سیره عملى، و رفتار و معاشرت هاى اجتماعى بزرگان دینى و رهبران و پیشوایان اسلامى، مملوّ از رحمت و عطوفت و محبّت با پیروان خویش، بلکه با دشمنان اسلام است![1] در تاریخ زندگى پیغمبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم جلوه هاى فراوانى از این مطلب دیده می شود.[2] که به ذکر چند نمونه بسنده می شود:[3]
خلق عظیم پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم
بدون شک هر گونه خشونت و بدخلقى که مایه پراکندگى و انزجار مردم است براى پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم و امام علیه السلام عیب بزرگى است، و آنها از چنین عیبى منزهند، وگرنه بسیارى از فلسفه هاى وجودى عقیم خواهد ماند.[4]
خداوند در قرآن کریم به توصیف و تعریف پیامبرصلّی الله علیه وآله وسلّم پرداخته، و در یک جمله کوتاه امّا بسیار پرمعنا، اخلاق آن حضرت را چنین به تصویر مىکشد: «وَإِنَّک لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ؛ و تو اخلاق عظیم و برجسته اى دارى».[5]
در بعضى از روایات «حسن خلق» به خوش رویى، نرمش و خوبى گفتار تفسیر شده، از جمله در حدیثى که در «نور الثقلین» نقل شده مى خوانیم: از امام صادق علیه السلام پرسیدند: حسن خلق چیست؟ فرمود: «تَلینُ جانِبَک وَ تُطَیبُ کلامَک وَ تَلْقى اخاک بِبُشْرٍ حَسَنٍ؛ حسن خلق آن است که رفتار خود را آمیخته با نرمش، و کلام خود را پاکیزه و محبّتآمیز کنى، و با چهره گشاده برادر مسلمانت را ملاقات نمایى».[6]
مدارا در برابر اهانت کنندگان
تمام پیامبران الهى در مسیر تبلیغ آیین خود با مشکلات و سختی هایى رو به رو بودند، امّا پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم بیشترین مشکلات و ناملایمات و شکنجه هاى جسمى و روحى را متحمّل شد، تا آنجا که فرمود:« ما اُوذِىَ احَدٌ مِثْلَ مَا اُوذیتُ فِى اللَّهِ؛ هیچ یک از انسان ها همچون من در راه خدا اذیت و آزار نشده است!»[7] و سخت ترین آزارهاى دشمنان، آزارهاى روحى و زخم زبان بود که از نیش مار و عقرب نیز دردناک تر است.[8]
الف: می دانیم که یکى از حربه هاى ناجوانمردانه مشرکان و دشمنان لجوج پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم انواع هتک و توهین ها و دشنام ها و نسبت هاى ناروایى بود که به پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم می دادند که قلب مبارک آن حضرت را سخت آزار می داد، ولى با این همه، خداوند به او دستور مى دهد که در برابر آن شکیبایى کند و همه را نادیده بگیرد، و هجر جمیل نماید.
منظور از «هَجْرِ جَمیل» (دورى شایسته) به معنى هجران آمیخته با محبت و حسن خلق و دلسوزى و دعوت به سوى حق است، و این یکى از روش هاى تربیتى در برابر افراد لجوج و نادان می باشد، که اگر در برابر آنها بایستند بر لجاجت آنها افزوده می شود، لذا دستور داده شده است که در برابر هتّاکى و بدگویى آن ها بی اعتنا بگذرد.[9]
ب: مشرکان به هنگامى که پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم در شب تلاوت قرآن می کرد و در کنار خانه کعبه نماز می گذارد آن حضرت را آزار می دادند، و او را با سنگ می زدند و مانع دعوت مردم به اسلام می شدند.[10]
اما پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم همواره مشرکان مکه را با بیان شیرین و دلایل روشن به اسلام فرا مى خواند، و آنها هم مرتّب حضرت را تهدید و آزار و اذیت می کردند، به گونه اى که یکى از کارهاى همیشگى حضرت خدیجه پس از بازگشت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم به منزل، بستن زخم هاى ناشى از پرتاب سنگ و چوب توسّط مشرکان بود.[11]
ج: مگر بزرگ ترین مبلّغ بشریت، پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله نبود که انبوه دشمن در احُد دور او را گرفته، پیشانى و دندان او را شکسته، و خون صورت او را گرفته بود، و مى فرمود: «اللَّهُمَّ اهْدِ قَوْمِى، فَانَّهُمْ لاَیعْلَمُونَ». او هرگز نفرین نکرد، بلکه می گفت: «خدایا آن ها را هدایت و فروغ خود را در دل آن ها بیفکن».[12]
د: او پیامبرى بود که شکمبه شتر و خاکروبه به سرش ریختند، و سنگ به قدمش زدند، و در برابر همه اذیت ها فقط دعا مى کرد.[13]حضرت همسایه اى یهودى داشت که وى را بسیار اذیت مىکرد، هر روز از پشت بام خاکستر همراه آتش بر روى سر آن حضرت مى ریخت.[14]
این کار در ظاهر به عنوان ریختن زباله و خاکستر در کوچه، و در حقیقت به منظور ابراز خشم و کینه یهودى نسبت به پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم انجام می شد، و پیامبر کریمانه از کنار آن مى گذشت. تا اینکه یک روز خبرى از مرد یهودى نشد، پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم از غیبت آن مرد سؤال کرد.
