شرح فرازهایی از دعای عرفه از منظر معظم له

شرح فرازهایی از دعای عرفه از منظر معظم له


مفهوم دعا/ فلسفه و حکمت دعا/ كور باد چشمي كه تو را مراقب و نگهبان خود نبيند/ عطای کثیر خداوند در مقابل ادای قلیل بندگان/ جنین شناسی دلیل بر توحید/ غنا و بی نیازی از مردم از دیدگاه امام حسین علیه السلام/ بهترین راه شکرگزاری از نعمت های خداوند/ الهی انا الفقیر فی غنای فکیف لا اکون فقیرا فی فقری؟‌

يكى از مزاياى مهمّ مكتب اهل‏ بيت عليهم السلام دعاهاى بسيار عالى، روح‏ پرور، پرمحتوا و آموزنده‏ اى است كه از آن امامان بزرگوار به يادگار مانده، و بعضى از آنها شبيه اعجاز است؛ در این میان دعاى‏ عرفه امام حسین علیه السلام به‏ راستى چنين است؛ به گونه ای که مانند اين دعا را در هيچ جا و نزد هيچ گروهى نمى‏ توان يافت.[1]

خواندن دعاى‏ عرفه‏ امام‏ حسين عليه السلام با حضور قلب، چنان انقلاب و دگرگونى در انسان ايجاد مى‏ كند كه فصل نوينى در زندگى انسان آغاز مى‏ شود؛ روحش را به اوج آسمان ها برده، با فرشتگان دمساز مى‏ كند و از اين‏جا روشن مى‏ شود كه ثواب هاى عظيمى كه براى دعای عرفه ذكر شده، فلسفه‏ اش چيست و براى كيست؟[2]

اين دعا  در زمرۀ دعاهاى معروف و مشهور و پربركت است و داراى محتوا و مضامين عالى و انسان‏ ساز مى‏ باشد، و راه بندگى و عبوديّت، توبه و انابه و كسب نورانيّت دل را به انسان مى‏ آموزد. لذا اگر انسان با توجّه به معانى‏ بلندش، آن را بخواند و در تك تك جملاتش تأمّل كند، بى‏ ترديد در روح و جانش اثر مى‏ كند و انقلابى در او ايجاد مى‏ نمايد.[3]

مفهوم دعا

درباره معنى‏ دعا در اينجا احتمالات زيادى داده شده ولى ريشه همه تقريبا به يك اصل بازمى‏ گردد.[4] بعضى گفته‏ اند دعا به همان معنى دعا كردن معروف است. بعضى ديگر آن را به معنى ايمان، و بعضى به معنى عبادت و توحيد، و بعضى به معنى شكر، و بعضى به معنى خواندن خدا در سختي ها و شدائد، تفسير كرده‏ اند اما ريشه همه اين ها همان ايمان و توجه به پروردگار است.[5]

معنى‏ دعا اين نيست كه از وسائل و علل طبيعى دست بكشيم و بجاى آن دست به دعا برداريم،[6] بلكه مفهوم صحيح دعا اين است كه ما منتهاى تلاش و كوشش خود را انجام دهيم، و آنچه را از توان ما بيرون است به لطف خدا بسپاريم، و با دعا حلّ مشكل را از او بخواهيم؛ به عبارت دیگر بعد از آنكه نهايت كوشش خود را در استفاده از همه وسائل موجود به كار بستيم، آنجا كه دست ما كوتاه شد و به بن‏بست رسيديم به سراغ دعا برويم، و با توجه و تكيه بر خداوند روح اميد و حركت را در خود زنده كنيم، و از كمك هاى بى دريغ آن مبدء بزرگ مدد گيريم. بنا بر اين دعا مخصوص به نارسايي ها و بن‏بست ها است، نه عاملى به جاى عوامل طبيعى.[7]

