بی شک يكى از اهداف بعثت و ظهور پيامبران الهى اجراى عدالت در جامعه انسانى است. اين هدف به قدرى مهم است كه می توان آن را هدف اصلى يا از اهداف اصلى پيامبران عليهم السلام برشمرد[1]. آرى، تمام اوليا و انبيا و كتب آسمانى در مسير اجراى عدالت گام برداشته اند.[2] لذا قيام به قسط، عدالت اجتماعى از جمله اهداف پيامبران الهى است كه در قرآن مجيد آمده است.[3]
بدین ترتیب خداوند پيامبرانش را با سلاح كتاب آسمانى، بينات، و ميزان به سوى مردم فرستاد تا قيام به قسط نموده و مردم را به عدالت دعوت كنند، تا آنها باور كنند كه زندگى بدون عدالت زندگى نيست، تا با ميل و رغبت، و بدون اكراه و اجبار در راه عدالت گام بردارند.[4]
بنابراين، عدالت نه تنها مأموريت اصلى پيامبران است، بلكه قانون حاكم بر جهان هستى است، وگردونه عالم هستى بر محور عدالت دور مى زند.[5]
بی تردید درباره امام على عليه السلام هر چه بنويسند و هر چه بگويند باز نتوان به عمق فضايلش پى برد، از جمله فضايلى كه براى ايشان بيان شده، عدالت حضرت است،[6] علی خواهان عدل و عدالت بود[7] و اینگونه است که می بینیم عدالت على عليه السلام آن چنان عالم گيراست كه نه تنها على عليه السلام در قلب و دل مسلمانان بلكه بر قلب همه انسان هاى آزاده حكومت می کند.[8]
از اين رو نويسنده معروف مسيحى «جرج جرداق» كتاب عاشقانه «صوت العدالة الانسانية؛ بانك عدالت جهان بشريت» را درباره حضرت على علیه السلام نوشت، او همچون عاشقى با على علیه السلام رفتار مى كند؛ عاشق فكر على علیه السلام؛ عاشق عدالت على علیه السلام؛ عاشق قلم على علیه السلام؛ عاشق رفتار و كردار على علیه السلام و عاشق تقواى على علیه السلام.[9]
اصولاً امير مؤمنان على علیه السلام يكى از بزرگترين بنيان گذاران عدل در جامعه بشرى است.[10] لذا در نهج البلاغه بارها و بارها روى مسأله عدالت و انصاف تكيه شده و[11] درباره عدالت آن حضرت مطالب فراوانى وجود دارد كه برخى از آنها بخاطر مشهور بودنش مورد توجه دقيق قرار نمى گيرد، حال آنکه در نهج البلاغه آن حضرت، بسيارى از خطبه ها و نامه هاى آن حكايت از عدالت على عليه السلام دارند.[12]
چیستی مفهوم عدالت
عدالت داراى دو معنى متفاوت است: [13]
1- معنى وسيع اين كلمه «قرار گرفتن هر چيز در جاى خويش» است و به تعبير ديگر موزون بودن و متعادل بودن.[14] اين معنى از عدالت در تمام عالم آفرينش، در منظومه ها، در درون اتم، در ساختمان وجود انسان، و همه گياهان و جانداران حكم فرماست.[15]
حال با این تفاسیر بديهى است اگر آب را به پاى بوته گل و درخت ميوه بريزند در جاى خود مصرف شده، و اين عين عدالت است، و اگر به پاى علف هرزه هاى بی مصرف و خار بريزند در غير مورد مصرف شده، و اين عين ظلم است.[16]
2- معنى ديگر عدالت «مراعات حقوق افراد» است، و نقطه مقابل آن «ظلم» يعنى حق ديگرى را گرفتن و به خود اختصاص دادن، يا حق كسى را گرفتن و به ديگرى دادن، يا تبعيض قائل شدن، به اين ترتيب كه به بعضى حقوقشان را بدهند و به بعضى ندهند. روشن است معنى دوم «خاص» و معنى اول معنى «عام» است.[17]
