روز پانزدهم ماه ذى الحجه سال 212 هجری قمری مصادف است با ميلاد مسعود حضرت امام على النقى عليه السلام.[1]
آن حضرت در محلّی به نام «صریا» در اطراف مدینه منوّره متولّدشد[2] و در بدترین دوران های خلافت خلفای عبّاسی، یعنی در عصر «متوکّل» که ازخونخوارترین خلفای بنی العباس بود، زندگی می کرد و 11 سال در «سامرّا» تحت فشارشدید قرار داشت و در نهایت در سال 254 هـ ق در سنّ 42 سالگی به دست «المعتز» به شهادت رسید.[3]
[حال به بهانۀ میلاد با سعادت آن امام همام شایسته است] محور مباحث [این نگاشته] را از سخنان ارزشمند آن امام مظلوم قراردهیم.[4] چرا که بهره گیری از سخنان امامان اهل بيت عليهم السلام ما را به سنت رسول خدا صلى الله عليه و آله منتهى می سازد؛ همانگونه که در روايات[5] فراوانى از امامان اهل بيت عليهم السلام نقل شده كه آنچه ما مى گوييم از رسول خداست، يا حديث ما، حديث پدران ما و حديث رسول خداست.[6]
دنیا همچون بازار است
از نظر جهان بينى اسلام دنيا يك بازار تجارت است؛[7] لذا گروهى در آن سود مى كنند و گروهى زيان مى برند[8] همان گونه كه در حديثى از امام هادى عليه السلام مى خوانيم: «الدنيا سوق ربح فيها قوم و خسر آخرون؛ دنيا، بازارى است كه گروهى در آن سود مى برند و گروهى زيان مى بينند».[9]
بحث ما در صفت [دنیا] است، كه حضرت ذكر مى فرمايد؛ يعنى تجارتخانه بودن دنيا، در حقیقت دنيا همانند بازارى است كه در آن تبادل كالا صورت مى گيرد، و چه اصطلاح زيبائى، بازار به معنى باز آر؛ يعنى هر چه بردى عوض آن را باز آور، مبادا ضرر كنى و شى ء گران بهائى را با كم بهائى مبادله كنى.[10]
در وهلۀ نخست باید گفت انسان ها سرمايه دارانى هستند كه وارد بازار دنيا مى شوند مدت اين بازار مانند بسيارى از بازارهاى جهانى محدود است و سرمايه آنها ساعات و شب ها و روزهاى عمر آنهاست هرگاه در اين مدت در خواب باشند سرمايه از دست مى رود و تجارتى حاصل نمى شود.[11]
حال ببينيم در اين بازار چه خبر است؟ اين بازار هم مثل بازارهاى متعارف داراى فروشنده، خريدار،كالا، قيمت كالا و دلال است، فروشنده، انسان ها و خريدار خدا و کالا، اقوال و اعمال خير و شر است. حال انسان در موقع مرگ در برابر روح و نفسى كه از او گرفته مى شود، بهائى متناسب دريافت مى كند، بهاء خوب در برابر جنس خوب و بهاء بد در برابر جنس بد، و چيزى كه عوض دارد گله ندارد![12]
اما ثمن بهاء، بهشت و جوار الهى و رضوان خداوندى و يا جهنم و دورى و حرمان از رحمت الهى است.[13]
دلالان اين بازار دو گونه اند: [14]
1.دلالانى كه به خير و صلاح و سود معامله براى طرفين معامله مى انديشند، هم چون رسولان و پيامبران الهى و نیز عقول انسان ها كه در كنار رسولان خارجى به عنوان رسولان باطنى انسان را به خيرات رهنمون مى كنند تا فروشنده اين بازار بينا شود.[15]
2. دلالانى كه به شرارت و فساد سوق مى دهند که شياطين انس و جن كه از خارج در صدد افساد هستند. و نیز هواهاى نفسانى كه در برابر عقل دكان باز كرده و جبهه گيرى مى كنند در این دسته قرار می گیرند.[16]
