تبیین جایگاه سلمان فارسی در اسلام از منظر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

تبیین جایگاه سلمان فارسی در اسلام از منظر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی


نگاهی به زندگانی سلمان فارسی/ سلمان فارسی؛فرزند اسلام/ نقش سلمان فارسی در گسترش اسلام/ طرح خندق و استقبال پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم از خلاقیت سلمان فارسی/ شمه ای از فضايل سلمان فارسی/ سلمان و ولایت پذیری در فتنه!/ ایمان سلمان فارسی/ علم سلمان فارسی/ علم سلمان فارسی/ زيارت جناب سلمان در کاظمین / كيفيّت زيارت سلمان فارسی‌

در میان یاران پیامبران علی نبینا وآله وعلیهم السلام افراد بزرگ و فداکار و با شخصیتى بودند و قرآن و روایات اسلامى در فضیلت آنان، بحث فراوانى دارد،[1] کسانی که در عصر پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم در صفّ اصحاب‏ مخلص بودند و بعد از پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم نیز براى پاسدارى از اسلام‏ کوشیدند، و به پیمانى که با قرآن داشتند وفادار ماندند؛[2] اصحاب‏ و یارانی‏ که به جاى قال و غوغا، جهاد و تلاش از خود نشان دادند[3] و بزرگترین مجاهدت ها را در راه پیشرفت اسلام نمودند و از سوى خداوند مورد مدح و ستایش قرار گرفتند[4]، در این میان سلمان‏ فارسى، صحابى معروف پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم،[5] از جمله یاران پاک پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم است که او را سلمان ما اهل بیت خوانده است.[6]

نگاهی به زندگانی سلمان فارسی

سلمان پیش از ظهور پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم، حرکت خود را از سرزمین فارس براى رسیدن به حق آغاز کرده است او اهل رامهرمز فارس و یا «جى» از قراى اصفهان بود.[7]

سلمان، جوانى عاشق حق و حقیقت بود در خانواده اى آتش پرست به دنیا آمده بود، با آگاهى از آیین مسیح فریفته آن شد و همین مطلب موجب گردید که از خانه خارج شود و در صدد یافتن مرکز اصلى آیین مسیح علیه السلام برآید او زحمات طاقت فرسایى را متحمل شد تا به نواحى شام رسید و در حضور یکى از دانشمندان آیین مسیح، براى کسب حقایق دینى بار یافت.[8]

در آنجا اقامت داشت تا زمانى که این شخص به دار بقا رفت سلمان از آنجا طبق توصیه او به خدمت دانشمندى که در موصل بود آمد سلمان در آنجا تا پایان عمر این دانشمند نیز بود و از آنجا بر حسب توصیه او به قلعه عموریه رفت و در خدمت عالم دیگرى از علماء مسیح در آمد این دانشمند نیز آفتاب عمرش به پایان رسید و سلمان که عاشق حق بود از او خواست که بالاخره به کجا روى آورد استادش به او گفت: بر اساس اخبارى که از پیامبران سابق رسیده در همین ایام پیامبرى بر اساس آیین ابراهیم علیه السلام مبعوث خواهد شد و به سرزمینى هجرت خواهد نمود که پر از درخت خرما است، او نشانه هایى دارد از جمله: خال بزرگى بین دو شانه اش است، که به خاتم نبوت معروف است، از هدیه استفاده مى کند، اما صدقه را نمى خورد.[9]

سلمان پس از مرگ استاد به کاروانى از عرب بر خورد کرد به آنها گفت: این چند گاو و گوسفند که دارم به شما مى دهم که مرا به بلاد خود ببرید، این کاروان او را به وادى القرى بردند و او را به یک مرد یهودى فروختند.[10]

سلمان فارسی؛ فرزند اسلام

سلمان مى گوید: هنگامى که درختان خرما را دیدم یقین کردم که همان محل موعود است ولى این شخص مرا به فردى از قبیله بنى قریضه فروخت، او مرا به مدینه آورد، من به صفات او آشنا گردیدم و در نخلستان او به کار مشغول شدم، در این زمان پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم مبعوث شده بود و من از آن بى خبر بودم، تا وارد مدینه شد.[11]

