از آنجا که دعا در معارف اسلامى جایگاه ویژه اى دارد، خداوند کارى می کند که بندگانش به درگاه او روى آورند، و بیشتر دعا کنند، تا در سایه دعا به مقامات عالى برسند. بنابراین ما باید به دعا اهمیّت دهیم، و براى حلّ مشکلات و معضلات خود و دیگران دعا کنیم. مخصوصاً در روزها و شبهاى ماه مبارک رمضان.[1]
در این میان دعاهاى مخصوص روزهاى ماه رمضان که عطر آن تمام مساجد و مراکز عبادى مؤمنان را در سراسر جهان فرا می گیرد، نشانهاى از رحمت و عطوفت اسلامى[2] و بیانگر اهمیّت فراوان آن دعای شریف است که در بالاترین سطح منعکس شده و اگر انسان مفاهیم آن را در درون قلب و جان خود پیاده کند، مقامات طولانى سیر و سلوک الى اللَّه را پیموده است. آنچه مهم است دقّت در بندبند این دعای ارزشمند و تعبیرات لطیف و عالى آن و سپس هماهنگ ساختن روح و فکر با این تعبیرات است.[3]
در دعای روز اول ماه مبارک رمضان می خوانیم: «اللهُمَّ اجْعَلْ صِیامی فیهِ صِیامَ الصَّآئِمینَ، وَقِیامی فیهِ قیامَ الْقآئِمینَ، وَنَبِّهْنی فیهِ عَنْ نَوْمَةِ الْغافِلینَ، وَهَبْ لى جُرْمی فیهِ یا الهَ الْعالَمینَ، وَاعْفُ عَنّی یا عافِیاً عَنِ الْمُجْرِمین؛ خدایا در این ماه روزهام را روزه روزه داران (واقعى) قرار ده، و شب زنده داریم را شب زنده دارى (واقعى) قرار ده و مرا از خواب غفلت بیدار کن، و گناهم را ببخش اى معبود جهانیان، و از من درگذر اى درگذرنده از گنهکاران»[4]
مصداق روزهداری «صائمین» خودداری قلب از یاد غیر خداست
در فراز نخست از دعای روز اول ماه مبارک رمضان می خوانیم: «اللّهُمَّ اجْعَلْ صِیامی فیهِ صِیامَ الصَّآئِمینَ؛ خدایا در این ماه روزه ام را روزه روزه داران (واقعى) قرار ده».[5]
گفتنی است هنگامى که انسان روزه می گیرد رقّت قلب پیدا می کند و معنویّتش بیشتر می شود و آمادگى بیشتر براى شنیدن مواعظ در او حاصل می شود[6]؛ زیرا روزه با ایجاد با محدودیت هاى موقت، روح و جان انسان را به مقاومت و قدرت اراده و توان مبارزه با حوادث سخت ارتقا می بخشد، و چون غرائز سرکش را کنترل می کند بر قلب انسان نور و صفا می پاشد.[7]
در این میان جسم روزه، ترک خوردن و آشامیدن و دیگر مبطلات روزه است، امّا روح روزه، رسیدن به قلّه تقوا است «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»[8]، حال اگر روزه روح تقوا را در روزه دار زنده کند آنگاه تاثیر روزه بر جسم و روح محقق خواهد شد.[9]
از سوی دیگر باید دانست یاد خدا خمیر مایه تقوا است یعنى؛ توجه به مراقبت دائمى «اللّه» و حضور او در همه جا و همه حال.[10]
حال در صورت تحقق تقوا در فرد روزه دار، تسلط بر هواى نفس هموار می گردد، و روح اخلاص در او متبلور شده و شکوفه هاى تقوا بر شاخسار وجودش آشکار می گردد.[11] در نتیجه حس مسؤولیت و پرهیزکارى و خداترسى و حق شناسى در انسان زنده می شود[12] از این رو می گوییم مصداق روزهداری «صائمین» خودداری قلب از یاد غیر خداست که بهترین ابزار ترقّى و قرب الى اللَّه محسوب می شود.[13]
با این تفاسیر آنچه مهم است این که در کنار توجّه و عنایت به جسم عبادات، به روح آن هم باید توجّه نمود. لذا کسانی که فقط به جسم عبادات توجّه می کنند و از روح آن غافلند در خطا و اشتباهند، هم چنین کسانی که توجّهى به جسم عبادات ندارند، و به خیال خود فقط به روح عبادت نظر دارند نیز راه خطا و اشتباه را در پیش گرفته اند؛ [14] به تعبیر حضرت علی علیه السلام «کمْ مِنْ صائِم لَیْسَ لَهُ مِنِ صِیامِهِ الّا الجُوعُ وَالْظَمَا»: «چه بسیار روزهدارانى که به جز گرسنگى و تشنگى چیزى نصیب آنها نمی شود» چرا؟ زیرا روزه واقعی را ایجاد نکردهاند، آن روزهاى که بیدارگرى می کند و قلب انسان را به یاد خدا وا می دارد».[15]
