تهدید درست همان حربه اى است که همه زورگویان و استعمارگران در طول تاریخ داشته اند که هر گاه خود را در خطر مى دیدند، براى ایجاد رعب و وحشت ، آزادی خواهان جهان را مورد تهدید قرار می دادند به نحوی که موجودیت حکومت این زورگویان بر مدار تهدید استوار بود و این کارى است که همه قلدران انجام مى دهند.[1]
البته تهدید، ارعاب، توسل به زور، غارتگرى، انواع شکنجه هاى جسمى و روحى و همچنین به راه انداختن انواع تبلیغات منفى علیه پیامبران الهى و فرستادگان آنها، اختصاص به آن زمان نداشته، بلکه انسان هاى بى منطق و زورگوى عصر و زمان ما نیز به این روش متوسّل مى شوند. هر چند استدلال عدالت طلبان کاملًا قوى، متین و منطقى هم باشد، امّا زورگویان تسلیم منطق جبهۀ حق نمى شوند و به طور دائم آنان را تهدید می زنند.[2]
چرا که در میان پیامبران خدا علیهم السلام و دشمنانشان تفاوت هاى زیادى وجود داشت. یکى از مهمترین آنها این بود که انبیا و اولیای الهی بر منطق و استدلال و عقل تکیه مى کردند، ولى دشمنانشان بر تهدید، ارعاب، زور و شکنجه تکیه داشتند؛ که نمونه هاى فراوانى از آن در قرآن مجید و تاریخ انبیا به چشم مى خورد.[3]
لذا شاهدیم حربۀ تهدید در عصر کنونی به دفعات از سوی قدرت های غربی و با همراهی رسانه هاى جهان و دیگر نهادهای بین المللی مورد توجه قرار می گیرد ؛ حال آنکه با چنین انسان هاى زورگو و بى منطقى نمى توان صلح و مصالحه کرد، بلکه باید قوى بود و بر مبنای راهبرد تهدید زدایی روى پاى خود ایستاد. در غیر این صورت دشمنان اسلام به نحو دائم هم تهدید به جنگ مى کنند و هم دست به شکنجه هاى روحى مى زنند.[4]
حوادثى که این روزها در کشورهاى اسلامى مى گذرد، و تهدید های مستمر کشورهای غربی علیه جهان اسلام به ویژه تهدید مستمر نظام اسلامی از سوی آمریکا، همگى نشان می دهد که باید از سیرۀ سیاسی ائمۀ معصومین به ویژه سیرۀ امام حسن مجتبی علیه السلام در تهدید زدایی بهره گرفت.[5] به ویژه آنکه آن حضرت در چارچوب تئوری تهدید زدایی به خوبی توانست با حفظ ارکان تشیع، در برابر سیاست های خصمانه و تهدید آمیز بنى امیه موفق عمل نماید.[6]
اشداء علی الکفار؛ راهبرد حیاتی در تهدید زدایی
قوه غضب در اصل یکى از نعمت هاى بزرگ الهى است که بوسیله آن انسان مى تواند بقاى خود را حفظ کند و مدخلیتى بزرگ در تشکیل مدینه فاضله و نظام برتر دارد.[7]
این قوه مایه «اشدّاء على الکفار؛[8]در برابر کفار سرسخت و شدید» است که از اوصاف مؤمنین است، اشتباه کردند کسانى که فکر کردند، باید قوه غضبیه کشته شود و خاموش کردن آن از کمالات و معارج نفس است، آنها از مقام اعتدال و حدّ کمال غافلند، نفهمیدند که در جمیع سلسله حیوانى خداوند این قوه را عبث و بیهوده نیافریده است، این سرمایه زندگانى را بى جهت نداده است، جهاد با دشمنان دین و دفع دشمن از مال و ناموس و دیگر نوامیس مبتنى بر این قوه است.[9]
مسلمانان موظّفند که در برابر تهدیدات دشمنان، قوى و سخت گیر باشند و در برابر مؤمنان رحیم و مهربان.[10] این صفت مسلمان واقعى است که همان اندازه که در برابر دشمن، شدید و سخت است، با دوستان خود و سایرمسلمانان مهربان و صمیمى [11]است؛ مهر با دوستان و قهر با دشمنان، جاذبه در مقابل مسلمانان و دافعه در مقابل کفّار از ویژگى هاى اصحاب پیامبراست. چرا که مسلمان واقعى مجموعه اى است از قهر و لطف![12]