به تعبير ديگر، تعادل هر یک از قواى سه گانه به تنهایى فضيلتى است كه حكمت و عفت و شجاعت نام دارد، و تركيب آنها با يكديگر، يعنى تبعيت شهوت و غضب از نيروى ادراك، فضيلت ديگرى محسوب می شود كه عدالت نام دارد.[18]
ملكه عدالت يعنى یک حالت خدا ترسى باطنى كه انسان را از ارتكاب گناه باز دارد و به انجام وظايف و قيام به واجبات دعوت نمايد.[19]
و در نهایت عدالت بر طبق عقيده فقها حالتى است كه انسان را از عصيان و سركشى بازمی دارد، اگر اين حالت در انسان مستحكم و زيربناى حالات انسانى شد، توانسته در برابر امواج شهوت سدى بسازد كه اگر در مواقعى هم اين سد به واسطه امواج آسيب ببيند و يا حتى شكسته شود، قابل ترميم است زيرا هنوز بنيان و پى روحيات باقى است.[20]
تقدم ضابطه بر رابطه
يكى از ارزش هایى كه امير المؤمنين عليه السلام سخت بدان پايبند بود، تقدم ضابطه بر رابطه مى باشد، كه نمونه آن داستان آهن تفتيده است؛[21] لذا امام عليه السلام براى مأيوس كردن همه امتياز طلبان ناروا از بيت المال مسلمين، داستان تاريخى برادرش عقيل و حديده محماة را بيان فرمود؛ داستانى كه فرهنگ عدالت اسلامى و مقدم داشتن ضابطه بر رابطه در آن موج می زند.[22]
آنجا كه عقيل برادر اميرمؤمنان على عليه السلام تقاضا كرده بود كمى بر سهميه او از گندم بيت المال بيفزايد، و ضابطه عدالت بين مسلمين را به خاطر رابطه برادرى كمى تغيير دهد، على عليه السلام آهنى را در آتش گذارد،[23] و نزدیک دست او برد، فرياد عقيل بلند شد، و امام با عصبانيت فرمود: «اى عقيل از آهن تفتيدهاى كه انسانى آن را به بازى سرخ كرده (و نزدیک دست تو آورده) ناله می كنى، اما مرا به سوى آتشى می كشانى كه خداوند جبار با شعله خشم و غضبش آن را برافروخته؟»، «آيا تو از اين ناراحتى مختصر می نالى و من از آن آتش سوزان ننالم؟».[24]،[25] در ادامه عقيل كه ديد اين فرمانرواى آزاده حاضر نيست حتى براى لحظه اى از خط عدالت خارج شود، برخاست و رفت.[26]
به راستی در طول تاريخ عالم بشريت كجا سراغ داريد كه برادرى قدرتمند و اختياردار خزانه كشور، براى حفظ عدالت اين گونه با برادرش رفتار كند!.[27]
پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم عدالت محورى را شعار خويش قرار داده بود و می فرمود: «أمرت لاعدل بينكم»؛ مأمورم در ميان شما عدالت را اجرا كنم»[28] و جانشين برحق و بلافصل آن حضرت نيز حاضر نشد. بيش از ديگران، حتى به مقدار كم، به برادر نيازمندش عقيل از بيت المال كمك كند.[29]،[30]
اين همان چيزى است كه امروز از آن به عنوان مقدم داشتن ضابطه بر رابطه تعبير می شود و كارى است بسيار مشكل كه انسان حق را بر پيوندهاى خويشاوندى و دوستان نزديك و همكاران خود مقدم دارد و معاونان خود را در برابر حق به فراموشى بسپرد و اگر خواسته آن ها بر خلاف حق است اجراى حق را بر خواسته آن ها مقدم بدارد. همان چيزى كه نمونه كاملش خود امام عليه السلام است.[31]
