متأسّفانه خرافات در همه زمان ها بوده و عدّه اى از مردم را فریفته است؛ در جامعه امروز نیز متأسفانه هنوز بعضی ها گرفتار برخی خرافات هستند؛[1] حتّى در عصر حاضر که عصر پیشرفت و تمدن نوین جهانى نامیده شده، از اروپایى ها و آمریکایى ها خرافه هاى عجیبى نقل شده است.[2]
گروهی به انگیزه های مختلف در طول تاریخ این کار را انجام داده و خطرات بسیار زیادی ایجاد کرده اند.[3] یکی از خطراتی که اسلام را تهدید می کند همین خرافات است و باعث می شود مسائل خرافی جزیی از عقاید شود و موجب گردد عقاید اصلی هم متزلزل شود[4].
با گسترش دامنه خرافات در جامعه، بررسی انگیزه های پیدایش خرافات ضروری است.[5] خرافه پرستى سرچشمه هاى متعدّدى دارد، که در ادامه به برخى از آن ها اشاره مى کنیم:[6]
چیستی خرافه
به هر کار غیر عقلایى و غیر منطقى که نه پشتوانه وحى آسمانى داشته باشد، و نه عقل سالم آن را اجازه دهد خرافه گفته مى شود. با این معیار مى توان حقیقت را از خرافه جدا کرد، و گرفتار خرافه نشد.[7]
تخیّل
پیشینیان، مانند بسیارى از مردم امروز، غالباً به حوادثى برخورد مى کردند که از تفسیر صحیح علمى یا فلسفى آن عاجز مى ماندند، و از آنجا که طبع کنجکاو بشر به او اجازه نمى دهد که سؤالى را در ذهن خود بدون جواب بگذارد، ناچار دست به دامان تخیّلاتى مى زدند و یک تفسیر خیالى براى آن درست مى کردند، و بسیارى از خرافات از این رهگذر به وجود آمده است.
مثلًا، این جمله را شاید بسیارى از ما شنیده باشیم که بعضى از «عوام» عقیده داشته اند: اینکه مى بینیم شب ها به هنگام دویدن اسب ها، گاه برقى از زیر سم آن ها مى درخشد، به خاطر این است که جن ها زیر پاى آن ها چراغ روشن مى کنند! حالا این کار چه فایده اى به حال جن ها دارد و آیا اصولًا جن ها بى کارند که چراغ زیر پاى اسب ها روشن کنند، براى آنها مطرح نبود. آن ها این پدیده طبیعى را مى دیدند و از تفسیر آن عاجز بودند؛ لذا دست به دامان این تخیّل مى زدند.
و یا آتش سوزی هاى به ظاهر بى دلیل را در پاره اى از خانه ها، معلول اعمال جن ها مى دانستند.[8]
در گذشته، بسیارى از مردم، افراد معلول و ناقص الخلقه مادرزاد را به چشم خود در اجتماع دیده بودند؛ دیده بودند، که بعضى افراد در تمام عمر رنج مى کشند، به عکس بعضى کاملًا مرفّه هستند، یکى به قدرى ثروت دارد که حساب آن از دستش بیرون است، دیگرى نیازمند به نان شب است؛ یکى در فعّالیّت هاى زندگى دائماً پیروز مى گردد و دیگرى غالباً مواجه با شکست مى شود.
