بی شک سعادت و پيروزى معنوى يك جمعيّت بدون «اقتصاد» ممكن نيست، لذا اسلام به عنوان يك مذهب پيشرو و مترقّى اين مسأله مهم را در متن برنامههاى خود گنجانيده است.[1]
جهاد مالى و اقتصادی و گرهگشايى و حل دشوارىهاى مردم كه گاه با رويكرد مالى انجام مىپذيرد، اهميّت خاصى در پيشگاه خدا دارد و طبيعى است كه روى آوردن به آن، هر مسلمانى را وادار مىكند تا توانمندىهاى مالى خود را تقويت كند و در ابعاد كلان در صورت امكان توانمندى كشور اسلامى را قوت بخشد.[2]
البته برخی خيال مىكنند كه جهاد فقط با جان است در حالى كه مقابله با تهاجمات اقتصادی دشمن نیز از مصاديق بارز جهاد است.[3] لذا همانگونه که در قرآن کریم ، پيكار نظامى و جهاد فى سبيل اللَّه مورد توجه قرار گرفته است[4]، در سایر مولفه ها از قبیل سياست ، فرهنگ و اقتصاد نیز مفهوم مجاهدت به عینه قابل توجه است.[5]
جهاد اقتصادی در هر جامعهاى مانند خون است در بدن، و يك اقتصاد سالم نیز همانند خون سالم است،همانگونه که يك اقتصاد ناسالم همانند خون كثيف و آلوده ای است، كه تمام بدن را آلوده مىكند.[6]لذا به هم ريختگى نظام اقتصادى سر چشمه فساد وسيع در جامعه خواهد بود؛ بر این اساس ضرورت بهره گیری از مبانی راهبردی ائمۀ معصومین علیهم السلام به ویژه امام رضا علیه السلام برای برون رفت از اقتصاد ناسالم و تحقق جهاد اقتصادی انکار ناپذیر است[7]و در نهایت می تواند جامعه را بر سوی پویایی نظام اقتصادى رهنمون سازد.[8] آنگونه كه امام رضا عليه السلام خود ميفرمايند: «رَحِمَ اللّهُ عَبداً أحيى أمرَنا يَتَعَلَّمُ عُلُومَنا وَيُعَلّمُها النّاسَ فَإنَّ النّاسَ لَو عَلِموا مَحاسِنَ كَلامِنا لَاتَّبَعونا؛ خداوند رحمت كند بندهاى كه امر ما را زنده می كند؛ علوم ما را فرا می گيرد و آن را به مردم مىآموزد. اگر مردم سخنان زيباى ما را بدانند قطعاً از ما پيروى مىكنند».[9]،[10]
مفهوم شناسی جهاد اقتصادی
مسأله جهاد در احكام اسلامى جاى خاصّى دارد. در حقيقت يك آيين ثابت و پيشرو كه رسالت جهانى دارد بدون داشتن چنين دستورى تكميل نخواهد شد.[11] لذا تمام برنامههاى اسلام را از يك نظر مىتوان در جهاد خلاصه كرد:جهاد با طاغوت ها،جهاد با جهل،جهاد با فقر،و جهاد با هوا و هوس هاى سركش![12]
درست به عكس آنچه افراد كوته بين يا مغرض مىگويند جهاد نه تنها نقطه ضعفى براى برنامههاى اسلامى نيست بلكه بدون شك جهاد از اساسىترين و سازندهترين برنامههاى اسلام بود و هست، قانونى است هماهنگ با قانون حيات و نظام آفرينش، و روح آزادگى و عدالت خواهى انسان ها، قانونى است كه بدون آن زندگى مفهوم خود را از دست خواهد داد، و به صورت مرگ گونهاى در مىآيد.[13]
از نظر لغوى به «هرگونه كوشش و تلاش» جهاد مىگويند و در منابع اسلامى نيز در موارد متعددى جهاد به معناى هرگونه تلاش فكرى، بدنى، مالى و اقتصادی، و اخلاقى براى پيشبرد مقاصد الهى و انسانى به كار رفته است.[14]
معناى خاصّ و اصطلاح فقهى جهاد، كوشش نظامى و مسلّحانه، براى حفظ و پيشرفت آيين حقّ است. لیکن معنای عام آن همۀ عرصه های نظامی، سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی را در بر می گیرد؛ لذا جنگ پایان ناپذیر با مروجان اقتصاد لیبرالی در راستای تحقق عدالت اقتصادی در نوع خود تحقق کامل مفهوم جهاد اقتصادی است.[15]
