تأملی در مسألۀ امامت و رهبری از منظر معظم له

تأملی در مسألۀ امامت و رهبری از منظر معظم له


امامت چیست، امام کیست؟/ آیا امامت از اصول دين است يا فروع دين؟/ پیشینۀ تاریخی مسألۀ امامت/ عصمت امامان (علیهم‌السّلام)/ پيامبر صلى الله عليه و آله؛ منشأ علوم ائمه( عليهم السلام)/ امام بايد از طرف خداوند منصوص باشد و لاغیر/ امامت؛ فراتر از تصدی حکومت ظاهری/ آيا حكومت انتصابى است يا انتخابى؟‌

مسأله ولايت و رهبرى بطور كلى، و امامت به معنى جانشينى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله بطور خاص، از مهم ترين مباحث عقيدتى و تفسيرى و روايى در تاريخ اسلام است و در طول تاريخ طولانى اسلام درباره هيچ مسأله اى به مقدار اين مسأله سخن گفته نشده است.[1]

به همين دليل اين بخش از عقايد اسلامى بيش از همه رشد و نمو كرده، و بيشترين كتاب درباره آن نوشته شده، وتقريباً تمام زواياى آن براى آنها كه مى خواهند مطالعات دقيق و تحقيقى داشته باشند مورد بحث قرار گرفته است.[2]

به گفته بعضى از محققان مسأله امامت تنها مسأله ديروز ما نيست، بلکه مسأله امروز جهان اسلام و مسأله رهبرى امت است كه عامل بقاء و استمرار نبوت، و مسأله سرنوشت اسلام است،[3] زیرا در هر عصر و زمان بايد يك نماينده الهى، پيامبر يا امام معصومى در روى زمين باشد. تا آيين حق را پاسدارى كند، و حق طلبان را رهبرى نمايد، و اگر روزى به عللى از نظر مردم پنهان گردد، نمايندگانى از سوى او عهده دار تبليغ احكام و تشكيل حكومت مى گردند.[4]

ثانیاً: بدون شك اسلام بدون امامت و رهبرى يك دين جهانى فراگير و خاتم نخواهد شد، دين خاتم بايد همواره پاسخگوى نيازهاى مردم در تمام زمانها باشد و اين، بدون وجود امامى معصوم در هر زمان امكان پذير نيست.[5]

امامت چیست، امام کیست؟

در مورد تعريف «امامت»، اختلاف نظر زيادى وجود دارد، و بايد هم وجود داشته باشد، چرا كه امامت از نظر گروهى (شيعه و پيروان مكتب اهلبيت عليهم السلام از اصول دين و ريشه هاى اعقتادى است، در حالى كه از نظر گروه ديگر (اهل سنت) جزء فروع دين و دستورات عملى محسوب مى شود.[6]

بديهى است اين دو گروه به مسأله «امامت» يكسان نمى نگرند و طبيعى است كه تعريف واحدى نيز ندارند.[7]

به همين دليل مى بينيم يك دانشمند سنى امامت را چنين تعريف مى كند:«الِامامَة رِئاسَة عامَّة فى امُورِ الدِّينِ و الدُّنْيا، خَلافَة عَنِ النَّبى صلى الله عليه و آله؛امامت رياست و سرپرستى عمومى در امور دين و دنيا به عنوان جانشينى از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله است».[8]،[9]

مطابق اين تعريف، «امامت» يك مسؤوليت ظاهرى در حد رياست حكومت است، منتها حكومتى كه شكل دينى دارد، و عنوان جانشينى پيامبر صلى الله عليه و آله (جانشينى و نيابت در امر حكومت) را به خود گرفته است و طبعاً چنين امامى مى تواند ازسوى مردم برگزيده شود.[10]

«امامت » از نظر شيعه يك منصب الهى همچون «نبوّت» است كه خداوند به هر كس بخواهد مى بخشد و به وسيله پيامبر خود او را براى اين مقام تعيين مى فرمايد.[11]