روزى به من خبر دادند شخصى از مکه آمده و ادعاى نبوت دارد من فورا نزد پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم رفتم و این زمانی بود که رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم در محله قبا بود مقدارى خوراکى که تهیه کرده بودم نزد او گذاردم و عرض کردم صدقه است، تو و اصحابت را افراد نیکى یافتم مى خواهم شما میل بفرمایید، حضرت خود دست به سوى آن دراز نکرد ولى به اصحابش فرمود شما بخورید من با خود گفتم این یک نشانه، پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم از قبا به مدینه رفت، من مقدار دیگرى تهیه کردم و به خدمتش رفتم عرض کردم من به شما علاقه مند شده ام این صدقه نیست، بلکه هدیه است حضرت خود و اصحابش از آن خوردند با خود گفتم این نشانه دوم، طولى نکشید او را در تشییع جنازه به ظرف بقیع یافتم، اصحابش گرداگردش را گرفته بودند به او عرض ادب کردم و پشت سرش حرکت مى کردم منتظر آن بودم که عبا کنار برود و خال میان کتفش را ببینم او متوجه شد من به دنبال چه مى گردم عبا را از دوش افکند و من آنچه مى خواستم دیدم، آنرا بوسیدم و گریه کردم (و اسلام آوردم) مرا در پیش روى خود نشاند و من داستان زندگیم را همان طور که براى تو اى ابن عباس تشریح کردم براى رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم گفتم حضرت در شگفتى فرو رفت و خواست این داستان را اصحابش نیز بشنوند.[12]

اما من، چون برده بودم در جنگ بدر و احد نتوانستم شرکت کنم تا پیامبر بمن دستور داد با مولاى خود قرار بگذار که قیمت خود را هر وقت بپردازى آزاد گردى با او قرار گذاردم و با اعانت و کمک اصحاب پیامبر توانستم قیمت خود[13] را پرداخته و آزاد گردم.[14]

نقش سلمان فارسی در گسترش اسلام

زندگى سلمان در ایامى که پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم در قید حیات بود زندگى پر تلاشى به حساب مى آید او در پیشرفت اسلام و فراگیرى مسائل اسلامى و امور معنوى نقش بسزایى داشت.[15]

طرح خندق و استقبال پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم از خلاقیت سلمان فارسی

در جنگ احزاب، لحظات بسیار سخت و خطرناکى بر مسلمانان می گذشت؛ منافقین در میان لشکر اسلام سخت به تکاپو افتاده بودند، جمعیت انبوه دشمن و کمى لشکریان اسلام در مقابل آنها؛ تعداد لشکر کفر را ده هزار، و لشکر اسلام را سه هزار نفر[16] نوشته اند و آمادگى آنها از نظر تجهیزات جنگى آینده سخت و دردناکى را در برابر چشم مسلمانان مجسم مى ساخت.[17]

مسلمانان به فرمان پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم به شور نشستند[18] در اینجا میان یاران پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم اختلاف شد؛ گروهى طرفدار این شدند که پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم به خارج از مدینه برود ولى سلمان‏ فارسى که داراى یک عقل تجربى درمورد راه دفاع از شهرها از طریق کندن خندق‏ در اطراف آن بود از آن استفاده کرد[19] و گفت ما هنگامى که از سواران دشمن بیمناک بودیم، در اطراف شهر خندق مى کندیم، آیا اجازه مى فرمایید اى رسول خدا که در اطراف مدینه خندق بکنیم؟ نظریه سلمان‏ مورد قبول (اکثر) مسلمین واقع شد (و کندن خندق را ترجیح دادند و پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم آن را پذیرفت).[20]،[21] لذا با پیشنهاد سلمان‏ فارسى، اطراف مدینه را خندقى کندند و به همین جهت یکى از نام هاى این جنگ، جنگ خندق است.[22]

