اخوّت اسلامی و دوستی مسلمانان با یکدیگر از بدیهی ترین مسائل اسلامی است که از آغاز اسلام، پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم بارها آن را تبلیغ کرد و بر آن تأکید نهاد.[1]
نوشتار حاضر به ابعاد مختلف آن آموزۀ مهمّ دینی از قبیل مبانی، اهمیت، آثار و ویژگی های اخوّت و حقوق برادری در بستر آیات و روایات پرداخته است.
اسلام؛ آیین برادری
اسلام، آیین دوستی و محبّت، بلکه بالاتر از آن، آیین اخوّت و برادری است؛ چون ما، مسلمانان را برادر خطاب می کنیم و روشن است که نزدیک ترین رابطۀ دو نفر با یکدیگر، که بر اساس مساوات می باشد؛ رابطۀ برادری است. خداوند متعال می فرماید: «إِنَّمَا اَلْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ؛ مؤمنان برادر یکدیگرند».[2]
آری اسلام، دین اخوّت و برادری و دوستی است؛ و لذا به گرفتن دوست، آن هم در حدّ بالا و زیاد سفارش می کند. لقمان حکیم خطاب به فرزندش فرمود: «اتَّخِذْ أَلْفَ صَدِیقٍ وَأَلْفٌ قَلِیلٌ وَلَا تَتَّخِذْ عَدُوّاً وَاحِداً وَالْوَاحِدُ کثِیر؛ هزار دوست برای خود انتخاب کن که هزار دوست کم است، و یک دشمن نداشته باش که یک دشمن هم زیاد است».[3]
اهمیت اخوّت و برادری
جملۀ «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَة» که در قرآن کریم[4] آمده است یکی از شعارهای اساسی و ریشه دار اسلامی است، شعاری بسیار گیرا، عمیق، مؤثر و پر معنی.
دیگران وقتی می خواهند زیاد اظهار علاقه به هممسلکان خود کنند از آنان به عنوان «رفیق» یاد می کنند، ولی اسلام سطح پیوند علائق دوستی مسلمین را به قدری بالا برده که به صورت نزدیکترین پیوند دو انسان با یکدیگر آنهم پیوندی بر اساس مساوات و برابری، مطرح می کند، و آن، علاقۀ «دو برادر» نسبت به یکدیگر است.
روی این اصل مهمّ اسلامی، مسلمانان از هر نژاد و هر قبیله، و دارای هر زبان و هر سن و سال، با یکدیگر احساس عمیق برادری می کنند، هرچند یکی در شرق جهان زندگی کند، و دیگری در غرب.
به تعبیر دیگر، اسلام، تمام مسلمان ها را به حکم یک خانواده می داند، و همه را خواهر و برادر یکدیگر خطاب کرده، نه تنها در لفظ و در شعار که در عمل و تعهدهای متقابل نیز همه خواهر و برادرند.
در روایات اسلامی نیز روی این مسئله تاکید فراوان شده، و مخصوصاً جنبه های عملی آن ارائه گردیده است که به عنوان نمونه چند حدیث پر محتوای زیر را از نظر می گذرانیم:
1. در حدیثی از پیامبر گرامی اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم آمده است: «الْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ، لَا یظْلِمُهُ وَلَا یسْلِمُه؛ مسلمان برادر مسلمان است، هرگز به او ستم نمی کند و او را در برابر حوادث تنها نمی گذارد».[5]
2. در حدیث دیگری از همان حضرت نقل شده: «مَثَلُ الأَخَوَینِ مَثَلُ الیدَینِ تَغْسِلُ إحداهما الاخری؛ دو برادر دینی همانند دو دستند که هر کدام دیگری را می شوید». یعنی با یکدیگر کمال همکاری را دارند و عیوب هم را پاک می کنند.[6]
3. امام صادق علیه السلام می فرماید: «الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ کالْجَسَدِ الْوَاحِدِ إِنِ اشْتَکی شَیئاً مِنْهُ وَجَدَ أَلَمَ ذَلِک فِی سَائِرِ جَسَدِهِ وَأَرْوَاحُهُمَا مِنْ رُوحٍ وَاحِدَةٍ؛ مؤمن برادر مؤمن است، و همگی به منزلۀ اعضاء یک پیکرند، که اگر عضوی از آن به درد آید، عضوهای دیگر را قراری نمی ماند، و ارواح همگی آنها از روح واحدی گرفته شده».[7]
4. در حدیث دیگری از همان امام علیه السلام می خوانیم: «الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ عَینُهُ وَدَلِیلُهُ لَا یخُونُهُ وَلَا یظْلِمُهُ وَلَا یغُشُّهُ وَلَا یعِدُهُ عِدَةً فَیخْلِفَهُ؛ مؤمن برادر مؤمن است و به منزلۀ چشم او و راهنمای اوست؛ هرگز به او خیانت نمی کند، و ستم روا نمی دارد، با او غشّ و تقلّب نمی کند، و هر وعده ای را به او دهد تخلف نخواهد کرد».[8]
انواع برادری در اسلام
در اسلام دو نوع برادری دیده می شود: یکی برادری عمومی که تمام افراد مسلمان در آن مشترکند، و دیگری برادری خصوصی که از طریق عقد مواخاة (بستن پیمان برادری) حاصل می شود، و هر کدام از این دو نوع اخوّت، تعهدات و وظائفی را در پی دارد.
