روز پانزدهم ماه رمضان سال سوم هجرى، روز ولادت باسعادت امام مجتبى عليه السلام مىباشد،[1] ،[2] لذا این نگاشته را با حمد و سپاس خداوند از این میلاد مبارک و با کلام نورانی امام مجتبی علیه السلام آغاز می کنیم که فرمود: «الحمد لله الذى لم يكن فيه اول معلوم، و لا آخر متناه، ...؛ حمد براى خدايى است كه نه سرآغاز معلومى دارد، و نه پايان محدودى، عقلها و انديشه ها، افكار و خردها هرگز صفات او را درك نمىكند، هرگز نمىتواند بگويد از چه زمان بوده؟ و از چه چيز آغاز شده؟ و بر چه چيز ظاهر است؟ و در چه پنهان است؟».[3]،[4]
بدیهی است در مورد پيشوايان معصوم و ائمه هدى عليهم السلام اعتقاد ما بر اين است كه آنها از سوى خداوند، و به وسيله پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله منصوب و برگزيده شده اند. لذا ولاء امامت به معنى الگو قرار دادن امامان براى اعمال و رفتار خويش، و ولاء زعامت به معنى حق رهبرى اجتماعى و سياسى امامان،[5] از جمله شاخصه های ولایت تکوینی است.[6]
از نظر شيعه در هر زمان يك انسان كامل كه نفوذ غيبى بر جهان و انسان دارد و ناظر بر ارواح و قلوب است وجود دارد كه نام او حجت خداست.[7] امامانی معصوم که رهبرى مادى و معنوى جامعه اسلامى، در تمام شؤون زندگى از طرف خداوند و پيامبر صلى الله عليه و آله به آنها سپرده شده است.[8]
تشكيل حكومت اسلامى در پرتو اصل دیانت عین سیاست
بدیهی است پیامبر عاليقدر اسلام حضرت محمد صلى الله عليه و آله به مقام بلند امامت دست يافت، و مهمترين حكومت الهى را تشكيل داد. امامان اهلبيت عليهم السلام نيز اين مقام رفيع را دارند. امام على عليه السلام پس از تحمل 25 سال سكوت تلخ ،حكومت اسلامى را تشكيل داده و حدود الهى را اقامه کرد، و با انحرافات جنگید، و به مستمندان و فقرا رسيدگى نمود، و حق مظلومان را ستاند، و در تقسيم عادلانه بيت المال کوشید.[9]
امام حسن مجتبى عليه السلام نيز در برهه اى از زمان، حكومت اسلامى را به دست گرفت؛ اما طولى نكشيد كه ظالمان خلافت را از مسير حق منحرف كرده و امام از رأس حكومت كنار رفت. و دشمن نگذاشت بقيه امامان اهل بيت عليهم السلام حكومت الهى را جهت پياده كردن فرامين پروردگار به دست بگيرند، اگر چه هنگامى كه امام غايب از نظرها و حاضر در قلبها، حضرت مهدى عليه السلام ظاهر شود امامت را به معناى كامل در اختيار خواهد گرفت، و همه چيز در حكومت آن حضرت تحقق خواهد يافت.[10]
لذا سيره ائمه اهل بيت عليهم السلام نشان مىدهد كه آنان، دين را جداى از سياست نمى دانستند و به تعبيرى كه در بعضى از زيارتنامه ها وارد شده: «ساسة العباد؛ سياستمداران بندگان خدا»، و به بيان امام حسن مجتبى عليه السلام تشكيل حكومت اسلامى يك مسئوليت الهى است كه بر دوش آنها افكنده شده است، (إن الله تعالى ندبنا لسياسة الامة).[11]،[12]
بنابراین جامعه بر محور وضع حاكمان مى گردد؛ نه تنها «الناس على دين ملوكهم» از واقعيت برخوردار است، بلکه غالب حركات و سكنات مردم بر محور نوع حكومتها مى چرخد.[13] بدین ترتیب آنها كه تصور مىكنند سياست از ديانت جداست سخت در اشتباهند، زيرا ترويج ديانت بدون اصلاح حكومت امكان پذير نيست .[14]
