علم مهم ترین سرمایه بشر است؛[1] اسلام نیز برای علم محدودیت قائل نیست،[2] و هيچ حد و مرزى را نمى شناسد، به نحوی که تا چين و ثريا نيز بايد در طلبش دويد،[3] و از گاهواره تا گور ادامه دارد.[4]
به اين ترتيب در منطق اسلام كلمه «فارغ التحصيل» يك كلمه بى معنى است، يك مسلمان راستين هرگز تحصيل علمش پايان نمى پذيرد، همواره دانشجو است و طالب علم، حتى اگر برترين استاد شود.[5]
از سوی دیگر، تعليم و تربيت، در تعليمات اسلام جايگاه ويژه اى دارد و جایگاه روشن و قاطعى درباره آن در آیات و روايات اسلامى ديده مى شود، در همه جا روى ارزش هاى تعلیم و تربیت تكيه شده، و مسائل تربيتى در سرلوحه برنامه قرار گرفته،[6] به نحوی که از نظر نیاز به معلم، اسلام مرز نمى شناسد چرا كه حكمت گمشده مؤمن است، نزد هر كس بيابد آن را مى گيرد و اگر گوهرى از دهان ناپاكى بيفتد آن را برمى دارد.[7] این مسأله نشان می دهد مقام معلم در اسلام بسیار والا و برجسته است.[8]
در حقیقت، وجود آموزش هاى كافى و باسواد بودن مردم، از جمله شاخص هاى توسعه است. جامعه بىسواد و آموزش نديده و جامعه اى كه در آن مدرسه و دانشگاه و معلّم و استاد به اندازه كافى وجود نداشته باشد، جامعه اى توسعه نيافته و عقب مانده است و تجربيّات جهان امروز بهترين گواه اين معناست.[9]
لذا اميرمؤمنان على عليه السلام جهل را ريشه هر بدى: «اَلْجَهْلُ اَصْلُ كُلِّ شَرٍّ»[10]و معدن هر بدى مى داند: «الجَهلُ مَعْدِنُ الشَّرِّ »[11]و نادانى را دردناك ترين دردها بر مى شمرد: «الجَهْلُ أَدْوَأُ الدَّاءِ».[12] که نشان می دهد اسلام براى تعليم و آگاهى بخشى مردم اهميت ويژه اى قائل است.[13]
آیات و روایات زیادی وجود دارد که ارزش کار معلمی را روشن می کند[14] و بحث گسترده ای دربارة حقوق معلمان بر شاگردان یا بر جامعه اسلامی ارائه شده است.[15] که در ادامه به آن اشاره می گردد.
اهمیت تعلیم و تربیت از دیدگاه قرآن
در قرآن، آيات فراوانى در زمينه «تعليم» و «تعلّم» و «نشر علم» وجود دارد كه ذكر همه آنها در اين مختصر نمى گنجد.[16]
نگاه اجمالى به اين آيات پنج گانه،[17] از ميان ده ها آيه از قرآن مجيد در زمينه تعليم و تربيت، اهتمام فوق العاده اسلام را نسبت به اين امر مهم نشان مى دهد.[18]
آيه نخست،[19]جهان را به منزله دانشگاهى معرّفى مى كند، كه تمام مخلوقاتش به منظور علم و آگاهى هر چه بيشتر انسان ها آفريده شده اند؛ و هدف اين بوده كه در اسرار اين پديده ها بينديشند، و به علم و قدر پروردگار آشنا شوند؛ به تعبير ديگر، «هدف از كلّ جهان آفرينش، علم و دانش بوده است»[20]
آيه دوّم،[21]هدف از بعثت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله را گسترش علم و حكمت، و پرورش نفوس بر می شمرد، در اين فراز قرآنی نه تنها به تعليم كتاب و حكمت اشاره شده، بلكه به تعليم آن امورى كه بدون نزول وحى امكان دسترسى به آن نبوده است، نيز اشاره شده است: «يُعَلِّمُكُمْ مالَم تَكُونُوا تَعْلَمونَ؛[22]و آنچه را نمی دانستید، به شما یاد دهد».[23]
درآيه سوّم،[24] تعليم و تربيت و آموزش حكمت، در دعاى ابراهيم خليل عليه السلام براى اين امّت آمده است؛ و به خوبى استفاده مى شود تعليم و تربيت از اهداف شناخته شده در ميان امّت هاى پيشين نيز بوده است.[25]
