روح هر عبادتى قرب به خدا و راز و نياز با اوست.[1] در این میان يكى از وسائل ارتباط بندگان با خدا مساله دعا و نيايش است[2] لذا استفاده از دعاها و مناجات پر محتواى ائمّه هدى عليهم السلام که فوق العاده پرمايه و غنى و الهامبخش است و جمله به جمله آن، حركت آفرين مىباشد؛ از جمله مناجات شعبانیه كه روح و جان افراد را چنان نور و صفائى مىبخشد كه آمادگى براى هرگونه فداكارى به آنها مىدهد.[3] لذا شایسته است نهايت تلاش و كوشش و توان خود را صرف تحقّق مفاهیم متعالی آن مناجات ارزشمند بنمائيم، و نسبت به آنچه خارج از توان ماست، چشم به لطف و امدادهاى او داشته باشيم.[4]
علم الهی و اختيار انسان
«وَتَعْلَمُ ما فى نَفْسى، وَتَخْبُرُ حاجَتى، وَتَعْرِفُ ضَميرى، وَلا يَخْفى عَلَيْكَ امْرُ مُنْقَلَبى وَمَثْواىَ، وَما اريدُ انْ ابْدِئَ بِهِ مِنْ مَنْطِقى، واتَفَوَّهُ بِهِ مِنْ طَلِبَتى؛و آنچه در دل دارم را مىدانى و از حاجتم آگاهى و از نهادم با خبرى و چگونگى بازگشت و جايگاهم و آنچه كه مىخواهم بر زبان آورم و از آن سخن گويم »[5]
کلام نورانی امام علی (ع)در این فراز نورانی ؛ ناظر بر افزايش معرفة اللّه در انسان ها است، از سوى ديگر، نگاه متعالی آن حضرت بر تربيت نفوس انسانى به خاطر[6] حضور در محضر خداوند در همه حال و آگاهى او از جزئيّات اعمال و نيّات انسان اشاره دارد؛[7]آگاهى خداوند از سر و جهر (پنهان و آشكار)[8] و به تعبير ديگر نيّات قلبى و اعمال ظاهرى و حالات و صفات روحى و معنوى كه انسان با اعمال خود كسب مىكند،[9]،[10]
حال شاید گفته شود خداوند چگونه ممكن است علم به جزئيات داشته باشد، در حالى كه جزئيات متعدّد و متكثرند؟ و موجودات متعدّد در ذات پاك او كه واحد از جميع جهات است راه ندارد؟ در پاسخ باید گفت اين اشتباه از آنجا ناشى می شود كه علم خدا را مانند علم ما از طريق انتقال عكس و صورت ذهنى پنداشتهایم، در حالى كه علم خداوند به موجودات از اين طريق نيست بلكه تمامى موجودات به ذاتشان نزد خدا حاضراند، و او به همه آنها احاطه دارد بىآنكه احتياج به عكس و نقشى باشد.[11]
لذا هر یک از افعال ما به آن رنگ و خصوصيّتى كه در خارج دارند براى خداوند از «ازل» معلوم بوده است، يعنى خداوند از نخست مىدانست كه فعل معيّنى در لحظه خاصّى با كمال اختيار و آزادى از ما سر مىزند.[12]
خلاصه سخن اين كه خداوند بشر را با يك سلسله مواهب طبيعى آفريده و به او عقل و خرد و اراده و اختيار و حرّيّت و آزادى داده و راه سعادت و بدبختى را به او نشان داده است و هر فردى را انتخاب سرنوشت خود آزاد گذارده است. اين ما هستيم كه از روى اراده و اختيار سرنوشت خود را تعيين كرده و جز ما كسى طرّاح و سازنده سرنوشت ما نيست و علم و اطّلاع او از آينده ما، كوچكترين لطمهاى به اختيار و آزادى ما نمىزند و آنچه را كه در شعر منسوب به «خيّام» دليل تصوّر شده و علم ازلى خداوند عذر براى گناه و آلودگى معرّفى گرديده آنجا كه مىگويد: [13]
من مىخورم و هركه چو من اهل بود مىخوردن من به نزد او سهل بود
