اهداف و پیام های بعثت نبوی از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه العالی

اهداف و پیام های بعثت نبوی از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه العالی


اهداف دهگانۀ بعثت / اهداف بعثت از نگاه روایات / تکمیل مکارم اخلاقی / حلقۀ وصل / یادآوری فطرت / بعثت و عقلانیت / نیاز بشر امروز به مکتب انبیاء‌

در آیات قرآن مجید و روایات اسلامی‌دربارۀ اهداف بعثت انبیا و مخصوصاً پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه وآله وسلّم سخنان بسیاری وجود دارد،[1] که در این نگاشته به آن اشاره می‌شود.

اهداف دهگانۀ بعثت

در آیات قرآن کریم، ده هدف دربارۀ‏ «بعثت پیامبران» شمرده شده است:

1 و 2. تعلیم و تربیت‏

در اولین و دومین آیه از آیاتی که به اهداف بعث اشاره کرده‌اند، اشاره به دو هدف عمده از اهداف بعثت و فلسفۀ ارسال رسل شده، که همان مسئله‏ «تعلیم» و «تربیت» یا «تربیت» و «تعلیم» است.

نخست می‌فرماید: «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْامِّیینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یتْلُوا عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَیزَکیهِمْ وَیعَلِّمُهُمُ الْکتَابَ وَالْحِکمَةَ وَانْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ؛‏ او کسی است که در میان قوم درس‌نخوانده، رسولی از خودشان برانگیخت تا آیاتش را بر آنان بخواند و آن‌ها را «پاکیزه» کند و «کتاب» و «حکمت» به آن‌ها بیاموزد، هرچند قبل از آن در گمراهی آشکاری بودند».[2]

در دومین آیه، «تعلیم کتاب و حکمت» بر «تزکیه» مقدّم شمرده شده: می‌فرماید: «رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ یتْلُو عَلَیهِمْ آیاتِک وَیعَلِّمُهُمْ الْکتَابَ وَالْحِکمَةَ وَیزَکیهِمْ إِنَّک أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکیمُ‏؛ پروردگارا! در میان آن‌ها پیامبری از خودشان مبعوث فرما، تا آیات تو را بر آنان بخواند، و آن‌ها را کتاب و حکمت بیاموزد و تزکیه کند، زیرا تو توانا و حکیمی».[3]

سومین آیه باز اشاره به مسئله تعلیم و تربیت دارد که از طریق بعثت پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم برای مسلمانان حاصل شد، با این تفاوت که مخصوصاً انگشت روی علوم و دانش‌هایی می‌گذارد که آگاهی بر آن بدون بعثت پیامبر ممکن نبود؛ و می‌فرماید: «کمَا أَرْسَلْنَا فِیکمْ رَسُولًا مِنْکمْ یتْلُو عَلَیکمْ آیاتِنَا وَیزَکیکمْ وَیعَلِّمُکمْ الْکتَابَ وَالْحِکمَةَ وَیعَلِّمُکمْ مَا لَمْ تَکونُوا تَعْلَمُونَ‏؛[4] همان‌گونه که رسولی در میان شما از خودتان فرستاده ایم تا آیات ما را بر شما بخواند، و شما را تزکیه و پاک سازد و کتاب بیاموزد و آنچه را امکان نداشت بدانید به شما تعلیم دهد».

3. اقامۀ قسط و عدل‏

در چهارمین آیه اشاره ای به صورت عام به یکی دیگر از اهداف مهم نهضت انبیاء یعنی برقراری عدالت اجتماعی کرده، و نزول کتاب و میزان را مقدمه ای بر آن می‌شمرد؛ و می‌فرماید: «لَقَدْ ارْسَلْنا رُسُلَنَا بِالْبَیناتِ وَانْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکتَابَ وَالْمِیزانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ؛ ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و همراه آن‌ها کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند».[5]

4. آزادی انسان‌ها

در پنجمین آیه، به یکی دیگر از ابعاد فلسفۀ بعثت انبیاء اشاره شده و آن نجات انسان‌ها از چنگال اسارت و استبداد است؛ می‌فرماید: «الَّذِینَ یتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِی الْامی‌الَّذی یجِدُونَهُ مَکتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَالْإِنْجِیلِ یأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَینْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکرِ وَیحِلُّ لَهُمُ الطَّیبَاتِ وَیحَرِّمُ عَلَیهِمُ الْخَبائِثَ وَیضَعُ عَنْهُمْ اصْرَهُمْ وَاْلَاغْلَالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیهِمْ؛‏ آن‌ها که از فرستاده [خدا]، پیامبر امی‌پیروی می‌کنند، همان کسی که صفاتش را در تورات و انجیلی که نزدشان است می‌یابند؛ آن‌ها را به نیکی‌ها دستور می‌دهد و از منکر باز می‌دارد، پاکیزه‌ها را برای آن‌ها حلال، و ناپاکی‌ها را حرام می‌شمرد؛ و بارهای سنگین و زنجیرهایی را که بر آن‌ها بود [از دوش و گردنشان] بر می‌دارد».[6]

