صلح حدیبیه یکى از بزرگترین پیروزی هاى مسلمانان بود و آثار مثبت فراوانى به دنبال داشت.[1] لذا [تبیین آموزه های] پیروزى عظیمى که از «صلح حدیبیه» نصیب مسلمانان شد،[2] درس آموزنده اى است براى همه مسلمانان در تمام قرون و اعصار.[3]
ماجرای صلح حدیبیه
پیغمبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم در سال ششم هجرت تصمیم گرفت که به اتفاق مهاجرین و انصار و سایر مسلمانان به عنوان مراسم «عمره» به سوى مکه حرکت کند، و قبلاً به مسلمانان اطلاع داده بود که من در خواب دیدم همراه یارانم وارد «مسجد الحرام» شده ایم و مشغول مناسک عمره هستیم.
مسلمانان در «ذى الحلیفه» نزدیک مدینه احرام بستند و با تعداد زیادى شتر براى قربانى حرکت کردند.
وضع حرکت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم به خوبى نشان می داد که هدفى جز انجام این عبادت بزرگ ندارد. تا اینکه پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم وارد سرزمین «حدیبیه»[4] شد.
ولى در اینجا قریش با خبر شدند و راه را بر پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم بستند، و از ورود او به مکه مانع شدند و در واقع تمام سنت هایى را که در زمینه امنیت زائران خانه خدا در ماه حرام داشتند زیر پا گذاردند، چرا که آن ها معتقد بودند در ماه هاى حرام (از جمله ماه ذى القعده که پیامبر در آن ماه قصد عمره داشت) و مخصوصاً در حال احرام نباید مانع هیچکس شوند، حتى اگر کسى قاتل پدر خویش را در این ایام و در این مراسم می دیدند ابداً متعرض او نمی شدند.[5]
در اینجا سفرایى میان قریش و پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم رفت و آمد کردند تا مشکل به نحوى حل شود.[6] سرانجام بعد از گفتگوهاى زیاد پیمان صلحى منعقد شد که یکى از موادش این بود که مسلمانان آن سال را از عمره چشم بپوشند و سال آینده به مکه بیایند، مشروط بر اینکه بیش از سه روز نمانند و سلاحى جز سلاح مسافر با خود نیاورند، و مواد متعدد دیگرى دائر بر امنیت جانى و مالى مسلمانان که از مدینه وارد مکه می شوند و همچنین 10 سال متارکه جنگ میان مسلمین و مشرکین و آزادى مسلمانان مکه در انجام فرائض مذهبى در آن گنجانیده شد.
این پیمان در حقیقت یک پیمان عدم تعرض همه جانبه بود که به جنگهاى مداوم و مکرر بین مسلمانان و مشرکان موقتاً پایان می داد.[7]
دیپلماسی صلح آمیز پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم
هنگامى که مکتبى راستین ظاهر می شود و قد بر می افرازد، وفاداران به سنن خرافى که موجودیت خود را در خطر می بینند هر گونه تهمت و نسبت ناروا به آن می بندند، شایعه ها می سازند، و دروغ ها می پردازند، گناهان مختلف براى او می شمرند و در انتظارند ببینند سرانجام کارش به کجا می رسد؟
اگر این مکتب در مسیر پیشرفت خود مواجه با شکست شود، دستاویزى محکم براى اثبات نسبت هاى ناروا بدست مخالفان می افتد، و فریاد می کشند نگفتیم چنین است، نگفتیم چنان است؟
اما هنگامى که به پیروزی نائل گردد و برنامه های خود را از بوته آزمایش موفق بیرون آورد، تمام نسبت هاى ناروا نقش بر آب می شود، و تمام «نگفتیم ها» به افسوس و ندامت مبدل می گردد و جاى خود را به «ندانستیم ها» می دهد!
مخصوصاً در مورد پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم این نسبت هاى ناروا و گناهان پندارى بسیار فراوان بود، او را جنگ طلب، آتش افروز، بى اعتنا به سنت هاى راستین، غیر قابل تفاهم، و مانند آن می شمردند.
صلح حدیبیه به خوبى نشان داد که آیین او بر خلاف آنچه دشمنان می پندارند یک آیین پیشرو و الهى است، و آیات قرآنش ضامن تربیت نفوس انسان ها و پایانگر ظلم و ستم و جنگ و خونریزى است.