فلسفه و حکمت دعا

دعا يك‏نوع كسب قابليّت براى تحصيل سهم زيادتر از فيض بى‏ پايان پروردگار است.[8] در این میان، دعا كننده براى استفاده از نيروى بى‏ پايان پروردگار، چاره‏اى ندارد كه پيوند خود را با او محكم كند، به ذات او نزديك شده و مظهرى از صفات جمال و جلال او كه منبع پاكى و نيكى است گردد.[9]

لذا دعا به معناى واقعى عامل مهمّ تربيت است‏[10]و هر دعا كننده ‏اى وجود اين كيفيّت روحى را به اختلاف مراتب در خود احساس مى ‏كند.[11]

از سوی دیگر محتويّات دعاها مى‏ تواند به سهم خود در بالا بردن طرز تفكّر و سطح عواطف انسانى مؤثّر باشد.[12]

با توجّه به اين كه يكى از عوامل تأثير دعا، دعا براى ديگران است لذا روح اجتماعى را جانشين انحصارطلبي هاى فردى مى‏ سازد؛ و دعا کننده به خاطر توجّه به يك مبدأ بى‏ پايان، ازلى و ابدى كه سرچشمه همه نيكي هاست و زندگى عالى‏ تر و برترى كه در پرتو ارتباط با او در خود مى‏ بيند، احساس بيهودگى و پوچى را از خود دور ساخته و براى زندگى، هدفى بزرگ مى‏ يابد.[13]

بنابراین برخوردهاى نامناسب و غير عادلانه را تقليل مى‏ دهد و به خاطر يافتن تكيه‏ گاه نيرومندى مافوق خود، ناراحتي هاى ناشى از شكست ها را از خود دور مى‏ سازد و براى تجديد فعّاليّت و پيروزى‏ بر مشكلات، توان و نيرو گرفته و به آينده اميدوار مى‏ شود.[14]

كور باد چشمي كه تو را مراقب و نگهبان خود نبيند

هرگز نبايد تصور كرد كه احاطه خداوند به همه موجودات فى المثل شبيه احاطه هواى پيرامون كره زمين به كره زمين است، كه اين احاطه دليل بر محدوديت است، بلكه منظور از احاطه پروردگار به همه چيز معنى بسيار دقيق تر و لطيف ترى است و آن وابستگى همه موجودات در ذاتشان به وجود مقدس او است.[15]

به عبارت دیگر در عالم هستى يك وجود اصيل و قائم به ذات بيش نيست،[16]و بقيه موجودات امكانيه همه متكى و وابسته به او هستند كه اگر يك دم اين ارتباط از ميان برداشته شود همه فانى و معدوم مى‏ شوند.[17]

اين احاطه همان حقيقتى است كه امام حسين علیه السلام در آن دعاى پر محتوا و غراء و شيواى عرفه‏ بيان فرموده که اى خداى من، مردم مى ‏آيند سراغ عالم هستی كه از آنها تو را بشناسند، مگر تو از من دور شده ‏اى كه بخواهم با آثار، تو را پيدا كنم: «ايكون لغيرك من الظهور ما ليس لك، حتى يكون هو المظهر لك؟، متى غبت حتى تحتاج الى دليل يدل عليك؟ و متى بعدت حتى تكون الآثار هى التي توصل اليك؟ عميت عين لا تراك عليها رقيبا! و خسرت صفقة عبد لم تجعل له من حبك نصيبا؛ الهى! آيا براى موجودات ديگر ظهورى است كه براى تو نيست تا آنها نشان دهنده تو باشند؟! كى پنهان شدى تا نياز به دليلى داشته باشى كه دلالت بر وجودت كند؟ و كى دور شده‏ اى كه آثار تو در عالم هستى ما را به تو رهنمون گردد؟! كور باد چشمى كه تو را مراقب خود نبيند، و زيانكار باد تجارت بنده‏ اى كه نصيبى از حب و عشق تو ندارد»! مگر تو كى از من دور شده‏ اى كه بخواهم تو را از ميان آثار پيدا كنم.[18]

