شرح دعای ابوحمزه ثمالی از منظر معظم له

شرح دعای ابوحمزه ثمالی از منظر معظم له


عزت حقیقی در دست خداست/ عزت در ارتباط با خداست نه کدخدا/ سبک زندگی با طعم خوش عزت نفس/ تأملی در مفهوم محبت خدا به انسان/ محبت الهی به مثابۀ قاعدۀ لطف/ آثار محبت الهی/ وصف حلیم ؛ فرصتی برای بازگشت انسان از مسیر عصیان‌

«وَالْحَمْدُ للَّهِ الَّذى وَكَلَنى الَيْهِ فَاكْرَمَنى ، وَلَمْ يَكِلْنى الَى النَّاسِ فَيُهينُونى؛ وَالْحَمْدُ للَّهِ الَّذى تَحَبَّبَ الَىَّ وَهُوَ غَنِىٌّ عَنّى؛ وَالْحَمْدُ للَّهِ الَّذى يَحْلُمُ عَنّى حَتّى كَانّى لا ذَنْبَ لى ، فَرَبّى احْمَدُ شَىْ ءٍ عِنْدى وَاحَقُّ بِحَمْدى؛ حمد و سپاس مخصوص خداوندى است كه مرا به خودش واگذارده تا گراميم دارد و مرا به مردم وانگذارده تا خوارم كنند، و حمد و سپاس مخصوص خداوندى است كه به من مهر ورزد در حالى كه بى نياز از من است،و حمد و سپاس مخصوص خداوندى است كه مرا تحمّل كند گويا من گناهى ندارم، پس پروردگار من شايسته ترين و سزاوارترين است به حمد و سپاس من»[1]

عزت حقیقی در دست خداست

در دعای ابوحمزه ثمالی می خوانیم:«وَالْحَمْدُ للَّهِ الَّذى وَكَلَنى الَيْهِ فَاكْرَمَنى ، وَلَمْ يَكِلْنى الَى النَّاسِ فَيُهينُونى ؛و حمد و سپاس مخصوص خداوندى است كه مرا به خودش واگذارده تا گراميم دارد و مرا به مردم وانگذارده تا خوارم كنند».[2]

تأمل در این فراز نورانی از کلام امام سجاد علیه السلام حاکی از این حقیقت قرآنی است که تمام عزّت نزد خدا و به دست خداست؛[3] و قرآن باصراحت [4]مى فرمايد:«تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ؛ هر كه را بخواهى عزّت مى دهى و هر كه را بخواهى خوار مى كنى».[5] و در جاى  دیگر مى فرمايد:«مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا؛ كسى كه خواهان عزّت و توانايى است (بايد از خدا بخواهد، زيرا) تمام عزّت و توانايى براى خداست ».[6]،[7]

لذا به مصداق آیۀ «انْ يَنْصُرُكُمْ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَكُمْ وَ انْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَاالَّذى يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ؛اگر خداوند شما را يارى كند هيچ كس بر شما غلبه نخواهد كرد و اگر دست از يارى شما بر دارد هيچ كس نمى تواند شما را يارى كند!»[8] كسى كه با خداست همه چيز دارد، و كسى كه از او جداست فاقد همه چيز است.[9]

حال اگر بدانيم عزّت و ذلّت و روزى و نعمت به دست خداست و دلهاى مردم نيز در اراده و اختيار اوست هرگز به خاطر جلب رضاى اين و آن اعمال خود را آلوده به ريا نمى كنيم![10]؛ از آن جهت که  وقتی ايمان به اين امور در اعماق جان مستقر شود دليلى ندارد كه انسان براى جلب توجّه مردم و كسب وجاهت و آبرو يا جلب اعتماد آنها خود را آلوده به اعمال نفاق آلود كند![11]

بنابراین بهترين كار برای نجات انسان از دو گانگی شخصیت اين است كه [12] اعتماد و تكيه گاه انسان فقط خدا باشد. در اين صورت متوجّه مى شود كه بندگان خدا چيزى نيستند كه او بخواهد برايشان چهره عوض كند، چون وقتى كه نظرش به خداست ، ديگر مردم مبدأ سود و زيان نخواهند بود و سود و زيان در دست خداست. عزّت و ذلّت هم در دست خداست. پيروزى و شكست هم در دست خداست. دست اين بندگان نيست كه شخص بخواهد به خاطرشان هر روز خودش را در چهره دلخواه آنان قرار بدهد و خودش را عوض كند.[13]

