شکرگزارى از خالق راهى به سوى معرفت او مى گشاید و پیوند انسان را با آفریدگار محکم تر مى کند، و در علم کلام که مسأله وجوب معرفة الله مطرح مى شود، مهمترین دلیل همان مسأله شکر منعم است که از مسایل وجدانى است و به اصطلاح «قیاساتها معها؛ دلیلش با خود آن است»
شهادت امام محمد باقر علیه السلام در سال 114 روز هفتم ماه ذى الحجه واقع شده است.[1]،[2] همان امامی که به فضیل بن یسار فرمود: «یا فضیل ان حدیثنا یحیى القلوب ؛ اى فضیل، سخن ما دل ها را زنده مى کند».[3]،[4]
از سوی دیگر بنا برکلام نورانی آن حضرت که فرمود:اسم اعظم خداوند هفتاد و سه حرف است، ...و در نزد ما از آن اسم، هفتاد و دو حرف است، و یک حرف آن نزد خداوند متعال، و مخصوص به ذات پاک او در علم غیب است و هیچ حول و قدرتى جز به اذن خدا نیست.[5]،[6] لذا ضرورت خداشناسى و آگاهى از صفات جلال و جمال حق، به عنوان قویترین عامل براى پرورش ملکات اخلاقى و کمالات انسانى و نجات از پستى و حضیض رذائل[7] و رسیدن به اوج قله فضائل بیش از پیش آشکار می شود.[8]
خدایی که به تعبیر نورانی امام باقر علیه السلام در آغاز خدا بود و چیزى غیر از او نبود، و در عین حال قادر و عزیز بود و هنوز عزتى آفریده نشده بود (او در ذات پاکش هم قدرت داشت و هم علم بى آنکه نیاز به آفرینش علم و قدرت داشته باشد).[9]
حصول معرفت الهی؛ مقوله ای فطری
گفتنی است در آیات قرآن و در احادیث اسلامى بر فطرى بودن «معرفة الله و توحید» تأکید شده است که در بعضى تاکید بر «فطرت توحیدى» و در بعضى تحت عنوان «معرفت» و در بعضى دیگر «فطرت اسلامى» و بالآخره در بعضى نیز به عنوان «ولایت» آمده است.[10]
اینگونه است که از امام باقر علیه السلام مى خوانیم که در پاسخ «زراره» یکى از یاران دانشمندش که از تفسیر آیه «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا»[11] سؤال کرده بود[12] فرمود: «فطرهم على المعرفة به؛ خداوند سرشت آنها را بر معرفت و شناخت خود قرار داد»[13]،[14] زیرا آنچه را که انسان از طریق عقل و خرد و مطالعه نظام آفرینش درک مى کند به صورت فطرى در اعماق جانش وجود دارد که در تجلی گاه مشکلات، و طوفان هاى حوادث، خود را نشان مى دهد، ولى این انسان فراموشکار وقتى طوفان حوادث فرو نشست دوباره گرفتار غفلت و غرور مى شود.[15]
چیستی مفهوم توحید
توحید پایه اصلى دین است و در همه چیز نقش اساسى دارد؛ خداوند یکی است، دعوت انبیاء به سوى یک چیز بوده است، در روز رستاخیز همه انسان ها در یک روز مبعوث مى شوند، کعبه و قبله همه مسلمانان یک نقطه است، قرآن تمام مسلمانان یکى است؛ خلاصه این که، توحید اصل اساسى است که در تمام اصول و فروع دین ما جریان دارد. بدین جهت، توحید تنها یک اصل از اصول دین نیست، بلکه در تمام اصول و فروع دین جریان دارد. توحید همچون نخ تسبیح است که تمام دانه هاى تسبیح را به هم متصل مى کند، به گونه اى که اگر توحید نباشد دین تحقق نمى یابد.[16]
لذا در حدیثى از امام محمد باقر علیه السلام مى خوانیم:« أحد» فردى است یگانه و «احد» و «واحد» یک مفهوم دارد، و آن ذات منفردى است که نظیر و شبیهى براى او نیست، و«توحید» اقرار به یگانگى و وحدت و انفراد او است».[17] در ذیل همین حدیث مى خوانیم:«واحد از عدد نیست، بلکه واحد پایه اعداد است، عدد از دو شروع مى شود، بنا بر این معنى« الله احد» یعنى معبودى که انسانها از ادراک ذات او عاجزند، و از احاطه به کیفیتش ناتوان، او در الهیت فرد است و از صفات مخلوقات برتر»[18]، در قرآن مجید نیز«واحد»و« احد» هر دو به ذات پاک خداوند اطلاق شده است.[19]