در چهارمين آيه: «فَاسْئَلُوا اهْلَ الذِّكْرِ انْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ؛[26] اگر نمی دانید، از آگاهان بپرسید»، در واقع به بنیان مسأله تعليم و تربيت اشاره شده است چرا که همه عقلاى جهان بر آن صحّه مى نهند كه هميشه «نا آگاهان بايد از آگاهان فرا گيرند».[27]
آخرین آیه،[28] مسلمانان را به دو گروه تفسيم مى كند: «معلّمان و متعلّمان» و در واقع هر مسلمانى بايد جزء يكى از اين دو گروه باشد، يا آموزش دهد يا فرا گيرد يا معلّم باشد يا شاگرد.[29]
تأمل در اين آيه شريفه نشان می دهد در اسلام همان گونه كه تحصيل علم واجب است، تعليم دادن به ديگران نيز جنبه وجوب و الزام دارد: «وَلِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ؛ بايد به هنگام بازگشت به سوى قوم خود، آنها را انذار نمايند».[30]
تعلّم موسی (علیه السلام) از خضر (علیه السلام)
مسأله انتخاب معلم و استاد و دليل راه در مسير تربيت نفوس و سير و سلوك الى الله به حدى اهميت دارد كه گاه انبياى الهى، در مقطع خاصى نيز مأمور به اين انتخاب مى شدند. داستان خضر و موسى عليه السلام در سوره كهف در قرآن مجيد كه داستانى بسيار پر معنى و پرمحتوا است، چهره اى از اين انتخاب است.[31]
موسى عليه السلام مأمور مىشود براى فرا گرفتن علومى كه جنبه نظرى نداشت، بلكه بيشتر جنبه عملى و اخلاقى داشت نزد پيامبر و عالم بزرگ زمانش كه قرآن از او به عنوان «عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا؛ بنده اى از بندگان ما كه او را مشمول رحمت خود ساخته و از سوى خود علم فراوانى به او تعليم داده بوديم.» ياد كرده، حاضر شود.[32]
موسى عليه السلام با نشانه اى كه در دست داشت به دنبال آن معلّم الهى مى گشت تا از علومى كه خدا به او تعليم داده بود بهره ببرد، هنگامى كه بعد از يك ماجراى مفصّل به او رسيد گفت: «هَلْ اتَّبِعُكَ عَلى انْ تُعَلِّمَنِ مِمّا عُلِّمْتَ رُشْداً؛ آيا من از تو پيروى كنم (و همراه تو بيايم) تا از آنچه به تو تعليم داده شده است و مايه رشد و صلاح است به من بياموزى!».[33] اينها علومى بودند كه علاوه بر علم شريعت به موسى تعليم شد.[34]
در مجموع اين ماجرا به خوبى نشان مى دهد پيدا كردن رهبرى آگاه و فرزانه، و بهره گيرى از علم و اخلاق او تا آن حد اهميت دارد كه پيامبر اولو العزمى همچون موسى مأمور مى شود كه راه دور و درازى را براى حضور در محضر او، و اقتباس از چراغ پر فروغش، بپيمايد.[35]
خداوند، اولین معلم
خداوند نخستين معلم است، در قرآن به آياتى برمى خوريم كه خداوند خود را به عنوان معلم معرفى كرده، گاه به آدم(عليه السلام) علم اسماء مى آموزد: «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا؛[36] سپس علم اسماء [علم اسرار آفرینش و نامگذاری موجودات] را همگی به آدم آموخت»، و گاه به نوع انسان آنچه را نمى داند از طريق تكوين و تشريع (بخشى را به صورت علوم فطرى در نهادش آفريد، و بخش ديگرى را به وسيله عقل و تدبير در عالم آفرينش و بخش سومى را به وسيله انبياء)[37] مىآموزد: «عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ ؛ به آدمی آنچه را که نمی دانست تعلیم داد».[38]