چون از علل جسمانى و روانى و اجتماعى این امور آگاه نبودند و نمى توانستند از طرق واقعى این بى عدالتى ها را - به گمان خودشان - تفسیر کنند، فوراً به سراغ «تناسخ ارواح» و «کارما» مى رفتند، و مى گفتند: این افراد معلول و ناقص و محروم و ستمدیده، در گذشته نیز به این جهان آمده اند و لابد در زندگى سابق خود مرتکب خلاف کاری هایى شده اند که براى جبران آن ها باید این رنج ها را ببینند تا پاک شوند، و این عین عدالت است![9]
سابق بر این بسیارى از کشاورزان تصوّر مى کردند قسمتى از محصولات زراعتى یا میوه هاى درختان حتماً ناقص و کرم خورده خواهند بود، و این از لوازم وجود آن هاست، و مى گفتند: «کرم درخت از خود درخت است»؛ ولى مطالعات علمى نشان داد که چنین نیست؛ کرم درخت از خود آن نیست.[10]
و یا مذهبیّون مسیحی که به آلودگى فطری بشر و گناهکارى ارثى از «پدر و مادر نخستین»، ملتزمند و راه نجات را به جاى تعلیم و تربیت و سازندگى فرد و اجتماع، شفاعت پسر خدا! مى دانند و مى گویند: «اوست کفّاره به جهت گناهان ما و نه فقط گناهان ما، بلکه به جهت تمام جهان نیز، خون پسر او، عیسى مسیح ما را از هر گناه پاک مى سازد».[11]
هم چنین خرافه هایى که در مسائل عزادارى دیده مى شود [از این سنخ است]، مثلا جوانى کنار دیوار سنگى یا سیمانى نشسته، و سرش را مرتّب به دیوار مى کوبد! یا گفته مى شود که در بعضى مناطق مقدارى شیشه را خرد کرده، سپس آن را غربال مى کنند بعد بچّه هاى کوچک را لخت و برهنه نموده، بر روى خرده شیشه ها مى غلطانند![12]
شرک
از آنجا که انسان نمى تواند «خلأ فکرى» را براى مدتى طولانى تحمل کند، اگر فضاى فکر او با عقاید و تعلیمات صحیح پر نشود، در چنین حالتى هرگونه عقیده خرافى، و احیاناً ویرانگر مى تواند فضاى روح او را بدون برخورد با مانعى پر کند و براى همیشه رسوبات مزاحمى در اعماق مغز او باقى گذارد.[13]
یکى از انواع شرک این است که انسان غیر خدا را قانونگذار بداند، و نظام تشریع و حلال و حرام را در اختیار او قرار دهد.[14]
مطالعه تاریخ ادیان و مذاهب نشان مى دهد که منحرفان از خط توحید راستین، همواره براى این جهان رب النوع هایى قائل بودند، سرچشمه این تفکر غلط این بوده که گمان مى کردند هر یک از انواع موجودات نیاز به رب النوع مستقلى دارد که آن نوع را تربیت و رهبرى کند، گویا خدا را کافى براى تربیت این انواع نمى دانستند!.
حتى براى امورى همانند عشق، عقل، تجارت، جنگ و شکار رب النوعى قائل بودند، از جمله یونانیان دوازده خداى بزرگ (رب النوع) را پرستش مى کردند که به پندار آن ها بر فراز قله آلپ بزم خدایى دائر ساخته، و هر یک مظهر یکى از صفات آدمى بودند![15] در «کلده» پایتخت کشور«آشور» رب النوع آب، رب النوع ماه، رب النوع خورشید و رب النوع زهره قائل بودند، و هر کدام را به نامى مى نامیدند، و ما فوق همه اینها «ماردوک» را رب الارباب می شمردند.
در«روم» نیز خدایان متعدد رواج داشت و بازار شرک و تعدد خدایان و ارباب انواع شاید از همه جا داغ تر بود.
آنها مجموع خدایان را به دو دسته تقسیم مى کردند: خدایان خانوادگى و خدایان حکومت، که مردم زیاد به آن ها علاقه نشان نمى دادند، چراکه دل خوشى از حکومتشان نداشتند!
عده این خدایان فوق العاده زیاد بود، زیرا هر یک از این خدایان یک پست مخصوص داشت، و در امور محدودى مداخله مى کرد، تا آنجا که «در خانه» داراى خداى مخصوص بود! بلکه پاشنه و آستانه خانه نیز هر یک رب النوعى داشتند! به گفته یکى از مورخان جاى تعجب نیست که رومی ها 30 هزار خدا داشته باشند، آن چنانکه یکى از بزرگان آنها به شوخى گفته بود: تعداد خدایان کشور ما به حدى است که در معابر و محافل فراوان تر از افراد ملت مى باشند!