موفقيت در اين بازار، نياز به توفيق الهى و فرا گرفتن آموزش هاى پيامبران و اولياء الهى دارد كه ما جنس هاى خود را هر چه بيشتر بفروشيم، و تا مى توانيم تمام جيب هاى خود را از بهاى جنس ها پر كنيم، و با دستى پر بازار دنيا را بدون ناراحتى ترك كنيم.[17]
چه بسا افراد بد و نيك وقتى از اين بازار خارج مى شوند، ناراحت باشند، همانند كسانى كه وارد غارى شوند، و اشياء براقى را ببينند، و عده اى گويند اينها گوهرهاى شب چراغ است، و عده اى گويند نه.[18]
آن عده كه منكرند، گويند چرا دست خود و بار خود را سنگين كنيم، و چيزى برنمى دارند، و عده اى گويند احتياطاً مقدارى برمى داريم، وقتى بيرون مى آيند و در برابر پرتو خورشيد قرار مى گيرند، متوجه مى شوند گوهر و دُرّ است ولى هر دو دسته ناراحتند دسته اول گويند: چرا نياورديم، و دسته دوم گويند: چرا كم آورده ايد.[19]
تمام اين تعبيرات، نشان مى دهد كه نبايد به دنيا، به عنوان يك هدف نهايى نگاه كرد، بلكه ابزار و وسيله اى است براى اندوختن سرمايه عمل صالح و تحصيل معارف الهى جهت نتيجه گيرى در جايگاه ابدى.[20]
جهل؛ مهم ترین دلیل ترس انسان از مرگ
بر خلاف آنچه بعضى فكر مى كنند، «ندانستن هرگز مايه آرامش نيست» بلكه بيش از هر چيز وحشتناك و ترس آور و اضطراب انگيز است، جهل و نادانى همچون ظلمت است و ظلمت همواره هول انگيز بوده است.[21]
اثر ظلمت، وحشت و اضطراب است، اصولاً اگر مردم از تاريكى ها مى ترسند بخاطر ابهام از تاریکی است، اگر از مردگان وحشت دارند بخاطر ابهام وضع آنهاست، اگر از آينده می ترسند آن هم معلول ابهام و جهل به آن مى باشد.[22]
«عدم آگاهى و جهل » در بسيارى از اوقات سبب ترس مى شود؛[23] اما «دانائى» هر قدر كم باشد چراغ است و روشنائى و خاصيت نور آرام بخشى است؛[24] بنابراين آرامشى جز در دانستن، جز در يافتن پاسخ سؤالاتى كه در برابر مجهولات است پيدا نمى شود.[25]
در این میان، معمولاً اغلب مردم از «مرگ» مى ترسند و تنها گروهى اندك بر چهره مرگ لبخند مى زنند و آن را در آغوش مى فشارند. اما [به راستی] مرگ چيست؟ چرا مرگ و مظاهر آن و حتى نام آن براى گروهى رنج آور است؟[26] چرا چهره مرگ معمولا براى افراد وحشتناك است؟[27]
و اما كسى كه از مرگ مى ترسد به تعبیر «ابن سینا» بدان سبب است كه نمى داند بازگشت او به سوى كجاست؟ يا آن كه به بقاء نفس خود جاهل است و كيفيت معاد را نمى داند، بنابراين در واقع از مرگ نمى ترسد بلكه جاهل است به امرى كه سزاوار است او را بداند، بنابراين علت خوف او همان جهل او است.[28]
يكى از خدماتى كه انبيا به بشر كردند اين است كه ترس نسبت به مرگ را، از بشر گرفتند،[29] از جمله در روایتی مى خوانيم كه امام هادى عليه السلام به عيادت يكى از ياران رفت و او را مشاهده كرد كه پيوسته مى گريد و از ترس مرگ بي تابى مى كند، امام علیه السلام به او فرمود: «يا عبد الله! تخاف من الموت لانك لا تعرفه؛ بنده خدا! تو از مرگ مى ترسى به خاطر آنكه حقيقت مرگ را نمى شناسى»، سپس امام عليه السلام مرگ را به حمام تميزى تشبيه فرمود كه انسان آلوده اى وارد آن مى شود و او را از هرگونه غم و اندوه و ناراحتى شستشو مى دهد و به سرور و شادمانى مى رساند.[30]
