هدف از خلقت انسان در اين جهان، آماده كردن او براى يك زندگى ابدى و جاودانى است كه خود، هدف و مطلوب نهايى است؛[1] لذا نظام احسن آفرينش به طور عام، سرآغازى براى بيان خلقت انسان و ارتقای مراحل تكامل او به طور خاص است[2] که بدون آزادى عمل برای مرد و زن امكانپذير نيست[3]و هر يك میتوانند با اجرای برنامههایی، به تكامل معنوى و مادّى برسند و به حياتى پاكيزه كه سراسر آرامش است، گام نهند.[4]
لکن مسئله مهم این است که زن و مرد در نظام خلقت، عضو يك پيكرند[5] و تكامل، تنها در ساحت خانواده ممكن است؛ چه تكامل معنوى باشد و چه مادى؛[6] زیرا این نظام خانواده است که بر مبنای همگرایی میان زن و مرد به شناخت اجتماعى میانجامد.[7]
با این اوصاف، معرفتشناسی مرد، بدون معرفتشناسی زن ممکن نیست؛ چراکه زن و مرد در پيشگاه خدا و در وصول به مقامات مادی و معنوى در شرايطی يكسان قرار دارند و هرگز اختلاف جنسيّت و تفاوت ساختمان جسمانى و برخی تفاوتها در مسئوليّتهاى اجتماعى، دليل تفاوت و تغایر ميان اين دو، از نظر ایجاد تكامل انسانى نیست. [8]
مردانگی، هویتی منبعث از گرایشهای فطری
بديهى است که عادلانهترين قانون درباره هر موجودى، قانونى است كه با سازمان وجودى و فطرت آن تناسب داشته باشد.[9] بنابراين، قانون عادلانهاى كه میخواهد معرفتشناسی سياسى، اجتماعى و خانوادگى مرد را مشخّص كند، بايد بر اساس خواستههاى فطرى آن استوار باشد و به نداى آن پاسخ گويد.[10] در غیر این صورت اگر قانونى بخواهد اين همه اختلافات وجودى و خواستههاى فطرى میان زن و مرد و هویت فطری آنان را ناديده گرفته و مرد را در آنچه كه تنها موافق با فطرت زن است، مشارکت دهد، در اين صورت نسبت به هر دو ظلم كرده است؛ زيرا مرد را از مسير كمال خود منحرف نموده و زن را هم از حقوق مشروع طبيعى خود محروم کرده است.[11]
برای نمونه: در ساختمان بدن مرد و زن از نظر مقاومت، قواى بدنى، ظرافت و ... اختلاف بسیاری هست و قواى فكرى و عقلانى مرد با زن متفاوت است؛[12] لذا وظايف سنگينتر اجتماعى كه نياز بيشترى به انديشه و مقاومت و تحمل شداید دارد، بر عهده مردان نهاده میشود؛[13] همانگونه كه هویت مردانه از نظر حالات روحى نيز با هویت زنانه اختلاف دارد و در هویت زنانه، احساسات و عواطف بيش از هر چيز حكومت میكند.[14]
حال آيا با جعل قوانین برآمده از عقل خودبنیاد بشری، مانند تساوی جنسیتی، میتوان برخلاف اين امر فطرى قيام کرد؟ حال آنكه خلقت متفاوت است و بايد بين قوانین بشری و علایق و گرایشهای فطری و طبیعت مردانه و زنانه هماهنگى ايجاد كنيم و به جای تساویمحوری، «تناسبمحورى» را مدّ نظر قرار دهیم؛ همانگونه که منطق و عقلانیت نیز عدالتمحورى را بر مساواتمحورى ترجیح میدهد.[15]
طلب و نیاز؛ تجلّی طبیعت مردانه
خداوند مرد را مظهر طلب و عشق و تقاضا آفریده و زن را مظهر مطلوب بودن و معشوق بودن؛ امری مهم که مطابق با فطرت و ساختمان طبيعى جسم و روح انسان است.[16] حديث معروف رسول اكرم كه فرمود: «حُبّبَ إلَىَ مِنَ الدُّنْيا ثَلاثٌ: النّساءُ وَالطّيبُ وَجُعِلَتْ قُرَّةُ عَيْني فِي الصَّلاةِ؛ سه چيز از دنياى شما محبوب من است: بوى خوش و زنان و نور چشمانم نماز است.»[17] شاهد گوياى اين حقیقت است.[18]
