مطالعه ی آثار ائمه علیهم السلام نشان می دهد که اهل بیت علیهم السلام تحت فشار بودند و مخالفین اجازه نمی دادند علوم امامان معصومین علیهم السلام منتشر شود با این حال این همه آثار از آنها باقی مانده است. در این زمینه انسان تصور می کند که اگر امام کاظم علیه السلام آن مدت طولانی در زندان نبود چه آثار و برکات بیشتری از ایشان بروز می کرد. روایت هشامیه[1] حاوی مطالبی است که بیش از سی بند دارد و در مورد عقل و عقلانیت است و همین یک روایت برای پی بردن به مقام علمی آن حضرت کافی است.[2]
به ویژه آنکه در زمان امام كاظم عليه السلام بعضى حجيّت عقل را رها كردند، در حالى كه 70 آيه از قرآن کریم در مورد عقل است و ما عقل را به عنوان حجّتى از حجج رحمان پذيرفته ايم.[3]
اهمیت عقل و تعقل در اسلام
درباره اهميت عقل همين بس كه اگر عقل و تدبير باشد همه چيز به دنبال آن خواهد آمد مال و ثروت را با عقل و تدبير به دست مى آورند، مقام و شخصيت نيز زاييده عقل است و آسايش و آرامش و سعادت دو جهان با عقل حاصل مى شود.[4]
در اسلام بيش از همه اديان و نظامات اجتماعى براى «عقل» اهميت قائل است به طورى كه «عقل» اساس دين اسلام معرفى شده است».[5]
لذا آيات قرآن پر است از تعبيراتى كه همه بيانگر اهميّت عقل و دلايل عقلى است.[6] به نحوی که در قرآن مجيد واژه عقل و علم و مشتقات آنها 880 مرتبه آمده است و اين نشانه اهميت فوق العاده قرآن و اسلام به مسأله عقل است.[7]،[8]
روايات اسلامى نيز درباره اهميت عقل فوق حد احصا و شمارش است. به نحوی که احاديث بسيار فراوان [9] و پرمايه اى درباره اهميت عقل از پيغمبر اكرم و امامان معصوم عليهم السلام نقل كرده است.[10]،[11]
عقل؛ حجت باطنی؛ پیامبر درونی
بی شک «عقل» يكى از حجتهاى الهى است[12] حتّى در روايات اسلامى به عنوان «پيامبر درون» از آن ياد شده، چنان كه در حديث معروف امام كاظم علیه السلام مى خوانيم كه فرمود: «انّ للّه على النّاس حجّتين حجّة ظاهرة و حجّة باطنة فامّا الظّاهر فالرّسل و الانبياء و الائمة عليهم السّلام و امّا الباطنة فالعقول؛ براى خداوند دو حجّت بر مردم است، حجّتى آشكار و حجّتى پنهان. امّا حجّت آشكار، پيامبران و رسولان و ائمه عليهم السلام هستند و امّا حجّت باطن، عقلها و خردها مى باشد».[13]،[14]
لذا عقل به رسول باطنى تعبير مى شود،[15] كه همان عقل و وجدان ماست. عقلى كه به عنوان يكى از ادلّه چهارگانه مورد استناد فقهاست. عقلى كه تنها دليل قابل استناد در مسائل اعتقادى و كلامى است. آرى خداوند به وسيله عقل و پيامبر درون به انسانها اتمام حجّت مى كند،[16] چنانكه پيامبران را عقل ظاهرى نيز مى گويند يعنى اين دو در راه یک هدف و یک مقصد قدم بر مى دارند.[17]
البته درست است كه عقل حجّت درون و پيامبر باطنى است، و قادر بر تشخيص حقايقى هست، امّا بدون شک براى تشيخص همه حقايق كافى نيست.[18] بلکه اين رسول باطن، رسالت محدودى دارد، در حالى كه رسول ظاهر كه متّكى به منبع وحى و علم بى پايان خداست رسالتش نامحدود است.[19] بنابراين كسانى[20] كه از وحى دورند، در بسيارى از مسائل قدرت تمييز حقّ و باطل را ندارند، بدين جهت بشر محتاج و نيازمند وحى و پيامبران برونى نيز هست.[21]