گفتند: خوشبختانه بیمار گشته، و بر اثر بیمارى مزاحمت هایش قطع شده است. فرمود: باید به عیادتش برویم! به سمت خانه اش حرکت کرد. در خانه یهودى را کوبید.
همسرش به پشت درآمد و سؤال کرد: کیست؟ حضرت فرمود: پیامبر مسلمانان به دیدار و عیادت همسایه بیمار خود آمده است! زن ماجرا را به شوهرش گفت. مرد یهودى که بسیار تعجّب کرده بود، و در مقابل عملى غیر قابل پیش بینى قرار گرفته بود، گفت: در را باز کن تا داخل شوند. پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم وارد شد، و کنار بستر بیمار نشست.
و از حال بیمار پرسید، و به گونه اى برخورد کرد که گویا هیچ اذیت و آزارى از این مرد یهودى به آن حضرت نرسیده است. مرد یهودى که از فرط خجالت صورت خویش را می پوشانید و در برخورد با این اخلاق کریمانه پیامبر اسلام مبهوت شده بود، از آن حضرت پرسید: این نوع برخورد آیا اخلاق شخصى شماست، یا جزء دستورات دینى محسوب مىشود؟ حضرت فرمود: جزء دستورات دینى است، و ما به همه مسلمین سفارش می کنیم که چنین کنند. مرد یهودى با برخورد زیبا و پرجاذبه پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم مسلمان شد. حقیقتاً که در وصف چنین انسانى باید گفت: «وَإِنَّک لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ».[15]
ذ: در صحیح «بخارى» و «مسلم» و بسیارى از کتب تفسیر، نقل شده که گروهى از یهود، خدمت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم آمدند و به جاى «السَّلامُ عَلَیک»گفتند: «السَّامُ عَلَیک یا أَبَا الْقاسِمِ»، که مفهومش مرگ بر تو یا ملالت و خستگى بر تو بود، پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم در جواب آنها فرمود: وَ عَلَیکم! (همین بر شما باد!) «عایشه» مى گوید: من متوجه این مطلب شده گفتم: «عَلَیکمُ السَّامُ وَ لَعَنَکمُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَیکم؛ مرگ بر شما، خدا لعنت کند شما را، و بر شما غضب کند»! پیامبر به من فرمود: مدارا کن و از خشونت و بدگوئى بپرهیز![16]
مدارا در برابر جاهلان
اصل اوّلى در برخوردها، محبّت و مدارا و تحمّل است، و نباید در اوّلین برخورد با انسان جاهل و نادان، خشمگین شد، و از کوره در رفت، و با شدّت و تندى و همانند آن جاهل یا شدیدتر از او جوابش را داد. چرا که روش انبیا این نبوده، بلکه در مقابل رفتار بى ادبانه آن ها، اظهار محبّت می کردند.[17]
قرآن کریم کسانى را که نسبت به مقام والاى پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم احترام لازم را نمی کردند، افراد کم فکر و نادان می شمرد؛ مىفرماید: «انَّ الَّذینَ ینادُونَک مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ اکثُرُهُمْ لایعْقِلُونَ؛ کسانى که از پشت حجره ها [ى خانه ات] بلند صدا مى زنند، اکثرشان نمی فهمند».[18]
این آیه اشاره به کسانى است که وقت و بی وقت، پشت در خانه پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم می آمدند و بلند صدا می زدند: «یا مُحَمَّد! یا مُحمَّدُ! اخْرُجُ الینا!؛ اى محمّد! اى محمّد! بیرون بیا [با تو کار داریم]!».[19]
راه و رسم پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم همیشه همین بود که در برابر جاهلان و نابخردان نهایت صبر و حوصله و تحمل و بردبارى را نشان می داد و هرگز به خاطر سخنان ناموزون و کارهاى بی ادبانه آنها خشم و غضب بر او چیره نمی شد.[20]
مدارا در برابر دشمنان
پیامبران راستین، آنها هستند که حتى در جنگ هاى خود نیز اصول انسانى را محترم مى شمرند، و در سختی ها و گرفتاری ها هرگز از آن عدول نمى کنند به هنگام پیروزى، اصول عدالت و عفو و گذشت را درباره دشمن به فراموشى نمى سپارند، و در مواقع خطر و احتمال شکست متوسل به وسایل غیر انسانى نمی شوند.