همچنین رواياتى هست كه دوستداشتن زنان را نشانه ايمان يا از اخلاق انبيا میشمرد. در حديثى از رسول خدا میخوانيم: «كُلَّما ازْدادَ الْعَبْدُ إيماناً إزْدادَ حُبّاً لِلنّساءِ؛ هر قدر بندگان خدا بر ايمانشان افزوده شود، محبت زنان در قلوب آنها فزونى میيابد».[19]
در حديث ديگرى از امام صادق (عليهالسلام) آمده است: «مِنْ أخْلاقِ الْأنْبِياءِ حُبُّ النّساءِ؛ يكى از اخلاق برجسته پيامبران، محبت به زنان است».[20]
در بسیاری از جوامع اسلامی و غیراسلامی، خواستگارى از سوى خانواده داماد آغاز میشود؛ چرا که منطبق بر طبیعت طلب و نیاز در هویت مردانه است.[21] از سوی دیگر، مروجان رهبانيّت با تحریم و ترك ازدواج، توجّه به جنس زن را يك عمل شيطانى میدانستند؛ لذا گاه در دِيرها و صومعهها در ميان زنان و مردان تارك دنيا، فجايعى به وقوع میپيوست كه نتيجه انحراف از فطرت انسانى بود، تا آنجا كه يكى از پاپها به نام «پاپ اينوسان سوّم» يكى از دِيرها را «فاحشهخانه»! توصيف كرد.[22]
يكى از جامعهشناسان غربی به نام «ساموئل کینگ» میگويد: «مطالعاتى كه در مورد افراد تارك دنيا و صومعهنشين شده، نشان میدهد كه انزوا اثر بدى بر روح آنها نهاده و در آنان توليد افسردگى، يأس و وهم نموده و اغلب توليد اختلال روانى میكند».[23]
همچنین رهبانيت و تحريم ازدواج، مغایر با طبیعت مردان و زنان است و بر روح و فكر آنها اثرات منفى گذارده و سبب اختلالات روانى، از جمله همجنسبازی میشود و به نابودی خانواده میانجامد.[24]
این پدیدۀ شوم «انزواى اجتماعى» و سر باز زدن از وظایف انسان در اجتماع،[25] برخلاف قانون آفرينش، و انحراف از اصول فطرى انسانى است[26] و هرگز در هيچ مذهبى مجاز نبوده است.[27]
لذا رهبانيّت به شدّت از ناحيه اسلام نفى شده و حديث معروف «لَا رُهْبَانِيَّةَ فِى الإسْلَامِ» از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله) مؤید این مدعاست. لذا اسلام خط بطلانى بر اين امور كشيده و مردان و زنان را به زندگى اجتماعی در قالب ازدواج بهموقع توصیه نموده است.[28]
نقش راهبردی مرد در تشکیل خانواده
از جمله نيازهای بشر، نيازهاى اجتماعى است؛ يعنى نيازهايى كه ضرورت ارتباط با ديگران و زندگى در كنار آنها اين نيازها را به وجود آورده است؛ چه اين ضرورت، ريشه در روان و سرشت آدمى و نيازهاى روحى داشته باشد و چه ريشه در نيازهاى زيستى و طبيعى او.[29]
پاسخگويى به اين قسم نيازها میان زن و مرد و به طور كلى تنظيم روابط اجتماعى انسانها، سبب ایجاد نظام خانواده میشود. تحقق این مسئله که با نقشآفرینی خاص مرد صورت میگیرد، با هدف كلى دين كه هدايت و تكامل بشر است، منطبق میباشد؛ چرا كه روشن است اگر هماهنگ نشود، سبب انحراف و سقوط بشر از مسير هدايت میگردد.[30]
در تبیین این امر باید گفت: آن بخش از مسائل اخلاقى و شئون اجتماعى همچون ازدواج که از اصول فطرى و غرايز ثابت انسانى مايه میگيرد، طبعاً در همه جوامع و اجتماعات يكسان است؛ چرا که هر انسانی با قطع نظر از شرايط مختلف زمانى و مكانى، غرايز و روحيات و خواستهایى درونى دارد كه معرّف وجود او بوده و اين غرايز به اصطلاح فطرى، جزء حقيقت وجود اوست و با گذشت زمان هرگز تغيير نمىپذيرد.[31] لذا زنان و مردان در زندگى خود به تشكيل خانواده نياز دارند و بدون اين اجتماع كوچك، زندگى طبيعى براى آنان امكانپذير نيست. [32]