مطابق اين تعريف كه با اعتقاد پيروان مكتب اهلبيت هماهنگ است امامت چيزى فراتر از رياست و حكومت بر مردم مى باشد؛ بلكه تمام وظايف انبياء، به جز دريافت وحى و آنچه شبيه آن است براى امامان ثابت است و به همين دليل شرط عصمت كه در انبياء مى باشد در امام نيز وجود دارد.[12]

لذا «امام» چنان كه از عنوانش پيداست، به معنى پيشوا و رهبر مسلمانان است، و در اصول عقايد شيعه «امام معصوم» به كسى گفته مى شود كه در همه چيز جانشين پيامبر است، با اين تفاوت كه پيامبر مؤسّس مكتب مى باشد، و امام حافظ و پاسدار مكتب است، بر پيامبر صلى الله عليه و آله وحى نازل مى گردد ولى بر امام نه، او تعليماتش را از پيامبر صلى الله عليه و آله مى گيرد، و داراى علم فوق العاده اى است.[13]

از نظر شيعه، امام معصوم تنها به معنى رهبر حكومت اسلامى نيست، بلكه رهبرىِ معنوى و مادى، ظاهرى و باطنى، و خلاصه رهبرى همه جانبه جامعه اسلامى را بر عهده دارد، او پاسدارى عقايد و احكام اسلامى را- بدون هيچ گونه اشتباه و انحراف- بر عهده دارد و او بنده برگزيده خدا است.[14]

ولى اهل سنت امامت را چنين تفسير نمى كنند، آنها تنها به معنى رئيس حكومت جامعه اسلامى مى دانند، به تعبير ديگر، زمانداران را در هر عصر و زمان، خلفاى پيامبر و ائمه مسلمين مى شمرند![15]

آیا امامت از اصول دين است يا فروع دين؟

«امامت» يك منصب الهى است كه بايد از سوى خدا تعيين شود، ويكى از شرايط اصلى آن معصوم بودن است كه هيچ كس جز خدا از آن آگاه نيست، و اعتقاد به امامان، همانند اعتقاد به پيامبر صلى الله عليه و آله كه پايه گذار اصلى شريعت است، امام على بن موسى الرضا عليه السلام كه الهام بخش پيروان مكتب اهلبيت عليهم السلام در مسأله «امامت» است در این زمینه می فرماید:«امامت» زمام دين و نظام مسلمين، و صلاح دنيا و عزّت مؤمنان است؛ امامت اساس اسلام بارور، و شاخه بلند آن است؛ با امام، نماز و زكات و روزه و حج و جهاد كامل مى شود، و اموال بيت المال و انفاق به نيازمندان فراوان مى گردد؛ و اجراى حدود و احكام، و حفظ مرزها و جوانب كشور اسلام به وسيله امام صورت مى گيرد.[16]،[17]

امام، حلال خدا را حلال، و حرام خدا را حرام مى شمرد (و تحقق مى بخشد) و حدود الهى را برپا مى دارد؛ و از دين خدا دفاع مى كند، وبه سوى پروردگارش به وسيله دانش و اندرز نيكو و دليل رسا و محكم دعوت مى كند».[18]،[19]از این رو اعتقاد به امامت جزئى از اصول دين محسوب مى شود، نه يكى از فروع دين و وظايف عملى.[20]

پیشینۀ تاریخی مسألۀ امامت

تمام پيامبران اولواالعزم داراى مقام امامت بودند، آنچه را با رسالت خود عرضه كردند، در عمل تحقّق مى بخشيدند، و رهبر معنوى و مادّى و ظاهرى و باطنى مردم بودند، مخصوصاً پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از آغاز نبوّتش مقام والاى امامت و رهبرى الهى را نيز داشت، و كار او در ابلاغ فرمان هاى الهى خلاصه نمى شد.[21]خطّ امامت بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله نيز در معصومان از ذريّه او ادامه يافت.[22]