او به خانه خدا احترام می گذارد، هرگز بى دلیل به قوم و جمعیتى حمله نمی کند، او اهل منطق و حساب است، پیروانش به او عشق می ورزند، او به راستى همه انسان ها را به سوى محبوبشان اللَّه دعوت می کند، و اگر دشمنانش جنگ را بر او تحمیل نکنند او طالب صلح و آرامش است.[8]
آوازه صلح طلبى پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم اقوام مختلفى را که برداشت غلطى از اسلام و شخص پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم داشتند به تجدید نظر وادار کرد، و امکانات وسیعى از نظر تبلیغاتى به دست مسلمانان افتاد.[9] و با گذشت زمان پایه هاى اسلام تقویت یافت، و آوازه اسلام در همه جا پیچید.[10]
مسلمانان با صلح حدیبیه عملاً به فریب خوردگان مکه نشان دادند که آن ها قصد کشتار ندارند و براى شهر مقدس مکه و خانه خدا احترام فراوان قائلند، همین امر سبب جلب قلوب جمع کثیرى به سوى اسلام شد.[11]
اهتمام اسلام به قرارداد اجتماعی
ماهیت اجتماع در یک نوع قرارداد خلاصه می شود، در نتیجه بلافاصله صحبت از وظیفه به میان می آید، زیرا هر قراردادى ایجاد وظیفه می کند. ما تا با کسى قرارداد نبسته ایم، در برابر او وظیفه اى نداریم، اما همین که قراردادى به هر صورت و از هر نوع که باشد منعقد ساختیم، فوراً وظایفى براى ما به وجود می آید که ناچار از انجام آن هستیم.[12]
نمونه روشن این مطلب حادثه اى است که بعد از عهدنامه صلح حدیبیه اتفاق افتاد؛ چون یکى از مواد این صلح نامه این بود که اگر کسى از زندانیان مکه به مدینه فرار کند او را باز گردانند و تحویل دهند؛ ولى اگر از مسلمانان مدینه کسى به مکه فرار کند تحویل او لازم نباشد که این ماده به هنگام نوشتن عهدنامه مورد ایراد بعضى از مسلمانان واقع شد و پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم پاسخ داد: اگر کسى از ما به سوى مکه فرار کند مفهومش این است که مرتد شده و چنین فردى به درد مسلمانان نمی خورد.
به دنبال این موضوع شخصى از زندانیان مکه از قریش به نام «ابو بصیر» فرار کرد و به مدینه آمد. مکیان دو نفر را براى تحویل گرفتن او به مدینه فرستادند.
پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: اى ابو بصیر تو می دانى ما با این جمعیت پیمان بستیم و در دین ما پیمان شکنى جایز نیست ناچاریم تو را به آن ها تحویل دهیم؛ ولى خداوند گشایش و فرجى براى تو فراهم می آورد. آن دو مأمور، ابو بصیر را تحویل گرفتند و در وسط راه ابو بصیر به یکى از آن دو مأمور گفت: شمشیر تو واقعا برنده است؟ گفت: آرى. گفت: ببینم. شمشیرش را به دست او داد او هم وى را کشت (و نفر دوم جرأت حمله به وى را نداشت و فرار کرد) ابو بصیر بعد از این جریان به مدینه بازگشت.[13]
و یا در نمونه دیگر در صلح نامه حدیبیه، موادى ظاهراً به نفع قریش گنجانیده شده بود و به همین دلیل بعضى از تندروها که طرفدار شدت عمل بیشترى بودند به این صلح اعتراض کردند، و خواهان جنگ شدند، اما پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم با خونسردى آن ها را متوجه اهمیت این صلح در تاریخ اسلام نمود.[14]
این مصادیق پایبند بودن اسلام و مسلمانان را به ارزش هاى انسانى درباره وفاى به عهد آشکارتر می سازد و نشانه روشنى از عدالت اسلام[15] و لزوم پایبندى مسلمانان به عهد و پیمان هاست که بدون آن، اعتماد از جامعه رخت می بندد.[16] از این رو اسلام همانگونه که سوء استفاده دشمن را از عهدنامه ها نمی پسندد به دوست هم اجازه این کار را نمی دهد.[17]
صلح در سایه ی کینه زدایی
«پیامبران راستین» یک سلسله اصول اساسى را که به آن پای بندند و ایمان دارند و طرحریزى کرده اند، در جنگ و صلح، در خشم و آرامش؛ در سختی ها و آسانی ها، محترم می شمارند و هرگز از آنها عدول نمی کنند؛ هیچگاه در مواقع خطر و احتمال شکست متوسّل به امور غیر انسانى و غیر منطقى نمی شوند و به هنگام پیروزى اصول عدالت را درباره دشمن فراموش نمی کنند.