5. نجات از ظلمات‏

در ششمین آیه، هدف بعثت و نزول قرآن مجید را «خارج ساختن مردم از ظلمت‌ها به سوی نور» شمرده، می‌فرماید: «کتَابٌ انْزَلْنَاهُ الَیک لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ الَی النُّورِ بِاذْنِ رَبِّهِمْ الی‏ صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ؛ این کتابی است که بر تو نازل کردیم، تا مردم را از تاریکی‌های [شرک، ظلم و جهل] به سوی روشنایی [ایمان، عدل و آگاهی] به فرمان پروردگارشان درآوری، به سوی راه خداوند توانا و ستوده».[7]

6. بشارت و انذار

در هفتمین آیۀ مورد بحث به این معنا اشاره کرده و می‌فرماید: «وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ الَّا مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ؛ ما پیامبران را جز برای بشارت و بیم‌دادن نمی‌فرستیم».‏[8]

7. اتمام حجّت‏

در هشتمین آیه می‌فرماید: «رُسُلًا مُبَشّرِینَ وَمُنْذِرینَ لِئلَّا یکونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةً بَعْدَ الرُّسُلِ‏؛ پیامبرانی [فرستادیم] که بشارت‌دهنده و بیم‌دهنده بودند، تا برای مردم بعد از آن‌ها بر خدا حجتی باقی نماند [و نسبت به همه اتمام حجت شود]».[9]

8. رفع اختلاف‏

اختلاف به هر حال از زندگی مردم دنیا برچیده نمی‌شود، ولی مطمئناً به طور نسبی می‌توان آن را در پرتو تعلیمات انبیاء برطرف نمود.

لذا در نهمین آیۀ مورد بحث، به این هدف اشاره کرده، و می‌فرماید: «کانَ النَّاسُ امَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَانْزَلَ مَعَهُمُ الْکتَابَ بِالْحَقِّ لِیحْکمَ بَینَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ‏؛ مردم [در آغاز] امت واحدی بودند؛ [به‌تدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافاتی پیدا شد؛ در این حال] خداوند، پیامبران را برانگیخت؛ تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی را، که به سوی حق دعوت می‌کرد، با آن‌ها نازل نمود؛ تا در میان مردم، دربارۀ آنچه اختلاف داشتند، داوری کند».[10]

9. تذکر و یادآوری (نسبت به فطریات و مستقلّات عقلیه)

در دهمین آیه، به تأیید و تقویت احکام عقلیه به وسیله احکام و تعلیمات انبیاء اشاره می‌شود که آن خود یکی از اهداف بعثت آن‌ها است.

در آیه مورد بحث می‌فرماید: «هَذَا بَلَاغٌ لِلنَّاسِ وَلِینْذَرُوا بِهِ وَلِیعْلَمُوا انَّمَا هُوَ الهٌ وَاحِدٌ وَلِیذَّکرَ اولُوا الْالْبَابِ‏؛ این [قرآن]، پیام [و ابلاغی] برای [عموم] مردم است؛ تا همه به‌وسیلۀ آن انذار شوند، و بدانید او خدای یکتا است؛ و تا صاحبان مغز [و اندیشه] پند گیرند».[11]

10. دعوت به حیات و زندگی انسانی‏

در آخرین آیه به نکته ای اشاره شده که در واقع تمام اهداف پیشین به آن کمک می‌کند، و آن اینکه انبیاء، افراد بشر را به یک حیات جامع و کامل واقعی دعوت می‌کنند، و می‌فرماید: «یا ایهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ اذا دَعَاکمْ لِمَا یحْییکمْ‏؛[12] ای کسانی که ایمان آورده‌اید دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید، هنگامی‌که شما را به سوی چیزی می‌خواند که شما را زنده می‌کند!».[13]

اهداف بعثت از نگاه روایات

در روایات اسلامی‌علل بعثت انبیاء و اهداف آن، به تعبیرات دیگر بیان شده که به نوبۀ خود بسیار آموزنده هستند.

1. در حدیثی می‌خوانیم: «هنگامی‌که رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم دعوتش را آشکار کرد، سران قریش نزد ابوطالب آمدند و گفتند: "ای ابو طالب فرزند برادرت ما را سبک مغز می‌خواند، و به بت‌های ما ناسزا می‌گوید، جوانان ما را فاسد نموده! و در جمعیت ما تفرقه افکنده است؛ اگر این کارها به خاطر کمبود مالی است، آن‌قدر برای او مال جمع‏آوری می‌کنیم که ثروتمندترین مرد قریش شود؛ حتی حاضریم او را به عنوان رییس خود برگزینیم!" ابوطالب این پیام را به پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم عرض کرد، پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمودند: «لَوْ وَضَعُوا الشَّمْسَ‏ فِی‏ یمِینِی‏ وَالْقَمَرَ فِی یسَارِی مَا أَرَدْتُهُ وَلَکنْ یعْطُونِی کلِمَةً یمَلِّکونَ بِهَا الْعَرَبَ وَیدِینُ لَهُمْ بِهَا الْعَجَمُ وَیکونُونَ مُلُوکاً فِی الْجَنَّة...؛ اگر آن‌ها خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپم بگذارند، من آن را نمی‌خواهم، ولی به جای این همه وعده ‏ها یک جمله با من موافقت نمایند تا در سایۀ آن بر تمام عرب حکومت پیدا کنند، و غیر عرب نیز به آیین آن‌ها درآیند، و آن‌ها سلاطین بهشت خواهند بود».[14]

این حدیث به خوبی نشان می‌دهد که پذیرش دعوت انبیاء باعث پیروزی در دنیا و آخرت و سربلندی و آزادگی و حیات رضایت‌بخش است.