كى رفته‏ اى ز دل كه تمنّا كنم تو را                       كى بوده‏ اى نهفته كه پيدا كنم تو را

با صد هزار جلوه برون آمدى كه من‏                      با صد هزار ديده تماشا كنم تو را[19]

آرى اين معرفت آن جانبازى عاشورا، را هم مى‏ طلبد.[20]

این فراز نورانی از دعای عرفه به خفاى كنه ذات خداوند در عين ظهور وجود او در تمام عالم هستى اشاره دارد به گونه‏ اى كه نه هيچ كس مى ‏تواند وجودش را انكار كند و نه احدى قدرت دارد احاطه بر كنه ذات پاكش پيدا كند.[21]

و اين يكى از آثار نامتناهى بودن وجود مقدس اوست كه هر گاه گامى به سوى شناخت كنه ذات او از طريق خرد برداريم شعاع ذات نامحدودش فكر ما را گام ها به عقب بر مى‏ گرداند و هر زمان به سوى اوج كنه صفاتش پرواز كنيم بال و پر ما مى‏سوزد و سقوط مى‏ كنيم و به گفته ابن ابى الحديد معتزلى، در شعر زيبايش:[22]

فيك يا أعجوبة الكون‏                  غدا الفكر كليلا

أنت حيّرت ذوي اللّبّ‏                  و بلبلت العقولا

كلّما قدّم فكري فيك‏                  شبرا فرّ ميلا

ناكصا يخبط في‏             عمياء لا يهدى سبيلا

«در ذات تو اى اعجوبه جهان هستى فكر خسته و وامانده شد، تو صاحبان انديشه را حيران ساخته‏ اى و خرد ها را به هم ريخته‏ اى، هر زمان فكر من يك وجب به تو نزديك شود يك ميل فرار مى‏ كند، آرى به عقب بر مى‏ گردد و در تاريكي ها غرق مى‏ شود و راهى به پيش پيدا نمى‏ كند[23]».

لذا توصيف خداوند به «ظاهر» و «باطن»[24]، تعبير ديگرى از احاطه وجود بى‏ پايان او نسبت به همه چيز است.[25]

خداوند از همه چيز ظاهرتر است، چرا كه آثارش تمام جهان را پر كرده؛ و از همه چيز مخفى‏ تر است، چرا كه كنه ذاتش ناشناخته است! آری او از نظر آثار وجوديش به قدرى ظاهر و آشكار است كه هيچ چيز مانند او نيست؛ زمين، آسمان، گياهان،[26]حيوانات و انسان‏ ها، دريا و صحرا، همه مملوّ از آثار وجود اوست؛ ولى با اين حال، كنه ذاتش چنان مخفى است كه احدى به آن راه ندارد؛ زيرا انسان محدود، كنه آن وجود نامحدود را نمى‏ تواند درك كند.[27]

آرى او معرّف خويش است (آفتاب آمد دليل آفتاب) و ذات پاكش دليل بر ذات او است، بى‏ آن‏كه نياز به معرّف داشته باشد، و اگر در نظر بعضى مخفى مى‏ نمايد اين به خاطر شدّت ظهور او است كه اگر نور بيش از حدّ باشد انسان را توان ديدن آن نيست.[28]

حجاب روى تو، هم روى تو است، در همه حال‏                 نهان زچشم جهانى زبس كه پيدايى![29]

عطای کثیر خداوند در مقابل ادای قلیل بندگان

انسان باید همواره خود را به خداى خويش بسپارد و معتقد باشد كه عبادات و طاعات او شايسته مقام پروردگار نيست و هر چه از خداوند بدو رسيده است، سراسر لطف و[30]احسان است؛ نه اين كه به خاطر انجام عمل، مستحقّ احسان بوده است. ولى متأسّفانه، اين انسان‏ ضعيف‏ گاهى تفكّر نمى‏ كند و به چند ركعت نماز و به چند روز، روزه خود مغرور شده، خود را بهشتى مى‏ داند، بلكه بهشت را بر خود واجب مى‏ شمارد. همين انسان ناگهان چشم باز مى‏ كند؛ مى‏ بيند بى‏ ايمان از دنيا رفته است![31]

