واکاوی حال پيامبران مخصوصاً پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله و ائمه هدى علیهم السلام به خوبى نشان می دهد كه اين بزرگواران براى تحقق بخشيدن به اهداف تبليغى و تربيتى خود از اصل اخلاق برای نفوذ در قلب ها بهره گرفته اند [1]،از این رو باید از اخلاق و اعمال و صفاتشان الگو بگيريم. [2]
در این میان، ميلاد با سعادت امام حسین عليه السّلام؛ بهانه ای است برای[3] بهره گیری از سخنان نورانی آن حضرت، چرا که آموزه های آن حضرت به نوبۀ خود درس های بزرگ اخلاقى برای همۀ جوامع بشری است.[4]
لذا شایسته است تعالیم اخلاقى آن امام همام تبیین گردد و تصوير زنده اى از معارف حسینی در اختيار مسلمانان قرار گیرد که در این نگاشته به گزیده ای از آن اشاره می شود.[5]
بخیل ترین مردم کیست؟
«بخل» مانند تمام صفات رذيله، داراى درجاتى است. بعضى از مراحل آن به قدرى ضعيف است كه ممكن است از ديد بسيارى از افراد، مخفى بماند و بعضى از مراحل آن به قدرى آشكار است كه هر كس، حتى كودكان نيز آن را درك مى كنند.[6]
در این میان بعضى در كوچكترين مسائل «بخل» مى ورزند، مانند سلام كردن! و پوشش هاى ظاهرى براى آن درست مى كنند؛ مانند دورى از ريا و تظاهر و مانند اينها.[7]
این نقیصه در حالی است که اوّلين سرچشمه تواضع سلام كردن به ديگران است. چه اشكال دارد كه انسان به هر كس مى رسد سلام كند؛ وقتى وارد مغازه اى مى شود و قصد خريد از آن مغازه را دارد، به مغازه دار سلام كند؛ هنگامى كه از كوچه عبور مى كند و بچّه ها را در حال بازى مى بيند، به بچّه ها سلام كند؛ زمانى كه وارد مسجد مى شود، به نمازگزاران سلام كند؛ وقتى كه به محلّ كار مى رود، به همكارانش سلام كند؛ هنگامى كه از سرِ كار باز مى گردد، به همسر و فرزندانش سلام كند.[8]
خلاصه به تمام كسانى كه با آنها سر و كار دارد سلام كند؛ زيرا، سلام نشانه كوچكى نيست، بلكه علامت تواضع و عظمت انسان مى باشد؛ سلام چيزى از انسان نمى كاهد، بلكه بر عظمت و ادب و وقار و تواضع وى مى افزايد؛ بدين جهت، در روايتى از امام حسین علیه السلام مى خوانيم:« اَلبَخیلُ مَن بَخِلَ بِالسَّلامِ؛[9] بخیل کسی است که از سلام کردن بخل ورزد (سلام نکند)».[10]
کلام نورانی آن حضرت نشان می دهد سلام تنها مخصوص كسانى نيست كه انسان با آنها آشنايى خاصى دارد، گويا اين دستور يك نوع مبارزه با تكبر ناشى از اشرافیبت فامیلی و موقعيت هاى خاص مادى و قومیتی است.[11]
آنها كه كمبود شخصيّت دارند، محتاجند كه ديگران به آنها سلام كنند؛ امّا انسانهاى بزرگ احساس كمبود نمى كنند تا بخواهند با سلام نکردن به دیگران به نوعی كمبود خويش را جبران نمايند.[12]
متأسفانه جمعى از مسلمانان به گمان اين كه سلام نكردن دليل بر شخصيت، و سلام كردن دليل كوچكى است از انجام اين سنّت اسلامى سرباز مى زنند و از فضيلت بزرگى كه در حديث فوق آمده خود را محروم مى سازند.[13]
البته سرچشمه سلام کردن مستمر و مداوم به عنوان یک فضیلت اخلاقی جز با تمرين و ممارست ملكه انسان نمى گردد؛ لذا سلام كردن به ديگران با يك بار و دو بار، جزء صفات انسان نمى شود، بلكه بايد آن را تكرار كرد. و بر آن مداومت نمود.[14]