حفاظت و صیانت از بیت المال
بی شک نه تأثير اجراى عدالت اجتماعى در آرامش و سلامت جامعه بر كسى پنهان است و نه عدل اميرمؤمنان على عليه السلام.[32] او از لحظه نخست حكومتش[33] که بعد از دوران پر مخاطره عثمان بود كه با ريخت و پاش گسترده بيت المال و روى آوردن گروهى از سرشناسان جامعه اسلامى به زندگى پر زرق و برق صورت گرفت[34]، با صراحت از لزوم اجراى عدالت اجتماعى سخن می گفت.[35]
عدالت جويى شگفت انگيز على عليه السلام ايجاب می كرد كه ثروت هاى كلانى كه عمال بنی اميه در دوران حكومت عثمان به ناحق به چنگ آورده بودند، مصادره كرده و به بيت المال برگرداند.[36] زیرا امام علیه السلام هيچ گونه علاقه اى به خلافت ظاهرى نداشت و هرگز به آن به صورت یک هدف نمی نگريست، بلكه تنها به عنوان یک وسيله براى كوتاه كردن دست ظالمان از گريبان مظلومان و برقرارى نظم و عدالت خواهان آن بود.[37]
لذا دشمنان و حتی برخی دوستان آن حضرت می گفتند كه تقسيم عادلانه بيت المال، هر چند حق است، اما هماهنگ با مصلحت نيست و بايد سردمداران را مقدم شمرد و ثروتمندان صاحب زور را سهم بيشترى داد و از سهم مستضعفان تسليم در مقابل حق كاست در حالى كه على عليه السلام دقيقا طرفدار اجراى حق و عدالت بود، هر چند براى گروهى ناخوشايند باشد و دست از حمايت او بردارند يا به مخالفتش برخيزند.[38]
از سوی دیگر مردم نیز از شرايط زمان خلفا، مخصوصا عثمان و زير پا ماندن ارزش هاى اسلامى و تقسيم ناعادلانه بيت المال در ميان منسوبين خليفه و دادن پست هاى كليدى كشور اسلامى به دست نااهلان، چنان ناراحت و نگران بودند كه براى نجات خود راهى جز پناه بردن به كسى كه تمام ارزش هاى اسلامى را در وجود او جمع می ديدند، نداشتند.[39]
آرى آنها تشنه عدالت بودند. تشنه اسلام راستين و ناب، تشنه معارف قرآنى و خالى از هرگونه آميختگى با خرافات و پيشداوری هاى نادرست، و همه اين امور را در امام امير المؤمنين عليه السلام مشاهده می كردند،[40] تشنه كامان، به هنگام مشاهده آب هرگز به سراغ سراب نمی روند و عاشقانه به آب زلال و گوارا روى می آورند.[41]
از این رو آن حضرت در یک سخن تكان دهنده هنگامى كه عطايايى را كه عثمان بی حساب و كتاب از بيت المال به اقوام و بستگانش داده بود، به بيت المال باز گردانيد فرمود: «به خدا سوگند اگر آنها را (آنچه از عطاياى عثمان) بيهوده از بيت المال مسلمين به اين و آن بخشيده شده بيابم، به بيت المال باز می گردانم، هر چند مهر و كابين زنان شده باشد، و يا كنيزانى را با آن در اختيار گرفته باشند، چرا كه عدالت سبب گشايش و پيشرفت جامعه است، و آن كس كه عدالت بر او گران آيد تحمل جور، بر او گرانتر است».[42]،[43]