به تعبير ديگر، عقل انسان بسان نورافكنى است كه قادر بر روشن كردن مقدار معيّن و مشخّصى از شعاع اطراف خويش است، و فضاى پس از آن شعاع، تاریک خواهد ماند. امّا وحى الهى همچون نور فروزان آفتاب است كه همه جا را روشن ساخته، و نقطه تاريكى نمى ماند. بنابراين، عقل و وحى هر دو نورند؛ امّا يكى كاربرد محدودى دارد، و ديگرى نامحدود.[22]
هم چنین می توان اینگونه نتیجه گرفت که خداوند براى هر انسانى پيامبرى از درون به نام عقل و پيامبرى برونى مبعوث مى كند، و تا پيامبر برون اتمام حجّت نكند او را مجازات نمى نمايد، و در مجازات انسانها اصلًا عجله اى نمى كند.[23]
سخن امام کاظم علیه السلام درباره ارزش تعقل
در اسلام، تفكّر و انديشه از اهمیت خاص برخوردار است.[24] چنين دينى كه دعوت به تفكّر و تعقّل و انديشه مى كند دين خدايى است؛ زيرا اديان باطله و غير خدايى دعوت به جهل و نادانى مى كنند و پيروان خود را در جهالت نگه مى دارند تا به اين وسيله بتوانند آنها را استعمار كنند.[25]
لذا قرآن همگان را به تعقل و تفكّر بيشتر در همه مسائل دعوت مى كند.[26] و به وضوح مى گويد مذهب راستين زائيده انديشه و تفكر و تعقل است و اسلام در همه جا سر و كار با متفكران و انديشمندان و اولوا الالباب دارد، نه با جاهلان و خرافاتيان، يا روشنفكر نمايان بى منطق.[27]
جالب اينكه آخرين قسمت بسيارى از آيات قرآن دعوت به تفكّر يا تعقّل يا تذكر است؛ گاه مى فرمايد: «إِنَّ فِى ذَلِكَ لَآيَةً لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ؛[28] مسلماً در این، نشانه روشنی برای اندیشمندان است». و یا «لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ؛[29] و شاید اندیشه کنند!»، هم چنین در فراز دیگر می خوانیم: «كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ؛[30] اینچنین خداوند آیات را برای شما روشن میسازد، شاید اندیشه کنید! »،از اين قبيل تعبيرات در قرآن فراوان است كه دعوت به «عقل و تعقّل» و مدح آنها كه عقل خويش را به كار مى گيرند و مذمت شديد از آنها كه فكر خود را به كار نمى اندازند در بيش از 40 آيه از قرآن مجيد وارد شده است.[31]،[32]
هم چنین تمام خواسته پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم در ابلاغ رسالت الهی، در تفكّر و انديشه و تعقّل خلاصه مى شود. اگر پاى عقل و خرد به ميان آيد حق از باطل به راحتى شناخته مى شود.[33]
در روايات اسلامى نیز مسأله فكر و انديشه و تعقل در درجه اوّل اهميّت قرار گرفته و تعبيرات گويا و جالبى در آن ديده مى شود،[34] از جمله کلام امام موسى بن جعفر عليهما السلام که به هشام بن حكم فرمود: «ما بَعَثَ اللّهُ أَنْبِیاءَهُ وَ رُسُلَهُ إِلی عِبادِهِ إِلاّ لِیعْقِلُوا عَنِ اللّهِ، فَأَحْسَنُهُمُ اسْتِجابَهً أَحْسَنُهُمْ مَعْرِفَةً لِلّهِ، وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللّهِ أَحْسَنُهُمْ عَقْلاً وَ أَعْقَلُهُمْ أَرْفَعُهُمْ دَرَجَةً فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ؛ خداوند پیامبران و فرستادگانش را به سوی بندگانش بر نیانگیخته، مگر آن كه از طرف خدا تعقّل كنند. پس نیكوترینشان از نظر پذیرش، بهترینشان از نظر معرفت به خداست، و داناترینشان به كار خدا، بهترینشان از نظر عقل است، و عاقلترین آنها، بلند پایه ترینشان در دنیا و آخرت است.[35]،[36]