این دستور آسمانى پس از پیروزى محمد صلّی الله علیه وآله وسلّم بر نیرومندترین پایگاه هاى دشمن یعنى مکه نازل گردید: «وَ لا یجْرِمَنَّکمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوکمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا؛ دشمنى با مردمى که شما را از زیارت مسجدالحرام بازداشتند نباید موجب تعدى و تجاوز گردد».[18]
اگر جمعى از بت پرستان در دوران جاهلیت (در جریان حدیبیه) مزاحم زیارت شما از خانه خدا شدند و نگذاشتند مناسک زیارت خانه خدا را انجام دهید، نباید این جریان سبب شود که بعد از اسلام آن ها، کینه هاى دیرینه را زنده کنید و مانع آن ها از زیارت خانه خدا شوید.[19]
این حکم گرچه در مورد [داستان صلح حدیبیه] و زیارت خانه خدا نازل شده است، ولى در حقیقت یک قانون کلى از آن استفاده می شود که مسلمان نباید «کینه توز» باشد و حوادثى را که در زمان هاى گذشته واقع شده بار دیگر در فکر خود زنده کند و در صدد انتقام بر آید، و با توجه به اینکه یکى از علل نفاق و تفرقه در هر اجتماعى همین مساله است، اهمیت این دستور اسلامى براى جلوگیرى از شعله ور شدن آتش نفاق در میان مسلمانان آنهم در آستانه غروب آفتاب عمر پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم آشکارتر می شود.[20]
در تشریح این مسأله باید گفت داستانى را که آیه شریفه به آن اشاره می کند مربوط به سال «حدیبیه» است که دشمن مانع از این شد که مسلمانان مراسم زیارت خانه خدا را انجام دهند، یعنى مربوط به چندین سال قبل از نزول آیه.[21]
جالب توجه اینکه این آیه از سوره مائده است، و سوره مائده طبق نقل مفسران آخرین سوره اى است که بر پیامبر نازل گردید، یعنى در هنگامى که مسلمانان در اوج قدرت و پیروزى بودند و تمام موانع را از سر راه خود برداشته بودند، و بنابراین امکان هر گونه تصفیه حساب و انتقامى از دشمنان خونخوار و سنگدل براى آنان ممکن بود، با این حال چنین دستوراتى را مربوط به عدل و داد دریافت داشتند.
با این حال آن ها مأمور به اجراى عدالت و تسلّط بر اعصاب خود و عدم پیروى از هواپرستی هاى عدالت کش شدند، و تاریخ می گوید این مأموریت را هم خوب اجرا نمودند.[22]
به هنگامى که ارتش اسلام آماده براى شرکت در یکى از میدان هاى جهاد می شدند پیامبر، فرماندهان لشکر و سربازان را به این جمله ها به وظائف خویش آشنا می ساخت؛ استفاده از هر وسیله غیر انسانى را حتى در برابر خون خوارترین دشمنان ممنوع ساخته است، نه اجازه خرابکارى می دهد، نه استفاده از طریق ناجوانمردى، و نه متعرض افراد بى دفاع شدن.[23]
«سن هیلر» که از مورخان مشهور معاصر است می گوید: «پیامبر اسلام از حیث عقل و فهم و خداپرستى و رحم و انصاف بر تمام معاصران خود تفوق و برترى داشت، و حکومتى که او به وجود آورد بر اساس فضایل انسانى خود استوار ساخته بود».[24]
نهی از سوء ظن به خدا
افراد ضعیف الایمان یا منافق، مردمى ترسو، راحت طلب، و طبعاً از جنگ و هر گونه درگیرى گریزانند، تحلیلى که در باره حوادث می کنند هیچگونه با واقعیت تطبیق نمی کند، با این حال همیشه در نظرشان بسیار جالب است.
