ریشه های جنگ جمل از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه

ریشه های جنگ جمل از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه


ماجرای جنگ جمل / اشرافی گری عثمان / سهم خواهی طلحه و زبير / معاویه و جنگ جمل / خواصی که عاقبت به خیر نشدند‌

جنگ جمل يكى از فتنه هاى صدر اسلام بود. فتنه طلحه و زبير و عايشه كه با طرحى از پيش تعيين شده براى كنار زدن على عليه السلام از مركز خلافت و يا لا اقل تجزيه كشور اسلام صورت پذیرفت.[1]

داستان جنگ جمل و معرفى ماهيت شورشيان بصره و آتش افروزان آن،[2] ناظر به درس هاى عبرتى است كه مسلمانان مى بايست از آن بياموزند.[3]

ماجرای جنگ جمل

بعد از قتل عثمان، ياران پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم از مهاجر و انصار با على عليه السلام بيعت كردند و امام علیه السلام زمام امور را به دست گرفت.[4]

حدود سه ماه بيشتر از بيعت با امير مؤمنان على علیه السلام نگذشته بود كه تحمّل عدالت آن حضرت[5] بر «ناكثين‏» يعنى پيمان شكنان[6] سخت و ناگوار آمد و مخالفت ها از سوى آنان شروع شد.[7]

سردمداران گروه ناكثان يا گروه پيمان شكنان طلحه و زبير بودند.[8] اين ها با على علیه السلام بيعت كردند امّا چون انتظارشان يعنى سهيم شدن در امر خلافت و امارت حاصل نشد[9] بيعت را شكستند.[10]

«طلحه» و «زبير» به بهانه سفر عمره، راهى «مكّه» شدند و در «مكّه» «عايشه» را كه از بيعت با آن حضرت ناراضى بود با خويش همراه كردند و به عنوان هوادارى از خون عثمان به سمت «بصره» حركت نمودند.

قراين به خوبى گواهى مى داد كه آن ها نه در فكر خونخواهى «عثمان» بودند و نه دلسوزى براى اسلام، زيرا قاتلان «عثمان» در «بصره» نبودند، همچنین لازمه هوادارى از «عثمان» مخالفت با امير مؤمنان علیه السلام نبود؛ تازه «طلحه» خود از سران مبارزان بر ضدّ «عثمان» بود.

روشن است كه هدف آن ها از پيمان شكنى (چون با على علیه السلام بيعت كرده بودند)، رسيدن به جاه و مقام بود.

امير مؤمنان علیه السلام كه از اين امر به خوبى آگاه بود، به سوى «بصره» حركت كرد، دو لشكر با هم روبرو شدند و به نقل «تاريخ يعقوبى» اين جنگ تنها چهار ساعت طول كشيد كه لشكر «طلحه» و «زبير» در هم شكست و از آن جا كه براى تحريک مردم «بصره» «عايشه» همسر پيامبر را بر شترى سوار كرده بودند، اين جنگ «جنگ جمل» ناميده شد.[11]

«طلحه» و «زبير» هر دو به قتل رسيدند و روز اوّل «ماه رجب» بود كه امير مؤمنان على علیه السلام «عايشه» را به خاطر احترام پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم محترمانه به مدينه فرستاد.[12]

باندبازی عثمان و قتل او

ريشه فتنه ناكثين‏ را بايد در حوادث عصر عثمان جستجو كرد؛[13] هنگامى كه عثمان‏ به حكومت‏ رسيد، خويشاوندان خود را از بنى اميّه بر ساير مردم برترى بخشيد و مقامات و پست هاى حكومت را بين آن ها تقسيم كرد و اموال عظيمى از بيت المال را در اختيار آن ها گذاشت.[14]

«وليد بن عقبه» را والى «كوفه» ساخت كه گروهى به شراب نوشيدن او گواهى دادند ... و نيز «سعيد بن عاص» را پس از «وليد» فرماندار «كوفه» ساخت. سعيد اعتقاد داشت كه «عراق» باغ «قريش و بنى اميّه» است، كه «مالک اشتر» در پاسخ وى گفت: «تو گمان مى كنى سرزمين عراق كه خداوند آن را به وسيله شمشير ما مسلمانان فتح نموده، مربوط به تو و اقوام توست!»

