دیدار معظم له با جمع از دانشجویان استان فارس

دیدار معظم له با جمع از دانشجویان استان فارس


از دیدار برادران و خواهران عزیز که از زرقان فارس آمده اند و همچنین برادران کانون فرهنگى مسجد آیة الله شفیعى اهواز و طلاّب بسیجى یزد، بسیار خوشوقتم و امیدوارم که در سایه عنایات خاص حضرت بقیة الله امام زمان ارواحنا فداه همه شما خوشوقت و سربلند باشید. با توجه به این که ایام شهادت امام هادى(علیه السلام) است بحث کوتاهى که جنبه اخلاقى و تربیتى و سازندگى و آموزندگى داشته باشد خدمتان عرض مى کنم ...‌

از دیدار برادران و خواهران عزیز که از زرقان فارس آمده اند و همچنین برادران کانون فرهنگى مسجد آیة الله شفیعى اهواز و طلاّب بسیجى یزد، بسیار خوشوقتم و امیدوارم که در سایه عنایات خاص حضرت بقیة الله امام زمان ارواحنا فداه همه شما خوشوقت و سربلند باشید. با توجه به این که ایام شهادت امام هادى(علیه السلام) است بحث کوتاهى که جنبه اخلاقى و تربیتى و سازندگى و آموزندگى داشته باشد خدمتان عرض مى کنم. طبیعت زندگى دنیا غافل کننده است انّما الحیاة الدنیا لعب و لهو طبیعت زندگى دنیا این است که انسان را غافل مى کند، مشغول مى کند جاذبه هاى مادى افکار انسان را به سوى خودش جذب و جلب مى کند اگر انسان در آن حالت غفلت و بى خبرى بماند سعادت او از بین مى رود و لذا خداوند اسبابى براى بیدارى از خواب غفلت فراهم کرده و این اسباب زیاد است که انسان را از خواب غفلت بیدار مى کند و متوجّه خدا مى سازد. نمونه هایى از این اسباب را خدمت شما جوانان عزیز و نوجوانان و برادران روحانیم عرض مى کنم. یکى از اسباب زدودن این غفلت، همان نمازى است که خدا به ما دستور داده در پنج وقت یا در سه وقت در شبانه روز انجام شود، صبح انسان از خواب بیدار مى شود که خواب است و بى خبر از همه چیز، وضو مى گیرد و در مقابل قبله مى ایستد و «الله اکبر» و «ایّاک نعبد و ایّاک نستعین» و «سبحان ربى العظیم و بحمده» و «سبحان ربى الاعلى و بحمده» مى گوید و در یک حالت روحانى و معنوى آثار غفلت خواب شبانه از قلب انسان پاک مى شود و با نورانیّت و روحانیّت وارد زندگى شده و دنبال زندگى مى رود. زندگى دنیا انسان را به خودش جلب و جذب مى کند و بى خبر مى شود و خیلى چیزها یادش مى رود ظهر مى شود صداى «الله اکبر» از مؤذن بلند مى شود و او را به سوى خدا مى خواند. دوباره همان برنامه و همان وضو و همان تکبیر و همان سجود و همان تسبیح و همان حمد و همان ستایش که موجب بیدارى او مى شود. باز موقع مغرب همین مسئله تکرار مى شود همان طور که در حدیث آمده نماز مانند یک نهر آب جاریست که بر در خانه شما باشد، اگر کسى در شبانه روز پنج بار خود را در نهر آب زلال جارى بشوید آیا ذرّه اى از آثار غبار بر بدن او مى ماند؟ نه، فرمود نماز هم قلب شما را این چنین از غفلت پاک مى کند که در این صورت همیشه متوجه خدا هستید. این یکى از عواملى است که غفلت را از انسان دور مى کند و خداوند در قرآن مى فرماید: «أقم الصلاة لذکرى» اى موسى نماز بخوان تا به یاد من باشى، نماز نخوانى یاد مرا فراموش مى کنى. انسان وقتى به یاد خدا باشد به سعادت نزدیک است و از شیطان و هواى نفس دور است، وقتى از یاد خدا غافل شد همه انحرافات به او نزدیک مى شود و وسوسه هاى شیطان نفس در او اثر مى کند.

