بی شک انسان در مسير زندگى خود نيازهاى گوناگونى دارد،[1]در این بین دين اسلام تنها ناظر به اصلاح زندگى فردى يا منحصر به مسائل معنوى و اخلاقى نبوده است بلكه اصلاح و بهبود تمام شؤون اجتماعى را نيز در بر مىگرفته، حتّى بسيارى از علوم و دانشهاى مورد نياز براى زندگى روزانه را مردم از آنان آموختند كه به بعضى از آنها در قرآن اشاره شده است.[2]
هم چنین انفتاح باب اجتهاد و رشد و بالندگى سبب شد كه فقه اهل بيت رشد كند و همراه با تحوّلات زمانه، براى نيازهاى مسلمين پاسخى در خور داشته باشد. لذا فقه به تمام زواياى زندگى مردم نفوذ كرده و اقشار و صنفهاى مختلف جامعه توانستهاند پاسخ پرسشهاى فقهى خويش را از فقيهان اهل بيت بشنوند.[3]
در این زمینه می توان به جهاد يا به تعبير ديگر دفاع از تماميّت كشورهاى اسلامى در برابر هجوم بيگانگان اشاره کرد که يكى از ابواب مهم فقه را تشكيل مىدهد[4] و هر گونه آمادگى براى دفاع از خود و جامعه اسلامى را شامل ميشود که آن را فقه الدفاع یا فقه مقاومت می نامیم، با این اوصاف شایسته است اصول و مبانی فقه مقاومت بیش از پیش مورد توجه قرار گیرد.[5]
دفاع و مقاومت؛ حقیقت مفهوم جنگ در اسلام
سالها است كه اين سؤال در ميان دانشمندان اسلام مطرح است. گروهى، سعى دارند كه تمام غزوات زمان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را در شكل دفاعى توجيه كنند، تا مبادا، اسلام، متهم شود كه با زور شمشير مىخواهد تعليمات خود را به كرسى بنشاند! يا به تعبيرى ديگر، مبادا اسلام را به كشور گشايى و توسعه طلبى نظامى متهم سازند! در مقابل، افرادى اصرار دارند كه غزوات اسلامى را، به دو دسته تقسيم كنند و بگويند كه بخشى تهاجمى بوده و بخشى دفاعى و حتّى اين دو بخش را براى مسلمانان امروز نيز ثابت مىشمارند و معتقدند كه اسلام، وظيفه دارد اقوامى را كه در فشارند و تحت سيطره ظالمانند، آزاد سازد و اين در واقع، نوعى تهاجم است و نيز وظيفه دارد كه راه را براى تبليغات منطقى خود بگشايد و موانع را، هر چند با توسل به قدرت نظامى باشد، از سر راه بردارد و اين، نوع ديگرى از تهاجم است.[6]
در اينجا، نظر سومى وجود دارد و آن اين كه طبيعت جنگ در اسلام، طبيعت دفاعى است، ولى گاه مسائل دفاعى، تهاجم را ضرورى مىسازد.[7]
مثلا، همان مسأله دفاع از مظلومان در بند، يا به تعبير امروز، مداخله بشر دوستانه، گر چه در ظاهر شكل تهاجمى دارد، امّا در واقع دفاع از گروهى است كه تحت ستم واقع شدهاند و جزيى از جامعه بزرگ انسانى هستند و دفاع از آنها، بر ساير انسانهاى متعهّد و مؤمن لازم است.[8]
هم چنین تهاجم برای گشودن راه براى آزادى تبليغات منطقى نيز نوعى دفاع در مقابل موانع است، يعنى، اگر دشمن، مانعى بر سر راه ايجاد كند، اسلام، اجازه درگيرى را با او مىدهد.[9]
اینگونه است که حضرت علی علیه السلام در توصيف مفهوم جهاد، مىفرمايد: ««و هو لباس التّقوى و درع اللّه الحصينة، و جنّته الوثيقة؛و آن، لباس تقوا، زره محكم خداوند و سپر مطمئن او است»[10]
تأمل در کلام نورانی آن حضرت دليل روشنى بر دفاعى بودن طبيعت جهاد است، چرا كه در يك جا، جهاد به لباس، و در جاى ديگر به زره، و در جاى سوم به سپر تشبيه شده است و مىدانيم كه اين هر سه، در واقع از وسايل دفاعى است.[11]
دفاع آرى؛ تهاجم هرگز!