گاه قلم به دست او داده و نوشتن مى آموزد: «الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ؛[39] همان کسی که بوسیله قلم تعلیم نمود»، گاه يك حرف و دو حرف بر زبانش مى نهند و شيوه سخن گفتن به او تعليم مى دهد: «الرَّحْمَنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ * خَلَقَ الْإِنْسَانَ * عَلَّمَهُ الْبَيَانَ»؛ خداوند رحمان، قرآن را تعلیم فرمود، انسان را آفرید، و به او «بیان» را آموخت».[40]
به اين ترتيب او هم معلّم بيان است، و هم معلّم قلم، و هم معلّم امورى كه انسان از آن آگاهى نداشته است، اين تعليمات ممكن است اشاره به تعليمات فطرى باشد كه به صورت خلاصه و سربسته در درون جان انسان است، و نيز ممكن است اشاره به وجود ابزار و اسباب و مقدماتى باشد كه خدا در انسان آفريده، و او را قادر بر اختراع زبان و خط و كشف ساير واقعيات جهان هستى كرده است.[41]
انبیاء و ائمه اطهار (علیهم السلام)، معلمان بزرگ تاریخ بشریت
تعليم و تربيت انسان از جمله مهم ترین برنامه پيامبران است،[42] انبیای الهی آنچه را خدا به عنوان وحى، به آنان تعليم كرده، از طريق استدلال، انذار، بشارت، موعظه و اندرز و نفوذ در دل ها، به مردم تعليم می دهند.[43]
لذا پیامبران بزرگ ترين معلّمان در عالم بشريّتند.[44] البته پيغمبران خدا همانند معلمانى بودند كه هر كدام جامعه بشريت را در يك كلاس پرورش مى دادند، بديهى است دوران تعليم هر يك كه تمام مى شد به دست معلم ديگر، در كلاس بالاتر سپرده مى شدند.[45]
بدین ترتیب نوح عليه السلام مسئول تعليم و تربيت انسان ها در نخستين مقطع بود، ابراهيم عليه السلام در مقطع ديگر و همچنين موسى و عيسى عليهما السلام هر كدام معلم و استاد يكى از اين مقاطع بودند.[46]
حال با گذشت زمان و آمادگى نوع بشر براى تعليمات عالى تر، اديان الهى تدريجاً كامل تر، و تعليمات آنها عميق تر شد تا نوبت به آخرين و كامل ترين آيين الهى يعنى آيين اسلام رسيد و فرمان «الْيَوْمَ اكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ اتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتى وَ رَضَيتُ لَكُمُ الاسْلامَ ديناً؛ امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم، و اسلام را به عنوان آيين (جاويدان) شما پذيرفتم» صادر شد،[47] و خاتم انبيا محمد صلى الله عليه و آله مامور تعليم اين مقطع شد.[48]
به تعبير ديگر انبياى پيشين، براى اينكه انسان بتواند در اين راه پرنشيب و فرازى كه به سوى تكامل دارد پيش برود، هر كدام قسمتى از نقشه اين مسير را در اختيار او گذاردند، تا اين شايستگى را پيدا كرد كه نقشه كلى و جامع تمام راه را، به وسيله آخرين پيامبر از سوى خداوند بزرگ، در اختيار او بگذارد.[49]
لذا از اهداف بعثت پيامبر اسلام، آموزش مردم شمرده شده: «وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ؛[50] و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت میآموزد» و رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز از اهداف بعثت خود را، آموختن مردم مى داند: «وبالتّعليم أُرسلتُ؛ من فرستاده شدم برای تعلیم».[51]
