انواع حکومت از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه العالی

انواع حکومت از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه العالی


حکومت استبداد فردی / حکومت استبداد حزبی / حکومت دموکراسی / حکومت دموکراسی استبدادی / حکومت الهی‌

حکومت در طول تاریخ اشکال مختلفی داشته و شاید به تعداد کشورهای جهان حکومت‌هایی بوده است،[1] در نگاشته حاضر بر انواع حکومت‌های امروز و دیروز به طور خلاصه مروری می‌کنیم.[2]

حکومت استبداد فردی

حکومت‏ استبدادی‏ و آن حکومتی است که یک فرد بر جامعه مسلط می‌شود و بدون هیچ قانونی اراده خود را بر آنها در هر چیز تحمیل می‌کند؛ مانند حکومت رؤسای قبایل و شاهان اقوام، در تاریخ‌های دور گذشته.[3]

نتیجه حکومت‌های خودکامه و استبدادی، بردگی جامعه و بدبختی و سیه‌روزی آنهاست. بیشترین جنایت را در طول تاریخ این حاکمان خودکامه و سلاطین مستبد مرتکب شدند که برای حفظ خویش، هیچ حد و مرزی را به رسمیت نمی‌شناختند. حتی برادران و فرزندان خود را در صورت مزاحمت و یا حتی احتمال مزاحمت به خاک و خون می‌کشیدند.

در این نوع حکومت، اراده مردم هیچ‌گونه نقشی ندارد و مصالح آنها مطرح نیست و همه چیز بر محور زور می‌چرخد.[4]

قرآن مجید در مورد حکومت‌های خودکامه و استبدادی‏ به حکومت فرعون اشاره می‌کند و می‌گوید: «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَها شِیعاً یسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ‏ یذَبِّحُ‏ أَبْناءَهُمْ وَیسْتَحْیی نِساءَهُمْ إِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدِین‏؛ فرعون در زمین برتری‌جویی کرد و اهل آن را به گروه‌های مختلفی تقسیم نمود، گروهی را به ضعف و ناتوانی می‌کشاند، پسرانشان را سر می‌برید و زنانشان را [برای کنیزی و کام‌جویی] زنده نگه می‌داشت. او به یقین از تبهکاران بود»![5]

او تمام سرزمین مصر را ملک شخصی خود می‌دانست و رودها و نهرهای عظیم آن را متعلق به خود می‌پنداشت و می‌گفت: «یا قَوْمِ أَ لَیسَ لِی‏ مُلْکُ‏ مِصْرَ وَهذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی أَ فَلا تُبْصِرُون؛ ای قوم من آیا ملک و حکومت مصر از آن من نیست؟ و این نهرها زیر فرمان جریان ندارد؟ آیا نمی‌بینید؟».[6]

او حتی به حکومت خودکامه بر مردم قانع نبود و انتظار داشت همگی او را بپرستند، و غیر او را پرستش نکنند! از این رو به موسی گفت: «لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهاً غَیری‏ لَأَجْعَلَنَّکَ‏ مِنَ‏ الْمَسْجُونِین؛ اگر معبودی غیر من انتخاب کنی تو را به زندان می‌افکنم».[7]

او حتی عقیده داشت که اگر کسی در مقام تحقیق برآید و از مدعی نبوت معجزاتی ببیند و به صداق و راستی او یقین پیدا کند، حق ندارد بدون اذن و اجازه فرعون ایمان بیاورد! به همین دلیل ساحران فرعونی را که بعد از مشاهده دلائل روشن به موسی علیه السلام‏ ایمان آوردند، سخت نکوهش کرد و گفت: «آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ‏ أَنْ آذَنَ لَکُمْ‏؛ آیا به او ایمان آوردید پیش از آن که من به شما اجازه دهم»![8]

شبیه همین معنی در مورد سلطان خودکامه دیگری یعنی «نمرود» نیز دیده می‌شود، که با صراحت به ابراهیم علیه السلام گفت: «معجزاتی را که می‌گویی کار خداست از من هم ساخته است: «أَنَا أُحْیی‏ وَأُمِیت‏؛ من زنده می‌کنم و می‌میرانم»! ولی هنگامی که با استدلال دندان‌شکن ابراهیم علیه السلام روبرو شد که می‌گفت: «خداوند همه روزه خورشید را از مشرق بیرون می‌آورد، اگر تو قدرت داری یک روز آن را از مغرب بیرون آور، و اینجا بود که او فرو ماند و مبهوت شد».[9]