2. در حدیث دیگری از هشام بن حکم از امام صادق علیه السلام می‌خوانیم که در پاسخ سؤال یکی از کفّار و زنادقه در مورد فلسفه بعثت انبیاء فرمود: «هنگامی‌که ما ثابت کردیم خالق و آفریدگاری داریم که از ما و تمام مخلوقات برتر است، و آن آفریدگار حکیم و متعال، هرگز با چشم دیده نمی‌شود و قابل لمس نیست تا بندگانش با او تماس مستقیم داشته باشند، ثابت می‌شود که او سفیرانی در میان بندگانش دارد، که دستورات او را به آن‌ها می‌رساند «وَ یدُلُّونَهُمْ‏ عَلَی‏ مَصَالِحِهِمْ وَ مَنَافِعِهِمْ وَ مَا بِهِ بَقَاؤُهُمْ وَ فِی تَرْکهِ فَنَاؤُهُم؛[15] و آن‌ها را به آنچه مصالح و منافع آن‌ها در آن است و مایۀ بقای آن‌ها، و ترک آن مایۀ فنای آن‌ها می‌شود، رهنمون می‌کند».

3. در حدیثی از پیامبر اکرم صلّى الله علیه وآله وسلّم نقل شده که فرمود: «بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکارِمَ الْاخْلَاقِ؛ من برای تکمیل فضائل اخلاقی مبعوث شده‌ام‏».[16]

4. در کتاب فروع کافی از امیرمؤمنان علی علیه السلام آمده است که روزی خطبه ای خواند، و در ضمن خطبه چنین فرمود: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَک وَتَعَالَی بَعَثَ مُحَمَّداً (ص) بِالْحَقِّ لِیخْرِجَ‏ عِبَادَهُ‏ مِنْ‏ عِبَادَةِ عِبَادِهِ‏ إِلَی‏ عِبَادَتِهِ‏ وَمِنْ عُهُودِ عِبَادِهِ إِلَی عُهُودِهِ وَمِنْ طَاعَةِ عِبَادِهِ إِلَی طَاعَتِهِ وَمِنْ وَلَایةِ عِبَادِهِ إِلَی وَلَایتِهِ‏ "بَشِیراً وَنَذِیراً"[17]، "وَداعِیاً إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیرا"؛[18] خداوند تبارک و تعالی‏ محمّد صلّی الله علیه وآله وسلّم را به حق مبعوث کرد تا بندگانش را از عبادت بندگان، به عبادتش فرا خواند، و از پیمان بندگان، به پیمان خودش، و از اطاعت فرمان بندگان، به اطاعت فرمانش، و از ولایت و قیمومت بندگان به ولایت خودش دعوت کند، "او بشارت‌دهنده و بیم‌دهنده بود"، و "به اذن خداوند به سوی او دعوت می‌کرد، و چراغ پر فروغی بود"».[19]

تکمیل مکارم اخلاقی

حدیث دل‌نواز اخلاق، حدیثی شورانگیز، حیات‌آفرین و روح‌بخش است که سابقه ای ازلی و لاحقه ای ابدی دارد. آری! در جهان پرشرّوشور مادّی و مادّی‌گرایی که گوش آدمیان پر از ترانۀ دلخراش و جانکاه ظلم و بیدادگری، و زبانشان سرشار از هذیان‌های مکرر چندش‌آور و شرم‌آور بشری است، سرودن نغمۀ دلنشین اخلاق، آن‌هم از زبان عالمان توحیدنما که صاحب عصمت کبرای الهی هستند، پدیدآورندۀ لذت و بهجت و مهرورزی از گام‌های بس بلند و سزاوار تمجید است که در جهان فانی برداشته می‌شود، آن ‌هم در ازمنه تاریکی که گاه خیالات و اوهام چنان بر روح و جان انسان سیطره می‌یابد که تمامی‌عمر، در باتلاق شهوت، ثروت، قدرت، شهرت و ریاست به گل نشسته و می‌گندد و کسی که باید خلیفة اللّه باشد، افول کرده و خود را به «أُولئِک کالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِک هُمُ اَلْغافِلُونَ‌»[20] می‌رساند. نیرویی که می‌تواند تمام قوای برون و درون آدمی‌را در برابر خود تسلیم و همۀ غرایز را مهار کند، رایحۀ خوش اخلاق است.[21]

مسائل اخلاقی در تمام شئون جامعه تأثیرگذار است؛ به‌ عنوان مثال، در مسائل اقتصادی اگر اقتصاد منهای اخلاق باشد، همین وضعی می‌شود که در جامعۀ امروز هست، یعنی ۸۰%  ثروت دنیا در دست ۲۰% از افراد است، چراکه اصول اخلاقی حاکم نیست و اساس کار آن‌ها درآمد بیشتر و کار کمتر از هر طریقی است.