نفوذ زدایی،رویکرد مبارزاتی و سیاسی امام مجتبی علیه السلام
بی شک جلوگيرى از نفوذ دشمنان بايد با در نظر گرفتن اوضاع و احوال موجود، وضع مقررات و احكام از طرف حكومت اسلامى و از راهى كه به حفظ مقاصد اسلام كمك كند اقدام گردد.[15]
لذا در تاريخ زندگى امام حسن مجتبى عليه السلام آمده است كه بعد از شهادت پدرش على عليه السلام و بيعت كردن مردم با آن حضرت، معاويه براى بر هم زدن امر خلافت امام حسن مجتبى عليه السلام با استفاده از منافقان دو جاسوس فرستاد: يكى به سوى بصره، و ديگرى به سوى كوفه ، ولى دستگاه ضد جاسوسى امام حسن عليه السلام اين موضوع را كشف كردند، و آن حضرت دستور دستگيرى آنها را صادر نمود.[16] جاسوسی كه به كوفه رفته بود دستگير و اعدام شد، نفر دوم نيز در بصره دستگير شد و به مجازات رسید.[17]
سپس امام مجتبی علیه السلام نامه اى به معاويه مرقوم فرمود كه تو جاسوسها مى فرستى و فتنه ها بر مى انگيزى گويا اراده جنگ دارى؛ اگر چنين است من نيز مهيا هستم.[18]
البته نفوذ عوامل معاويه در ميان لشكر آن حضرت به قدرى شديد شد كه به اذعان مورخان، يك بار امام حسن عليه السلام توسط يكى از نيروهاى خودى در حال نماز با خنجر مورد تعرض قرار گرفت[19] و بار ديگر برخى از سپاهيانش سجاده از زيرپاى حضرت كشيدند.[20] و حتی برخى از بزرگان لشكر امام عليه السلام به معاويه نامه نوشتند كه حاضرند امام مجتبى عليه السلام را دست بسته تحويل دهند و يا او را به قتل برسانند.[21]
اين حركات موذيانه و مانند آن كه بدون ترديد بى ارتباط با عوامل نفوذى معاويه و دسيسه هاى او نبود، سبب تضعيف روحيه لشكر و پراكندگى آنان،ودر نهايت نيز منجر به صلح تحميلى معاويه شد.[22]
از مجموع مباحث فوق به روشنى استفاده مىشود كه در عصر پيامبراكرم صلى الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السلام به ویژه حکومت امام مجتبی علیه السلام دستگاه هاى اطلاعاتى به طور فعال كار مىكردند، هم در جهت كشف توطئه هاى دشمنان، و هم خنثى كردن دستگاه هاى جاسوسى مخالفان، و هم بررسى دقيق اعمال كارگزاران دولت، و نيز براى كشف توطئه هاى منافقان در داخل كشور اسلامى، تلاش و كوشش گسترده اى داشتند.[23]
دنیاگرایی؛ خواب غفلت كوفيان
گفتنی است در حالى كه امام حسن علیه السلام برای نبرد با معاویه آماده مى شد و نيروهاى گسترده اى را فراهم مى ساخت؛ جمعى از ياران بى وفاى امام عليه السلام به صراحت از ترك جنگ سخن مى گفتند.[24]
مورخ معروف اهل سنت، ابن اثير در كتاب «اسد الغابة» نقل مى كند كه امام مجتبى عليه السلام مردم را به جهاد و نبرد با معاويه و غارتگران شام دعوت كرد؛و فرمود؛اگر آماده جهاد و شهادتيد، دست به شمشير بريد و اگر زندگى و زنده ماندن را دوست داريد، با صراحت بگوييد!.[25]
گروه زيادى در پاسخ امام عليه السلام فرياد زدند: «ألبقية ألبقية؛ ما زندگى و ماندن را مى خواهيم!».[26]،[27]