اين معنى به درگيرى هايى ميان «اشتر» و «طايفه نخع» از يک سو و «رئيس شرطه» از سوى ديگر انجاميد و تدريجاً صداى اعتراض مردم بر ضدّ «سعيد» و سپس بر ضدّ «عثمان» بلند شد. «عثمان» به جاى اين كه مردم «كوفه» را از طريق صحيحى آرام كند، دستور تبعيد رهبران شورش را به «شام» صادر كرد كه عدّه اى از بزرگان «كوفه» از جمله «مالک اشتر» و «صعصعة بن صوحان» را به شام تبعيد نمود.[15]

تقسيم ناعادلانه بيت المال و بخشش‏ بی حساب به اطرافيان و خويشاوندان خود و ديگر سپردن پست هاى كليدى حكومت اسلامى به افراد ناصالح از ميان خويشاوندان و پيروانش[16] غير از اموال فراوانى بود كه عثمان براى خود اندوخته بود. در تاريخ آمده است كه وقتى عثمان كشته شد، ميليون ها درهم و بيش از 500 هزار دينار براى خود ذخيره كرده بود و يک هزار شتر و يک هزار برده و تعداد زيادى اسب و اموال ديگرى نيز براى خود اندوخته بود![17]

در نهایت اين امور خشم مسلمين را برانگيخت و بر ضد او قيام كردند، گروهى همچون طلحه و زبير، سردمدار اين قيام بودند، و گروهى هم به دنبال آن ها افتادند و شد آنچه نمی بايست بشود، در حالى كه اگر تعصّب هاى خويشاوندى و ملاحظات شخصى بر آن شوراى آن چنانى حاكم نمی شد، و خلافت را به دست اهلش می سپردند، نه آن حوادث به وجود می آمد، و نه حوادث نامطلوب بعد از آن.[18] چرا که قتل عثمان بهانه حوادث آینده شد.

سهم خواهی طلحه و زبير

از قضاياى عجيب تاريخ صدر اسلام اين است كه گروهى در زمان عثمان‏ به مخالفت شديد با او برخاستند و حتى در قتل او مستقيم يا غير مستقيم نقش داشتند؛ ولى بعد از قتل عثمان ناگهان تغيير مسير داده و به خون‏خواهى‏ او برخاستند و بر كشته شدن مظلومانه او اشک تمساح ريختند.[19]

در صف مقدّم طلحه و زبير بودند، همان ها كه اصرار داشتند امام حكومت را بپذيرد. آن ها از نخستين بيعت كنندگان با امام بودند؛ ولى اين‏گونه افراد همانند همه كسانى كه سياسى فكر مى كنند نه الهى و رحمانى، همواره انتظار دارند سهم مهمّى در حكومت داشته باشند؛ گاه آن را صريحا بر زبان مى آورند و گاه متوسّل به بهانه هاى واهى مى شوند تا هدف خود را به طور كنايى بيان كرده باشند.[20]

طلحه و زبير نيز چنين انتظارى را از امام داشتند؛ طلحه مى خواست حكومت‏ بصره به او واگذار شود و به زبير حكومت كوفه و بعضى گفته اند: طلحه انتظار حكومت يمن را داشت و زبير انتظار حكومت عراق را؛ ولى از آنجا كه اين‏گونه رشوه هاى سياسى علاوه بر اينكه مخالف روح عدالتخواهى اسلامى است، گاه منجّر به تجزيه حكومت مى شود و از همه اين ها گذشته مخالف چيزى است كه مردم به سبب آن بر عثمان‏ شوريدند، امام به اين پيشنهادها تن در نداد.[21]

هنگامى كه طلحه و زبير از رسيدن به مقصود خود مأيوس شدند نخست زبان به انتقاد و خرده گيرى بر امام گشودند. سپس آتش جنگ جمل را برافروختند. آتشى كه هردو در كام آن سوختند.[22]