همچنين زندگى انسان برخلاف جانداران ديگری كه زندگى گروهی دارند، براساس قانون تكامل بنا نهاده شده است؛ علاقه و عشق مرد به زن، يك علاقه فطرى و طبيعى است و در سایۀ ازدواج و تشکیل خانواده به تکامل میرسد.[33] میدانيم که جامعه بزرگ بشرى، از خانوادههاى كوچك تشكيل میشود كه هر يك به منزله آجری در اين ساختمان عظيم است و استحكام اين ساختمان عظيم بستگى به استحكام اين واحدهاى كوچك دارد.[34]
مسئله تشكيل خانواده براساس الگوها و معيارها و ارزشهاى صحيح، از يكسو رابطه مستقيم و نزديكى با حلّ مشكلات خانوادگى و نابسامانيهاى شخصى مردم، و از سوى ديگر پيوند روشنى با حلّ مشكلات اجتماعى دارد.[35]
در این میان نقش مردان در تشکیل نهاد خانواده، نقشی محوری است و هویت مردانه در اظهار عشق و نیاز نقش اساسی در شکلگیری این واحد اجتماعی کوچک ایفا میکند؛[36] لذا واژه «نكاح» در لغت، به معناى آميزش جنسى در چارچوب خانواده آمده است؛[37] آمیزشی که از عقد منبعث شده و از انس ذهن و علقه و پيوند حاصل شده است.[38]
البته نبايد فراموش كرد كه هدف از ازدواج، تنها اشباع غريزه جنسى نيست؛ بلكه اشتراك در تشكيل زندگى و انس روحى و آرامش فكرى و تربيت فرزندان و همكارى در همه شئون حيات، از آثار ازدواج است كه بدون اختصاص زن و مرد به يكديگر و تحريم زنا هيچيك از اينها امكانپذير نيست.[39]
از سوی دیگر باید دانست سركوب يك غريزه نيرومند و اشباع نشدن آن از راههاى صحيح، اغلب همراه با واكنشهاى شديد و آزاردهنده روحى و جسمى است.[40] ازاينرو بسيارى از جوانانى كه در سنّ ازدواج اقدام به اين كار نمىكنند، گرفتار ناراحتىهاى روانى و اضطراب و كجخلقى و پراكندگى فكر و بىاعتنايى به زندگى و نوميدى و بدبينى و مانند آن میشوند. البتّه پس از ازدواج همه اين آثار برطرف شده و جاى خود را به آرامش كامل میسپارد. همانگونه که قرآن مجيد نيز به اين حقيقت علمى اشاره كرده و میفرمايد:« «وَمِنْ ءَايَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا؛[41] از نشانههاى خدا اين است كه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد».[42]
در حقيقت، تشکیل زندگى زناشويى، مرد را از اين وضعیت كه تنها متعلّق به خودش باشد و هر تصميمى دلش خواست، درباره خود و آيندهاش بگيرد، بيرون میبرد و بر اثر احساس مسئوليّت در برابر جامعه كوچكى كه نامش «خانواده» است، از هرگونه تصميم خطرناك و غلط بازمیدارد، که این مسئولیتپذیری از سوی مرد، سلامت جنسی خانواده را نیز تأمین خواهد کرد.[43]
مرد و مديريت خانواده
با توجه به اختلاف دامنهدارى كه بين نيروهاى جسمى و روحى زن و مرد وجود دارد، مديريت خانواده بر عهده مرد و معاونت آن بر عهده زن نهاده شده است.[44] اين اشارهاى است به اين كه حكمت و تدبير الهى، ايجاب میكند كه هركس در جامعه به وظايفى بپردازد كه قانون آفرينش براى او تعيين كرده و با ساختمان جسم و جان او هماهنگ است.[45]