اينجاست كه راز اهمّيّت فراوان تفكّر و انديشه در قرآن مجيد و روايات اسلامى روشن مى شود و براستى مى توان اديان الهى كه دستخوش تحريف نشده اند را آیين تفكّر و تعقّل دانست.[37]
جنود عقل و جهل در کلام امام کاظم علیه السلام
اوّلين شرط تحصيل علم و دانش تواضع است. آدم متواضع سخن حق را از هر كس كه باشد فرا مى گيرد؛ برادر، شاگرد، بزرگتر، كوچكتر، دشمن، دوست و خلاصه هيچ یک از اشخاص برايش تفاوتى ندارد، بلكه آنچه براى او مهم است فراگيرى علم و دانش است. امّا شخص متكبّر حاضر نيست از هيچ كس چيزى فرا گيرد؛ زيرا خود را برتر و داناتر از همه مى داند، بدين جهت روز به روز بر جهل و نادانى اش افزوده مى گردد.[38]
در نتیجه محروم شدن از علم و دانش، يكى از پيامدهاى شوم كبر است، زيرا انسان[39] وقتى به حقيقت علم و دانش مى رسد كه آن را در هر جا و نزد هر كس ببيند همچون گوهر گمشده اى بربايد، حال آنكه اشخاص متكبّر به آسانى حاضر نمى شوند بهترين علوم و دانش ها و برترين و والاترين حكمت ها را از افراد هم رديف و يا زير دست خود بپذيرند.[40] آنها علوم و دانش هايى را قبول دارند كه از فكر خودشان بجوشد در حالى كه صفت كبر و غرور اجازه نمى دهد مطلب مهمّى از كبر آنان بجوشد.[41]
لذا امام کاظم عليه السلام در بيان جنود عقل و جهل (لشكر عقل ونادانى)[42] فرمود: «انَّ الزَّرْعَ يَنْبُتُ فِى السَّهْلِ وَ لَايَنْبُتُ فِى الصَّفَا فَكَذَلِكَ الْحِكْمَةُ تَعْمُرُ فِى قَلْبِ الْمُتوَاضِعِ وَ لَاتَعْمُرُ فِى قَلْبِ الْمُتَكَبِّرِ الْجَبَّارِ، لِانَّ اللَّهَ جَعَلَ التَّوَاضُعَ آلَة الْعَقْلِ وَ جَعَلَ التَّكَبُّرَ مِنْ آلَةِ الْجَهْلِ!؛ زراعت در زمينهاى نرم و هموار مى رويد و روى سنگهاى سخت هرگز رويش ندارد، همين گونه دانش و حكمت در قلب انسان متواضع رويش دارد، و قلب متكبّر جبّار هرگز آباد نمى گردد؛ زيرا خداوند تواضع را وسيله عقل و تكبّر را از ابزار جهل قرار داده است»![43]
طبق اين روايت تواضع ابزار تعقّل و تفكّر و کبر ابزار جهل و نادانی است؛[44] این فراز روایی صحنه وجود انسان را به ميدان جنگى تشبيه مى كند كه در یک طرف عقل و لشكريانش هم چون تواضع و فروتنی قرار دارد، و در طرف ديگر جهل با لشكريانش هم چون کبر و غرور،[45] اين دو لشكر دائماً در حال پيكارند و پيشرفت انسان در كمالات نفسانى از اين طريق حاصل مى شود كه جنود عقل بر جنود جهل پيروز شود، پيروزى موضعى آن نيز سبب پيشرفت نسبى در كمالات انسانى است.[46]
همچنین کلام نورانی آن حضرت حكايت از اين مى كند كه غرايز و عواطف در حقيقت وسيله و ابزار هستند در دست نيروى عقل كه به كمک آنها مشكلات حل مى گردد، نه اينكه خود آنها حكمران وجود انسان باشند.[47]
سخن امام کاظم علیه السلام درباره نگاه عاقلان به دنیا و آخرت