این نقیصه از آنجا نشأت می گیرد که برخی افراد عمل واحدى را كه از خود و ديگران سر مى‏ زند دوگونه مى‏ بينند؛ از خودش بسيار بزرگ و از ديگران بسيار كوچك. اين در مورد اعمال نيك است و به عكس در گناه واحدى كه از او و ديگرى سر زده، از ديگران را بزرگ و آن را از خودش كوچك مى‏ انگارد و اين ها همه از آثار حب ذات است كه مانع از قضاوت يكسان درباره خود و ديگران مى‏ شود.[32]

درست به عكسِ مؤمنان راستين كه شرح حالشان در روايتى از امام باقر عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله آمده است كه براى مؤمن ده علامت شمرده شده از جمله:[33]«يَسْتَكْثِرُ قَلِيلَ الْخَيْرِ مِنْ غَيْرِهِ وَيَسْتَقِلُّ كَثِيرَ الْخَيْرِ مِنْ نَفْسِه‏؛ او اعمال‏ خوب زيادى را كه از خودش سر زده ناچيز مى‏ شمارد؛ اما اعمال خير اندك ديگران را بزرگ مى‏ بيند».[34]لذا وقتی انسان زاد و توشه خود را كم ببيند، براى افزايش آن كوشش مى‏ كند؛ ولى اگر گرفتار غرور گردد و اعمال‏ ناچيز خود را بزرگ ببيند هرگز به فكر افزايش نمى‏ افتد.[35]

با این تفاسیر بشرى كه اين همه ضعيف است بايد تسليم حق و خدا باشد. بنابراين نشناختن خدا و خويش و جهان، سرچشمه همه اين بدبختى‏ هاست.[36]

در این زمینه امام حسین علیه السلام در دعاى عرفه‏ به درگاه الهی عرضه می دارد:«إلهى مَن كانَت مَحاسِنُهُ فَكَيفَ لا تَكونُ مَساوِيهِ مَساوي وَمَن كانَت حَقائقُهُ دَعاوى‏ فَكَيفَ لا تَكونُ دَعاويهِ دَعاوى‏؛ خدای من کسی که خوبی هایش بدی باشد چگونه بدی‌هایش بدی نباشد و کسی که حقیقت هایش ادّعا باشد چگونه ادّعاهایش ادّعا نباشد».[37]

 خدايا، اين انسانى كه اگر به خوبى‏ هايش نيك بنگريم و آن را بشكافيم، در واقع عيب و نقص است، چگونه عيب‏ هايش عيب نباشد!» و اين انسانى كه اگر حقايق و علومش را بشكافيم آميخته با جهل است، چگونه جهلش جهل نباشد. نيروهاى ما را وقتى بشكافند همه‏ اش ضعف است.[38]

اين مسألۀ به نوبۀ خود مبین مسأله فضل و رحمت خدا در مورد پاداش هاى سراى ديگر است، كه به هيچ وجه برابرى با اعمال‏ ناچيز انسان ندارد، همانطور كه مجازات هاى آن جهان جنبه انتقامى نداشته بلكه نتيجه اعمال خود آدمى است.[39]

درست است كه پرهيزكاران حسنات بسيارى در دنيا انجام داده‏ اند، ولى مسلما پاداش عادلانه آن اعمال‏ ناچيز اين همه نعمت بى‏ پايان و جاودانى نيست اين فضل خداست كه اين همه پاداش را در اختيار آنها گذارده.[40]

اینگونه است که در قرآن کریم می خوانیم: «ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ[41]؛اين فضل خداوند است كه به هر كس بخواهد مى‏ دهد و خداوند صاحب فضل عظيم است»[42]