و به این ترتیب ترس و عافیت طلبى و فرار از زیر بار مسئولیت ها سوء ظن ها را در نظرشان واقعیت ها جلوه می دهد، و نسبت به همه چیز بدبین هستند حتى به پیامبر خدا و حتى نسبت به خدا![25]
داستان حدیبیه ظهور عینى همین معنى است؛[26] در ماجرای حدیبیه، پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم با یکهزار و چهارصد نفر از مسلمانان از مدینه به قصد عمره به سوى مکه حرکت کرد.
از سوى پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم در میان قبائل بادیه نشین اعلام شد که همه آن ها نیز او را در این سفر همراهى کنند، ولى گروهى از افراد ضعیف الایمان از انجام این دستور سر باز زدند، و تحلیلشان این بود که چگونه ممکن است مسلمانان از این سفر جان سالم به در برند، در حالى که قبلاً کفار قریش حالت تهاجمى داشته، و جنگ هاى احد و احزاب را در کنار مدینه بر مسلمانان تحمیل کردند، اکنون که این گروه اندک و بدون سلاح با پاى خود به مکه می روند، و در کنار لانه زنبوران قرار می گیرند چگونه ممکن است به خانه هاى خود باز گردند؟!
اما دیدند مسلمانان با دست پر و امتیازات قابل ملاحظه اى که از پیمان صلح حدیبیه گرفته بودند سالم به سوى مدینه بازگشتند.[27]
در واقع علت اصلی عدم شرکت [منافقین] در این سفر سوء ظنى بود که به خدا داشتند، و با محاسبات غلط خود چنین فکر می کردند که این سفر، سفر پایانى عمر پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم و مؤمنان است و باید از آن کناره گیرى کرد. چرا که فکر می کردند خداوند پیامبرش را به این سفر فرستاده، و آن ها را به چنگال دشمنان سپرده و از آن ها حمایت نخواهد کرد![28]
صلح و مصلحت
در پیمان صلح حدیبیه گرچه به حسب ظاهر امتیازاتى به کفّار داده شد و از این جهت بر جمعى از اصحاب، گران آمد؛ ولى رسول مکرّم اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم با توجّه به اشرافى که بر مصالح اسلام و مسلمین داشت و می دانست که این پیمان، در مجموع منافع فراوانی را در پى دارد، تن به این پیمان داد. روشن است مصلحتى که در این گونه موارد، مورد نظر حاکم است تابع شرایط و مقتضیات زمان و مکان است و بر اساس آن رقم می خورد.[29]
صلحی برای هجرت
بررسى تاریخ اسلام نشان می دهد که هجرت عامل اصیل در پیروزى اسلام در برابر دشمنان نیرومند بوده، اگر هجرت نبود اسلام در محیط خفقان آور مکه از میان می رفت.