از سوی دیگر ترس به جا و معتدل در برابر عواقب منفى و خطرناک فضیلت محسوب می شود. در واقع خداوند آن را سپرى در برابر خطرات در وجود انسان قرار داده تا بى حساب در هر میدانى وارد نشود و دشمنانى که در کمین او هستند و خطراتى که بر سر راه رسیدن به مقصد وى را تهدید مى کنند از نظر دور ندارد؛ ولى اگر این حالت جنبه افراطى به خود بگیرد صفتى رذیله به نام «جُبن» است [13]همان گونه که اگر در جهت تفریط واقع شود و انسان بى باکانه در هر میدان و مسیرى قدم بگذارد، رذیله دیگرى است که از آن به غفلت، غرور و بى خبرى یاد مى شود.[14]
لذا در طول تاریخ مبارزات آزادی خواهان، افراد یا گروههایى را مى بینیم که در صحنه نبرد، با وجود تهدید های دائمی دشمنانشان و تفاوت ظاهرى در میان آنها ، برترى عجیبى بر آنها پیدا مى کردند. به عنوان نمونه در جنگ تحمیلى عراق علیه ایران اسلامى، در حالى که تمام قدرت هاى بزرگ دنیا، با امکانات [15]خود، به طور ظاهر و پنهان، با تهدید ایران اسلامی به تقویت دشمنان اسلام پرداختند، لیکن جوانان مؤمن بسیجى و رزمندگان تربیت یافته در مکتب قرآن، تمام محاسبات جنگى آنها را بر هم زدند.[16]
این، همان اصلى است که مسلمانان، باید سخت به آن وفادار باشند و این روحیه را در میان تمام فرزندان اسلام، زنده کنند که با زنده شدن این روحیه، از برترى هاى دشمنان، از نظر ساز و برگ جنگى و فن آورى پیچیده عصر، ترس و وحشتى نخواهد داشت.[17]
لیکن ترس مذموم آن است که انسان از هر تهدیدی بترسد که در خور ترسیدن نیست، هر خطر موهومى را جدّى بگیرد، و هر دشمن خیالى را مایه وحشت قرار دهد، از همه چیز و به اصطلاح از سایه خودش نیز بترسد، و از ورود در هر کارى به احتمال عدم موفقیّت واهمه داشته باشد، چنین ترسى مایه عقب ماندگى و بدبختى و ناکامى است، مایه شکست و ذلّت و زبونى است.[18]
حال آنکه این جهان در همه ابعادش همچون یک میدان نبرد است، موانع، مشکلات و خطرها همیشه وجود داشته و دارد، و تا انسان با آنها دست و پنجه نرم نکند و خود را به طور جدّى آماده مقابله با آنها نسازد موفّق نخواهد شد؛ غالباً ممکن نیست ما دست به کارى بزنیم که پیروزى در آن صد در صد تضمین شده باشد، یا هیچ گونه خطرى در آن وجود نداشته باشد، این یک خیال محال و یک پندار باطل است. اینجاست که نقش شجاعت و شهامت روشن مى شود و آثار منفى صفت رذیله ترس و جبن در مواجهه با تهدیدات دشمن خود را نشان مى دهد.[19]
هر کشاورزى احتمال خشکسالى و آفت را مى دهد، هر تاجرى احتمال نوسان قیمت ها و دگرگونى وضع بازار را مى دهد، هر مسافرى احتمال تصادف و خطرات دیگر را مى دهد، و در هر عمل جرّاحى احتمال خطر وجود دارد،در هر حکومت حق طلب و خدامحور با تهدید هایی از سوی دشمنان اسلام مواجه خواهد شد؛ حال اگر به این احتمالات ترتیب اثر داده شود باید دست روى دست بگذاریم و هیچ کارى نکنیم و فقط در انتظار مرگ باشیم.[20]
لذا در حدیثى از امام حسن مجتبى علیه السلام در تعریف جبن چنین مى خوانیم: «الْجُرْأَةُ عَلَى الصَّدیِقِ وَ النُّکُولُ عَنِ الْعَدُوّ؛ جبن آن است که در برابر دوستان جسور و در برابر دشمنان ناتوان باشى»![21]
و در حدیث دیگرى از همان بزرگوار مى خوانیم که در پاسخ از سؤال درباره معنى شجاعت فرمود: «مُوَافِقَةُ الْاقْرَانِ وَ الصَّبْرُ عِنْدَ الطَّعَانِ؛ هماهنگى با اقران و ایستادگى در برابر ضربات دشمن».[22]