در این میان نياز مردم به پيامبر صلى الله عليه و آله، براى تبيين پيچيدگي ها و تفسير مجملات قرآن کریم است که سبب ارتباط آنها با سنّت رسول اللّه مى شود، همان ارتباطى كه آنها را در همه زمينه ها هادى و راهگشاست؛ به تعبير ديگر قرآن همانند كتابى است كه شاگردان، احساس مى كنند براى فهم آن در پاره اى از قسمت ها نياز به معلّم دارند و پيوند آنها با معلّم، حقايق زياد ديگرى را نيز براى آنها روشن مى سازد.[52]
حال سؤال در اين است كه آيا پس از رسول خدا، اين معلّم الهى همچنان در ميان مسلمانان وجود دارد يا نه؟ بدون شك بايد وجود داشته باشد و گرنه مشكلات، باقى مى ماند.[53] چرا که همه انسان ها با پشتيبانى فطرت و فرمان عقل، در جستجوى كمال هستند.[54] و باید راهى پر فراز و نشيب و طولانى را به سوى خدا، به سوى كمال مطلق و به سوى تكامل معنوى در تمام ابعاد بپیمایند.[55]
درست است خداوند انسان را با نيروى عقل و خرد مجهّز ساخته، وجدانى قوى و پربار به او داده، كتاب هاى آسمانى براى او فرستاده، ولى اين انسان ممكن است با همه اين وسائل تكوينى و تشريعى باز،[56] در تشخيص مصداق كمال، گرفتار اشتباه شود و به جاى اينكه راه تكامل را بپيمايد، راه انحطاط و نقصان را طى كند.[57]
مسلماً وجود يك پيشواى معصوم، خطر انحراف و گمراهى را تا حدّ زيادى تقليل مى دهد، و به اين ترتيب «وجود امام عليه السلام، تكميل كننده هدف آفرينش انسان است».[58]
و اينجاست كه ما معتقديم در هر عصر و زمان امام معصومى وجود دارد كه علم قرآن نزد اوست، و او همان كسى است كه پيغمبر اكرم صلّی الله علیه وآله وسلّم در روايت متواتر ثقلين از او به عنوان «عترت» ياد كرده و پيوندش را با قرآن تا دامنه قيامت ناگسستنى دانسته است و فرموده: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا، كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي، وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ؛ همانا من در ميان شما دو چيز سنگين و گران مي گذارم، كه اگر بدانها چنگ زنيد هرگز پس از من گمراه نشويد: كتاب خدا و عترت من أهل بيتم، و اين دو از يك ديگر جدا نشوند تا در كنار حوض كوثر بر من درآيند».[59]
برات آزادی از دوزخ برای معلم و متعلم
در روایتی معروف از پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلّم آمده است که وقتی معلمی به کودکی بسم الله الرحمن الرحیم را یاد بدهد و او تکرار کند، خداوند چهار برات آزادی از دوزخ را برای معلم و متعلم و پدر و مادر معلم می نویسد:[60] «اذْا قالَ المُعلِّمُ لِلصَّبِىِّ بسم اللَّه الرحمن الرحيم (و قالَ الصِّبىُّ بسم اللَّه الرحمن الرحيم) كَتَبَ اللَّه بَرَائَةً لِلصَّبِىِّ وَبَرَائَةً لأَبَوَيْهِ وَ بَرائَةً لِلمُعَلِّم؛ هنگامى كه معلم به كودك بگويد: بسم اللَّه الرحمن الرحيم (و او تكرار كند) خداوند فرمان آزادى از دوزخ براى كودك و پدر و مادرش و معلّم مى نويسد».[61]
این روایت نشان از جایگاه ویژه تعلیم و تربیت در اسلام دارد.[62] شما معلمان باید خدا را شکر کنید که در این مسیر قرار گرفته اید.[63]
عواقب بی احترامی به معلم
پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلّم مى فرمايد: «ثَلَاثَةٌ لَايَسْتَخِفُّ بِحَقّهِمْ إلّامُنَافِقٌ بَيّنُ النّفَاقِ: ذُوالشَّيْبَةِ فِى الإسْلَامِ وَ الإمَامُ المُقْسِطُ وَ مُعَلّمُ الخَيْرِ؛ سه گروه هستند كه حقّ آنها را فقط منافقان واضح النفاق كوچك مى شمرند: كسى كه عمرى را در اسلام گذرانده، پيشواى عادل و كسى كه نيكى را آموزش مى دهد».[64]
