شرح دعای ابوحمزه ثمالی از منظر معظم له

شرح دعای ابوحمزه ثمالی از منظر معظم له


نقش سازنده دعا در امید به زندگی/ اولیای الهی در هر چیزی، خود را محتاج به خدا می دانند/ چگونه به لطف خداوند امید داشته باشیم/ امید به خدا؛ شرط اجابت دعا/ دعا با دل شکسته/ نگاهی دیگر به جود و کرم خداوند‌

«اللهُمَّ انّى اجِدُ سُبُلَ الْمَطالِبِ الَيْكَ مُشْرَعَةً، وَمَناهِلَ الرَّجآءِ الَيْكَ مُتْرَعَةً، وَالْإِسْتِعانَةَ بِفَضْلِكَ لِمَنْ امَّلَكَ مُباحَةً، وَابْوابَ الدُّعآءِ الَيْكَ لِلصَّارِخينَ مَفْتُوحَةً ؛ وَاعْلَمُ انَّكَ لِلرَّاجى بِمَوْضِعِ اجابَةٍ؛ وَلِلْمَلْهُوفينَ بِمَرْصَدِ اغاثَةٍ؛وَ أَنَّ فِی اللَّهْفِ إِلَی جُودِکَ وَ الرِّضَا بِقَضَائِکَ عِوَضا مِنْ مَنْعِ الْبَاخِلِینَ وَ مَنْدُوحَةً عَمَّا فِی أَیْدِی الْمُسْتَأْثِرِینَ؛خدايا من راه هاى مقصود را به سويت گشوده و چشمه هاى اميد را به سويت جارى، و كمك خواستن از احسان و نيكيت را براى كسى كه آرزويتان دارد مشروع و درهاى دعاى به سويت را براى فرياد خواهان گشوده مى يابم ومی دانم که تو برای امیدواران در جایگاه اجابتی و برای دل سوختگان در کمین گاه فریادرسی؛و به‌راستی می‌دانم كه در پناهندگی به جود و كرمت و خشنودی به قضا و قدرت عوضی است از جلوگیری كردن بخیلان و گشایشی است از احتیاج به آنچه در دست دنیاطلبان است»[1]

نقش سازنده دعا در امید به زندگی

در فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی می خوانیم:«اللهُمَّ انّى اجِدُ سُبُلَ الْمَطالِبِ الَيْكَ مُشْرَعَةً، وَمَناهِلَ الرَّجآءِ الَيْكَ مُتْرَعَةً، وَالْإِسْتِعانَةَ بِفَضْلِكَ لِمَنْ امَّلَكَ مُباحَةً، وَابْوابَ الدُّعآءِ الَيْكَ لِلصَّارِخينَ مَفْتُوحَةً ؛ خدايا من راه هاى مقصود را به سويت گشوده و چشمه هاى اميد را به سويت جارى، و كمك خواستن از احسان و نيكيت را براى كسى كه آرزويتان دارد مشروع و درهاى دعاى به سويت را براى فرياد خواهان گشوده مى يابم»[2]

گفتنی است بازگشت به درهای دعا نه تنها تلاش ها و كوشش ها را به خاموشى نمى گرايد، بلكه به انسان اميدوارى ، تحرّك، آگاهى و جنبش مى بخشد؛ و براى استفاده از نيروهاى ذخيره اش آمادگى مى دهد و ميزان استقامت شخص را در برابر مشكلات بالا مى برد و او را به جبران خطاها و اشتباه هاى پيشين دعوت مى كند.[3]