حال شاید این پرسش در  مسأله  مطرح  شود مبنی بر  اينكه، از نظر قانون آفرينش و حكم عقل و دعوت انبياء، هر كسى در كسب سعادت و خوشبختى و عزت و ذلت و تلاش و كوشش براى كسب روزى خويش مختار و آزاد است، پس چگونه عزتمندی در  همه اينها به خداوند نسبت داده شده است؟![14]

 پاسخ  اين است كه سرچشمه اصلى عالم آفرينش و تمام مواهب و قدرت هايى كه افراد دارند، خداست ، اوست كه همه امكانات را براى تحصيل عزت و خوشبختى در اختيار بندگان، قرار داده، و اوست كه قوانينى در اين عالم وضع كرده كه اگر پشت پا به آن بزنند، نتيجه آن، ذلت است،  به همين دليل همه اينها را مى توان به او نسبت داد، ولى اين نسبت هرگز منافات با آزادى اراده بشر ندارد، زيرا انسان كه از اين قوانين و مواهب، از اين قدرت ها و نيروها، حسن استفاده، يا سوء استفاده مى كند.[15]

عزت در ارتباط با خداست نه کدخدا

هم چنین اين فراز از دعای ابوحمزه ثمالی در واقع يك درس مهم سياسى اجتماعى به مسلمانان مى دهد كه بيگانگان را به عنوان دوست و حامى و يار و ياور هرگز نپذيرند.[16]زیرا عزت و ذلت و تمام خيرات به دست خداست ؛ اینگونه است که قرآن کریم به همين مناسبت مؤمنان را از دوستى با كافران شديدا نهى مى كند و مى فرمايد: « لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ؛[17] افراد با ايمان نبايد غير از مؤمنان (يعنى) كافران را دوست و ولى و حامى خود انتخاب كنند»،«وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْ ءٍ؛و هر كس چنين كند در هيچ چيز از خداوند نيست» و رابطه خود را به كلى از پروردگارش گسسته است ».[18]

و یا در دیگر آیۀ شریفه می خوانیم: «ايَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَانَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميْعاً؛آيا كسانى كه با دشمنان خدا طرح دوستى مى ريزند مى خواهند عزّت و آبرو نزد آنها كسب كنند، با اين كه همه عزّتها از آن خداست!»[19]زيرا عزت همواره از «علم» و «قدرت» سر چشمه مى گيرد و اينها كه قدرت و علمشان ناچيز است، كارى از دستشان ساخته نيست كه بتوانند منشأ عزتى باشند.[20]

بی شک کلام نورانی امام سجادعلیه السلام« وَالْحَمْدُ للَّهِ الَّذى وَكَلَنى الَيْهِ فَاكْرَمَنى ، وَلَمْ يَكِلْنى الَى النَّاسِ فَيُهينُونى» به همه مسلمانان هشدار مى دهد كه عزت خود را در همه شؤون زندگى اعم از شؤون اقتصادى و فرهنگى و سياسى و مانند آن، در دوستى با دشمنان اسلام نجويند، زيرا هر روز كه منافع آنها اقتضا كند فورا صميمى ترين متحدان خود را رها كرده و به سراغ كار خويش مى روند كه گويى هرگز با هم آشنايى نداشتند، چنانكه تاريخ معاصر شاهد بسيار گوياى اين واقعيت است![21]

سبک زندگی با طعم خوش عزت نفس

در نظام زندگى انسان هاى شايسته و با شخصيت، زندگى مادّى و ظاهرى برترين ارزش نيست، همان گونه كه مرگ مادى ضدّ ارزش نمى باشد، بلكه ارزش والا در نظر آزاد مردان با ايمان، در زندگى توأم با عزّت است.[22]

در این بین حفظ كرامت انسانى و عزت نفسانى در زندگی؛ از جمله مفاهیم راهبردی است که همه شئون حيات انسان را فرا مى گيرد و مظاهر آن در همه شئون جامعه اسلامى مشاهده مى شود؛ از جمله زندگى اقتصادى و مسائل مالى ؛[23]زیرا اگر انسان در زندگى قانع باشد هرگز نياز ندارد كه سر در پيش هركس خم كند، تملق بگويد، تعريف و تمجيد بى جا كند و عزت و كرامت خود را پايمال سازد.[24]

ولى اگر قناعت به كنار رفت و انسان زندگى پرزرق و برق را براى خود انتخاب نمود، اداره كردن چنين زندگى اى غالباً با عزت و سربلندى ميسر نيست؛ يا بايد آلوده به انواع گناهان شود و از طرق مشروع و نامشروع كسب درآمد كند و يا سر در پيش اين و آن خم كند.[25]