با این تفاسیر می توان دریافت همۀ جنگ هاى متعدّدى که در دوران پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله رخ داد، همه آنها جنبه دفاعى داشت، و هيچ كدام حالت تهاجمى نداشت. و بدیهی است كه هر قوم و ملّتى مورد هجوم دشمن واقع شود، بايد از خود دفاع كند.[12]
آیا اسلام به زور شمشیر وارد وارد ایران شده است؟
اسلام دين منطق و استدلال است، و هيچ كس را به زور شمشير مجبور به پذيرش اسلام نمىكند، همانگونه که در قرآن کریم می خوانیم:«لَا اكْرَاهَ فِى الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَىِّ[13]؛ در قبول دين اكراهى نيست. (زيرا) راه درست از راه انحرافى روشن شده است.» [14]
بنابراين، كسانى كه مىگويند: «اسلام در سايه شمشير پيش رفت، و با زور، مردم را تسليم خود كرد» در اشتباه آشكارى هستند. زيرا مناطقى از دنيا هم چون اندونزى به عنوان بزرگ ترين كشور اسلامى، ديگر كشورهاى مسلمان جنوب شرقى آسيا، جنوب و غرب آفريقا ...وجود دارد كه اسلام را پذيرفتهاند در حالى كه پاى يك سرباز مسلمان به آنجا باز نشده است.[15]
هم چنین وقتی اسلام به ايران آمد، پس از پيروزى بر لشگر ساسانيان، هرگز مردم را مجبور به پذيرش اسلام نكرد؛ از آن جهت که ماهیت جنگ در اسلام به مفهوم دفاع و مقاومت است ، دفاع از كسانى كه تحت ظلم و ستم شاهان ستمگر ايران بودند و حقّ آزادى انتخاب نداشتند. لذا مردم ايران در برابر سپاه اسلام مقاومتى از خود نشان نداده و به راحتى تسليم شدند، و برخى از آتشكدهها ساليان درازى پس از حمله اسلام به ايران همچنان روشن و سرپا بود، و ايرانيان باهوش به تدريج دين اسلام را از صميم دل پذيرفته، و دستورات آن را به جان خريدند.[16]
«فقه مقاومت» و انطباق آن با فطرت
گفتنی است فطرت انسانى امرى ثابت و پايدار و همگانى و همه زمانى است، در این میان فقه داراى احكامى منطبق بر نيازهاى فطرى انسان است؛[17]به عبارت دیگر از جمله امتيازات فقه اسلامى هماهنگى آن با فطرت شفّاف و زلال توحيدى است؛ به تعبیر آيه شریفۀ «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها؛[18] پس روی خود را متوجّه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتی است که خداوند، انسان ها را بر آن آفریده»، همه انسانها در مجموعه «دين» بر فطرت الهى و توحيدى سرشته شدهاند، لذا فقه و شريعت كه ركنى از اركان سهگانه «دين» است نيز فطرى خواهد بود.[19]
به بيان ديگر بر خلاف آنچه بعضى مىپندارند فطرى بودن «دين» منحصر به اصل توحيد و خداپرستى نيست بلكه شامل تمام اصول و فروع مىشود؛ البتّه منظور كليات فروع است.[20]
بر این اسا جهاد و مقاومت نیز يك امر فطرى است[21] و جهاد در مقابل متجاوزان در فطرت انسان وجود دارد[22]؛ چرا كه هركس با فطرت خود درك مىكند كه در مقابل تهاجم دشمن بايد از خود دفاع كند.[23]
به دیگر سخن می توان اینگونه گفت تجلی مسايل فطرى در انسان با شناخت، توأم است، لذا در مورد جهاد و مقاومت، افراد سطحى كه تنها ضرب و جرح و مشكلات جهاد و مقاومت را مىنگرند ممكن است آن را ناخوش داشته باشند، ولى افراد دورنگر كه مىدانند شرف و عظمت و افتخار و آزادى انسان در گرو ايثار و پایداری است يقيناً با آغوش باز از آن استقبال مىكنند، همان گونه كه افراد ناآگاه از داروهاى تلخ و بد طعم بر اثر سطحىنگرى متنفرند، اما هنگامى كه بينديشند كه سلامت و نجات آنها در آن است، آن را به جان و دل پذيرا مىشوند.[24]