آرى وقتى مرگ چنين تحليل شود ديگر به جاى ترس، شوق جايگزين آن خواهد شد.[31]
لذا ترس از مرگ، ترسى است بدون دليل،[32] بلکه اگر مرگ را تولد جديد و سرآغازى براى انتقال به جهان وسيع تر و زندگى والاتر بدانیم و كوله بارى بزرگ از اعمال صالح براى اين سفر فراهم کنیم و دلبستگى خاصى به دنيا نداشته باشیم براى چه از مرگ بترسیم؟[33]
آنچه مهم است اين است كه آماده مرگ باشيم و از حيات خود، به نحو احسن استفاده كنيم، و مرگ را نه به معناى فناى مطلق، بلكه به معناى انتقال از سراى كوچك و محدودى به جهانى بسيار وسيع و مملو از نعمت ها بدانيم، كه اگر عملمان پاك باشد نه مرگ به ما لطمه اى مى زند و نه انتقال از اين دنيا ترس و وحشتى دارد.[34]
امام هادی (علیه السلام) و یک نکته از روان شناسی اجتماعی
از جمله روایات ارزشمندی که یک درس روانشناسی و اجتماعی است[35] کلام نورانی امام هادی علیه السلام است که فرمود: «لا تَطْلُبِ الصَّفا مِمَّنْ کَدِرْتَ عَلَیْهِ... فَانَّما قَلْبُ غَیْرِکَ کَقَلْبُکَ لَهُ؛ از کسی که از او کدورت به دل داری انتظار صفا[ی دل] نداشته باش... چراکه همان احساسی که تو درباره او داری، او هم درباره تو دارد».[36]
[کلام نورانی امام هادی علیه السلام] به «انصاف» [اشاره دارد].[37]«انصاف »، از ماده «نصف»، يعنى انسان چيزى را به طور مساوى بين خودش و ديگرى تقسيم كند. نصف كردن كنايه از عدالت است يعنى نيمى از آن تو و نيم ديگر از آن من. [38] و از آن جايى كه عدالت سبب مى شود انسان حقوق اجتماعى را در ميان خود و ديگران عادلانه تقسيم كند، از اين جهت به آن انصاف گفته اند. به بيان ديگر انصاف آن است كه انسان هرچه براى خود و دوستان و نزديكان خود مى خواهد براى ديگران هم بخواهد و آنچه درباره خود و افراد مورد علاقه اش روا نمى دارد درباره ديگران نيز روا ندارد.[39]
حال اگر ريشه بسيارى از مشكلات اجتماعى را بررسي کنیم متوجّه مى شويم كه همه آنها به يك چيز برمى گردند و آن «حب ذات» (خوددوستى) است. اين خصيصه موجب مى شود كه انسان همه چيز را براى خودش بخواهد و براى ديگران حقى قائل نشود كه در نتيجه، حب ذات سرچشمه تجاوز، تكبر، حسد مى شود و در يك كلام، حب ذات ريشه تمام فسادها و ام الفساد است.[40]
اینگونه است که پيش داوري هاى غلط، هوى و هوس هاى نفسانى، تعصب هاى كوركورانه افراطى، و گرفتار بودن در چنگال خود خواهى و غرور ... صفاى دل و پاكى روح انسان را بر هم مى زند، و رنگ هاى تيره و تار به آن مى دهد.[41] لذا، قبل از هرچيز بايد به اصلاح خودمان [42] و ذهنيات خودمان بپردازیم.[43]
اگر می خواهیم دل مردم با ما صاف باشد، لازم است دلمان را با آن ها صاف کنیم. اگر دوست داریم خیرخواه ما باشند، باید ما هم خیرخواه آن ها باشیم.[44]
بی شک اگر احادیث مربوط به روانشناسی در کلمات حضرات معصومین علیهم السلام، در قالب یک دوره روانشناسی دینی به دست آید این حدیث مورد بحث، یک نمونه آن است.[45]