نمونۀ «اخوّت خصوصی» همان است که پیامبر گرامی اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم، 5 یا 8 ماه بعد از آمدن به مدینه، میان یک دسته 45 یا 50 نفری از مهاجران، با دستۀ دیگری به همین تعداد از انصار برقرار ساخت، و میان بعضی از مهاجران نیز این معنی را ایجاد نمود.
از جمله، طبق روایتی که میان دانشمندان اسلام مسلّم است عقد اخوّت میان «خودش» و «علی» علیه السلام بست.
این پیمان برادری خصوصی اسلامی به قدری عمیق و ریشه دار بود که حتی طبق پاره ای از روایات اسلامی، اینگونه برادران، از یکدیگر ارث نیز می برند، تا بعد از غزوۀ بدر که آیۀ شریفۀ «اولو الارحام ...»[9] نازل گردید و منحصرصاً وارث خویشاوندان - در طبقات نخستین ارث - شدند.[10]
روح برادری
دقت در تعبیرات قرآن نشان می دهد که برای ایجاد «پیوند» و «روح اجتماعی»، نزدیک ترین راه اخوّت و برادری بر اساس احترام متقابل است.
قرآن کریم این اخوّت را، هم از نظر جسمانی به خاطر بازگشت همۀ انسان ها به یک پدر و مادر و هم از نظر روحانی، به خاطر پیروی از یک مبدأ واحد فکری، یعنی ایمان به خداوند یگانه و آیین و قانون واحد، معتبر شناخته است؛ لذا همه جا سخن از «برادری» به میان آورده است، آیات زیر شاهد گویای این مدعاست:
1. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیکمْ؛ مؤمنان برادر یکدیگرند، پس بین دو برادر خود صلح و آشتی برقرار سازید».[11]
2. «وَاذْکرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیکمْ إِذْ کنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِکمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا؛ بخاطر بیاورید نعمت خداوند را بر خود، هنگامیکه دشمن یکدیگر بودید، خداوند در میان دل های شما الفت ایجاد کرد، و به لطف و نعمت الهی برادر یکدیگر شدید».[12]
3. «وَإِنْ تُخالِطُوهُمْ فَإِخْوانُکمْ؛ اگر با یتیمان آمیزش داشته باشید آنها برادران شما هستند».[13]
4. «رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَلإِخْوانِنَا الَّذینَ سَبَقُونا بِاْلإیمانِ؛ پروردگارا ما و برادرانمان را که در ایمان از ما پیشی گرفتند بیامرز».[14]
5. قرآن یکی از صفات برجستۀ بهشتیان را همین «اخوّت» شمرده آنجا که می گوید: «وَنَزَعْنا ما فی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلِّ إِخْوانًا عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلینَ؛ و ما هر گونه حسد و کینه را از سینۀ آنها برمیکنیم؛ درحالیکه همه برادرند، و بر تخت ها روبهروی یکدیگر قرار دارند».[15] هم برادرند و هم برابر و این دو می توانند بهشت را در همین دنیا نیز بوجود آورند.[16]
سی حقّ مسلمان بر برادر مسلمانش
در منابع حدیث معروف اسلامی روایات زیادی در زمینۀ حقّ مؤمن بر برادر مسلمانش، انواع حقوق مؤمنین بر یکدیگر، ثواب دیدار برادران مؤمن و مصافحه، معانقه، یاد آنها کردن، قلب آنها را مسرور نمودن، مخصوصا برآوردن حاجات مؤمنان و کوشش و تلاش در انجام این خواستهها، زدودن غم از دل ها و اطعام، و پوشاندن لباس و اکرام و احترام آنها وارد شده است، که بخش های مهمی از آن را در «اصول کافی» در ابواب مختلف تحت عناوین فوق می توان مطالعه کرد.