برنامه دیگر براى زدودن غفلت این است که گاهى در زندگى انسان بیمارى، گرفتارى، مشکلات از دست دادن دوستان پیش مى آید، در دو باب توحید و خداشناسى و مسئله عدل این مسئله مطرح شده که خداوند حکیم چرا این مسائل را آفریده و چرا در زندگى بیمارى و مشکلات از دست دادن دوستان پیش مى آید؟ بزرگان فلاسفه و متکلمین جواب هاى زیادى داده اند، یکى این است که این موارد براى زدودن غفلت است. انسان قوى، سالم، ثروتمند و داراى زندگى مرفه خدا را فراموش مى کند. حال این حوادث که اسمش را دست اندازهاى جاده زندگى مى گذاریم انسان را تکان مى دهد. در جاده هایى که یکنواخت و صاف است و فراز و نشیب و دست انداز ندارد، دست اندازهاى ساختگى درست مى کنند، براى این که آن جاده یکنواخت صاف خواب آور است و راننده خوابش مى برد و از جاده منحرف شده و واژگون مى شود و جان خودش و همه سرنشینان به خطر مى افتد امّا این دست انداز که پیش مى آید یک مرتبه تمام ماشین حرکت مى کند و تکان مى خورد راننده خواب آلود از خواب بیدار مى شود و همین بیدارى مانع خطرات آینده او مى شود. حال زندگى بدون دست انداز غافل کننده است و انسان را از خدا بیگانه مى کند ولى دست اندازهاى زندگى نعمت خداست، کسانى هستند در حالى که سالم اند اصلا «یا الله» نمى گویند امّا بیمار که مى شوند با یک تب یا یک سرماخوردگى در بستر بیمارى از سرشب تا صبح یا الله مى گوید و به یا خدا مى افتد این بیمارى هم نعمت اوست.

یکى دیگر از عوامل زدودن پرده هاى غفلت مطالعه تاریخ گذشتگان است. دو شاخه دارد: یکى تاریخ تکوینى و دیگرى تاریخ تدوینى. تاریخ تدوینى چیزى است که در کتاب هاى تاریخ نوشته اند و تاریخ تکوینى آثارى است که از پیشینیان باقى مانده است مثلا کاخ کسرى را در مدائن ببینیم که چگونه در هم شکسته و تخت جمشید را در فارس ببینیم که چگونه مختصرى از آن باقى مانده است و یا آثارى که از قیصرها باقى مانده است و یا این اهرام مصر که قبر فراعنه بوده و در آن زمان چندین میلون سنگ عظیم روى هم قرار داده شده است در حالى که در اطراف این منطقه اصلا سنگى پیدا نمى شود. از هزار کیلومترى چند میلیون قطعه سنگ عظیم را برداشته و با چه وسایلى به آن کیفیّت بالا برده و یک اهرام به

این بلندى را ساخته اند، براى چه؟ براى این که وقتى فرعون وقتى از دنیا مى رود بدن او را در آنجا بگذارند در حالى که در آنجا بدن فرعون خاک شد و پوسید امّا اهرام هنوز با انسان ها صحبت مى کنند مردم اینها را به عنوان آثار باستانى مطالعه مى کنند ولى به عنوان درس هاى عبرت بهتر مى شود مطالعه کرد. ساکنان این قصرها کجا رفتند بانیان این کاخ ها چه شدند، جواب اینها را انسان بدهد یک دنیا درس است و پرده هاى غفلت را مى زداید اینها عوامل بیدارى است و ما باید از این عوامل بیدارى استفاده کنیم.