زیرا جريان يك اقتصاد سالم در پيكر اجتماع، همچون جريان خون سالم در كالبد يك انسان است. اين ساده ترين و در عين حال گوياترين تفسيري است كه مي توان براي بيان نقش اقتصاد در جوامع انساني ذكر كرد. ممكن است در حال عادي توجه به نقش گردش خون، در حيات يك انسان نداشته باشيم، اما هنگامي كه مجراي يكي از شاه رگ ها به خاطر اختلال سيستم بسته مي شود، بلافاصله عكس العمل شديد آن ظاهر مي شود. عضوي كه مجراي خونش بسته شده فوري فلج مي شود، و اگر اين عضو از اعضاي اصلي باشد، مرگ حتمي خواهد بود. عوارض اقتصاد ناسالم نيز در پيكر اجتماع مانند اختلال در خون است. يك اجتماعي كه با يك سيستم ناسالم اقتصادي دست به گريبان است [به عنوان مثال به بيگانگان وابسته است] هر آن بايد در انتظار نارسايي ها باشد.[16]
با این تفاسیر مفهوم جهاد به معناى وسيع كلمه تفسير شده است و نه تنها جهاد نظامى در ميدان جنگ با دشمنان كه همه نوع جهاد به ویژه جهاد اقتصادی را شامل می شود که به عظمت اسلام و مسلمانان و دفع شر كافران و فاسقان و منافقان منجر می گردد.[17]لذا تمام كمكهايى كه در مسائل مختلف فرهنگى و اجتماعى و اقتصادى براى حفظ اسلام و مسلمانان و مقابله با هجمه های دشمنان مىشود مشمول آن است؛ به ویژه وقتی جنگ اقتصادی از طرف قدرت های غربی به نظامهاى طرفدار خداپرستى و عدالت اجتماعى تحميل مىگردد،[18] و حاكميّت ملّى جامعه اسلامى، و استقلال و كيان آنها در زمینه های اقتصادی در برابر دشمنان، به خطرمی افتد، همگان موظّفند به پاخاسته و تا آخرين نفس از خود دفاع كنند.[19]
با این اوصاف براى جلوگيرى از گسترش اقتصاد لیبرالی باید به پا خاست و كوشش کرد تا مردم از نادانى و بىخبرى رهایی یابند ؛مسلّماً هر كارى را با اين روحيه آغاز كنيم به انجام مىرسد، و هر جهاد و تلاشى را با اين برنامه شروع نماييم پيروز خواهيم شد.[20]
از سوی دیگر جوامعى كه جهاد را ترك كنند نيز در مدت كوتاهى يا نابود مىشوند و يا به ضعف و ذلت كشيده خواهند شد؛ همانگونه که امام على بن موسى الرضا علیه السلام در پاسخ يكى از دوستانش كه از فلسفه بسيارى از احكام سؤال مىكند در زمينه فلسفه تحريم فرار از جهاد مىنويسد:« خداوند به اين دليل فرار از جهاد را تحريم كرده كه موجب وهن و سستى در دين و تحقير برنامه پيامبران و امامان و پيشوايان عادل مىگردد و نيز سبب مىشود كه آنها نتوانند بر دشمنان پيروز شوند و دشمن را به خاطر مخالفت با دعوت به توحيد پروردگار و اجراى عدالت و ترك ستمگرى و از ميان بردن فساد كيفر دهند، بعلاوه سبب مىشود كه دشمنان در برابر مسلمانان جسور شوند و حتى مسلمانان بدست آنها اسير و مقتول گردند و سرانجام آئين خداوند عز و جل بر چيده شود».[21]،[22]
تحقق جهاد اقتصادی در سایه کار و تلاش
اصولًا يك اقتصاد سالم بايد بر اساس حكومت «كار» بنيان شود، نه بر اساس حكومت سرمايه! در صنعت، كشاورزى، دامدارى و تجارت سالم همه جا كار بايد حكومت كند، در حالى كه چيزى كه در اقتصادسودمحور مطرح نيست حكومت كار است، چرا كه درآمد و سود تنها بر محور احتكار سرمايه و استفاده از گذشت زمان دور مىزند.[23]