کلام آن حضرت در حقیقت، نقشه و برنامه اى است براى مقابله با تهدیدهاى دشمن که شرائط پیروزى بر دشمن را در آن تشریح مى نماید، و به همگان گوشزد مى کند که اگر این مهم محقق شود، قطعا بر دشمن پیروز خواهند شد؛ در واقع هر قوم و ملتى بخواهند بر دشمنانشان پیروز شوند، باید به این مهم اهتمام ورزند چرا که اگر هم پیروزی حاصل شود موقتى و ناپایدار خواهد بود.[23]
امام مجتبی علیه السلام و مقابله با جنگ نرم معاویه
تبلیغات بسیار وسیع و گسترده توأم با شگردهاى روانى دستگاه معاویه علیه اهل بیت علیهم السلام در فضاى شام تأثیرگذار بود [24]؛ به عنوان مثال معاویه با آویختن پیراهن عثمان در کنار منبر و برپا کردن مجالس عزادارى براى وى، احساسات مردم شام را علیه امام علی علیه السلام تحریک می کرد.[25] ،[26]
هم چنین معاویه به پرده پوشى فضایل على علیه السلام و ترویج فضایل ساختگى سایر خلفا و بعضى از صحابه اکتفا نکرد، بلکه به سبّ و ناسزا گویى آن حضرت روى آورد و آنچه را که پیش از آن، میان مردم شام سنّت ساخته بود، به سایر بلاد اسلامى نیز گسترش داد و به سبّ و لعن امیرمؤمنان علیه السلام در محافل و مجالس و برفراز منبرها و در خطبه هاى نماز جمعه فرمان داد.[27]
زمخشرى و سیوطى نقل کرده اند که در ایّام بنى امیّه بر فراز بیش از هفتاد هزار منبر، سبِّ على (علیه السلام) مى کردند و این سنّتى بود که معاویه گذارده بود.[28]،[29]
لیکن امام مجتبی علیه السلام به انحای مختلف در راستای مقابله با جنگ روانی معاویه حرکت می کرد؛ لذا در احوالات امام حسن علیه السلام آمده که روزى مردى از شام که تحت تأثیر تبلیغات بنى امیه قرار گرفته بود، در کوچه هاى مدینه به حضرت رسید، و بدون تأمل، شروع به دشنام دادن و ناسزا گفتن به حضرت کرد، حضرت سکوت کرده، تا خوب عقده هایش خالى شد، سپس فرمودند: «من فکر مى کنم تو در این شهر غریب [30]باشى، و امر بر تو مشتبه شده؛ اگر منزل ندارى، منزل ما متعلق به تو است، اگر بدهکارى من قبول مى کنم که بدهى تو را بدهم، اگر گرسنه اى تو را سیر مى کنم». چنان حضرت با او برخورد کردند که اصلا در فکرش خطور نمى کرد. چنان مجذوب شد که گفت یابن رسوالله اگر قبل از این ملاقات به من مى گفتند، بدترین افراد زیر این آسمان کیست، تو را و پدرت را معرفى مى کردم، ولى الان به عنوان نیک ترین افراد معرفى مى کنم، چنان فریفته اخلاق آن حضرت شد که تا در مدینه بود، در منزل حضرت و سر سفره آن حضرت بود.[31]،[32]
و اینگونه آن حضرت، خطاکاران و کسانى که بر اثر تبلیغات مسموم و سوء معاویه، برخوردهاى ناشایست و غیر مناسبى داشنتد را این با ملایمت و نرمى هدایت و راهنمایى کرد و اینگونه تهدید را به فرصت تبدیل نمود.[33]
هم چنین از دیگر رویکردهای آن حضرت در مقابله با جنگ نرم می توان به نفوذ زدایی آن حضرت اشاره کرد؛ چرا که به دفعات عوامل نفوذى معاویه در راستای تضعیف موقعیّت امام علیه السلام و روحیّه لشکر و پراکندگى آنان حرکت کردند ؛نفوذ عوامل معاویه در میان لشکر آن حضرت به قدرى شدید شد که مورّخان مى نویسند: یک بار امام حسن علیه السلام توسّط یکى از نیروهاى خودى در حال نماز با خنجر مورد تعرض قرار گرفت [34] و بار دیگر برخى از سپاهیانش سجّاده از زیرپاى حضرت کشیدند.[35]،[36]
و گاه برخى از بزرگان لشکر امام علیه السلام به معاویه نامه نوشتند که حاضرند امام مجتبى علیه السلام را دست بسته تحویل دهند و یا او را به قتل برسانند.[37]،[38]