توحید؛ نقطه ی اتصال جوامع بشری
بى شک مهم ترین عامل وحدت و یکپارچگى مردم جهان که نشأت یافته از اساسى ترین ریشه هاى اعتقادى شان باشد، مسأله توحید و یکتا پرستى است.[20] این، محور بسیار خوب و ریسمان محکمى است که همه مى توانند به آن چنگ بزنند.[21] لیکن یک جامعه مشرک که از مسیر توحید و یکتا پرستى منحرف شده است ،گرفتار ظلم و ستم طبقات بالا، و هم وظیفه نشناسى طبقات پائین، و نیز اختلاف عقیده و همچنین کشمکشهاى خونین اجتماعى مى شود، همانطور که جوامع مادى دنیاى امروز که تنها در برابر بت صنعت و ثروت سجده مى کنند گرفتار تمام این بلاهاى بزرگ هستند و در میان آن دست و پا مى زنند.[22]
از سوی دیگر ملت هایى نیز وجود دارند که دم از توحید و خدا پرستى مى زنند ولى عملا مشرک و بت پرست مى باشند، چنین ملت هایى به سرنوشت مشرکان گرفتار خواهند شد و اینکه در بعضى از اخبار مى خوانیم که امام باقر علیه السلامفرمود:«کل هذا فى اهل القبلة»: همه این کیفرها در مسلمانان واقع مى شود ممکن است اشاره به این نکته باشد که هر گاه مسلمانان از مسیر توحید انحراف یابند، و خود خواهى و خودپرستى جاى اخوت اسلامى را گرفت، منافع شخصى بر منافع عمومى مقدم داشته شد و هر کس به فکر خویشتن بود و دستورات خداوند به دست فراموشى سپرده شد، در این صورت آنها نیز گرفتار چنین سرنوشتى خواهند شد!.[23]
دعا؛ زمینه ساز معرفت الهی
اگر چه در بعضى از دعاها آمده است: «کلت الالسن عن غایة صفته و العقول عن کنه معرفته؛زبان ها از نهایت توصیف خداوند ناتوان اند، و عقل ها از کنه معرفتش عاجزاند»،[24]،[25] لیکن طبق گواهى قرآن، ارزش انسانها در پیشگاه پروردگار به خاطر دعاهاى آنها است«قل ما یعبؤا بکم ربی لو لا دعاؤکم».[26] چرا چنین نباشد؟ در حالى که «دعا» انسان را به سراغ «معرفةالله» و شناخت و عشق معبود مى فرستد تا از طریق توسل به اسماء و صفات حسنایش، بر سر سفره رحمتش بنشیند، پیوند ناگسستنى با او بر قرار سازد و از این خوان رحمت، توشه برگیرد.[27]
به همین دلیل مى توان گفت: آنچه از ناحیه خود «دعا»، به انسان مى رسد، بسیار فراتر و فزونتر از چیزى است که در صورت اجابت «دعا» عاید انسان مى گردد.[28] به نحوی که در بعضى از روایات دعا کردن حتى از تلاوت قرآن هم افضل شمرده شده، چنان که از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمود:«الدعاء افضل من قراءة القران»،[29] که در یک تحلیل کوتاه مى توان به عمق مفاد این احادیث رسید، زیرا دعا انسان را به شناخت پروردگار (معرفة الله) که برترین سرمایه هر انسان است دعوت مى کند.[30]
افزون بر همه اینها، محتواى بسیار عمیق و تکان دهنده دعاهاى معروف پیشوایان بزرگ، آنچنان حساب شده است که هر جمله اى از آن، درس آموزنده مهمى است و سالکان طریق را بهترین ره توشه است.[31] لذا در حدیثى از امام باقر علیه السلام مى خوانیم: هنگامی که حضرت ابراهیم علیه السلام در میان هلهله و شادى و غریو فریاد مردم به درون شعله هاى آتش فرستاده شد،[32] اینچنین با خدا راز و نیاز کرد: «یا احد یا احد یا صمد یا صمد یا من لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد ... ای خدای یکتا و بیهمتا، ای خدای بینیاز، ای خدایی که هرگز نزاده و زاده نشد، و هرگز شبیه و نظیر ندارد.»[33]،[34]