در این زمینه به روایتی اشاره می کنیم که از پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم دربارۀ حقوق سیگانه مؤمن بر برادر مؤمنش نقل شده که از جامع ترین روایات در این زمینه است: «لِلْمُسْلِمِ عَلَی أَخِیهِ ثَلَاثُونَ حَقّاً لَا بَرَاءَةَ لَهُ مِنْهَا إِلَّا بِالْأَدَاءِ أَوِ الْعَفْوِ یغْفِرُ زَلَّتَهُ وَ یرْحَمُ عَبْرَتَهُ وَ یسْتُرُ عَوْرَتَهُ وَ یقِیلُ عَثْرَتَهُ وَ یقْبَلُ مَعْذِرَتَهُ وَ یرُدُّ غِیبَتَهُ وَ یدِیمُ نَصِیحَتَهُ وَ یحْفَظُ خُلَّتَهُ وَ یرْعَی ذِمَّتَهُ وَ یعُودُ مَرْضَتَهُ وَ یشْهَدُ مَیتَتَهُ وَ یجِیبُ دَعْوَتَهُ وَ یقْبَلُ هَدِیتَهُ وَ یکافِئُ صِلَتَهُ وَ یشْکرُ نِعْمَتَهُ وَ یحْسِنُ نُصْرَتَهُ وَ یحْفَظُ حَلِیلَتَهُ وَ یقْضِی حَاجَتَهُ وَ یشْفَعُ مَسْأَلَتَهُ وَ یسَمِّتُ عَطْسَتَهُ وَ یرْشِدُ ضَالَّتَهُ وَ یرُدُّ سَلَامَهُ وَ یطَیبُ کلَامَهُ وَ یبِرُّ إِنْعَامَهُ وَ یصَدِّقُ أَقْسَامَهُ وَ یوَالِی وَلِیهُ (وَ لَا یعَادِ) وَ ینْصُرُهُ ظَالِماً وَ مَظْلُوماً فَأَمَّا نُصْرَتُهُ ظَالِماً فَیرُدُّهُ عَنْ ظُلْمِهِ وَ أَمَّا نُصْرَتُهُ مَظْلُوماً فَیعِینُهُ عَلَی أَخْذِ حَقِّهِ وَ لَا یسْلِمُهُ وَ لَا یخْذُلُهُ وَ یحِبُّ لَهُ مِنَ الْخَیرِ مَا یحِبُّ لِنَفْسِهِ وَ یکرَهُ لَهُ مِنَ الشَّرِّ مَا یکرَهُ لِنَفْسِه؛[17]
مسلمان بر برادر مسلمانش سی حق دارد که برائت ذمه از آن حاصل نمی کند مگر به ادای این حقوق یا عفوکردن برادر مسلمان او: لغزش های او را ببخشد، در ناراحتی ها نسبت به او مهربان باشد، اسرار او را پنهان دارد، اشتباهات او را جبران کند، عذر او را بپذیرد، در برابر بدگویان از او دفاع کند، همواره خیرخواه او باشد، دوستی او را پاسداری کند، پیمان او را رعایت کند، در حال مرض از او عبادت کند، در حال مرگ به تشییع او حاضر شود، دعوت او را اجابت کند، هدیه او را بپذیرد، عطای او را جزا دهد، نعمت او را شکر گوید، در یاری او بکوشد، ناموس او را حفظ کند، حاجت او را بر آورد، برای خواسته اش شفاعت کند، و عطسه اش را تحیت گوید، گمشده اش را راهنمایی کند، سلامش را جواب دهد، گفتۀ او را نیکو شمرد، انعام او را خوب قرار دهد، سوگندهایش را تصدیق کند، دوستش را دوست دارد و با او دشمنی نکند، در یاری او بکوشد خواه ظالم باشد یا مظلوم: اما یاری او درحالیکه ظالم باشد به این است که او را از ظلمش باز دارد، و درحالیکه مظلوم است به این است که او را در گرفتن حقش کمک کند، او را در برابر حوادث تنها نگذارد، آنچه را از نیکی ها برای خود دوست دارد برای او دوست بدارد، و آنچه از بدی ها برای خود نمی خواهد برای او نخواهد».[18]
برادری، اینگونه و اینچنین!
