سیزدهم محرم؛ ایراد خطبه پر هیمنه حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) در کوفه
در سیزدهم محرم، خطابه آتشين حضرت زينب (عليها السلام) در بازار كوفه، لرزه بر اندام جنايتكاران بنى اميّه افكند و پايه هاى كاخ حكومت غاصبانه آنها را متزلزل ساخت و بذرهاى انقلاب را بر ضد اين حكومت جبار و جائر در قلوب مردم كوفه و شام پاشيد.[1]
در خطبه کوبندۀ شير زنِ ميدانِ كربلا در كوفه، با صراحت آمده است: «گريه مى كنيد و ناله سر مى دهيد، بخدا بسيار بگرييد و كمتر بخنديد، لكّه ننگى بر دامان شما نشست كه با هيچ آبى پاك نمى شود. شما چگونه اجازه داديد سلاله پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله وپناهگاه شما در مشكلات كشته شود و چراغ فروزان جامعه شما را خاموش كنند؟!»[2]،[3]
يكى از مسائل حيرت انگيز داستان كربلا همين خطبه غرّاء و تكان دهنده حضرت زينب كبرى عليها السلام است؛ زنى كه ديروز داغ شش برادر و دو فرزند و دهها نفر از بستگان و اصحاب باوفاى پدرش را ديده و اكنون به صورت اسيرى به سوى شام مى رود، بايد چنان پريشان و افسرده حال و ناتوان باشد كه حتى سخن گفتن عادى خويش را فراموش كند. امّا هنگامى كه مى بينيم همچون شيرى مى غرّد و همچون طوفانى سهمگين مى خروشد و سيلى از ملامت و سرزنش را به سوى بى وفايان كوفه سرازير مى سازد و قلوب و عواطف را تسخير مى كند و بذر انقلاب را بر ضدّ حكومت جائر بنى اميّه در سرزمين دلها مى پاشد؛ بر او آفرين و هزاران آفرين مى گوييم و مى دانيم كه او زاده على عليه السلام شير خدا و فاطمه عليها السلام بانوى بزرگ و شجاع اسلام است.[4]
خطبه فاطمه صغری(س)[5] در کوفه
خطبه دختر امام حسين عليه السلام همچون خطبه عمّه اش زينب عليها السلام يادآور خطبه هاى آتشين على عليه السلام در برابر دشمنان است.الفاظ، پرمعنى و هيجان انگيز، حملاتْ كوبنده، و تعبيراتْ تكان دهنده است و هرگز به [6]سخنان يك مصيبت زده داغديده اسير نمى ماند![7]
خطبه ام کلثوم(س) در کوفه
از كسانى كه در همان روز در كوفه براى مردم خطبه خواند جناب امّ كلثوم دختر اميرمؤمنان على عليه السلام بود.[8]
اين خطبه كه از زبان يكى ديگر از دختران على عليه السلام تراوش كرده، همانند دو خطبه پيشين از ادبيات بسيار قوى و شجاعانه برخوردار است و به منزله تيرهاى خلاصى است كه بر پيكر حكومت بنى اميه يكى پس از ديگرى وارد مى شود، و بذر انقلاب هاى آينده را در دلها مى پاشد.[9]
اين خطبه با اين ادبيات چنان تأثيرى از خود در زن و مرد كوفه گذارد كه همگى به هيجان آمدند، گويى عزيزترين عزيزانشان از دنيا رفته است؛ ناله هاى آنها كوفيان را به لرزه درآورد و كينه ها بر ضدّ بنى اميه در سينه ها موج مى زد و سرآغاز فصل تازه اى در تاريخ اسلام شد.[10]
خطبه تاریخی امام سجاد(علیه السلام) در کوفه
داستان اين خطبه نشان مى دهد كه كوفيان با ضرباتى كه خطبه كوبنده امام سجاد عليه السلام بر روحشان وارد كرد چنان به هيجان آمدند كه آماده پيكار با دشمنان اهل بيت عليهم السلام و گرفتن انتقام از قاتلان شهداى كربلا شدند، ولى امام عليه السلام كه مى دانست آنها بى وفايى خود را بارها نشان داده اند و سست تر از آن هستند كه قيام همه جانبه اى بر ضد جانيان بنى اميه كنند، سخنان آنها را رد كرد و فرمود: به اين بسنده مى كنم كه بر ضد ما گامى بر نداريد كه به خير شما اميدى نيست اى سياه رويان![11]