این مسأله از روى يك قانون كلى و عمومى پرده برمىدارد، و تمام مرارت ها و سختي هاى اطاعت فرمان خدا را براى انسان سهل و گوارا مىسازد، زيرا به مقتضاى«وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ[25]؛ و خدا میداند، و شما نمیدانید» در می یابد كه خداوند آگاه از همه چيز و رحمان و رحيم نسبت به بندگانش در هر يك از دستوراتش، مصالحى ديده است كه مايه نجات و سعادت بندگان است، و به اين ترتيب بندگان مؤمن همه اين دستورات را مانند داروهاى شفابخش مىنگرند و با جان و دل آن را پذيرا مىباشند.[26]
قرآن کریم؛ مبنای کلیدی چارچوب تئوریک فقه مقاومت
اوّلين و مهمترين منبع استنباط احكام فقه اسلام نزد همه فقيهان كليه مذاهب اسلامى، قرآن كريم است و هيچ فرقه اسلامى و فقيه مسلمان اختلاف و ترديدى در اين اصل مسلّم ندارد.[27] بر این اساس كلّيّات ابواب فقهى نظیر جهاد و دفاع بر مبنای صريح آيات قرآن، بدان پرداخته شده است.[28]
خداوند در قرآن کریم مىفرمايد:« اذِنَ لِلَّذِينَ يُقاتِلُونَ بِانَّهُمْ ظُلِمُوا وَ انَّ اللَّهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقدير؛ به كسانى كه جنگ بر آنان تحميل شده اجازه جهاد داده شده است، به خاطر اينكه مورد ستم قرار گرفتهاند، و خداوند بر يارى آنها توانايى دارد»[29]،[30]
در اين فراز قرآنی به مسلمانان كه از سوى دشمنان لجوج و بى رحم تحت فشار واقع شده بودند؛ اجازه مقاومت مسلّحانه و جهاد را مىدهد هم اجازه جهاد داده شده، و هم وعده پيروزى از سوى خداوند، و دليل آن هم اين ذكر شده كه دشمن جنگ را ظالمانه شروع كرده، و سکوت در برابر دشمن غیر قابل قبول است ، چرا كه مايه جرأت و جسارت مخالفان و ضعف و نوميدى دوستان است. [31]
در فراز قرآنی دیگر می خوانیم:«وَ قاتِلُوهُمْ حَتّى لا تَكُونَ فَتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدّينُ كُلُّهُ لِلّهِ؛[32] با آنها پيكار كنيد تا فتنه گرى (شرك و سلب آزادى) بر چيده شود، و دين همه مخصوص خدا باشد (و همه اهل ايمان آزادانه بتوانند خدا را بپرستند و از خدا و اسلام سخن بگويند»[33]
بديهى است كه شرك در آيه مورد بحث به معنى شرك يا فشار مشركان براى گمراه ساختن ديگران است؛ بنابراين جهاد براى به دست آوردن آزادى و جلوگيرى از فشارها و شكنجههاى آنها مجاز شمرده مىشود، ولى هنگامى كه آنها دست از فشارهاى خود بردارند؛ طبعاً جنگ تمام مىشود، بنابراين مبارزه با فتنه نيز نوعى جهاد دفاعى است.[34]
در سوّمين آيه به مسلمانان دستور داده شده كه همه گونه نيرويى را براى پيكار با دشمن آماده سازند،لذا در قرآن آمده است: « وَ اعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ؛ در برابر آنها آنچه توانايى داريد از نيرو آماده سازيد»[35]
مفهوم آيه بسيار وسيع و گسترده است و هر گونه فراهم سازى نيروهاى معنوى، مادّى، نظامى، اقتصادى و فرهنگى را شامل مى شود، امّا هدف اصلى از همه اين امور تهاجم بر كسى نيست، بلكه خاموش كردن آتش فتنهها و جلوگيرى از آزارها و يا به تعبير روشن تر خفه كردن تهاجم در نطفه مىباشد.[36]