اصولًا همه مردم حتی خود سلاطین خودکامه آنها را به فساد در روی زمین و برهم زدن نظام جامعه انسانی می‌شناختند، به همین دلیل هنگامی که نامه «سلیمان» به «ملکۀ سبأ» رسید، و او درصدد برآمد تا تحقیق کند سلیمان، پادشاه خودکامه است، یا پیامبر خدا، هدایایی برای او فرستاد، و در ضمن گفت: «إِنَ‏ الْمُلُوکَ‏ إِذا دَخَلُوا قَرْیةً أَفْسَدُوها وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً وَکَذلِکَ یفْعَلُون‏؛ عادت پادشاهان این است که وقتی وارد یک شهر و آبادی شوند آن را به فساد می‌کشند و عزیزان را ذلیل می‌کنند، کار آنها پیوسته همین‌گونه است».[10]

آنها مخالفان خود را به بدترین وجهی شکنجه می‌کنند و زنده‌زنده در آتش می‌سوزانند. در تاریخ می‌خوانیم ذونواس پادشاه یمن دستور داد خندقی حفر کنند و هیزم فراوان در آن بریزند و آتشی عظیم بر افروزند و مسیحیان منطقه نجران که بر آیین مسیح علیه السلام پایدار بودند را در کام آتش بیفکنند؛ حتی بر پیران فرتوت و کودکان شیرخوار نیز رحم نکنند. قرآن از آنها با عنوان‏ «اصحاب الاخدود» یاد می‌کند و در سوره «بروج» آمده است که گناه آنها چه بود؟: «وَما نَقَمُوا مِنْهُمْ الّا انْ یؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزیزِ الْحَمید؛ چیزی جز آن نبود که به خداوند عزیز شایسته ستایش، ایمان آورده بودند».[11]

تاریخ از این‌گونه حکومت‌های خودکامه بسیار به خاطر دارد. قرآن مجید در آیات مختلف اشارات متعددی به آنها دارد که با ملت خویش به صورت بردگان و حتی بدتر از آن رفتار می‌کردند. اصولًا یکی از اهداف قیام انبیاء مبارزه با این خودکامگان و نجات مردم از چنگال آنها بوده است.[12]

حکومت استبداد حزبی

حکومت‌های استبدادی‏ حزبی که بر اساس حاکمیت گروه خاصی بنا شده و بر محور آن گروه دور می‌زند و طبعاً تأمین‌کننده منافع همانهاست.

در این نوع حکومت نیز اراده مردم هیچ‌گونه نقشی ندارد و مصالح آنها مطرح نیست؛ بلکه یک حزب کوچک، اقلیتی را تشکیل می‌دهد و با توسل به زور بر اکثریت مسلط می‌شود و افکار خود را بر آنها تحمیل می‌کند. این همان چیزی است که مارکسیست‌ها طرفدار آن بودند و به عنوان دیکتاتوری پرولتاریا[13] از آن یاد می‌کردند.[14]

این نوع دیکتاتوری فرآورده عصر گسترش ماشینیزم و مخصوص کشورهای کمونیستی بود که طبقه پرولتاریا (کارگر جدید) زمام امور را به دست می‌گرفت و به خواسته‌های خود در تمام زمینه‌ها زیر لوای مارکسیسم تحقق می‌بخشید. گرچه خود مارکسیست‌ها عنوان دیکتاتوری پرولتاریا را شعار حکومتشان قرار داده بودند. ولی با صرف نظر از مفاهیمی که زیر این عنوان نهفته، باید دید که آیا طبقه پرولتاریا بر چنین جوامعی حکومت می‌کرد، یا اعضای کمیته مرکزی اعضای حزب و دبیرکل آن؟! آن هم حزبی که نه فراگیر بود، نه دارای انتخاب آزاد بود و نه رنگ و بویی از دموکراسی داشت! خودکامگی و استبداد سران و گردانندگان حکومت، توسل به خشونت و سلب آزادی انسان‌ها در آن بر کسی پنهان نبوده است. آیا به هنگام تنظیم تاریخ و تهیه فهرست حکام و زمام‌داران، استالین و خروشچف و مائو را جز در ردیف سرسخت ترین مستبدان تاریخ که دوران حکومتشان یادآور رنج‌های جانکاه بشر است، می‌توان جای داد؟