به ثمر نرسيدن تلاش ها و كوشش ها در زندگى، گاهى انسان را از پيروزى نهايى، براى هميشه مأيوس مى سازد، و از به كار گرفتن باقيمانده نيرو و توان خود بازمى دارد و انديشه كردن در دستيابى به طريق تازه و ابتكارات جديد را در راه حلِّ مشكل مختل مى سازد، امّا دعا بارقه اميدى است كه در كانون دل آدمى مى درخشد و ابرهاى يأس را از آسمان زندگى كنار مى زند. دعا كننده خود را با قدرتى مرتبط مى بيند كه «مشكل» و «آسان» براى او مطرح نيست و گشودن بن بست ها براى او بسيار ساده است، اين اميدوارى كه از دعا برمى خيزد، همانند خون تازه اى در شريانهاى جان آدمى جارى مى شود و عاملى براى از سرگرفتن تلاش ها، كوشش ها و دست زدن به ابتكار است و طرق تازه اى براى گشودن بن بستها خواهد بود. بنابراين، يأس ، كشنده قدرت است و اميد زنده كننده آن، و دعا عامل احياى اميد است.[4]

دعا درخت اميد را آبيارى مى كند و اين درخت در بيابان زندگى به هنگامى كه آفتاب سوزان مشكلات، انسان را از حال مى برد، بر سر او سايه افكنده و آماده تلاش مى سازد.[5]

يأس پرده تاريكى است كه بر روى چشم كشيده مى شود و اگر دريچه نجات در چند مترى او باشد، نمى بيند ولى اميد، فضاى زندگى را آن چنان روشن مى سازد كه اگر روزنه نجاتى در دورترين نقطه باشد، مى بيند و به سويش پرواز مى كند، و دعا سرچشمه خلّاق اميد است.[6]

البته نمى توان اين حقيقت را كتمان كرد كه در برخی افراد، بسيارى از دعاها از مسير اصلى منحرف شده و به خاطر از دست دادن روح و فلسفه اصلى، شكل تخديرى به خود گرفته، تا آن جا كه دعا در نزد بعضى، پوششى براى تن دادن به تنبلى، فرار از زير بار مسئوليّت، ابراز ديندارى كاذب، عدم تحمّل مشكلات و وسيله اى براى فريب وجدان خود و ديگران گرديده است،سخن ما در دعايى است كه مذهب اصيل به آن دعوت كرده است، نه هر دعا.[7]

این فراز از دعای ابوحمزه ثمالی مختص كسانى است كه با زبان رجا و اميد با خدا سخن مى گويند؛ و به لطف الهى و پرده پوشى هاى او و احسان و فضل پروردگار امیدوارند؛[8]یعنی همان تعبیر حضرت علی علیه السلام که در وصف اولياءاللَّه مى فرمايد: « لَا يَرَوْنَ مَرْجُوّاً فَوْقَ مَا يَرْجُونَ، وَ لَامَخُوفاً فَوْقَ مَا يَخَافُونَ ؛ بالاتر از آنچه به آن اميد دارند و دل بسته اند اميدوار كننده اى نمى بينند و برتر از آنچه از آن مى ترسند مايه ترس سراغ ندارند»[9]

اولیای الهی در هر چیزی، خود را محتاج به خدا می دانند

اولیای الهی به لطف عميم و بى پايان خداوند اميدوارند كه بالاتر از آن چيزى نيست و از خشم و سخط او مى ترسند كه مخوف تر از آن چيزى نمى باشد و در حقيقت، خوف و رجاء، وجود آن ها را پر كرده و به همين دليل نه دلبستگى به غير او دارند، نه غير او را در سرنوشت خود مؤثر مى دانند و نه از غير او بيمناك اند و همين امر مايه صبر و استقامت و ثبات آن ها در تمام حوادث زندگى است.[10]

حضرت علی علیه السلام در تبیین این مهم فرمود: شما را به پنج چيز سفارش مى كنم كه براى به دست آوردن آن هرقدر تلاش و كوشش كنيد به جاست. سپس فرمود: «لَا يرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِلَّا رَبَّهُ وَ لَايخَافَنَّ إِلَّا ذَنْبَه ؛ هيچ كس از شما اميدش جز به پروردگارش نباشد و از هيچ چيز جز گناهش نهراسد».[11]