اخلاق اسلامی‌در مسائل سیاسی و اجتماعی نیز اثرگذار است، چون اخلاق اسلامی‌جاذبه دارد و سبب می‌شود که مردم به اسلام گرایش یابند، و هنگامی‌که سیاست، با اخلاق همراه شد باعث پیشرفت انسان و جامعه می‌شود.

لذا مسائل اخلاقی از مهم‌ترین احکام اسلام است به‌ گونه ای که پیامبر اکرم صلّى الله علیه وآله وسلّم هدف بعثت خود را اتمام مکارم اخلاقی دانسته و می‌فرماید: «إِنَّمَا بُعِثْتُ‏ لِأُتَمِّمَ‏ مَکارِمَ‏ الْأَخْلَاقِ».[22]

چرا حضرت می‌فرماید: من مبعوث شده‌ام تا مکارم اخلاق را به اتمام رسانم‌؟ زیرا:

اوّلاً؛ پیامبران پیشین، پایه‌های امور اخلاقی را گذاشته بودند و پیامبر اسلام صلّى الله علیه وآله وسلّم باید آن را تکمیل می‌کرد.

ثانیاً؛ انسان فطرتاً از عدالت و کمک به نیازمندان و بیماران لذّت می‌برد، و از ظلم متنفّر است، بنابراین، پایه‌های اخلاق در درون فطرت انسان‌هاست و پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم آن‌ها را تکمیل می‌کند. پس یکی از مهم‌ترین احکام اسلام و وظایف پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم برنامه‌های اخلاقی است.[23]

در تحلیل و توضیح روایت «إِنَّمَا بُعِثْتُ‏ لِأُتَمِّمَ‏ مَکارِمَ‏ الْأَخْلَاقِ»[24] باید گفت: کلمۀ «انّما» در ابتدای حدیث، که از ادات حصر محسوب می‌شود، نشان می‌دهد که تکمیل مکارم اخلاق، تنها هدف بعثت است، درحالی‌که پیامبران علیهم السلام اهداف مختلفی را تعقیب می‌کردند و ما ده هدف مهم برای بعثت پیامبران علیهم السلام [از قرآن] بیان کرده‌ایم. بنابراین، معنای روایت فوق این است که تمام اهداف بعثت به تکمیل مکارم اخلاق بر می‌گردد.

در بیان تفسیر ِ«اُتَممَّ» نیز پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم نفرمود: «مکارم اخلاق را برای شما می‌آورم»، بلکه فرمود: «آمده‌ام مکارم اخلاق را تکمیل کنم»؛ دو احتمال در منظور حضرت از تکمیل مکارم اخلاقی وجود دارد.

احتمال اوّل: پیامبران الهی که قبل از پیامبر خاتم صلّى الله علیه وآله وسلّم مبعوث شده اند و تعداد آنان را ۱۲۴ هزار نفر گفته ‌اند،[25] پایه‌های اخلاق را نهاده و برای تربیت مردم و تهذیب اخلاق آن‌ها زحمات فروانی کشیده اند. پیامبر اسلام صلّى الله علیه وآله وسلّم مبعوث شد تا زحمات آن بزرگواران را تکمیل و مکارم اخلاق را کامل کند.

احتمال دوم: خداوند متعال به‌ صورت فطری در درون انسان‌ها ریشه‌های اخلاق حسنه را به ودیعت نهاده است، و لذا هر انسانی عدالت و امانت و صداقت و مانند آن را دوست دارد و از دروغ‌گویی و ظلم و خیانت و مانند آن متنفّر است؛ هرچند به هیچ دین و آیینی پایبند نباشد. پیامبر اسلام صلّى الله علیه وآله وسلّم آمده که این اصول اخلاقی را کامل کند.[26]

[گفتنی است] مکارم اخلاق در روایات مختلف تفسیر شده است، ازجمله در حدیث نابی از امام صادق علیه السلام می‌خوانیم که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَک وَ تَعَالَی خَصَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) بِمَکارِمِ الْأَخْلَاقِ فَامْتَحِنُوا أَنْفُسَکمْ فَإِنْ کانَتْ فِیکمْ فَاحْمَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَجَلَ‏ وَارْغَبُوا إِلَیهِ‏ فِی‏ الزِّیادَةِ مِنْهَا فَذَکرَهَا عَشَرَةً الْیقِینَ وَالْقَنَاعَةَ وَالصَّبْرَ وَالشُّکرَ وَالْحِلْمَ وَحُسْنَ الْخُلُقِ وَالسَّخَاءَ وَالْغَیرَةَ وَالشَّجَاعَةَ وَالْمُرُوءَة؛[27] خداوند متعال حضرت محمد صلّى الله علیه وآله وسلّم را به مکارم اخلاق اختصاص داد. پس [ای کسانی که پیرو آن حضرت هستید!] خود را آزمایش کنید، اگر این ویژگی‌های اخلاقی در وجودتان بود، خداوند عزّ وجلّ را حمد و سپاس گویید و آن‌ها را پررنگ‌تر و زیادتر نمایید». سپس حضرت آن‌ها را در ده صفت اخلاقی به شرح زیر بیان کرد: «یقین، قناعت، صبر، شکر، حلم، حسن خلق، سخاوت، غیرت، شجاعت و شخصیت».[28]