امام صادق علیه السلام می فرماید: «الْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ، هُوَ عَینُهُ وَ مِرْآتُهُ وَ دَلِیلُهُ، لَایخُونُهُ، وَ لَا یخْدَعُهُ، وَ لَا یظْلِمُهُ، وَ لَا یکذِبُهُ، وَ لَا یغْتَابُهُ؛ مسلمان برادر مسلمان است و چشم و آیینه و راهنمای اوست، پس به او خیانت نمی کند، فریبش نمی دهد، به او ستم نمی کند و دروغ نمی گوید و غیبتش نمی کند».[19]
نکتۀ مهم این حدیث شریف این است که حضرت، مسلمانان را برادر یکدیگر خوانده، پس مسلمان برادر مسلمان است اما نه برادر اسمی، بلکه باید سه کار برای او انجام دهد و از پنج کار بپرهیزد:
- مسلمان برای برادر مسلمانش به منزلۀ چشم اوست؛ چشم انسان، راه و چاه و پرتگاه را می بیند و مسیر را می یابد، مسلمان باید برای برادر مسلمانش اینچنین باشد و راه و چاه را به او نشان دهد.
- به منزلۀ آیینۀ اوست؛ انسان در آیینه عیوب خود را می بیند، و مسلمان اگر در برادرش عیبی می بیند همانند آیینه، محترمانه و خصوصی عیبش را بیان کند.
- به منزلۀ راهنمای اوست؛ در گذشته، جاده ها مشخص نبود و نیاز به دلیل راه و راهنما بود. مسلمان باید برای مسلمان دلیل راه باشد و راه را به او نشان دهد.
این سه وظیفه ای است که مسلمان در مقابل مسلمان دارد؛ اما پنج کار را نیز نباید انجام دهد:
- درمورد او خیانت نکند و امانت داری کند تا مسلمان به مسلمان اعتماد نماید.
- او را فریب ندهد و در مسائل مادّی منافع خود را مقدم ندارد.
- به او ظلم نکند.
- به او دروغ نگوید.
- از غیبتش بپرهیزد، یعنی همانگونه که در حضورش آبروی او را حفظ می کند در غیابش نیز چنین کند.
اگر مسلمانان این هشت نکته را رعایت می کردند دنیا گلستان می شد. متأسّفانه عده ای نام مسلمانی را حمل می کنند ولی از هیچ خیانتی رویگردان نیستند.[20]
کمترین حقّ مسلمان بر برادرش
در روایات، حقوق مسلمانان بر یکدیگر بیان شده است. در برخی روایات - همانگونه که گذشت - تا سی حقّ[21] و در برخی تا هفتاد حقّ[22] ذکر گردیده و کمترین آن حقّ ها این است که انسان منافع خود و برادر مسلمانش را یکسان ببیند؛ آنچه برای خود می پسندد برای او هم بپسندد و آنچه را که برای خود نمی پسندد، برای وی هم نپسندد.[23]
به راستی مسلمانان در زندگی فردی و اجتماعی خود چه مقدار از این حقوق را محترم می شمارند؟![24]
برادر حقیقی
امام علی علیه السلام دوست و برادر حقیقی را این چنین توصیف می کند: «إِنَّ أَخَاک حَقّاً مَنْ غَفَرَ زَلَّتَک وَ سَدَّ خَلَّتَک وَ قَبِلَ عُذْرَک وَ سَتَرَ عَوْرَتَک وَ نَفَی وَجَلَک وَ حَقَّقَ أَمَلَک؛ برادر حقیقی تو آن است که از لغزشت درگذرد، نیازت را برآورد، پوزش تو را بپذیرد، عیبت را بپوشاند، ترس را از تو دور کند و آرزویت را برآورد».[25]