آثار و اسرار سحرخیزی و خلوت با حضرت حق در دل شب
در فراز دیگر از دعای روز اول رمضان آمده است: «وَقِیامی فیهِ قیامَ الْقآئِمینَ؛و شب زنده داریم را شب زنده دارى (واقعى) قرار ده»[16]
از جمله ویژگى عباد الرّحمن و بندگان خاصّ خداوندکه باید سعى کنیم جزء آنها باشیم راز و نیاز شبانه و شب زنده دارى و نماز شب است.[17]
نماز شب در فرهنگ اسلامى جایگاه ویژه، و ارزشى فوقالعاده دارد. و در برخى از آیات قرآن مجید[18] و بسیارى از روایات مورد تأکید قرار گرفته است.[19]
نماز شب جزء صفات عباد الرّحمن شمرده شده، که بیانگر جایگاه خاصّ آن، در مسأله تربیت و سیر و سلوک الى اللّه است؛ لذا اگر انسان در انتهاى شب از خواب برخیزد و به راز و نیاز با خالق بى نیاز خویش بپردازد، نشاط خوب و حال خوشى براى عبادت خواهد داشت؛ زیرا با استراحتى که کرده خستگى کار روزانه از بدنش خارج شده و آماده راز و نیاز گشته است؛ مخصوصاً که نسیم سحرى خود نشاط آور و فرح بخش است.[20]
از سوی دیگر در انتهاى شب، آدمى از مزاحمت هایى که معمولًا در طول روز برایش پیش می آید در امان است؛ نه تلفنى، نه مراجعه کننده اى، نه طلبکارى، نه بدهکارى، و خلاصه فراغت کامل دارد و این مسأله موجب می شود انسان به دنبال شور و نشاط و حال عبادت و فراغت کامل و رفع خستگى با حضور قلب بهترى در نماز حاضر شود. بدین جهت است که می بینیم حضور قلبى که در نماز شب وجود دارد، در نمازهاى روزانه نیست.[21]
از انجا که نماز شب با آرامش خاطر انجام می شود لذا به انسان آرامش می بخشد. امروزه علم پزشکى ثابت کرده که عامل بسیارى از بیماری ها، فشارهاى روحى است. و عبادت شبانه این فشار را کاهش داده و به انسان آرامش می دهد. این که در برخى از روایات گذشته گفته شد که نماز شب ضامن سلامتى می باشد، سرّ آن این مسأله را نیز در بر می گیرد.[22]
بنابراین باید فرهنگ شب زنده داری و احیاء نماز شب را در جامعه گسترش دهیم به ویژه در ماه رمضان و ماه هاى دیگر آن را اقامه نماییم. اگر نمی توانیم آن را به طور کامل انجام دهیم، بدون مستحبّات به جا آوریم. در این صورت می توان یازده رکعت آن را در ظرف ربع ساعت انجام داد. حتّى کسانى که تازه شروع می کنند می توانند تمام یازده رکعت را هم نخوانند و به قسمتى از آن قناعت نمایند، تا در ابتداى کار سنگین نباشد. و اگر توفیق انجام این عبادت بزرگ را بصورت مستمر نداریم، لااقل هفته اى یک بار و در شب هاى جمعه که روز بعد را استراحت بیشترى داریم، در دل شب برخیزیم و به درگاه پروردگار مهربان برویم و براى لحظاتى با خداوند درد دل کنیم.[23]
از خداوند می طلبیم که با توفیق انجام این عبادت ارزشمند در صف شب زنده داران در آییم.[24]
خدایا مرا از خواب غافلان، بیدار کن
در فراز میانی دعای روز اول ماه مبارک رمضان زمزمه می کنیم: «وَنَبِّهْنی فیهِ عَنْ نَوْمَةِ الْغافِلینَ؛ و مرا از خواب غفلت بیدار کن»[25]
در تشریح این فراز نورانی باید گفت بارها شنیده ایم که فلان شخص با زحمت بسیار، اموال و سرمایه هاى عظیمى به دست آورده بود؛ اما بر اثر یک لحظه «غفلت» آتش سوزى عظیمى به وجود آمد که تمام آنها را در کام خود فرو برد؛ انسان نیز در مسیر سعادت چنین است. ممکن است، افتادن در دام «غفلت» در یک لحظه کوتاه، سرمایه هاى معنوى او را مبدل به خاکستر حسرت کند.[26]