در اسلام تلاش براى زندگى، در كنار«جهاد فى سبيل اللَّه» قرار داده شده است، و اين نشان مىدهد كه اسلام براى اين موضوع اهميت زيادى قائل است، چرا چنين نباشد در حالى كه يك ملت فقير و گرسنه و محتاج به بيگانه، هرگز استقلال و عظمت و سربلندى نخواهد يافت، و اصولا«جهاد اقتصادى» بخشى از«جهاد با دشمن»است.[24]
لذا يكى از عوامل پيشرفت اقتصادى جوامع، كار و تلاش است همانگونه که سيره عملى ائمه اطهار عليهم السلام نیز بر كار و تلاش استوار بود. [25] زیرا نه تنها از نظر اسلام، كار، عار نيست بلکه مهم آن است كه فرد مفيد و سودمند به حال جامعه باشد،[26] بنابراین هر گونه كار ثمربخش، در هر مقياس، شعبهاى از جهاد محسوب مىشود؛ اینچنین است که كارگر بعنوان مجاهد راه خدا و گاهى برتر از آن شناخته شده است.[27]
البته بعضى مىپندارند كسى كه كار كند و سخت كوش باشد انسانى حريص است و مرتب عدهاى به او مىگويند تا كى و براى كى؟ و چرا؟ لیکن آمار نشان داده ملتهايى مانند مردم چين و ژاپن كه به هرنوع كار مفيدى افتخار مىكنند و بيكارى را ننگ مىدانند، به سرعت پيشرفت كردهاند.[28]
از این رو در پاره ای موارد ،كمبود روزى به خاطر سستى و تنبلى خود انسان است و اين كمبودها و محروميت ها خواست حتمى خداوند نيست، بلكه نتيجه اعمال انسان است كه دامنگيرش شده، و اسلام بر اساس اصل سعى و كوشش كه هم در آيات قرآن منعكس است و هم در سنت پيامبر صلی الله علیه و آله و ائمه هدى علیه السلام همه را دعوت به تلاش و جهاد كرده است.[29]
احمد بن ابينصر بَزّنطي ميگويد: «به امام رضا عليه السلام گفتم: كوفه به من نميسازد و زندگي در آن همراه با سختي است. زندگي ما در بغداد بود و درآنجا در روزي بر مردم گشاده است. حضرت فرمود: «اگر ميخواهي بيرون بروي برو؛ چرا كه امسال، سال آشفتهاي است و مردمان را چارهاي جز طلب روزي و كوشش براي به دست آوردن معيشت خوب نيست. پس طلب و كوشش را براي به دست آوردن امكانات زندگي از دست مده»[30]
در فرازی دیگر از امام على بن موسى الرضا عليه السلام می خوانیم: الذى يطلب من فضل اللَّه ما يكف به عياله اعظم اجراً من المجاهد فى سبيل اللَّه؛آن كس كه براى تأمين زندگى خانواده خويش تلاش مىكند و مواهب الهى را درپرتو كار مىطلبد از مجاهدان راه خدا گرانقدرتر است».[31]،[32]
فهم اين نكته كه چرا موقعيت چنين كارگرى برتر است چندان مشكل نيست، زيرا اولًا مجاهدان گاهى حافظ وضع موجود جامعهاند؛ امّا كارگران لايق، هميشه امروز و توسعه آينده را اختيار دارند.[33]ثانياً هيچ نظام سياسى بدون پشتوانه يك اقتصاد قوى و شكوفا باقى و برقرار نمىماند يعنى تلاش سربازان بدون تلاش كارگران بىاثر است.[34]
بر این اساس با اينكه مجاهدان در راه خدا از نظر قرآن و اسلام آن همه مقام و فضيلت دارند، اما چنين افرادى كه مىخواهند آبرومند زندگى كنند و سربار اين و آن نباشند در بیان نورانی امام رضا علیه السلام اینگونه مورد مدح و تمجيد قرار گرفته اند.[35]
کسب روزی حلال به مثابۀ حرکت به سوی جهاد اقتصادی