از این خدایان مى توان رب النوع کشاورزى، رب النوع آشپزخانه، و رب النوع انبار غذا، رب النوع خانه، رب النوع شعله گاز، رب النوع آتش، رب النوع میوه ها، رب النوع درو، رب النوع درخت تاک، رب النوع جنگل، رب النوع حریق و رب النوع دروازه بزرگ رم و رب النوع آتشکده ملى را نام برد.[16]
گرایش انسان به «بت پرستى، انسان پرستى، خرافات گوناگون؛ اعتقاد به تأثیر یک سلسله موهومات در سر نوشت خود» که حتى در حالات بعضى از دانشمندان جهان دیده مى شود، همه ناشى از همین «خلأ روحى» است.[17]
فال بد زدن [نیز] نوعى انحراف از توحید است؛ چون کسى که معتقد است صداى کلاغ در سرنوشت فال زننده تأثیر دارد، در واقع براى خدا شریک قرار داده است. لذا اسلام فال بد را نوعى شرک و کسى که معتقد به فال بد باشد را مسلمان نمى داند.[18]
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى فرمایند: « الطّیرةُ شِرکٌ؛ فال بد زدن شرک است».[19]
در روایت دیگرى از وجود مقدّس آن حضرت مى خوانیم: «لَیسَ مِنّا مَن تَطَیَّرَ؛ کسى که فال بد بزند از ما نیست».[20]
و در روایت دیگرى از رسول خدا صلى الله علیه و آله مى خوانیم: «کَفَّارَةُ الطِّیَرَةِ التَّوَکُّلُ؛ کفّاره فال بد، توکّل [بر خدا] است».[21]
در میان عوام مرسوم است که: «اگر کسى قصد انجام کارى را داشت و شخصى عطسه کرد، نباید به دنبال آن کار برود»، در حالى که این فال بد زدن است و اعتبارى ندارد، بلکه باید توکّل بر خدا کند و به دنبال کارش برود.[22]
همچنین کسانى که با انواع خرافات از اصول توحید و سایر تعلیمات دینى دور شده اند و به عنوان مثال نعل اسب را مایه خوشبختى و جستن پلک چشم را نشانه شوربختى و عدد 13 را نحس و شوم و صداى فلان پرنده را میمون و مبارک و فلان پرنده را شوم مى دانند، و خالق آنها را به فراموشى مى سپرند، سخت در اشتباهند.[23]
بنابراین، بى علّت نباید کسى یا ملکى یا چیزى را شوم دانست.
متأسفانه بعضى از مدیران [نیز] که بر اثر ضعف و سوء مدیریّت شکست مى خورند، شکست خود را به پاى نحسى و فال بد مى گذارند، و شهامت اعتراف به ضعف مدیریت خود را ندارند. زمانى بود که هر مشکل و گرفتارى پیدا مى شد آن را مستند به دشمنان خارجى مى کردند! در حالى که نباید سوء مدیریّت ها و کم کارى ها و ضعف ها را نادیده گرفت و همه چیز را به پاى دشمن نوشت.[24]
یکى دیگر از خرافه ها بخت خوب و بد است که نوعى شرک محسوب مى شود. متأسّفانه در اشعار بعضى از شعرا نیز آمده است. مثلا یکى از شعرا مى گوید:
گلیم بخت کسى را که بافته اند سیاه به آب زمزم و کوثر سفید نتوانند کرد[25]
جهل؛ منشاء خرافه
نادانى و جهالت برخى مردم یکى از سرچشمه هاى خرافات است.[26] انسان در باطن احساس مى کند که باید خدایى را پرستش کند، امّا چون جاهل است خدا پرستى را در شکل بت پرستى انجام مى دهد. چنین شخصى اگر بداند خداوند جسم نیست، مکان ندارد، محدود به زمانى نمى باشد، با چشم دیده نمى شود، نیاز به کسى ندارد، همواره بوده و خواهد بود، قطعاً به سراغ بت پرستى نمى رود، امّا چون نسبت به این امور جاهل و بى اطّلاع است، بت را مى پرستد.[27]
[جهالت] در طول تاریخ موجب اعمال اسف انگیز و احیاناً خنده آورى شده است.
مثلًا در میان مردم «کنگو» معمول بوده که به هنگام مرگ سران قبایل، دوازده دختر زیبا زنده زنده با او دفن مى کردند تا ملال از خاطر عاطر او در آن جهان، بزدایند.