لازم به ذکر است «غفلت» مفهوم وسیع و گسترده اى دارد؛ یعنى، شامل «غفلت» از خدا و «غفلت» از یوم المعاد و ناپایدارى دنیا و «غفلت» از شیطان و وسوسه هاى او می شود و در یک بیان کلى، «غفلت» از تمام امورى که به نوعى با سعادت انسان ارتباط دارد.[27]
در این میان عدم شناخت مقام پروردگار، بى توجّهى به مسئله قیامت، ناآگاهى نسبت به بی اعتبارى مال و مقام و ثروت دنیا، بی خبرى از وسوسههاى شیطان و شیطان صفتان، از مهمترین عوامل غفلت است.[28]
غرور یکى دیگر از عوامل «غفلت» و گاه ناشى از «غفلت» است؛ زیرا، انسان مغرور تنها پیروزی هاى خود را می بیند و به امتیازهاى خود می بالد و گاه همه اینها را جاودان می پندارد و همین امر، سبب «غفلت» او از واقعیت ها می گردد. این «غفلت» عامل مؤثرى براى شکست او خواهد شد.[29]
یکى دیگر از نشانه های «غفلت» همنشینى با فاسدان و مفسدان و دورى از مجالس عبادت است.[30]
لیکن بیداری نقطه مقابل غفلت، به معناى خودآگاهى است؛ یعنی توجه به اعمال و کردارهاى گذشته، براى جبران خطاها و جهتگیری هاى صحیح در آینده.[31]
آیات و روایات فراوانى به همین منظور، از منبع وحى یا از سرچشمه قلب پیامبر اکرم صلّى الله علیه وآله وسلّم صادر شده است. اساساً تمام آیات انذار و بشارت هدفش زدودن آثار «غفلت» و بیدار ساختن افراد و اقوامى است که در خواب بى خبرى فرو رفتهاند.[32]
هشدارهاى قرآن مجید با جمله هایى مانند «أفَلا تَعْقِلُون؛ آیا اندیشه نمی کنید و عقل خود را به کار نمی اندازید» و «أَفَلا تَذَکَّرُون؛ آیا متذکر نمی شوید» و «أفَلَا تَتَفَکَرُونَ؛ آیا اندیشه نمی کنید» و «او لَم یَتَدَبَّرُوا القُرآن» و مانند اینها، همه به منزله بانگ هایى است که رهبر بیدار دل، به پیروانى که در خواب سنگین فرو رفته اند، می زند تا بیدار شوند و آماده حرکت به سوى مقصد گردند.[33]
در این بین یکى از فلسفه هاى حوادث ناگوار و مصائب سنگین، بیداری از خواب غفلت است،[34] خداوند انسان را در زندگى گرفتار مشکلات و مصائب و بیماری ها می کند تا به آنها هشدار دهد از خواب غفلت برخیزند؛ اما افسوس که این بیداری براى بسیارى از مردم زودگذر است. هنگامى که آن مشکلات برطرف می شود بلافاصله در خواب غفلت فرو می رود.[35] ولى براى جمعى نقطه عطفى در زندگى محسوب می شود و براى همیشه، به سوى حق باز می گردند.[36]
هم چنین مطالعه تاریخ گذشتگان از لابلاى کتاب ها و از آثار باقیمانده روى زمین که ببینیم گردش روزگار چه بر سر ما آورده است؟!، زیرا تاریخ آیین هاى است که گذشته را نشان می دهد و حلقه اى است که امروز را با دیروز متصل می کند و عمر انسان را به اندازه خود بزرگ می نماید.[37]
تفکر درباره مرگ و دیدار از قبرستان ها نیز از جمله عوامل بسیار مهم بیدارى و تازیان هاى بر گرده انسان غافل و خواب است، عاقبت هر انسانى در دنیا به اینجا ختم می شود و هر کسى را بخواهى بیابى اینجا می آورند خواه شاه باشد خواه گدا! و عوامل فراوان دیگر که می تواند در بیداری انسان ها از خواب غفلت موثر باشد.[38]
گناهم را ببخش، ای خدای عالمیان
در ادامه می خوانیم «وَهَبْ لى جُرْمی فیهِ یا الهَ الْعالَمینَ؛ و گناهم را ببخش اى معبود جهانیان»[39]؛ بی شک این گونه دعاها براى مردم جنبه سرمشق و آموزشى دارد و راه بازگشت به خداوند و توبه و انابه به درگاه او را، به ما می آموزد، و عظمت گناه و سنگینى نافرمانى حق را به درستى براى ما مجسّم می سازد؛ لذا ما انسانهاى گناهکار باید به خود آییم و هر چه بیشتر در مسیر تهذیب نفس و پاکى روح و جان بکوشیم و اگر به گناهى آلوده شدهایم، هر چه سریعتر توبه نموده و آن را جبران نماییم.[40]