هم چنین خداوند مسلمانان را دعوت به جهاد براى حمايت از مظلومان و مبارزه باظالمان مىكند، و مىگويد: وَ مالَكُمْ لاتُقاتِلُونَ فى سَبيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَالنِّساءِ وَالْوِلْدانِ الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنا اخْرِجْنا مِنْ هِذِه الْقَرْيَةِ الظّالِمِ اهْلُها وَاجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَليّاً وَاجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصيراً: «چرا در راه خدا و براى رهايى مردان وزنان و كودكانى كه (به دست ستمگران) تضعيف شدهاند پيكار نمىكنيد؟ همان مظلومانى كه مىگويند:«خدايا! ما را از اين شهر (مكّه) كه اهلش ستمگراند بيرون ببر (و رهايى ببخش)؛ و از سوى خود، براى ما سرپرستى قرار ده؛ و از جانب خود، براى ما از سوى خود يار و ياورى مقرر فرما»![37]
در اين آيه نخست دعوت به جهاد در راه خدا شده، و بلافاصله سخن از مستضعفان و مظلومانى به ميان آمده كه دشمن سنگدل آنها را آن چنان تحت فشار قرار داده كه راضى به ترك خانه و كاشانه خود شدهاند، وبه نظر مىرسد كه اين دو در واقع به يك معناباز مىگردد، چرا كه يارى اين گونه مظلومان مصداق روشن «جهاد فى سبيل اللَّه» است.روشن است كه اين نوع جهاد نيز جهاد دفاعى است.[38]
در آیۀ دیگر از قرآن کریم می خوانیم:«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد (در برابر مشكلات و هوسها) استقامت كنيد و در برابر دشمنان (نيز) استقامت بخرج دهيد و از مرزهاى خود، مراقبت بعمل آوريد و از خدا بپرهيزيد شايد رستگار شويد».[39]
خداوند در این آیۀ شریفه دستور به استقامت در برابر دشمن ميدهد،و ضمنا از اين دستور (صابروا) استفاده ميشود كه هر قدر دشمن بر استقامت خود بيفزايد ما نيز بايد بر پايدارى و استقامت خود بيفزائيم.[40]
«مرابطه» به معنى مراقبت از مرزها آمده است، اين جمله به مسلمانان دستور آماده باش در برابر دشمن و مراقبت دائم از مرزها و سرحدات كشورهاى اسلامى ميدهد، تا هرگز گرفتار حملات غافلگيرانه دشمن نشوند،خلاصه اينكه«مرابطه» معنى وسيعى دارد كه هر گونه آمادگى براى دفاع از خود و جامعه اسلامى را شامل ميشود. لذا در فقه اسلامى نيز در باب جهاد بحثى تحت عنوان«مرابطه» يعنى آمادگى براى حفظ مرزها در برابر هجوم احتمالى دشمن ديده ميشود كه احكام خاصى براى آن بيان شده است.[41]
بی شک اين تعابير قرآنی نشان مىدهد كه جهاد اسلامى در اصل جنبه دفاعى دارد؛[42] از این جهت در تاريخ اسلامى موردى را نمىيابيم كه كافران آمادگى زندگى مسالمتآميز با مسلمين داشته باشند و اسلام دست رد به سينه آنها زده باشد.[43]
حتی دستور به جهاد بعد از مسأله هجرت صادر شده که نشان مىدهد؛ اساس جهاد در اسلام را «دفاع در برابر دشمن» تشكيل مىدهد، چرا كه مسلمانان سيزده سال تمام در برابرتمام آزارها و كارشكنىها و ضرب و جرحها دست به اسلحه نبردند، شايد دشمن بر سر عقل آيد.[44]
دلیل عقلی؛ گوهر نهفته در فقه مقاومت
يكى از منابع اصلى دين اسلام، دليل عقل است،[45]لذا فقه شيعه بر اساس ادلّه اربعه بنا نهاده شده، كه يكى از آنها دليل عقل است.[46]
