نقش و جایگاه شیخ صدوق در گسترش علوم اسلامی از منظر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

نقش و جایگاه شیخ صدوق در گسترش علوم اسلامی از منظر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی


شیخ صدوق؛ بزرگترین محدث شیعی قرن چهارم / مدرسه فقهی قم و ری / شیخ صدوق؛ فقیه ری / شیخ صدوق و تبويب فقه شیعه / انگیزه ی شیخ صدوق از نگارش کتاب من لا يحضره الفقيه / روش شناسی شیخ صدوق در کتاب من لا یحضره الفقیه / "علل الشرایع"؛ اثری وزین در مجموعه آثار شیخ صدوق / امالی شیخ صدوق و سنت امالی نويسی / نگاهی به تألیفات و آثار مهم شیخ صدوق / علمای شیعه؛ پیشگام در پیدایش و گسترش علوم اسلامی‌

بی شک علمای شيعه، در پيدايش و گسترش علوم اسلامى نقش مؤثّرى ایفا کرده اند؛[1] بهترين شاهد و گواه اين مسأله كتاب هايى است كه از علماى شيعه در علوم و فنون اسلام ديده مى شود.[2]

در این بین خدمات محدّث بزرگ جهان اسلام مرحوم شیخ صدوق رحمه الله [3] به جهان اسلام «عموماً» و به تشیع «خصوصاً» فراموش شدنى نيست، به نحوی که اين عالم بزرگ شیعی، از بزرگترين ناشران علوم و معارف اسلامى به شمار می آید.[4]

شیخ صدوق رحمه الله در سال 306 ديده به جهان گشود و در سال 381 چشم از اين جهان بست و آثار گرانبها و تأليفات ارزنده اى از خود به يادگار گذارده است.[5]

شیخ صدوق؛ بزرگترین محدث شیعی قرن چهارم

از متون تاريخى مى توان استفاده كرد كه بيش از صد نفر از علما و شاگردان امامان عليهم السلام كه غالباً از آل اشعر بودند، حوزه علميه قم را در قرن هاى اوّل و دوم و سوم و چهارم تشكيل می دادند،[6] لذا علما و دانشمندان قمى در قرن چهارم فراوانند تا آنجا كه نويسنده تاريخ قديم قم مى نويسد: «تعداد علماى شيعه در عصر ما به 266 نفر رسيده، در حالى كه عدد علماى اهل سنّت از 14 نفر تجاوز نمی كند».[7]،[8]

شخصيّت هاى علمى بزرگى همچون «على بن بابويه» پدر ارجمند شيخ صدوق كه در رشته هاى مختلف مخصوصاً فقه صاحب تأليفاتى است و «على بن ابراهيم» صاحب تفسير مشهور و ديگر كتب ارزشمند و «ابن قولويه[9] قمى» نويسنده كتاب كامل الزيارات و «شيخ صدوق» كه قريب به سيصد كتاب نوشته و غالب احاديثى كه به ما رسيده از بركت قلم اوست، از جمله علما و فقها و راويان حديث حوزه قم در قرن چهارم بوده اند.[10] به نحوی که دوّمين شخصيّتى كه پس از مرحوم كلينى دست به جمع آورى احاديث اهل بيت پيامبر صلوات الله علیهم اجمعین زد، استاد حديث و شيخ شيعه، مرحوم «محمّد بن بابويه» معروف به شیخ صدوق رحمه الله است.[11]

نتيجه اينكه، قم در قرون اوّل تا چهارم داراى حوزه علميّه بوده، و اين مركز علمى در پرتو وجود علماى بزرگ و فقهاى عالى مقام هم چون شیخ صدوق رحمه الله، جايگاه رفيعى داشته است.[12]

مدرسه فقهی قم و ری

فقهاى اين مدرسه، در عرضه فقه تنها به نصوص تمسّك مى جستند و از آن، به استدلالات عقلى تعدّى نمى كردند. از بزرگان اين مدرسه مى توان به ابن بابوبه و شیخ صدوق رحمهما الله اشاره كرد.[13]