مىخوردن من حق ز ازل مىدانست گَر مىنخورم علم خدا جهل بود[14]
سفسطهاى بيش نيست و علّت رواج اين مكتب در غرب جز شكستن مرزها و كسب آزادى مطلق در گناه چيزى نيست و در واقع براى فريب دادن وجدان است.[15]
مرحوم خواجه نصير الدّين طوسى فيلسوف شرق در پاسخ رباعى فوق، رباعى زير را سروده است:[16]
آن كس كه گنه به نزد او سهل بود اين نكته يقين بداند از اهل بود
علم ازلى علّت عصيان بودن پيش عقلا ز غايت جهل بود[17]
تأكيد امام عليه السّلام در اين مناجات بر علم خداوند نیز به تمام جزئيّات هستى، خط بطلان بر اعتقاد بعضى از فلاسفه، در زمينه نفى خدا به جزئيّات، مىكشد و نشان مىدهد كه او بر همه چيز، اعم از كلّى و جزيى و حتّى كوچكترين جزئيّات، احاطه دارد.[18]
در فراز دیگر از مناجات شعبانیه آمده است؛«وَارْجُوهُ لِعاقِبَتى، وَقَدْ جَرَتْ مَقاديرُكَ عَلَىَّ يا سَيِّدى فيما يَكُونُ مِنّى الى آخِرِ عُمْرى، مِنْ سَريرَتى وَعَلانِيَتى؛براى سرانجام كارم به آن اميداوارم،بر تو پوشيده نيست، اى آقا و سرورم، مقدّرات تو در آنچه تا آخر عمر آشكارا و پنهان از من سر زند بر من جارى است».[19]
رضا بر قضا و مقدرات الهی
تأمل در کلیت این فراز ارزشمند نشان از تسليم در برابر رضاى خداوند و تقدير او است که اين تسليم و رضا پاداش الهى به دنبال دارد. اين پاداش ممكن است پاداش دنيوى و معادل چيزى كه از دست رفته است يا بهتر از آن باشد و ممكن است پاداش اخروى باشد .[20]
لذا شكيبايان اجر و پاداش فراوانى به سبب تسليم و رضايشان در برابر تقديرات الهى مىبرند و بىتابان براثر ترك تسليم و رضا و گاه اعتراض به تقدير الهى و شكايت از آن، گرفتار آثار شوم گناه مىشوند.[21]
اینگونه است که امام حسین(ع) در روز عاشورا می فرماید:«صَبْراً عَلى قَضائِكَ يا رَبِّ لا إِلهَ سِواكَ، يا غِياثَ الْمُسْتَغيثينَ، مالِىَ رَبٌّ سِواكَ، وَ لا مَعْبُودٌ غَيْرُكَ، صَبْراً عَلى حُكْمِكَ يا غِياثَ مَنْ لا غِياثَ لَهُ، يا دائِماً لا نَفادَ لَهُ، يا مُحْيِىَ الْمَوْتى، يا قائِماً عَلى كُلِّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ، احْكُمْ بَيْني وَ بَيْنَهُمْ وَ أَنْتَ خَيْرُ الْحاكِمينَ؛پروردگارا! بر قضا و قدرت شكيبايى مىورزم، معبودى جز تو نيست، اى فريادرس دادخواهان! پروردگارى جز تو و معبودى غير از تو براى من نيست. بر حكم تو صبر مىكنم اى فريادرس كسى كه فرياد رسى ندارد! اى هميشهاى كه پايانناپذير است! اى زنده كننده مردگان! اى برپا دارنده هر كس با آنچه كه به دست آورده! ميان ما و اينان داورى كن كه تو بهترين داورانى!».[22]،[23]
تقدیر و سرنوشت انسان به دست کیست؟
از قديمىترين مسائل كلامى و غامضترين آنها، بحث قضا و قدر است در اين مسئله، دو نظريه افراطى و تفريطى وجود دارد نظر اول مربوط به کسانی است که طرفدار آزادى و اختيار مطلق بشر هستند.[24]
فرقه معتزله كه طرفدار اين مكتبند مىگويند، سرنوشت انسان به دست خودش سپرده شده و خداوند هيچگونه دخالتى در سرنوشت او ندارد.[25]