چگونه به لطف خداوند امید داشته باشیم

تأمل در فرازهای امید بخش دعای ابوحمزه ثمالی نشان می دهد افراد با ايمان داراى توكّل و اميد به لطف خداوند و اعتقاد به وعده هاى او هستند، و چنين كسانى هرگز سست و زبون نخواهند شد، و از حوادث هر قدر بزرگ باشد نمى ترسند؛[12]یعنی آن باور درونى كه هر شخص مؤمنى نسبت به خدا و معاد و نبوّت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله دارد. لذا گفتن شهادتين براى صدق ايمان كافى نيست، بلكه علاوه بر آن بايد اين باور در قلب و روح انسان نفوذ كند، و بذر آن در دل انسان كاشته شود، و شاخه هاى آن در اعمال و كردار ظاهر گردد.[13]

در تعريف ايمان آمده است كه:«الإِيمانُ عَقْدٌ بِالْقَلْبِ وَ لَفْظٌ بِاللِّسانِ وَ عَمَلٌ بِالْجَوارِحِ [14]؛ايمان پيمانى قلبى است و تلفّظ زبانى و عمل با اعضا و جوارح».[15]

لذا به هنگامى كه حوادث سخت و پيچيده در زندگى انسان رخ مى دهد، و درها ظاهراً به روى او از هر سو بسته مى شود و احساس ضعف و ناتوانى و تنهايى در برابر مشكلات مى كند؛ ايمان به خدا به يارى او مى شتابد و به او نيرو مى دهد.[16]از این رو انسان با ایمان خود را تنها و ناتوان نمى بينند، مأيوس نمى شوند؛ احساس ضعف و ناتوانى نمى كنند؛ چون قدرت خدا بالاتر از همه مشكلات است و همه چيز در برابر او سهل و آسان مى باشد.[17]

آنها با اميد به لطف و حمايت و كمك پروردگار به مبارزه با مشكلات برمى خيزند و تمام نيروهاى خود را به كار مى گيرند و با عشق و اميد به تلاش و كوشش ادامه مى دهند و بر سختى ها پيروز مى شوند.[18]

آرى ايمان به خدا تكيه گاه بزرگى براى انسان ها است.ايمان به خدا مايه استقامت و پايمردى است.ايمان به خدا نور اميد را هميشه در دل ها زنده نگه مى دارد.[19]

شاید گفته شود با  اخلاق مى توان جلوی مفاسد را گرفت و نظم و ترتيب را در كارهاى اجتماع به وجود آورد؛ ولى آيا همين نظم ظاهرى براى اصلاح يك جامعه كافى است؟ بطور مسلّم جواب منفى است؛ زیرا قانون به عنوان  اخلاق تقلیلی [20]نمی تواند نقش دين را به عهده بگيرد[21]به قول بعضى از دانشمندان «قدر مسلّم اين است كه هرگاه اخلاق متّكى به ايمان به خدا باشد، در اصلاح جامعه مانند يك سلاح برنده به كار مى رود و در غير اين صورت برندگى و قدرت آن براى ما از هر نظر مشكوك است و ما نبايست به اميد يك موضوع مبهم، وسيله قطعى را از دست بدهيم».[22]

امید به خدا؛ شرط اجابت دعا

در ادامه می خوانیم:«وَاعْلَمُ انَّكَ لِلرَّاجى بِمَوْضِعِ اجابَةٍ؛ می دانم که تو برای امیدواران در جایگاه اجابتی»[23]

لازم است بدانيم، دعا كردن به درگاه خدا، از دو سو، مقرون به رحمت الهى است: از يك سو، توفيق الهى براى دعا كردن، و از سوى ديگر استجابت دعا از جانب خداوند.[24]