اين مدرسه، مدرسه اى توانا و مورد اعتماد اصحاب بود، تا آنجا كه سفير ناحيه مقدّسه، جناب حسين بن روح نوبختى، كتاب التأديب را به قم می فرستد و به گروهى از فقهاى آنجا می نويسد كه: «به محتواى اين كتاب نظر افكنيد كه چه قسمت هايى از آن مخالف چيزهايى است كه نزد شماست».[14]،[15]

شیخ صدوق؛ فقیه ری

جايگاه شيخ صدوق رحمه الله در دانش، فهم، بينش، فقاهت، بزرگى، وثاقت، فراوانى تأليفات و خوب نوشتن، برتر و بالاتر از آن است كه قلم ها و بيان ها آن را تبيين كند. نجاشى در فهرست خود درباره او مى نويسد: محمّد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى، ساكن رى، بزرگ و فقيه ما «اماميّه» است.[16]،[17]

لذا گرچه شيخ صدوق رحمه الله[18] را در طبقه محدّثين مى دانند، اما كتاب­هايى فقهى نيز براى او ذكر كرده اند. كه در كتاب الذريعة[19] به برخى از آنها اشاره شده است. به عنوان نمونه كتاب هاى جوابات المسائل القزوينيات؛ جوابات المسائل النيشابورية؛ مسائل نكاح، وصايا، وضو و وقف از جمله آثار فقهی آن فقیه عالیقدر به شمار می رود.[20]

شیخ صدوق و تبويب فقه شیعه

گفتنی است آراى فقهى در طول تاريخ شيعه اماميّه داراى مراحلى بوده است؛ در ابتدا، مردم روايات و احاديث را از ائمّه اطهار عليهم السلام مى گرفتند و به آنها عمل مى كردند و در مرحله بعد احاديث را در كتاب ها و جزواتى جمع آورى كردند و در همين مرحله بود كه اصول أربعمائة[21] (400 اصل و كتاب) پديدار شد. در مرحله سوم علماى دين آن كتاب ها و جزوات را تنظيم و تبويب كردند.[22]

حال شروع دوره شكل بندى و تبويب فقه از ابتداى غيبت صغرى در سال 260 هجرى است و تا زمان انتقال شيخ طوسى از بغداد به نجف و تأسيس مدرسه فقه و اجتهاد در آن ديار (سال 448 هجرى) ادامه داشت.[23] اين دوره، زمانى است كه فقه اهل بيت عليهم السلام كه بدون شكل بندى بود، تغيير كرد و با تبويب، عرضه شد، هرچند اين تبويب در اغلب موارد نه از نظر كمّى از محدوده روايات تجاوز مى كرد و نه از نظر الفاظ.[24]

نمونه روشن اين شيوه، كتاب شرايع از على بن بابويه قمى رحمه الله است كه آن را به صورت نامه اى به فرزندش محمّد بن على بن بابويه، معروف به شيخ صدوق رحمه الله، نوشته است.[25] اين كتاب، متأسّفانه به دست ما نرسيده ولى از نظر شكل بندى و عدم تجاوز آن غالباً از محدوده روايات همان است كه درباره آن گفته اند: «هرگاه اصحاب در نصوص كمبودى احساس مى كردند، به كتاب شرايع على بن بابويه رحمه الله علیه مراجعه مى كردند».[26]

پس در اين دوره هر چند فقه و اجتهاد شكل گرفت؛ ولى در واقع همان فقه مأثور بود، البتّه گاه همين فقه مأثور به صورت مبسوط، همراه با ذكر متن روايات و اسناد آن تدوين مى شد، مانند كافى شيخ كلينى رحمه الله و من لا يحضره الفقيه شيخ صدوق رحمه الله، و گاه با حذف اسناد بلكه با تقطيع متن روايات و اقتصار روايت بر مورد فتوا، ذكر مى گرديد، مانند كتاب  شرايع ابن بابويه رحمه الله و كتاب­هاى هدايه و مقنع از شيخ صدوق رحمه الله و نهايه شيخ طوسى رحمه الله؛ البته اين شيوه، رسم معمول فقهاى آن عصر بود.[27]