نظريه دوم مربوط به «جبريون» است. آنان مىگويند: همه حوادث جهان، فقط با مشيّت خداوند رخ مىدهد. و اين حوادث پيشاپيش در كتابى ثبت و ضبط بوده و دست انسان در آن بسته است؛[26] لذا به اعتقاد جبريون انسان در اعمال و رفتار و گفتار خود هيچ گونه اختيارى از خود ندارد، و حركات اعضاى او درست همانند حركات جبرى مهرههاى يك ماشين است.[27]
لذا براساس سوء تفسيرى كه از طرف افراد غير وارد نسبت به قضا و قدر شده است، نوع مردم از اين دو لفظ خاطره خوشى ندارند، چه بسا از شنيدن اين دو كلمه به خود مىلرزند و تقدير الهى را عاملى خارج از محيط زندگى مىپندارند كه بر روى اراده انسان اثر مستقيم دارد، گاهى به صورت يك عامل مثبت جلوه مىكند و انسان را از طريق جبر و اكراه، برانجام عملى وادار مىنمايد و گاهى جنبه نفى دارد و بشر را خواه و ناخواه، از انجام كارى باز مىدارد.[28]
در این بین پيروان مكتب اهلبيت هر دو عقيده را نفى مىكنند و مسلمانان را به روش «أمرٌ بينالامرين» و راه وسط و متعادل دعوت مىنمايند. مقصود از راه وسط آن است كه افعال انسان هم به خدا و هم به انسان مستند است: «لا جبر و لا تفويض بل امرٌ بين الامرين» در اين عقيده ضمن آنكه خداوند مدبّر همه امور شمرده شده، نقش انسان نيز ناديده گرفته نشده و سرنوشت و تقدير او به دست خود او سپرده شده است. به بيان ديگر: خداوند انسان را مختار آفريده تا بتواند راه سعادت خود را برگزيند.[29] لذا ما هم «عدالت» خدا را كاملً می بپذيريم و براى بندگان «آزادى و مسئوليت» قائل می شويم، و هم «توحيد» و حاكميت او بر تمام جهان هستى، و اين همان چيزى است كه از آن تعبير به «امر بين الامرين» مىشود[30]
با این تفاسیر گرچه اعمال ما به تقدير و مشيت الهى است و هرگز خارج از محدوده قدرت و اراده او نيست ولى او مقدر ساخته كه ما در اعمال خود مختار باشيم، لذا براى ما تكليف و مسئوليت قائل شده كه اگر اختيار نداشتيم تكليف و مسئوليت نامفهوم و بى معنى بود بنا بر اين اگر ما در اعمال خود فاقد اراده و مجبور باشيم اين بر خلاف تقدير الهى است.[31]
بدین ترتیب حقيقت تقدير را بايد در محيط زندگى جستجو كرد و هرگز نبايد براى آن واقع و سازندهاى جز انسان و اراده او، چيزى تصوّر نمود.[32]بلکه مقصود از تقديرهاى خداوند همان سنّتهاى قطعى است كه بر ما و جهان حكومت مىكنند و تأثير اين سنّتها در خوشبختى و بدبختى مردم به اصطلاح در نيك فرجامى و بد فرجامى شخص قطعى و تخلّفناپذير است و ما در انتخاب هر سنّتى از اين سنن مختار و آزاد مىباشيم[33]
رزق و روزی به دست خداست
در فراز دیگر از مناجات ارزشمند شعبانیه می خوانیم:«وَبِيَدِكَ لا بِيَدِ غَيْرِكَ زِيادَتى وَنَقْصى، وَنَفْعى وَضَرّى، الهى انْ حَرَمْتَنى فَمَنْ ذَا الَّذى يَرْزُقُنى، وَانْ خَذَلْتَنى فَمَنْ ذَا الَّذى يَنْصُرُنى؛ و كم و زيادى (روزيم) و سود و زيانم به دست توست نه به دست غير تو، خدايا اگر مرا محروم كنى چه كسى مرا روزى دهد و اگر مرا رها كنى چه كسى مرا يارى كند»[34] که نشان می دهد روزى و كم و زياد آن بدست خدا است.[35]لذا خداوند متعال نه تنها روزى انسان را تضمين كرده، بلكه ضامن رزق و روزى تمام جنبندگان شده، و روزى آنها را به اشكال مختلف به آنها مىرساند.[36]