هنگامى كه سيره بزرگان دين و پيشوايان معصوم را مطالعه مى كنيم، مى بينيم آن بزرگواران نیز به اشكال مختلف تواضع را در قالب سلام کردن و دیگر امور تمرين مى كردند، تا پيروانشان آن را بخوبى فرا گيرند.[15]
كوتاه سخن اينكه انسان هرگاه در اين گونه امور بيشتر بينديشد از مركب كبر و غرور پياده مى شود. و با درمان تكبرّ از طريق عملى سعى می كند اعمال متواضعان را انجام دهد یعنی در سلام كردن بر ديگران تقدّم می جويد تا اين فضيلت اخلاقى در اعماق وجود او ريشه بدواند.[16]
چیزی را بر زبان نیاورید که از ارزش شما بکاهد
«زبان» مهم ترين دريچه روح آدمى و كليد شخصيت او و بهترين وسيله براى ارزيابى ميزان خرد هر انسان به شمار می رود. زبانى كه با يك چرخش ساده و به ظاهر كم اهميّت پرده ها را كنار مى زند و زواياى روح انسان را آشكار مى سازد.[17]
به همين دليل بسيارى از دستورهاى اسلام بر محور اصلاح زبان دور مى زند و كراراً در گفتار پيشوايان بزرگ ما در اين زمينه اخطار و اعلام خطر شده است، از جمله در روایتی از امام حسین علیه السلام که فرمود: « «لاتَقولُوا بِألسِنَتِکُم ما یَنقُصُ عَن قَدرِ کُم؛[18]چیزى را بر زبان نیاورید که از ارزش شما بکاهد»[19].
اهميت کلام آن حضرت هنگامى روشن تر مى شود كه توجه به اين حقيقت داشته باشيم كه زبان سهل ترين و ساده ترين و كم خرجترين وسيله اى است كه در اختيار انسان قرار دارد، به علاوه سرعت عمل آن با هيچ چيز ديگر قابل مقايسه نيست؛ لذا بايد به شدت مراقب آن بود و از اين نظر مى توان آن را به مواد مفيدى كه قابليت و قدرت انفجار شديد دارد تشبيه نمود، همانطور كه انسان از چنان موادى به دقت مراقبت مى كند بايد همواره مراقب اين عضو حساس خويش نيز باشد[20]
بهره گیری بی حدو حصر و بدون اندیشه ورزی از زبان، مى تواند تابلويى براى كشف انواع مفاسد اخلاقى درونى مورد استفاده قرار گيرد؛ همان گونه كه آلودگى زبان مى تواند انعكاس وسيعى در روح انسان داشته باشد.[21]
هرگاه در مورد عبادات و طاعات و گناهان و سيئات نیز دقت كنيم مى بينيم قسمت عمده طاعات با زبان و قسمت مهم گناهان نيز با زبان است، بنابراين زبانى كه در اختيار صاحبش نباشد بلاى بزرگى است.[22]
لذا تمام كسانى كه ديگران را به باد استهزاء مى گيرند و با نيش زبان و حركات چشم و ابرو در پشت سر، و پيش رو، در جستجوى عيب افراد يا پرده برداشتن از عيوب پنهانى و اشكار ساختن آنها هستند تا حيثيت اشخاص را بر باد دهند و اقسام گناهان را از طریق زبان مرتکب می شوند مشمول اين روایت خواهند بود، و همان گونه كه آنها به زعم خود شخصيت ديگران را در هم مى شكنند؛ در حقیقت ارزش و آبروی خود را بر باد می دهند [23]
این مسأله از آن جهت است که شخصیت انسان در زير زبان نهفته است؛ هنگامى كه سخن بگويد شخصيت او آشكار مى شود،. هرچه در روح اوست از خوب و بد، والا و پست، بر زبان و كلماتش ظاهر مى شود. گاه انسان به افرادى برخورد مى كند كه از نظر ظاهر بسيار آراسته و پرابهت اند؛ اما همين كه زبان به سخن مى گشايد مى بيند كه چقدر تو خالى است. و بر عكس به افرادى برخورد مى كند كه ابداً ظاهرى ندارند؛ اما هنگامى كه زبان به سخن مى گشايد، انسان احساس مى كند شخص دانشمند و حكيمى است.[24]