آری سلمان نقشه حفر خندق را کشید و پیامبر دستور اجراى آن را صادر فرمود.[23] که در نهایت با تدبیر سلمان، لشکر اسلام، از این طریق محافظت شد[24] و مدینه از سقوط در چنگال دشمن در امان ماند.[25]

شمه ای از فضایل سلمان فارسی

درباره عظمت مقام سلمان و شرح حال او کتاب ها و مقالات متعددى نوشته شده است و مورخان قدیم و جدید او را به عظمت ستوده اند؛ از جمله صاحب کتاب‏ استیعاب‏ از عایشه نقل مى کند که پیغمبر اکرم صلّى الله علیه وآله وسلّم شب هنگام با سلمان مجلسى داشت و گاه به قدرى طولانى مى شد که خواب بر ما چیره مى شد. در این مجلس چه مسائلى میان رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم و سلمان رد و بدل مى شد تنها خدا و رسولش مى دانند.[26]

هم چنین در حالات او آمده که هر سال سهم او از بیت المال پنج هزار درهم بود؛ ولى همه آن را در راه خدا انفاق مى کرد و از دست رنج خود زندگى بسیار ساده اى را که داشت اداره مى نمود و مى گفت: من دوست ندارم که از غیر دست رنج خود استفاده کنم، چرا که پیغمبر اکرم صلّى الله علیه وآله وسلّم مى فرمود: «ما أکلَ أحَدُکمْ طَعاماً قَطُّ خَیراً مِنْ عَمَلِ یدِهِ؛هیچ کس از شما طعامى را بهتر از آنچه از دست‏رنجش به دست آمده هرگز نخورده است».[27]،[28]

روایات فراوان دیگرى در فضیلت سلمان نقل شده که از نهایت عظمت مقام‏ او پرده بر مى دارد از جمله در حدیثى از رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم آمده است که فرمود: «لَوْ کانَ الدِّینُ فی الثُّریا لَنا لَهُ سَلْمانُ؛اگر دین در اوج آسمان باشد سلمان به او مى‏رسد».[29]،[30]

و یا در حدیثى از امیرمؤمنان نقل شده است که فرمود: «سَلْمانُ الْفارْسی کلُقْمانِ الْحَکیمِ؛ سلمان فارسى همچون لقمان حکیم است».[31]،[32]

سلمان و ولایت پذیری در فتنه!

مساله ولایت‏ به معنى خاص، و حب فى اللَّه و بغض فى اللَّه به معنى عام، مساله اى است که در روایات اسلامى روى آن تاکید فراوان شده است، تا آنجا که سلمان‏ فارسى به امیر مؤمنان على علیه السلام عرض مى کند: هر زمان خدمت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم رسیدم دستی بر شانه من زد و به شما اشاره کرد و فرمود: «اى سلمان این مرد و حزبش پیروزند»[33]،[34]،[35]

هم چنین در تاریخ می خوانیم: روز غدیر، سلمان‏ از رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم پرسید: على علیه السلام بر ما چگونه ولایت‏ دارد؟ پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: «ولاؤه کولاى من کنت اولى به من نفسه فعلى اولى به من نفسه؛ ولایت على بر شما همانند ولایت من است بر شما، هرکس من بر جان وى اولویت دارم، على نیز بر جان او اولویت دارد!»[36]،[37]

اینگونه است که سلمان پس از رحلت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم از مخالفان سر سخت خلیفه اول بود و آسیاى مخالفت به وجود او مى چرخید، طبق احادیث رسیده سه نفر در مخالفت با خلافت و پافشارى که باید على علیه السلام طبق وصایت پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم زمام خلافت را در دست گیرد، اصرار مى ورزیدند و سخت در این راه تلاش مى نمودند، این سه نفر، سلمان، ابوذر و مقداد بودند.[38]