و هنگامى كه به آن حضرت پيشنهاد كردند براى پيشرفت كار حكومتت (حداقل در آغاز كار) براى افراد صاحب نفوذ امتيازى در عطاياى بيت المال قايل باشد، امام از اين پيشنهاد خشمگين شد و فرمود: «... هرگز به چنين كارى دست نمی زنم، اگر اين اموال از خودم بود، به طور مساوى در ميان آنها تقسيم می كردم (و عدالت را رعايت می نمودم) تا چه رسد به اين كه اين اموال، اموال خدا است (و متعلق به بيت المال است)».[44]،[45]
حتى گاه نزديكترين دوستان خود را در مورد خيانت در بيت المال تهديد می كرد تا ديگران به حساب خود برسند، و بدانند اين مسأله بسيار جدى است. در همين رابطه در نامه اى كه اميرمؤمنان على عليه السلام به بعضى از فرمانداران كشور اسلامى كه از آشفته بودن جامعه اسلامى به خاطر بروز پاره اى از جنگ ها سوء استفاده كرده و اموال بيت المال را به غارت برده بود می نويسد: «از خدا بترس و اموال مردم (اموال بيت المال) را به آن ها بازگردان كه اگر اين كار را نكنى و خداوند مرا بر تو مسلط سازد وظيفه ام را در برابر خدا درباره تو انجام خواهم داد، و با اين شمشيرم كه هيچ كس را با آن نزدم مگر اين كه داخل دوزخ شد به تو خواهم زد، به خدا سوگند اگر حسن و حسين كارى همانند تو انجام دهند، هيچ پشتيبانى و هواخواهى از سوى من نخواهند داشت، و در اراده من تأثير نمی كند، تا آن زمان كه حق را از آنها بستانم».[46]،[47]
اين تعبيرات شديد و سخنان تكان دهنده نشان می دهد علی رغم اين كه گروهى از مردم خيانت به بيت المال مسلمين را سهل و ساده می شمردند،[48] لیکن در تعبیر امام عليه السلام خيانت به امت و خيانت به بيت المال و حكومت اسلامى است كه آثار زيانبار آن بسيار گسترده تر از خيانت هاى فردى است[49] و از بزرگترين خيانت ها و كيفر آن از شديدترين كيفرها است.[50]
تحقق عدالت طلبی در گرو احیاء نظریه ی «هدف وسیله را توجیه نمی کند»
آن حضرت در فرازی در نفی ابزار گرایی برای حصول به هدف فرمود؛ من اگر دست به كارهايى نمی زنم كه دشمن را ناجوانمردانه از پاى در آورم، و با استفاده از وسيله نامقدس به مقصود برسم به خاطر اين نيست كه از اين امور آگاهى ندارم، بلكه بدين جهت است كه من از خدا می ترسم، و در مناسباتم با همه كس، حتى با دشمن، به اصول عدالت و جوانمردى و تقوى پايبندم! من هدف را توجيه گر وسيله نمی دانم و رسيدن به پيروزى بر دشمن را به هر قيمت قبول ندارم، ولى دشمنان من به هيچ یک از اين اصول پايبند نيستند، ... هنگامى كه ساده لوحان، تحركات آنها و احتياطات مرا می بينند، آن را حمل بر عدم آگاهى من از اصول سياست می كنند، حال آن كه سياست هاى آميخته با تقوا از سياست هاى تبهكاران و ظالمان و فرصت طلبان بى تقوا جدا است.[51]