شکر منعم؛ شاخصه ی کلیدی در خداشناسی
یکی از مهمترین انگیزه های معرفة الله مسأله شکر منعم است.[35] شکر در برابر نظام حساب شده نور و ظلمت، شکرى که خواه و ناخواه انسان را به شناخت منعم و معرفت او، وا مى دارد، و شکرى که انگیزه ایمان در مباحث اعتقادى است.[36]
موضوع «شکر منعم» که در فطرت انسانها به ودیعت نهاده شده، راه گشاى راه توحید و خداشناسى است که بسیارى از علماى عقائد در نخستین بحثهاى عقیدتى یعنى «ضرورت شناخت بخشنده نعمتها» بر آن تکیه کرده اند.[37] به راستی آیا تشکر از منعم بدون معرفت و شناخت او ممکن است؟ اینجاست که شکر منعم سبب معرفة الله مى شود.[38]
بی تردید هدف آن است که حس حق شناسى و شکر گزارى انسانها تحریک گردد تا از طریق شکر گزارى قدم در مرحله معرفت پروردگار بگذارند، که شکر منعم نخستین گام معرفت کردگار است.[39]
بخشیدن این نعمت ها نیز وسیله اى براى زنده شدن روح شکرگزارى و به دنبال آن تحصیل معرفة الله قرار داده، وگرنه خدا چه نیازى به شکر ما دارد؟ اینها همه بهانه هایى است براى معرفت ذات و صفات او، و حرکت به سوى این کمال مطلق.[40] لذا براى شکر این نعمت ها بپاخیزید و قبل از هر چیز به سراغ شناخت آن مبدائى بروید که ابزار معرفت و علم را در اختیار شما قرار داد.[41]
اینچنین است که در حدیثی از امام باقر علیهما السلام آمده است که نوح علیه السلام همه روز صبحگاهان و عصرگاهان این کلمات را به درگاه خدا عرضه مى داشت:[42] «خداوندا من تو را گواه مى گیرم هر نعمتى صبح و شام به من مى رسد، چه دینى و چه دنیوى، چه معنوى و چه مادى، همه از سوى توست، یگانه اى و شریکى ندارى، حمد مخصوص توست و شکر هم از آن تو، آن قدر شکرت مى گویم تا از من خشنود شوى و حتى بعد از خشنودى».[43]،[44]
بنابراین شکرگزارى از خالق راهى به سوى معرفت او مى گشاید و پیوند انسان را با آفریدگار محکم تر مى کند، و در علم کلام که مسأله وجوب معرفة الله مطرح مى شود، مهمترین دلیل همان مسأله شکر منعم است که از مسایل وجدانى است و به اصطلاح «قیاساتها معها؛ دلیلش با خود آن است».[45]
تحقق معرفت نعمت در گرو شکر منعم
گفتنی است شکرگزارى علاوه بر این که معرفت نسبت به بخشنده نعمت ها را به دنبال دارد، معرفت نعمت را نیز همراه خواهد داشت، چرا که هر قدر نعمت از نظر کیفیت و کمیت بالاتر و بیشتر باشد، شکرى افزونتر مى طلبد، و براى اداى حق شکر منعم، معرفت نعمت ضرورى است، و همین معرفت نعمت روز به روز پیوند بندگان را با خدا محکم تر مى سازد و آتش عشقش را در دل ها شعله ورتر مى کند، و اى بسا این مواهب مادى آن چنان مواهب معنوى به دنبال داشته باشد که از آن به مراتب برتر و والاتر باشد.[46]
از این رو نعمت هاى گوناگون، خواه ناخواه انسان را به شکر منعم وا مى دارد، و شکر منعم او را به معرفت الله و شناخت خالق نعمت دعوت مى کند.[47]