از سوی دیگر نيروى محركه انسان همان رجا و اميد به رحمت الهى است؛[25] زیرا فرق است بين كسى كه گناه مى كند و جسور است و گويى خود را طلبكار مى داند و بين كسى كه گناهى از او سرزده و شرمنده است و اميد به رحمت حق دارد، اوّلى بر مركب غرور سوار است و دومى دست به دامن لطف پروردگار زده است.[26]به تعبیر حضرت علی علیه السلام آن قدر به رحمت خدا اميدوار باش كه اگر تمام گناهان انس و جنّ را انجام داده اى، باز اميد به رحمت او داشته باشى».[27]،[28]

هم چنین باید دانست دعا به معناى واقعى عامل مهمّ تربيت است ؛ قطع نظر از دعاهاى تصنّعى و بى روح و تشريفاتى كه در غالب موارد فاقد همه شرايط استجابت است، دعاهای واقعی عاملى براى تربيت انسان ها محسوب مى شود.[29]

لذا  هر قدر مسأله مورد نياز انسان مهم تر، و اميد به استجابت بيشتر باشد، كوشش و تلاش در فراهم آوردن شرايط اجابت دعا براى استجابت فزون تر و اثر عميق دعا در تربيت اخلاقى افراد محسوس تر خواهد بود؛البتّه دوام اين حالات بستگى به ميزان عمق دعا و شرايط آن دارد، ولى به هر حال هر دعا كننده اى وجود اين كيفيّت روحى را به اختلاف مراتب در خود احساس مى كند.[30]

دعا با دل شکسته

در ادامه دعای ابوحمزه ثمالی می خوانیم:«وَلِلْمَلْهُوفينَ بِمَرْصَدِ اغاثَةٍ؛ و برای دل سوختگان در کمین گاه فریادرسی»[31]

«ملهوف» از مادّه «لهف» در اصل به معناى غم و اندوه است كه به خاطر از دست دادن چيزى به انسان است مى دهد و گاه در مورد افرادى به كار مى رود كه مظلوم شده اند و فرياد استغاثه بر آورده اند و از آنجا كه قدرت ناچيز انسان ها به آنها اجازه نمى دهد كه به تمام خواسته هاى خود برسند و يا آنچه را دارند نگهدارى كنند،[32]بنا بر اين، به هنگامى كه غم و اندوه از دست دادن سرمايه هاى مادّى و معنوى بر وجود آنها چيره مى شود، راهى جز اين ندارند كه به آن ذات پاك قادر و توانا پناه ببرند و براى حلّ مشكلات خود، از او يارى بطلبند.[33]

با توجّه به اينكه دعاى مستجاب دعايى است كه به مضمون «أَمَّنْ يُجِيبُ المُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ»[34] هنگام اضطرار و عقيم ماندن تلاش ها انجام [35]گيرد، روشن مى شود كه مفهوم دعا درخواست فراهم شدن اسباب و عواملى است كه از دايره قدرت انسان بيرون باشد، آن هم از كسى كه قدرتش بى پايان و هر امرى برايش آسان است. ولى اين درخواست نبايد فقط بر زبانِ انسان جارى شود، بلكه از همه وجود او برخيزد و زبان در اين بخش، نماينده و ترجمان تمام ذرّات وجود انسان و اعضا و جوارح اوست.[36]

در این میان تضرّع و زارى در پيشگاه حضرت حق و راز و نياز در محضر معبود متعال و غلتيدن مرواريد اشكى بر چهره بنده و زدودن غبار غفلت و گناه به وسيله سرشك پشيمانى، همه و همه نمودهاى بندگى و امتياز انسان از ساير موجودات و وسيله اى براى كسب بالاترين افتخارِ عالم خلقت است.[37]

از این جهت وقتى كه دل شكسته مى شویم و اشكى بر گونه ها روان مى گردد و زبان به تسبيح و تقديس الهى باز مى شود و در پى آن كلماتى در استغفار و عذرخواهى ادا مى گردد، پيوند و ارتباط با حضرت احديّت تحقّق مى يابد و آن زمان بهترين لحظه عرض حاجات و بيان خواسته هاست.[38]