لذا امام عليه السلام تفاوت روحيه مردم را در زمان شركت آنها در جنگ صفين و روحيه آنان را در زمان خويش بيان كرده، مى فرمايد:« آن روز كه به سوى صفين رهسپار بوديد، دين شما پيشواى دنياى شما بود؛ ولى امروز دنياى شما پيشواى دين شماست. (بر اساس منافع دنيوى حركت مىكنيد و انگيزه دينى نداريد)».[28]،[29]
هم چنین آن حضرت در خطبه اى كه براى مردم كوفه خواند، چنين فرمود:اى مردم! از خواب «غفلت» بيدار شويد و از تراكم ظلمت بى خبرى بپرهيزيد. سوگند! هرگاه گروهى از شما با دلهاى پاك و نيت هاى خالص بپاخيزند (و مرا يارى كنند)، من با شمشير، گام به گام جهاد مى كنم و با ضربات شمشيرهاى خود، عرصه را بر آنها تنگ مى سازم و نوك سرنيزه ها را بر پيكرشان كند مى كنم و سم اسب ها را در اين راه، فرسوده مى سازم؛ پس سخن بگوييد، خدا رحمتتان كند (و از دشمن نترسيد)».[30]
امام مجتبى عليه السلام اين سخن را در حالى بيان داشتند كه خواب «غفلت» بر كوفيان غلبه كرده بود و آن حضرت هر چه آنان را دعوت به جهاد با غارتگران شام و لشكر معاويه مىفرمودند، آنها اجابت نمى كردند.[31]
امام امير مؤمنان على عليه السلام در وصیت خود این رذیله اخلاقی مردم را به فرزند گرامى اش امام حسن مجتبى عليه السلام اینچنین فرموده است ؛«فرزندم چگونه خواهى بود هنگامى كه در ميان قومى گرفتار شوى كه به دنياى زودگذر چسبيده.. و دنيا را با تمام قدرت مى طلبد.[32]
(مردم آن زمان) ترسشان از نظر دور و اميدشان نزديك است (به عذاب هاى آخرت بىاعتنا و به مواهب دنيا شديدا علاقهمند هستند) .[33]
صلح تحمیلی بر امام حسن علیه السلام
به هر حال، در چنين شرايطى كه امام احساس تنهايى مى كرد و جز عدهاى اندك از اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه و آله و ياران خاص، حاضر به همراهى نبودند، آن حضرت با معاويه صلح كرد.[34]،[35]
شيخ مفيد(ره) در ارشاد مى نويسد: «امام عليه السلام چارهاى جز صلح نداشت، چرا كه ياران او نسبت به جايگاه امام بصيرت كافى نداشتند و سياست هاى او را به فساد و تباهى مى كشاندند و به وعده هاى خويش وفا نمى كردند و بسيارى از آنان، ريختن خون آن حضرت را مباح مى شمردند و آماده تسليم امام عليه السلام به دشمنانش بودند (و در يك جمله) بسيارى از آنان به زندگى زودگذر دنيا علاقمند بودند و نسبت به آخرت و پاداش اخروى بى رغبت:(و ميل الجمهور منهم إلى العاجلة، و زهدهم في الآجلة).[36]،[37]
حال آنکه در واقع، امام عليه السلام يا بايد به جنگى روى مى آورد كه اميدى به پيروزى در آن نبود، اهل بيت و اصحاب خاص خويش را در حالى به كشتن مى داد، كه نتيجه اى براى اسلام نداشت؛ زيرا معاويه با فريبكاريهايش مسئوليت جنگ را به عهده امام مى انداخت و مردم نيز تحت تأثير ظواهر فريبنده معاويه قرار داشتند.[38]
و يا آنكه براى حفظ مصالح اسلام، صلح كند تا پردههاى فريب را از چهره معاويه كنار بزند؛ باطن حكومت اموى را براى مردم آشكار سازد و عدم پايبندى آنها را به تعهدات دينى و سنت نبوى صلى الله عليه و آله به اثبات رساند.[39]