حلقۀ وصل

روایت معروف [مکارم اخلاق] را از رسول اکرم صلّى الله علیه وآله وسلّم نقل کردیم و گفتیم هدف بعثت پیامبر اسلام صلّى الله علیه وآله وسلّم فقط اخلاق و فضائل اخلاقی است و تمام آن اهداف ده گانه ای که برای بعثت پیامبران ذکر شده به فضایل اخلاقی بازمی‌گردد. به تعبیر دیگر: اهداف ده‌گانۀ مورد اشاره، در حقیقت مردم را به فضایل اخلاقی و ترک رذایل اخلاقی دعوت می‌کند. برای روشن شدن این مطلب، به تحلیل بخشی از هدف‌های مذکور می‌پردازیم.

اولین و دومین هدف بعثت انبیا تعلیم و تربیت است که در آیۀ دوم سورۀ جمعه، ابتدا پرورش مطرح شده، سپس تعلیم، امّا در آیۀ شریفۀ ۱۲۹ سورۀ بقره، تعلیم بر پرورش مقدّم شده است؛ این تقدیم و تأخیر در آیات مختلف، نکتۀ مهمی‌دارد و آن این است که هم آموزش در پرورش تأثیر دارد و هم پرورش در آموزش.

به‌ عنوان مثال، اگر فرد بخیل، روایت زیبای «الْبَخِیلُ‏ بَعِیدٌ مِنَ‏ اللَّهِ‏ بَعِیدٌ مِنَ النَّاسِ بَعِیدٌ مِنَ الْجَنَّةِ قَرِیبٌ مِنَ النَّارِ؛ انسان بخیل از رحمت خداوند دور و از مردم هم دور، و به آتش جهنّم نزدیک است»،[29] را که از خاتم الانبیا و برترین پیامبران الهی می‌باشد، فرا گیرد و آموزش ببیند، سبب تربیت و پرورش او شده و بخل را ترک می‌کند. بنابراین، آموزش در پرورش تأثیر می‌گذارد.

در تأثیر پرورش در آموزش نیز باید گفت اگر انسان بخواهد هدایت شود حداقل باید طالب حقیقت بوده و انصاف داشته باشد و سخنان مختلف را بشنود و بهترین آن را انتخاب کند؛ «اَلَّذِینَ یسْتَمِعُونَ اَلْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ‌».[30] اگر حقیقت‌طلبی و انصاف وجود نداشته باشد از هدایت خبری نخواهد بود؛ بنابراین، اخلاق در آموزش نیز اثر می‌گذارد.

نتیجه اینکه هم اخلاق و تزکیه در علم و دانش اثر می‌کند و هم علم و دانش در اخلاق و تزکیه. پس اینکه در یک آیه تعلیم مقدّم بر تزکیه شده، و در آیۀ دیگر تزکیه مقدّم بر تعلیم، به ‌خاطر تأثیر هر کدام در دیگری است و فلسفه و حکمتی دارد. خلاصه اینکه تعلیم و تربیت، که دو هدف از اهداف مهمّ بعثت انبیاست، به اخلاق بر می‌گردد.[31]

سومین هدف بعثت پیامبران علیهم السلام نشر عدالت اجتماعی است؛ نکتۀ جالبی که در آیۀ شریفه سورۀ حدید آیۀ ۲۵ آمده این است که نفرمود: پیامبران آمده اند تا مردم را وادار به عدالت اجتماعی کنند، بلکه فرمود: پیامبران آمده اند تا مردم را تربیت کنند که خودشان به ‌سمت عدالت اجتماعی رفته و قیام به قسط کنند.

بنابراین، پایۀ عدالت اجتماعی نیز اخلاق است. اگر اخلاق و فضایل اخلاقی احیا شود، مردم به ‌صورت خودجوش به ‌سمت عدالت اجتماعی می‌روند.[32]

چهارمین هدف از بعثت انبیاء برداشتن غل و زنجیر و پنجمین آن، آزادی انسان‌هاست. خداوند دو هدف مذکور را در آیۀ سورۀ اعراف آیۀ ۱۵۷ آورده است.

خداوند متعال در این آیۀ شریفه به پنج ویژگی پیامبر اسلام صلّى الله علیه وآله وسلّم اشاره کرده، که شاهد بحث ما ویژگی چهارم و پنجم، یعنی «وَیضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَاَلْأَغْلالَ اَلَّتِی کانَتْ عَلَیهِمْ‌؛ و بارهای سنگین و زنجیرهایی را که بر آن‌ها بود، (از دوش و گردنشان) برمی‌دارد» است.[33]

آری، ازجمله اهداف پیامبر اسلام صلّى الله علیه وآله وسلّم برداشتن بارهای سنگین از دوش مردم و اعطای آزادی و شکستن غل و زنجیرها بود.