به همين دليل همانگونه که در دعای ابوحمزه ثمالی از درگاه الهی طلب می کنیم مارا به مردم وانگذارد تا وسیله ذلت خود را فراهم کنیم ؛ در روايات اسلامى نیز روى اين مساله تاكيد شده است كه مؤمن نبايد وسائل ذلت خود را فراهم سازد، خدا خواسته او عزيز باشد او هم براى حفظ اين عزت بايد بكوشد؛ به عنوان نمونه در حديثى از امام صادق علیه السلام مى خوانيم: «انّ اللّه تبارك و تعالى فوّض الى المؤمن كلّ شي ء الّا إذلال نفسه [26]، خداوند همه چيز را در اختيار مؤمن قرار داده، جز ذليل ساختن خويشتن»[27]

تأملی در مفهوم محبت خدا به انسان

«وَالْحَمْدُ للَّهِ الَّذى تَحَبَّبَ الَىَّ وَهُوَ غَنِىٌّ عَنّى ؛ و حمد و سپاس مخصوص خداوندى است كه به من مهر ورزد در حالى كه بى نياز از من است »[28]

اين دعا كه از دعاهاى بسيار پرمعنا با مضامين عالى است سخن از محبّت خداوند نسبت به بندگان و توكّل كنندگان بر او و آگاهى از اسرار درون آنهاست.[29]

گفتنی است مفهوم محبت در خدا و انسان ها متفاوت است، محبت در انسان يك نوع، توجّه قلبى و جاذبه روحى است، در حالى كه خداوند نه قلب دارد و نه روح، بنابراين محبّت در مورد او به معناى انجام كارهايى است كه مايه خير و سعادت بندگان است، و نشانه لطف و عنايت او است.[30]

لذا محبّت هنگامى كه در مورد خداوند به كار مى رود به معناى آثار خارجى آن است،به هر حال توجّه به اين وصف از اوصاف خداوند اثر تربيتى فوق العاده اى همچون توجّه به ساير اوصاف الهى دارد، چرا كه محبت خداوند بر بندگان سبب پيدايش محبت بندگان نسبت به او مى شود، چون محبت واقعى هرگز، يك طرفه نخواهد بود، و هنگامى كه بندگان محبّت او را در دل بگيرند و به او عشق بورزند، مسلّماً در خط فرمان او حركت مى كنند، خود را آنچنان مى سازند كه خدا آنها را دوست بدارد و از آنها راضى باشد، چرا كه هميشه عاشق در راستاى رضاى معشوق، گام بر مى دارد.[31]

محبت الهی به مثابۀ قاعدۀ لطف

گرچه انسان بايد در همه امور هوشيارانه و مدبرانه عمل كند؛ اما چنين نيست كه از لطف خدا بى نياز باشد. خداوند براى بيدار ساختن انسان و شكستن غرور و غفلت او گهگاه امورى مقدر مى كند كه بر خلاف تمام تدبيرها و پيش بينى ها و مقدمه چينى هاى انسان است تا به او بفهماند در پشت اين دستگاه، دست نيرومندى است كه هيچ كس بى نياز از لطف و محبت او نيست.[32]

در قران کریم به يكى  از مواهب بزرگ الهى به مؤمنان مورد اشاره قرار گرفته و آمده است:«وَ لكِنَ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ؛ لكن خداوند ايمان را محبوب شما قرار داده، و آن را در دلهايتان زينت بخشيده»[33]

در حقيقت اين تعبيرات اشاره لطيفى است به قانون«لطف» آن هم«لطف تكوينى»؛ در تبیین این مهم می توان گفت وقتى شخص حكيم كارى را مى خواهد تحقق بخشد زمينه هاى آن را از هر نظر فراهم مى سازد، اين اصل در مورد هدايت انسانها نيز كاملا صادق است.[34]

خدا مى خواهد همه انسان ها بى آنكه تحت برنامه جبر قرار گيرند با ميل و اراده خود راه حق را بپويند، لذا از يك سو ارسال رسل مى كند، و انبيا را با كتاب هاى آسمانى مى فرستد، و از سوى ديگر«ايمان» را محبوب انسان ها قرار مى دهد، آتش عشق حق طلبى و حق جويى را در درون جان ها شعله ور مى سازد،و به اين ترتيب هر انسانى فطرتا خواهان ايمان و پاكى و تقوا است و بيزار از كفر و گناه.[35]