در این زمینه در قران کریم می خوانیم : « وَ ما مِنْ دابَّةٍ فِى الارْضِ الَّا عَلَى اللَّهِ رزْقُها ؛هيچ جنبندهاى در روى زمين نيست مگر اينكه رزق و روزى او با خدا است»که اين تعبير به خوبى نشان مىدهد كه او روزى همه بندگان را تعهد كرده است، تا از يكسو جلو حرص و آزمندى گروهى، و اضطراب و نگرانى مستمرّ گروه ديگرى را بگيرد، و از سوى ديگر نشان دهد كه اگر كمبودى در ارزاق مشاهده مىشود، جنبه مصنوعى دارد و حتماً بر اثر ظلم و ستم گروهى از افراد و غصب حقوق، و احتكار و ايجاد كمبودهاى كاذب و يا در نهايت به خاطر عدم تلاش براى بهرهگيرى از اين سفره گسترده الهى است.[37]
اينجا است كه انسان مىتواند از مسأله وسعت و تنگى روزىها، پى به ذات پاك او ببرد.[38] همانگونه که توحيد افعالى[39] نیز مقتضی این مسأله است که رزق و روزى و موفقيت و عزّت و آبرو را به دست او بدانيم[40]، حال اگر وصف روزى رسان، درباره بعضى از انسانها يا اسباب طبيعى به كار مىرود؛ در حقيقت به معنى واسطه در انتقال فيض او است؛ نه فياض ونعمت آفرين.[41]
چرا رزق و روزی کم می شود؟!
گفتنی است وسعت و تنگى رزق در افراد انسان (بجز موارد استثنايى يعنى از كار افتادگان و معلولين) بستگى به ميزان تلاش و كوشش آنها دارد و اينكه مىفرمايد خدا روزى را براى هر كس بخواهد تنگ و يا گشاده مىدارد، اين خواستن هماهنگ با حكمت او است و حكمتش ايجاب مىكند كه هر كس تلاشش بيشتر باشد، سهمش فزونتر، و هر كس كمتر باشد، محرومتر گردد.[42]
شاهد اين سخن حديث لطيفى است كه از على عليه السلام نقل شده؛ آنجا كه فرمود: «إنَّ اْلأَشْياءَ لَمّا ازْدَوَجَتْ ازْدَوَجَ الْكَسَلُ وَ الْعَجْزُ فَنَتَجا بِيْنَهُما الْفَقْرَ»: «هنگامى كه (در آغاز كار) موجودات جهان با هم ازدواج كردند تنبلى و ناتوانى با هم عقد زوجيت بستند؛ فرزندى از آنها متولّد شد به نام فقر!»[43]،[44]
آرى فقر و تنگدستى يك ملّت، نتيجه مستقيم ضعفها و تنبلىهاى آنها است؛ و حكمت خداوند ايجاب مىكند كه روزى را بر چنين كسانى تنگ كند.[45]
البته هرگز نبايد تصوّر كرد كه وسعت رزق دليل بر محبّت خداوند، يا تنگى معيشت دليل بر خشم اوست، زيرا خداوند گاه اموال سرشارى در اختيار انسان قرار مىدهد و او را به وسعت روزى مىآزمايد و گاه با تنگى معيشت؛ به اين ترتيب، ميزان مقاومت و پايدارى انسان را روشن مىسازد و او را از اين طريق مىپرورَد.[46]
گاه ثروت زياد مايه بلا و عذاب جان صاحبان آنهاست و آرامش و استراحت را از آنها مىگيرد، چنانكه قرآن [47]مىفرمايد: «فزونى اموال و اولادشان تو را در شگفتى فرو نبَرد، خدا مىخواهد آنان را به اين وسيله در زندگى دنيا مجازات كند و در حال كفر بميرند».[48]
و یا در فراز قرانی[49] دیگر می خوانیم: «آيا چنين مىپنداريد كه اموال و فرزندانى را كه به آنان دادهايم براى اين است كه درهاى خيرات را به رويشان بگشاييم، چنين نيست، آنها نمىفهمند».