در این میان باید گفت پس از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مسلمانان به دو گروه تقسيم شدند:عدّه اى معتقد بودند پيامبر صلى الله عليه و آله جانشينى براى خود تعيين نكرده، و اين امر را بر عهده امّت گذارده كه آنها بنشينند و از ميان خود رهبرى برگزيننداين گروه را «اهل سنّت» مى نامند.[23]

گروه ديگرى معتقد بودند كه جانشين پيامبر صلى الله عليه و آله همچون خود او بايد معصوم از خطا و گناه باشد و داراى علم وافرى كه بتواند رهبرى معنوى و مادى مردم را بر عهده بگيرد و اساس اسلام را حفظ كند و تداوم بخشد.آنها معتقد بودند تعيين چنين كسى تنها از سوى خدا و به وسيله پيامبر صلى الله عليه و آله امكان پذير است، و پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله اين كاررا كرده، و على عليه السلام را به عنوان جانشين خود برگزيده است.اين گروه را «اماميّه» يا «شيعه» مى نامند.[24]

به هر حال تاريخچه پيدايش شيعه نه بعد از رحلت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله بلكه به يك معنى در حيات خود آن حضرت صلى الله عليه و آله بوده است، و اين واژه را به ياران و پيروان على عليه السلام اطلاق فرموده، و تمام كسانى كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله را به عنوان رسول خدا مى شناسند، ى دانند كه او سخنى از روى هوى و هوس نمى گفت،«وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهوى- انْ هُوَ إلّا وَحْئ يُوحى؛و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گويد. آنچه مى گويد چيزى جز وحى (الهى) كه بر او القا شده نيست.»[25] و اگر فرموده است تو و پيروانت فائزان و رستگاران در قيامت هستيد. يك واقعيت است.[26]

عصمت امامان (علیهم‌السّلام)

امام بايد معصوم از هر گناه و خطا باشد زيراغير معصوم نمى تواند از سوی مردم بطور كامل مورد اعتماد واقع شود، و اصول و فروع دين را از او اخذ نمايند، و به همين دليل معتقديم «گفتار امام» همچون «افعال» و «تقرير»[27] او حجّت و دليل شرعى است.

پيامبر صلى الله عليه و آله؛ منشأ علوم ائمه( عليهم السلام)

با توجّه به دستورى كه پيامبر صلى الله عليه و آله طبق روايات متواتره درباره قرآن و اهل بيت عليهم السلام به ما داده است كه دست از دامان اين دو برنداريم تا هدايت شويم و نيز با توجّه به اين كه ما، امامان اهل بيت عليهم السلام را معصوم مى دانيم همه سخنان آنها و اعمالشان براى ما حجّت و سند است، و همچنين تقريرشان (يعنى در حضور آنها كارى انجام شود و آنها نهى نكنند)، بنابراين يكى از منابع فقهى ما بعد از قرآن و سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله، قول و فعل و تقرير امامان اهل بيت عليهم السلام است.[28]

و هرگاه به اين نكته توجّه كنيم كه طبق روايات متعدّد و معتبر، امامان اهل بيت عليهم السلام فرموده اند: آنچه را مى گويند از پدران خود، از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل مى كنند روشن مى شود كه در واقع روايات آنان روايات پيامبر است. و مى دانيم روايات شخص ثقه و مورد اعتماد از پيامبر صلى الله عليه و آله در ميان تمام علماى اسلام مورد قبول است.[29]

امام محمّدبن علىّ الباقر عليه السلام به «جابر» فرمود: « اى جابر! اگر ما حديثى به رأى خويش و هواى نفس خود براى شما بيان كنيم از هلاك شدگان خواهيم بود؛ ولى ما احاديثى براى شما نقل مى كنيم كه به صورت گنجينه اى از رسول خدا صلى الله عليه و آله براى شما اندوخته ايم».[30]؛[31]