امام مجتبى عليه السلام پس از هفت ماه خلافت[40]، بر اثر توطئههاى معاويه و بى وفايى و ضعف ياران، زمامدارى را طبق صلحنامه اى به معاويه واگذار كرد، تا هدف دوم محقق شود.[41]
حفظ جان شیعیان؛ شاخصۀ کلیدی پذیرش صلح توسط امام حسن علیه السلام
بی تردید امام حسن مجتبى عليه السلام وقتى مىبيند كه جنگ در آن شرايط خاص نتيجه اى جز خونريزى ندارد، و دشمن از يك سو سران قبايل را خريده و از سوى ديگر كيسه هاى زر چشم برخى از فرماندهان را كور كرده، و به معاويه نامه نوشته اند كه حاضريم امام حسن عليه السلام را دست بسته تحويل تو دهيم، چارهاى جز صلح نمى بيند.[42]
مرحوم علامه مجلسى رحمه الله علت صلح را از زبان امام حسن عليه السلام چنين بيان مى كند:«فتركته لصلاح الامة وحقن دمائها؛ صلح من با معاويه فقط به خاطر حفظ خون مسلمانان بود».[43]،[44]
تردیدی نیست که اسلام جنگ را تا زمانی قبول دارد که به عنوان دفاع در برابر دشمنان باشد؛ زیرا جنگ همیشه ضایعات فراوانی به بار میآورد که تا سال ها ادامه می یابد، لذا مسلمانان باید صلح دشمنان را آگاهانه بپذیرند؛ زیرا گاه دشمن قصد دارد با ترفند و شیطنت صلح را وسیله تسلط بر مسلمین قرار دهد.[45]
از بيانات ياد شده روشن مى شود كه خاموش نشستن در برابر دستگاه معاويه كه ظواهر را تا حدودى رعايت مى كرد و پرده درى را از حد نگذرانده بود آن هم براى حفظ خون مسلمانان بى گناه براى حضرت امام حسن و براى حضرت امام حسين عليهما السلام در ده سال از امامت ايشان ذلتى نبود.[46]
در تأیید این مسأله باید گفت معاويه بعد از تثبيت قدرت خويش و پس از مسموم ساختن امام مجتبى عليه السلام برخلاف مفاد صلحنامه[47] و بر خلاف تمام اصول انسانى و دينى به كشتار وسيع شيعيان اميرالمؤمنين على عليه السلام دست زد؛ تا با از ميان برداشتن مخالفان، راه را براى خودكامگى هايش هموارتر سازد.[48]
اینچنین است که ابن ابى الحديد مى نويسد: « آنگاه كه امام حسن عليه السلام به شهادت رسيد؛ سختى ها و فشارها بر شيعيان افزايش يافت، به گونهاى كه هر شيعه، از كشته شدن و يا تبعيد و آواره شدن بيمناك بود».[49]
امام باقر عليه السلام با اشاره به فضاى تاريك و وحشت بار عصر معاويه مى فرمايد:«بيشترين وبزرگترين فشارها بر شيعيان در عصر معاويه، پس از شهادت امام حسن عليه السلام بود. در آن زمان در هر شهرى شيعيان ما كشته مى شدند و دست ها و پاهايشان با اندك گمان و بهانه اى قطع مى شد. شدت سختگيرى به حدى بود كه اگر كسى از دوستى ما ياد مى كرد، زندانى مى شد و اموالش مصادره مى گرديد و يا خانهاش ويران مى گشت».[50]
مبارزه منفی امام حسن علیه السلام در دوران حاکمیت جور
شکی نیست که وقتی نتوان در برابر منافقان رسماً دستور قتل آنها و و پاكسازى محيط جامعه اسلامى را از اين طريق صادر کرد، مبارزه منفى، به حد كافى در بى اعتبار ساختن آنان، و انزوا و طردشان از جامعه اسلامى، اثر مى گذارد.[51]