و یا وقتی على علیه السلام را با اهانت به مسجد بردند[39] على علیه السلام فرمود: وفاداران من فردا صبح‏ با سرهاى تراشیده و همراه با سلاح به منزل من بیایند، که تنها سلمان‏، ابوذر، مقداد و زبیر به وعده خود وفا کردند.[40]

ایمان سلمان فارسی

ایمان و عملِ صالحِ همه یکسان نیست و از همه مردم انتظار ایمان و عمل صالح مساوى نمى رود، بلکه از هر کس به اندازه توان و درک او انتظار ایمان و عمل صالح مى رود، بدون شک ایمان حضرت على علیه السلام و سلمان‏ و ابوذر در سطح ایمان بقیه مردم نیست و انتظارى که از چنین اشخاص برجسته اى مى رود غیر از انتظارى است که از مردم عادى مى رود. خلاصه این که، هر کس به اندازه ظرفیت و وُسع و توانش ایمان داشته باشد و عمل صالح انجام دهد وارد بهشت مى شود و جاودانه در آن خواهد ماند.[41]

مرحوم «علّامه مجلسى» مى گوید: به سندهاى مختلف از امام صادق علیه السلام نقل شده که ایمان‏ ده درجه دارد؛ مقداد در درجه هشتم و ابوذر در درجه نهم، و سلمان‏ در درجه دهم قرار گرفته است![42] ،[43] (البته ایمان انبیا و اوصیاى معصوم حساب دیگرى دارد)[44]

به تعبیر شاعر:

گر کسى از کشف با ایمان‏ شدى‏           محى دین هم رتبه سلمان‏ شدى‏[45]

علم سلمان فارسی

پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم در میان جمعی از یاران خود دست خود را بر شانه سلمان‏ یا به روایت دیگر بر پاى سلمان‏ که نزدیک او نشسته بود زد و فرمودند: «هَذَا وَ قَومُهُ وَالَّذى نَفْسی بِیدِهِ لَوکانَ الایمانُ مَنُوطاً بِالثُرَیا لَتَناوَلَهُ رِجالٌ مِنْ فَارْسٍ‏[46]؛ منظور خداوند، این مرد و قوم اوست؛ به خدایى که جانم در دست اوست، سوگند! اگر ایمان به ثریا (در دورترین نقطه آسمان) بسته باشد، گروهى از مردان فارس آن را به چنگ مى‏آورند».[47]

سلمان چگونه «منا اهل البیت» شد؟

طبق نوشته مورخان مهاجر و انصار هر کدام مى خواستند سلمان را از خود بدانند حال آنکه سلمان نه اهل مکه بود تا مهاجرت کرده باشد و جزء مهاجران اصطلاحى بشمار آید، و نه اهل مدینه بود که پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را دعوت کرده باشد و از انصار بشمار آید، بلکه فردى بود که از فارس براى دریافت حقیقت و رسیدن به راه حق کوشش مى کرد و همه مشکلات آن را تحمل کرده بود، لذا پیامبر با جمله خود «سلمان منا اهل البیت» این اختلاف را فیصله داد، و او را به اهل بیت خود که تنها یک حقیقت را در زندگى مى بینند و از آن پیروى مى کنند و آن حق و صراط مستقیم است، ملحق نمود.[48]

در فرازی دیگر مرحوم علّامه مجلسى در شأن ورود حدیث‏ «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیتِ»مطلبى نقل مى‏کند که روزى سلمان فارسى وارد مجلس رسول خدا شد. حاضران او را گرامى داشتند و به احترام سن و سال و ارتباط زیاد وى با پیغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم او را احترام کردند و به صدر مجلس هدایت نمودند.[49]