در دنياى امروز كه تنها افكار مادّى بر محافل سرمايهدارى حكومت مىكند، بازارها و محيط هاى اقتصادى بسيار خشك و بىرحمانه و خالى از عواطف انسانى و معنوى است و هر كس به دنبال ثروت بيشتر است. با توجه به همين مسأله و اينكه طبيعت بازار و تجارت غفلتزاست سود و خريد و فروش و معامله، توجه انسان را به دنيا جلب مىكند واحياناً موجب بى توجهى به مسائل حلال و حرام و مراعات موازين عدل وانصاف در معاملات مىشود.[36]
معاملات حرام، كمفروشى، خيانت، ظلم در اموال و مانند آن جامعه را دچار ناهنجارىهاى مالى و اقتصادى کرده و بازار و اقتصاد کشورا را بيمار می کند.[37]
وسعت معاملات حرام و نامشروع در اسلام (مانند ربا، غش و تقلّب، رشوه، غصب حقوق ديگران، توليد اجناسى كه جنبه ويرانگرى دارد نه سازندگى، مانند موادّ مخدّر، مشروبات الكلى وسائل قمار توليد سلاهاى مخرّب و فروختن آن به دشمنان خدا و خلق خدا، وسائل ابزارى كه جنبه اسرافكارى و تبذير مال و ثروت دارد، ايجاد بازار سياه، و انواع انحصارگري ها كه بدون آنها معمولًا ثروت ها متراكم نمىگردد) بقدرى است كه در هر گام انسان را مواجه با محدوديّت هاى شديدى مىسازد و از تمركز ثروت جلوگيرى مىكند.[38]
حلال و حرام ها نقش مؤثرى در روند اقتصادى جامعه دارد و كاربرد آن به مراتب از مواد قانونى ومجازات هاى متخلفان بيشتر است و اصولًا يك شكل خودكار به جريان اقتصادى مىدهد.[39]
از این رو در حديثى از امام على بن موسى الرضا عليه السلام مىخوانيم كه يكى از علل تحريم ربا را فساد اموال معرفى مىكند و مىفرمايد: و علة تحريم الربا لما نهى اللَّه عزّوجلّ عنه و لما فيه من فساد الاموال «علت تحريم ربا يكى نهى الهى است و ديگرى سرچشمه فاسد اموال و بودنش».[40]،[41]
چه فسادى از اين بدتر كه امنيت اقتصادى از ميان برود و مردم به نيكىها و محبت ها پشت كند و كينه و عداوت يكديگر را در دل بپرورانند و هر روز ميدانى به دست آنها بيفتد انفجارى ايجاد كنند و جامعهاى را در وحشت و نا امنى فرو برند.[42]و نيز به همين دليل در روايات اسلامى اقتصادى كسب و كار حلال به عنوان «رزق گوارا» و رباخوارى بعنوان «رزق خبيث» خوانده شده است.[43]
از سوی دیگر شعاع عزّت و بىنيازى، همه شئون حيات انسان را فرا مىگيرد و مظاهر آن از جمله زندگى اقتصادى و مسائل مالى است لذا فعّال اقتصادى در چنين جامعهاى خود را به اموال حرام و نامشروع، آلوده نمىكند.[44]
انسان مؤمنى كه در عرصه مسائل اقتصادى فعاليت مىكند در كسب مال و توليد ثروت، خود را به راههاى نامشروع و حرام و شيوههاى ضد كرامت و حريّت، آلوده نمىسازد؛ حال آنکه در مكتب اقتصاددانهاى مادّى دنيا، تحصيل ثروت و توزيع آن هيچ قيد و شرطى ندارد؛ هرگونه تجارت پردرآمدى مباح شمرده شده، از داير كردن مراكز براى مفاسدى چون قمار و روسپىگرى هيچ منعى وجود ندارد، بلكه براى حمايت از آن قانون وضع مىشود.[45]
در چنين وضعيتى مؤمن اقتصادى تمام درآمدها و هزينههايش در چهارچوب ارزشها و كرامت انسانى است، زيرا بر اساس آموزههاى دينى معتقد است خداوند ارزاقش را به نحو حلال ميان بندگانش تقسيم كرده و هيچ كس نمىميرد مگر اينكه رزق مقدّر و مقسومِ حلالش را به طور كامل دريافت مىكند، گرچه ديرتر به آن برسد.[46]