و یا اینکه بعضى اهالى «مکزیک» دلقک (به اصطلاح هنر پیشه کمدین) رئیس قبیله را همراه او به خاک مى سپردند که از تکدر خاطر وى در آن دنیا جلوگیرى کند.
و گاهى یک کاهن را زنده زنده با بزرگان خود دفن مى کردند تا مشاور مذهبى و روحانى او در سراى دیگر گردد![28]
در میان پاره اى از اقوام رسم بوده که لباس هاى مردگان را با آن ها دفن نکنند بلکه به درختى بیاویزند تا مردگان پس از زندگى فوراً آن را بپوشند و از برهنگى ناراحت نشوند!
مومیایى کردن مردگان در مصر قدیم، فلسفه اى جز استفاده از آن بدن پس از بازگشت روح نداشته است.
این ها همه نشان مى دهد که پیروان عقاید مزبور چنین مى پنداشتند که انتقال به جهان دیگر همانند مسافرت هاى این دنیاست که باید مشمول تمام کیفیات و مقررات این زندگى باشد، ولى به هر حال، وجود اینگونه خرافات و انحرافات دلیلى جز جهل و نادانى ندارد.[29]
جهل و خرافات آن چنان بر جامعه جاهلی [عرب] سایه افکنده بود که خدایانشان را با دست خود مى ساختند؛ گاه از سنگ و چوب و گاه از مواد غذایى و سپس در زمان قحطى آن را مى خوردند.[30]
خرافات و آمیخته شدن آن با مسائل مذهبى چنان چهره بعضى از مذاهب را ضدّ علمى نشان داده که جمعى از دانشمندان علوم طبیعى، لا مذهبى را به قرار گرفتن در سلک پیروان آن مذهب ترجیح مى دهند، زیرا آن را نوعى گرایش به کهنه پرستى و عقبگرد و تنزّل از مقام انسانى مى دانند.
به عنوان مثال چه کسى است که مراسم «عشاى ربّانى» یا شام خداوند! را در کلیسا ببیند که کشیش با خواندن اورادى بر قرص نان و ظرف شرابى و تقسیم آن در میان حاضران، معتقد است که با خوردن جامى از شراب مزبور، خون مسیح در عروق آن ها جارى، و با خوردن پاره اى از نان مزبور گوشت مسیح به بدن آن ها ملحق مى شود! و به چنین مذهبى ایمان پیدا کند؟[31]
تعصّب
«تعصّب» و «لجاجت» و «تقلید کورکورانه» یک برنامه عام براى همه اقوام زشتکار پیشین و یکى از عوامل اصلى اشاعه و انتقال خرافات از نسلى به نسل دیگر محسوب مى شود، آنها به خاطر وابستگى شدید به افکار و برنامه هاى خرافى، و لجاجت و اصرار بر آنها، چشم و گوش بسته به پیروى نیاکانشان ادامه مى دادند و به این طریق، خرافات بىاساس از نسلى به نسل دیگر منتقل مى شد.[32]
عدم بلوغ فکرى، شخصیت زدگى، علاقه شدید به نیاکان و پیشینیان و گروه گرایى با تعصب هاى قبیله اى و پاره اى عوامل دیگر سبب مى شود که بسیارى از خرافات، موهومات، عقاید باطل، رسوم و آداب غلط، سنت هاى جاهلى و اعمال زشت، از جمعى به جمع دیگر و از نسلى به نسلى دیگر منتقل گردد.[33]
از سوی دیگر جهل و نادانى و دورى از علم و دانش و پایین بودن سطح فکر و فرهنگ و آلوده بودن به انواع خرافات، عوامل مهمّ دیگرى براى تعصّب و لجاجت و نفوذ ناپذیرى است.[34]
متاسفانه این طرز فکر جاهلى هنوز در میان بسیارى از افراد و ملت ها حکومت مى کند که نیاکان خود را همچون «بت» مى پرستند، یک مشت آداب و سنن خرافى را به عنوان اینکه «آثار پیشینیان» است بدون چون و چرا مى پذیرند، و لفافه هاى فریبنده اى همچون حفظ ملیت و اسناد تاریخى یک ملت بر آن مى پوشانند.[35]