ترویج محبت علوی ؛مبارزه منفی امام علیه السلام علیه تبلیغات سوء دستگاه اموی
در تشریح این مسأله می توان به مصادیق بی شماری اشاره نمود ؛ که از آن جمله رفتار نرم و محبت آمیز امام مجتبی در مواجهه با مرد هتاک شامی است که علیرغم ایراد لعن و ناسزاهای از سوی آن فرد، لیکن امام روبه او كرد سلام فرمود و در چهره او خنديد فرمود: اى مرد محترم! گمان مى كنم كه تو در اين ديار غريبى و حقايق بر تو مشتبه شده است هرگاه از ما طلب عفو كنى، تو را مى بخشم و اگر چيزى بخواهى، به تو مى دهيم... هنگامى كه آن مرد اين سخن محبت آميز را (در برابر سخنان ركيك خود) شنيد گريه كرد (و به كلى منقلب و دگرگون شد) و از معتقدان به امامت آن حضرت و محبت آنها شد.[52]
گفتنی است اولو الامر بايد از موضع قدرت و قوت و حاكميت صحبت كند، نه اين كه از مردم خواهش و تمنا و التماس كند[53]«امر» به معروف نيز بايد از موضع قدرت باشد؛ ولى بايد توجه داشت كه انجام كارى از موضع قوت و قدرت، منافاتى با مدارا نمودن و به نرمى رفتار كردن ندارد، که داستان معروف امام حسن مجتبى عليه السلام در مواجهه با مرد هتاک شامی شاهد خوبى بر اين مطلب است.[54]
بدین ترتیب خطاكاران و كسانى كه بر اثر تبليغات مسموم و سوء، برخوردهاى ناشايست و غير مناسبى دارند، اين دسته را بايد با ملايمت و نرمى هدايت و راهنمايى كرد همانند آن مرد شامى كه تبليغات سوء او را دشمن اهل بيت كرده بود و از خطاكاران شده بود، و با برخورد مناسب امام، هدايت شد.[55]
احیاءیاد و نام علی علیه السلام؛ مبارزه منفی باهدف تبیین مکتب علوی
حقيقت اين است هنگامى كه معاويه بعد از شهادت امير مؤمنان عليه السلام و دوران كوتاه خلافت امام حسن مجتبى عليه السلام بر سر كار آمد، اصرار داشت تمام آثار علوى را از صفحه جهان اسلام برچيند، زيرا مىدانست نفوذ فكرى و معنوى آن حضرت در افكار عمومى مسلمين تهديدى براى سلطنت اوست.[56]
معاویه آن قدر كثيف و خبيث بود كه سب و لعن على را با اين كه آن حضرت نزد همه مسلمانان لااقل به عنوان خليفه چهارم مورد قبول بود، آن قدر رواج داد كه حتى اگر كسى اين كار را نمى كرد مورد مؤاخذه قرار مى گرفت.[57]
از این رو معاويه خود مى گفت سب و لعن على عليه السلام بايد آن قدر گسترش يابد تا كودكان با اين شعار بزرگ شده و جوانان با آن پير شوند و هيچ كس از او فضيلتى نقل نكند.[58]،[59]
لیکن امام مجتبی علیه السلام برای مقابله با تبلیغات سوء دستگاه بنی امیه در مجلس «معاويه» از جمله سؤالاتى كه از او و اطرافيانش كرد اين بود:«أنشدكم بالله هل تعلمون أنه أول الناس إيمانا، شما را به خدا سوگند مىدهم آيا شما مىدانيد كه على عليه السلام نخستين كسى بود كه ايمان را پذيرفت»[60] ،[61]
هم چنین امام حسن عليه السلام پس از صلح تحمیلی با معاويه از وى براى امور زير پيمان گرفت:«در قنوت نمازها اميرمؤمنان عليه السلام را سب ننمايد! و متعرض شيعيان نشود، امنيت آنها را تأمين كند و حقوق هر صاحب حقى را به وى بدهد».[62]
سخن آخر