اگر این اصل کلى را با زندگى پیغمبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم بسنجیم و رفتار او را با دوستان و دشمنان در موقع پیروزى و شکست در سختی ها و راحتی ها مورد توجه قرار دهیم به خوبى مىتوانیم قبول کنیم که او از کسانى بود که در انتخاب وسایل نیل به هدف، سختگیر و کنجکاو و پیرو ارزش هاى خاصى بود و هیچ گاه در مواقع خطر، به امور غیر انسانى متوسل نشد و مسائل دقیق اخلاقى را حتى در میدان نبرد رعایت کرد.[21]
برخورد پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم با دشمنانش پس از فتح مکه یک نمونه از این سیره عملى است.[22] او به هنگام پیروزى بر خطرناک ترین دشمنان خود، (یعنى فتح مکه) فرمان عفو عمومى را صادر کرد، و حتى قاتلان و جنایتکاران جنگى را بخشید.[23]
گفتنی است پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم سیزده سال قبل از هجرت به مدینه، در مکه مکرمه بسیار آزار دید، به گونه اى که مکه یادآور آلام و مصیبت ها و نامردمی ها و مشکلات و گرفتاری هاى فراوانى براى آن حضرت بود؛ چرا که سرسخت ترین دشمنان آن حضرت در مکه بودند.[24]
لذا مکه کانون تمام دشمنان اسلام بود. هر دسیسه و توطئه و جنگى که بر ضدّ اسلام رخ می داد از مکه نشأت می گرفت، و مشرکان مکه به نوعى در آن سهیم بودند. مکیان در جنگ احد پیشانى و لب و دندان آن حضرت را شکسته و حامى بزرگ پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم، حضرت حمزه علیه السلام را به همراه هفتاد تن از مسلمانان فداکار به شهادت رساندند و ... .
مکیان تسلیم شدند، و لشکریان اسلام بدون هیچ درگیرى و خونریزى مکه را فتح کردند. پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم پس از تحمّل آن همه سختی ها و آزارها، اکنون تمام آزاردهندگان را در اختیار دارد و به هر شکلى که مایل باشد می تواند از آنان انتقام گیرد، امّا او پیامبر رحمت است.[25]
او کسى بود که بزرگ ترین دشمن خود ابوسفیان یعنى آتش افروز خطرناک جنگ هاى ضد اسلامى را بخشید و خانه او را هنگام فتح مکه، پناهگاه و محل امن براى مردم مکه قرار داد و مکیانى که مرتکب جنایات زیاد بر ضد او و پیروانش شده بودند را مورد عفو عمومى قرار داد.[26]
در حالى که آنها قاتلان اصحاب و یاران پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم بودند ولى حضرت با یک فرمان عمومى، همه را را عفو کرد و حتى «وحشى» قاتل معروف عمویش «حمزه» را که جنایتى بسیار وحشتناک انجام داده بود بعد از پذیرش اسلام بخشید و هنگامى که به مدینه آمد و خدمت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم رسید و اسلام را ظاهراً پذیرفت حضرت او را عفو کرد ولى فرمود: در اینجا نمان، زیرا دیدن تو خاطره شهادت عمویم حمزه را در نظرم زنده می کند. «وحشى» از آنجا به شام رفت و در آنجا ماند.[27]
و یا هنگامى که شنید یکى از فرماندهان سپاه، شعارهاى انتقام جویانه سر داده است و مىگوید: «الْیوْمَ یوْمُ الْمَلحَمَةِ الْیوْمَ تُسْتَحَلُّ الْحُرْمَةُ، الْیوْمَ اذَلَّ اللَّهُ قُرَیشاً؛ امروز روز جنگ وخونریزى و انتقام است، امروز احترام افراد پایمال می گردد، امروز روزى است که خداوند قریش را ذلیل کرده است»، فوراً دستور برکنارى او را صادر کرد و فرمود: به جاى این شعار [زشت و ناروا] چنین شعار دهند: «الْیوْمَ یوْمُ الْمَرْحَمَةِ ... الْیوْمَ اعَزَّ اللَّهُ قُرَیشاً؛ امروز روز بخشش است ... امروز خداوند قریش را عزیز کرد».[28]
حتى موقعى که بزرگان مکه صف کشیده بودند ببینند پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم درباره آنها چه حکمى صادر می کند و بسیارى از مردم انتظار شدت عمل و خشونت فوق العاده اى را از این دشمنان کینه توز داشتند رو به آنها کرده فرمود: «چه می گویید و چه گمان می برید از من نسبت به خودتان»؟ سران مکه گفتند: «ما جز نیکى از تو گمان نداریم». پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: «من به شما همان می گویم که یوسف به برادران جفاکار خود گفت: «لا تَثْریبَ عَلَیکمُ الْیوْمَ یغْفِرُ اللَّهُ لَکمْ وَ هُوَ ارْحَمُ الرَّاحِمینَ اذْهَبُوا وَ انْتُمُ الطُّلَقاءُ؛ توبیخ و ملامتى امروز بر شما نیست، خداوند شما را می بخشد و او ارحم الراحمین است. بروید همه شما آزادید».[29]
