چهارم ماه شعبان سال 26 هجری قمری مصادف است با ولادت حضرت ابا الفضل العبّاس علیه السلام؛[1]،[2] آن سردار شجاع و با ایمان که پرچمدار لشکر برادرش امام حسین علیه السلام بود.[3]
آن یار باوفای امام حسین علیه السلام که با بهره گیری از اوج ایمان و عشق نسبت به ایثار در راه خدا و ارزش های والای اسلامی[4] شکوه حماسی خود را که زاییده ایمان آن حضرت بود، به منصه ی ظهور رساند و در مقایسه با دیگر مومنان که در مراحل متوسّط یا پایین ایمانند و به همان نسبت بر خدا تکیه دارند.[5] قله های رفیع ایمان و معرفت را به خوبی طی کرد[6] و اینچنین با حماسه سازی در واقعه ی عاشورا درسی پر از عزّت و افتخار برای آیندگان به ودیعه نهاد.[7]
حقیقت و مفهوم ایمان
در تعریف ایمان آمده است: «الإِیمانُ عَقْدٌ بِالْقَلْبِ وَ لَفْظٌ بِاللِّسانِ وَ عَمَلٌ بِالْجَوارِحِ[8]؛ ایمان پیمانی قلبی است و تلفّظ زبانی و عمل با اعضا و جوارح.»[9] لذا ایمان یعنی اعتقادی که در اعماق قلب انسان نفوذ کند؛[10] به عبارت دیگر ایمان، باور قلبی و درونی نسبت به خدا و پیامبر و جهان آخرت است. انسان مؤمن خداوند متعال را شاهد و ناظر اعمال خویش می داند. امّا کسی که در زندگی خود برای خداوند حتّی به اندازه یک پلیس، نقشی قائل نیست، چه نامی می توان برای او انتخاب کرد؟[11] از این جهت ایمان قوی آن است که اثرش در عمل ظاهر شود.[12]
از این رو باید گفت ایمان باید زاینده باشد، و سرچشمه حرکت و تلاش و فعالیّت. ایمان باید دارای ریشه ها و شاخه هایی باشد، و شاخه های آن پربار از میوه ها. ایمان باید همچون درختی پربار، همواره میوه های آن در دسترس و قابل استفاده باشد، و هیچگاه فصل خزان به خود نبیند. و در یک جمله ایمان باید همچون درختِ تنومند ریشه دارِ همیشه بهار باشد. ایمان باوری است که تمام وجود انسان را به رنگ خود درآورد.[13]
تفاوت اسلام و ایمان
شاید این سؤال مطرح شود که تفاوت اسلام و ایمان چیست؟ در پاسخ به این پرسش باید به کلام وحی مراجعه کرد، در قرآن کریم می خوانیم: «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ ...؛[14] اعراب بادیه نشین گفتند: ایمان آورده ایم، به آنها بگو: شما ایمان نیاورده اید، بگوئید اسلام آورده ایم، ولی هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است».[15]
طبق این آیه تفاوت «اسلام» و «ایمان»، در این است که «اسلام» شکل ظاهری قانونی دارد، و هرکس شهادتین را بر زبان جاری کند در سلک مسلمانان وارد می شود، و احکام اسلام بر او جاری می گردد.[16] ولی ایمان یک امر واقعی و باطنی است و جایگاه آن قلب آدمی است، نه زبان و ظاهر او.[17]
لذا «اسلام» ممکن است انگیزه های مختلفی داشته باشد، حتی انگیزه های مادی و منافع شخصی، ولی «ایمان» حتماً از انگیزه های معنوی، از علم و آگاهی، سرچشمه می گیرد، و همان است که میوه حیات بخش تقوی بر شاخسارش ظاهر می شود.[18] این همان چیزی است که در عبارت گویایی از پیغمبر گرامی اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم آمده است:الاسلام علانیة، و الایمان فی القلب: «اسلام امر آشکاری است، ولی جای ایمان دل است»[19]،[20]