آرى دل هاى شكسته دعاها را به آسمان مى فرستند، بايد دست به دامان پروردگار زد و از گناهان توبه كرد، و با اعمال صالح آينده گذشته را جبران نمود و با خداوند آشتى كرد که خداوند فریادرس دل شکستگان است.[39]

نگاهی دیگر به جود و کرم خداوند

در فراز دیگر از دعای ابوحمزه ثمالی می خوانیم:«وَ أَنَّ فِی اللَّهْفِ إِلَی جُودِکَ وَ الرِّضَا بِقَضَائِکَ عِوَضا مِنْ مَنْعِ الْبَاخِلِینَ وَ مَنْدُوحَةً عَمَّا فِی أَیْدِی الْمُسْتَأْثِرِینَ؛ و به‌راستی می‌دانم كه در پناهندگی به جود و كرمت و خشنودی به قضا و قدرت عوضی است از جلوگیری كردن بخیلان و گشایشی است از احتیاج بدانچه در دست دنیاطلبان است»[40]

در تبیین این فراز باید گفت يكى از اركان اصلى معرفت صفات پروردگار اين است كه بدانيم او وجودى است از هر نظر بى نهايت و هيچ گونه محدوديتى در ذات و صفات او نيست؛ بديهى است كه نامحدود، هر چه از او بردارند، باز هم نامحدود است؛ يعنى كاستى در آن راه نمى يابد. به اين ترتيب، اگر به هر انسانى به اندازه اين جهان مادّه ببخشد، باز هم كمترين كاستى در خزاين نعمت هاى او پديد نمى آيد. و نيز به همين دليل اگر چيزى را از كسى باز دارد، به يقين جاى نكوهش نيست؛ چون در ذات بى نهايت، بخل تصوّر نمى شود! حتما دليل و حكمتى داشته است.[41]

به تعبير ديگر بخشش و منع او بر حسب لياقت ها و استعدادها و شايستگى هاست و از اين رو، جايى براى گفتگو و چون چرا باقى نمى ماند.[42]از آن جهت که  خداوند نه بخيل است و نه اجابت دعا چيزى از او مى كاهد بلكه رحمانيت و رحيميت او ايجاب مى كند كه تمام تقاضاهاى بندگان را اجابت فرمايد و اگر گاهى اجابت دعا تأخير مى افتد و يا بعضى از دعاها به اجابت نمى رسد حتماً به دليل مصالحى است يا به واسطه وجود موانع.[43]

البته جود و بخشش خداوند بر اساس لياقت ها و شايستگى هاست، نه بر حسب اصرارها و تقاضاها و اگر دعا يكى از اسباب نعمت هاى الهى است، به خاطر آن است كه دعا كننده اگر شرايط دعا را فراهم سازد، شايستگى و لياقتش فزون مى گردد؛ چرا كه دعاى صحيح، انسان را به توبه و انابه و اصلاح خويشتن و ذكر خدا وامى دارد، كه هر كدام سبب شايستگى بيشترى مى شود.[44]

هم چنین از ويژگى هاى بشر است كه وقتى مورد درخواست قرار بگيرند و به آنها اصرار كنند، بيشتر اقدام به بخشش مى كنند و اگر كسى سؤال نكند، يا كمتر مى بخشند، (و يا اصلا نمى بخشند)؛ ولى جود و سخاى الهى عام و فراگير است و در همه حال شامل حال بندگان مى شود، (چه درخواست كنند و چه نكنند. هر چند دعا و ذكر خدا و توجّه به ذات پاك او، شايستگى بيشترى براى عطا[45]به انسان مى دهد)».[46] اضافه بر اين، انسان ها به خاطر نياز و نقصانشان نسبت به چيزهايى كه مورد احتياج آنهاست، كمتر سخاوت به خرج مى دهند، تا چيزهايى كه به آن نياز ندارند؛ ولى از آنجا كه نياز و نقصان در ذات پاك خداوند راه ندارد، اين تفاوت نيز در آنجا بى مفهوم است.[47]