[اما به راستی] پیامبر اکرم صلّى الله علیه وآله وسلّم چه باری را از دوش مردم برداشت‌؟ سنگین‌ترین باری که بر دوش مردم سنگینی می‌کرد، بار گناه بود که یکی از اهداف بعثت، برداشتن این بار از دوش مردم بود: «لِیحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً یوْمَ اَلْقِیامَةِ وَمِنْ أَوْزارِ اَلَّذِینَ یضِلُّونَهُمْ بِغَیرِ عِلْمٍ أَلا ساءَ ما یزِرُونَ‌؛ آن‌ها باید روز قیامت بار گناهان خود را به‌طور کامل بر دوش کشند و همچنین سهمی‌از گناهان کسانی را که به‌خاطر جهل، گمراهشان می‌سازند، بدانید آن‌ها بار سنگین بدی بر دوش می‌کشند».[34]

پیامبر اکرم صلّى الله علیه وآله وسلّم با تشویق مردم به رعایت فضایل و ترک رذائل اخلاقی و توبه از گناهان و بازگشت به ‌سوی خدا، آن‌ها را تربیت می‌کند و بار گناه را از دوششان بر می‌دارد.

و یا یکی از اهداف بعثت انبیا همان‌گونه که گذشت، آزادی انسان‌هاست؛ آن هم آزادی حقیقی و به ‌معنای واقعی کلمه. آزادی ای که غربی‌ها از آن دم می‌زنند خود اسارت است، چون در چنان نوعی از آزادی، انسان اسیر چنگال هوی و هوس می‌شود و لذا کسی که خود را از هوی و هوس برهاند، یا دیگران را از چنگال هوی و هوس نجات دهد به او اعتراض می‌کنند که سلب آزادی شده است! بنابراین، آزادی حقیقی، سوغات پیامبران الهی است.

خلاصه اینکه تزکیه و تعلیم، عدالت اجتماعی، آزادی، رهایی از غل و زنجیرها و خرافات، نتیجۀ تعالیم اخلاقی انبیاست.

بنابراین، این‌که پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم فرمود: «من فقط برای تکمیل مکارم اخلاق مبعوث شده‌ام»، حصر حقیقی است.[35]

یادآوری فطرت

خداوند، انسان را بر فطرت پاک آفریده که درون ذاتش با حقیقت توحید آشناست، به نیکی‌ها علاقمند و از بدی‌ها بیزار است. اگر این فطرت، پاک باقی می‌ماند چه بسا الطاف الهیه، همۀ انسان‌ها را به سوی کمال رهنمون می‌شد و پیامبران، کمک‌کاران و یاوران آن‌ها در این راه بودند و بار مسئولیت آنان بسیار سبک می‌شد؛ ولی انحراف از فطرت چه از جهت معارف توحیدی که نتیجۀ آن گرایش به شرک و بت‌پرستی شد و چه از جهت عملی که نتیجه‌اش تسلیم هوی و هوس و شیاطین‌بودن گردید، سبب شد که خداوند، پیامبران بسیاری را با مسئولیت‌های بسیاری سنگین به سوی جامعه بشریت بفرستد.[36]

پیامبران علیهم السلام آمده‌اند تا انسان‌های آلوده را تصفیه کرده و آن آلودگی‌ها را برطرف نموده و آن‌ها را به فطرت اوّلیه بازگردانند.[37] اصولاً تعبیر به توبه و انابه در آیات و روایات که به ‌معنای بازگشت است نشان می‌دهد که فطرت نخستین انسان، پاک است؛ هنگامی‌که بر اثر گناه از آن دور می‌شود با استغفار سعی می‌کند به فطرت نخستین بازگردد.

تعبیر حدیث معروف نبوی: «إِنَّمَا بُعِثْتُ‏ لِأُتَمِّمَ‏ مَکارِمَ‏ الْأَخْلَاقِ؛ من مبعوث شدم تا فضائل اخلاقی را تکمیل کنم»[38] نیز نشان می‌دهد که فضایل اخلاقی در فطرت آدمی‌وجود دارد و انبیاء برای تکمیل و تکامل آن آمدند.[39]

بنابراین پیامبران چیزی به انسان نمی‌دهند که در او نبوده است، بلکه آنچه دارد پرورش می‌دهند و گوهر وجود او را آشکار می‌سازند که به گفته شاعر:

گوهر خود را هویدا کن، کمال این است و بس!      خویش را در خویش پیدا کن، کمال این است و بس!

حتّی بعضی معتقدند تمام تعلیماتی که به انسان‌ها داده می‌شود عنوان یادآوری دارد. چراکه ریشۀ علوم در درون جان انسان‌ها نهفته است و معلّمان اعمّ از پیامبران و پیروان خط آن‌ها با تعلیمات خویش، آن‌ها را از درون جان انسان ظاهر می‌کنند، گویی علوم همچون منابع آب‌های زیرزمینی هستند که با حفر چاه‌ها، بر سطح زمین جاری می‌شوند.