امام بايد از طرف خداوند منصوص باشد و لاغیر

بی شک امام (و جانشين پيامبر) بايد منصوص باشد، يعنى با تصريح و نصّ پيامبر صلى الله عليه و آله و نيز تصريح هر امامى نسبت به امام بعد، تعيين گردد، به تعبير ديگر:امام نيز مانند پيامبر صلى الله عليه و آله از سوى خدا (به وسيله پيامبر) تعيين مى شود، همان گونه كه در آيه مربوط به امامت ابراهيم خوانديم: «انّى جاعِلُكَ لِلنّاسِ اماماً[32]؛ من تو را امام مردم قرار دادم».[33]

اضافه بر اين تشخيص وجود تقوا در سرحدّ عصمت، و مقام علمى والا (در حدّ احاطه به تمام احكام و تعليمات الهى بدون هيچ گونه خطا و اشتباه) چيزى نيست كه غير از خدا و پيامبرش از آن آگاه باشد.و به اين ترتيب ما امامت امامان معصوم را به انتخاب مردم نمى دانيم.[34]

امامت؛ فراتر از تصدی حکومت ظاهری

بی شک امامت تنها يك مقام حكومت ظاهرى نيست، بلكه يك مقام بسيار والاى معنوى و روحانى است، و امام علاوه بر رهبرى حكومت اسلامى، هدايت همه جانبه را در امر دين و دنيا بر عهده دارد. فكر و روح مردم را هدايت كرده و شريعت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله را از هر گونه تحريف و تغيير پاسدارى مى كند و به اهدافى كه پيامبر صلى الله عليه و آله براى آن مبعوث شد تحقّق مى بخشد.[35]

اين همان مقام والايى است كه خداوند به ابراهيم خليل، پس از پيمودن راه نبوّت و رسالت و پيروزى در امتحانات متعدّد بخشيد، او نيز براى بعضى از فرزندان و دودمانش اين مقام والا را از خداوند تقاضا نمود و به او جواب داده شد كه هرگز ظالمان و گنهكاران به اين مقام نمى رسند.[36]

آيا حكومت انتصابى است يا انتخابى؟

آنها كه پيرو مذهبى نيستند و يا اگر مذهبى دارند آن را محدود به مسائل شخصى مى دانند و از قلمرو مسائل اجتماعى به كلى بيگانه مى شمرند مانند بسيارى از مسيحيان، مى گويند: حكومت در بهترين شكل آن بايد از سوى مردم باشد؛ و چون اتفاق آراء در اين امر غالباً ممكن نيست، بايد به دنبال انتخاب حاكمان از سوى اكثريت بود.[37]

لذا طرفداران اين عقيده حكومت هايى را كه به زور و از طريق توسل به كودتاى نظامى و قهر و غلبه نظاميان بر سر كار آمده است، به رسميت مى شناسند؛ و براى آن ها مهم نيست كه حكومت از چه راهى بر سر كار آمده؟! مهم آن است كه ببينيم چه كسى برمسند قدرت است و مى تواند قدرت خود را تثبيت كند.[38]

عجيب تر اينكه تمام فقهاى مذاهب چهارگانه اهل سنت نيز همين عقيده را دارند كه امامت و حكومت ممكن است، با قهر و غلبه حاصل شود؛ و كسى كه بازور بر سر كار آيد؛ حاكم واجب الاطاعه است! بى آنكه نياز به بيعت مردم يا جانشينى امام و خليفه قبل داشته باشد.[39] در بعضى از كلمات فقيه معروف اهل سنت، احمد حنبل، اين معنى با صراحت بيشترى آمده است؛ او امامت را نه مشروط به عدالت مى داند، و نه علم و فضيلت؛ و حديثى نقل مى كند كه مطابق آن هر كس با قدرت شمشير بر سر كار آمد خليفه و اميرمؤمنان است؛ و براى هيچ كس جايز نيست كه او را امام نداند؛ خواه نيكوكار باشد يا فاجر![40] نظير همين معنى در منهاج السّنن آمده است.[41] ممكن است كسى بگويد كه ابراز چنين عقيده اى فقط از سوى كسانى كه هيچ گونه ايمانى به خدا ندارند، امكان پذير است؛ ولى كسانى كه دم از ايمان و اسلام مى زنندوارزش هاى ويژه حكومت مانند ايمان و عدالت را به رسميّت مى شناسند چرا چنين فتوايى بدهند؟![42]

