جناب آقای سروش در ایران مردی مؤدب، هوشیار و دین دار بود، با بزرگان به احترام برخورد میکرد و سخنانش شکل منطقی داشت، خواه در حال موافقت یا مخالفت.
اما پس از هجرت به دیار غرب و آمریکا و خوردن نان حلال آنجا و غرق شدن در بعضی از مسائل سیاسی، ناگهان طرز فکر و ادبیات و برخوردش به کلی دگرگون شد، افکارش نسنجیده، سخنانش دور از ادب، و برداشت هایش با عقاید اسلامی ـ مخصوصا تشیع ـ فاصله گرفت.
منطق و دلیل را رها کرده و به ادعاهای سست بسنده نموده است.
در خرده گیری ایشان، مقام بحث علمی با مقام شعر سرایی، خلط شده است چرا که سخن وی بیشتر به شعر می مانست تا بحث علمی!
و این رویه از جناب وی عجیب نیست، چون شاعر مسلک است و صوفی مشرب!
وی به رسم خود بحث های علمی را با شعر در می آمیزد و حال آن که بزرگان از آوردن شعر در بحث های علمی بر حذر می دارند، مبادا که قوه مخیله بر قوّه عاقله غالب آید و انسان را از راه صواب بدر برد.
خرده گیر در جای جای نوشته ها و گفته های خویش نشان داده، که از قوه مخیله بسیار قوی برخوردار است، این خصیصه در دنیای شعر و خیال پردازی پسندیده است ولی در بحثهای علمی یک آفت می باشد! خصوصیت یاد شده، باعث آمده که گاه و بی گاه احکام کلی را بدون هیچ دلیلی صادر کند، چنان که در قضیۀ «قبض و بسط» و «مبدأ نزول قرآن» دیدیم.
***
صدور احکام مطلق و کلی شیوه ای نارواست، چراکه نظر و رأی انسان را آسیب پذیر میکند! و به آسانی در معرض نقد و مؤاخذه قرار می دهد! چون ـ به هر تقدیر ـ بدون دشواری می توان موارد نقض برای آن یافت که کلیت مدعا را از کار می اندازد! وی در مورد نظر استاد درباره آزادی و دموکراسی می گوید:
«نمیدانم که ایشان عزمی و عمدی دارند که هر جا صحبت از آزادی و دموکراسی می شود بلافاصله وارد می شوند و سعی می کنند که به نحوی این را سلب کنند. بگویند اشکال دارد. این چنین است. در اسلام این را نگفتند، در تشیع این را نخواستند».
پر واضح است که این نسبت دادن ها به معظم له کاملا دروغ و نارواست.
نخستین نقض بر این کلیت، سخنان استاد معظم در نشست های بررسی نهایی قانون اساسی است که مکتوب می باشد! ایشان بیشترین دفاع را از آزادی و به اصطلاح دموکراسی داشته اند!
و باز اگر تفسیر نمونه و شرح نهج البلاغه و مباحث فقهی ایشان را ببینیم خواهیم یافت که از موضوعات اساسی که مورد عنایت و اهتمام ایشان بوده، آزادی و به اصطلاح دموکراسی است و همچنین در دیدارهایی که با افراد ذی ربط داشته ـ مانند رئیس دولت اصلاحات! ـ از مباحث جدی که در این گفتگوها مطرح فرموده اند، مسألۀ پاسداشت آزادی و دموکراسی در محدودۀ قوانین و ضوابط متعارف دینی و عقلانی است.
با این شواهد و دلایل تمام ادعای وی فرو می ریزد بلکه از اساس باطل می شود!
ولی گویا مشکل آنجاست که وی انتظار دارد آزادی و دموکراسی مد نظر خویش و همفکرانش پذیرفته آید و کسی خدشه نکند، نه اصل آزادی و دموکراسی! وگرنه کدام عاقل در دنیای امروز پیدا می شود که معارض آزادی و دموکراسی باشد؟! تا چه رسد به بزرگان!
بنابراین اختلاف، مبنایی است و ما قرائت او را از دموکراسی و آزادی که حتی به همجنسگرایان آزادی میدهد ـ چنان که در برخی سخنان وی نیز اشاره شده ـ نمی پذیریم.
***
قوه مخیله در فراز زیر از سخنش نمود بیشتری پیدا کرده، آنجا که می گوید:
«شک نکنید که نصب حاکم برای مردم باید با اراده و رضایت مردم باشد. شک نکنید. و این کار خداپسند است. پیامبر پسند است. امام پسند است. هر فقیهی هر چه آمد به خیالش فتوایی داد، شک نکنید که باطل است، و حقیقت همین است که خدمت شما عرض کردم.»
نخستین چیزی که در این باره باید گفت این است که فقیه در مقام فتوا، خود را نایب امام می داند و با توجه به این جایگاه عمل می کند! در این مقام هیچ فقیهی به خود اجازه نمی دهد که بر اساس هر آنچه به خیالش آمد حکم کند، از اینجاست که مراجع هیأت استفتاء دارند تا قبل از صدور فتوا، آن را ـ به اصطلاح ـ چکش کاری نمایند!
این از یک سو و از سوی دیگر، پیامبر خدا(ص) فرمود:
«من افتی بغیر علم فليتبوأ مقعده من النار؛ یعنی: کسی که به غیر علم فتوا دهد جایگاهش آتش دوزخ است».
روشن است که «فتوا دادن به هر آنچه به نظر آید» از مصادیق فتوا به غیر علم است، و کدام فقیه میپسندد که جایگاهش از این طریق در آتش باشد!
خاصه استاد بزرگوار که در مقام فتوا به شدت محتاط هستند چنان که در رساله توضیح المسائل ایشان می بینیم!
معروف است که احتیاط های امام خمینی(قدس سره) در رساله عملیه، بسیار است به گونه ای که به (350) احتیاط می رسد، در صورتی که رساله عملیه استاد (410) احتیاط دارد که نشان وسواس زاید الوصف ایشان در مقام افتاء است! در خور توجه است که ایشان بارها فرموده اند: تا آنجا که دلیل اجازه می دهد، در فتوا، بر مردم آسان می گیریم!
***
بدترین سخن وی آن است که می گوید:
«... حقیقت همین است که خدمت شما عرض کردم!»
جل الخالق! ایشان ادعا می کند که فتوای مراجع باطل است اما به خود حق می دهد که بر مسند افتاء جلوس کند و فتوا صادر نماید که بدین معناست: سخنان همه باطل و تنها گفتار بی دلیل او صحیح.
از عجایب روزگار است که یک داروشناس ـ که مقداری فلسفه علم هم خوانده ـ روا بداند در مقام افتاء برآید، فتوای همه را باطل دانسته، سخنان ناروای خویش را صحیح بشمرد! فعلی الاسلام السلام.
حجت الاسلام و المسلمین محمد اکرم مردانی پور