اینگونه است که آزادگان و مؤمنان و آنهايى كه به وعده هاى الهى، دلگرم و مطمئن هستند و آن هايى كه قدرت خدا را بر هرگونه پاداش، باور كرده اند، هرگز هنگام انفاق در راه خدا، دستشان نمى لرزد و «بخل» را راه وصول به بى نيازى نمى دانند؛ بلكه تا آنجا كه در توان دارند، به بندگان خدا، جود و بخشش مى كنند و عوض را از كسى مى طلبند كه هم [48]سخاوتمند است و هم از همه چيز آگاه و هم بر همه چيز قادر.[49]

و به راستی باید گفت اگر تمام گنج هاى صحرا و دريا و همه ثروت هاى موجود روى زمين و زير زمين را به كسى ببخشد، كمترين اثرى در جود و بخشش او نمى گذارد و از دامنه آن نمى كاهد و نيز تكرار سؤال و درخواست و الحاح و اصرار در گسترش عطا و سخاى او اثرى ندارد؛ در حالى كه انسان ها هر قدر سخىّ و بخشنده باشند، در مقابل تمام اين امور آسيب پذيرند و دليل آن يك چيز است و آن اينكه امكانات و عطاياى همه محدود است و عطا و نعمت هاى خدا همچون ذات پاك او نامحدود.[50]

 

پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی

دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir


[1] كليات مفاتيح نوين، ص: 718.

[2] همان.

[3] پيدايش مذاهب ؛ ص107.

[4] همان ؛ ص101.

[5] همان.

[6] همان.

[7] همان؛ ص 108.

[8] كليات مفاتيح نوين ؛ ص68.

[9] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 15 ؛ ص460.

[10] همان.

[11] همان.

[12] اخلاق در قرآن ؛ ج 2 ؛ ص242.

[13] سوگندهاى پر بار قرآن ؛ ص226.

[14] ميزان الحكمه؛ ح 1263.

[15] مثالهاى زيباى قرآن ؛ ج 2 ؛ ص142.

[16] پنجاه درس اصول عقائد براى جوانان ؛ ص21.

[17] همان.

[18] همان.

[19] همان.

[20] پاسخ به پرسشهاى مذهبى ؛ ص625.

[21] همان؛ ص 626.

[22] همان.

[23] كليات مفاتيح نوين ؛ ص718.

[24] كليات مفاتيح نوين ؛ ص22.

[25] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 1 ؛ ص214.

[26] اخلاق در قرآن ؛ ج 2 ؛ ص165.

[27]  كافى؛ ج 2؛ ص 67.

[28] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 7 ؛ ص571.

[29] پيدايش مذاهب ؛ ص102.

[30] همان.

[31] كليات مفاتيح نوين، ص: 718.

[32] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 4 ؛ ص557.

[33] همان؛ ص 558.

[34]  سوره نمل؛ آيه 62.

[35] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص441.

[36] همان؛ ص 442.

[37] كليات مفاتيح نوين ؛ ص61.

[38] همان.

[39] داستان ياران: مجموعه بحث هاى تفسيرى حضرت آيت الله العظمى مكارم شيرازى (مدظله) ؛ ص130.

[40] كليات مفاتيح نوين، ص: 718.

[41] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 4 ؛ ص23.

[42] همان.

[43] همان ؛ ج 15 ؛ ص474.

[44] همان ؛ ج 4 ؛ ص26.

[45] همان.

[46] شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد؛ ج 6؛ ص400.

[47] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج 4، ص 27.

[48] اخلاق در قرآن ؛ ج 2 ؛ ص376.

[49] همان؛ ص 377.

[50] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 4 ؛ ص31.

captcha