و همچنین می فرمایند: «أَخُوک الَّذِی لَا یخْذُلُک عِنْدَ الشِّدَّةِ وَ لَا یغْفُلُ عَنْک عِنْدَ الْجَرِیرَةِ وَ لَا یخْدَعُک حِینَ تَسْأَلُه؛ برادر تو آن کسی است که هنگام سختی تنهایت نگذارد و هنگام گناه از تو غافل نشود و هرگاه از او چیزی می پرسی فریبت ندهد».[26]
معیارهای اخوّت و برادری
امام حسن مجتبی علیه السلام خطاب به بعضی از فرزندانش فرمود: «یا بُنَی لَا تُوَاخِ أَحَداً حَتَّی تَعْرِفَ مَوَارِدَهُ وَ مَصَادِرَهُ فَإِذَا اسْتَنْبَطْتَ الْخِبْرَةَ وَ رَضِیتَ الْعِشْرَةَ فَآخِهِ عَلَی إِقَالَةِ الْعَثْرَةِ وَ الْمُوَاسَاةِ فِی الْعُسْرَةِ؛ ای فرزندم! با هیچ کس برادری [و دوستی] مکن تا بدانی به چه جاهایی رفتوآمد دارد. هر زمان از حالش به خوبی آگاه شدی و معاشرتش را پسندیدی، بر پایۀ گذشت از لغزش ها و کمک و همیاری در سختی ها، با او برادری [و دوستی] کن».[27]
برادری جهانی
با اینکه اسلام در جامعه ای نژادی به وجود آمد، جامعه ای که زیربنای آن بیش از هر چیز موضوع طایفه و قبیله بود و مسئلۀ نژاد بر همۀ شئون آن با قدرت تمام حکومت می کرد، لیکن اسلام مسئلۀ نژاد را به کلی از ردیف مسائل اجتماعی خارج نمود و آن را به کلّی از ارزش انداخت.
گاهی با همان منطق که جامعۀ نژادی آنها از آن مایه می گرفت (اشتراک در خون، وحدت جدّ اصلی قبیله) به جنگ آنها رفت و به آنها فهماند که اگر در یک سطح عالی فکر کنید جامعۀ بشریت همه از یک زوج پدید آمدهاند.
بنابراین باید همه یک واحد را تشکیل دهند: «یا ایهَا النّاسُ انّا خَلَقْناکمْ مِنْ ذَکرٍ وَانْثی؛ ای مردم! ما شما را از یک زن و مرد آفریدیم».[28]
و به این ترتیب «اخوّت انسانی» را جانشین «اخوّت قبیلگی» و «خون نوع بشر» را جانشین «خون قبیله» نمود؛ اصولًا مسلکی که بر پایه اصول انسانیت و حقوق بشر استوار شده غیر از این نمی تواند باشد.[29]
برادری با تمام صفات انسانی
در گفتاری نورانی از امام علی علیه السلام، سخن از برادری است که دارای یازده صفت برجسته از فضایل مهم انسانی است؛ فضائلی که در قرآن مجید و روایات اسلامی با اهمیت فراوان ذکر شده است.
نخست می فرماید: «کانَ لِی فِیمَا مَضَی أَخٌ فِی اللَّهِ؛ در گذشته برادری الهی و دینی داشتم [که وصفش چنین بود]». آنگاه امام علیه السلام یازده صفت بسیار ممتاز دربارۀ این برادر دینی الهی بیان می کند:
نخست می فرماید: «وَکانَ یعْظِمُهُ فِی عَینِی صِغَرُ الدُّنْیا فِی عَینِهِ؛ آنچه او را در نظرم بزرگ جلوه می داد کوچکی دنیا در نظر او بود». این مسئله ای مهمّ است که دنیا در نظر انسان کوچک باشد و خداوند، بزرگ.
در دومین وصف می فرماید: «وَکانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ فَلا یشْتَهِی مَا لا یجِدُ وَلا یکثِرُ إِذَا وَجَدَ؛ او از تحت حکومت شکم خارج بود، از این رو آنچه نمی یافت اشتهایش را نداشت [و به دنبال او نمی رفت] و آنچه را می یافت زیاد مصرف نمی کرد».