هم چنین آن حضرت در زمينه برنامه هاى اجرايى هرگز اجازه نداد كه از منطق «هدف وسيله را توجيه می کند» استفاده كنند، براى رسيدن به هدف هاى مقدس به دنبال وسائل مقدس بود، صريحا می گفت «وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَىٰ أَلَّا تَعْدِلُوا»؛[52] «دشمنى با هيچ گروه نبايد مانع شما از اجراى عدالت گردد». دستوراتش در زمينه رعايت اصول اخلاقى در ميدان جنگ عدم تعرض نسبت به غير نظاميان، از بين نبردن نخلستان ها و درختان، آلوده نساختن آب آشاميدنى دشمن و رعايت نهايت محبت با اسيران جنگى و ده ها مانند آن روشنگر اين واقعيت است.[53]
چرا عدالت على عليه السلام را بر نمی تابيدند؟
مورخ معروف، «ابن اثير» در «كامل» در اين زمينه چنين می گويد: «...بعد از واقعه قتل عثمان... مردم به سوى على عليه السلام هجوم آوردند و گفتند: «آمده ايم با تو بيعت كنيم....، لیکن على علیه السلام فرمود: «مرا رها كنيد! و به دنبال ديگرى برويد .. بدانيد اگر من پيشنهاد شما را اجابت كنم (به سنت هاى غلط پيشين تن نمی دهم و) شما را به راهى می برم كه می دانم (عين حق و عدالت است)».[54]
على عليه السلام می دانست كه حكومت حق و عدالت بر مردمى كه عادت به ظلم و ستم كرده اند، بسيار مشكل است و با مخالفت هاى شديد سران دنيا پرست روبرو خواهد شد؛ ولى با اين همه می دانست حفظ اصول، هر چند به قيمت مخالفت ها، كارشكنی ها و سرانجام شهادتش تمام شود، كار بسيار پر ارزشى است.[55]
آرى آنها كه با شور و شوق در هنگام بيعت با على علیه السلام مانند پروانگان دور شمع، جمع شده بودند، همگى تحمل عدالت او را نداشتند، آن هم عدالتى كه بعد از یک دوران طولانى بی عدالتى و غارت بيت المال و خو گرفتن گروهى با آن، انجام می شد كه طبعاً قبول آن براى بسيارى مشكل بود، به همين دليل تنها، گروهى وفادار و مؤمن خالص بر سر پيمان خود باقى ماندند.[56]
لذا امام علیه السلام هشدار می دهد كه در بازگرداندن روح آزادى و مساوات و عدالت كمترين انعطافى نبايد نشان داد بلكه اصولا مقام والاى حكومت را در درجه نخست براى همين امر پذيرفته است[57]،[58] و آن كس كه گمان می برد على علیه السلام روى اين موضوع معامله اى خواهد كرد، سخت در اشتباه است و على علیه السلام را نشناخته است.[59] ،[60]
و سرانجام به كسانى كه دست هايشان به اين اموال آلوده است و تصور می كنند اين تصميم امام علیه السلام به زيان آنهاست اندرز می دهد كه اين كار به نفع خود آنها می باشد، زيرا اگر كسى عدالت بر او تنگ باشد ظلم تنگ تر است چرا كه عدالت اموال حلال او را به او می دهد و تنها اموال نامشروعش را مى گيرد ولى اگر تن به عدالت ندهند و رسم ظلم و جور را زنده كنند، تمام اموالشان به خطر می افتد، هم حلالشان و هم حرامشان!.[61]
سخن آخر
هنگامى كه به مطالعه شخصيت على علیه السلام می پردازيم، وى را در تمام صفات اخلاقى و انسانى برترين می بينيم: على با آن علم و دانش، على با آن قضاوت هاى عجيب و مبهوت كننده، على با آن عبادت و بندگى غير قابل توصيف، على با آن شهامت و شجاعت مثال زدنی اش و به ویژه على با آن عدالت شديدش كه هيچكس و هيچ چيز نمی تواند او را از مسير عدالت خارج كند[62].