در خاتمه باید گفت امام حسن عليه السلام براى تقويت حكومت اسلامى در كنار پدر بزرگوارشان حضور داشت و با دشمنان حكومت اسلامى مبارزه مى كرد.[63]لذا در مورد صلح آن حضرت بايد تمام جهات تاريخى و اوضاع و احوال زمان آن بزرگوار را در نظر بگيريم تا اسرار آن «صلح»روشن شود.[64]
بنابراین باید امام حسن علیه السلام را قهرمان صلح نامید.[65] زیرا آن حضرت در زمانی صلح کرد که می دانست مردم او را تنها گذاشته اند، اما این صلح آگاهانه، خود زمینه ساز قیام عاشورا و انقلابهای دیگرِ مسلمانان پس از حادثه کربلا شد[66]
در تبیین این مسأله باید گفت امام حسين عليه السلام پس از شهادت پدرش اميرمؤمنان عليه السلام در كنار برادرش امام حسن عليه السلام كه امام و پيشواى زمان خود بود، قرار گرفت و هنگامى كه امام حسن عليه السلام با پيشنهاد صلح از سوى معاويه مواجه شد،[67] در اين باره، با امام حسين عليه السلام به گفتگو پرداخت،[68] به قول يكى از دانشمندان، اگر امام حسن عليه السلام در زمان يزيد بود قيام مى كرد و اگر امام حسين عليه السلام در زمان معاويه بود صلح مى كرد.[69]
گواه روشن اين مطلب اين است كه امام حسين عليه السلام بعد از برادرش امام حسن عليه السلام حدود ده سال در برابر معاويه صبر كرد و اقدام به مبارزه و جنگ ننمود، لیکن پس از به روی کار آمدن يزيد مبارزه را شروع كرد و آخرين قطرات خون خود را در راه سربلندى و عظمت اسلام و كوتاه كردن دست هاى آلوده و جنايتكار بنىاميه نثار كرد.[70]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (دام ظلّه) makarem.ir
[1] منتهى الآمال؛ تاريخ زندگانى امام حسن مجتبى عليه السلام.
[2] كليات مفاتيح نوين ؛ ص781.
[3] تفسير نور الثقلين جلد 5؛ ص 236.
[4] تفسير نمونه، ج23، ص: 301.
[5] اخلاق در قرآن ؛ ج1 ؛ ص393.
[6] همان.
[7] همان ؛ ص394.
[8] برگزيده تفسير نمونه ؛ ج1 ؛ ص414.
[9] قهرمان توحيد، شرح و تفسير آيات مربوط به حضرت ابراهيم (ع) ؛ ص195.
[10] همان.
[11] سفينة البحار، ماده« حسن».
[12] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج1 ؛ ص531.
[13] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج9 ؛ ص685.
[14] همان.
[15] پاسخ به پرسشهاى مذهبى ؛ ص103.
[16] گفتار معصومين(ع) ؛ ج2 ؛ ص225.
[17] پيام قرآن ؛ ج10 ؛ ص375.
[18] بحار الانوار، جلد 44، صفحه 45، حديث 5 .
[19] ارشاد مفيد، ص 352؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 38؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 16، ص 41.
[20] همان، ص 31؛ همان.
[21] ارشاد مفيد، ص 353.
[22] عاشورا ريشهها، انگيزهها، رويدادها، پيامدها ؛ ص156.
[23] پيام قرآن، ج10، ص: 376.
[24] عاشورا ريشهها، انگيزهها، رويدادها، پيامدها ؛ ص157.
[25] همان.
[26] اسدالغابة، ج 2، ص 13- 14. همين خطبه در بحارالانوار، ج 44، ص 21- 22 نيز با اندك تفاوتى آمده است و نقل شده است كه مردم در پاسخ گفتند:« ألبقية و الحياة؛ يعنى ما بقا و زندگى را مىخواهيم( نه جنگ و شهادت)».