تجربه هاى زندگى به ما نشان می هد كه گاه روزى هاى فراوانى بى آن كه انسان به دنبال آن برود و يا تلاش زيادى داشته باشد به او مى رسد و گاه به عكس، تمام تلاش خود را براى رسيدن به اموال و ثروت هايى به كار مى گيرد و گاه بخش مهمى از عمر خودش را در اين راه صرف مى كند ولى هرگز به آن نمى رسد و ناكام از دنيا مى رود.[48]
لذا دنياپرستان غالباً به اهداف خود نمى رسند به خصوص اين كه هر قدر از دنيا را به دست آورند عطش آن ها فزون تر مى شود تا زمانى كه مرگ گلوى آن ها را مى فشارد و با حسرت آنچه به دست نياورده اند و حسرت عدم استفاده از آنچه به دست آورده اند با زندگى وداع مى گويند.[49]
به عكس، طالبان آخرت به وسيله تلاش آميخته با تقوايى كه دارند به زندگى ساده مطلوبى مى رسند و خداوند منان روزى آن ها را تأمين مى كند و زمانى كه از دنيا مى روند نه حسرت و آه دارند و نه نگرانى.[50]
در روايت هشاميه معروف از قول امام کاظم عليه السلام مى خوانيم: «إِنَ الْعُقَلَاءَ زَهِدُوا فِى الدُّنْيا وَ رَغِبُوا فِى الْآخِرَةِ لِأَنَّهُمْ عَلِمُوا أَنَّ الدُّنْيا طَالِبَةٌ مَطْلُوبَةٌ وَ الْآخِرَةَ طَالِبَةٌ وَ مَطْلُوبَةٌ فَمَنْ طَلَبَ الْآخِرَةَ طَلَبَتْهُ الدُّنْيا حَتَّى يسْتَوْفِى مِنْهَا رِزْقَهُ وَ مَنْ طَلَبَ الدُّنْيا طَلَبَتْهُ الْآخِرَةُ فَيأْتِيهِ الْمَوْتُ فَيفْسِدُ عَلَيهِ دُنْياهُ وَآخِرَتَه ؛ عاقلان، زهد در دنيا و رغبت در آخرت را پيشه كردند زيرا آن ها مى دانند كه دنيا طالب و مطلوب و آخرت نيز طالب و مطلوب است (يعنى) آن كس كه آخرت را طلب كند دنيا به سراغ او مى آيد تا رزق او را به طور كامل به او برساند اما كسى كه دنيا را طلب كند آخرت، او را مى طلبد يعنى مرگ به سراغش مى آيد؛ هم دنيايش را فاسد مى كند و هم آخرتش را».[51]
و یا در روايتی دیگر از آن حضرت، همين نكته به شكل ديگرى بيان شده است آن جا كه مى فرمايد:«إِنَّ أَعْظَمَ النَّاسِ قَدْراً الَّذِى لَايرَى الدُّنْيا لِنَفْسِهِ خَطَراً أَمَا إِنَّ أَبْدَانَكُمْ لَيسَ لَهَا ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةُ فَلَا تَبِيعُوهَا بِغَيرِهَا؛گران قدرترين مردم كسى است كه دنيا را ارزشى براى وجود خود نمى شمرد. آگاه باشيد! كه وجود شما بهايى جز بهشت ندارد پس آن را به غير بهشت نفروشيد».[52]،[53]
بی شک اگر در آيات و روايات اسلامى نكوهش دنيا مى شود و سخن از بى ارزش بودن آن به ميان مى آيد هدف اين نيست كه مسلمين را به ترک دنيا و زندگى آميخته با رهبانيت سوق دهند[54] به نحوی که طالبان آخرت براى تأمين زندگى ساده خود تلاش نكنند،[55] چراكه در روايات زيادى دستور به تلاش براى معاش داده شده است، بلكه منظور اين است كه دنياطلبان كه پيوسته براى رسيدن به اموال و ثروت هاى بيشتر تلاش مى كنند حرص را كنار بگذارند و عمر خود را براى چيزى كه هرگز به دست نمى آيد و يا اگر به دست آيد نمى توان آن را مصرف كرد تباه نكنند.[56]