تعبیر به «تذکر» در آیات قرآن، مانند: «لَعَلَّهُمْ یتَذَکرُونَ»،[40] و «وَ ذَکرْ فَإِنَّ الذِّکری‏ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ»[41] و ...، نیز می‌تواند گواهی بر این معنا باشد.[42]

لذا از آیات مورد بحث می‌توان استفاده کرد که وظیفۀ پیامبران‏ «یادآوری» است؛ یعنی در ذات و فطرت پاک بشر، روح ایمان و حقیقت تعلیمات انبیاء به مقتضای‏ «فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیها»[43] وجود دارد؛ نه تنها اصول دین، بلکه فروع دین نیز در اعماق فطرت بشر ریشه دارد.[44]

بنابراین، اوّلین نکتۀ یادآوری، همان فطرت انسان است. تا فطرت فراموش‌شده هر انسان را بیدار نموده و توحید و یکتاپرستی و معاد و جهان پس از مرگ را که در اعماق جان انسان شناخته شده است دوباره برای بشر بشناساند. روح عدالت‌خواهی و تقوا را که درون جان انسان است به خاطر او بیاورند.[45]

حضرت علی علیه السلام در خطبۀ اوّل نهج البلاغه، این وظیفۀ انبیاء را بسیار زیبا توضیح داده است. آن حضرت در پاسخ این سؤال که چرا خداوند پیامبران را برانگیخت؟

می‌فرماید: «لِیسْتأْدُوهُمْ‏ میثاقَ‏ فِطْرَتِه‏، وَیذَکروُهُمْ مَنْسِی نِعْمَتِهِ وَیحْتَجُّوا عَلَیهِمْ بِالتَّبْلیغِ، وَیثیرُوا لَهُمْ دَفائِنَ الْعُقُولِ...».

1. پیمان فطرت را از مردم بخواهند تا ادا کنند. از این جمله معلوم می‌شود که خداوند درون جان انسان پیمانی را با بندگانش بسته است که انسان موظّف است آن را ادا کند. و شاید پیمان‏ «الست» که در آیه 172 سورۀ اعراف[46] به آن اشاره شده است، همین پیمان فطرت باشد.

2. نعمت‌های فراموش شده - ازجمله فضائل اخلاقی فطری - را به یاد انسان آورند. این هم نوعی تذکر و یادآوری است که انسان اگر اعماق وجودش را بکاود، این نعمت‌ها را در درون جان خود می‌یابد، ولی آن‌ها را فراموش نموده است؛ زیرا غرق در مادّیات شده و خاصیت عالم مادّه غفلت است. آری! دنیا غافل‌کننده است.

3. از طریق استدلالات عقلی - علاوه بر مسائل فطری - بر آن‌ها اتمام حجّت کنند و تعلیمات آسمانی و فرمان‌های الهی را به بشر برسانند.

4. چهارمین هدف از بعثت پیامبران این است که زمینه‌ها و گوهرهای درون فطرت و عقل انسان‌ها را کشف و استخراج کنند.[47] بخشی از این گنجینه‌ها همان درک حسن و قبح و فضایل و رذایل و تمایل به فضایل و بیزاری از رذایل است.[48]

و در آیات و روایات نیز شواهدی دارد؛ از جمله در روایتی از وجود مقدّس پیامبر اکرم صلّى الله علیه وآله وسلّم آمده است: «النَّاسُ‏ مَعَادِنُ‏ کمَعَادِنِ‏ الذَّهَبِ‏ وَالْفِضَّةِ».[49] یعنی مردم با تمام تفاوت‌هایی که دارند، همه دارای وجود با ارزشی هستند؛ یعنی وجود آن‌ها همچون معادن گران‌بهاست که باید زیرنظر معدن‌شناس استخراج شود. [50]

بعثت و عقلانیت

امام کاظم علیه السلام در روایتی خطاب هشام می‌فرماید: «یا هِشَامُ مَا بَعَثَ‏ اللَّهُ‏ أَنْبِیاءَهُ‏ وَرُسُلَهُ إِلَی عِبَادِهِ إِلَّا لِیعْقِلُوا عَنِ اللَّه؛ ای هشام! خداوند تمام انبیا و پیامبرانش را فرستاده تا مردم خدا را با عقل و خردشان بشناسند».[51]

از این روایت استفاده می‌شود که اساس دعوت انبیا، فعّال کردن عقل انسان‌ها برای مهم ‌ترین مسئله زندگی، یعنی خداشناسی است؛ لذا پیامبران بر دلیل عقلی تکیه می‌کردند و در بسیاری از آیات خداشناسی قرآن مجید نیز بر ادلّۀ عقلی تکیه شده است.

خداوند در این کتاب آسمانی بی‌نظیر، گاه دست مردم را گرفته و آن‌ها را به سیر در آسمان‌ها و تفکر دربارۀ کهکشان‌ها و خورشید و ماه و دیگر اجرام آسمانی تشویق می‌کند، و گاه آن‌ها را به اعماق وجود خودشان برده و با عجایب فراوانی روبرو کرده و از این طریق بر معرفتشان می‌افزاید. این دعوت آنقدر فراگیر می‌شود که در همه حال حتّی به ‌هنگام استراحت و خوابیدن از آن‌ها می‌خواهد که بیندیشند.[52]

 به‌راستی که عقل، گوهر گران‌بها و کمیابی است؛ لذا خداوند پیامبرانش را برای فعّال‌کردن عقول مردم، به رسالت مبعوث کرد.[53]

سخن آخر: (نیاز بشر امروز به مکتب انبیاء)

در مجموع به خوبی روشن می‌شود که اگر انبیاء نبودند و مکتب پربار آنان از روز نخست در جامعۀ بشریت نبود انسان چه سرنوشتی داشت؟ و اگر جهان بشریت به کلی از دعوت پیامبران بیگانه شود و ارزش‌های خشک و بی‏رحم و بی‏نور مادی را جانشین ارزش‌های الهی که در قالب دعوت انبیاء منعکس شده، سازد، همان‌گونه که در بسیاری از کشورها آثار آن نمایان شده، چه دنیای وحشتناکی خواهیم داشت؟!