امام باقر علیه السلام در روایتی فرمود؛ «هر زمان امام سجاد علیه السلام پاى در رکاب مى گذاشت با صدقه دادن در حد توان خود، سلامتى را از خداوند عزوجل طلب مى کرد و هنگام بازگشت از سفر نیز به شکرانه سلامتى سفر به اندازه توان خویش صدقه مى داد و حمد و شکر خدا بجاى مى آورد».[48]،[49] و هم چنین به سند معتبر از امام باقر علیه السلام روایت شده است که آن حضرت فرمود: «پدرم، على بن الحسین علیه السلام هیچ گاه نعمتى را از خدا یاد نکرد، مگر آن که به شکرانه آن سجده کرد، و هیچ آیه اى را نخواند که در آن سجده باشد، مگر آن که سجده کرد؛ و خداوند هیچ بلایى را که از آن مى ترسید، از او دفع نکرد، مگر آن که به خاطر آن سجده کرد؛ و از هر نماز واجب که فارغ مى شد، پس از آن سجده مى کرد، هر وقت توفیق مى یافت که میان دو نفر اصلاح کند، براى شکر آن، سجده مى کرد».[50]،[51]
خودشناسی؛ کلید خداشناسی
مسئله مهم قابل بحث در درجه اول شناسائى خویشتن است، مشکل ترین کارها همین شناخت خویش است، گاهى 80 سال عمر کرده ولى خود را نشناخته، و در نتیجه خداى خود را نیز نشناخته است که موانعى از درون و حجاب هایى از برون اجازه خودشناسى آنچنان که باید باشد نمى دهد.[52]
لذا به روشنى مى توان استفاده کرد، که یکى از پایه هاى اصلى پرورش فضائل اخلاقى و تکامل معنوى، خودشناسى و معرفة النفس است، و تا انسان این مرحله دشوار و این گردنه صعب العبور را پشت سر نگذارد، به هیچ یک از مقامات معنوى نایل نخواهد شد؛ به همین دلیل، علماى بزرگ اخلاق تأکید و اصرار زیادى بر این دارند که رهروان این راه باید به خود شناسى پردازند، و از این امر حیاتى غافل نشوند.[53]
باید توجه نمود که خودشناسى مقدمه خداشناسى است[54] لذا قرآن مجید با صراحت مى گوید: «ما آیات آفاقى و انفسى (عجائب آفرینش خداوند در جهان بزرگ و در درون وجود انسان) را به آنها نشان مى دهیم تا آشکار گردد که او حق است.»[55]،[56] خداوند متعال در جاى دیگر مى فرماید: در درون وجود شما آیات خداست، آیا نمى بینید؟( وَفِي أَنْفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ)[57]،[58]
هم چنانکه امام باقر علیه السلام در روایتی پرمعنا،[59] فرمود:«اذا اردت ان تعلم ان فیک خیرا، فانظر الى قلبک ...؛ اگر بخواهى بدانى آدم خوبى هستى نگاهى به قلبت کن، اگر اهل طاعت خدا را دوست دارى، و اهل معصیتش را دشمن، بدان آدم خوبى هستى، و خدا تو را دوست دارد، و اگر اهل طاعتش را دشمن دارى و اهل معصیتش را دوست، چیزى در تو نیست، و خدا تو را دشمن دارد، و انسان همیشه با کسى است که او را دوست دارد».[60]،[61]
این حدیث مى تواند اشاره به «برهان فطرت» باشد، یعنى هرگاه انسان به زوایاى قلب خود و اعماق روح خود پى ببرد، نور الهى و توحید که در درون فطرت اوست، بر او آشکار مى شود، و از «معرفة النفس» به «معرفة الله» مى رسد، بى آن که نیازى به دلیل و استدلال داشته باشد.[62]
آرى! هرکس خود را بشناسد خدا را خواهد شناخت، و خود شناسى راهى است به خدا شناسى و به یقین خداشناسى، مهمترین وسیله تهذیب اخلاق و پاکسازى روح و دل از آلودگی هاى اخلاقى است چرا که ذات پاکش منبع تمام کمالات و فضائل است.[63]
بدین ترتیب ثابت مى شود که شناخت حقیقت نفس انسان با صفات و ویژگی هایش، سبب معرفة الله و شناخت خداست.[64] و اینجاست که مى فهمیم: چگونه خودشناسى کلید خداشناسى است.[65] و اینجاست که مى یابیم وجود خدا نه «معما» است و نه حتى «مخفى» بلکه شاید از شدت روشنى گاهى فراموش شده است.[66]
توکل؛ معلول معرفت الهی