لیکن حقيقت آن است كه آنها غالباً در صدد توجيه وضع موجود خلفاى نخستين و بنى اميّه و بنى عباس، و همگامى و همراهى با آنها هستند؛ تا حكومت ظالمان و فاجرانى را كه با قهر و غلبه و شمشير بر سر كار آمده اندرابه رسميّت بشناسند.[43]

در حالی که  از ديدگاه قرآن مجيد حكومت در درجه اوّل مخصوص ذات پاك خداوند است؛ سپس براى هر كس كه خداحكومت را به او عطا كند.[44]

قرآن مجيد در چندين آيه مى گويد: انِ الْحُكْم الّا لِلّهِ : «حكم و فرمان، تنها از آن خدااست».[45] همين مضمون در آيات ديگر قرآن نيز ديده مى شود.[46]

در واقع توحيد خالقيّت، ملازم توحيد حاكميّت است. يعنى: هنگامى كه بپذيريم سراسر عالم آفرينش مخلوق خدااست بايد قبول كنيم كه ملك تامّ اواست؛ و طبيعى است كه حاكميّت مطلق بر چنين جهانى قبل ازهر كس و هر چيز از آن او خواهد بود. بنابراين حاكميت ها بايد به او منتهى شود، و به فرمان او صورت گيرد؛ و هر كس بدون اذن و فرمان او بر مسند حكومت بنشيند، متجاوز و غاصب است![47]

اين ديدگاه كه از توحيد افعالى پروردگار كه يكى از شاخه هاى آن توحيد مالكيت و حاكميّت است، سرچشمه مى گيردو براى خدا پرستان موحّد كاملًا شناخته شده است؛ به همين دليل ما پيامبران الهى را حاكمان اصلى از سوى او مى دانيم؛ و نيز به همين دليل پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله در اوّلين فرصت ممكن يعنى: هنگامى كه به مدينه هجرت فرمود و زمينه را براى «تشيكل حكومت» آماده ديد بلافاصله حكومت را تشكيل داد.[48]

بعد از او نيز كسانى حقّ حكومت دارند كه بى واسطه يا باواسطه از سوى او براى اين مقام تعيين شده باشند.[49]

روايات متعدّدى كه اميران و امامان و جانشينان پيامبر صلى الله عليه و آله را با صراحت در «دوازده نفر» خلاصه مى كند، و منابع و مدارك آن، از معروف ترين كتب شيعه و اهل سنّت،اين حق را به امامان دوازده گانه اهل بيت عليهم السلام مى دهد،[50] بر اساس همين تفكّر در زمان غيبت حضرت مهدى (عج) نيز كسانى حقّ حكومت دارند، كه از سوى او به طور خاص يا به طور عامّ براى احراز اين مسئوليت منصوب شده باشند.[51]

در مجموع نتيجه مى گيريم «حكومت» از ديدگاه يك مسلمان موحّد بايد از سوى بالا تعيين شود؛ حتّى حقّى كه براى مردم قائل مى شويم آن حق نيز بايد از سوى خدا معيّن گرددو هرگز يك موحّد خداپرست نمى تواند اراده خلق را بى آنكه منتهى به اراده خالق شود به عنوان اساس حكومت بپذيرد. [52]

و اينكه بعضى از نا آگاهان نوشته اند: «اين حقيقت ملموس را همه درك مى كنند كه هركس را اكثريت مردم به زمامدارى برگزينند، و پشتيبانش باشند، حاكم مى شود؛ زيرا نيروى اصلى جامعه خود مردم هستند ... اين مردم هستند كه ولايت را به كسى مى دهند و به حاكميّت او عينيت مى بخشند» با تفكّر توحيدى سازگار نيست.[53]