گاه تنگى رزق براى جلوگيرى از طغيان مردم است، چنانكه خداوند در کلام وحی مىفرمايد: «هرگاه خداوند روزى را بر مردم گشاده دارد راه ستم و طغيان پيش مىگيرند».[50]،[51]
راههای افزایش رزق و روزی
بی تردید خداوند روزى را براى هر كس بخواهد گسترده و[52]براى هر كس بخواهد تنگ مىكند. اين تعبير كه در آيات فراوانى تكرار شده، ممكن است اين توهم را ايجاد كند كه نظام روزى نظامى است كه به كلى از دست انسان خارج است. بنابراين اگر گروهى متنعم و گروه ديگرى محروماند همه به خواست خدا است و كارى از ما ساخته نيست[53]
ولى اگر در عوامل تنگى و گستردگى روزى بينديشيم، این مطلب كاملًا روشن می شود که تعبير «مشيت الهى» مفهومش اراده بىحساب و كتاب نيست، بلكه ارادهاى است آميخته با حكمت.[54]
لذا حكمت خدا ايجاب مىكند كه هركس تلاش و كوشش و فداكارى بيشترى داشته باشد، روزىاش را گستردهتر گرداند: «و أَن لَيْسَ لِلإنسانِ الَّا ماسَعى؛[55]انسان بهرهاى جز نتيجه تلاش و كوشش خود ندارد» «وكُلُّ نَفْسِ بِما كَسَبَتْ رَهِينةً؛[56]هر انسانى در گرو اعمال و كوششهاى خويش است».[57]
هر كس تقوا پيشه كند خداوند گشايشى به كار او مىدهد و از آنجا كه انتظار ندارد روزىاش مىبخشد«وَمَنْ يَتَّقِ اللّهَ يَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبْ؛[58] و هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم میکند، و او را از جایی که گمان ندارد روزی میدهد» آرى تقوا موجب حاكميت عدالت اجتماعى، و عدالت اجتماعى سبب گسترش روزىها است.[59]
از جمله مسائلی كه در روايات اسلامى موجب وسعت و فزونى روزى شمرده شده؛ امور زير است:[60]
صله رحم، نظافت خانه و ظروف و بدن، مواسات با برادران مسلمان، صبح زود به دنبال كسب و كار رفتن، شكر نعمت، ترك حرص، پرهيز از قسم دروغ، استغفار و توبه از گناهان، حسن نيّت در كارها، نيكى نسبت به همسايگان و سرانجام توجّه به خدا.[61]تأثير هريك از اين امور در سالم سازى جامعه و پيشبرد اهداف اقتصادى و فزونى ارزاق روشن است.[62]
بر این اساس در حديثى از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مىخوانيم: «طِيْبُ الْكَلامِ يَزِيْدُ فى الارْزاق؛خوش زبانى روزى را زياد مىكند.»[63] در حديث ديگرى از اميرمؤمنان على عليه السلام آمده است: «فِى سَعَةِ الاخْلاقِ كُنُوزُ الارزاقِ»: «گنجهاى روزى در اخلاق خوب و گسترده نهفته شده.»[64]
سخن آخر:( مناجات شعبانیه درس اخلاق و تربيت است)
بی شک فراز های نورانی مناجات شعبانیه در این نگاشته؛ يك درس كامل اخلاقی و تربيتى براى بندگان خدا است؛ آگاهى خداوند از كوچكترين ذرات اين جهان، احاطه علمى او بر همه چيز، قدرت و قهاريت او نسبت به بندگان، اطلاع او از تمام اعمال بشر و رازقیت خداوند...[65]؛ حال کیست كه ايمان به مجموع اين مسائل داشته باشد، و مراقب اعمال خويش نگردد؟ بىحساب ظلم و ستم كند، بىدليل دروغ بگويد، و بىجهت به ديگران تجاوز كند.[66]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
[1] تفسير نمونه ؛ ج1 ؛ ص638.