انگیزه ی شیخ صدوق علیه الرحمه از نگارش کتاب «من لا يحضره الفقيه»

كتاب «من لا يحضره الفقيه» اثر ارزشمند شیخ صدوق رحمه الله دوّمين كتاب از كتابهاى چهارگانه[28] است كه مرجع فقهاى شيعه و مصدر احاديث مى باشد.[29]

هنگامى كه شيخ صدوق رحمه الله براى اخذ حديث و نشر علوم و معارف به سرزمين بلخ مسافرت كرده بود، يكى از شخصيّت هاى بزرگ شيعه آن جا معروف به «شريف ابو عبداللّه نعمت» از وى درخواست نمود كه كتابى در فقه شيعه به منوال كتاب «من لا يحضره الطبيب»، نگارش ابوبكر رازى طبيب معروف عصر خود، بنويسد و نام آن را «من لا يحضره الفقيه» بگذارد و هدف از تأليف اين كتاب چنان كه از نام آن برمى آيد، اين بود كه در اين كتاب روايات و احاديث اسلامى كه مربوط به احكام و فروع است و مورد اعتماد خود شيخ صدوق مى باشد گرد آيد و كسانى كه دسترسى به خود صدوق و يا ساير دانشمندان ندارند، به آن كتاب عمل نمايند.[30]

اين كتاب حاوى 5963 حديث است و دوّمين مدرك و سند حديثى براى علما و فقها و دانشمندان مى باشد.[31] البته نكته مهمّ و قابل توجّه اين است که معتبر بودن منابع معتبر حدیثی هم چون «من لا يحضره الفقيه»  بدين معنى نيست كه تمام روايات مطرح شده در اين كتب معتبر و صحيح است و نيازى به بررسى سند آنها نيست، بلكه مقصود اين است كه غالب روايات آن معتبر است كه پس از بررسى سند روايات مشخّص مى شود.[32] بدین نحو که در كنار روايات، كتب رجال قرار دارد كه وضع راويان اخبار در تمام سلسله سندها در آنها تبيين شده است، لذا روايتى از نظر ما مورد قبول است كه تمام افراد در سلسله سند حديث، اشخاص ثقه و مورد اطمينان باشند، از این جهت رواياتى كه در اين كتب معروف و معتبر است اگر واجد اين شرط نباشد از نظر ما قابل اعتماد نيست.[33]

روش‌شناسی شیخ صدوق در کتاب «من لا یحضره الفقیه»

هر چند فقهاى اهل بيت عليهم السلام و اهل سنّت، مجموعه كتاب هاى فقهى را به شيوه هاى مختلف تقسيم كرده اند[34]؛ و از همه اين تقسيمات مهمتر مى توان پيوند فقه را با حكومت و مسائل اجتماعى بدست آورد.[35] 

لذا فقهایی مانند شیخ صدوق  رحمه الله علیه در كتاب من لا يحضره الفقيه بعد از عبادات به طرح بحث هاى قضا و شهادات پرداخته اند. سپس به سراغ بخشى از مسائل اقتصادى و احكام معاملات رفته اند، آنگاه به احكام صيد و ذباحه و احكام ايمان و نذور و كفّارات و به دنبال آن احكام نكاح و طلاق و بحث هاى وابسته به آن مانند ايلاء و ظهار و لعان و سپس احكام حدود و ديات و سرانجام احكام وصيّت و مواريث پرداخته اند.[36]

هم چنین آن فقیه عالیقدر در کتاب «من لا يحضره الفقيه» در مرحله چهارم فقهی كه مرحله فتواست با حذف سند و پس از تخصيص و تقييد و جمع و ترجيح بر طبق متن احاديث فتوا داده است.[37]