اين در حالى است كه اگر به حرام آلوده شود و از راههاى نامشروع، وارد فعاليتهاى اقتصادى گردد حلال خدا از او منقطع مىگردد.[47]
از این رهگذر مؤمن اقتصادى افزون بر پرهيز از راههاى حرام از راههاى پست و ذلّتآور نيز كسب درآمد نمىكند؛ همّتش بلند است و كرامت نفسش او را به سمت «معالى الامور» سوق مىدهد.[48]
مؤمن اقتصادى كرامت و عزت نفسانىاش او را از ذُلّ سؤال باز مىدارد، چون پيرو آن مكتبى است كه تقاضاى كمك از افراد نااهل را منفور مىشمرد:امام على بن موسى الرضا عليه السلام به يكى از يارانش بزنطى راوى معروف و صحابى آن حضرت، هنگامى كه تقاضا كرد امام با نوشتن نامهاى براى يكى از حاكمان وقت از وى بخواهد نياز اقتصاديش را برطرف سازد، مىفرمايد: من دريغ دارم كه از مثل چنين كسى تقاضا كنى، اگر نياز دارى بر مال من تكيه كن و هر چه مىخواهى بردار» .[49]،[50]
هم چنین يكى از دوستان امام على بن موسى الرضا عليه السلام به نام زكريا بن آدم از مردى از اهل ذمه سؤال كرد كه به جهت ابتلاى به فقر و فلاكت، مىخواست به ذلت بردگى فرزندش تن بدهد تا هم خودش به نوايى برسد و هم شكم فرزندش سير شود، حضرت فرمود:«لايبتاع حرّ فانه لايصلح لك ولا من اهل الذمّة؛ انسان آزاده، برده نمىشود، چنين كارى نه شايسته توست و نه از ذمّيان رواست».[51]،[52]
لذا پرهيزگاران اولا در طلب روزى هستند، و انسان هاى تنبل و تنپرور و سربار جامعه نيستند و ثانياً تلاشگرند و در مسير حلال، طلب روزى مىكنند ولى روزى حلال و طيب.اساساً خداوند متعال نيز به جز روزى حلال را براى بندگان خود تجويز نكرده است، گرچه همه چيز از او است ولى حق استفاده را فقط در امور طيب و حلال و پاكيزه داده است.[53]
همانگونه که بزنطى مىگويد: به حضرت رضا (عليه السلام) گفتم: «فدايت شوم از خداوند عزوجل بخواه، حلال روزى من گرداند، حضرت فرمودند: آيا مىدانى حلال چيست؟ گفتم آنچه در نزد ما كسب پاكيزه و طيب باشد، حلال است، حضرت فرمودند: بسيار على بن الحسين زين العابدين (عليه السلام) مىفرمود: «الحلال قُوتُ المُطْطَفَين؛ حلال رزق و قوت برگزيدگان است»، سپس فرمودند: از خدا[54]چنين بخواه «اسئلك من رزقك الواسع؛از رزق و روزى واسع تو درخواست و طلب مىكنم».[55]،[56]
اجتناب از اسراف ؛ مهمترین ضرورت در تحقق جهاد اقتصادی
اجتناب از اسراف و تبذير از جمله مهمترین دستورها و برنامههاى الزامی اسلام در تحقق جهاد اقتصادى به شمار می آید.[57]
از نظر اسلام هرگونه مصرفى كه در نعمتهاى الهى بخواهد صورت بگيرد (از اطعام و لباس و سوخت، وسايل زندگى و مسكن، حتى انفاق و نفقه) بايد همراه با اعتدال و ميانهروى باشد و انسان حدّ و اندازه را نگه دارد و از اسراف بپرهيزد.[58]
اسراف نابود كردن نعمتهاى الهى است و مقابل آن، اقتصاد در معيشت است كه در روايات از آن به «تقدير المعيشة»[59] تعبير شده است.[60]
اصولًا اگر كنترل صحيح اسلامى روى مصرف با توجّه به دو اصل ممنوعيت اسراف و تبذير صورت گيرد، صاحبان ثروت چارهاى جز اين ندارند كه درآمد اضافى را هميشه صرف توسعه فعاليت اقتصادى خود كنند يعنى بالاجبار به كارى كشيده مىشوند كه نتيجه آن مستقيماً در اختيار جامعه و مردم قرار مىگيرد و تنها زحمت حفظ و مديريتش بر دوش صاحبان آنها است.[61]