در تاریخ زندگى امام حسن مجتبى علیه السلام آمده است که بعد از شهادت پدرش على علیه السلام و بیعت کردن مردم با آن حضرت، معاویه دو جاسوس فرستاد: یکى به سوى بصره، و دیگرى به سوى کوفه که اخبار این دو شهر را دقیقاً براى او بنویسند و براى بر هم زدن امر خلافت امام حسن مجتبى علیه السلام با استفاده از منافقان آنچه در تلاش دارند مضایقه نکنند؛ ولى دستگاه ضدّ جاسوسى امام حسن علیه السلام این موضوع را کشف کردند، جاسوسى که به کوفه رفته بود دستگیر و اعدام شد، و نامه اى با ذکر مشخصات به بصره فرستاده و نفر دوّم را نیز دستگیر کردند و به مجازات رساندند، سپس آن حضرت نامه اى به معاویه مرقوم فرمود که تو[39]جاسوس ها مى فرستى و فتنه ها بر مى انگیزى گویا اراده جنگ دارى؛ اگر چنین است من نیز مهیّا هستم.[40]،[41]
شهادت طلبی؛ رمز موفقیت در برابر تهدیدات دشمن
طرفداران باطل و حامیان ظلم و فساد چون منطق قابل عرضه اى ندارند همیشه تکیه بر تهدید و فشار و خشونت مى کنند، غافل از آنکه رهروان راه" اللَّه" هیچگاه در برابر این تهدیدها تسلیم نخواهند شد، بلکه بر استقامتشان خواهد افزود، آن روز که آنها پا به این میدان گذاشتند جان خود را بر کف گرفتند و آماده ایثار گشتند.[42]
جایگاه روحیه ایثار و شهادت طلبی ، در فرهنگ اسلام فوق العاده زیاد است به ویژه آنکه در هنگام خطر، اسلام را بیمه می کند، امروز نیز دشمنان اسلام بیشترین وحشت را از فرهنگ شهادت و شهادت طلبى دارند چرا که آن فضیلت مهم تهدیدات و نقشه هاى پیچیده و پر خرج آنها را نقش بر آب مى کند، این در حالى است که آنها توان مقابله به مثل، نسبت به فرهنگ شهادت را ندارند و سلاحى که بتوان از آن در برابر این فرهنگ دفاع کرد در خود نمى بینند.[43]
فضیلت شهادت طلبی یک نیروى دفاعى عظیم است که به کمک آن مى توان بر دشمنان و مخالفان پیروز شد، چرا که این نیروى باطنى هنگامى که جان و مال و ناموس و دین و ایمان یا استقلال یک کشور در معرض تهدید قرار مى گیرد بسیج مى شوند، و تمام نیروهاى ذخیره وجود انسان را به حرکت در مى آورد، و گاه یک انسان ایثار گر تحت تأثیر عامل غیرت دینی، نیرویى به اندازه ده انسان پیدا مى کند و تا حد ایثار و فداکارى و شهادت ایستادگى و پایمردى نشان مى دهد، به همین دلیل، این صفت بی نظیر یکى از اسباب عزّت و سربلندى و اقتدار است.[44]
لذا قدرت های استکباری هنگامى که خود را در برابر یک نظام شهادت طلبب ببینند به زودى مقاومت خود را از دست مى دهند و از تهدیدات عقب نشینى مى کنند و این یکى دیگر از برکات ایثارگری است.[45]
اینگونه است که امام حسن مجتبى علیه السلام در خطبه اى که براى مردم کوفه خواند، اینچنین بر شهادت طلبی برای بروم رفت از تهدیدات دشمن تأکید کرد و فرمود:«ایُّهَا النَّاسُ تَیَقَّظُوا مِنْ رَقْدَةِ الْغَفْلَةِ وَ مِن تَکَاشُفِ الظُّلْمَةِ، فَوَالَّذی خَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَءَ النَّسَمَةَ وَ تَرَدّى بِالْعَظَمَةِ، لَئِن قَامَ الىَّ مِنْکُم عُصْبَةٌ بِقُلوبٍ صَافِیَةٍ وَ نِیّاتٍ مُخلِصَةٍ، لا یَکُون فِیها شَوْبُ نِفاقٍ وَ لا نِیّةَ افْتِرَاقٍ لَاجاهِدنَّ السَّیفَ قَدَماً قَدَماً وَ لَا ضَیِّقَنَّ مِنَ السُّیُوف جَوَانِبَها وَ مِنَ الرِّماحِ اطرافَهَا وَمِنَ الْخَیْلِ سَنابِکَها فَتَکَلَّمُوا رَحِمَکُمُ اللّهُ؛ اى مردم! از خواب «غفلت» بیدار شوید و از تراکم ظلمت بى خبرى بپرهیزید. سوگند! به کسى که دانه را در زیر خاک شکافته و بندگان را آفریده، و رداى عظمت پوشیده، هرگاه گروهى از شما با دل هاى پاک و نیّت هاى خالص که در آن آلودگى به نفاق نباشد و قصد افتراق در آن راه نیابد، بپاخیزند (و مرا یارى کنند)، من با شمشیر، گام به گام جهاد مى کنم و با ضربات شمشیرهاى خود، عرصه را بر آنها تنگ مى سازم و نوک سرنیزه ها را بر پیکرشان کُند مى کنم و سم اسبها را در این راه، فرسوده مى سازم؛ پس سخن بگویید، خدا رحمتتان کند (و از دشمن نترسید)».[46]