به تعبیر قرآن کریم: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ؛ مردان سرپرست و نگهبان زنانند»که مقصود از اين تعبير، استبداد و اجحاف و تعدى نيست؛ بلكه منظور رهبرى واحد و منظم، با توجه به مسئولیتها و مشورتهاى لازم است. اين سرپرستى به سبب برتريهايى است كه خداوند در نظام اجتماعی براى بعضى نسبت به بعضى ديگر قرار داده و نيز اين سرپرستى به سبب تعهداتى است كه مردان در مورد پرداختهاى مالى در برابر زنان و خانواده بر عهده دارند؛[46] زیرا تمام مسئوليّتهاى مالى بر عهده زوج است كه بايد زحمت بكشد و رزق و روزى به دست آورد. پس وقتى مسئوليّت اقتصادى بر عهده مرد است، تصميمگيرى هم بر عهده اوست. پس «قوّامون» در آيه به معناى يك قدم جلوتر از زنان بودن است و نشان میدهد که مرد تکیهگاه زن است، نه اينكه مالك و صاحب اختيار باشد،[47] تا اینگونه بتواند از حريم خانواده خود دفاع کند.[48]
از سوی دیگر، زنان جنبه احساس و عواطف بیشتری دارند؛ چون زن پايگاه وجود و پيدايش انسان است و رشد نونهالان در دامن او انجام میپذيرد. همانطور كه جسما متناسب با حمل و پرورش و تربيت نسلهاى بعد آفريده شده، از نظر روحى هم سهم بيشترى از عواطف و احساسات دارد.[49] درحالىكه در مردان، خِرَد بر عواطف ترجيح دارد و البته هنگامى كه اين دو، با اين دو ويژگى با هم بياميزند، نظام خانواده تأمين میشود.[50]
لذا اينكه بعضى از روشنفكران اصرار دارند كه اين دو جنس را مساوى در همه چيز قلمداد كنند، اصرارى است كه هرگز با واقعيتها نمىسازد و مطالعات مختلف علمى آن را انكار میكند؛ حتى در جوامعى كه شعار مساوات و برابرى در تمام جهات، همهجا را پر كرده، عملا غير این ديده میشود. مثلا مديريت سياسى و نظامى تمام جوامع بشرى، جز در موارد استثنايى همه در دست مردان است؛ حتى در جوامع غربى كه شعار اصلى، شعار مساوات است، اين معنا به روشنی ديده میشود.[51]
با وجود اين اختلافات دامنهدار، آيا میتوان گفت زن و مرد بايد در تمام شئون همراه يكديگر گام برداشته و در تمام كارها صد در صد مساوى باشند؟![52] مگر نه اين است كه بايد طرفدار عدالت در اجتماع بود؟ آيا عدالت غير از اين است كه هر كس به وظيفه خود پرداخته و از مواهب و مزاياى وجودى خويش بهرهمند گردد؟[53]
اينجاست كه اسلام در عين طرفدارى از عدالت، مرد را در برخی از كارهاى اجتماعى كه به خشونت يا دقت بيشترى نیاز دارد، مانند: سرپرستى كانون خانه و ... مقدم داشته و مقام معاونت را به زن واگذار كرده است.[54] اگرچه زنان نیز میتوانند وظایفى بر عهده گيرند كه اهميت آن مورد ترديد نيست.[55]
غیرت مردانه؛ ضامن تحکیم بنیان خانواده
متأسفانه در دنياى امروز ارزشهاى اخلاقى كمرنگ شده و انحرافات اخلاقى، خانوادههايى را فرا گرفته است. بهویژه در غرب که ارتباط زنان و مردان با افراد بيگانه عيب شمرده نمىشود، اين واژه بهتدريج به فراموشى سپرده شده و گاه در نظر بعضى، ضدارزش و ناشى از تعصب كور قلمداد میشود و اين يك فاجعه عظيم است. درحالىكه بدون غيرت، حمايت و دفاع قوى از ارزشها و افتخارات امكانپذير نيست.[56]
«غيرت» به معنای انزجار طبيعى و فطری مرد از تصور شركت ديگران در امورى است كه مورد علاقه اوست و به تعبير ديگر، غيرت به معناى حفظ ارزشهاى مربوط به خود و جلوگيرى از تجاوز ديگران به حريم اوست كه غالباً در عرف ما در امور ناموسى به كار میرود.[57] لذا غیرت یک فضيلت مهم اخلاقى است و به معناى دفاع شديد از ناموس است. این واژه در مواردى به كار میرود كه چيزى حق اختصاصى شخص يا گروهى است و ديگران میخواهند حريم آن را بشكنند و صاحب آن به دفاع شديد برمىخيزد.[58]