بعد از پیروزى، پیامبر مردم را مجبور به گرویدن به اسلام نکرد، بلکه فرمود: سه جا نقطه امن است، اوّل کسانى که وارد مسجد الحرام شوند، دوم کسانى که وارد خانه ابوسفیان شوند و سوم کسانى که در خانه خود بمانند و اسلحه را زمین بگذارند. پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم فقط بت ها را شکست اما اجبار به ترک بتپرستى هم نکرد ولى در عین حال می بینیم که «یدْخُلُونَ فِى دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجاً»،[30] مردم فوج فوج به طرف اسلام مىآمدند با اینکه زور نظامى نبود. ببینیم چه عاملى باعث شد که مردم عصر جاهلى که فاقد سواد و تمدن و مردمى خشن و متعصّب بودند، به سوى اسلام گرایش پیدا کردند.[31]
در بعضى از تواریخ آمده است هنگامى که پیغمبر اکرم ص در کنار در خانه کعبه ایستاده بود فرمود:« لاَ اِلَهُ اِلاّ اَللَّهُ وَحْدَهُ وَحدَهُ، اَنْجَزَ وَعْدَهُ، وَ نَصَرَ عَبْدَهُ، وَ هَزَمَ الاِحْزابَ وَحْدَهُ، اَلَا اِنَّ کلَّ مالٍ اَوْ ماثِرَةٍ او دَمٍ تُدْعَى فَهُوَ تَحْتَ قَدَمِى هاتَینِ؛ معبودى جز خدا نیست، یگانه است، یگانه، سرانجام به وعده خود وفا کرد، و بنده اش را یارى نمود، و خودش به تنهایى تمام احزاب را درهم شکست، اى مردم! بدانید هر مالى، هر امتیازى، هر خونى مربوط به گذشته و زمان جاهلیت است همه در زیر پاهاى من قرار گرفته (یعنى دیگر گفتگویى از خون هایى که در زمان جاهلیت ریخته شد، یا اموالى که به غارت رفت نکنید، و همه امتیازات عصر جاهلیت نیز باطل شده است، و به این ترتیب تمام پرونده هاى گذشته بسته شد)».
این یک طرح بسیار مهم و عجیب بود که به ضمیمه فرمان عفو عمومى، مردم حجاز را از گذشته تاریک و پرماجراى خود برید، و در پرتو اسلام زندگى نوینى به آنها بخشید که از کشمکش ها و جنجال هاى مربوط به گذشته کاملا خالى، بود. و این کار فوق العاده به پیشرفت اسلام کمک کرد و سرمشقى است براى امروز و فرداى ما.[32]
مدارا قبل از جنگ
در جنگ بدر لشکر کوچک اسلام با روحیه اى نیرومند در برابر دشمن صف کشیدند. قبلاً پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم به آنها پیشنهاد صلح کرد تا عذر و بهانه اى باقى نماند و نماینده اى به میان آنها فرستاد که من دوست ندارم شما نخستین گروهى باشید که مورد حمله ما قرار مى گیرید، بعضى از سران قریش مایل بودند این دستى را که به عنوان صلح به سوى آنها دراز شده بفشارند و صلح کنند، ولی ابو جهل مانع شد.[33]
مدارا حین جنگ
رحمت و رأفت اسلامى بقدرى وسیع و فراگیر است که در میدان جنگ نیز بروز و ظهور دارد؛ یعنى، اسلام آن قدر به محبّت و عطوفت و رحمت اهمّیت می دهد که حتّى در کانون خشونت و تندى، پیروانش را نسبت به آن سفارش مىکند! بدین جهت در روایاتى که پیرامون آداب جنگ بحث مى کند، نکات جالبى در این زمینه به چشم مى خورد:[34]
الف: دستورات حضرت رسول صلّی الله علیه وآله وسلّم نشانگر اوج رأفت و رحمت اسلامى در میدان جنگ و نبرد است، توجّه بفرمایید: «وَ ایما رَجُلٍ مِنْ ادْنَى الْمُسْلِمینَ اوْ افْضَلِهُمْ نَظَرَ الى احَدٍ مِنَ الْمُشْرِکینَ فَهُوَ جارٍ حَتَّى یسْمَعَ کلامَ اللَّهِ، فَانْ تَبِعَکمْ فَاخُوکمْ فِى الدّین وَ انْ ابى فَابْلِغُوهُ مَأْمَنَهُ؛ هرگاه یکى از لشکریان اسلام، چه برترین مقام باشد و چه پایین ترین سرباز، به یکى از دشمنان اسلام پناه داد، آن شخص در أمان است؛ باید او را به پشت جبهه منتقل کنند، و با صبر و حوصله و زبان خوش و سعه صدر، معارف اسلام و دستورات و احکام اسلامى را برایش بیان کنند، اگر اسلام را پذیرفت و به سلک مسلمانان وارد شد، او هم مسلمانى است همانند شما، و از تمام حقوق مسلمانان برخوردار خواهد شد؛ و اگر اسلام را نپذیرفت، یا مهلتى براى تفکر پیرامون دستورات اسلامى درخواست کرد، باید او را صحیح و سالم به کشورش بازگردانید، و به هیچ عنوان حق ندارید او را اذیت و آزار کنید.[35]