امام مجتبى علیه السلام این سخن را در حالى بیان داشتند که خواب «غفلت و تن پروری و دنیا گرایی» بر کوفیان غلبه کرده بود و آن حضرت هر چه آنان را دعوت به جهاد و شهادت طلبی با غارتگران شام و لشکر معاویه مى فرمودند، آنها اجابت نمى کردند.[47]
سخن آخر: (هنر امام مجتبی علیه السلام در مدیریت رفتار با دشمن و تبدیل تهدیدها به فرصت ها)
معاویه مردى محافظه کار و مرموز بود و سعى مى کرد اعمال نارواى خود را در قالب هاى فریبنده و عوام پسند بریزد. داستان بر سر نیزه کردن قرآن ها در جنگ صفّین و با این حیله جلو شکست قطعى خود را گرفتن نمونه اى از این موضوع است.[48]
امام حسن مجتبى علیه السلام وقتى مى بیند که جنگ در آن شرایط خاص نتیجه اى جز خون ریزى ندارد، و دشمن از یک سو سران قبایل را خریده و از سوى دیگر کیسه هاى زر چشم برخى از فرماندهان را کور کرده، و به معاویه نامه نوشته اند که حاضریم امام حسن علیه السلام را دست بسته تحویل تو دهیم، چاره اى جز صلح نمى بیند.[49]
در واقع، امام علیه السلام یا باید به جنگى روى مى آورد که امیدى به پیروزى در آن نبود، اهل بیت و اصحاب خاصّ خویش را در حالى به کشتن مى داد، که نتیجه اى براى اسلام نداشت؛ زیرا معاویه با فریبکاری هایش مسئولیّت جنگ را به عهده امام مى انداخت و مردم نیز تحت تأثیر ظواهر فریبنده معاویه قرار داشتند.[50] لذا آن حضرت علّت صلح را این چنین بیان مى کند:«فَتَرَکْتُهُ لِصَلاحِ الْامَّةِ وَحِقْنِ دِمائِها؛ صلح من با معاویه فقط به خاطر حفظ خون مسلمانان بود».[51]،[52]
و یا آن که براى حفظ مصالح اسلام، صلح کند تا پرده هاى فریب را از چهره معاویه کنار بزند؛ باطن حکومت اموى را براى مردم آشکار سازد و عدم پایبندى آنها را به تعهّدات دینى و سنّت نبوى صلى الله علیه و آله به اثبات رساند.[53] و اینگونه امام مجتبى علیه السلام پس از هفت ماه خلافت [54]، بر اثر توطئه هاى معاویه و بى وفایى و ضعف یاران، زمامدارى را طبق صلح نامه اى به معاویه واگذار کرد، تا هدف دوم محقّق شود.[55]
طبق گواهى تاریخ وضع سیاست خارجى مسلمانان نیز در زمان معاویه ایجاب چنان صلحى را مى نمود؛ زیرا امپراطور روم شرقى که جنگ هاى داخلى مسلمانان را به دقّت تعقیب مى کرد، خود را آماده مى ساخت که اگر جنگ دیگرى میان امام حسن علیه السلام و معاویه در گیرد، بر مرزهاى کشورهاى اسلامى حمله کند و شکست هاى گذشته خود را جبران سازد و اگر چنین حادثه اى رخ مى داد، ممکن بود ضربه سختى بر پیکر اسلام و مسلمین وارد شود.چنین شرایطى ایجاب مى کرد که امام مجتبى علیه السلام صلح کند و دشمن را عملًا سرجاى خود بنشاند.[56]
هر چند پس از برقرارى صلح زخم زبان ها به امام زدند، و حتّى نامردى مردمى که امام را مجبور به صلح نمودند به اشکال مختلف به امام اعتراض مى کردند، و لذا امام مجتبى علیه السلام سال هاى دردناکى را پشت سر گذاشت، ولى صلح آن حضرت که با مدیریت کامل تهدیدات دشمن توأم گردید اثر عمیقى در مردم گذاشت، و زمینه ساز نهضت عاشورا و قیام هاى پس از آن شد، و سرانجام منتهى به سقوط حکومت بنى امیّه گردید و اینگونه تهدید به فرصت مبدل گشت.[57]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (دام ظلّه) makarem.ir.