داستانى از متوکّل عباسى نقل مى کنیم تا مقام امام هادى و درسى که به متوکل داد را ببینیم. اولا در میان بنى عبّاس سنگ دل تر از متوکل عباسى که دهمین خلیفه عباسى است کسى نبود مردى سنگدل، خشن، بى رحم، بى انصاف. شبى از شبها متوکل مست شراب بود و یک مرتبه به یاد این نکته مى افتد که شنیده ام امام هادى امام دهم شیعیان در خانه اش اسلحه جمع کرده و شیعیانش ثروت زیادى برایش فرستاده اند و قصد قیام دارد دستور داد شبانه از دیوار خانه امام بالا رفته و امام را در هر حال که دیدند نزد او ببرند و برّرسى کنند و ببینند چقدر سلاح و پول نزد اوست؟ مأمورین هم دویدند و در دل شب از دیوار خانه امام بالا آمدند و وارد شدند و اطراف را جستوجو کردند نه سلاحى بود و نه پولى، امام هم در محراب عبادت مشغول عبادت بود عرض کردند ما دستور داریم شما را در هر حال که هستید ببریم امام برخاست و همراه آنها به راه افتاد و وارد قصر متوکّل شد و متوکّل در حالت مستى همراه دوستانش در کنار بساط شراب نشسته بودند به امام اشاره کرد که بغل دست او بنشیند. متوکّل جام شراب را پر کرد. و به امام تعارف کرد در حالى که نه تنها مستِ شراب بود بلکه مست مقام هم بود. امام دست متوکّل را عقب زد و فرمود این مایع ننگین با گوشت و پوست ما آشنا نیست. شیعیان ما، دوستان ما پیروان ما اهل اینها نیستند، عقب برو، متوکّل متوجّه شد و خجالت کشید و کنار آمد ولى باز هم از مستى بیدار نشد، عرض کرد یابن رسول الله دلم مى خواهد چند بیت شعر زیبا برایم بخوانى تا کمى حال بیایم. حضرت فرمود متوکل من اهل شعر نیستم، عرض کرد نمى شود باید بخوانید. امام فرمود حالا که مى خواهى بخوانم پس بشنو و امام چهار بیت شعر براى متوکّل خواند متوکل یک مرتبه از خواب بیدار شد جام شراب را بر زمین زد و آن را شکست بعد روى دست و پاى امام افتاد و عذرخواهى کرد هر چند که موقّتى بود. امام چند بیت شعر از تاریخ پیشینیان براى او خواندند:

باتوا على قلل الاجبال تحسرهم غلب الرجال فلم تنفعهم القلل واستنزلوا بعد عزّ من معاملهم و أسکنوا حفراً یا تبما نزلوا ناداهم صارخ من بعد دفنهم این الاساور و التیجان و الحلل(1)

متوکل خیال نکن تو اولین کسى هستى که به این اوج قدرت رسیده اى قبل از تو قدرتمندهاى بزرگ ترى بودند که بالاى قلّه هاى کوه ها دژهاى محکم ساخته بودند و مأموران قوى پنجه اطراف این دژها بودند به خیال این که از حوادث روزگار نجات پیدا کنند ولیکن وقتى فرمان مرگ آنها صادر شد از آن قله کوه گریبان آنها را کشیده و پایین آوردند و زیر خاک ها پنهان کردند فلم تنفعهم القلل قله هاى کوه ها نتوانستند آنها را از مرگ نجات بدهند واستزلوا بعد عزٍّ پایین آوردند آنها را بعد از آن عزتى که داشتند عن معاملهم و اسکنوا حفراً آنها را توى گورها بردند یا بئسا نزلوا فریادى بعد از مرگ اینها بلند شد که فریاد مى زد عقل هاى بیدار و وجدان هاى بیدار أین الاسلور و التیجان و الحلل کجا رفتند آن تخت و تاج ها کجا رفتند آن تاج دارها، کجا رفتند آن آدم هاى مغرور که غرور قدرت آنها را مست کرده بود. وقتى متوکل این جمله ها را شنید تکانى خورد و غفلت موقتاً از دل او زائل شد و گفت امام را با احترام کامل به خانه برگردانید و از امام عذرخواهى کرد و گفت سخن چینان سئایت کرده بودند که شما سلاح جمع کرده اید و قصد خروج دارید معلوم شد که همه دروغ مى گفتند گاهى دو بیت شعر از حوادث روزگار انسان را بیدار مى کند. آدم هایى هستند که مغرور نشسته اند برایشان این شعر فارسى را بخوان که درباره نادرشاه است، نادرشاه خیلى قوى بود ایران را هم از چنگ دشمنان نجات داد، سرشب در قصر خوابیده بود صبح در لشکرگاه این خبر منتشر شد که سر نادر را آشپزش از تن جدا کرد.