«هجرت» اسلام را از شکل منطقه اى بیرون آورد و در شکل جهانى قرار داد، هم اکنون براى نجات اسلام از بن بست ها و شکستن موانع مختلفى که دشمنان از هر سو در برابر آن ایجاد کرده اند راهى جز احیاى اصل «هجرت» نیست، هجرت صداى مسلمانان را به گوش جهانیان می رساند و دل هاى آماده و نیروهاى سازنده و اقوامى را که تشنه حق و عدالتند در اختیار آن ها می گذارد.[30]
در این میان هجرت گروهى از مسلمانان بعد از صلح حدیبیه و به دست آمدن یک محیط نسبتاً امن به دنبال این صلح صورت گرفت؛[31] به نحوی که بعد از صلح حدیبیه مسلمانان به راحتى می توانستند همه جا رفت و آمد کنند، و جان و مالشان محفوظ بماند، و عملاً با مشرکان از نزدیک تماس پیدا کردند، تماسى که نتیجه اش شناخت بیشتر اسلام از سوى مشرکان و جلب توجه آن ها به اسلام بود؛ در واقع بعد از صلح حدیبیه راه نشر اسلام در سراسر جزیره عرب گشوده شد.[32]
متاسفانه امروز مسلمانان بر اثر فراموش کردن این اصل مهم اسلامى غالباً در لاک خود فرو رفته اند، در حالى که مبشران مسیحى به شرق و غرب و شمال و جنوب دنیا مهاجرت می کنند؛ در واقع این دستور از آن مسلمان ها است، و عملش از دیگران![33]
سخن آخر: (صلح حدیبیه، بزرگ ترین پیروزی)
به راستى ماجرای حدیبیه، مصداق روشن «فتح المبین» بود همان توصیفى که قرآن[34] براى آن برگزیده، جمعیتى محدود بدون تجهیزات کافى جنگى وارد سرزمین دشمن شوند، دشمنى که بارها به مدینه لشکر کشى کرده، و تلاش عجیبى براى در هم شکستن آن ها داشته، ولى اکنون که قدم در شهر و دیار او گذارده اند چنان مرعوب شود که پیشنهاد صلح کند، چه پیروزى از این برتر که بى آنکه حتى قطره خونى از دماغ کسى بریزد چنین تفوقى بر دشمن حاصل گردد؟!
بدون شک ماجراى صلح «حدیبیه» در سراسر جزیره عربستان شکستى براى قریش، و فتحى براى مسلمین محسوب می شد که تا آن حد توانسته بودند از دشمن زهر چشم بگیرند.[35] همان صلح نامه اى که راه پیروزى هاى آینده را به روى مسلمانان گشود.[36]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
منابع:
1. تفسیر نمونه
2. قرآن و آخرین پیامبر: تجزیه و تحلیل مستدل و گسترده اى درباره عظمت و اعجاز قرآن از دریچه هاى گوناگون
[1] مشروح اين داستان و آثار و پيامدهاى آن را در تفسير نمونه، ج 22، ص 9 به بعد مطالعه فرمایيد.
[2] برگزيده تفسير نمونه، ج 4، ص 466.
[3] همان، ص 487.
[4] (حديبيه قريه اى در نزديكى مكه بود كه حدود 20 كيلومتر تا مكه فاصله داشت).
[5] تفسير نمونه، ج 22، ص 6.
[6] همان، ص 11.
[7] همان، ص 12.
[8] همان، ص 20.
[9] همان، ص 15.
[10] همان، ص 105.
[11] همان، ص 14.
[12] رهبران بزرگ، ص 30.
[13] تاريخ طبرى، ج 2، ص 284؛ (پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج 11، ص 117).
[14] قرآن و آخرين پيامبر: تجزيه و تحليل مستدل و گسترده اى درباره عظمت و اعجاز قرآن از دريچه هاى گوناگون، ص 288.
[15] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج 11، ص 115.
[16] همان، ص 120.
[17] همان، ص 115.
[18] سوره ی مائده، آیه 2؛ (عقيده یک مسلمان، ص 152).
[19] تفسير نمونه، ج 4، ص 251.
[20] همان، ص 252.
[21] قرآن و آخرين پيامبر: تجزيه و تحليل مستدل و گسترده اى درباره عظمت و اعجاز قرآن از دريچه هاى گوناگون، ص 324.
[22] همان.
[23] همان، ص 325.
[24] تاريخ تمدن اسلام و عرب، ص 126؛ (قرآن و آخرين پيامبر: تجزيه و تحليل مستدل و گسترده اى درباره عظمت و اعجاز قرآن از دريچه هاى گوناگون، ص 325).
[25] تفسير نمونه، ج 22، ص 51.
[26] همان، ص 52.
[27] همان، ص 49.
[28] همان، ص 51.
[29] دائرة المعارف فقه مقارن، ج 1، ص 289.
[30] تفسير نمونه، ج 7، ص 261.
[31] همان، ص 262.
[32] همان، ج 22، ص 15.
[33] همان، ج 7، ص 262.
[34]«انّا فتحنا لك فتحاً مبيناً؛ ما براى تو فتح آشكار و نمايانى كرديم».(سوره فتح، آیه 1).
[35] تفسير نمونه، ج 22، ص 89.
[36] اخلاق در قرآن، ج 3، ص 326.