آرى، اگر على عليه السلام را، كه در اين اوصاف و ويژگی هاى ديگر برترين انسان هاست، آيا از على به حقانيت ادعاى رسالت حضرت محمد صلّی الله علیه وآله وسلّم پى نمی بريم؟ بنابراين، على شاهد و گواه ديگرى بر نبوت پيامبر اسلام صلّى الله عليه و آله وسلم است.[63]
جالب اينكه على عليه السلام به دست خوارج شهيد شد و اين جنايت بزرگ در جهان اسلام بوسيله آن ها رخ داد و اين كار در زمان خود آن حضرت نيز پيش بينى شده بود، با اين حال امام عليه السلام هر گونه انتقام جويى نسبت به آنها را رد می كند و حتى از مبارزه با آنان بعد از خودش نهى می فرمايد و اين يكى از نشانه هاى بارز عدالت آن حضرت است كه در تاريخ زمامداران جهان، كمتر نظير آن ديده شده است.[64] و بالاخره همين عدالت منتهى به شهادتش می شود.[65]
حال شایسته است ما شيعيان و پيروان على به خود بنگريم كه از عدالت على چه مقدار درس گرفته ايم. آيا قدمى در اين راه برداشته ايم يا تنها به زبان شيعه او هستيم؟.[66] بی شك اگر در پى سعادت و رستگارى هستيم، بايد آن را از گذر عدالت على عليه السلام جستجو كنيم و پيوسته مهر او را در دل داشته باشيم.[67]
خدايا! به مسئولين ما توفيق ده كه همانند امير آزادگان، آزاده باشند و همواره «ضوابط» را بر «روابط» مقدم بدارند.[68] «پروردگارا درهاى صلح و عدالت را بين ما و قوم ما به حق بگشا كه تو بهترين گشايندگانى.[69]
پروردگارا! آنچنان تقوائى در پرتو ايمان به اسماء حسنايت به ما عنايت فرما كه هرگز سر سوزنى از مسير عدالت جدا نگشته، و راه انحراف نپویيم.[70] و هميشه خواهان عدالت باشيم و مجرى عدالت!.[71]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (دام ظلّه) makarem.ir
[1] در روايتى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم: «لم يبعث الله نبيا قط الا بالبر والعدل ...؛ خداوند هيچ پيامبرى را به سوى مردم مبعوث نكرد مگر اينكه او را مأمور به نيكى و عدالت و ... كرد». (بحارالانوار، ج 24، ص 292).
[2] اهداف قيام حسينى؛ ص 93.
[6] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى؛ ص 382.
[8] مثالهاى زيباى قرآن؛ ج 1؛ ص 364.
[12] مثالهاى زيباى قرآن؛ ج 1؛ ص 365.
[18] اخلاق در قرآن؛ ج 1؛ ص 100.
[19] آيين ما (اصل الشيعة)؛ ص 188.
[21] آيات ولايت در قرآن؛ ص 195.
[23] اخلاق در قرآن؛ ج 3؛ ص 195.
[24] نهج البلاغه؛ خطبه 224.
[25] اخلاق در قرآن؛ ج 3؛ ص 196.
[26] آيات ولايت در قرآن؛ ص 196.
[27] والاترين بندگان؛ ص 169.
[28] سوره شورا، آيه 15؛ البته جمله مذكور به شكل روايت نيز از پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم نقل شده است. به كتاب مكاتيب الرسول، ج 2، ص 338 مراجعه شود.
[29] نهج البلاغه؛ خطبه 224.
[30] اهداف قيام حسينى؛ ص 54.
[32] همان؛ ج 3؛ ص 587.
[34] همان؛ ج 9؛ ص 54.
[35] همان؛ ج 3؛ ص 587.
[38] همان؛ ج 2؛ ص 353.
[42] نهج البلاغه؛ خطبه 15.
[43] ترجمه گويا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه؛ متن و ترجمه (ج1)؛ ص 83.
[44] نهج البلاغه؛ خطبه 126.
[45] اخلاق در قرآن؛ ج 3؛ ص 196.
[46] نهج البلاغه؛ نامه 41.
[47] اخلاق در قرآن؛ ج 3؛ ص 197.
[50] اخلاق در قرآن؛ ج 3؛ ص 198.
[53] پنجاه درس اصول عقائد براى جوانان؛ ص 216.
[57] خطبه شقشقيه (خطبه 3).
[59] نامه به عثمان بن حنيف (نامه 45).
[60] ترجمه گويا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه؛ متن و ترجمه (ج 1) ؛ ص 3.
[62] آيات ولايت در قرآن؛ ص 323.
[65] آيات ولايت در قرآن؛ ص 323.
[66] مثالهاى زيباى قرآن؛ ج 1؛ ص 366.
[68] آيات ولايت در قرآن؛ ص 196.
[69] ترجمه گويا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه؛ ترجمه ج 3؛ ص 25.
[70] پيام قرآن؛ ج 4؛ ص 584