در مجموع اين خطبه ها، مشتمل بر بيان يك سلسله حقايق تاريخى است كه پرونده تاريك دشمنان اهل بيت عليهم السلام و بى وفايى مدّعيان دوستى را ورق مى زند و همه را رسوا مى كند.[12]
اين خطبه ها پرده ها را كنار مى زند و تبليغات چندين ساله بنى اميه را خنثى مى سازد و اسلام را از خطر بزرگى كه از سوى آنان و اعوان و انصارشان تهديد مى شد، رهايى مى بخشد.[13]
لذا اين خطبه ها نهال شهادت شهداى كربلا را آبيارى كرده و به ثمر مى نشاند و اگر اين خطبه ها نبود، به يقين وضع به گونه ديگرى بود.[14]
اسراى اهل بیت(علیهم السلام) در مجلس ابن زیاد
ابن زياد سرمست از غرور پيروزى و براى قدرت نمايى، در كاخ خود نشست و اجازه ورود همگانى داد. سپس دستور داد، سر امام حسين عليه السلام را آورده و در برابرش قرار دهند و آنگاه فرمان داد كه زنان حريم حسينى و كودكانش را وارد كنند.[15]
پاسخ کوبندۀ شیرزن کربلا حضرت زینب کبری سلام الله علیهابه ابن زیاد
زينب عليها السلام در مجلس ابن زياد در پاسخ به آن مرد سفّاك بى رحم و خطرناك، با يك دنيا شجاعت فرمود:[16]«ما رَأَيْتُ إِلّا جَميلًا؛ جز خوبى (و شجاعت و عظمت) در كربلا نديدم». «هؤُلاءِ قَوْمٌ كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْقَتْلَ، فَبَرزُوا إلى مَضَاجِعِهِمْ ...؛ آنها گروهى بودند كه شهادت در سرنوشت شان رقم زده شده بود و به آرامگاه ابدى خود شتافتند و به زودى در دادگاه عدل الهى در برابر آنها ظاهر خواهى شد».[17]
عبيداللَّه بن زياد با شنيدن اين سخنان خشمگين شد[18] و درماندگى خود را احساس كرد[19].
جواب دندان شکن امام سجاد(علیه السلام)به ابن زیاد
امام سجّاد عليه السلام وقتى وارد مجلس ابن زياد شد، بين امام(علیه السلام) و او گفتگوى شديدى رخ داد به طورى كه ابن زياد دستور داد گردن امام عليه السلام را بزنند. زينب عليها السلام شجاعانه جلوى آنها را گرفت، بعد امام عليه السلام خطاب به ابن زياد فرمود: آيا مرا به مرگ تهديد مى كنى؟«اما عَلِمْتَ أَنَّ القَتْلَ لَنا عادَةٌ وَكَرامَتنا مِنَ اللَّهِ الشَّهادةُ؛ آيا[20]ندانسته اى كه كشته شدن يك كار عادى و معمولى براى ماست، و كرامت و افتخار ما از جانب خدا، شهادت است».[21]،[22]
اسرای اهل بیت علیهم السلام در زندان کوفه
ابن زياد كه پس از این گفت و گوها، كاملًا شكست خورده بود، دستور داد اهل بیت (علیهم السلام) را با غل و زنجیر وارد زندان کوفه کردند.[23]
اهانت عبیدالله بن زیاد به سر امام حسین (علیه السلام) در کوفه
مرحوم علامه مجلسى مى نويسد: از سعيد بن معاذ و عمرو بن سهل نقل شده است كه در مجلس ابن زياد حاضر بوديم و مشاهده كرديم كه عبيداللَّه با چوبدستىِ خود به چشمها و لبان امام حسين عليه السلام مى زد و نسبت به آن حضرت جسارت مى كرد.[24]
سرگذشت سر مقدس سید الشهداء علیه السلام در کوفه
پس از این ماجرا سرهاى بريده را در كوى و برزن به نمايش گذاردند.[25]مطابق نقل سيد بن طاووس پس از اين، ابن زياد دستور داد كه سر مبارك امام حسين عليه السلام را در كوچه هاى كوفه بگردانند (تا قدرت نمايى كند).[26]،[27]