اماميّه، عقل را رسول باطن مىشمرند و براى ادراكات قطعى عقل حجيّت قائل است؛ از این رو با حجيّت حكم عقل و درك حسن و قبح به وسيله عقل مىتوانيم بسيارى از واجبات و محرمات را به دليل عقل ثابت كنيم؛ مثلًا تحريم ظلم ، غصب حقوق مردم، سرقت، قتل نفوس بىگناه، دروغ، غيبت، فساد در ارض و مانند آن و همچنين مسأله لزوم شكر منعم و رجحان كمك به نيازمندان و تشكيل حكومت صالحه و جهاد و دفاع از تمامیت ارضی براى حفظ امنيّت و احقاق حقوق و مانند آنها همه به حكم عقل ثابت و مسلّم است.[47]
البته منظور از حجیت دليل عقلی اين است كه عقل به طور قطع و يقين چيزى را درك كند و درباره آن داورى نمايد؛ مثلًا اگر (فرضاً) هيچ دليلى در كتاب و سنّت براى حرام بودن ظلم و تجاوز به حقوق مردم نداشتيم، ما به وسيله دليل عقل اين امور را تحريم مىكرديم، و يقين داشتيم خداوند[48]عالم و حكيم، اين امور را براى ما حرام شمرده، و هرگز راضى به انجام آنها نيست، و اين يك حجّت الهى بر ما است.[49]
اینچنین است که نقش حُسن و قبح عقلى به خوبی نمایان می شود؛ یعنی كار عقلى که واقعیت را درك و تشخيص می دهد؛ عقل درك مىكند ظلم و ستم و تجاوز سازگار با قوانين آفرينش و هدف زندگى و نظم اجتماع نيست.[50]
لذا اگر دشمن به ما حمله كرد، و جان و مال و ناموس ما را هدف قرار داد، مطابق حكم عقل و شرع نبايد سكوت كرد بلکه كسى كه مورد هجوم قرار مىگيرد مطابق حکم دلیل عقلی حق دارد از خود دفاع كند؛ بر این اساس دلیل عقلی بر دفاع از جان و مال و ناموس تأکید می ورزد؛ و جالب اين كه غالب جنگهاى اسلامى نیز اینگونه جنبه دفاعى داشته است. مسلمانان مكّه در سالهاى اوّليّه ظهور اسلام تحت فشار فراوان كفّار و مشركان بودند، دشمنان به انحاء و اشكال مختلف مسلمانان را آزار و اذيّت مىكردند. مسلمانان خدمت پيامبر رسيده، و از آن حضرت خواستند تا اجازه جنگ و مبارزه عليه دشمنان و مشركان را صادر كند. امّا پيامبر صلى الله عليه و آله آنها را دعوت به صبر كرد، تا اين كه مسلمانان مجبور به هجرت شدند. در مدينه خداوند به مسلمانانى كه مورد ظلم و ستم قرار گرفته بودند اجازه داد از خود دفاع كنند.[51]
زیرا اسلام جهاد را با اصول صحيح و منطق عقل هماهنگ ساخته است[52]وتمام قوانين آسمانى و بشرى به شخص يا جمعيتى كه مورد هجوم واقع شده حق مىدهد براى دفاع از خويشتن به پا خيزد و آنچه در قدرت دارد به كار برد، و از هر گونه اقدام منطقى براى حفظ موجوديت خويش فروگذار نكند .[53]
فقه مقاومت به مثابۀ سنت رسول الله و اهل بیت
سنّت نیز به مانند کتاب؛ اجماع و عقل، راهنما و دليلى است كه به عنوان مصادر تشريع يا دلايل حقوق اسلام يا دلايل احكام شرعى معتبر است؛[54]لذا وقتی دشمن جنگ را بر امت اسلامى تحميل مىكند، يا آزادي هاى خداداد را از او مىگيرد، يا مىخواهد حقوق او را پايمال كند، و يا ظالمى گلوى مظلومى را مىفشارد فقیه بر مبنای روایات و دیگر منابع فقه شیعه جهاد دفاعی را بر مسلمانان فرض خواهد کرد تا به يارى مظلوم بشتابند، هر چند منجر به درگيرى با قوم ظالم شود.[55]
روايات متعدّدى در تحقق این مسأله دخالت دارد؛ به عنوان نمونه پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله فرمودند:«مَنْ اخَذَ لِلْمَظْلُومِ مِنَ الظَّالِمِ كانَ مَعى فى الجنّة مُصاحِباً؛ كسى كه حقّ مظلوم را از ظالم بگيرد (چه مظلوم مسلمان باشد، و چه غير مسلمان) در بهشت با من خواهد بود».[56]،[57]