سخن آخر: (با چه کسانی دوست شویم؟)
شك نيست كه انسان در زندگى خود نيازمند به دوستانى است كه در مشكلات به او كمك كنند و در زمان راحتى مونس انسان باشند، زيرا روح اجتماعى انسان از يك سو و نيازهاى گسترده اى كه دارد و به تنهايى قادر به رسيدن به آنها نيست از سوى ديگر ايجاب مى كند كه يارانى براى خود انتخاب كند؛ ولى اين ياران مختلف اند؛ گروهى مانند تاجرانند كه دائما انتظار دارند در مقابل خدمتى، خدمتى به آنان شود و طبيعى است كه هر وقت از دوست خود بهره اى نداشته باشند او را براى هميشه رها مى كنند.[46]
گروه ديگرى هستند كه گرچه در برابر هر خدمت انتظار خدمتى دارند؛ ولى خدمات پيشين را فراموش نمى كنند و به پاس آنها دوست خود را در مشكلات يارى مى دهند؛ اما هنگامى كه تصور مى كنند پاداش خدمت هاى پيشين او را داده اند رهايش مى سازند.[47]
گروه سوم کسانی هستند که دوستى آنها بر اساس محبّت است و صفا و صداقت نه نتيجه خدمت و كارى شبيه تجارت.[48]
آنها به هنگام قدرت به دوستان خود خدمت مى كنند و انتظار پاسخى از آنها ندارند و به همين دليل به هنگام بروز مشكلات براى دوستان خود هرگز آنها را رها نمى سازند و همچنان به اصول اخوت و دوستى وفادارند.[49]
در این زمینه امام هادی علیه السلام فرمود: «مَنْ جَمَعَ لَکَ وُدَّهُ وَ رَأیَهُ فَاجْمَعْ لَهُ طاعَتَکَ؛[50] کسی که درباره تو دو کار انجام دهد پیروش باش [و با او مخالفت مکن] یکی این که تو را دوست داشته باشد و دیگر این که به فکر توباشد».[51]
امام عليه السلام در اين كلام پربارش به دوستان حقيقى و واقعى اشاره کرده[52] و محبّت و دلسوزی را به عنوان دو اصل اساسی دوستی و رفاقت مورد توجه قرار می دهد.[53]
طبق حدیث مذکور چنین دوستانی را نباید رها کرد،[54] چرا که آنها در هنگام بروز مشكلات، مصائب و بلاها[55] دوست خود را فراموش نمى كنند؛ بلکه در كنار دوست خود مى ايستند، به او كمك مى كنند، تسلى خاطر مى دهند، غمگسار و وفادارند.[56]
شاعر نيز مى گويد:
دوست آن باشد كه گيرد دست دوست در پريشان حالى و درماندگى
در مرحله بعد، امام هادی علیه السلام سفارش می کند که نسبت به این دوستان دلسوز و پرمحبّت ، انسان مقابله به مثل کند و کار نیک آنان را به نیکی پاسخ دهد. درمقابل چنین دوستانی نباید تنها به فکر خود بود، بلکه به هنگام حوادث و سختی ها و ناملایمات، باید به کمک چنان دوستانی شتافت و از آن ها اطاعت کرد.[57]
البته مدعيان دوستى فراوان اند و دوستان واقعى كه در كلام حكيمانه فوق بگنجند اندك اند.[58]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظلّه (makarem.ir)
منابع:
- پيام قرآن
- تفسير نمونه
- انوار هدايت
- اخلاق در قرآن
- زندگى در پرتو اخلاق
- اخلاق اسلامى در نهج البلاغه
- سخنان امام هادی علیه السلام
- پيام امام امير المومنين عليه السلام
[1] منتهی الأمال ؛ تاريخ زندگانى امام على النقى عليه السلام / بحارالانوار ؛ ج 50 ؛ ص 115 ؛ ح 4 / كليات مفاتيح نوين ؛ ص835.