در این فراز روایی معلّمان خير کسانی هستند كه نيكى ها را به مردم ياد مى دهند؛ كسى كه حقّ معلّمان خير را سبك بشمرد، منافق بيّن النفاق است.[65]
«معلّم خير» تعبير جالبى است و همه امورى كه داراى منشأ خيرى است در ذيل آن داخل است. تعبير خير علوم قرآن و علومى مانند حديث، فقه، علوم طبيعى، پزشكى، علومى كه باعث آبادى جامعه است و علوم نشأت گرفته از مبادى الهى كه خير و بركتى براى جامعه دارد همه را شامل مى شود، چرا كه خير يكى از وسيع ترين كلمات است و تمام پهنه جامعه انسانى را در بر مى گيرد.[66]
احترامى كه در همين روايت كوتاه به مقام معلّم گذاشته شده، احترام بزرگى است چرا كه استخفاف كننده آن را منافق بينّ النفاق مى داند. [67]
هر کس کلمه ای به من بیاموزد مرا بنده خود کرده است
حقوق معلم بر متعلم از حقوق واجب الاتباع و لازم المراعات حق معلم است، اين پدر روحانى كه بسيار بر پدر جسمانى فضيلت دارد و او اگر وظيفه خود را به نحو احسن انجام دهد، مولاى متعلم مى شود چنان كه منسوب به على عليه السلام است كه فرمود: «مَن عَلَّمَنی حَرفاً فَقَد صَیَّرَنی عَبداً؛ كسى كه مرا حرفى تعليم دهد مرا عبد و بنده خود كرده است»، و نيز درباره معلم بزرگ خود فرمود: «أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِيدِ مُحَمَّدٍ؛ من بنده اى از بندگان محمد صلى الله عليه وآله وسلّم هستم».[68]
حقوق معلم بر شاگرد
رعايت حق معلم از وظايف بزرگى است كه شارع مقدس بر دوش ما گذارده است: امام صادق عليه السلام در روايتى از على عليه السلام نقل مىكنند كه مولى بسيار مى فرمودند:[69]
«إِنّ مِنْ حَقّ الْعَالِمِ أَنْ لَا تُكْثِرَ عَلَيْهِ السّؤَالَ وَ لَا تَأْخُذَ بِثَوْبِهِ وَ إِذَا دَخَلْتَ عَلَيْهِ وَ عِنْدَهُ قَوْمٌ فَسَلّمْ عَلَيْهِمْ جَمِيعاً و َخُصّهُ بِالتّحِيّةِ دُونَهُمْ و َاجْلِسْ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ لَا تَجْلِسْ خَلْفَهُ و َلَا تَغْمِزْ بِعَيْنِكَ وَ لَا تُشِرْ بِيَدِكَ وَ لَا تُكْثِرْ مِنَ الْقَوْلِ قَالَ فُلَانٌ وَ قَالَ فُلَانٌ خِلَافاً لِقَوْلِهِ و َلَا تَضْجَرْ بِطُولِ صُحْبَتِهِ فَإِنّمَا مَثَلُ الْعَالِمِ مَثَلُ النّخْلَةِ تَنْتَظِرُهَا حَتّى يَسْقُطَ عَلَيْكَ مِنْهَا شَيْءٌ؛ از حق عالم بر تو اين است كه زياد از او سؤال نكنى و لباس او را نگيرى و اگر بر مجلس عالم وارد شدى و نزد او عده اى بودند سلام بر همه آنها كن و سلام و درود ويژه خود را به آن عالم تقديم نما و براى نشستن، جايگاهى را در برابر او انتخاب كن و پشت سر او منشين و با گوشه چشم به او نظر ميفكن و با دست خود به او اشاره نكن، (كه بى احترامى به او است) و زياد نگو فلانى و فلانى برعكس قول شما گفته اند، و با زياد صحبت كردن او را ناراحت كن، زيرا مثل عالم و دانشمند مثل درخت خرمائى است كه انتظار كشيده مى شود چه موقع از آن رطبى فرو افتد».[70] يعنى او بايد افاضه كند نه با سؤال كردن مرتب او را رنج دهى![71] و چنانکه او را آماده پاسخ گویی دیدی از او سوال کن.