[2] همان.
[3] مديريت و فرماندهى در اسلام ؛ ص66.
[4] والاترين بندگان ؛ ص240.
[5] كليات مفاتيح نوين ؛ ص672.
[6] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج4 ؛ ص192.
[7] همان؛ ص 193.
[8] روحالمعانى؛ ج 7؛ ص 79.
[9] تفسيرالميزان؛ ج 7؛ 9.
[10] پيام قرآن ؛ ج4 ؛ ص70.
[11] همان؛ ص100.
[12] پاسخ به پرسشهاى مذهبى ؛ ص53.
[13] همان ؛ ص56.
[14] همان؛ص51.
[15] همان؛ص56.
[16] همان.
[17] همان.
[18] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج4، ص 194.
[19] كليات مفاتيح نوين ؛ ص672.
[20] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج14 ؛ ص416.
[21] همان ؛ ص417.
[22] مقتل الحسين مقرّم؛ ص 282- 283.
[23] عاشورا ريشهها، انگيزهها، رويدادها، پيامدها ؛ ص530.
[24] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج2 ؛ ص175.
[25] همان.
[26] همان؛ص176.
[27] پنجاه درس اصول عقائد براى جوانان ؛ ص116.
[28] پاسخ به پرسشهاى مذهبى ؛ ص66.
[29] ر.ک:« عدل الهى»، پيام قرآن؛ ج 4 .
[30] پنجاه درس اصول عقائد براى جوانان ؛ ص130.
[31] تفسير نمونه ؛ ج23 ؛ ص83.
[32] پاسخ به پرسشهاى مذهبى ؛ ص66.
[33] همان؛ص67.
[34] كليات مفاتيح نوين ؛ ص673.
[35] تفسير نمونه ؛ ج10 ؛ ص200.
[36] سوگندهاى پر بار قرآن ؛ ص488.
[37] پيام قرآن ؛ ج2 ؛ ص344.
[38] همان؛ ص342.
[39] توحيد افعالى يعنى هر چه و هر كه در عالم است و حتّى اگر برگ درختى بر اثر نسيمى اندك تكانى مىخورد از ناحيه خداست. بىفرمان او هيچ كارى صورت نمىگيرد: برّندگى شمشير، سوزندگى آتش، و ... همه به فرمان اوست. و در يك جمله «لا مُؤثّرَ فِىالوُجودِ الّا اللّه؛هيچ مؤثّرى در عالم هستى جز خداوند نيست»،( بحارالانوار، ج 5، ص 151.)،( انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص61).
[40] اخلاق در قرآن ؛ ج3 ؛ ص235.
[41] پيام قرآن، ج2، ص: 344.
[42] اسلام و كمكهاى مردمى ؛ ص101.
[43] وسائل الشيعه؛ ج 12؛ ص 38.
[44] پيام قرآن ؛ ج2 ؛ ص359.
[45] همان.
[46] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص377.
[47] سوره توبه؛آیۀ55.
[48] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى، ص: 378.
[49] سوره مؤمنون؛آیۀ55-56.
[50] سوره شورى؛آیۀ27.
[51] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص378.
[52] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج1 ؛ ص73.
[53] همان؛ ص 74.
[54] پيام قرآن ؛ ج2 ؛ ص359.
[55] سوره نجم؛ آيه 39.
[56] سوره مدثر؛ آيه 38.
[57] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج1 ؛ ص74.
[58] سوره طلاق؛ آيه 2 – 3.
[59] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج1 ؛ ص74.
[60] پيام قرآن، ج2، ص 360.
[61] بحارالانوار؛ ج 73؛ ص 314،سفينة البحار؛ ج 1؛ ص519 و 520.
[62] پيام قرآن، ج2، ص 360.
[63] بحارالانوار؛ ج 73؛ ص 314.
[64] همان.
[65] تفسير نمونه، ج5، ص 277.
[66] همان.