علل الشرایع اثری وزین در مجموعه آثار شیخ صدوق

در احاديث پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم و ائمّه هدى عليهم السلام موارد بسيار زيادى ديده مى شود كه پيشوايان اسلام بدواً يا پس از پرسش مردم، به ذكر اسرار و فلسفه احكام پرداخته اند؛ در این بین كتاب معروف علل الشّرايع تأليف محدّث بزرگوار مرحوم شيخ صدوق  همان طورى كه از نامش پيداست مجموعه اى از اين گونه اخبار و مانند آن مى باشد.[38]

ولى توجّه به اين نكته لازم است كه ذكر اين اسرار و منافع، با توجّه به اين كه متناسب با سطح افكار مردم بوده، نه به معناى انحصار و محدود بودن فلسفه هاى حكم در آنچه ذكر شده، و نه مانع از به كار انداختن انديشه براى درک بيشتر خواهد بود.[39] زیرا با گذشت زمان و پيشرفت آگاهى بشر پرده از روى اسرار احکام برداشته شده و چهره آنها نمايان شده است و ما مى توانيم آنها را سندهاى زنده اى بر عظمت و اصالت اين احكام آسمانى بدانيم.[40]

از این جهت است که «شيخ صدوق رحمه الله» در كتاب معروف خود علل الشرايع  حديث مفصّل و طولانى را درباره فلسفه احكام از «فضل بن شاذان» از امام رضا عليه السلام نقل كرده است،[41] كه در بخش آغازين آن حديث چنين آمده است: «اگر كسى سؤال كند: آيا ممكن است شخص حكيم، بنده خود را بدون علّت و فلسفه، به يك سلسله كارها مكلّف كند؟ پاسخ مى دهيم: هرگز! چرا كه او حكيم است، و كارهاى او توأم با حكمت است، نه بيهوده و بدون هدف.[42]

اگر كسى بپرسد: چرا خداوند مخلوقات خود را مكلّف كرده است؟ پاسخ مى دهيم: در تكليف خداوند علل و فلسفه هايى است![43] اگر سؤال كند: آن علل و اسرار، شناخته شده است يا ناشناخته؟ پاسخ مى دهيم: شناخته شده. اگر سؤال شود: آيا شما آن اسرار و فلسفه ها را می دانيد و مى شناسيد؟ پاسخ می دهيم: برخى از آنها را مى شناسيم و بعضى ديگر را نمى شناسيم».[44]

از اين حديث شريف استفاده مى شود كه: اوّلًا: تمام افعال و احكام الهى فلسفه و سرّى دارد. ثانياً: همه اسرار احكام در دست همگان نيست، بلكه فلسفه برخى از احكام، بر انسان هاى معمولى پنهان است. ثالثاً: ما موظفيم به همه دستورات الهى عمل كنيم و به هيچ وجه عمل به آن وابسته به آگاهى از فلسفه آن نيست.[45]

امالی شیخ صدوق و سنت امالی نويسی

«امالى» در ميان علماى پيشين اینگونه بود كه استاد املا مى كرد و شاگردان مى نوشتند، ولی امالى استادان، در گذشته، به نام خود استاد منتشر مى شد بدون آنكه نامى از شاگرد به ميان آيد؛ مثل امالى شيخ صدوق و امالى شيخ مفيد؛ لذا در «امالى» الفاظ و عبارات نيز از استاد بوده و شاگردان متن املاى استاد را يادداشت و به نام استاد منتشر مى ساختند.[46]

لیکن در اين عصر، تقریر نویسی مورد توجه قرار گرفته است با این تفاوت که تقريرات استادان به نام شاگردان منتشر مى شود، هرچند نام استادان نيز ذكر مى گردد، لذا در «تقريرات» محتواى كتاب از اساتيد است، ولى شاگردان، آن محتوا را با عبارات و الفاظ و جمله بندى و تبويب مناسب با ذوق خود تهيه و منتشر مى سازند.[47]