بی تردید توکل زاییده معرفت و هدایت الهى است[67] به نحوی که نتیجه ایمان و معرفت، توکل مومنان بر خداست. لذا هرچه علم و ایمان نسبت به او بیشتر باشد اشتیاق انسان نسبت به آن مبدأ رحمت و محبت و کرم، افزون مى گردد.[68]
اینگونه است که در حدیثی از امام باقر علیه السلام می خوانیم: «من توکل على الله لایغلب، و من اعتصم بالله لایهزم؛ کسى که بر خدا توکل کند مغلوب نمى شود، و کسى که به دامن لطفش چنگ زند شکست نمى خورد».[69]،[70]
سخن آخر
در خاتمه باید گفت عالم ملک و ملکوت، آن قدر گسترده است که عقول از درک آن، عاجز است و افکار درباره آن حیران و توجه به این حقیقت ما را به عظمت آفریننده آن آشنا مى سازد و این بزرگ ترین درس توحید و خداشناسى است.[71]
لذا باید دانست به همان اندازه که خدایابى یعنى پى بردن به وجود خدا از طریق مطالعه اسرار جهان آفرینش سهل و آسان است، شناسایى صفات خدا به دقت و احتیاط فراوان احتیاج دارد.[72]
زیرا ما هر چه دیده ایم جسم و خواص جسم بوده، یعنى موجوداتى که داراى زمان و مکان معینى بوده اند؛ ابعاد و اشکال مخصوصى داشته اند، با این حال تصور خدایى که نه جسم دارد، نه زمان و نه مکان، و در عین حال به تمام زمان ها و مکان ها احاطه دارد، و از هر نظر نامحدود است؛ کارى است بس دشوار.[73]
بلکه یادآورى این نکته بسیار لازم است که ما به حقیقت ذات خدا هرگز پى نخواهیم برد، و انتظار آن را هم نباید داشته باشیم، زیرا چنین انتظارى به این مى ماند که انتظار داشته باشیم اقیانوس بیکرانى را در ظرف کوچکى جاى دهیم، یا فرزندى که در درون شکم مادر است، از تمام جهان بیرون باخبر گردد، آیا چنین چیزى ممکن است؟[74]
بنابراین نخستین شرط شناسایى صفات خداوند نفى تمام صفات مخلوقات از آن ذات مقدس است؛ یعنى تشبیه نکردن او به هیچ یک از موجودات محدود عالم طبیعت، زیرا ما در دل این طبیعت، بزرگ شده ایم؛ تماس ما با طبیعت بوده، با آن انس گرفته ایم لذا میل داریم همه چیز را با مقیاس آنها بسنجیم.[75] از این رو یک لغزش کوچک ممکن است انسان را فرسنگ ها از جاده اصلى خداشناسى به دور اندازد و در سنگلاخ بت پرستى و مخلوق پرستى سرگردان سازد.[76]
بارالها! مى دانیم بزرگترین افتخار ما همین علم و معرفت، و آگاهى هرچه[77] بیشتر از اسما و صفات تو و عالم آفرینش یعنى افعال توست، ولى پیمودن این راه طولانى جز به توفیق تو مسیر نیست، ما را موفق و ثابت قدم بدار.[78]
خداوندا! آنچنان قلوب ما را به نور معرفت ذات، و صفات جمال و جلالت،[79] روشن ساز که غیر تو را نخواهیم و جز راه تو نپوییم.[80] بارالها! ما را از آلودگى به هر گونه شرک، و انحراف از طریق توحید مصون و محفوظ دار.[81]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (دام ظلّه) makarem.ir
[1] بحارالانوار؛ جلد 46؛ صفحه 217.
[2] کلیات مفاتیح نوین؛ ص 835.
[3] بحارالانوار؛ جلد 2؛ ص 144.
[4] انوار هدایت، مجموعه مباحث اخلاقى؛ ص 325.
[5] کافى بنا به نقل تفسیر برهان، جلد 3، صفحه 203، حدیث 1.
[6] پیام قرآن؛ ج 9؛ ص 163.
[7] اخلاق در قرآن؛ ج 1؛ ص 323.
[8] همان؛ ص 324.
[9] تفسیر نمونه؛ ج 19؛ ص 199.
[10] همان؛ ج 16؛ ص 428.
[11] سوره روم؛ آیه ی 30.
[12] تفسیر نمونه؛ ج 16؛ ص 429.
[13] اصول کافى؛ ج 2؛ صفحه 10 (باب فطرة الخلق على التوحید).
[14] تفسیر نمونه؛ ج 16؛ ص 429.
[15] همان؛ ج 19؛ ص 390.
[16] آیات ولایت در قرآن؛ ص 252.