چه فضيلتى بالاتر از اين كه انسان اجازه ندهد بيگانهاى به حريم ناموس او هجوم برد؛ بلكه در مقابل او بايستد و تا سر حد جان دفاع كند.[59] ازاینرو غیرت هماهنگ با منطق عقل است؛ زيرا انسان غيور يعنى كسى كه نسبت به تجاوز به ناموسش حساسيت فوقالعاده دارد و نواميس ديگران را نيز به همان چشم مینگرد و هرگز راضى نمىشود به نواميس مردم تجاوز كند.[60] به همين دليل، غيرت، او را از آلوده شدن به اعمال منافى عفت بازمىدارد. حتى حاضر نيست به همسر يا خواهر و مادر ديگرى نگاه كند؛ زيرا نسبت به نگاه آلودۀ ديگران به همسر و خواهر و مادرش احساس تنفر میكند.[61] بنابراين هر اندازه غيرت انسان بيشتر باشد، عفت او هم بيشتر خواهد بود و جامعه نیز از آسیبهای اجتماعی به دور خواهد ماند.[62] اینگونه است که در حديثى از امير مؤمنان (عليهالسلام) میخوانيم: «مَا زَنَى غَيُورٌ قَطُّ؛ شخص باغيرت هرگز زنا نمىكند».[63] زیرا هرچه عفّت بيشتر شود، حيا هم بيشتر میشود و درجه غيرت هركس به اندازه درجه عفّت اوست و ميزان عفّت هر كس به قدر غيرت اوست.[64]
بدین ترتیب غيرت مردانه سبب میشود كه حريم ارزشهاى والاى يك خانواده نشكند و پاك و محفوظ بماند. غيرت سبب امنيت جنسی خانواده و از ميان رفتن مظاهر فساد و فحشاست؛ درحالىكه بى غيرتى، هم امنيت جنسی نهاد خانواده را در هم میشكند، و هم ارزشها را به باد میدهد و هم خانواده و سپس جامعه را به فساد و آلودگىها میکشاند.[65]
سخن آخر: افول مردانگی، عامل بیپناهی زنان و فروپاشی خانواده
در پایان باید گفت: ارتباط مطلوب میان مردان و زنان بر محور قابلیت و فاعلیت استوار است. در حقیقت زن و مرد مکمل یکدیگرند؛ چنانكه قرآن کریم میفرماید: «وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً[66]؛ از نشانههاى (عظمت) خداوند اين است كه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنها آرامش يابيد و در ميان شما محبت و رحمت قرار داد». و به تعبير ديگر: جنس مرد و زنف هر كدام مكمل وجود ديگرى و برطرف كننده كمبودهاى طرف مقابل میباشد.[67]
این کلام نورانی امام علی(عليهالسلام) که میفرمایند: «... وَجِهَادُ الْمَرْأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّلِ؛[68] و جهاد زن، شوهردارى شايسته اوست»، موید این حقیقت است.[69]
لذا اصل قرار دادن مبارزه با هویت مردانه، با شعار موهوم استقلال زنان، نهتنها به تنظیم خانواده منتهی نخواهد شد؛ بلکه عملًا به گسترش تضادّ ميان دو جنس انجاميده و بىتوجهى به نهاد خانواده، دگرگونى مناسبات خانوادگى و افزايش طلاق، همسرآزارى، تكزيستى، كاهش شديد عواطف خانوادگى و افزایش آسیبهای اجتماعی خواهد انجامید. همچنین کاهش ازدواج، رواج همجنسگرایی و گسترش لذتطلبی جنسی فردی را به همراه خواهد داشت.[70]
بنابراین، افول هویت مردانه و تضعیف نقش مرد در خانواده، بیش از پیش به گسترش آسیبهای اجتماعی و بیپناهی روزافزون زنان دامن خواهد زد. مسئله مهمّى كه مدّعيان «تساوى زن و مرد در همه چيز!» با نظریۀ فمینیسم، از آن غفلت كردهاند، بیتوجهی به اين نكته است كه حقوق يك انسان و تكاليف خواسته شده از او، بايد متناسب با وضع روحى و جسمى و قدرت و توان او باشد. در غير اين صورت مصداق ظلم خواهد بود.[71]
پژوهش، تهیه و تنظیم: معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاعرسانی
دفتر حضرت آیتالله العظمی مکارم شیرازی www.makarem.ir
[1]. پاسخ به پرسشهاى مذهبى، ص77.