ب: در بعضى از روایات می خوانیم هنگامى که پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم وضع دردناک شهادت عمویش حمزة بن عبد المطلب را دید - که دشمن به کشتن او قناعت نکرده، بلکه سینه و پهلوى او را با قساوت عجیبى دریده، و کبد یا قلب او را بیرون کشیده است، و گوش و بینى او را قطع نموده بسیار منقلب و ناراحت شد - و فرمود: «اَللّهُمَّ لَک الْحَمْدُ وَ اِلَیک الْمُشْتَکى وَ اَنْتَ الْمُستَعانُ عَلَى مَا اَرَى؛ خدایا حمد از آن تو است و شکایت به تو مى آورم، و تو در برابر آنچه می بینم یار و مددکار مایى».
سپس فرمود: «لئن ظفرت لامثلن و لامثلن و لامثلن؛ اگر من بر آنها چیره شوم آن ها را مثله می کنم، آنها را مثله می کنم، آنها را مثله می کنم و طبق روایت دیگرى فرمود هفتاد نفر آن ها را مثله خواهم کرد.
در این هنگام آیه نازل شد: «وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیرٌ لِلصَّابِرِینَ».[36]
بلافاصله پیامبر عرض کرد: «اصبر اصبر؛ خدایا صبر می کنم، صبر مىکنم»![37] با اینکه این لحظه شاید دردناک ترین لحظه اى بود که در تمام عمر بر پیامبر گذشت، ولى باز پیامبر بر اعصاب خود مسلط گشت و راه دوم که راه عفو و گذشت بود انتخاب کرد. و چنان که در تاریخ در سر گذشت فتح مکه مى خوانیم، آن روز که پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم، بر این سنگدلان پیروز و مسلط شد فرمان عفو عمومى صادر کرد، و به وعده خودش در جنگ احد وفا نمود.[38] و به راستى اگر انسان بخواهد نمونه عالى بزرگوارى و عواطف انسانى را ببیند باید داستان احد را در کنار داستان فتح مکه بگذارد و آن دو را با هم مقایسه کند.[39]
ج: پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم در عمل، به تمام امور پایبند بود تا آنجا که در جنگ خیبر که مدت ها قلعه هاى مستحکم آن ها محاصره بود و به آسانى گشوده نمی شد کسى پیشنهاد کرد من راه آب قلعه را می دانم و به شما نشان می دهم تا آن را ببندید. پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: «من آب را به روى آنها هرگز نمی بندم».
همچنین هنگامى که چوپانى که چهارپایان یهود را در اختیار داشت گفت: «حاضرم همه این ها را در اختیار شما بگذارم»، پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم راضى نشد در امانتى که به وى سپرده اند خیانت کند.[40]
مدارا پس از اتمام جنگ
الف: در جنگ احد با اینکه سخت ترین ضربه بر پیکر اسلام و مسلمین به خاطر عدم انضباط گروهى از تازه مسلمانان و فرار گروه دیگرى وارد آمد، و علاوه بر شهادت جمعى از بزرگان اسلام شخص پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم نیز شدیداً مجروح شد؛ ولى بعد از پایان جنگ پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم در برابر مسلمین هیچگونه خشونتى نشان نداد؛ و جز با کلام لین با آنها سخن نگفت؛ و حتى در مورد دشمنان جنایتکار نیز دعا براى هدایتشان نمود.[41]
[آن حضرت] باز فرمان عفو عمومى صادر کرد و همه را بخشید تا آنجا که آیه زیر در این زمینه نازل گشت: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنْ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کنْتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ؛ به سبب رحمت الهى، در برابر مؤمنان، نرم و مهربان شدى! و اگرخشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراکنده مى شدند. پس آن ها را ببخش و براى آن ها آمرزش بطلب؛ و در کارها، با آنان مشورت کن!».[42]
ب: بنا به گفته «ابن اثیر» در کامل طایفه بزرگ «هوازن» هنگامى که از فتح مکه با خبر شدند رئیسشان «مالک بن عوف» آنها را جمع کرد و به آنها گفت ممکن است «محمد» بعد از فتح مکه به جنگ با آن ها برخیزد، و آنها گفتند پیش از آنکه او با ما نبرد کند صلاح در این است که ما پیش دستى کنیم.