به عكس، زبانى كه در اختيار عقل انسان باشد منبع بركات و طاعات فراوانى است؛[25] البته اصلاح كامل زبان بدون اصلاح روح و فكر ممكن نيست، ولى با سكوت و خويشتن دارى مى توان بسيارى از عواقب دردناك حركات ناموزون زبان پيروز شد.[26]اين به خاطر آن است كه هر قدر انسان كمتر سخن بگويد لغزش هاى او كمتر است،و هر قدر بيشتر سكوت كند سلامت او بيشتر خواهد بود.[27]
اضافه بر اين، ممارست بر سكوت سبب مى شود كه انسان زبانش را در اختيار خود بگيرد، و از طغيان و سركشى آن بكاهد و به اين ترتيب به جائى مى رسد كه جز حق نگويد و جز به رضاى خداوند سخن نراند.[28]
کسی که تو را دوست دارد، از تو انتقاد می کند
انسان بر حسب حبّ ذات عيب خود را نمى بيند و گاهى عيب خود را حسن مى پندارد، مثلًا شخصى است ترسو، ولى خويش را محتاط مى داند و يا شخصى است بخيل ولى خود را عاقبت بين و آينده نگر مى داند.[29]
انسان بايد اين ضعف ها را جبران كند و بايد آينه اى داشته باشد تا بتواند خويش را اصلاح كند. در این میان بهترين آينه، دوست ناصح و خالص است كه حقيقت را دگرگون نمى كند و ايراد انسان را بازگو مى كند و گاهى به قدرى مى گويد كه اشك انسان جارى مى شود.[30]
گاهى هم دشمن دوست نما، واقعيّت را دگرگون نشان مى دهد و تو را مى خنداند و در حالى كه تو گرفتار بيمارى اخلاقى هستى آن را به تو نمى گويد.[31]
لذا امام حسین عليه السلام مى فرمايد: «من احبک نهاک و من ابغضک اغراک؛کسی که تو را دوست دارد، از تو انتقاد می کند و کسی که با تو دشمنی دارد، از تو تعریف و تمجید می کند.»[32]،[33]
با تأمل در کلام امام علیه السلام می توان دریافت؛ از آنجا که دوست واقعى خواهان پيشرفت و ترقى دوست خود می باشد، لذا انتقاداتی سازنده را برای کمال و سعادت دوست خود مطرح می کند، بنابراين آن كس كه چنين نيست دوست واقعى نيست [34]
البته اگر خواستيم كسى را اصلاح كنيم بايد ابتدا محاسن او را بگوييم و بعد عيبش را گوشزد كنيم. اين نصيحت اثر مى كند چون مى فهمد كه اين شخص خيرخواه و منصف است و قصد نصيحت خالص دارد.[35]
از سوی دیگر دشمنان دوست نما هنگامی که در برابر دیگر افراد قرار مى گيرند، شخصيت واقعى خود را پنهان مى سازند و از هرگونه نقد و شكايت و ايراد خوددارى مى كنند، مبادا مورد خشم طرف مقابل خود قرار گيرند و به عكس با مدّاحى و چاپلوسى و تملّق سعى دارند از شرّ آنها در امان بمانند و به همين دليل هرگز رخدادهاى واقعى جامعه براى آنها روشن نمى شود و همواره در چاه ضلالت و گمراهى و بى خبرى گرفتارند.[36]
در حقیقت امام عليه السّلام به همگان گوشزد می کنند كه معیار واقعی دوستی، بيان مشكلات و انتقادها و شكايات سازنده از سوی دوستان است،[37] لیکن آنها كه توان شنيدن انتقاد را ندارند از انجام اصلاحات ناتوان ترند و بنابراين هر روز در ظلم و فساد بيشتر فرومى روند.[38]
بنابراین گريز از واقعيات و پرده پوشى بر حقايق نه مشكلى را حل مى كند و نه خدمتى به كسى محسوب مى شود، به همين دليل دوستانى كه به جاى انتقاد سازنده و صحيح سعى دارند حقايق را كتمان كنند و براى ارضاى كاذب خاطر دوست عيوب او را بپوشانند و يا آن را حسن جلوه دهند نه تنها خدمتى در عالم دوستى و رفاقت نكرده اند، بلكه خيانتى بزرگ مرتكب شده اند؛ خيانتى كه گاهى به قيمت حيثيت و آبرو و افتخار و سعادت دوست آنها تمام مى شود.[39]
رضایت خالق یا مخلوق؟