[17] تفسیر نمونه؛ ج 27؛ ص 435.
[18] بحار الانوار؛ ج 3؛ ص 222.
[19] تفسیر نمونه؛ ج 27؛ ص 435.
[20] مثال هاى زیباى قرآن؛ ج 2؛ ص 86.
[21] همان؛ ص 87.
[22] تفسیر نمونه؛ ج 5؛ ص 285.
[23] همان.
[24] ملحقات صحیفه سجادیه دعاى روز دوشنبه.
[25] پیام قرآن؛ ج 4؛ ص 250.
[26] سوره فرقان، آیه 77.
[27] پیام امام امیر المومنین علیه السلام؛ ج 3؛ ص 264.
[28] همان؛ ص 265.
[29] «مکارم الاخلاق» طبق نقل «المیزان»؛ ج 2؛ ص 34 (ذیل آیه 186 بقره).
[30] تفسیر نمونه؛ ج 20؛ ص 149.
[31] پیام امام امیر المومنین علیه السلام؛ ج 3؛ ص 265.
[32] تفسیر نمونه؛ ج 13؛ ص 446.
[33] علل الشرائع؛ ص 23.
[34] تفسیر نمونه؛ ج 13؛ ص 446.
[35] پیام قرآن؛ ج 2؛ ص 39.
[36] تفسیر نمونه؛ ج 16؛ ص 148.
[37] اخلاق در قرآن؛ ج 3؛ ص 59.
[38] مثال هاى زیباى قرآن؛ ج 1؛ ص 348.
[39] برگزیده تفسیر نمونه؛ ج 4؛ ص 93.
[40] پیام قرآن؛ ج 2؛ ص 38.
[41] همان؛ ص 429.
[42] پیام امام امیر المومنین علیه السلام؛ ج 14؛ ص 40.
[43] بحارالانوار؛ ج 11؛ ص 290.
[44] پیام امام امیر المومنین علیه السلام؛ ج 14؛ ص 40.
[45] اخلاق در قرآن؛ ج 3؛ ص 84.
[46] همان.
[47] برگزیده تفسیر نمونه؛ ج 5؛ ص 483.
[48] فقیه، جلد 2، صفحه 270، حدیث 2408 و وسائل الشیعه، جلد 8، باب 15 از ابواب سفر، حدیث 5.
[49] کلیات مفاتیح نوین؛ ص 212.
[50] علل الشرایع، جلد 1، صفحه 232، حدیث 1 و بحارالانوار، جلد 83، صفحه 201، حدیث 11.
[51] کلیات مفاتیح نوین؛ ص 1056.
[52] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)؛ ج 2؛ ص 130.
[53] اخلاق در قرآن؛ ج 1؛ ص 326.
[54] گفتار معصومین علیه السلام؛ ج 2؛ ص 101.
[55] سوره فصلت، آیه 53.
[56] اخلاق در قرآن؛ ج 1؛ ص 326.
[57] سوره ذاریات، آیه 21.
[58] اخلاق در قرآن، ج 1، ص 327.
[59] تفسیر نمونه؛ ج 23؛ ص 474.
[60] سفینة البحار؛ ج 1؛ ص 201.
[61] تفسیر نمونه؛ ج 23؛ ص 474.
[62] اخلاق در قرآن؛ ج 1؛ ص 330.
[63] همان؛ ص 331.
[64] همان؛ ص 328.
[65] معماى هستى؛ ص 164.
[66] همان.
[67] اخلاق در قرآن؛ ج 2؛ ص 260.
[68] پیام امام امیر المومنین علیه السلام؛ ج 8؛ ص 459.
[69] میزان الحکمه؛ جلد 4؛ صفحه 3659؛ حدیث 22547.
[70] اخلاق در قرآن؛ ج 2؛ ص 270.
[71] پیام امام امیر المومنین علیه السلام؛ ج 6؛ ص 217.
[72] پنجاه درس اصول عقائد براى جوانان؛ ص 71.
[73] پنجاه درس اصول عقائد براى جوانان؛ ص 72.
[74] همان.
[75] همان.
[76] همان.
[77] پیام قرآن؛ ج 1؛ ص 450.
[78] همان؛ ص 451.
[79] همان؛ ج 4؛ ص 583.
[80] همان؛ ص 584.
[81] تفسیر نمونه؛ ج 19؛ ص 199.