بخشنده ترين بخشنده ها كيست؟
در حديثى از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم مى خوانيم: «الا اخْبِرُكُمْ بِاجْوَدِ الاجْوَدِ؟ اللَّهُ الاجْوَدُ الاجْوَدُ! وَ انَا اجْوَدُ وُلْدِ آدَمَ! وَ اجْوَدُكُمْ مِنْ بَعْدى رَجُل عَلِمَ عِلْماً فَنَشَرَ عِلْمَهُ يُبْعَثُ يَومَ الْقِيامَةِ امَّةًوَحْدَهِ!؛ آيا به شما خبر دهم كه بخشنده ترين بخشنده ها كيست؟ بخشنده ترين بخشنده ها خداست، و من بخشنده ترين فرزندان آدم هستم؛ و بعد از من از همه شما بخشنده تر كسى است كه علم و دانشى را فرا گيرد، و آن را نشر دهد و به ديگران بياموزد، چنين كسى روز قيامت به تنهايى به صورت امّتى برانگيخته خواهد شد»![72]
تعبير به امّت به خوبى نشان مى دهد كه گسترش وجودى معلّمان به موازات گسترش تعليمات آنها در ميان جامعه بشرى صورت مى گيرد، و هر قدر شاگردان بيشترى را تعليم و تربيت كنند به همان نسبت شخصيّت معنوى و اجتماعى آنها گسترده تر مى شود و گاه به اندازه يك امّت مى گردد.[73]
درود فرستادن بر معلم
در روايات اسلامى مقام معلّم آنقدر والاست كه خدا و فرشتگان و همه موجودات، حتّى مورچه در لانه خود و ماهيان در درياها بر كسى كه به مردم نيكی تعليم كند درود مى فرستند؛ چنانكه در حديثى از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم آمده است: «انَّ اللَّهَ و مَلائِكَتَهُ حَتَّى الَّنمْلَةِ فى حُجْرِها وَ حَتّى الْحُوتِ فِى الْبَحْرِ يُصَلُّونَ عَلى مُعَلِّمِ النّاس الْخَيْرَ».[74]
بزرگی در ملکوت آسمان ها
طبق روايت امام صادق علیه السلام، اگر كسى براى خدا دانش آموخت، و براى او عمل كرد، و تعليم داد، در آسمان ها عظيم و بزرگ خوانده مى شود: «مَنْ تَعَلّم للّه عزّوَجلَّ و عَمِل للّه و عَلَّم للّه دُعِىَ فى مَلَكُوتِ السّماوات عَظيماً».[75]
در مجموع به قدرى آیات نورانی قرآن کریم و كلمات اهلبيت عصمت و طهارت عليهم السلام گويا است كه جاى توضيح نيست، خداوند ما را مؤدب به اخلاق الهى گرداند، تا در رعايت حق معلّم و عمل به علم خود كوشا باشيم.[76]
سخن آخر: (یادی از شهید مطهّری رحمه الله)
و چه خوب است که روز شهادت آیه الله مطهری رحمه الله را روز معلّم نامیدند. واقعاً آن شهید عزیز معلّمی بزرگ و شایسته بود.[77]
من با ایشان دوستی و ارتباط داشتم و او را می شناختم و این شناخت در دوران 45 روزه زندان در سال 42 به حدّ کمال رسید. رژیم منحوس پهلوی 53 نفر از علما و خطبای تهران را در آن ایّام دستگیر و در محیط کوچکی زندانی کرد؛ اطاقی که کمتر از هفتاد متر بود و سهم هر زندانی یک متر و نیم می شد! زندگی در چنان مکانی با آن محدودیّت ها کار آسانی نبود. برخی که ظرفیّت کمتری داشتند اظهار ناراحتی و حتّی گاه فزع می کردند؛ هر چند سخن خلافی نمی گفتند. امّا شهید مطهری از کسانی بود که روحیّه بسیار قوی داشت و در مباحث علمی که مطرح می شد شرکت فعّال داشت و نظرات خوبی ارایه می کرد. عاش سعیدا و مات سعیداً.[78]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
منابع:
1. تفسیر نمونه
2. پیام قرآن
3. بیانات معظم له
[1] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در دیدار مدیرکل و جمعی از مدیران آموزش و پرورش استان قم، 1/7/1393.