گناهان عالم قابل بخشش است در صورتی که فرد توبه کند
آنچه از روح تعلیمات اسلام و روایات پیشوایان بزرگ دینى و فلسفه توبه که پایه تربیت و حفظ از گناه در آینده زندگى است استفاده می شود این است که هیچ گناهى نیست که قابل توبه نباشد، اگر چه توبه پاره اى از گناهان، بسیار سخت و شرائط سنگین دارد؛ لذا با توبه کردن همه گناهان حتى شرک قابل بخشش است چنان که در کلام وحی[41] می خوانیم: «إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ وَأَنِیبُوا إِلی رَبِّکُمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ؛ خداوند همه گناهان را می بخشد، زیرا او بخشنده مهربان است و بازگشت به سوى خدا کنید و توبه نمائید و تسلیم فرمان او باشید»[42]
اینکه بعضى از مفسران گفته اند: آیات مربوط آمرزش همه گناهان در پرتو توبه، به اصطلاح از قبیل «عام» است و قابل «تخصیص» می باشد،[43] صحیح نیست زیرا لسان این آیات که در مقام امتنان بر گنهکاران می باشد و با تاکیدات مختلف همراه است قابل تخصیص نیست.[44]
البته طرح این مسأله مهم، به این معنى نیست که به سادگى می توان از گناهان کبیره توبه کرد، بلکه به عکس توبه واقعى از گناهان کبیره بسیار مشکل است و نیاز به جبران دارد و جبران کردن آن کار آسانى نیست بنا بر این منظور ما فقط این است که راه توبه به روى چنین افرادى بطور کلى بسته نمی باشد.[45]
صد بار اگر توبه شکستی باز آی
یکى از اصول مهم تربیت این است که مربّى هرگز راه اصلاح را نبندد، و مربّی (شخص مورد تربیت) احساس کند که همواره راه اصلاح و تربیت باز است. اگر راه اصلاح بسته شود، کسى که آلوده گناه شده، از ارتکاب بیشتر گناهان باکى ندارد، و با خود می گوید: «من که جهنّمى هستم، چرا خود را محدود کنم؟ بگذار هر کارى که می توانم انجام دهم!» امّا اگر راه بازگشت باز شد، و همیشه روزنهاى به سوى اصلاح و رستگارى وجود داشت، گناهکاران سعى می کنند کمتر آلوده شوند و امید به نجات داشته باشند و به سوى خدا باز گردند.[46]
راستى چرا برخى از ما غافل هستیم و از این در که به سوى سعادت و خوشبختى و قرب الى اللَّه و نجات گشوده شده، وارد نمی شویم! چرا به سوى خداى مهربان که لطف و مهر او فوق تصور است، باز نمی گردیم؟[47]
چرا از درگاه خداوند توبه پذیرى که هر چه توبه شکستی، باز هم پذیراى توست، فرار می کنى؟[48]
صد بار اگر توبه شکستى باز آی گر کافر و گبر و بت پرستى باز آی [49]
ضمناً توجّه داشته باشیم که همین توبه هاى نیم بند، که شکسته می شود، نیز بى اثر نیست بلکه توبه هاى ناتمام به تدریج قدرت انسان را در ترک گناه بالا می برد، تا جایى که موفّق به توبه بی بازگشت می شود. بنابراین، اوّلًا نباید توبه هاى ناتمام را بی اثر بدانیم. و ثانیاً از این که توبه را می شکنیم ناامید نشویم، و باز هم عزم را جزم کنیم و به درگاه واسعه اش باز آییم و توبه کنیم، و آن قدر این کار را تکرار نمائیم تا ان شاء اللَّه به توبه بی بازگشت و ناگسستنى نائل شویم.[50]
سخن آخر: (گسترۀ مفهوم عفو الهی)
در فراز پایانی دعا می خوانیم: «وَاعْفُ عَنّی یا عافِیاً عَنِ الْمُجْرِمین؛ واز من درگذر اى درگذرنده از گنهکاران»[51]