درست است که زمامداران در این‌گونه جوامع گام‌های مؤثری در راه تعدیل ثروت برداشتند و در پی پایان دادن به دوران ثروتمندان افسانه‌ای بودند، ولی آیا می‌توان از این حقیقت روشن چشم پوشید که آنها ثروت‌های میلیاردی کشور خود را در راه تحکیم پایه‌های قدرتشان صرف کردند، و هرچه می‌خواستند، انجام دادند، و حق اظهار نظر، نقد و بررسی، اعتصاب و درخواست هرگونه توضیح را از مردم خود می‌گرفتند؟[15]

حکومت دموکراسی

حکومت دموکراسی به اصطلاح عالی ترین و کامل ترین حکومت در دنیای امروز است. در این سیستم حکومتی، اصل بر این است که تمام مردم از هر گروه و هر قشر با آزادی کامل به پای صندوق‌های رأی بروند و نمایندگان واقعی خود را انتخاب کنند و سرنوشت ملت خویش را برای سال‌های معین تحت ضوابط خاصی به دست آنها بسپارند و آنها نیز با تبادل نظر و مشورتی که ظاهراً آزادانه صورت می‌گیرد، قوانین و مقرراتی که به عقیده آنها حافظ منافع مردم است و وضع و مقرر کنند و هیئتی برای اجرای آن تعیین نمایند که رئیس این هیئت گاه به وسیله این نمانیدگان انتخاب می‌شود و گاه مستقیماً به وسیله مردم، تحت عنوان نخست وزیر یا رئیس جمهوری، و آن را حکومت دموکراسی یعنی حکومت مردمی یا حکومت مردم بر مردم می‌نامند.

این نوع حکومت که ظاهراً و واقعاً جنبه مردمی دارد، در دنیای امروز و گذشته بسیار کم و شاید وجود خارجی پیدا نکرده باشد.[16]

در مورد حکومت شورایی و به اصطلاح حکومت مردم بر مردم نیز بعضی از اشارات در قرآن دیده می‌شود؛ هر چند به طور کامل همانند آنچه امروز به ‏این عنوان شناخته می‌شود نیست. در سوره‏ «نمل» آیه 32 در داستان سلیمان و ملکه سبأ می‌خوانیم: هنگامی که نامه سلیمان به او رسید مشاوران خود را جمع کرد و جریان نامه را برای آنها شرح داد و گفت: «قالَتْ یا أَیهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِی فِی‏ أَمْرِی‏ ما کُنْتُ‏ قاطِعَةً أَمْراً حَتَّی تَشْهَدُون‏؛‌ای اشراف! نظر خود را در این امر مهم به من بازگو کنید، که من درباره هیچ کار مهمی، بدون حضور [و مشورت] شما تصمیم نگرفته‌ام»‏.

به یقین در آن زمان نه انتخاباتی در کار بود و نه آرای مردمی؛ ولی همین اندازه که او در کارهایش مقید به شورا بود، چهره کم‌رنگی از حکومت شورایی را نشان می‌داد.

اضافه بر این، مسئله شورا و مشورت یکی از برنامه‌های مؤکد اسلام در امور اجتماعی و حکومتی است. چنانکه قرآن درباره مؤمنان راستین می‌گوید: «وامْرُهُمْ شُوری بَینَهُمْ‏؛ کارهای آنها به صورت مشورت در میان آنهاست».[17] حتی به پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم دستور می‌دهد که در کارهایش با مؤمنان مشورت کند: «وَشاوِرْهُمْ فِی الامْرِ».[18]

حکومت پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم هرچند از نوع حکومت الهی بود، اما با این حال، مأمور به مشورت با مردم بود، تا بعد مردمی آن نیز حفظ شود.[19]

حکومت دموکراسی استبدادی

نوع دیگر آن است که آب و رنگی از حکومت مردمی دارد؛ ولی در باطن چنین نیست، روح آن «استبداد» و ظاهر آن «دموکراسی» است.