[2] همان.
[3] «اطْلُبُ العِلمَ و لَو بِالصين»؛ (بحارالانوار، ج 1، ص 177، ح 55).
[4] «اطْلُبُ العِلمَ من المَهْد الى اللَّحْد»؛ (الوافی، ج1،ص126)؛ (تفسير نمونه ، ج13، ص314).
[5] تفسير نمونه، ج13، ص314.
[6] شيوه همسرى در خانواده، ص23.
[7] «الحِكْمَةُ ضالَّةُ المُؤمن اخَذَها حيث وَجَدَها؛ دانش گمشده مؤمن است هر جا بيابد، مىگيرد»؛ (مصادر نهجالبلاغه، ج 4، ص 67).
[8] متن پیام حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی به نشست «یاد مهر»، 25/5/1395.
[9] دائرة المعارف فقه مقارن، ج2، ص218.
[10] غررالحكم، ح 1096.
[11] همان، ح 1093.
[12] همان، ح 1095.
[13] دائرة المعارف فقه مقارن، ج2، ص218.
[14] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در دیدار مدیرکل و جمعی از مدیران آموزش و پرورش استان قم، 1/7/1393.
[15] متن پیام حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی به نشست «یاد مهر»، 25/5/1395.
[16] پيام قرآن، ج10، ص243.
[17] (سوره طلاق، آيه 12؛ سوره بقره، آيه 151؛ سوره بقره، آيه 129؛ سوره نحل، آيه 43 ؛ سوره توبه، آيه 122).
[18] پيام قرآن، ج10، ص245.
[19] «اللَّهُ الَّذى خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الارْضِ مِثْلُهُنَّ يَتَنَزِّلُ الأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا انَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَىءٍ قَديرٌ وَانَّ قَدْ احاطَ بِكُلِّ شَىءٍ عِلْم؛ خداوند همان كسى است كه هفت آسمان را آفريد، و از زمين نيز همانند آنها را؛ فرمان او در ميان آنها پيوسته نازل مىشود تا بدانيد خداوند بر هر چيز توانااست و اينكه علم او به همه چيز احاطه دارد»؛ (سوره طلاق، آيه 12).
[20] پيام قرآن، ج10، ص245.
[21] «كَما ارْسَلْنا فيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آياتِنا وَ يُزَكّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمْ الْكِتابَ و الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ مالَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ؛ همانگونه (که با تغییر قبله، نعمت خود را بر شما کامل کردیم،) رسولی از خودتان در میان شما فرستادیم؛ تا آیات ما را بر شما بخواند؛ و شما را پاک کند؛ و به شما، کتاب و حکمت بیاموزد؛ و آنچه را نمیدانستید، به شما یاد دهد»؛ (سوره بقره، آيه 151).
[22] سوره بقره، آيه 151.
[23] پيام قرآن، ج10، ص246.
[24] «رَبَّنا وَابْعَثْ فيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَ يُزَكّيهِمْ انَّكَ انْتَ العَزيزُ الْحَكيمُ؛ پروردگارا! در ميان آنها پيامبرى از خودشان برانگيز، تا آيات تو را بر آنان بخواند، و آنها را كتاب و حكمت بياموزد، و پاكيزه كند؛ زيرا تو توانا و حكيمى»؛ (سوره بقره، آيه 129).
[25] پيام قرآن، ج10، ص247.
[26] سوره نحل، آيه 43.
[27] پيام قرآن، ج10، ص247.