ناگهان «عمر» وارد شد نگاهى به او کرد و گفت: این مرد عجمى که در میان عرب‏ها در بالا نشسته است کیست؟ پیغمبر اکرم (ناراحت شد و) به منبر رفت و خطبه اى خواند و فرمود: همه انسان ها از زمان خلقت آدم تا امروز؛ مانند دندانه هاى شانه برابرند «لا فَضْلَ لِلْعَربی عَلَى الْعَجَمی وَلا لِلْأحْمَرِ عَلَى الْأسْوَدِ إلّا بِالتَّقْوى‏؛ عرب بر عجم و سفید پوست بر سیاه‏پوست برترى ندارد جز با تقوا» سپس افزود: «سَلْمَانُ بَحْرٌ لَاینْزَفُ وَکنْزٌ لَا ینْفَدُ سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیتِ سَلْسَلٌ یمْنَحُ الْحِکمَةَ وَیؤْتِی الْبُرْهَانَ؛ سلمان دریاى عمیقى است که آبش تمام نمى شود و گنجى است که پایان نمى گیرد سلمان از ما اهل بیت است سلمان آبشارى است که پیوسته علم و دانش و برهان از او فرو مى ریزد».[50]،[51]

زیارت جناب سلمان در کاظمین‏

از برنامه هاى خوب زوّار در کاظمین، رفتن به شهر مدائن براى زیارت عبد صالح الهى جناب سلمان محمّدى (رضوان اللَّه علیه) است.[52]

کیفیت زیارت سلمان فارسی

«سید بن طاووس» در «مصباح الزائر» چهار زیارت براى آن بزرگوار نقل کرده که یکى از آن چهار زیارت به شرح ذیل است: نزد قبر او، رو به قبله مى ایستى و مى گویى: السَّلامُ عَلى‏ رَسُولِ اللَّهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ خاتَمِ النَّبِیینَ...؛ سلام بر فرستاده خدا محمّد بن عبداللَّه خاتم پیامبران...» سپس هفت مرتبه سوره «انا انزلناه» مى‏خوانى، آنگاه آنچه از نمازهاى مستحبى خواستى کنار قبرش بجاى مى آورى‏[53] و سپس وداع ذیل را که «سید بن طاووس» آورده، مى خوانى:[54] «السَّلامُ عَلَیک یااباعَبْدِاللَّهِ، انْتَ بابُ‏ اللَّهِ الْمُؤْتى‏ مِنْهُ...؛ سلام بر تو اى ابا عبد اللَّه، تویى باب ورود به (قرب) خدا که از آن داخل شوند...»؛ سپس بسیار دعا مى کنى و باز مى گردى.[55]،[56]

سخن آخر

در خاتمه باید بر این بیت از شعر شاعر آفرین گفت که می گوید:

همچو سلمان‏ در مسلمانى بکوش       ‏اى مسلمان تا که سلمانت کنند[57]

جناب سلمان فارسی در سال 35 یا 36 هجرى اواخر خلافت عثمان (و طبق روایتى در اواخر خلافت عمر) دیده از جهان فرو بست و در همان جا به خاک سپرده شد و قبر او هم اکنون زیارتگاهى در نزدیکى مدائن است.[58]

از بعضى روایات نیز استفاده مى شود که امیرمؤمنان على علیه السلام با طى الارض از مدینه به مدائن آمد و سلمان فارسى را غسل داد و کفن کرد و نماز بر او خواند و به خاک سپرد.[59]،[60]

پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی

دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir

 

[1] اعتقاد ما؛ ص 85.

[2] همان؛ ص 86.

[3] پیام امام امیر المومنین علیه السلام؛ ج‏ 1؛ ص 476.

[4] اعتقاد ما؛ ص 86.

[5] آیات ولایت در قرآن؛ ص 360.

[6] ترجمه گویا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه؛ ج ‏3؛ ص 468.

[7] همان؛ ص 469.

[8] همان.

[9] همان.

[10] همان.

[11] همان.

[12] همان.

[13] همان.

[14] همان؛ ص 470.

[15] همان.

[16] برگزیده تفسیر نمونه؛ ج‏ 3؛ ص 592.

[17] همان؛ ص 593.

[18] همان؛ ص 592.

[19] پیام امام امیر المومنین علیه السلام؛ ج‏ 15؛ ص 311.

[20] مغازى واقدى؛ ج 1؛ 444 (با تلخیص).