معاویه و جنگ جمل

قتل «عثمان» سرچشمه حوادث بسيار تلخى در تاريخ اسلام شد و از آنجا كه توده هاى مردم «عثمان» را مقصّر مى شناختند، نه مستحقّ مرگ، غالبا از قتل او ناراضى بودند، به همين دليل گروه هاى منحرف سياسى، براى پيشبرد اهدافشان از قتل او دستاويزى براى كوبيدن مخالفان خود فراهم كردند و به اين ترتيب قتل «عثمان» به صورت وسيله اى براى تصفيه حساب هاى سياسى درآمد.[23]

در این بین «بنی اميّه» و در رأس آن ها «معاويه» - كه به هنگام هجوم به خانه «عثمان‏» خاموش بودند و نظاره گر، در حالى كه «على عليه السلام» ضمن توبيخ «عثمان‏» به خاطر اعمالش مردم را از كشتن او بازمى داشت و دفاع مى كرد و حتّى فرزندانش «امام حسن عليه السّلام» و «امام حسين عليه السّلام» را براى جلوگيرى از هجمه عمومى به در خانه «عثمان» فرستاد- بعد از كشته شدن او، به عنوان خونخواهى «عثمان» بپاخاستند و از آن براى رسيدن به خلافت كه براى آن سال ها مقدّمه چينى كرده بودند، بيشترين بهره را گرفتند.[24]

جنگ جمل که در بصره رخ داد و گروه زيادى را به كام مرگ فرو كشيد نمونه ای روشن از سوء استفاده شيّادان از شبهه، براى پيشرفت مقاصدشان محسوب مى شود.[25]

در بعضى از اسناد تاريخى، اين مطلب به خوبى تبيين شده كه پيمان شكنى طلحه و زبير به تحريک معاويه بوده است.[26]

مى گويند: «روزى عمرو عاص به «عايشه» گفت: «اى كاش در روز جنگ «جمل» كشته شده بودى!» «عايشه» (تعجّب كرد و) گفت: «و لم لا أبا لك، چرا؟ اى بى پدر!» «عمرو» گفت: «تو به مرگ الهى مى مردى و داخل بهشت مى شدى! و ما (بعد از مسئله پيراهن‏ عثمان‏) مرگ تو را، بزرگ ترين وسيله براى مذمّت «علىّ بن أبى طالب» قرار مى داديم.»[27]

 «معاويه» در «شام» كه نقطه دور دستى از «مدينه» بود با شگرد هاى مخصوص خودش، توانست شاميان را فريب دهد و به آن ها بباوراند كه من مدافع عثمان و «على عليه السلام» آلوده به خون «عثمان» است![28]

داستان پيراهن‏ «عثمان» معروف است كه «معاويه» پيراهن‏ خون آلود «عثمان» (يا پيراهنى شبيه آن) را بر در دروازه شام آويزان كرده بود، تا بدينوسيله مردم را بر ضدّ «على» عليه السلام بسيج كند و گروه عظيمى از پيرمردان شام را تحريك كرد، كه در مسجد در اطراف منبر به عزادارى و گريه و زارى براى «عثمان» مشغول شوند و احساسات مردم را از اين طريق برانگيزند.[29]

آری معاويه در طول مدّت به قدرت رسيدن على عليه السلام، و به منظور تضعيف حكومت آن حضرت، كشته شدن خليفه سوم، عثمان‏، را به دست شورشيان بر ضد او مطرح مى كرد و به بهانه يافتن عاملان قتل و مجازات آن ها روى آن مانور مى داد و اساساً يكى از عوامل جنگ صفين كه ده ها هزار نفر در آن كشته شدند[30] همين مطلب بود؛ امّا از عجايب تاريخ اين است كه وقتى على عليه السلام به شهات رسيد.[31] و امام حسن مجتبى عليه السلام مجبور بر صلح شد و معاويه بر اوضاع مسلّط گشت و حاكم مطلق العنان كشور اسلامى شد، ديگر مطلقاً سخنى از قاتلان عثمان به ميان نياورد و اين ماجرا را پى‏گيرى نكرد! گويى عثمان هرگز به قتل نرسيده است.[32]