[2]. برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص572.
[3]. همان، ج4، ص333.
[4]. يكصدوهشتاد پرسش و پاسخ، ص461.
[5]. تفسير نمونه، ج2، ص178.
[6]. پيام قرآن، ج2، ص454.
[7]. انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى، ص413.
[8]. همان، ص418.
[9]. آفريدگار جهان، ص143.
[10]. همان.
[11]. همان.
[12]. همان.
[13]. تفسير نمونه، ج2، ص157.
[14]. آفريدگار جهان، ص143.
[15]. كتاب النكاح، ج3، ص111.
[16]. برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص65.
[17]. بحارالانوار، ج 73، ص 141.
[18]. پيام امام اميرالمؤمنين (علیهالسلام)، ج13، ص809.
[19]. بحارالانوار، ج 100، ص 228؛ پيام امام اميرالمؤمنين (علیهالسلام)، ج13، ص811.
[20]. كافى، ج 5، ص 320؛ پيام امام اميرالمؤمنين (علیهالسلام)، ج13، ص811.
[21]. شيوه همسرى در خانواده، ص33.
[22]. تاريخ ويل دورانت، ج 13، ص 443؛ پيدايش مذاهب، ص: 55.
[23]. جامعهشناسى ساموئيل كينگ، ص 428؛ پيدايش مذاهب، ص 56.
[24]. اخلاق در قرآن، ج3، ص 451.
[25]. برگزيده تفسير نمونه، ج5، ص112.
[26]. اخلاق در قرآن، ج3، ص450.
[27]. پاسخ به پرسشهاى مذهبى، ص175.
[28]. دائرة المعارف فقه مقارن، ج1، ص69.
[29]. همان، ص68.
[30]. همان،ص69.
[31]. پاسخ به پرسشهاى مذهبى، ص100.
[32]. همان.
[33]. همان،ص101.
[34]. شيوه همسرى در خانواده، ص16.
[35]. همان، ص 17.
[36]. همان، ص18.
[37]. تفسير نمونه، ج2، ص134.
[38]. كتاب النكاح، ج1، ص16.
[39]. انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى، ص587.
[40]. مسيحيت در دنياى كنونى، ص62.
[41]. سوره روم، آيه 21.
[42]. مسيحيت در دنياى كنونى، ص 63.
[43]. مشكلات جنسى جوانان، ص 24.
[44]. برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص206.
[45]. همان.
[46]. همان، ص396.
[47]. كتاب النكاح، ج6، ص115.
[48]. تفسير نمونه، ج3، ص370.
[49]. همان، ج2، ص164.
[50]. پيام امام اميرالمؤمنين (علیهالسلام)، ج9، ص698.
[51]. تفسير نمونه، ج2، ص 158.
[52]. همان، ص164.
[53]. تفسير نمونه، ج2، ص164.
[54]. همان.
[55]. تفسير نمونه، ج3، ص370.
[56]. اخلاق در قرآن، ج3، ص: 432.
[57]. پيام امام اميرالمؤمنين (علیهالسلام)، ج12، ص311.
[58]. اخلاق در قرآن، ج3، ص431.
[59]. اخلاق در قرآن، ج3، ص431.
[60]. پيام امام اميرالمؤمنين (علیهالسلام)، ج14، ص503.
[61]. همان، ص 504.
[62]. همان، ج12،ص 312.
[63]. نهجالبلاغه، كلمات قصار، ش 305؛ پيام امام اميرالمؤمنين (علیهالسلام)، ج12، ص312.
[64]. گفتار معصومين(علیهمالسلام)، ج1، ص139.
[65]. اخلاق در قرآن، ج3، ص440.
[66]. سوره روم، آیۀ21.
[67]. لغات در تفسير نمونه، ص39.
[68]. نهجالبلاغه، حکمت 136.
[69]. پيام امام اميرالمؤمنين(علیهالسلام)، ج13، ص123.
[70]. دائرة المعارف فقه مقارن، ج1، ص85.
[71]. احكام بانوان، ص14.