خصوصاً وقتى فعال اقتصادى به مبناى خدامالكى: «المال مال اللَّه يضعه عند الرجل ودائع؛ مال متعلّق به خداست كه نزد انسان به امانت مىسپارد»[62] توجه كند مىفهمد كه اگر بخواهد حقّ اين امانت را آنگونه كه شايسته است بجا آورد بايد به اندازه نياز و با رعايت اقتصاد و اعتدال مصرف كند و باقيمانده را براى رفع نيازمندىهاى جامعه و مستمندان هزينه نمايد.[63]به عبارت دیگر ثروتمندان نه تنها حق ندارند مسرفانه و بىرويّه از اموال خود استفاده كنند، بلكه نمىتوانند آنها را انباشته نمايند؛ بلکه بايد باقيمانده درآمد خود را به مصرف محرومان برسانند.[64]
آرى اگر اخلاق در لايههاى مختلف اقتصاد حاكم شود، يعنى توليد كالا توزيع كالا و مصرف كالا همه آميخته با اصول اخلاقى گردد، بىشك روز به روز فاصله زياد بين فقير و غنى كم مىشود، و به طور طبيعى ثروت به طور عادلانه در ميان همه مردم توزيع مىگردد[65]كه در عين احترام به تلاشهاى فردى، تأمين مصالح جمع مقدم است و بايد از دو قطبى شدن جامعه (اقليتى ثروتمند و اكثريتى فقير) جلوگيرى شود.[66]
در این میان باید به عدالت به عنوان یکی از اهداف و مقاصد نظام اقتصادى و مبانی جهاد اقتصادی اشاره کرد که در مقام توزيع سرمايهها و منابع طبيعى و چه در مقام مصرف، و پرهيز از تراكم ثروت مورد نظر قرار می گیرد.[67]
و اين در حالى است كه يكى از اصول اقتصاد در دنياى امروز آن است كه مصرف كنندگان را از طرق مختلف به مصرف بيشتر و حتى روىآوردن به[68]اشياء و وسايلى كه يا ارزش مصرفى ندارد و يا بسيار كم ارزش است، تشويق نمايند.[69]
اینچنین است که امام رضا علیه السلام در فرازی تباه سازی اموال را ناپسند می داند و پیروان خویش را از این پدیدۀ شوم بر حذر می دارد و می فرماید:«ان الله یبغض...اضاعه المال؛خداوند تباه سازی اموال را دشمن می دارد».[70]،[71]
سخن آخر: « مبارزه با مفاسد اقتصادی؛ شرط موفقیت جهاد اقتصادی »
بی تردید هميشه امور مالى بايد تحت ضوابط صحيح و حساب شدهاى قرار گیرد و گرنه جامعه به تباهى خواهد کشید.[72] زیرا جريان مال و سرمايه به جريان خون در بدن شبیه است كه بايد به صورت متوازن در سراسر بدن جريان داشته باشد به گونهاى كه اگر خون در گوشهاى از بدن متراكم شود، باعث بيمارى و فساد، و كم خونى در ساير قسمتها مىشود. تراكم سرمايه در دست طبقهاى خاص، موجب فقر و نادارى در طبقات ديگر است.[73]بديهى است هر دو طرف اين اتفاق، براى جامعه و فرد زيانبار است. اين همان فساد مالى و اقتصادى است كه اسلام به شدت از آن نهى كرده است.[74]
لذا اسلام در مسائل مالی خطوط قرمزى دارد كه عبور از آنها به هيچ وجه جايز نيست؛ امام على بن موسى الرضا عليه السلام در پاسخ نامه يكى از يارانش به نام محمد بن سنان درباره فلسفه تحريم سرقت مىفرمايد: «و حرمة السرقة لما فيها من فساد الأموال؛ تحريم سرقت به اين علت است كه فساد مالى و اقتصادى از آن حاصل مىشود».[75]،[76]