[21] پیام قرآن؛ ج‏ 10؛ ص 97.

[22] برگزیده تفسیر نمونه؛ ج‏ 3؛ ص 592.

[23] ترجمه گویا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه؛ ج‏ 3؛ ص 470.

[24] پیام امام امیر المومنین علیه السلام؛ ج‏ 15؛ ص 311.

[25] همان؛ ج‏ 12؛ ص 512.

[26] همان؛ ج‏ 11؛ ص 325.

[27] فى ظلال نهج البلاغه؛ ج 4؛ ص 177.

[28] پیام امام امیر المومنین علیه السلام؛ ج‏ 11؛ ص 325.

[29] بحارالانوار؛ ج 16؛ ص 310.

[30] پیام امام امیر المومنین علیه السلام؛ ج‏ 11؛ ص 327.

[31] شرح نهج‏البلاغه ابن ابى‏الحدید؛ ج 18؛ ص 36.

[32] پیام امام امیر المومنین علیه السلام؛ ج‏ 11؛ ص 327.

[33] «یا ابا الحسن ما اطلعت على رسول اللَّه الا ضرب بین کتفى و قال یا سلمان هذا و حزبه هم المفلحون‏».

[34] ر.ک: برهان؛ ج 4؛ ص 312.

[35] تفسیر نمونه؛ ج ‏23؛ ص 473.

[36] فرائد السّمطین؛ باب 58. امیرمؤمنان علیه السلام علاوه بر این سه مورد، در کوفه در روزى به نام« یوم الرّحبة» و در« جمل» و در حادثه‏اى به نام« حدیث الرّکبان» و نیز در جنگ« صفّین» با حدیث غدیر بر امامت خویش استدلال نموده است.

[37] پاسخ به پرسشهاى مذهبى؛ ص 247.

[38] ترجمه گویا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه؛ ج ‏3؛ ص 471.

[39] گفتار معصومین علیهم السلام؛ ج ‏1؛ ص 195.

[40] همان؛ ص 196.

[41] آیات ولایت در قرآن؛ ص 328.

[42] بحارالانوار؛ ج 99؛ ص 291.

[43] کلیات مفاتیح نوین؛ ص 458.

[44] پیام امام امیر المومنین علیه السلام؛ ج‏ 13؛ ص 735.

[45] جلوه حق بحثى پیرامون (صوفیگرى) در گذشته و حال؛ ص 169.

[46] «قرطبى»؛ تفسیر «جامع الاحکام»، «برسویى»؛ «روح البیان»، «فخر رازى»؛ «تفسیر کبیر»، «طبرسى»؛ «مجمع البیان»، «سیوطى»؛ «درّالمنثور».

[47] اخلاق در قرآن؛ ج‏ 2؛ ص 369.

[48] ترجمه گویا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه؛ ج ‏3؛ ص 470.

[49] پیام امام امیر المومنین علیه السلام؛ ج ‏11؛ ص 326.

[50] بحارالانوار؛ ج 22؛ ص 348؛ ح 64.

[51] ترجمه گویا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه؛ ‏ج‏ 3؛ ص 473.

[52] کلیات مفاتیح نوین؛ ص 458.

[53] مصباح الزائر؛ صفحه 505، بحارالانوار؛ ج 99؛ ص 287؛ ح 1.

[54] کلیات مفاتیح نوین؛ ص 460.

[55] مصباح الزائر؛ ص 511؛ بحارالانوار؛ ج 99؛ ص 291. (با اندکى تفاوت).

[56] کلیات مفاتیح نوین؛ ص 461.

[57] انوار هدایت، مجموعه مباحث اخلاقى؛ ص 313.

[58] پیام امام امیر المومنین علیه السلام؛ ج‏ 11؛ ص 327.

[59] بحارالانوار؛ ج 22؛ ص 368؛ ح 7.

[60] پیام امام امیر المومنین علیه السلام؛ ج‏ 11؛ ص 327.

captcha