فکر مسلمانان از ناحیه آنان آسوده شد.

ثالثاً: امواج اسلام به داخل مرزهاى امپراطورى روم نفوذ کرد و به عنوان یک واقعه مهم روز این صدا همه جا پیچید، و زمینه را براى توجه رومیان‏ به اسلام فراهم ساخت.

رابعاً: مسلمانان با پیمودن این راه و تحمل آن زحمات، راه را براى فتح شام در آینده هموار ساختند و معلوم شد که این راه سرانجام پیمودنى است و این فوائد بزرگ چیزى بود که به زحمت لشگرکشى می ارزید.[35]

پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی

دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir

منابع:

1. تفسیر نمونه

2. آیات ولایت در قرآن

 

[17] همان، ص 439.

[19] همان، ص 170.

[22] بدون شک اگر این استقامت ها و پایمردی ها و تحمّل‏ ها نبود، اكنون اسلام به دست ما نرسیده بود، بدین جهت نباید اسلام را ارزان از دست بدهیم كه ارزان بدست نیامده است!؛ (آیات ولایت در قرآن، ص 124).

[27] «لَاتَقُمْ فِیهِ أَبَداً لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ یوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِیهِ»، هرگز در آن (مسجد به عبادت) نایست! آن مسجدى كه از روز نخست بر پایه تقوا بنا شد، شایسته‏تر است كه در آن (به عبادت) بایستى!»؛ (سوره توبه، آیه 108)

[31] كامل، ج 1، ص 638؛ (پیام قرآن، ج‏ 8، ص 37).

[33] فروغ ابدیت، ج 2، ص 404؛ (مثال هاى زیباى قرآن، ج‏ 2، ص 286).

[35] همان، ص 178.

captcha