نگاهی به تألیفات و آثار مهم شیخ صدوق

شيخ صدوق رحمه الله قريب به سيصد كتاب تألیف کرده است؛ البته بسیاری از آنها امروزه در دسترس نیست؛[48] برخی از مهم­ترین آثار و تألیفات شیخ صدوق رحمه الله عبارتند از: امالى، ثواب الاعمال، جامع الاخبار، خصال، عيون اخبار الرضا عليه السلام، علل الشرايع، کمال‌الدین و تمام النعمة، من لا يحضره الفقيه، معانى الاخبار، الاعتقادات، التوحید...».[49]

سخن آخر: (علمای شیعه؛ پیشگام در پیدایش و گسترش علوم اسلامی)

در خاتمه باید هشدار داد امروزه از سوی دشمنان خارجی اعم از آنان که نام اسلام بر خود نهاده اند و غیرمسلمانان، شیعه ستیزی گسترش یافته است و بر انکار تمام حقی که شیعه در پیشرفت اسلام در جهان داشته است، اصرار دارند.[50]

آنها می خواهند برای شیعه هیچ حقی قائل نشوند در حالی که پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام نقش بسیار مهمی در پیدایش و گسترش علوم اسلامی دارند و گوی سبقت را از همه برده اند؛ اما این حقیقت در زوایای تاریخ به دلیل تعصبات، عدم توجه و کوتاهی خود ما مسکوت مانده است.[51]

لذا باید این واقعیت را روشن کرد که عالمان شیعه از پیشگامان و پیشتازان علوم اسلامی بودند و اگر زحمات آنها نبود امروز اسلام وضعیت دیگری داشت، در تحقق این مهم نیز باید کار جمعی و گسترده انجام شود تا حق مطلب ادا شود.[52]

بی تردید برگزاری باشکوه کنگره «نقش شیعه در پیدایش و گسترش علوم اسلامی» با کمک همه اندیشمندان، علما و فضلای حاضر و علمای حق جوی اهل سنت و مستشرقانی که افکار باز و روشن دارند، خدمات ارزنده عالمان شیعه را بیش از پیش آشکار خواهد کرد.[53]

پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی

دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی  makarem.ir


[1] اعتقاد ما؛ ص 123.

[2] همان.

[3] ارتباط با ارواح؛ ص 53.

[4] آيين ما (اصل الشيعة)؛ ص 54.

[5] پاسخ به پرسشهاى مذهبى؛ ص 664.

[6] همراه زائران قم و جمكران؛ ص 40.

[7] تاريخ قم؛ فهرست؛ ب 16.

[8] همراه زائران قم و جمكران؛ ص 42.

[9] همان.

[10] همان؛ ص 43.

[11] پاسخ به پرسشهاى مذهبى؛ ص 664.

[12] همراه زائران قم و جمكران؛ ص 43.

[13] دائرة المعارف فقه مقارن؛ ج 1؛ ص 108.

[14] الغيبه؛ شيخ طوسى؛ ص 390.

[15] دائرة المعارف فقه مقارن؛ ج 1؛ ص 108.

[16]  وسائل الشيعة؛ ج 20؛ ص 21.

[17] دائرة المعارف فقه مقارن؛ ج 1؛ ص 244.

[18] همان.

[19]  الذَّريعَةُ الى تَصانيفِ الشّيعة نوشته مفسّر و محدّث معروف، شيخ آقابزرگ تهرانى است. تعداد كتاب هايى كه با نام و نشان و ذكر مؤلّف، در اين فهرست بزرگ آمده بالغ بر 68 هزار جلد كتاب مى باشد، (اعتقاد ما؛ ص 123).

[20] الذريعة؛ ج 5؛ ص 230 - 240 ، ج 20؛ ص 362 - 372.