آیاتی که سر مبارک امام حسین(علیه السلام) تلاوت کرد
شيخ مفيد در ارشاد نقل مى كند كه، عبيداللَّه بن زياد دستور داد سر مقدّس امام حسين عليه السلام را ميان همه كوچه ها و قبيله هاى كوفه بگردانند؛ به گمان خود از همه زهر چشم بگيرد. زيد بن ارقم كه شاهد اين ماجرا بود، نقل مى كند من در غرفه ام نشسته بودم كه سر امام حسين عليه السلام را در حالى كه بر فراز نيزه بود از كنارم عبور دادند. وقتى كه آن سر مقدس در برابر من قرار گرفت، شنيدم اين آيه را مى خواند: « «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَباً»؛ آيا گمان كردى اصحاب كهف و رقيم از آيات عجيب ما بودند؟»[28] با شنيدن اين آيه موى بر بدنم راست شد و (لرزيدم) و گفتم:[29]«رَأْسُكَ وَاللَّهِ يَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! أَعْجَبُ وَأَعْجَبُ ؛ اى پسر رسول خدا! ماجراى سر تو بسيار شگفت انگيزتر و عجيب تر (از ماجراى اصحاب كهف و رقيم) است!».[30]،[31]
خبر شهادت امام حسین(علیه السلام) در مدینه و شام
عبيداللَّه بن زياد نامه اى به مدینه و شام نوشت و يزيد را از شهادت امام حسين عليه السلام و يارانش آگاه ساخت.[32]،[33]
شهادت عبدالله بن عفیف
«عبيداللَّه بن زياد» براى ايجاد جوّ تبليغاتى و توجيه عملكرد خود و جلوگيرى از شورش مردم، مردم را در مسجد گرد آورد و به منبر رفت.[34]
سيد بن طاووس مى نويسد: ابن زياد نخست حمد و ثناى الهى را بجا آورد! و در ضمن سخنانش گفت: «سپاس خداوندى را كه حق و اهل آن را آشكار كرد و اميرالمؤمنين! و پيروانش را پيروز نمود و (نعوذ باللَّه) دروغگو فرزند دروغگو را كشت».[35]
در اين ميان عبداللَّه بن عفيف أزْدى [36] از جاى برخاست و فرياد زد: «يَابْنَ مَرْجانَةَ! إِنَ الْكَذَّابَ ابْنَ الْكَذَّابِ أَنْتَ وَأَبُوكَ، وَمَنِ اسْتَعْمَلَكَ وَأَبُوهُ. يا عَدُوَّاللَّهِ! أَتَقْتُلُونَ أَوْلادَ النَّبيّينَ وَ تَتَكَلَّمُونَ بِهذَا الْكَلامِ عَلى مَنابِرِ الْمُسْلِمينَ ؛ اى پسر مرجانه! دروغگو پسر دروغگو، تو و پدر توست و آن كسى است (يزيد) كه تو را به اين مقام منصوب كرد و پدر او (معاويه) است. اى دشمن خدا! آيا فرزندان پيامبران را مى كشيد و آنگاه بر منبر مسلمانان، اينگونه (وقيحانه) سخن مى گوييد؟!».[37]
ابن زياد (كه انتظار چنين سخنى را از هيچ كس نداشت، آشفته و) خشمگين شد[38] و در ادامه دستور داد گردنش را زدند و بدنش را در محله «سبخه»[39] كوفه او را به دار[40]آويختند.[41]،[42]
به يقين افرادى مانند عبداللَّه بن عفيف در تاريخ كم اند، پيرمردى نابينا كه تاب و توان خود را در جنگ با دشمنان اسلام و اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله از دست داده، اين چنين با گفتار و عمل خود، جانانه از حق دفاع مى كند و جان خود را بر سر اين كار مى گذارد و خوشحال است كه به آرزوى ديرينه اش- همان شهادت در راه خدا رسيده است.[43]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (دام ظلّه) makarem.ir
[1] زهرا (سلام الله علیها) برترين بانوى جهان ؛ ص142.