از این رو آن بهشت گسترده، با آن مواهب عظيمش چيزى نيست كه انسان با اين اعمال‏ ناچيز به آن برسد، و اين تنها فضل و رحمت و لطف الهى است كه آن پاداش عظيم را در مقابل اين قليل قرار داده، و از او نيز جز اين انتظار نيست. چرا كه پاداش ها هميشه به مقياس اعمال نيست بلكه به مقياس كرم پاداش دهنده است.[43]

جنین شناسی دلیل بر توحید

به گفته علماى «جنين شناسى»، تطورات شگفت انگیز جنینی از عجيب ترين و ظريف ترين چهره‏ هاى آفرينش پروردگار است، تا آنجا[44]كه علم«جنين ‏شناسى» يك دوره كامل توحيد و خداشناسى محسوب مى‏ شود، و كمتر كسى است كه ريزه‏ كاري هاى اين مسائل را مطالعه كند و زبان به حمد و ستايش آفريننده آن نگشايد.[45]

صورتگران معمولى بايد در مقابل نور و روشنايى كامل صورتگرى كنند، اما آفريدگار انسان در آن ظلمتگاه عجيب چنان نقش بر آب مى ‏زند و صورتگرى مى ‏كند كه همه مجذوب تماشاى آن مى‏ شوند، و در جايى كه هيچ دسترسى از ناحيه هيچكس به آن نيست رزق و روزيش را كه براى پرورش و رشد سريع سخت به آن نيازمند است به طور مداوم به او مى‏ رساند.[46]

سيد الشهداء امام حسين علیه اسلام در دعاى معروف «عرفه» كه يك دوره كامل و عالى درس توحيد است به هنگام بر شمردن نعمت و قدرت خداوند به پيشگاه او چنين عرض م ى‏كند:«و ابتدعت خلقى من منى يمنى، ثم اسكنتنى فى ظلمات ثلاث: بين لحم و جلد و دم، لم تشهر بخلقى، و لم تجعل الى شيئا من امرى، ثم اخرجتنى الى الدنيا تاما سويا!؛" آغاز آفرينش مرا از قطرات‏ ناچيز منى‏ قرار دادى، سپس مرا در ظلمت هاى سه ‏گانه، در ميان گوشت و پوست و خون ساكن نمودى، آفرينش مرا آشكار نساختى، و در آن مخفيگاه به تطورات خلقتم ادامه دادى، و هيچ يك از امور حياتى مرا به من واگذار نكردى، سپس مرا به دنيا كامل و سالم منتقل ساختى»[47]،[48]

آن حضرت با تأکید بر مشاهده اين اثر بزرگ توحيدى، انسان ها را به مقام شهود ذات پروردگار می رساند.[49]همانگونه که قرآن مجيد كراراً روى مسأله مراحل تكامل جنين در رحم مادر تكيه كرده و همه انسان‏ها را به مطالعه دقيق آن دعوت مى‏ كند، و آن را يكى از طرق وصول به معرفة اللَّه، و همچنين يكى از طرق اثبات امكان معاد مى‏ شمرد.[50]

لذا خداوند متعال به حلقه ديگرى از حلقه ‏هاى آفرينش پروردگار كه تطورات خلقت جنين بوده باشد پرداخته، مى‏ گويد: «يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِي ظُلُماتٍ ثَلاثٍ؛[51]او شما را در شكم مادرانتان آفرينشى بعد از آفرينش ديگر در ميان تاريكي هاى سه گانه مى‏ بخشد» ،[52]که به ظلمت هاى سه گانه شامل ظلمت شكم مادر، و ظلمت رحم، و مشيمه (كيسه مخصوصى كه جنين در آن قرار گرفته است) كه در حقيقت سه پرده ضخيم است كه بر روى جنين كشيده شده، اشاره دارد.[53]