هنگامى که این خبر به گوش پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم رسید به مسلمانان دستور داد آماده حرکت به سوى سرزمین هوازن شوند.[43]
[سپاه اسلام] حمله سختى از هر جانب به سپاه دشمن کردند، و با یارى پروردگار به پیشروى ادامه دادند، آن چنان که طایفه «هوازن» به طرز وحشتناکى به هر سو پراکنده شدند و پیوسته مسلمانان آنها را تعقیب مى کردند.حدود یکصد نفر از سپاه دشمن کشته شد و اموالشان به غنیمت به دست مسلمانان افتاد و گروهى نیز اسیر شدند،[44] پس از پایان جنگ نمایندگان قبیله هوازن خدمت پیامبر آمدند و اسلام را پذیرفتند و پیامبر محبت زیاد به آنها کرد و حتى «مالک بن عوف» رئیس و بزرگ آن ها اسلام را پذیرفت، پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم اموال و اسیرانش را به او بر گرداند، و ریاست مسلمانان قبیله اش را به او واگذار کرد.[45]
مدارا در برابر مخالفان
از بعضى از تواریخ معروف استفاده مى شود که تفکر خارجى حتى در زمان پیغمبر هم در میان بعضى آشکار شد و آن اینکه در میان اصحاب شخصى به نام «ذوالخویصره» بعد از جنگ با هوازن هنگامى که پیغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم می خواست غنائم جنگى را در میان جنگجویان تقسیم کند برخاست و عرض کرد: «اى محمد من کار تو را دیدم»، رسول خدا فرمود: «چگونه دیدى»؟ عرض کرد: «عدالت را رعایت نکردى»! پیامبر خشمگین شد، فرمود: «واى بر تو اگر عدالت نزد من پیدا نشود نزد چه کسى پیدا خواهد شد»؟! عمر گفت: «اى رسول خدا اجازه می دهى من او را به قتل برسانم»؟ پیامبر فرمود: «نه او را وارونه می بینم در آینده پیروانى می یابد که [به گمان خود] در دین تعمق پیدا می کنند به گونه اى که از دین خارج می شوند، همان گونه که تیر از چله کمان خارج می شود».[46]
مدارا در برابر منافقان
پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم همواره با منافقان به خاطر اظهار اسلام کردن تا آنجا که ممکن بود مدارا می کرد، زیرا مامور به ظاهر بود و جز در موارد استثنایى آن ها را مجازات نمی کرد، چه اینکه ظاهرا در صفوف مسلمانان بود و ممکن بود مجازات آن ها به یک نوع تصفیه حساب شخصى تفسیر شود.[47]
مدارا با عاملان ترور
گروهى از منافقان در یک جلسه سرّى، براى قتل پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم توطئه کردند که پس از مراجعت از تبوک در یکى از گردنه هاى سر راه به صورت ناشناس کمین کرده، شتر پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را رم دهند، و حضرت را به قتل برسانند. خداوند پیامبرش را از این نقشه آگاه ساخت، و او دستور داد جمعى از مسلمانان مراقب باشند، و آنها را متفرّق سازند. هنگامى که پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم به آن عقبه (گردنه) رسید، «عمّار» مهار مرکب پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را در دست داشت، و «حُذَیفَه» از پشت سر آن را مى راند؛ در این هنگام گروه منافقان که گویا صورت هاى خود را پوشانده بودند فرا رسیدند؛ پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم به حذیفه فرمود: به صورت مرکب هاى آنها بزن و آن ها را دور کن! حذیفه چنین کرد.
هنگامى که پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم بدون خطر از عقبه گذشت به حذیفه فرمود: آن ها را نشناختى؟
عرض کرد نه، هیچ یک از آن ها را نشناختم؛ سپس رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم نام همه آنها را براى او برشمرد. حذیفه عرض کرد: حال که چنین است چرا گروهى را نمی فرستى آنها را به قتل برسانند؟ فرمود: «دوست ندارم عرب بگویند هنگامى که محمّد بر یارانش پیروز شد، به کشتن آن ها پرداخت».[48]
مدارا با پیمان شکنان
پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم روزى با چند نفر از بزرگان و یارانش به سوى قبیله بنى نضیر که در نزدیکى مدینه زندگى می کردند آمد و می خواست از آن ها کمک یا وامى بگیرد، و شاید پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم و یارانش می خواستند در زیر این پوشش وضع «بنى نضیر» را از نزدیک بررسى کنند، مبادا مسلمانان غافلگیر شوند.
پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم در بیرون قلعه یهود بود و با «کعب بن اشرف» در این زمینه صحبت کرد، در این هنگام در میان یهودیان بذر توطئه اى پاشیده شد، و با یکدیگر گفتند:
یک نفر پشت بام رود و سنگ عظیمى بر او بیفکند و ما را از دست این مرد راحت کند! یکى از یهود اعلام آمادگى کرد و به پشت بام رفت.
رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم از طریق وحى آگاه شد برخاست و به مدینه آمد، و اینجا بود که پیمان شکنى یهود بر رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم مسلم شد، و دستور آماده باش براى جنگ به مسلمانان داد.
هنگامى که آنها با خبر شدند، به قلعه هاى مستحکم و دژهاى نیرومند خود پناه بردند، و درها را محکم بستند، محاصره چند روز طول کشید و پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم براى پرهیز از خونریزى به آنها پیشنهاد کرد که سرزمین مدینه را ترک گویند آنها نیز پذیرفتند.[49]
مدارا با پیروان ادیان
در اسلام مساله همزیستى مسالمتآمیز با پیروان ادیان آسمانى دیگر مورد تاکید قرار داده شده، و در آیات و روایات و فقه اسلامى بحث هاى مشروحى در این زمینه تحت عنوان«احکام اهل ذمه» آمده است.[50]
الف: در سرزمین مدینه سه گروه از یهود زندگى می کردند «بنى نضیر» و «بنى قریظه» و «بنى قینقاع» و گفته می شود که آن ها اصلاً اهل حجاز نبودند ولى چون در کتب مذهبى خود خوانده بودند که پیامبرى از سرزمین مدینه ظهور مى کند به این سرزمین کوچ کردند، و در انتظار این ظهور بزرگ بودند.
هنگامى که رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم به مدینه هجرت فرمود با آن ها پیمان عدم تعرض بست.[51]
ب: در تاریخ اسلام کرارا دیده می شود که مسلمانان هنگامى که شهرها را فتح می کردند، پیروان مذاهب دیگر را همانند مسلمان ها آزادى می دادند.
و اگر مالیات مختصرى به نام «جزیه» از آنان دریافت می شد به خاطر تامین امنیت و هزینه نیروهاى حافظ امنیت بود زیرا که جان و مال و ناموس آن ها در پناه اسلام محفوظ بود و حتى مراسم عبادى خویش را آزادانه انجام می دادند.
تمام کسانى که با تاریخ اسلام سرو کار دارند این حقیقت را می دانند و حتى مسیحیانى که در باره اسلام کتاب نوشته اند به این موضوع اعتراف کرده اند. مثلا در کتاب «تمدن اسلام و عرب» می خوانیم: «رفتار مسلمانان با جمعیت هاى دیگر به قدرى ملایم بود که رؤساى مذهبى آنان اجازه داشتند براى خود مجالس مذهبى تشکیل دهند».
و در پاره اى از تواریخ نقل شده: جمعى از مسیحیان که براى گزارش ها و تحقیقاتى خدمت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم رسیده بودند، مراسم نیایش مذهبى خود را آزادانه در مسجد پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم در مدینه انجام دادند.[52]
مدارا در خانواده
خداوند در آیه شریفه قرآن می فرماید: «وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِی إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِیثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَیهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ؛[53] به خاطر بیاورید هنگامى را که پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم یکى از رازهاى خود را به بعضى از همسرانش گفت، ولى او رازدارى نکرد و به دیگران خبر داد، و خداوند پیامبرش را از این افشاى «سرّ» آگاه ساخت، او قسمتى از آن را براى همسرش بازگو کرد و از قسمت دیگر آن خوددارى نمود».