ضمناً می‌توان نتیجه گرفت که دین و مذهب برخلاف‏ پندار بسیاری از ساده‌اندیشان و کوته‌فکران، یک مسئلۀ شخصی و خصوصی نیست، بلکه حقیقتی است که در تمام زندگی انسان‌ها نفوذ و حضور دارد؛ و تمام شئون زندگی و حیات را به رنگ الهی و انسانی در می‌آورد.

امروزه شعار تمام قدرت‌های بزرگ جهان و به اصطلاح کشورهای پیشرفته حفظ منافع خویش است؛ و هر حرکتی را آغاز می‌کنند با صراحت و بدون پرده‌پوشی می‌گویند: «به خاطر حفظ منافع مادی کشور ماست»، چنین دنیایی اگر دائماً ناآرام و مرکز تضادّها و کشمکش‌ها، و انواع ظلم و ستم و تجاوز و پیمان‏شکنی و استعمار و استثمار مستضفعان باشد، جای تعجب نیست؛ چراکه تنها اصل حاکم بر آن، حفظ منافع شخصی و خصوصی ملت‌هاست، نه ارزش‌هایی همچون عدالت اجتماعی، اقامۀ قسط، آزادی و اخلاق انسانی؛ این ارزش‌ها فقط در دعوت انبیاء پیدا می‌شود.[54]

پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی‌مکارم شیرازی
 makarem.ir

منابع:
1. پیام قرآن

2. طرحی نو در مسائل اخلاقی


[1] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏6، ص624.

[2] جمعه، آیه2.

[3] بقره، آیه129.

[4] همان، آیه151.

[5] حدید، آیه25.

[6] اعراف، آیه157.

[7] ابراهیم، آیه1.

[8] انعام، آیه48.

[9] نساء، آیه165.

[10] بقره، آیه213.

[11] ابراهیم، آیه52.

[12] انفال، آیه24.

[13] پیام قرآن، ج‏7، ص36.

[14] تفسیر نور الثقلین (ط - قم)، ج‏4، ص443.

[15] الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏1، ص168.

[16] بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏67، ص372.

[17] بقره، آیه119.

[18] احزاب، آیه46.

[19] الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏8، ص386؛ (پیام قرآن، ج‏7، ص40).

[20] اعراف، آیه179.

[21] نکات اخلاقی، ص8.

[22] بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏68، ص382.

[23] نکات اخلاقی، ص۸۰.

[24] بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏68، ص382.

[25] همان (ط - بیروت)، ج‏11، ص30.

[26] طرحی نو در مسائل اخلاقی، ج۱، ص۲۷.

[27] بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏66، ص368.

[28] طرحی نو در مسائل اخلاقی، ج۱، ص۳۰.

[29] بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏68، ص355.

[30] زمر، آیه۱۸.

[31] طرحی نو در مسائل اخلاقی، ج۱، ص۵۷.

[32] همان، ص58.

[33] همان، ص59.

[34] نحل، آیه۲۵.

[35] طرحی نو در مسائل اخلاقی، ج۱، ص۶۳.

[36] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏1، ص215.

[37] طرحی نو در مسائل اخلاقی، ج۱، ص۴۰.

[38] بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏68، ص382.

[39] عرفان اسلامی‌(شرحی جامع بر صحیفه سجادیه)، ج2، ص78.

[40] دخان، آیه58.

[41] ذاریات، آیه55.

[42] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏1، ص220.

[43] روم، آیه30.

[44] مثال‌هاى زیباى قرآن، ج‏2، ص341.

[45] همان، ص342.

[46] «وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ؛ و [به خاطر بیاور] زمانی را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذریه آن‌ها را برگرفت، و آنها را گواه بر خویشتن ساخت، [و فرمود:] "آیا من پروردگار شما نیستم؟" گفتند: "آری، گواهی می‌دهیم!" [چنین کرد مبادا] روز رستاخیز بگویید: "ما از این، غافل بودیم، [و از پیمان فطری توحید بی‌خبر ماندیم]"»!

[47] نهج البلاغه، خطبۀ ١؛ (مثال هاى زیباى قرآن، ج‏2، ص342).

[48] عرفان اسلامی‌(شرحی جامع بر صحیفه سجادیه)، ج2، ص78.

[49] بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏58، ص65.

[50] مثال هاى زیباى قرآن، ج‏2، ص342.

[51] الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏1، ص16؛ (جایگاه عقلانیت در اسلام، ص۱۱۵).

[52] ر.ک: آل عمران، آیه۱۹۱.

[53] جایگاه عقلانیت در اسلام، ص۱۱9.

[54] پیام قرآن، ج‏7، ص38.

captcha