در سومین وصف می فرماید: «وَکانَ أَکثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً فَإِنْ قَالَ بَذَّ الْقَائِلِینَ وَنَقَعَ غَلِیلَ السَّائِلِینَ؛ بیشتر اوقات زندگانیاش ساکت بود و [در عین حال] اگر سخنی می گفت بر گویندگان چیره می شد و عطش سؤالکنندگان را فرو می نشاند».
آنگاه در چهارمین وصف می فرماید: «وَکانَ ضَعِیفاً مُسْتَضْعَفاً فَإِنْ جَاءَ الْجِدُّ فَهُوَ لَیثُ غَابٍ وَصِلُّ وَادٍ؛ [به دلیل نهایت تواضع بر حسب ظاهر] انسان ضعیفی بود و مردم نیز او را ضعیف می شمردند ولی هرگاه کار مهم و جدی به میان می آمد همچون شیر بیشه می خروشید و مانند مار بیابانی به حرکت در می آمد».
سپس در پنجمین وصف می فرماید: «لا یدْلِی بِحُجَّةٍ حَتَّی یأْتِی قَاضِیا؛ پیش از حضور در مجلس داوری، دلیلی اقامه نمی کرد». اشاره به اینکه اگر حقی را می خواست از دیگری بگیرد، جار و جنجال به راه نمی انداخت و زمین و آسمان را از فریاد خود پر نمی ساخت فقط بعد از حضور در محضر قاضی دلیل خود را ارائه می کرد.
امام علیه السلام در ششمین وصف این برادر الهی می فرماید: «وَکانَ لا یلُومُ أَحَداً عَلَی مَا یجِدُ الْعُذْرَ فِی مِثْلِهِ حَتَّی یسْمَعَ اعْتِذَارَهُ؛ هیچکس را نسبت به کاری که انجام داده، در آنجا که امکان داشت عذری داشته باشد ملامت نمی کرد تا عذر او را بشنود».
در هفتمین وصف می فرماید: «وَکانَ لا یشْکو وَجَعاً إِلَّا عِنْدَ بُرْئِهِ؛ او هرگز از درد خود جز هنگام بهبودی شکایت نمی کرد».
در هشتمین وصف می فرماید: «وَکانَ یقُولُ مَا یفْعَلُ وَلا یقُولُ مَا لا یفْعَلُ؛ همواره سخنی می گفت که خود انجام می داد و چیزی را که انجام نمی داد نمی گفت».
در نهمین وصف می فرماید: «وَکانَ إِذَا غُلِبَ عَلَی الْکلامِ لَمْ یغْلَبْ عَلَی السُّکوتِ؛ اگر در سخنگفتن مغلوب می شد، هرگز در سکوت، کسی بر او غلبه نمی یافت». اشاره به اینکه او کمتر سخن می گفت و بیشتر سکوت می کرد به گونه ای که دیگران در سخنگفتن بر او پیشی میگرفتند.
سپس در دهمین وصف او که در واقع تأییدی بر وصف گذشته است، می فرماید: «وَکانَ عَلَی مَا یسْمَعُ أَحْرَصَ مِنْهُ عَلَی أَنْ یتَکلَّمَ؛ او بر شنیدن حریص تر بود تا گفتن».
به تعبیر شاعر:
دادند دو گوش و یک زبانت ز آغاز یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگو
در یازدهمین و آخرین وصف می فرماید: «وَکانَ إِذَا بَدَهَهُ أَمْرَانِ ینْظُرُ أَیهُمَا أَقْرَبُ إِلَی الْهَوَی فَیخَالِفُهُ؛ او چنان بود که هرگاه دو کار برایش پیش می آمد اندیشه می کرد که کدام به هوا و هوس نزدیک تر است، با آن مخالفت می ورزید [و آن را که خلاف هوای نفس بود مقدم می شمرد]».[30]
مواسات و برادری
مواسات یکی از مهمّ ترین مسائل اخلاقی در برنامه های اسلامی است و اسلام آن را نشانۀ اخوّت و برادری می شمرد و معنایش این است که انسان دیگران را در مال و امکانات خود به نحوی سهیم و شریک سازد.