بدین ترتیب اقتصاد فساد زا ، در هر جامعهاى، زمينه ساز تزلزل ارزشهاى اخلاقى، حاكميت فساد و فحشا، ازدياد بزهكارى و آلودگىهاى اجتماعى است؛[77]از جمله اختلاسها و دزدىهايى كه بعضاً صورت مىگيرد و آمار شگفتانگيزى كه در رسانه ها مطرح می شود بهگونهاى است كه اگر مفسد اقتصادی، خودش و فرزندان و نوه و نتيجههايش هم از آن استفاده كنند تمام نمىشود[78]
در این بین حكومت اسلامى موظّف است با مفاسد اقتصادی مقابله کند و مجرمان اقتصادی را به اشد وجه مجازات کند[79]تا با اصلاح اين معضل شوم اجتماعى و ادارى، قسمت مهمّى از فساد ادارى و گرههاى كور اقتصادى و حتی وابستگىهاى مالى به كشورهاى ديگر مرتفع شود.[80]
اين سخن را با حديثى از امام على بن موسىالرضا عليه السلام پايان مىدهيم: زيد بن موسى (برادر امام على بن موسىالرضا عليه السلام) در مدينه خروج كرد و بر ضد حكومت قيام نمود و در مدينه آتشافروزى كرد و عدهاى را به قتل رساند و به همين دليل زيد النار ناميده شد. لشكريان مأمون او را اسير كردند و نزد مأمون آوردند. مأمون گفت: او را نزد ابوالحسن على بن موسىالرضا عليه السلام ببريد. ياسر (غلام حضرت) مىگويد: هنگامى كه او را نزد امام عليه السلام آوردند حضرت به او[81]فرمود: آيا سخن افراد بىسروپاى كوفه كه مىگويند: فاطمه زهرا عليها السلام دامانش پاك بود و خداوند تمام فرزندانش را بر آتش دوزخ حرام كرد، تو را فريفته؟ اين فقط مربوط به امام حسن و امام حسين بود اگر چنين مىپندارى كه تو خدا را معصيت كنى و وارد بهشت شوى و موسى بن جعفر اطاعت خدا را كند و او هم وارد بهشت شود در اين صورت مقام تو نزد خداوند از موسى بن جعفر عليه السلام هم بالاتر است.[82]
سپس فرمود: «وَ اللَّهِ مَا ينَالُ أَحَدٌ مَا عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ إِلَّا بِطَاعَتِهِ وَ زَعَمْتَ أَنَّكَ تَنَالُهُ بِمَعْصِيتِهِ فَبِئْسَ مَا زَعَمْت؛ به خدا سوگند كسى به مقامات الهى نمىرسد مگر از طريق طاعت او ولى تو چنين پنداشتهاى كه به آن مقامات از طريق معصيت مىرسى، چه پندار غلطى!».[83]
سپس زيد عرض كرد: من برادرت و فرزند پدرت هستم. حضرت فرمود: تو برادر من هستى مادامى كه اطاعت خداوند متعال كنى. نوح عرض كرد: خداوندا! فرزند من از خانواده من است و وعده تو حق مىباشد (كه خاندان مرا نجات دهى) و تو احكم الحاكمينى. خداوند فرمود: اى نوح! او از خاندان تو نيست او عمل غير صالحى است (/ فرد ناشايستهاى است). خداوند متعال او را بهسبب معصيت از خاندان نوح طرد كرد.[84]،[85]
آري، ميبينيم كه حضرت با برادرش كه دست به ارتكاب خلاف زده، اين گونه برخورد تند ميكند تا هم موضع خود را روشن كرده باشد، هم خطاي انديشه برادر را گوشزد كند و هم ملاكها را در فساد ستیزی بيان نمايد.[86]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
[1] اسلام در يك نگاه ؛ ص85.
[2] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج2 ؛ ص491.
[3] گفتار معصومين(ع) ؛ ج1 ؛ ص199.
[4] «انَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقاتِلُونَ فِى سَبِيلِهِ صَفّاً كَانَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ».(سورۀ صف؛آیۀ4».
[5] گفتار معصومين(ع) ؛ ج1 ؛ ص199.
[6] خطوط اقتصاد اسلامى ؛ ص129.
[7] برگزيده تفسير نمونه ؛ ج2 ؛ ص369.