[28] «وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ؛[28]شایسته نیست مؤمنان همگی (بسوی میدان جهاد) کوچ کنند؛ چرا از هر گروهی از آنان، طایفهای کوچ نمیکند (و طایفهای در مدینه بماند)، تا در دین (و معارف و احکام اسلام) آگاهی یابند و به هنگام بازگشت بسوی قوم خود، آنها را بیم دهند؟! شاید (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند، و خودداری کنند!»؛ (سوره توبه، آيه 122).
[29] پيام قرآن، ج10، ص248.
[30] سوره توبه، آيه 122؛ (پيام قرآن، ج10، ص248).
[31] اخلاق در قرآن، ج1، ص382.
[32] سوره کهف، آیۀ65؛ (اخلاق در قرآن، ج1، ص382).
[33] سورۀ کهف، آیۀ66؛ (پيام قرآن، ج7 ، ص249).
[34] برای اطلاعات بیشتر ر.ک: تفسیر نمونه، ج12، ذيل آيات 60 تا 82 سوره كهف؛ (پيام قرآن، ج7، ص250).
[35] اخلاق در قرآن، ج1، ص384.
[36] سوره بقره، آيه 31.
[37] پيام قرآن، ج8 ، ص61.
[38] سوره علق، آيه 5.
[39] سوره علق، آيه 4.
[40] سوره الرحمن، آيه 1- 4؛ (اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج2، ص62).
[41] پيام قرآن، ج1، ص 197.
[42] اسلام در يك نگاه، ص58.
[43] سورۀ احزاب، آيه 39 (تفسیر نمونه، ج 17، ص 355)؛ لغات در تفسير نمونه، ص118.
[44] پاسخ به پرسش هاى مذهبى، ص119.
[45] تفسير نمونه، ج1، ص470.
[46] پيام قرآن، ج7، ص356.
[47] سوره مائده، آيه 3؛ (اعتقاد ما، ص38).
[48] پيام قرآن، ج7، ص356.
[49] يكصد و هشتاد پرسش و پاسخ، ص146.
[50] سورۀ جمعه، آيه 2.
[51] بحارالانوار، ج 1، ص206؛ المجموع نووى، ج 1، ص20؛ (دائرة المعارف فقه مقارن، ج2، ص218).
[52] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج1، ص248.
[53] همان.
[54] آفريدگار جهان، ص21.
[55] پنجاه درس اصول عقائد براى جوانان، ص241.
[56] همان، ص242.
[57] آفريدگار جهان، ص21.
[58] پنجاه درس اصول عقائد براى جوانان، ص242.
[59] احقاق الحق، ج 9، ص 309 تا 375 ؛ بحار الانوار، ج 23، ص 118، 132، 133، 134 و 155؛ (پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج1، ص248).
[60] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در دیدار معاون وزیر و رئیس سازمان نهضت سواد آموزی کشور،16/2/1397.
[61]. تفسير برهان، ج 1، ص 43، ح 32؛ (پيام قرآن، ج1، ص46).
[62] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در دیدار جمعی از اساتید نخبه مدارس دینی چین،21/4/1397.
[63] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در دیدار معاون وزیر و رئیس سازمان نهضت سواد آموزی کشور،16/2/1397.
[64] ميزان الحكمه، ح 13896؛ (مشكات هدايت، ص211).
[65] مشكات هدايت، ص213.
[66] همان.
[67] همان.
[68] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج2، ص157.
[69] همان.
[70] بحار الانوار، ج 2، ص 43؛ ميزان الحكمه، ج 6، ص 488.
[71] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج2، ص 158.
[72] ميزان الحكمة، ج 6، ص 474؛ (پيام قرآن، ج10، ص264).
[73] پيام قرآن، ج10، ص264.
[74] كنز العمال، ح 28736؛ (پيام قرآن، ج10، ص264).
[75] بحار الانوار، ج 2، ص 29؛ (اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج2، ص325).
[76] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج2، ص159.
[77] به یاد معلم؛ ص129.
[78] همان.