با این ویژگی اخلاقی می توان روند تکاملی جامعه را تسریع بخشید و همبستگی اجتماعی و پیوندهای نوع دوستانه را عمیق تر کرد و رشته های اخوّت و برادری را میان همگان تقویت نمود. امام علی علیه السلام می فرماید: «مَا حُفِظَتِ الْأُخُوَّةُ بِمِثْلِ الْمُوَاسَاة؛ هیچ چیزی مانند مواسات، پیوند برادری را حفظ نمی کند».[31]
از زاویه دین، برادران دینی در پرتو اصل «مواساة» تا بدان مرحله از ترقی و کمال می رسند که رضایت می دهند دیگران نیازشان را از اموالشان حتی بدون اطلاع آنها برطرف سازند.
در حدیثی از امام باقر علیه السلام می خوانیم: «اگر به این حدّ برسید هرگز نیازمند نخواهید شد و فقر از جامعه رخت می بندد».[32]
امام کاظم علیه السلام در پرسشی که از مردی به نام عاصم در همین ارتباط داشته، آن را به روشنی توضیح داده است؛ فرمود: «کیفَ أَنْتُمْ فِی التَّوَاصُلِ وَ التَّوَاسِی؟؛ نحوۀ محبت و رسیدگی و مواسات میان شما (مسلمانان) چگونه است؟». عاصم گفت: «عَلَی أَفْضَلِ مَا کانَ عَلَیهِ أَحَد؛ به بهترین صورتی که تصور شود». فرمود: آیا چنین پیش آمده که اگر یکی از شما در فشار اقتصادی باشد و دسترسی به برادر مسلمانش نداشته باشد، مجاز باشد از اموال برادر مسلمانش به اندازه نیازش بردارد و صاحب مال از این کار ناراحت نشود؟ عاصم گفت: نه. فرمود: «فَلَسْتُمْ عَلَی مَا أُحِبُّ فِی التَّوَاصُلِ؛ پس شما آنگونه که من دوست دارم با یکدیگر پیوند و صمیمیت ندارید».[33]
وجود فقر در جوامع اسلامی گویای این حقیقت تلخ است که مواسات مورد نظر اسلام، از حدّ سخن فراتر نرفته است، چنانکه در وصیت پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم به امیرمؤمنان علیه السلام آمده است: «یا عَلِی ثَلَاثٌ لَا تُطِیقُهَا هَذِهِ الْأُمَّةُ الْمُوَاسَاةُ لِلْأَخِ فِی مَالِه؛ یا علی سه چیز است که این امّت [به آسانی] تاب آن را ندارد؛ یکی از آنها مواسات مالی با برادران دینی است...».[34]
پاداش برادری
امام رضا علیه السلام فرمودند: «مَنِ اسْتَفَادَ أَخاً فِی اللَّهِ اسْتَفَادَ بَیتاً فِی الْجَنَّة؛ کسی که در مسیر اطاعت خداوند برادری برای خود انتخاب کند، خانه ای در بهشت برای خود فراهم کرده است».[35]
مفهوم روایت این است که به تعداد برادران دینی، خداوند، خانه و قصری در بهشت در اختیار انسان قرار می دهد.
در روایت دیگری از حضرت رسول صلّی الله علیه وآله وسلّم می خوانیم: «مَا اسْتَفَادَ امْرُؤٌ مُسْلِمٌ فَائِدَةً بَعْدَ الْإِسْلَامِ مِثْلَ أَخٍ یسْتَفِیدُهُ فِی اللَّه؛ بعد از پذیرش اسلام، هیچ فایده ای بهتر از این نیست که انسان، دوست و برادری در مسیر رضای خدا برای خود انتخاب کند».[36]
سخن آخر: (دنیای تشنۀ برادری)
راوی می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که به یاران خود می فرمود: «اتَّقُوا اللَّهَ وَ کونُوا إِخْوَةً بَرَرَةً مُتَحَابِّینَ فِی اللَّهِ مُتَوَاصِلِینَ مُتَرَاحِمِینَ تَزَاوَرُوا وَ تَلَاقَوْا وَ تَذَاکرُوا أَمْرَنَا وَ أَحْیوهُ؛ از خدا بترسید و با هم برادر باشید و به هم نیکی کنید و برای خدا یکدیگر را دوست بدارید، صلۀ رحم و دوستی کنید و به یکدیگر ترحّم کنید، به ملاقات هم بروید و همدیگر را زیارت کنید و در مورد امر ما بحث نمایید و ولایت ما را زنده کنید».[37]
در این حدیث کوتاه، امام علیه السلام به اصحاب خود ده سفارش می فرماید که تمام این سفارش ها در مورد دوستی، اخوّت، محبّت و کمک به یکدیگر است و در انتها در مورد تقویت ولایت دستور می دهد. بهترین رابطه میان دو نفر، برادری است، که بر اساس تساوی و طرفینی است.