سخن آخر: (خواصی که عاقبت به خیر نشدند)

در تاريخ اسلام بسيار بودند كسانى كه در طول عمر خود تغيير چهره دادند و از صفوف حق به باطل يا از صفوف باطل به حق گراییدند.[33] بر اين اساس جاى شک نيست كه صحابه پيامبر را نيز بايد بر مقياس اعمالشان تا پايان عمر سنجيد و درباره آن ها قضاوت كرد.[34]

هر مورخ محقّق، بلكه هر انسان آگاهى كه تاريخچه جنگ جمل را مطالعه كند مى داند كه على عليه السلام گذشته از آنكه به وسيله پيغمبر اكرم صلّی الله علیه وآله وسلّم منسوب به خلافت بود، توده هاى عظيم مردم با او بيعت كردند و رسماً به عنوان خليفه مسلمين با پايگاهى مردمى قوی تر از خلفاى پيشين، زمام امور را به دست گرفتند؛ ولى دلباختگان ثروت و مقام بر او شوريدند و خون هاى زيادى در اين راه ريخته شد به يقين همه آن ها گناهكار و متمرد بودند و هيچ عذرى از آن ها پذيرفته نيست.[35]

به راستی آیا اگر كسى دست به كارى زد كه خون هاى گروهى از مسلمين ريخته شود آيا در برابر چنين حق الناس عظيمى، اظهار ندامت و پشيمانى و اشک ريختن كفايت می كند يا بايد حق الناس ها را جبران كرد؟[36]

چه كسى می تواند بگويد كسى كه آتش جنگ جمل را ضد امام و پيشواى خود كه همه او را به رهبرى پذيرفته اند برافروخته و سبب ريختن اين همه خون شد، آدم خوب و اهل نجات باشد؟ اين سخن با كدام منطق سازگار است؟[37]

سرگذشت فشرده بالا که در باره طلحه و زبير نقل شد درس عبرتى است براى همگان كه چگونه ممكن است انسانى كه قسمت عمده عمر خود را در راه حق سپرى كرده، مجاهدت ها كرده، جوايز معنوى گرفته و نام نيكى در تاريخ براى خود گذارده، به خاطر حبّ دنيا و جاه طلبى و عشق به مال يا مقام كارش به جايى رسد كه سرنوشت دردناک او مايه تأسّف همگان گردد.

اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً.[38]

پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی

دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir

منبع: پيام امام امير المومنين عليه السلام (20 جلدی)

 

[6] همان، ص 383.

[7] همان، ص 389.

[12] همان، ص 391.

[17] مرحوم علّامه امينى فهرستى از اين بخشش ‏هاى عثمان را با استفاده از كتاب ها و منابع معتبر تاريخى نقل كرده است. (الغدير، ج 8، ص 257- 286). همچنين رجوع كنيد به: شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج1، ص198- 199، مروج الذهب، ج2، ص332 به بعد و حياة الامام الحسين بن على عليه السلام، ج1، ص354- 363؛ (عاشورا ريشه ‏ها، انگيزه ‏ها، رويداد ها، پيامد ها ، ص138).

[22] همان، ص 565.

[26] اسد الغابة، ج2، ص196، سفينة البحار، از ماده« طلحه»، ابن ابى الحديد، در شرح نهج البلاغه، داستان نامه تحريك آميز معاويه به زبير را نقل مى‏كند: شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج1، ص231؛ (پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج‏2، ص255).

[27] شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج6، ص322؛ (پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج‏ 4، ص 270).

[30] خواجويى تعداد كشته شدگان از اصحاب اميرالمؤمنين عليه السلام را در صفين 25 هزار نفرذكر كرده، كه از جمله آن ها عمار ياسر و بيست و پنج نفر از اصحاب بدر بوده ‏اند ... و كشته شدگان از لشكر معاويه را 45 هزار نفر ذكر كرده است. (قصه كوفه، ص342).

[32] همان، ص 67.

[34] همان، ص 442.

[36] همان، ص34.

[38] همان، ص 444.

captcha