بی شک «آيات انفسى» همچون آفرينش دستگاه هاى مختلف جسم انسان و نظامى كه بر ساختمان حيرت انگيز مغز و حركات منظم قلب و عروق و بافت ها و استخوان ها، و انعقاد نطفه و پرورش جنين‏ در رحم مادران، و از آن بالاتر اسرار و شگفتي هاى روح انسان مى‏ باشد. كه هر گوشه‏ اى از آن كتابى است از معرفت‏ پروردگار و خالق جهان! و آن حضرت در دعای عرفه به نحو احسن از این امر بهره گرفته است.[54]

غنا و بی‌نیازی از مردم از دیدگاه امام حسین علیه السلام

در فرازی از دعاى «عرفه‏» مى‏خوانيم: «و اجعل غناى في نفسي‏، خداوندا! بى‏نيازى مرا در درون جانم قرار ده!».[55]

از این فراز نورانی الهام مى‏ گيريم كه بى‏ نيازى چيزى نيست كه در بيرون، از طريق جمع ثروت فراوان و كاخ‏ هاى رفيع و مقامات منيع، فراهم گردد،[56]بلکه بى‏ نيازى و غنا را بايد در درون جان جست، كه تا جان آدمى سيراب و بى‏نياز نگردد اگر تمام جهان را به او دهند، باز هم تشنه است و همچون مبتلايان به بيمارى استسقا، پيوسته در طلب آب است، امّا اگر روح او با معرفت الهى، سيراب گردد در نظرش «جهان و هر چه در آن است، سهل و مختصر است»! [57]

حال اگر به انگيزه‏ هاى روانى تجمّل‏ پرستى كه قسمت عظيمى از سرمايه‏ هاى اقتصادى جهان را بر باد مى‏ دهد، درست بينديشيم، به وضوح، عدم غناى‏ روحى را در آنها مى‏ بينيم، چون اعتماد به نفس‏ و بى‏نيازى روحى نداشته و سعى مى‏ كنند با پناه بردن به تجمّلات بيشتر، كمبود خود را جبران نمايند و خويش را ثروتمند نشان دهند.[58]

اين مسأله در زندگى افراد نیز بسيار مهم است، چرا كه ما افراد زيادى را مى‏ بينيم كه اموال زيادى دارند ولى باز هم حريص هستند، شب و روز تلاش مى كنند ولى نه خودشان از زندگى خود استفاده‏ اى مى‏ برند و نه ديگران از اموالشان خيرى مى‏ بينند، هرچه به دست مى‏ آورند باز از فقر مى‏ نالند. در مقابل افرادى را مى‏ بينيم كه چيزى از مال دنيا ندارند ولى بى‏ اعتنا و بى ‏تفاوت هستند. بنابراين آنچه انسان را بى‏ نياز مى ‏كند، غناى نفس است و آنچه انسان را نيازمند و فقير مى‏ كند، فقر نفسانى است.[59]

از سوی دیگر آنهایی كه با خدا آشنا هستند غير خدا در نظرشان ارزشى ندارد، يك قطره آب در نظر كسى ارزش دارد كه دريا را نديده، و يا روشنايى شمع براى كسى ارزش دارد كه آفتاب را نديده است.[60]

بر این اساس آنها كه معرفة اللَّه دارند غناى‏ نفس‏ هم دارند، و كسى كه غناى‏ نفس‏ داشته باشد دين، آبرو و شخصيّت خود را نمى‏ فروشد.[61]

بهترین راه شکرگزاری از نعمت های خداوند

نعمت پروردگار در يك يا چند چيز خلاصه نمى‏ شود، بلكه سر تا پاى ما را در تمام عمر فرا گرفته است، لذا بندگان هرگز توانايى جبران نعمت‏ هاى الهى را ندارند، چرا كه اوّلا او نيازى ندارد تا كسى بتواند نعمتش را جبران كند، و ثانيا توانايى بر شكر و ثناى او خود احسان و نعمت ديگرى است از سوى پروردگار، چرا كه شكر سبب فزونى نعمت مى‏ گردد.[62]