بسیار مى شود که تقلید از تنبلى و تعصب سرچشمه مى گیرد، کسانى که به خاطر تن پرورى حاضر نیستند زحمت تحقیق را بر خود هموار کنند رو به تقلید مى آورند، و افراد متعصّب و لجوج که حاضر نیستند نقاط قوّت اقوام دیگر را بررسى کرده و پذیرا شوند، در نقاط منفى و ضعف قوم خود فرو مى روند، و درست همین قِسم از تقلید جاهلانه و تعصب آمیز واپس گرا بوده که عامل مهمّى براى نشر شرک و بتپرستى در طول تاریخ شده است.[36]
خواب و رؤیا
منشأ بسیارى از خرافه ها، خواب و رؤیاست؛[37] خواب هائی که عده ای می بینند مقداری از آن راست است و مقداری از آن ها دروغ، خواب در اسلام حجت نیست. احدی نمی گوید خواب حجت است، نه شیعه و نه سنی، اگر خواب حجت بود، هر روز چیزی به دین اضافه می شد. پایه و اساس قرار دادن خواب، رفتن به سراغ خرافات است. این موضوع به صدا و سیما هم کشیده شده است و گاه در این رسانه هم این مسائل مطرح می شود[38] به نحوی که برخی از خطیبان به خواب تکیه می کنند.[39]
به عنوان نمونه شخصى خواب مى بیند که در فلان نقطه امامزاده اى وجود دارد. در پى این خواب مردم براى ساخت امامزاده اقدام مى کنند. در حالى که همه مى دانند خواب شرعاً حجّت نیست، و ساختن امامزاده با خواب بدعت محسوب مى شود،[40] و هنگامى که بدعتى آشکار می گردد، دست ها یا زبان ها یا قلم هائى براى تحریف حقایق و نشر خرافات به کار می افتد.[41]
تحریف تاریخ
گاه حادثه اى رخ مى دهد. انسان بخشى از آن را مى شنود و آن را تا آخر دنبال نمى کند و همین مطلب باعث پیدایش خرافه اى مى شود.[42] یکى از خرافه هاى نوظهور داستان «هولوکاست» است. معتقدان به این خرافه مى گویند: «هیتلر جنایتکار شش میلیون یهودى را در کوره هاى آدم سوزى سوزانده است. و مردم دنیا باید این داستان را باور کنند و هرکس آن را انکار کند زندانى مى شود! جالب اینجاست که بسیارى از مردم آمریکا و اروپا این دروغ بزرگ عصر حاضر را پذیرفته اند! امّا باید به این ها گفته شود، این سخن غیر منطقى و دور از عقل است.
طبیعى است که یک مسأله تاریخى باید تحت مطالعه قرار گیرد و درباره آن تحقیق شود. اگر واقعاً هیتلر چنین جنایت بزرگى مرتکب شده، محکوم گردد، و اگر چنین نبوده و صهیونیست ها براى مظلوم نمایى دست به ساختن این دروغ بزرگ زده اند، آن ها محکوم گردند. کدام منطق مى گوید کسى که در این زمینه تحقیق مى کند باید زندانى شود؟ آیا این مسأله در میان همه مسائل تاریخى تافته جدا بافته است که سخن گفتن پیرامون آن ممنوع است و همه مردم بالاجبار و بدون تحقیق باید آن را بپذیرند؟![43]
افراد سوء استفاده گر
افراد سودجو وقتى مشاهده مى کنند که عدّه اى از مردم با مشکلات متعدّدى مواجه هستند، و کسى براى حلّ منطقى مشکل آن ها اقدام نمى کند، از این خلأ سوء استفاده کرده، و با ارائه خرافات به عنوان درمان و حلّال مشکلات مردم، آن ها را سرکیسه کرده، و جیب آن ها را خالى نموده، و مشکلى بر مشکلات آنها مى افزایند.[44]
آن ها مبالغ کلانى مى گیرند و یک مشت خرافات تحویل اینها مى دهند و متأسّفانه در بعضى موارد علاوه بر سوء استفاده هاى مالى، سوء استفاده هاى جنسى شرم آورى هم مى کنند.[45]
آنچه که نفى مى کنیم و مردم را از آن برحذر مى داریم، کار طالع بینها و دعانویسان حرفه اى است که بر اساس خرافه ها انجام مى شود و این کار را به عنوان منبع درآمدى براى خود قرار داده اند و به هیچ چیز جز به دست آوردن پول بیشتر پایبند نیستند. ما به مردم توصیه مى کنیم که به رمال ها و طالع بین ها و دعانویسان حرفه اى مراجعه نکنند.[46]