این تفاوت ظاهر و باطن نیز دوگانه است؛ گاه فرد یا افراد خودکامه‌ای آشکارا در روند انتخابات دخالت می‌کنند و مردم را با فشار به پای صندوق‌های می‌فرستند.[20]

در واقع آنان لباس دموکراسی را دربرمی‌کنند، عنوان آن را یدک می‌کشند و با تشکیل حزب و مجلس ساختگی، ادای دموکراسی را درمی‌آورند. حزب و مجلسی که فهرست مقامات و نمایندگان و رهبرانش قبل از تشکیل نوشته و آماده می‌شود. بازیگرانش به ترتیب در پشت صحنه لباس به تن می‌کنند و به نوبت آماده ایفای نقش خود در صحنه می‌شوند. پشت صحنه با هم بر سر یک سفره می‌خورند و می‌نوشند و می‌خندند و مسخره می‌کنند. اما روی صحنه یکی خود را موافق و دیگری مخالف، یکی در جناح پیشرو و دیگری در جناح سازنده، یکی هماهنگ‌کننده این جناح و دیگری هماهنگ‌کننده آن جناح می‌داند و جنگ‌های زرگری مضحک برای فریب عوام به راه می‌اندازند. حتی گاه برای تکمیل این صحنه با مشت‌های گره‌شده و قیافه درهم‌کشیده، به یکدیگر حمله می‌کنند.[21] و این‌چنین با آرای تقلبی صندوق‌ها را پر می‌کنند، تا افراد مورد نظر خود را از صندوق بیرون آورند.

و گاه این دخالت به طور مرموز، و حتی ناآگاهانه صورت می‌گیرد. به طوری که افراد ساده‌لوح و خوش‌باور، تصور می‌کنند انتخاب به صورت کاملًا آزاد صورت گرفته، درحالی‌که چنین نبوده است. زیرا گروه اندکی که دارای ثروت و امکانات فراوان هستند وسائل ارتباط جمعی را در اختیار می‌گیرند، و با ظرافت تمام و استفاده از دقایق روان‌شناسی افراد مورد نظرشان به گونه‌ای تبلیغ می‌کنند که غالب مردم تصور می‌کنند اینها افرادی اندیشمندند! درحالی‌که واقعاً مزدورانی هستند که در خدمت آن گروه ثروتمند پرنفوذ و سودپرست قرار گرفته‌اند.[22] به همین دلیل جای تعجب نیست که در کشورهایی که با چنین نظام سیاسی اداره می‌شوند، حکومت‌ها معمولاً نماینده و حافظ منافع بورژواها و سرمایه‌داران بزرگ‌اند. هرچند به ظاهر انتخابات آزاد با مشارکت عموم مردم و بدون مداخله کسی در صندوق‌های رأی صورت می‌گیرد.[23]

در این‌گونه جوامع که نمونه‌های فراوانی در اروپا و به ویژه آمریکا دارد، حکومت در واقع نوعی استبداد و ظالمانه است که در لباس دموکراسی و حکومت مردمی عرضه می‌شود.[24]

این نوع حکومت در تاریخ گذشته وجود نداشت؛ چرا که هم مردم و حتی دیکتاتورها رک و راست بودند و یا شاید به عقلشان نمی‌رسید که می‌توان استبداد را در قالب دموکراسی ارائه داد.

این نوع حکومت پدیده عصر ماست؛ عصر نفاق‌ها، دورویی‌ها و عصر تغییر چهره‌ها. دارای میوه تلخی است که مغز آن به گذشته تعلق دارد و پوستش به امروز. تنها هدفش آن است که تاریخ رهایی ملت‌ها و آزادی‌شان را چند روزی به عقب بیندازد و غیر از آن کاری از آن ساخته نیست.[25]

حکومت الهی

و آن حکومتی است که نه بر محور اراده فرد یا افراد می‌چرخد، و نه بر محور اراده اکثریت مردم؛ بلکه بر اساس اراده اللَّه است، و به یقین خداوند اراده‌ای جز تأمین مصالح واقعی بندگانش ندارد. این نوع حکومت در حکومت انبیاء و جانشینان راستین آنها و کسانی که خط انبیاء را ادامه می‌دهند، دیده می‌شود، و در دنیا بسیار کم است.[26]

در واقع انبیا و امامان معصوم علیهم السلام، از طرف خداوند به حکومت منصوب‌اند و خِیر تمام بندگان خدا را طالب‌اند. هر چند آنها هم برای پیشرفت کار خود و جلب حمایت توده‌های مردم در بسیاری از مواقع از بیعتشان بهره می‌گرفتند و با آن رسمیت بیشتری به حکومت خود می‌بخشیدند. این معنا در حکومت پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم و امیرمؤمنان علیه السلام به‌ خوبی دیده می‌شود.[27]

این حکومت دارای دو جنبه است که آن را از دیگر حکومت‌ها جدا می‌سازد : 1. جنبه الهی و خالقی، 2. جنبه مردمی و خَلقی.