زیرا غالب انسان ها به طور طبيعى تمايل فوق العاده اى به مظاهر مادى دنيا دارند و شبيه وسيله نقليه اى هستند كه در سراشيبى قرار گرفته كه اگر بخواهند نيروى محرک آن را تشديد كنند خطر سقوط، حتمى است. در اين جا بايد راننده ماهر از عامل بازدارنده اى استفاده كند تا وسيله نقليه از كنترل او خارج نشود.[57]
صبر بر تنهایی، نشانه قوت عقل
در حديثى از امام كاظم عليه السلام مى خوانيم كه به هشام بن حكم فرمود: «الصَّبْرُ عَلَى الْوَحْدَةِ عَلامَةٌ عَلى قُوَّةِ الْعَقْلِ فَمَنْ عَقَلَ عَنِ اللَّهِ اعْتَزَلَ عَنِ الدُّنْيا وَ الرَّاغِبِيْنَ فِيْها وَ رَغِبَ فى ما عِنْدَاللَّهِ ...؛ صبر بر تنهايى دليل قوت عقل است، كسى كه عقل الهى داشته باشد، از اهل دنيا و دنياپرستان، دورى مى گزيند و به آنچه در نزد خداست رغبت مى ورزد».[58]،[59]
این روایت نورانی از امام کاظم علیه السلام درباره بحث جدايى از اهل دنياست؛ صبر بر كناره گيرى از اهل دنيا نشانه قدرت عقل است، پس كسى كه خدا را به خوبى بشناسد از اهل دنيا و راغبين در دنيا جدا شده و راغب فيما عنداللَّه مى شود و در اين صورت است كه خداوند چند هدف براى او تشكيل مى دهد: اوّل اينكه در وحشت، انيس او خداست، دوم اينكه در تنهايى، همنشين او خداست، سوم اينكه بى نيازى او در فقر، خداست و چهارم [60]اينكه عزّت دهنده او خداست بدون اينكه داراى عشيره و خاندان باشد.[61]
نباید فراموش کرد که از نظر قرآن و احاديث اهل بيت عليهم السلام «عزلت» محض پسنديده نيست، چون زندگى و روح انسان، روح اجتماعى است و انسان مدنى بالطبع است؛ بهترين عبادات ما كه نماز جمعه و جماعت و حج است، در جمع انجام مى گيرد و اگر اصل، گوشه گيرى است پس اين جمع براى چيست؟[62]
منتها زمانى كه فساد بر اهل زمان غلبه پيدا كند وظيفه انسان گوشه گيرى است؛ لذا فوائد عزلت بسيار است: مانند فراغت براى عبادت، ذكر، فكر، انس گرفتن به مناجات خدا، و دورى از گناهانى كه اغلب انسان به سبب آميزش با مردم در معرض آنهاست، مانند غيبت، رياكارى و ديگر آفات زبان.[63]
هم چنان که فوايد ارتباط با مردم نيز فراوان است، مانند تعليم و تعلّم، و كسب اخلاق فاضله از همنشينى با صاحبان آن، و شنيدن مواعظ و نصايح، و رسيدن به ثواب، حضور در نماز جمعه و جماعت و تشييع جنازه، عيادت بيماران، ديدار برادران، برآوردن حاجات نيازمندان، رفع ظلم از مظلومان و شاد كردن مؤمنان.[64]
پس نمى شود به طور مطلق بر ترجيح يكى بر ديگرى حكم كرد و صحيح اين است كه گفته شود: افضل بودن يكى از آن دو نسبت به اشخاص و احوال و زمان و مكان تفاوت مى كند، براى بعضى گوشه گيرى و عزلت تام، بهتر است، و براى بعضى ديگر رابطه و آمد و شد. و براى بعضى ديگر ميانه روى در عزلت و الفت. براى كسى كه به مقام انس و استغراق رسيده، خلوت و عزلت پسنديده تر است.[65]
سخن آخر
امید است پیوند محبت عاشقانه ما به ویژه در سالروز میلاد با سعادت امام موسی کاظم علیه السلام، با آن حضرت محکمتر شده و در سایه عنایات آن بزرگوار در دنیا سربلند و در آخرت سعادتمند شویم.[66]
خدايا! كمكم فرما، نيرويم بخش، بر قدرت عقل و ايمان و تقوايم بيفزا تا بر اين وسوسه هاى شيطانى پيروز گردم.[67]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
[1] اصول کافی؛ ج 1.