در بسيارى از موارد رضاى خلق و خالق در مقابل هم قرار مى گيرند؛ اگر رضاى خالق را طلب كنيم از رضاى خلق جدا مى شويم و اگر رضاى خلق را طلب كنيم از رضاى خالق جدا مى شويم، در اين جا چه بايد كرد؟[40]
امام حسین علیه السلام در این زمینه می فرماید: «مَن طَلَبَ رِضَى النّاسِ بِسَخَطِ اللّه ِ وَكَلَهُ اللّه ُ إلَى النّاسِ ؛ هركه با خشم خدا ، خواهان خشنودى مردم باشد ، خداوند او را به مردم وامى گذارد»[41]،[42]
يكى از ضعف های اخلاقی و دینی جامعه اين است كه اهتمام انسان این باشد که فقط مردم را به بهای غضب الهی از خود خشنود سازد. يعنى انسان مردم را در مقدّرات خودش مؤثّرتر از خداوند تبارك و تعالى بداند. اگر انسان به ربّ العالمين بودن خدا معتقد باشد و ايمان قوى داشته باشد كه هرچه هست از آنِ اوست، از هيچ كس نمى ترسد.[43]
تجربه نشان داده آنها كه مرتكب اين كار مى شوند سرانجام هم رضايت خالق را از دست مى دهند و هم رضايت مخلوق را و آنها كه رضايت خالق را مى طلبند، هر چند در پاره اى از موارد سبب خشم مخلوق شوند، سرانجام هم رضاى خدا را به دست آورده اند و هم رضاى مخلوق را.[44]
لذا امام عليه السلام مى فرمايد به سوى خشنودى خدا برو و غضب خدا را به قيمت رضايت مردم، براى خود خريدارى مكن، چون اگر رضاى خدا را طلب كنى، خداوند قلب هاى مردم را به سوى تو جلب كرده و مشكل مردم را با تو حل خواهد كرد، ولى اگر رضايت مخلوق را طلب كنى، خداوند تو را به انسان هاى ضعيفى كه «لَايَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفَعاً وَلَا ضَرّاً؛ (كسانى كه حتّى) مالك سود و زيان خود نيستند (تا چه رسد به شما)»[45] واگذار مى كند تا هر چه مى خواهى از آنان بخواهى، كه نتيجه آن ناكامى در دنيا و آخرت است.[46]
گاهى دو نفر با هم دوست هستند و يكى از ديگرى مى خواهد كه شهادت باطلى دهد يا حقّى را ناحق كند، در اين جا امر داير است بين رضاى خلق و رضاى خالق، كه امام مى فرمايد رضاى خالق را مقدّم كن، «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وَدّاً؛ به يقين كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، خداوند رحمان محبّتى براى آنان در دل ها قرار مى دهد».[47]
گاهى اين كار در مقياس جوامع نیز مطرح است. مردم سالارى گاهى دينى است كه معناى آن انجام خواسته هاى مردم(ناس) در چهارچوب رضاى خداست، ولى دنياى امروز اين را نمى گويد، بلكه فقط خواست اکثریت(احزاب و جریانات) مهمّ است، تا جايى كه به عنوان مثال هم جنس بازى را قانونى مى كنند.[48]
مردم سالارى به اين معنا سبب جنگ هاى زيادى در دنياست چرا كه به عنوان مثال مردم سالارى در آمريكا بر محور خواست ملّت آمريكا و در انگلستان خواسته اکثریت آن جوامع ست كه در بعضى موارد با هم در تعارض است، چون منافع مادّى نوعاً در تضاد است و سردمداران اين كشورها هيچ گاه خواسته تمام مردم دنيا را در نظر نمى گيرند.[49]
ولى اگر مردم سالارى دينى باشد نه تنها منافع مردم كشور خود، بلكه منافع كشورهاى همسايه و تمام دنيا (رضاى خلق) نه بر مبنای اکثریت(دموکراسی) بلکه بر مبنای خدامحوری(تئوکراسی) بايد تأمين شود؛ اینچنین پیوند مردم و دین با هدف کسب رضایت الهی به منصۀ ظهور می رسد؛ چرا که در مردم سالارى دينى خشنودى خدا مورد توجّه باشد که در نهایت رضایت مردم نیز محقق خواهد شد.[50]