در حديث ديگرى از پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مىخوانيم:«مَنْ سَمِعَ رَجُلًا يُنادى يا لَلْمُسْلِمينْ فَلَمْ يُجِبْهُ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ؛ هر كس صداى مظلومى را بشنود كه از مسلمانان كمك مىطلبد، و به كمك او نشتابد مسلمان نيست».[58]،[59]
امام على عليه السلام خطاب به دو فرزند بزرگوارش امام حسن و حسين عليهما السلام فرمود:«كُونا لِظَّالِمِ خَصْماً وَلِلْمَظْلُومِ عَوْناً؛ دشمن ظالم و يار و كمككار مظلوم باشيد».[60]،[61]
اين روايت نيز عام است و شامل غير مسلمانان نيز مىشود. بنابراين، طبق روايت فوق هر كس نداى مظلوميّت مظلومى را بشنود، و استغاثهاش به گوش او برسد، و توانايى يارى رساندن به او را داشته باشد، و به ياريش نشتابد مسلمان نيست؛با این اوصاف دفاع از مظلوم وظيفه هر مسلمانى است؛ هر چند مظلوم غير مسلمان باشد.[62]
هم چنین کلام نورانی پیامبر اکرم(ص) که خطاب به یارانش فرمود:«شما جنگ را آغاز نكنيد، بلكه هر زمان دشمن جنگ را شروع كرد شما جوابش را بدهيد و اگر دست از جنگ كشيد شما هم دست بكشيد».[63] خود دليل بر اين است كه جنگ هاى اسلامى جنبه دفاعى داشته است.[64]
به راستی آيا اسلام با اين معارف ارزشمندش جنگطلب است، يا دنياپرستان و پولپرستانى هم چون آمریکا كه بوى پول در هر گوشهاى از دنيا به مشام آنها برسد حاضر است براى تصاحب پول، آن منطقه را به آتش بكشند و مردمش را آواره نمايند.[65]
سخن آخر:(دفاع از سوریه، عراق، فلسطین و یمن در راستای جهاد دفاعی است)
در خاتمه باید گفت امروز نيز جمهوری اسلامی ایران بر مبنای آموزه های اسلام اصیل، سر جنگ با كسى ندارد، و تا جنگ بر او تحميل نشود با كسى پيكار نمىكند، ولى دفاع از مظلومان را جزء وظايف اصلى خويش مىشمرد، و فتنه گرى و ايجاد رعب و وحشت و تضييق و فشار و سلب آزادى از سوى دشمن را نوعى اعلام جنگ مىداند و خود را موظّف به دفاع مىشمرد.[66]
جهادی که به معنی خشونت و خونريزى و كشتار و ويرانى و قتل و غارت نيست، بلكه در حقيقت سيستم دفاعى قوى و مستحكمى است كه همچون سيستم دفاعى طبيعى نهادينه شده در بدن تمام موجودات، زندگى بدون آن امكانپذير نيست و باعث جلوگيرى از درگيري هاى نظامى و خشونت دشمن مىگردد.[67]
لذا اگر ملّت سرافراز ايران شعار حمايت از ملل مظلوم فلسطين، سوریه؛ عراق، یمن و ديگر ملّتهاى مظلوم را سر مىدهند جاى تعجّب نيست، چرا كه به مضمون قرآن؛ روایات، عقل و اجماع علما و فقهای اسلامی عمل مىكند.[68]
بر این اساس بايد به نداى هر مظلومى در هر كجاى جهان از آمريكا گرفته تا آفريقا و از اروپا گرفته تا آسيا و استراليا لبيك گفت، و در حدّ وسع و امكانات به يارى آنها شتافت، و آنان را از چنگال ستمگران و استثمارگران نجات داد، تا جرأت تكرار ظلم را نداشته باشند. [69]
تعجّب از بعضى دولت هاى اسلامى است كه بر خلاف اسلام، نه تنها از مسلمانان تحت ظلم و ستم حمايت نمىكنند، و آنها را از چنگال قدرت های استکباری و تروریسم تکفیری نجات نمىدهند، بلكه با دشمنان آنها رابطه برقرار كرده، و براى برچيدن حكومت های مردمى دست در دست آمریکا مىگذارند.[70]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
[1] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج1 ؛ ص66.