[2] سخنان امام هادی علیه السلام؛ ص93.
[3] همان؛ ص16.
[4] همان.
[5] مجموعه اين احاديث كه بيش از ده روايت است، با تعبيرات مختلف در جلد اول جامع احاديث الشيعة، ص 180 به بعد آمده است. محقق بزرگ آية الله بروجردى( قدس سره) در تعاملى كه با دانشگاه الازهر و مفتى وقت آن زمان مصر شيخ محمود شلتوت داشت، اين مجموعه از احاديث را نيز براى وى ارسال كرد و شيخ شلتوت نيز با توجه به محتواى اين احاديث و مانند آن، فتواى تاريخى خويش را بيان كرد كه: عمل به مذهب جعفرى نيز براى مسلمين مجزى است. براى آگاهى از فتواى شيخ شلتوت ر. ك: مجله رسالة الاسلام؛ سال يازدهم؛ ش1؛ ص 108.
[6] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج 1 ؛ ص95.
[7] تفسير نمونه ؛ ج 27 ؛ ص296.
[8] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 2 ؛ ص185.
[9] بحار الانوار؛ ج 75 ؛ مواعظ امام هادى عليه السلام ؛ ص 366.
[10] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 1 ؛ ص397.
[11] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 12 ؛ ص389.
[12] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 1 ؛ ص398.
[13] همان.
[14] همان؛ ص400.
[15] همان.
[16] همان.
[17] همان؛ ص401.
[18] همان.
[19] همان.
[20] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 2 ؛ ص185.
[21] معماى هستى ؛ ص34.
[22] همان؛ ص36.
[23] اخلاق در قرآن ؛ ج 2 ؛ ص243.
[24] معماى هستى ؛ ص35.
[25] همان؛ ص36.
[26] تفسير نمونه ؛ ج 24 ؛ ص121.
[27] پيام قرآن ؛ ج 5 ؛ ص340.
[28] ر.ک: شفا؛ جلد الهيات / نقل از: اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 1 ؛ ص218.
[29] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص199.
[30] «معانى الاخبار» ؛ ص 290 ؛ ح 9 (باب فى معنى الموت) / نقل از : پيام قرآن ؛ ج 5 ؛ ص351.
[31] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 1 ؛ ص218.
[32] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 2 ؛ ص413.
[33] پيام قرآن ؛ ج 5 ؛ ص340.
[34] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 2 ؛ ص414.
[35] سخنان امام هادی علیه السلام؛ ص94.
[36] بحارالانوار؛ ج 78؛ ص 370؛ ح 4 / سخنان امام هادی علیه السلام؛ ص93.
[37] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 10 ؛ ص394.
[38] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص286.
[39] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 10 ؛ ص394.
[40] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص287.
[41] تفسير نمونه ؛ ج 11 ؛ ص398.
[42] زندگى در پرتو اخلاق ؛ ص149.
[43] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص437.
[44] سخنان امام هادی علیه السلام؛ ص94.
[45] همان؛ ص95.
[46] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 13 ؛ ص111.
[47] همان.
[48] همان؛ ص113.
[49] همان؛ ص112.
[50] بحارالانوار؛ ج 78؛ ص 365؛ ح 4 / تحف العقول؛ ص 362.
[51] سخنان امام هادی علیه السلام؛ ص29.
[52] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 13 ؛ ص112.
[53] سخنان امام هادی علیه السلام؛ ص 29.
[54] همان.
[55] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 13 ؛ ص112.
[56] همان.
[57] سخنان امام هادی علیه السلام؛ ص30.
[58] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 13 ؛ ص113.