[2] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛ 1393/03/03.
[3] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛ 1386/07/25.
[4] پيام امام امير المومنين عليه السلام؛ ج 12؛ ص 343.
[5] جلوه حق بحثى پيرامون( صوفيگرى) در گذشته و حال؛ ص 116.
[6] اعتقاد ما؛ ص 94.
[7] فى ظلال نهج البلاغه؛ ج 4؛ ص 249.
[8] پيام امام امير المومنين عليه السلام؛ ج 12؛ ص 343.
[9] همان.
[10] كافى؛ ج 1؛ كتاب العقل والجهل.
[11] پيام امام امير المومنين عليه السلام؛ ج 12؛ ص 344.
[12] همان؛ ج 1؛ ص 221.
[13] اصول كافى؛ ج 1؛ ص 16.
[14] پيام امام امير المومنين عليه السلام؛ ج 1؛ ص 222.
[15] جلوه حق بحثى پيرامون (صوفيگرى) در گذشته و حال؛ ص 98.
[16] سوگندهاى پر بار قرآن؛ ص 446.
[17] جلوه حق بحثى پيرامون (صوفيگرى) در گذشته و حال؛ ص 98.
[18] سوگندهاى پر بار قرآن؛ ص 132.
[19] پيام امام امير المومنين عليه السلام؛ ج 1؛ ص 222.
[20] سوگندهاى پر بار قرآن؛ ص 132.
[21] همان؛ ص 133.
[22] همان.
[23] همان؛ ص 448.
[24] همان؛ ص 393.
[25] مثالهاى زيباى قرآن؛ ج 2؛ ص 175.
[26] پيام قرآن؛ ج 1؛ ص 153.
[27] تفسير نمونه؛ ج 11؛ ص 177.
[28] سوره نحل؛ آيه 11 و 69.
[29] سوره حشر؛ آيه 21؛ سوره اعراف؛ آيه 176.
[30] سوره بقره؛ آيه 219 و 266.
[31] تفسير نمونه؛ ج 18؛ ذيل آيه 146 سوره سبأ.
[32] همان؛ ص 140.
[33] داستان ياران: مجموعه بحث هاى تفسيرى حضرت آيت الله العظمى مكارم شيرازى مدّ ظلّه؛ ص 219.
[34] تفسير نمونه؛ ج 18؛ ص 140.
[35] اصول كافى؛ ج 1؛ ص 16.
[36] پيام قرآن؛ ج 1؛ ص 64.
[37] مثالهاى زيباى قرآن؛ ج 2؛ ص 301.
[38] والاترين بندگان؛ ص 69.
[39] اخلاق در قرآن؛ ج 2؛ ص 57.
[40] همان؛ ص 58.
[41] همان.
[42] همان؛ ج 3؛ ص 72.
[43] بحارالانوار؛ ج 1؛ ص 153.
[44] والاترين بندگان؛ ص 69.
[45] اخلاق در قرآن؛ ج 1؛ ص 123.
[46] همان؛ ص 124.
[47] زندگى در پرتو اخلاق؛ ص 51.
[48] پيام امام امير المومنين عليه السلام؛ ج 15؛ ص 450.
[49] همان؛ ص 451.
[50] همان.
[51] كافى؛ ج 1؛ ص 18؛ ح 12.
[52] همان؛ ص 19؛ ح 12.
[53] پيام امام امير المومنين عليه السلام؛ ج 15؛ ص 594.
[54] همان.
[55] همان؛ ص 451.
[56] همان.
[57] همان؛ ص 594.
[58] بحار الانوار؛ ج 67؛ ص 111.
[59] اخلاق در قرآن؛ ج 3؛ ص 457.
[60] گفتار معصومين علیهم السلام؛ ج 1؛ ص 163.
[61] همان؛ ص 164.
[62] همان.
[63] همان؛ ص 165.
[64] همان؛ ص 166.
[65] همان.
[66] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛ 1393/03/03.
[67] تفسير نمونه؛ ج 9؛ ص 398.