از جهت اول حکومت ودیعه‌ای الهی تلقی می‌شود و حکام و زمامداران به عنوان نمایندگان خدا باید عمل کنند. در آیات قرآن مجید بارها به این موضوع اشاره شده و حتی پیشوایان بزرگ دین هنگامی که می‌خواستند نماینده‌ای را از طرف خود برای مردم تعیین کنند، می‌گفتند آنها نماینده نمایندگان خدا هستند: «فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیکُمْ وَأَنَا حُجَّةُ اللَّهِ؛ زیرا آنها حجت من بر شما و من حجت خدا هستم».[28] مفهوم صریح این موضوع، لزوم رعایت فرمان و دستورهای مالک اصلی حکومت، یعنی خدا در همه زمینه‌هاست و حکام و زمام‌داران باید در همه جا خواست او را که چیزی جز تأمین سعادت انسان نیست معیار قرار دهند.

در جهت دوم، اصل آزادی انسان‌ها از هرگونه اسارت، استثمار و بهره‌کشی زیربنا قرار می‌گیرد و از این رو، مشارکت عموم مردم در تعیین سرنوشت خویش بر پایه «وَأَمْرُهُمْ شُورَی؛ و کارهایشان به صورت مشورت در میان آنهاست»،[29] ضروری است. طبیعت این جنبه دوم، طرد هر نوع خودکامگی و استبداد، خیره‌سری و خودبرتربینی، و تحمیل بر دیگران است.

در این نوع حکومت الهی که آن را حکومت عدل اسلامی می‌نامیم، تأکید بر اصل برادری و اخوت، و آزادی و عدالت، از هر مکتب دیگری بیشتر است. مسائل اعتقادی که روح و روان انسان یعنی بزرگ ترین بخش وجود او را دربرگرفته و سالیان دراز از متن برنامه حکومت‌ها حذف شده، در این مکتب به کار گرفته می‌شود. به همین دلیل هیچ یک از عیوب چهارگانه دموکراسی مادی غرب [استثمار گروهی، سلطۀ اقلیت‌ها، تقلب در انتخابات و مسئله دنباله‌روی از تمایلات انحرافی] در آن نیست.[30]

اما در مورد حکومت‌های الهی در قرآن مجید بحث‌های فراوانی دیده می‌شود.

در مورد حضرت داوود علیه السلام که حکومت عظیمی داشت، می‌فرماید: «وَآتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَالْحِکْمَةَ وَعَلَّمَهُ‏ مِمَّا یشاءُ؛ و خداوند حکومت و دانش را به او بخشید؛ و از آنچه می‌خواست به او تعلیم داد».[31]

درباره سلیمان علیه السلام از زبان خودش می‌گوید: «قَالَ‏ رَبِ‏ اغْفِرلِی‏ وَهَبْ‏ لِی‏ مُلْکاً لَاینْبَغِی‏ لِاحَدٍ مِنْ بَعْدِی انَّکَ انْتَ الْوَهّاب‏؛ گفت: پروردگارا! مرا ببخش و حکومتی به من عطا کن ‏که بعد از من سزاوار هیچ کس نباشد که تو بسیار بخشنده‌ای».[32] از آیات بعد از آن به خوبی استفاده می‌شود که این دعا به اجابت رسید، و خداوند حکومت بی‌نظیری به او داد که درگذشته و حال سابقه نداشته و ندارد؛ باد به فرمان او بود، و دیوان و ددان در تسخیر او بودند، و حتی از پرندگان آسمان برای مقاصد خود استفاده می‌کرد.

درباره آل ابراهیم می‌فرماید: «فَقَدْ آتَینا آلَ‏ إِبْراهِیمَ‏ الْکِتابَ‏ وَالْحِکْمَةَ وَآتَیناهُمْ مُلْکاً عَظِیما؛ ما به خاندان ابراهیم کتاب آسمانی و حکمت دادیم؛ و حکومت عظیمی در اختیار آنها [پیامبران بنی اسرائیل] قرار دادیم». آل ابراهیم‏ علیه السلام شامل بنی اسرائیل و یوسف و داود و سلیمان و غیر آنها می‌شود.

در مورد طالوت (یکی از سلاطین معروف بنی اسرائیل) از قول پیامبر آن زمان (اشموئیل) می‌فرماید: «وَقالَ‏ لَهُمْ‏ نَبِیهُمْ‏ إِنَ‏ اللَّهَ‏ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکا؛ و پیامبرشان به آنها گفت: خداوند طالوت را برای زمامداری شما برگزیده است».[33] یعنی این موهبت از ناحیه اوست.