[21] احاديث اربعمائة «چهارصد كلام حكمت آميز مربوط به دين و دنيا» است كه جماعتى از علما قبل از مرحوم سيّد رضى و بعد از او آن را نقل كرده اند كه از جمله ايشان شیخ صدوق رحمه الله در خصال و ابن شعبه حرانى در تحف العقول هستند، (مصادر نهج البلاغه، ج 4، 123)، (پيام امام امير المومنين عليه السلام؛ ج 13؛ ص 147).

[22] دائرة المعارف فقه مقارن؛ ج 1؛ ص 178.

[23] همان؛ ص 108.

[24] همان.

[25] همان.

[26] الذّريعة؛ ج 13؛ ص 46.

[27] دائرة المعارف فقه مقارن؛ ج 1؛ ص 108.

[28] پيروان مكتب اهل بيت عليهم السلام روايات زيادى از رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم از طريق ائمه اهل بيت عليهم السلام نقل كرده اند، و روايات زياد ديگرى از امیر المؤمنین على عليه السلام و ساير امامان عليهم السلام دارند كه امروز از منابع اصلى معارف و فقه شيعه محسوب مى گردد، از جمله كتاب هاى چهارگانه كه به كتب اربعه معروف شده است عبارتند از: «كافى»؛ «من لا يحضره الفقيه»؛ «تهذيب» و «استبصار». (اعتقاد ما؛ ص 119)

[29] پاسخ به پرسشهاى مذهبى؛ ص 664.

[30] ر.ک: مقدمه من لا يحضر؛ ص 1.

[31] پاسخ به پرسشهاى مذهبى؛ ص 664.

[32] آيات ولايت در قرآن؛ ص 117.

[33] اعتقاد ما؛ ص 89.

[34]  ر.ك: دائرة المعارف فقه مقارن.

[35] همان؛ ج 1؛ ص 534.

[36] همان؛ ص 450.

[37] همان؛ ص 178.

[38] پاسخ به پرسشهاى مذهبى؛ ص 269.

[39] همان؛ ص 276.

[40] همان.

[41] اگر چه حديث به صورت «فإن قال قائل» «قيل كذا» از زبان «فضل بن شاذان» نقل شده است، ولى در آخر حديث دارد كه: «على بن محمّد بن قتيبه نيشابورى» مى گويد: به «فضل بن شاذان» بعد از شنيدن علل و فلسفه (بعضى از) احكام گفتم: آيا اين علل و فلسفه هاى احكام محصول استنباط شخصى خود بوده و از نتايج و برداشت عقل خودت مى باشد يا اين كه از امام رضا عليه السلام شنيده اى و روايت مى كنى؟ در پاسخ گفت: من كجا و علم و آگاهى به مراد و مقصود خدا از آنچه فرض نموده كجا؟ من علم به مراد خدا و رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم و علل و اسرار احكام ندارم، بلكه هرچه مى گويم از آقايم أبو الحسن الرضا عليه السلام است كه آنها را يكى بعد از ديگرى از آن حضرت مى شنيدم و جمع آورى كرده ام.آنگاه «على بن قتيبه» مى افزايد: آيا من مى توانم به توسّط تو همه آنها را از امام رضا عليه السلام نقل كنم؟ فضل بن شاذان پاسخ داد: آرى!.

[42] تفسير نمونه؛ ج 9؛ ص141.

[43] دائرة المعارف فقه مقارن؛ ج 1؛ ص 416.

[44] علل الشرايع؛ ج 1؛ ص 251؛ باب 182؛ ح 9؛ بحار الأنوار؛ ج 6؛ ص 58 و 85.

[45] دائرة المعارف فقه مقارن؛ ج 1؛ ص 417.

[46] همان؛ ص 128.

[47] همان.

[48] همراه زائران قم و جمكران؛ ص 43.

[49] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)؛ ج 2؛ ص 603.

[50] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ مراسم افتتاحیه دبیرخانه کنگره بین المللی نقش شیعه در پیدایش و گسترش علوم اسلامی؛ مدرسه امام کاظم عليه السلام؛ 28/11/1395.

[51] همان.

[52] همان.

[53] همان.

captcha