ما توصیه مى کنیم که مردم عزیز و فهیم همیشه متوجّه خرافه ها و خرافه پرستى ها باشند و در دام شیّادانى از این قبیل نیفتند و فقط بر خداوند تبارک و تعالى توکّل کنند و حاجت هاى خود را از خداوند مهربان طلب کنند.[47]
آتش فتنه دشمنان
سرچشمه دیگر خرافات بیگانگان هستند. آنان براى جلوگیرى از گسترش روزافزون اسلام در سراسر جهان، به هروسیله اى پناه مى برند؛ که یکى از این روش ها ترویج خرافهپرستى در میان مسلمانان مى باشد. تا بدین وسیله اسلام را یک دین خرافى جلوه داده و مانع گرایش افراد تحصیل کرده و فرهیخته به اسلام شوند.
آنها حتّى در چگونگى عزادارى ها دخالت کرده، و مسأله قمهزنى را ترویج نموده، و به گسترش آن کمک مى کنند تا شیعیان را در نظر بیگانگان، مردمى بىعاطفه و خرافه پرست جلوه دهند و مانع گرویدن مردم مختلف دنیا به اسلام و بهخصوص مذهب شیعه شوند.[48]
دشمنان در محیط هاى مذهبى با مذهب نمى جنگند؛ بلکه سعى مى کنند مذهب را از درون تهى سازند و تعلیمات آن تحریف کنند و به این طریق از احساسات مذهبى مردم به نفع مقاصد شوم خود استفاده کنند. خرافات را در میان مردم ترویج مى دهند و به بعضى از ظواهر مذهبى اهمیّت داده، عمق و باطن آن را از میان مى برند؛[49] مذاهب ساختگی خرافی از جمله فرقه ضاله بهائیت و وهابیت که مجموعه ای از خرافات است.[50]
متوسل شدن به درخت هاى کهن و فرسوده، دخیل بستن به سقاخانه، شمع روشن کنار اجاق و روضه خواندن پاى دیگ سمنو، پختن آش با آن تشریفات، آجیل مشگل گشا، آب و جارو در خانه براى تشریف فرمایى حضرت خضر علیه السلام و امثال اینهاست که بهانه به دست دشمن مى دهد، فراموش نکنیم لبه تیز حملات دشمنان متوجه مطالب خرافى است که در دست و پاى عوام مى باشد و هیچگاه از سوی دشمنان یک انتقاد منطقى و صحیح از یک عقیده مسلّم شیعه که در کتاب هاى دانشمندان این مذهب وجود دارد، نشده است.[51]
سخن آخر: (ضرورت خشکاندن سرچشمه های خرافات)
باید سرچشمه های خرافات را از بین ببریم تا خرافات از بین برود؛ انبیا مرد عقل و منطق بودند، با خرافات مبارزه کردند تا بشر، عقلانی فکر کند و بسوی واقعیت ها برود و گرفتار خیالات و بدبختی ها نشود.
بهترین راه مبارزه با خرافات گرفتن احکام از عالمان دین و بزرگان است؛ مردم اگر احکامشان را از سرچشمه که همان اهل بیت عصمت وطهارت علیهم السلام و علما و بزرگان هستند بگیرند هیچ وقت گرفتار خرافات نخواهند شد.[52]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
منابع:
1. داستان یاران: مجموعه بحث هاى تفسیرى حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازی مدّ ظلّه
2. بیانات معظم له
[1] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در جمع نمازگزاران حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها، 9/5/1391.
[2] داستان یاران: مجموعه بحث هاى تفسیرى حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازی مدّ ظلّه، ص 306.
[3] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در جمع نمازگزاران حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها، 9/5/1391.