«عَفْو» در لغت به معناى محو کردن آثار چیزى است، و غالباً به معناى محو آثار گناه می آید، که هم شامل آثار طبیعى آن می شود، و هم شامل مجازات آن. و به معناى صرفنظر از مجازات نیز هست.[52]،[53]
لذا «عفو» به معناى محو و نابودى، و «عَفاء» به معناى خاک متروک است به هر حال این واژه وقتى در مورد خداوند به کار می رود به معناى بخشش گناهان و ترک مجازات و محو آثار معصیت است. در این بین اطلاق واژۀ «عَفُوّ» به خداوند چون صیغه مبالغه است به معناى کسى است که بسیار عفو می کند.[54]،[55]
تکیه بر این وصف خداوند به خاطر آن است که اگر عفو او نباشد کسى از آثار گناه رهایى نمی یابد، امیرمؤمنان على علیه السلام می فرماید: «اللّهُمَّ احْمِلْنى عَلی عَفْوِکَ وَ لا تَحْمِلْنى عَلی عَدْلِکَ؛ خداوندا! با عفو و بخشش خود با من رفتار کن نه با عدل و داد خود»[56]،[57]
و در فرمان مالک اشتر می فرماید: «وَ لا غَنِىً بکَ عَنْ عَفْوِهِ وَ رَحْمَتِهِ»: «تو هرگز بی نیاز از عفو و رحمت خدا نیستى»[58] عفو بر پروردگار به قدرى گسترده است که هیچ حد و مرزى براى آن متصوّر نیست.[59] البته خداوند در جایش اهل عفو و رحمت و بخشایش، و در جایش اهل عذاب و مجازات و کیفر است، و بدون این دو، تربیت امکانپذیر نیست.[60]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
[1] سوگندهاى پر بار قرآن، ص 493.
[2] آیین رحمت، ص 40.
[3] کلیات مفاتیح نوین، ص 672.
[4] همان، ص 812.
[5] کلیات مفاتیح نوین، ص 672..
[6] اخلاق در قرآن، ج 1، ص 213.
[7] تفسیر نمونه، ج 1، ص 629.
[8] سوره بقره؛ آیه 183.
[9] از تو سوال مى کنند (مجموعه سوالات قرآنى از پیامبر اکرم صلّى الله علیه وآله وسلّم)، ص 52.
[10] برگزیده تفسیر نمونه، ج 5، ص 149.
[11] زهرا (ع) برترین بانوى جهان، ص 170.
[12] برگزیده تفسیر نمونه، ج 2، ص 370.
[13] رساله احکام جوانان (پسران)، ص 115.
[14] از تو سوال مى کنند (مجموعه سوالات قرآنى از پیامبر اکرم صلّى الله علیه وآله وسلّم)، ص 53.
[15] همان.
[16] کلیات مفاتیح نوین، ص 812.
[17] والاترین بندگان، ص 95.
[18] سوره فرقان؛آیۀ64، سوره إسراء؛آیۀ79،سوره سجده؛آیۀ16.
[19] والاترین بندگان، ص 95.
[20] همان، ص 102.
[21] همان، ص 103.
[22] همان.
[23] همان.
[24] همان، ص 95.
[25] کلیات مفاتیح نوین، ص 812.
[26] اخلاق در قرآن، ج 2، ص 322.
[27] همان، ص 338.
[28] همان.
[29] همان، ص 339.
[30] همان، ص 343.
[31] همان، ص 348.
[32] همان، ص 349.
[33] اخلاق در قرآن، ج 2، ص 349.
[34] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج 2، ص 266.
[35] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج 13، ص 239.
[36] برگزیده تفسیر نمونه، ج 2، ص 71.
[37] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج 2، ص 266.
[38] همان، ص 269.
[39] کلیات مفاتیح نوین، ص 812.
[40] همان، ص 1154.
[41] سوره زمر؛ آیه 53 و 54.
[42] تفسیر نمونه، ج 4، ص 69.
[43] همان.
[44]همان، ص 70.
[45] همان، ص 71.
[46] والاترین بندگان، ص 201.
[47] همان، ص 202.
[48] همان.
[49] همان.
[50] همان.
[51] کلیات مفاتیح نوین، ص 812.
[52] سورۀ بقره، آیات 219 و 286، ( تفسیر نمونه، ج 2، ص 145و 471)، سورۀ تغابن، آیه 14( تفسیر نمونه، ج 24، ص 217).
[53] لغات در تفسیر نمونه، ص 385.
[54] «عَفُوّ» بر وزن فَعُول است که دو واو آن درهم ادغام شده.
[55] پیام قرآن، ج4، ص 370.
[56] نهج البلاغه، خ 227.
[57] پیام قرآن، ج 4، ص 370.
[58] نهج البلاغه، ن 53.
[59] پیام قرآن، ج 4، ص 370.
[60] والاترین بندگان، ص 111.