لذا هيچ كس توان شكر نعمت‏ هاى خدا را ندارد، چرا كه همين توفيق شكرگزارى و فكر و عقل و زبان و دست و پايى كه انسان به وسيله آن شكر قلبى و لسانى و عملى را انجام مى‏ دهد همه از نعمت ‏هاى خدا است و اين توفيق و ابراز هنگامى كه در مسير شكرگزارى به كار گرفته مى ‏شود نعمت ديگرى است كه خود نيازمند شكر ديگرى است. به همين دليل همان گونه كه در روايات اسلامى اشاره شده برترين شكر آدمى اظهار عجز و ناتوانى از شكر خدا در برابر نعمت‏ هاى او است و عذر تقصير به پيشگاه حق بردن، ورنه سزاوار خداوندى خدا را كسى نمى تواند بجاى آورد.[63]

اینگونه است که در فرازى از دعاى روز عرفه‏ امام حسین علیه السلام عرضه می دارد: اگر تصميم بگيرم و تلاش كنم در تمام عصرها و روزگاران، به فرض اينكه در تمام اين اعصار و روزگارها زنده باشم و زندگى كنم و خواسته باشم يكى از نعمت‏ هايت را شكرگذارى نمايم، توان آن را نخواهم داشت.[64]بنا بر اين نهايت شكر ما آن است كه در پيشگاه پروردگار اظهار عجز كنيم.[65]

آری بندگان از اداى حق شكر او عاجزند، چرا كه توفيق شكرگزارى او خود نعمت تازه ‏اى است، و ابزار شكرش فكر و دست و زبان همه از نعمت‏ هاى اويند، بنابراين جز اعتراف به عجز، كارى از آنها ساخته نيست.[66]

سخن آخر: (الهی انا الفقیر فی غنای فکیف لا اکون فقیرا فی فقری؟)

اين نگاشته را با جمله پرمحتوايى از دعاى معروف امام حسين عليه السلام در روز عرفه‏ پايان مى‏ دهيم، آن‏جا امام حسین علیه السلام عرض مى‏ كند: «الهى انا الفقير فی غناى، فكيف لا اكْونُ فقيراً فى فقرى، الهى انا الجاهِلُ فى عِلمى، فَكْيفَ لا اكونُ جهولًا فى جهلى؛ خداوندا! من در عين بى‏ نيازيم سرتا پا فقر و نيازم، پس چگونه در حالت فقر فقير نباشم؟! خداوندا! من در عين علم و دانش جاهلم پس چگونه در جهلم جاهل و نادان نباشم؟!»[67]

يكى از تفسيرهاى مشهور اين روايت همان احساس فقر ذاتى نسبت به خداوند است كه مايه افتخار است، نه فقر به معناى تنگدستى و نياز به مخلوق، كه روايات در مذمت آن وارد شده است مانند حديث معروف: «كادَ الْفَقْرُ أَنْ يَكُوْنَ كُفْراً؛ نزديك است كه فقر سر از كفر بيرون آورد!».[68]،[69]

فقر ذاتى‏ غير اختيارى است و اعتراف و اذعان به آن در مقابل خداوند بزرگ ترين افتخار براى انسان محسوب مى‏ شود و او را به كرنش در مقابل معبود و خضوع و اطاعت او وا مى‏ دارد، لذا اين فقر فخر بشريت است. همان‏گونه كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «الفقر فخري؛[70] فقر افتخار من است‏»[71]

آری اين گونه فقر مربوط به هر ممكن‏ الوجودى است كه در ذات خود نيازمند است و اختصاص به انسان ندارد. از آنجا كه همه ممكنات، نيازمند به خدايى هستند كه غناى مطلق است و در وجود و ذات و صفات خويش هيچ‏گونه نيازى به ديگران ندارد، لذا ما سوى الله، همه فقير و او غنىّ حميد است. «يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَمِيدُ؛[72] ای مردم شما (همگی) نیازمند به خدائید؛ تنها خداوند است که بی‌نیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است!».[73]

پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی

دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (دام ظلّه) makarem.ir

 

[1] كليات مفاتيح نوين ؛ ص17.