[1] تفسیر نمونه، ج13، ص228.
[2] داستان یاران: مجموعه بحث هاى تفسیرى حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازى (مدظله)، ص331.
[3] همان، ص84.
[4] همان؛ص332.
[5] تفسیر نمونه، ج3، ص54.
[6] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج9، ص519.
[7] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج2، ص403.
[8] سوره فتح؛ آیه 29.
[9] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج2، ص403.
[10] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج4، ص471.
[11] مثالهاى زیباى قرآن، ج2، ص212.
[12] همان، ص213.
[13] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج12، ص643.
[14] همان؛ص 644.
[15] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج2، ص39.
[16] همان؛ص40.
[17] همان.
[18] اخلاق در قرآن، ج 2، ص 240.
[19] همان.
[20] همان.
[21] میزان الحکمه؛ ج1، ص370، تحف العقول؛ کلمات امام مجتبى علیه السلام، ح1.
[22] همان، ج2، ص1412.
[23] تفسیر نمونه، ج6، ص310.
[24] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج2، ص578.
[25] مراجعه شود به: تاریخ طبرى، ج 3، ص 464.
[26] عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، ص149.
[27] همان، ص183.
[28] ربیع الابرار، ج2، ص186 ، النصائح الکافیه، ص79 .
[29] شیعه پاسخ مى گوید، ص: 81.
[30] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج2، ص49.
[31] ر.ک:الکامل لِلمُبرّد، ج1، ص235 ، آداب النفس، ج2؛ص 71.
[32] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج 2، ص50.
[33] آیات ولایت در قرآن، ص130.
[34] ارشاد، ص352، مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص38، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج16، ص41.
[35] همان.
[36] عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، ص.156
[37] ارشاد مفید، ص 353.
[38] عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، ص156.
[39] پیام قرآن، ج10، ص375.
[40] بحار الانوار، ج44، ص45، ح5 .
[41] پیام قرآن، ج 10، ص 376.
[42] تفسیر نمونه، ج18، ص344.
[43] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج5، ص248.
[44] اخلاق در قرآن، ج3، ص440.
[45] همان.
[46] بحارالانوار، ج44،؛ص 67.
[47] اخلاق در قرآن، ج2، ص350.
[48] پاسخ به پرسشهاى مذهبى، ص: 200.
[49] از تو سوال مى کنند(مجموعه سوالات قرآنى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله)، ص94.
[50] عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، ص158.
[51] بحارالانوار، ج44، ص30.
[52] از تو سوال مى کنند(مجموعه سوالات قرآنى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله)، ص 95.
[53] عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، ص158.
[54] اسد الغابة، ج2، ص13، تاریخ ابن عساکر، ج13، ص261.
[55] عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، ص158.
[56] پاسخ به پرسشهاى مذهبى، ص201.
[57] از تو سوال مى کنند(مجموعه سوالات قرآنى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله)، ص 95.