و در حدیث دیگری از امام صادق علیه السلام می خوانیم: الاسلام یحقن به الدم و تؤدی به الامانة، و تستحل به الفروج، و الثواب علی الایمان؛ با اسلام خون انسان محفوظ، و ادای امانت او لازم، و ازدواج با او حلال می شود، ولی ثواب بر ایمان است»[21]،[22]
و نیز به همین دلیل است که در بعضی از روایات مفهوم «اسلام» منحصر به اقرار لفظی[23] شمرده شده، در حالی که ایمان اقرار توأم با عمل معرفی شده است ،همین معنی به تعبیر دیگری در بحث «اسلام و ایمان» آمده است، «فضیل بن یسار» می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم فرمود: ان الایمان یشارک الاسلام، و لا یشارکه الاسلام، ان الایمان ما وقر فی القلوب، و الاسلام ما علیه المناکح و المواریث و حقن الدماء؛«ایمان با اسلام شریک است، اما اسلام با ایمان شریک نیست (و به تعبیر دیگر هر مؤمنی مسلمان است ولی هر مسلمانی مؤمن نیست) «ایمان» آن است که در دل ساکن شود، اما «اسلام» چیزی است که قوانین نکاح وارث و حفظ خون بر طبق آن جاری می شود»[24]،[25]
البته این تفاوت مفهومی در صورتی است که این دو واژه در برابر هم قرار گیرند، اما هرگاه جدا از هم ذکر شوند ممکن است اسلام بر همان چیزی اطلاق شود که ایمان بر آن اطلاق می شود، یعنی هر دو واژه در یک معنی استعمال گردد.[26]
عبودیت و بندگی حضرت عباس علیه السلام؛ تبلور ایمان محکم به خداوند
بی شک ایمان تنها این نیست که انسان اعتقاد به وجود خدا داشته باشد بلکه یک موحد خالص کسی است که غیر از خدا، معبودی به هیچ صورت در دل و جان او نباشد، گفتارش برای خدا، اعمالش برای خدا، و هر کارش برای او انجام پذیرد، قانونی جز قانون خدا را به رسمیت نشناسد، و طوق بندگی غیر او را بر گردن ننهد و فرمانهای الهی را خواه مطابق تمایلاتش باشد یا نه، از جان و دل بپذیرد، و بر سر دو راهیهای«خدا» و«هوی»، همواره خدا را مقدم بشمرد، این است ایمان خالص.[27]
در تبیین این مهم باید گفت انسان در وهله ی نخست چیزی را می پذیرد و باور می کند، هرچند ممکن است در اطراف آن، شکوک و شبهات جزئی وجود داشته باشد؛ اما به آن ایمان می آورد؛ سپس به مرحله ای می رسد که گردوغبار آن شبهات و شک ها زدوده می شود و باورهای قلبی شفاف و درخشنده می گردد. سپس به نفی ما سوی اللّه می پردازد که همه چیز را غیر خدا کنار می زند، تنها او را می بیند و به او عشق می ورزد و با او سخن می گوید و از او طلب می کند که سرانجام آن خضوع در برابر درگاه الهی است؛ در این صورت است که ایمان او در جای جای اعمال و گفتار و رفتار او آشکار می شود و همه زندگی او به رنگ الهی درمی آید و مصداق «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً»[28] می شود.