[2] همان ؛ ص27.

[3] همان ؛ ص98.

[4] تفسير نمونه ؛ ج‏15 ؛ ص172.

[5] همان.

[6] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص440.

[7] تفسير نمونه ؛ ج‏1 ؛ ص640.

[8] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص440.

[9] پيدايش مذاهب، ص: 102.

[10] همان.

[11] همان.

[12] همان؛ ص 103.

[13] همان؛ص106.

[14] همان.

[15] تفسير نمونه ؛ ج‏20 ؛ ص335.

[16] همان.

[17] همان؛ ص 336.

[18] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص310.

[19] همان.

[20] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج‏1 ؛ ص152.

[21] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏2 ؛ ص557.

[22] همان.

[23] ر.ک: « شرح باب حادى عشر» ص1.

[24] «و الظّاهر فلا شى‏ء فوقه، و الباطن فلا شى‏ء دونه؛ او آشكار است، آن گونه كه آشكارتر از او چيزى نيست، و باطن و مخفى است، كه چيزى از او مخفى‏تر نتوان يافت»،(نهج البلاغه؛خطبۀ96).

[25] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏4 ؛ ص284.

[26] همان.

[27] همان؛ ص 285.

[28] پيام قرآن ؛ ج‏3 ؛ ص102.

[29] همان.

[30] مثالهاى زيباى قرآن ؛ ج‏1 ؛ ص145.

[31] همان؛ص 146.

[32] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏13 ؛ ص251.

[33] همان.

[34] بحارالانوار؛ ج 1؛ ص 108؛ ح 4.

[35] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏12 ؛ ص458.

[36] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص310.

[37] همان.

[38] همان.

[39] برگزيده تفسير نمونه ؛ ج‏1 ؛ ص498.

[40] همان ؛ ج‏4 ؛ ص402.

[41] همان ؛ ج‏5 ؛ ص106.

[42] همان.

[43] همان.

[44] تفسير نمونه ؛ ج‏19 ؛ ص383.

[45] همان؛ ص 384.

[46] همان.

[47] ر.ک:تفسیر نمونه؛ ج 2؛ ص 316 به بعدذيل آيه 6 سوره آل عمران، و ج 14؛ص 22 به بعد ذيل آيه 5 سوره حج،( تفسير نمونه، ج‏19، ص 385).

[48] تفسير نمونه ؛ ج‏19 ؛ ص384.

[49] برگزيده تفسير نمونه ؛ ج‏4 ؛ ص211.

[50] پيام قرآن ؛ ج‏2 ؛ ص75.

[51] سورۀ زمر؛آیۀ6.

[52] برگزيده تفسير نمونه ؛ ج‏4 ؛ ص211.

[53] همان.

[54] همان ؛ ص323.

[55] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏3 ؛ ص265.

[56] همان.

[57] همان ؛ ص266.

[58] پيدايش مذاهب ؛ ص134.

[59] گفتار معصومين(ع) ؛ ج‏1 ؛ ص27.

[60] همان ؛ ص28.

[61] همان.

[62] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏2 ؛ ص538.

[63] اخلاق در قرآن ؛ ج‏3 ؛ ص80.

[64] گفتار معصومين(ع) ؛ ج‏2 ؛ ص197.

[65] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏2 ؛ ص538.

[66] زهرا (ع) برترين بانوى جهان ؛ ص154.

[67] پيام قرآن ؛ ج‏1 ؛ ص116.

[68] بحارالانوار؛ ج 69؛ ص 30.

[69] پيام قرآن ؛ ج‏3 ؛ ص66.

[70] بحارالانوار؛ ج 69؛ ص 30.

[71] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج‏2 ؛ ص165.

[72] سورۀ فاطر؛ آيه 15.

[73] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج‏2 ؛ ص164.

captcha