[2] ر.ک: بحارالانوار؛ ج 45؛ ص 109 و 165.
[3] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص25.
[4] همان ؛ ص565.
[5] ظاهراً اين فاطمه، همان فاطمه بنت الحسين است كه همسر حسن مثنّى (فرزند امام حسن عليه السلام) بوده است و تعبير به «كَما قَتَلْتُمْ جَدَّنا بِالْأَمْسِ» در خطبه وى كه مراد از آن اميرمؤمنان عليه السلام است، نيز شاهد اين سخن است؛ اما تعبير به «فاطمه صغرى » شايد نشانگر آن باشد كه امام حسين عليه السلام دختر ديگرى به نام فاطمه داشته، كه از او بزرگتر بوده است؛ ولى دليل تاريخى بر اين احتمال نداريم. بنابراين، بعيد نيست كه اين نام گذارى به خاطر شباهتى باشد كه فاطمه بنت الحسين به حضرت فاطمه زهرا عليها السلام داشت. همانگونه كه شيخ مفيد در ارشاد، ص 366 نقل مى كند كه امام حسين عليه السلام به برادرزاده اش حسن كه براى خواستگارى يكى از دخترانش سكينه يا فاطمه آمده بود، فرمود: من فاطمه را براى تو بر مى گزينم، چرا كه شباهت فراوانى به مادرم فاطمه عليها السلام دارد. بنابراين وى را با مقايسه به آن بانوى بزرگ اسلام فاطمه صغرى عليها السلام ناميدند.( عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص565)
[6] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، ص 570.
[7] همان ص 571.
[8] همان.
[9] همان؛ص573.
[10] همان.
[11] همان؛ ص 576.
[12] همان؛ص 571.
[13] همان.
[14] همان.
[15] همان ؛ ص576.
[16] همان؛ ص25.
[17] بحارالانوار؛ ج45 ؛ ص 116.
[18] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص577.
[19] همان.
[20] گفتار معصومين(علیهم السلام) ؛ ج 2 ؛ ص176.
[21] تاريخ كامل ابن اثير؛ ج 4؛ ص 34.
[22] گفتار معصومين(علیهم السلام)؛ ج 2؛ ص 177.
[23] همان ؛ ص579.
[24] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص579.
[25] همان ؛ ص565.
[26] ملهوف( لهوف)؛ ص 203.
[27] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص581.
[28] سورۀكهف؛ آيه 9.
[29] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص585.
[30]. ارشاد مفيد؛ ص 475 ، بحارالانوار؛ ج 45؛ ص 121.
[31] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص585.
[32] ملهوف( لهوف)؛ ص 208.
[33] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص587.
[34] همان ؛ ص581.
[35] همان.
[36] سيد بن طاووس مى نويسد: وى از خوبان شيعه و از زاهدان بود؛ در جنگ جمل چشم چپ اوآسيب ديد و در جنگ صفين چشم ديگرش نابينا شد. وى همواره ملازم مسجد كوفه بود و تا شب در آنجا به نماز و عبادت مى پرداخت.( ملهوف( لهوف)، ص 203).
[37] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، ص582.
[38] همان.
[39] مقصود از« سبخه» كه به معناى شوره زار است، محله« كناسه» كوفه است.( بحارالانوار؛ ج 45؛ ص 121).
[40] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص584.
[41] ملهوف( لهوف)؛ ص 203- 207 ، بحارالانوار؛ ج 45؛ ص 119- 121.
[42] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، ص 585.
[43] همان.