لذا آماده ساختن خویشتن برای بندگی خدا مقدمه ای است برای ادای حق اطاعت و این آمادگی از طریق ایمان میسّر خواهد شد.[29] حقیقت آن است که عبادت و اطاعت و بندگی جزو ذات، وجود و عشق و ایمان فرد مومن به خداوند متعال است[30] از این رو ایمان از جمله مهمترین معیار بندگی خداوند است؛ ایمان و چیزهای دیگر مانند علم و ثروت، مال و قدرت، اعتبار اجتماعی و مانند آن، زمانی ارزش محسوب می شود که در مسیر ایمان و عمل صالح قرار گیرد.[31]
حال هنگامی که انگیزه تلاش انجام وظیفه الهی، خشنودی حقّ و جلب رضایت خداوند باشد، آن زمان همه مقدّمات، ابزارها و افراد همراه، رنگ و بوی دیگری دارند؛ سود و زیان، نفع و ضرر، کامیابی و ناکامی نیز معنای دیگری پیدا می کند.[32]
اینگونه است که حضرت عباس علیه السلام به عنوان سردار شجاع جبهه حق و عامل به وظیفه الهی، زمانی خود را کامیاب و خوشبخت می بیند که توانسته باشد وظیفه عبودیّت و بندگی خویش را به نحو احسن انجام دهد و هیچ کس و هیچ انگیزه ای جز نگاه به حضرت دوست و تکاپو برای جلب محبّت پروردگار، توجّه او را جلب نکرده باشد و اگر غیر از این بیاندیشد و یا عمل کند، خود را ناکام و زیان دیده می داند.[33]
اینچنین است که امام صادق علیه السلام لقب گران سنگ بنده صالح خدا را به حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام داد؛ چنان که در زیارتنامه آن حضرت می خوانیم: «السلام علیک ایها العبد الصالح المطیع لله؛ سلام بر تو ای بنده صالح و فرمان بر خدا .» [34] هم چنین وقتی در قران کریم می خوانیم:«سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ؛ بر رخسارشان نورانیتی از اثر سجود آنها نقش بسته است».[35]،[36] به راستی حضرت عباس این گونه بود؛ همانگونه که در تاریخ می خوانیم:«وبین عینیه اثر السجود؛ [در پیشانی] و بین چشمان او اثر سجده [نمایان] بود.»[37]
ولایت مداری و تبعیت محض از امام زمان؛ نشانه ی ایمان راسخ قمر بنی هاشم علیه السلام
بی شک بزرگ ترین نعمت ایمان، پذیرش ولایت اهل بیت علیهم السلام است.[38] لذا محبت اهلبیت اشاره به مسأله مهم و بنیادین ولایت و امامت است که سبب بقاء دین و ادامه خط نبوّت و حفظ ایمان است.[39]
لذا افراد با ایمان در دنیا نیز به سراغ سخنان پاک و پاکیزه می روند؛در روایات اسلامی «صراط الحمید» به ولایت تفسیر شده است.[40] خداوند افراد با ایمان را به سمت ولایت علی علیه السلام هدایت می کند، و سخنان پاکیزه علی و اولادش علیهم السلام هدایتگر آنهاست.[41]
پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: «وَاللَّهِ لایَدْخُلُ قَلْبَ رَجُلٍ، الِایمانَ حتّی یُحِبُّهُمْ (اهْلَبَیْتی) لِقَرابَتِهِمْ مِنّی؛ به خدا سوگند ایمان در دل کسی وارد نمی شود تا اهل بیت مرا به خاطر قرابتشان با من دوست بدارد».[42] این نکته نیز حائز اهمیّت است که یک محبت عادی و معمولی هرگز نمی تواند وسیله نجات از وحشت روز قیامت گردد؛ و یا یکی از شرائط ایمان بوده باشد.[43]
آری ولایت پذیری تنها از طریق ایمان خالص به خداوند و پیروی از مکتب آنها است؛[44] وقتی انسان ولایت خداوند و رسولش را پذیرفت، دیگر خودسرانه و با هوی و هوس کار نمی کند، بلکه سعی می کند در خط ولایت حرکت کند؛ زیرا اعمال نیک دارای شرایط، موانع، مقدّمات و مقارناتی است که اگر طبق نظر امامان معصوم علیهم السلام انجام نشود عمل نیک منظور نخواهد شد.[45]
حال شکوه ولایت پذیری حضرت عباس علیه السلام را می توان در تعالیم ان حضرت جستجو نمود آنجا که عبّاس بن علی به امام حسین علیه السلام عرض کرد: برای چه دست از تو برداریم؟ برای این که پس از تو زنده بمانیم؟ خدا نکند هرگز چنین روزی را ببینیم!![46]