[2] اعتقاد ما ؛ ص39.
[3] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج1 ؛ ص96.
[4] همان ؛ ص539.
[5] تفسير نمونه ؛ ج3 ؛ ص234.
[6] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج2 ؛ ص144.
[7] همان؛ص145.
[8] همان.
[9] همان؛ص137.
[10] همان.
[11] همان؛ص145.
[12] داستان ياران: مجموعه بحث هاى تفسيرى حضرت آيت الله العظمى مكارم شيرازى (مدظله) ؛ ص287.
[13] سوره بقره؛آیۀ256.
[14] پاسخ به پرسشهاى مذهبى ؛ ص329.
[15] داستان ياران: مجموعه بحث هاى تفسيرى حضرت آيت الله العظمى مكارم شيرازى (مدظله) ؛ ص287.
[16] همان ؛ ص216.
[17] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج1 ؛ ص552.
[18] سورۀ روم؛ آيه 30.
[19] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج1 ؛ ص76.
[20] همان ؛ ص77.
[21] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج1 ؛ ص77.
[22] سوگندهاى پر بار قرآن ؛ ص83.
[23] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج1 ؛ ص77.
[24] تفسير نمونه ؛ ج2 ؛ ص108.
[25] سورۀ بقره؛آیۀ216.
[26] تفسير نمونه ؛ ج2 ؛ ص108.
[27] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج1 ؛ ص332.
[28] همان ؛ ص329.
[29]سوره حج؛آيه 39 .
[30] پيام قرآن ؛ ج10 ؛ ص296.
[31] همان.
[32] سوره انفال؛ آيه 39 .
[33] پيام قرآن ؛ ج10 ؛ ص298.
[34] همان؛ص299.
[35] سوره انفال؛ آيه 60 .
[36] پيام قرآن ؛ ج10 ؛ ص300.
[37] همان ؛ ص321.
[38] همان.
[39] تفسير نمونه ؛ ج3 ؛ ص233.
[40] همان؛ص234.
[41] همان.
[42] پيام قرآن ؛ ج10 ؛ ص301.
[43] همان؛ص321.
[44] همان؛ص297.
[45] اعتقاد ما ؛ ص93.
[46] استفتاءات جديد ؛ ج3 ؛ ص274.
[47] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج1 ؛ ص375.
[48] اعتقاد ما ؛ ص93.
[49] همان؛ ص 94.
[50] آيين ما (اصل الشيعة) ؛ ص170.
[51] از تو سوال مى كنند(مجموعه سوالات قرآنى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله) ؛ ص69.
[52] تفسير نمونه ؛ ج2 ؛ ص29.
[53] همان؛ص28.
[54] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج1 ؛ ص633.
[55] تفسير نمونه ؛ ج21 ؛ ص409.
[56] بحارالانوار؛ ج 75؛ ص 359؛ ح 75.
[57] از تو سوال مى كنند(مجموعه سوالات قرآنى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله) ؛ ص77.
[58] بحارالانوار؛ ج 74؛ ص 339؛ ح 120.
[59] از تو سوال مى كنند(مجموعه سوالات قرآنى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله) ؛ ص77.
[60] ميزان الحكمه؛ج 6؛ص ؛ ب 2467؛ ح 11483.
[61] از تو سوال مى كنند(مجموعه سوالات قرآنى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله) ؛ ص78.
[62] همان.
[63] وسايل الشيعه؛ ج 11؛ ابواب جهاد العدو؛ ب 34؛ ح 4.
[64] داستان ياران: مجموعه بحث هاى تفسيرى حضرت آيت الله العظمى مكارم شيرازى (مدظله) ؛ ص288.
[65] از تو سوال مى كنند(مجموعه سوالات قرآنى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله) ؛ ص78.
[66] پيام قرآن، ج10، ص: 322.
[67] سوگندهاى پر بار قرآن ؛ ص325.
[68] از تو سوال مى كنند(مجموعه سوالات قرآنى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله) ؛ ص76.
[69] همان.
[70] همان.