ما مى گوييم تفكّر توحيدى عكس اين رابيان مى كند مى گويد: اين خدااست كه ولايت را به كسى مى دهد و به حاكميّت او عينيت مى بخشد، و اگر مردم در اين زمينه حقّى دارند آن هم به اذن و فرمان اواست؛كوتاه سخن اينكه تفكّر توحيدى «حكومت» را از سوى بالا مى بيند و تفكّرات الحادى، از سوى پايين![54]

سخن آخر

در خاتمه باید گفت از مسلمات مذهب شیعه است که امام (علیه السلام)و ولی از سوی خداوند تعیین می شود نه آرای مردم؛ متأسفانه برخی دولتمردان فقط یک صفحه نهج‌البلاغه را دیده‌اند! و آن را ملاک قرارداده اند تا نظام را شکل دیگری جلوه دهند؛ امیدواریم که اشتباه خود را اصلاح کنند.[55]

 

 

پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی

دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir


[1] پيام قرآن ؛ ج 9 ؛ ص18.

[2] همان.

[3] امامت و رهبرى ؛ ص 13.

[4] پنجاه درس اصول عقائد براى جوانان، ص 238.

[5] آيات ولايت در قرآن ؛ ص57.

[6] پيام قرآن ؛ ج 9 ؛ ص19.

[7] همان.

[8] شرح تجريد قوشچى؛ ص 472.

[9] پيام قرآن، ج 9، ص 20.

[10] پيام قرآن ؛ ج 9 ؛ ص20

[11] آيين ما (اصل الشيعة) ؛ ص153.

[12] پيام قرآن، ج 9، ص: 21.

[13] پنجاه درس اصول عقائد براى جوانان ؛ ص237.

[14] همان ؛ ص238.

[15] همان.

[16] پيام قرآن ؛ ج 9 ؛ ص21.

[17] همان.

[18] اصول كافى، ج اول، ص 200.

[19] پيام قرآن ؛ ج 9 ؛ ص21.

[20] همان.

[21] اعتقاد ما ؛ ص77.

[22] همان.

[23] پنجاه درس اصول عقائد براى جوانان ؛ ص233.

[24] همان؛ص 234.

[25]  سوره نجم؛ آيات 4- 3.

[26] پيام قرآن ؛ ج 9 ؛ ص25.

[27]  منظور از «تقرير» آن است كه در برابر او كارى انجام دهند و او با سكوت خود آن را امضا كند؛( اعتقاد ما ؛ ص78).

[28] اعتقاد ما ؛ ص88.

[29] همان.

[30]  جامع احاديث الشيعه؛ ج 1؛ ص 18 ؛ح 116.

[31] اعتقاد ما ؛ ص88.

[32] سورۀ بقره؛ آیۀ124.

[33] اعتقاد ما ؛ ص79

[34] همان.

[35] همان ؛ ص76.

[36] همان.

[37] پيام قرآن، ج 10، ص: 34.

[38] همان.

[39]  الفقه الاسلامى و ادلته، ج 6، ص 682 .

[40]  الاحكام السّلطانيه، ص 20.

[41]  منهاج السّنن، كتاب البغاة، ص 518 .

[42] پيام قرآن ؛ ج 10 ؛ ص34.

[43] همان.

[44] همان.

[45] سورۀ انعام؛ آیۀ 57 / سورۀيوسف؛ آیۀ 40 و 67 .

[46] پيام قرآن ؛ ج 10 ؛ ص35.

[47] همان.

[48] همان.

[49] همان.

[50] همان؛ص36.

[51] همان.

[52] همان.

[53]همان.

[54] همان.

[55] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی ؛ مدرسه علمیه امام کاظم(علیه السلام)؛28/3/1396.

برچسب ها :
captcha