گفتنی است بعضى از همسران پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم نه تنها او را با سخنان خود ناراحت می کردند، بلکه مسأله رازدارى، که از مهم ترین شرایط یک همسر با وفا است، نیز در آنها نبود. امّا به عکس، رفتار پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم با آنها با تمام این اوصاف چنان بزرگوارانه بود که حتّى حاضر نشد تمام رازى که همسرش افشا کرده بود به رخ او بکشد، بلکه تنها به قسمتى از آن اشاره کرد.[54]
سخن آخر
پس از این که رحمت و رأفت اسلامى را در سیره [پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم] مطالعه کردیم، می توانیم با تمام وجود تصدیق نماییم که دین مقدّس و هماهنگ با فطرت بشرى اسلام، آئین محبّت و رحمت است و نه آئین خشونت،[55] و آنان که به این آئین سراسر رحمت و رأفت، برچسب خشونت زده اند، یا انسان هاى دورافتاده از تعالیم اسلامى هستند، یا دشمنان کینه توزى هستند که اسلام را مانع مطامع و منافع نامشروع خویش مى بینند.[56]
پژوهش، تهیه و تنظیم، معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
منابع:
1. آیین رحمت
2.تفسیر نمونه
[1] آيين رحمت، ص45.
[2] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج12، ص89.
[3] آيين رحمت، ص45.
[4] پنجاه درس اصول عقائد براى جوانان، ص254.
[5] سورۀ قلم، آیۀ 4؛ (سوگندهاى پر بار قرآن، ص354).
[6] نورالثقلين، ج5، ص391؛ (اخلاق در قرآن، ج3، ص140).
[7] ميزان الحكمة، ج1، باب83، ح464.
[8] سوگندهاى پر بار قرآن، ص407.
[9] اخلاق در قرآن، ج3، ص422.
[10] برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص642.
[11] قهرمان توحيد، شرح و تفسير آيات مربوط به حضرت ابراهيم (ع)، ص58.
[12] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج2، ص41.
[13] همان، ص44.
[14] در تفسير نمونه، ج24، ص371، اشاره كوتاهى به اين داستان شده است.
[15] سوگندهاى پر بار قرآن، ص355.
[16] شان نزول آيات قرآن، ص430.
[17] والاترين بندگان، ص85.
[18] سوره حجرات، آیه 4.
[19] اخلاق در قرآن، ج1، ص178.
[20] اخلاق در قرآن، ج3، ص384.
[21] پيام قرآن، ج8، ص393.
[22] آيين رحمت، ص45.
[23] پيام قرآن، ج8، ص393.
[24] آيين رحمت، ص45.
[25] سوگندهاى پر بار قرآن، ص356.
[26] پيام قرآن، ج8، ص376.
[27] استيعاب، ج4، ص1564 شرح حال «وحشى بن حرب»؛ (پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج13، ص515).
[28] بحار الانوار، ج21، ص105 و130، حَبيب السِيرَه، ج1، ص 288، طبرى، ج2، ص334، كامل ابن اثير، ج2، ص246.
[29] سوره يوسف، آيه 92؛ (پيام قرآن، ج8، ص394).
[30] سوره نصر، آيه 2.
[31] گفتار معصومين(ع)، ج2، ص80.
[32] تفسير نمونه، ج27، ص410.
[33] تفسير نمونه، ج7، ص98.
[34] والاترين بندگان، ص29.
[35] آيين رحمت، ص37.
[36] سوره نحل، آیه 126.
[37] تفسير عياشى و تفسير در المنثور ذيل آيه مورد بحث (بنا به نقل تفسير الميزان).
[38] در پاره اى از روايات ديده مى شود كه اين جمله (اگر پيروز شديم ما بيشتر از اين تعداد آنها را مثله خواهيم كرد) را گروهى از مسلمانان گفتند؛ (تفسير تبيان، ج6، ص440).
[39] تفسير نمونه، ج11، ص458.
[40] سيره ابن هشام، ج3، ص344؛ (پيام قرآن، ج8، ص397).
[41] پيام قرآن، ج7، ص71.
[42] سوره آل عمران، آيه 159؛ (پيام قرآن، ج8، ص377).
[43] كامل ابن اثير، ج2، ص261.
[44] مجمع البيان، ج5، ص17- 19.
[45] تفسير نمونه، ج7، ص342.
[46] ابن هشام در السيرة النبويه، ج4، ص496، ابن اثير در كامل، ج2، ص184، بخارى نيز در صحيح خود اين حديث را در باب «مؤلفة قلوبهم» آورده است؛ (پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج12، ص574).
[47] تفسير نمونه، ج3، ص449.
[48] چهره منافقان در قرآن با استفاده از تفسير پر ارزش نمونه، ص75.
[49] «مجمع البيان» و «تفسير على بن ابراهيم»، «تفسير قرطبى» و «نور الثقلين» ذيل آيات مورد بحث (با اقتباس و تلخيص)؛ (تفسير نمونه، ج23، ص486).
[50] آيين رحمت، ص78.
[51] برگزيده تفسير نمونه، ج5، ص134.
[52] تفسير نمونه، ج2، ص282.
[53] سوره تحریم، آیه 3.
[54] آيات ولايت در قرآن، ص413.
[55] آيين رحمت، ص51.
[56] همان، ص77.