یکی از مسائلی که در دنیای مادّی وجود ندارد و منبع جوشان آن فقط در دین و مذهب است، عاطفه است؛ محبّت از ایمان سرچشمه می گیرد و مانند چسب، افراد جامعه را به یکدیگر می چسباند و بدون آن جامعه اصلاح نمی شود.
بی شک، فقدان عاطفه، باعث ایجاد حوادث ناگوار در سرتاسر دنیاست که بی رحمانه ترین کارهای تاریخ را انجام می دهند، چون ایمان به خدا از بین رفته است.[38]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
منابع:
1. آداب معاشرت در اسلام
2. نکات اخلاقی
[1] پیام قرآن، ج9، ص184.
[2] حجرات، آیه۱۰.
[3] وسائل الشیعة (ط- قم)، ج12، ص16؛ (آداب معاشرت در اسلام، ص۴۵).
[4] حجرات، آیه۱۰.
[5] نهج الفصاحة (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول صلّى الله علیه وآله وسلّم) (ط- تهران)، ص779.
[6] همان، ص720.
[7] الکافی (ط - الإسلامیة)، ج2، ص166.
[8] همان؛ (تفسیر نمونه، ج22، ص173).
[9] احزاب، آیه6.
[10] قرآن و آخرین پیامبر: تجزیه و تحلیل مستدل و گسترده اى درباره عظمت و اعجاز قرآن از دریچه هاى گوناگون، ص260.
[11] حجرات، آیه۱۰.
[12] آل عمران، آیه103.
[13] بقره، آیه219.
[14] حشر، آیه۱۰.
[15] حجر، آیه47.
[16] قرآن و آخرین پیامبر: تجزیه و تحلیل مستدل و گسترده اى درباره عظمت و اعجاز قرآن از دریچه هاى گوناگون، ص259.
[17] وسائل الشیعة (ط- قم)، ج12، ص213.
[18] تفسیر نمونه، ج22، ص175.
[19] کافی (ط - دار الحدیث)، ج3، ص426.
[20] نکات اخلاقی، ص۱۶.
[21] وسائل الشیعه، ج ۸، ص۵۵۰، «ابواب احکام العشرة، باب ۱۲۲»، ح ۲۴.
[22] همان، ص۵۴۶، ح ۱۱.
[23] امام صادق علیه السلام: «أَحِبَّ لِأَخِیکَ الْمُسْلِمِ مَا تُحِبُ لِنَفْسِک؛ دوست بدارى براى برادرت آنچه دوست میدارى براى خودت». (الکافی (ط - الإسلامیة)، ج2، ص170).
[24] آداب معاشرت در اسلام، ص۶۴-۶۶؛ (کشتی نجات (چهل حدیث از امام رضا علیه السلام)، ص۱۷۶).
[25] تصنیف غرر الحکم و درر الکلم (ط- قم)، ص421.
[26] بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج74، ص269؛ (گفتار معصومین علیهم السلام، ج2، ص207).
[27] بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج75، ص106؛ (آداب معاشرت در اسلام، ص۶۰).
[28] سوره حجرات، آیه 13.
[29] زندگى در پرتو اخلاق، ص197.
[30] نهج البلاغه، حکمت 289؛ (پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج14، ص403).
[31] عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، (ط- قم)، ص477.
[32] بحارالانوار، ج 75، ص184، ح12.
[33] بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج71، ص232.
[34] من لا یحضره الفقیه (ط- قم)، ج4، ص358؛ (دائرة المعارف فقه مقارن، ج2، ص 456).
[35] وسائل الشیعة (ط- قم)، ج12، ص16.
[36] همان، ص233؛ (کشتی نجات (چهل حدیث از امام رضا علیه السلام)، ص۱۷۵).
[37] الکافی (ط - الإسلامیة)، ج2، ص175.
[38] نکات اخلاقی، ص۲۰۱.