ولى كاملا ممكن است در مراحل بعد اين آب زلالى كه از آسمان خلقت در وجود انسان ها ريخته شده، بر اثر تماس با محيط هاى آلوده، صفاى خود را از دست دهد، و بوى نفرت انگيز گناه و كفر و عصيان گيرد. لیکن اين موهبت فطرى انسان ها را به پيروى از رسول خدا ص و تقدم نيافتن بر او دعوت مى كند.[36]

لذا بيدارى وجود انسان را بايد مديون محبت الهى دانست، چنانكه در مناجات شعبانيه آمده «الهى لم يكن لى حَولٌ فَانتَقلَ به عن مَعْصيَتك الّا فى وَقْت ايْقَظتَنى لمَحَبّتك؛«پروردگارا حول و قوه اى در خود نمى بينم كه به سبب آن از كنار معصيت تو بگذرم، مگر در آن وقتى كه مرا براى محبت خود بيدار كردى»[37]

آثار محبت الهی

ما هميشه صداى توحيد و خداپرستى را از درون جان خود مى شنويم و مخصوصاً در مشكلات و گرفتارى ها، اين آهنگ رساتر و قوى تر مى شود؛ و ما بى اختيار به ياد خدا مى افتيم و از قدرت بى پايان و لطف و محبّت او يارى مى جوييم.[38]

حالاگر كسى واقعاً طعم ذكر و محبت الهى را چشيد، مگر از محبوب روى برمى گرداند؟ به قول امام سجاد عليه السلام:«مَنْ ذَا الَّذى ذاقَ طَعْمَ مَحَبّتك فَرامَ مِنكَ بَدلا؛چه كسى است كه طعم محبّت تو را چشيد و ديگرى را به جاى تو برگزيد و اراده نمود» هرگز چشنده محبت محض و محض محبت و آن كه از جام حقيقت توجه به خدا نوشيد، به طرف محبت مجازى روى نمى آورد، و آن كه چنين محبتى با گوشت و پوستش آميخته شد و پرده هاى غفلت كنار رفت و به وصال دوست مى انديشد.[39]

و به قول مرحوم الهى قمشه اى آن شيدا و واله محبوب: از مهرت اى خورشيد جان چون ذره ام هر سوروان                       مجذوب حسن ديگران اى ماه خوبان نيستم [40]

وصف«حلیم»؛ فرصتی برای بازگشت انسان از مسیر عصیان

«وَالْحَمْدُ للَّهِ الَّذى يَحْلُمُ عَنّى حَتّى كَانّى لا ذَنْبَ لى ، فَرَبّى احْمَدُ شَىْ ءٍ عِنْدى وَاحَقُّ بِحَمْدى؛ وحمد و سپاس مخصوص خداوندى است كه مرا تحمّل كند گويا من گناهى ندارم، پس پروردگار من شايسته ترين و سزاوارترين است به حمد و سپاس من»[41]

«حلم» به معناى خويشتن دارى به هنگام هيجان غضب است .[42] واژه «حليم » پانزده مرتبه در قرآن مجيد استعمال شده، و غالباً وصفى است براى خداوند ،و «حَلِيم» بودن خدا، اشاره به مسأله آمرزش گناهان، و عدم تعجيل در عقوبت بندگان است.[43]،[44] تا مؤمنان در اين ميدان آزمايش پرورش يابند و آزموده شوند.[45]

خداوند «حليم» است و در عين توانايى، در هيچ كارى پيش از وقتش شتاب نمى كند و در كيفر مجرمان عجله به خرج نمى دهد، روحى بزرگ دارد و بر احساسات خويش مسلّط است.[46]لذا  در برابر ناسپاسى مردم بردبار است [47] همانگونه که در قرآن کریم می خوانیم:«وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما فِي قُلُوبِكُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَلِيماً؛ خدا آنچه را در قلوب شما است مى داند، و خداوند از همه اعمال و مصالح بندگان با خبر است، و در عين حال حليم است و در كيفر آنها عجله نمى كند»[48]

با این تفاسیر فرصت كافى به همه گمراهان و بدكاران مى دهد تا به شاهراه هدايت بازگردند و از خطاكارى دست بردارند و حتّى گاه براى تشويق آنان، سيل نعمت هايش را به سوى آنان سرازير مى كند.[49]و ازاین آنان را مى آزمايد شايد به پاس نعمت هاى الهى بيدار شوند و باز گردند.[50]