[8] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج2 ؛ ص31.
[9] معانى الاخبار؛ ص 180.
[10] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص324.
[11] اسلام در يك نگاه ؛ ص95.
[12] گفتار معصومين(ع) ؛ ج1 ؛ ص199.
[13] خطوط اقتصاد اسلامى ؛ ص24.
[14] اسلام در يك نگاه، ص 97.
[15] همان؛ص96.
[16]خطوط اقتصاد اسلامى ؛ص24-25.
[17] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج12 ؛ ص202.
[18] اسلام در يك نگاه، ص 97.
[19] همان ؛ ص99.
[20] پيام قرآن ؛ ج1 ؛ ص37.
[21] نور الثقلين؛ ج 2؛ ص 138.
[22] تفسير نمونه، ج7، ص 114.
[23] خطوط اقتصاد اسلامى ؛ ص130.
[24] تفسير نمونه ؛ ج25 ؛ ص200.
[25] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج2 ؛ ص182.
[26] خطوط اقتصاد اسلامى ؛ ص24.
[27] همان.
[28] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج2 ؛ ص183.
[29] تفسير نمونه ؛ ج20 ؛ ص434.
[30] خطوط اقتصاد اسلامى، ص 25.
[31] وسائل الشيعه؛ ج 12؛ ص 43.
[32] خطوط اقتصاد اسلامى؛ ص 25.
[33] همان.
[34] همان.
[35] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج14 ؛ ص273.
[36] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج2 ؛ ص379.
[37] اهداف قيام حسينى ؛ ص25.
[38] خطوط اقتصاد اسلامى ؛ ص99.
[39] همان؛ ص 65.
[40] وسائل الشيعه؛ ج 12؛ ص 425.
[41] خطوط اقتصاد اسلامى ؛ ص128.
[42] همان.
[43] وسائل الشيعه؛ ج 12؛ ص 426.
[44] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج2 ؛ ص111.
[45] همان.
[46] همان.
[47] همان.
[48] همان؛ص112.
[49] «أنا أضنّ بك ان تطلب مثل هذا وشبهه ولكن عوّل على مالى»،( كافى؛ ج 2؛ ص 149؛ ح 5.)
[50] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج2 ؛ ص113.
[51] تهذيب الاحكام؛ج 7؛ص 77 ، مسند الامام الرضا؛ ج 2؛ ص 304.
[52] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج2 ؛ ص114.
[53] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج2 ؛ ص201.
[54] همان ؛ ص203.
[55] سفينة البحار؛ ج 1؛ ماده« حلل».
[56] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج2، ص 204.
[57] خطوط اقتصاد اسلامى ؛ ص55.
[58] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج2 ؛ ص183.
[59] تحف العقول؛ ص 292، بحارالانوار؛ ج 47؛ ص 60؛ ح 112، كنز العمال؛ ج 3؛ ص 49.
[60] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج2 ؛ ص183.
[61] خطوط اقتصاد اسلامى ؛ ص100.
[62] وسائل الشيعه؛ ج 8؛ ص 366؛ ح 5.
[63] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج2 ؛ ص115.
[64] همان؛ ص305.
[65] از تو سوال مى كنند(مجموعه سوالات قرآنى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله) ؛ ص174.
[66] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج2 ؛ ص115.
[67] همان ؛ ص131.
[68] همان ؛ ص381.
[69] همان؛ ص 382.
[70] تحف العقول؛ص804.
[71] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج2 ؛ ص382.
[72] تفسير نمونه ؛ ج9 ؛ ص221.
[73] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج2 ؛ ص437.
[74] همان؛ ص 438.
[75] عيون الاخبار؛ ج 2؛ ص 103.
[76] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج2 ؛ ص443.
[77] همان ؛ ص35.
[78] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص282.
[79] آيين ما (اصل الشيعة) ؛ ص206.
[80] آيات ولايت در قرآن ؛ ص434.
[81] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج15 ؛ ص197.
[82] همان؛ص198.
[83] همان.
[84] بحارالانوار؛ ج 43؛ ص 231؛ ح 6 ، ج 49؛ ص 218؛ ح 2.
[85] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج15 ؛ ص198.
[86] همان.