[27] عاشورا ريشهها، انگيزهها، رويدادها، پيامدها ؛ ص157.
[28] اسدالغابة، ج 2، ص 13.
[29] عاشورا ريشهها، انگيزهها، رويدادها، پيامدها ؛ ص157.
[30] بحارالانوار، جلد 44، صفحه 67.
[31] اخلاق در قرآن ؛ ج2 ؛ ص350.
[32] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج12، ص: 27.
[33] همان.
[34] در تاريخ آمده است:« فلما أفردوه أمضى الصلح؛ هنگامى كه آن حضرت را تنها گذاشتند، صلح را پذيرفت».( اسد الغابة، ج 2، ص 14).
در تاريخ يعقوبى نيز آمده است:« فلما رأى الحسن أن لا قوة به و أن أصحابه قد افترقوا عنه فلم يقوموا له، صالح معاوية؛ هنگامى كه امام حسن عليه السلام مشاهده كرد نيرويى براى او نمانده و يارانش از او فاصله گرفتند و همراهى نكردند، با معاويه صلح كرد».( تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 215).
[35] عاشورا ريشهها، انگيزهها، رويدادها، پيامدها، ص: 158.
[36] ارشاد مفيد، ص 354.
[37] عاشورا ريشهها، انگيزهها، رويدادها، پيامدها ؛ ص158.
[38] همان.
[39] همان.
[40] اسد الغابة، ج 2، ص 13؛ تاريخ ابن عساكر، ج 13، ص 261.
[41] عاشورا ريشهها، انگيزهها، رويدادها، پيامدها ؛ ص158.
[42] از تو سوال مى كنند(مجموعه سوالات قرآنى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله) ؛ ص94.
[43] بحارالانوار، ج 44، ص 30.
[44] از تو سوال مى كنند(مجموعه سوالات قرآنى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله)، ص: 95.
[45] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی ؛ حرم حضرت معصومه (س)؛ makarem.ir.
[46] پاسخ به پرسشهاى مذهبى، ص: 201
[47] در يكى از بندهاى صلح نامه آمده بود:« و أن يؤمن شيعته، ولا يتعرض لأحد منهم؛ امنيت شيعيانعلى عليه السلام را تضمين كند و متعرض احدى از آنان نشود».( مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 38 و ارشاد مفيد، ص 355).
[48] عاشورا ريشهها، انگيزهها، رويدادها، پيامدها ؛ ص188.
[49] شرح نهجالبلاغه ابن ابى الحديد، ج 11، ص 46.
[50] شرح نهجالبلاغه ابن ابى الحديد، ج 11، ص 43 و بحارالانوار، ج 44، ص 68.
[51] تفسير نمونه ؛ ج8 ؛ ص68.
[52] بحارالانوار، جلد 43، صفحه 344.
[53] آيات ولايت در قرآن ؛ ص128.
[54] همان؛ ص؛ 129.
[55] همان؛ص130.
[56] شيعه پاسخ مى گويد ؛ ص222.
[57] آيات ولايت در قرآن ؛ ص206.
[58] شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، جلد 4، صفحه 57.
[59] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج3 ؛ ص251.
[60] اين حديث را« ابن ابى الحديد» در جلد دوم، صفحه 101 نقل كرده است.
[61] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج3 ؛ ص170.
[62] عاشورا ريشهها، انگيزهها، رويدادها، پيامدها ؛ ص162.
[63] همان ؛ ص251.
[64] پاسخ به پرسشهاى مذهبى ؛ ص199.
[65] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی، حرم حضرت معصومه (س)؛ makarem.ir.
[66] همان.
[67] عاشورا ريشهها، انگيزهها، رويدادها، پيامدها ؛ ص45.
[68] كامل ابن اثير، ج 3، ص 405.
[69] پاسخ به پرسشهاى مذهبى ؛ ص200.
[70] همان.