بنی اسرائیل که از معیارهای شایسته حکومت الهی بی‌خبر بودند، بر این انتخاب خرده گرفتند و خود را شایسته تر از او برای این منصب پنداشتند. چرا که طالوت یک روستایی‌زاده بود، نه مال و ثروتی داشت و نه از طایفه و از خاندان معروف و بزرگی بود. ولی پیامبرشان آنها را از این اشتباه بیرون آورد گفت: معیار حاکمیت الهی قدرت روحانی و جسمانی است، که هر دو در طالوت وجود دارد؛ نه مال و ثروت و امتیازات ظاهری بی‌ارزشی که در اختیار دنیاپرستان است.

در آیه 54 سوره‏ «نساء» نیز اشاره روشنی به حکومت الهی پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم و آل محمّد کرده، می‌فرماید: «أَمْ یحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَینا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَالْحِکْمَةَ وَآتَیناهُمْ‏ مُلْکاً عَظِیما؛ آیا این که نسبت به مردم (پیامبر اسلام و خاندانش)، بر آن چه خدا از فضلش به آنان بخشیده، حسد می‌ورزند؟! ما به خاندان ابراهیم، [که یهود از آنها هستند نیز،] کتاب و حکمت دادیم؛ و حکومت عظیمی در اختیار آنها (پیامبران بنی اسرائیل) قرار دادیم».[34]

در خاتمه باید گفت: حکومت اسلامی به استثمار و استبداد در اشکال مختلف پایان می‌دهد، آزادی‌های منطقی را برای همه انسان‌ها محترم می‌شمرد و راه را برای پیشرفت به سوی زندگی پاکِ انسانی آمیخته با حق و عدالت، با مشارکت همه گروه‌ها می‌گشاید؛ حکومتی که تمام خطوطش سرانجام به خداوند می‌پیوندد.[35]

پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir

منابع:
1. پیام قرآن

2. بررسی فشرده‌ای پیرامون طرح حکومت اسلامی


[1] پيام قرآن، ج‏10، ص25.

[2] بررسی فشرده‌ای پیرامون طرح حکومت اسلامی، ص15.

[3] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج‏10، ص 407.

[4] پيام قرآن، ج‏10، ص25.

[5] قصص، آیه4.

[6] زخرف، آيه51.

[7] شعرا، آيه29.

[8] اعراف، آيه123.

[9] بقره، آيه258.

[10] نمل، آيه34.

[11] بروج، آيه8.

[12] پيام قرآن، ج‏10، ص 29.

[13] منظور از پرولتاريا توليد کننده بود و گروه کوچکى از آنها که وفادارى و کارائيشان به ثبوت رسيده بود، در حزب کمونيسم نام نويسى کرده و جمعيت کوچکى را در برابر جمعيت عظيم مردم تشکيل مى ‏دادند و بر آنها حکومت مى ‏کردند. حزبى که نه فراگير بود و نه انتخاب آزادى در آن صورت مى گرفت و نه هر کس مى ‏توانست در آن نام نويسى کند و نه رنگ و بويى از دموکراسى داشت.

[14] پيام قرآن، ج‏10، ص25.

[15] بررسی فشرده‌ای پیرامون طرح حکومت اسلامی، ص17.

[16] پيام قرآن، ج‏10، ص26.

[17] سوره شورى، آيه 38.

[18] آل عمران، آيه159.

[19] پيام قرآن، ج‏10، ص29.

[20] همان، ص26.

[21] بررسی فشرده‌ای پیرامون طرح حکومت اسلامی، ص16.

[22] پيام قرآن، ج‏10، ص26.

[23] حکومت جهانى مهدى (عج)، ص73.

[24] پيام قرآن، ج‏10، ص26.

[25] حکومت جهانى مهدى (عج)، ص70.

[26] پيام قرآن، ج‏10، ص27.

[27] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج‏10، ص407.

[28] بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏2، ص90، ح13.

[29] شوری، آیه38.

[30] بررسی فشرده‌ای پیرامون طرح حکومت اسلامی، ص20.

[31] بقره، آيه251.

[32] ص، آيه35.

[33] بقره، آيه247.

[34] پيام قرآن، ج‏10، ص31.

[35] بررسی فشرده‌ای پیرامون طرح حکومت اسلامی، ص23.

captcha