سخن آخر:( آموزه های سیدالشهدا علیه السلام آئينۀ تمام نماى اخلاق اسلامى است)
در خاتمه باید تأکید کرد عمل ما بايد طورى باشد كه متناسب با موقعيّتمان باشد. لذا باید متخلّق به اخلاق حضرت امام حسين عليه السلام و يارانش باشيم تا سخنان ما بر دل نشيند و به مصداق «كونوا دعاة للناس بغير السنتكم؛[51] مردم را به غير از زبانتان دعوت به دين كنيد» همه شنوندگان از آنها الگو گيرند.[52]
بی شک هركس بتواند اين اوصاف را در خود زنده كند و به آن متخلّق گردد، نور ايمان و حقيقت بر قلب او تابنده خواهد شد، و از اين سرچشمه نور و هدايت امام حسین علیه السلام، روح و دل او روشن خواهد گشت، و شخصيتى تازه همراه با آرامش و روحانيتى بى نظير در وجود خود احساس خواهد كرد.[53]
و از این رهگذر آموزه های حسینی را به همه خوانندگان گرامى و پويندگان راه اخلاق و تهذيب نفس مخصوصاً جوانان عزيز توصيه مى كنم. و موفقيت آنها را در به كار بستن اندرزهاى امام حسین علیه السلام از خدا خواهانم.[54]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
[1]تفسیر نمونه ؛ ج 16 ؛ ص309.
[2] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 3 ؛ ص196.
[3] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 2 ؛ ص679.
[4] ترجمه گويا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه ؛ ترجمه ج 3 ؛ ص493.
[5] آيين ما (اصل الشيعة) ؛ ص80.
[6] اخلاق در قرآن ؛ ج 2 ؛ ص379.
[7] همان؛ ص380.
[8] والاترين بندگان ؛ ص77.
[9] تحف العقول؛ص 248.
[10] تفسير نمونه ؛ ج 4 ؛ ص45.
[11] همان.
[12] والاترين بندگان ؛ ص77.
[13] يكصد و پنجاه درس زندگى (فارسى) ؛ ص135.
[14] والاترين بندگان، ص: 78.
[15] همان.
[16] اخلاق در قرآن ؛ ج 2 ؛ ص62.
[17] يكصد و پنجاه درس زندگى (فارسى) ؛ ص152.
[18] جلاءالعیون؛ ج ۲؛ ص. ۲۰۵.
[19] يكصد و پنجاه درس زندگى (فارسى) ؛ ص152.
[20] زندگى در پرتو اخلاق ؛ ص75.
[21] اخلاق در قرآن ؛ ج 1 ؛ ص307.
[22] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 12 ؛ ص274.
[23] پيام قرآن ؛ ج 6 ؛ ص296.
[24] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 13 ؛ ص221.
[25] همان ؛ ج 12 ؛ ص274.
[26] يكصد و پنجاه درس زندگى (فارسى) ؛ ص152.
[27] اخلاق در قرآن ؛ ج 1 ؛ ص319.
[28] همان.
[29] مشكات هدايت ؛ ص228.
[30] همان ؛ ص229.
[31] همان.
[32] بحارالانوار، ج75، ص128.
[33] مشكات هدايت ؛ ص229.
[34] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج 13، ص: 672.
[35] مشكات هدايت ؛ ص230.
[36] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 8 ؛ ص268.
[37] همان.
[38] همان ؛ ص269.
[39] يكصد و پنجاه درس زندگى (فارسى) ؛ ص30.
[40] مشكات هدايت ؛ ص123.
[41] أمالی شیخ صدوق، ص 167.
[42] مشكات هدايت ؛ ص123.
[43] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص161.
[44] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 9 ؛ ص368.
[45] سوره رعد؛ آيه 16.
[46] مشكات هدايت ؛ ص123.
[47] سوره مريم؛ آيه 96.
[48] مشكات هدايت ؛ ص124.
[49] همان.
[50] مشكات هدايت ؛ ص125.
[51] اصول كافى؛ ب: ورع؛ ح 14.
[52] احكام عزادارى ؛ ص142.
[53] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 1 ؛ ص9.
[54] همان.