[4] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در دیدار جمعی از کارکنان مجموعه سلامتکده و شرکت داروسازی بوعلی دارو، 25/6/1396.
[5] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در جمع نمازگزاران حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها، 9/5/1391.
[6] داستان یاران: مجموعه بحث هاى تفسیرى حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازی مدّ ظلّه، ص320.
[7] همان، ص303.
[8] ارتباط با ارواح، ص154.
[9] همان، ص155.
[10] همان، ص157.
[11] رساله اوّل یوحنّا؛ (پیدایش مذاهب، ص291).
[12] داستان یاران: مجموعه بحث هاى تفسیرى حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازی مدّ ظلّه، ص307.
[13] اسلام در یک نگاه، ص16.
[14] تفسیر نمونه، ج1، ص568.
[15] اعلام قرآن، ص202.
[16] تاریخ «آلبر ماله» ج1، فصل4 تاریخ رم؛ (تفسیر نمونه، ج1، ص34).
[17] اسلام در یک نگاه، ص17.
[18] داستان یاران: مجموعه بحث هاى تفسیرى حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازی مدّ ظلّه، ص311.
[19] کنزالعمال، ج6، ح28570 و 28565 و 28566 و 28556، به نقل از میزان الحکمة، باب 2436، ح 11336.
[20] الترغیب و الترهیب، ج4، ص33، ح4، به نقل از میزان الحکمة، باب 2436، ح 11339.
[21] کافى، ج8، ص198، ح236.
[22] داستان یاران: مجموعه بحث هاى تفسیرى حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازی مدّ ظلّه، ص311.
[23] وهابیت بر سر دو راهى، ص140.
[24] داستان یاران: مجموعه بحث هاى تفسیرى حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازی مدّ ظلّه، ص312.
[25] همان، ص317.
[26] قهرمان توحید، شرح و تفسیر آیات مربوط به حضرت ابراهیم علیه السلام، ص46.
[27] داستان یاران: مجموعه بحث هاى تفسیرى حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازی مدّ ظلّه، ص320.
[28] دایرةالمعارف قرن بیستم، ج1، ص39؛ (معاد و جهان پس از مرگ، ص41).
[29] معاد و جهان پس از مرگ، ص43.
[30] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج6، ص22.
[31] پیدایش مذاهب، ص291.
[32] اخلاق در قرآن، ج2، ص202.
[33] پیام قرآن، ج1، ص343.
[34] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج2، ص303.
[35] تفسیر نمونه، ج1، ص577.
[36] در زمینه انواع تقلید و شرائط تقلید ممدوح و انگیزه هاى تقلید کورکورانه و شرح واژه تقلید بحث هایى در جلد اول تفسیر پیام قرآن در بحث «حجاب تقلید»، ج1، ص342 به بعد آمده است. (پیام قرآن، ج3، ص292).
[37] داستان یاران: مجموعه بحث هاى تفسیرى حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازى مدّ ظلّه، ص322.
[38] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی، درس خارج فقه، مسجد اعظم قم، 30/10/1388.
[39] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در جمع نمازگزاران حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها، 9/5/1391.
[40] داستان یاران: مجموعه بحث هاى تفسیرى حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازی مدّ ظلّه، ص322.
[41] ارتباط با ارواح، ص134.
[42] داستان یاران: مجموعه بحث هاى تفسیرى حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازی مدّ ظلّه، ص321.
[43] همان، ص306.
[44] قهرمان توحید، شرح و تفسیر آیات مربوط به حضرت ابراهیم علیه السلام، ص46.
[45] داستان یاران: مجموعه بحث هاى تفسیرى حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازی مدّ ظلّه، ص317.
[46] همان، ص319.
[47] همان، ص322.
[48] قهرمان توحید، شرح و تفسیر آیات مربوط به حضرت ابراهیم علیه السلام، ص47.
[49] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج4، ص550.
[50] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در جمع نمازگزاران حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها، 9/5/1391.
[51] آیین ما (اصل الشیعة)، ص18.
[52] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در جمع نمازگزاران حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها، 9/5/1391.