شبانگه به دل قصد تاراج داشت سحرگه نه تن سر نه سر تاج داشت

به یک گردش چرخ نیلوفرى نه نادر به جا ماند نى نادرى

خوب این اشاره اى به کلام امام هادى(ع) بود. من به همه شما عزیزان عرض مى کنم که دشمن از شما مذهبى ها مى ترسد چرا که مذهب، شما را به قدرى شجاع مى کند که از بمب اتم هم نمى ترسید آخرین سلاح آنها بمب اتم است بمب اتم چه مى کند، شهید مى کند در حالى که شهادت افتخار ماست، افرادى

که از هیچ سلاحى نمى ترسند براى دشمن خطرناکند. جنوب لبنان را چه کسانى آزاد کردند، یک عدّه از همین حزب اللهى ها که جان بر کف بودند، و این بسیجیان شیعه لبنان به شیعیان افتخار دادند عدّه اى از حزب اللهى هاى لبنان که به قم آمده بودند، مى گفتند ما در سابق براى امام حسین در ایام عاشورا نمى توانستیم عزادارى کنیم چرا که بعضى از وهّابى ها اذیت مى کردند و ما در خانه ها عزادارى مى کردیم الان بر اثر این جانبازى ها و نجات دادن لبنان و ایستادن در مقابل اسرائیل به قدرى شیعیان با افتخار شده اند که در روز عاشورا دسته جات عزادارى و سینه زنى در خیابان هاى بیروت راه مى افتد. شجاعت بسیجیان و جوانان حزب اللهى مانع و سدّ راه دشمن است و آنها هم سعى دارند بتوانند این گوهر ایمان را از این جوان ها بگیرند. بدین منظور ماهواره هایى که بدترین مفاسد اخلاقى را منعکس مى کند سى دى هایى که بدترین مفاسد اخلاقى را منعکس مى کند برنامه هاى اینترنتى که براى تخریب اخلاق و ایمان است و مواد مخدر را استخدام کرده اند. شما عزیزان ان شاءالله بیدارتر از آنید که تسلیم نقشه هاى شکننده دشمن بشوید شمایید که پرچم انقلاب، اسلام و پرچم علوى تشیّع و پرچم امام زمان را به دست گرفته و به آیندگان مى رسانید من امیدوارم ان شاءالله همه شما سعادتمند، خوشبخت، سالم، موفق، هوشیار باشید و دیگران را هم بتوانید به جمعیّت و گروه خودتان دعوت کنید و گروه خودتان را روز به روز قوى تر کنید. دشمن وقتى شما را مى بیند مأیوس مى شود نمازها را اول وقت بخوانید توسّل ها را داشته باشید برنامه هاى معارف، عقائد، تفسیر، نهج البلاغه داشته باشید و حافظان و قاریان قرآن از میان شما برخیزند، به هر حال به گونه اى عمل کنید که ان شاءالله الگو باشید، عمل شما هم نشان پاکى و تقوا و درستى و ادب و انسانیت باشد. خداوند همه شما را در سایه امام زمان مؤیّد و منصور بدارد. والسلام علیکم و رحمة الله

ــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحارالانوار، ج 5، ص 211.

captcha