خداوند به مقدار كافى به مشرکان مهلت مى دهد و درهاى توبه را به روى آنان باز مى گذارد تا اتمام حجت شود؛به تعبير ديگر مشرکان اين توانايى را دارند كه زمزمه تسبيح موجودات را از درون همه ذرات جهان بشنوند، و به خداوند يگانه قادر متعال پى ببرند، ولى كوتاهى مى كنند، خداوند آنان را به اين كوتاهى فورا مؤاخذه و مجازات نمى كند، بلكه  حد اكثر مجال و فرصت را در راه شناخت توحيد و ترك شرك مى دهد.[51]از آن جهت که«إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُوراً[52]؛ خداوند هميشه حليم و غفور است»؛ خداوند به مقتضاى حلمش در مجازات آنها تعجيل نمى كند و به مقتضاى غفوريتش توبه آنها را با شرائطش در هر مرحله كه باشد پذيرا مى شود.[53]

 لیکن حقیقت آن است که اين گسترش نعمت ها سبب غفلت و بى خبريشان شده و همچنان راه خطا را با شتاب ادامه مى دهند، ناگهان خدا آنها را گرفته و مجازات مى كند؛ مجازاتى كه بسيار دردناك است، زيرا در ميان نعمت هاى الهى غوطه ور و سرگرم لذاتند كه در يك لحظه همه چيز دگرگون مى شود و همچون «قارون» كه با داشتن آن همه امكانات در اوج غرور و غفلت قرار داشت، گرفتار عذاب ناگهانى الهى شده و در يك لحظه همه چيز خود را از دست مى دهند.[54]

پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی

دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir


[1] كليات مفاتيح نوين ؛ ص717.

[2] همان.

[3] اخلاق در قرآن ؛ ج 1 ؛ ص293.

[4] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص39.

[5] سوره آل عمران؛ آيه 26.

[6] سوره فاطر؛ آيه 10.

[7] انوار هدايت؛ مجموعه مباحث اخلاقى؛ ص 40.

[8] سوره آل عمران؛آيه 160.

[9] اخلاق در قرآن ؛ ج 1 ؛ ص293.

[10] همان.

[11] همان؛ ص 294.

[12] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص556.

[13] همان؛ ص 557.

[14] تفسير نمونه ؛ ج 2 ؛ ص497.

[15] همان.

[16] برگزيده تفسير نمونه ؛ ج 1 ؛ ص275.

[17] همان؛ص276.

[18] تفسير نمونه ؛ ج 2 ؛ ص498.

[19]  سوره نساء؛ آيه 139.

[20] برگزيده تفسير نمونه ؛ ج 1 ؛ ص465.

[21] همان.

[22] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 2 ؛ ص575.

[23] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج 2 ؛ ص110.

[24] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 15 ؛ ص231.

[25] همان.

[26] كافى؛ ج 5؛ ص 63.

[27] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 2 ؛ ص579.

[28] كليات مفاتيح نوين ؛ ص717.

[29] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 8 ؛ ص455.

[30] پيام قرآن ؛ ج 4 ؛ ص361.

[31] همان ؛ ص362.

[32] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 12 ؛ ص115.

[33] تفسير نمونه ؛ ج 22 ؛ ص159.

[34] همان.

[35] همان.

[36] همان؛ ص 160.

[37] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 1 ؛ ص314.

[38] پنجاه درس اصول عقائد براى جوانان ؛ ص31.

[39] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 2 ؛ ص257.

[40] عرفان اسلامى؛ ج 2؛ص91-90.

[41] كليات مفاتيح نوين ؛ ص717.

[42] لغات در تفسير نمونه ؛ ص194.

[43]سورۀ هود؛ آيه 75،( تفسیر نمونه؛ج 9؛ ص 213)، سورۀ صافات؛آيه 101،(تفسیر نمونه؛ ج 19؛ ص 125)، سورۀ تغابن؛ آيه 17،( تفسیر نمونه؛ج 24؛ ص 224).

[44] لغات در تفسير نمونه ؛ ص194.

[45] برگزيده تفسير نمونه ؛ ج 3 ؛ ص228.

[46] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص302.

[47] اسلام و كمكهاى مردمى ؛ ص124.

[48] تفسير نمونه ؛ ج 17 ؛ ص387.

[49] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 3 ؛ ص604.

[50] همان ؛ ج 12 ؛ ص697.

[51] تفسير نمونه ؛ ج 12 ؛ ص133.

[52] سورۀ فاطر؛آیۀ41.

[53] تفسير نمونه، ج 18، ص288.

[54] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 12 ؛ ص697.

captcha