هم چنین آن حضرت وقتی پس از شهادت عده ای از بنی هاشم، برادران خویش عبد اللّه، عثمان و جعفر را احضار کرد اینچنین فرمود: بروید جان خود را فدای برادر و امام خویش نمایید.[47]
رجز های معروف آن حضرت در روز عاشورا نیز خود مؤید ولایت پذیری کامل آن حضرت است از جمله این فراز نورانی:
«نَفْسِی لِسِبْطِ الْمُصْطَفی الطُّهْرِ وَقا إِنِّی انَا الْعَبَّاسُ اغْدُو بِالسَّقا
وَلا أَخافُ الشَّرَّ یَوْمَ الْمُلْتَقی؛
من جانم را سپر فرزند زاده پیامبر پاکیزه خوی قرار داده ام، من همان عباسم که سمت سقائی دارم، و از سختیِ نبرد، واهمه ای ندارم».[48]،[49]
هم چنین تبعیت محض قمر بنی هاشم علیه السلام از امام زمان خویش به خوبی در این رجز آشکار است:
«وَاللَّهِ إنْ قَطَعْتُمُ یَمینی إِنِّی أُحامِی أَبَداً عَنْ دینِی
وَعَنْ إِمامٍ صادِقِ الْیَقینِ نَجْلِ الْنَّبِیِّ الطَّاهِرِ الْأَمینِ؛
به خدا سوگند! اگر چه دست راستم را قطع نمودید، ولی من پیوسته از دینم حمایت می کنم و از امامی صادق الایمان که فرزند پیامبر پاک و امین است، حمایت می کنم».[50]
آن حضرت در این زمینه در فرازی دیگر فرمود:
«یا نَفْسُ مِنْ بَعْدِ الْحُسَیْنِ هُونِی وَبَعْدَهُ لا کُنْتِ أَنْ تَکُونِی
هذا حُسَیْنٌ وارِدُ الْمَنُونِ وَتَشْرَبینَ بارِدَ الْمَعینِ
هَیْهاتُ ما هذا فِعالُ دینِی وَلا فِعالُ صادِقِ الْیَقینِ
ای نفس (عباس )! زندگی پس از حسین علیه السلام خواری و ذلت است، مبادا پس از او زنده بمانی. این حسین است که شربت مرگ می نوشد و تو می خواهی آب سرد و گوارا بنوشی؟! هیهات! چنین کرداری، از آیین من نیست و نه کردار شخص راست باور».[51]
شهادت طلبی حضرت عباس علیه السلام؛ نقطه اوج ایمان و ایثار
بی شک شجاعت و شهامت دارای ریشه ایمانی است، آری شجاعت از آثار ایمان است، چرا که مؤمن با اتّکا به خدا که قدرتش ما فوق همه قدرتهاست خود را در همه صحنه ها پیروز می بیند و افراد ضعیف الایمان با اتّکا به قدرت خود که به هر حال شکست پذیر است خویش را ناتوان مشاهده می کنند و به همین دلیل ترس و وحشت در صحنه های مهمّ زندگی بر آنها چیره می شود.[52]
لذا ایمان به رستاخیز اثر عمیقی در تربیت انسانها دارد، به آنها شهامت و شجاعت می بخشد، زیرا بر اساس آن، اوج افتخار در زندگی این جهان، «شهادت» در راه یک هدف مقدس الهی است که آن محبوبترین اشیاء برای فرد با ایمان و آغازی است برای یک زندگی ابدی و جاودانی؛[53] ایمان، تحمل انواع مشکلات را برای انسان سهل و آسان می کند، نه تنها «مال» که «جان» خود را نیز در طبق اخلاص می گذارد و به عشق شهادت در میدان جهاد شرکت می کند، و از این ایثارگری خود لذت می برد.[54]
از سوی دیگر کسی، از جنگ می ترسد که از مرگ و شهادت بترسد و کسی از مرگ و شهادت می ترسد، که یقین قاطع به پروردگار نداشته باشد و در مسیری که می پیماید گرفتار شکّ و شبهه گردد، زیرا، آن کس که به مسیر خود ایمان دارد و صاحب یقین و اعتقاد راسخ است، می داند که در جنگ با دشمنان حق، هرگز شکستی نیست، بلکه یا پیروزی بر دشمن است و یا شهادت و انجام وظیفه و شتافتن به جوار قرب پروردگار و بهره مندی از حیات ابدی و جاویدان.[55] اصولا چگونه ممکن است مرد خدا که قلبش مالامال از ایمان است از مرگ و شهادت بترسد و از شمشیر و نیزه دشمن وحشتی به خود راه دهد.[56]
و اینکه می بینیم در جنگ های صدر اسلام، و جنگ تحمیلی رزمندگان دلیر سپاه اسلام ایستادگی بی نظیر و شجاعت اعجاب انگیزی از خود نشان می دادند، و علی رغم برتری دشمن از نظر تجهیزات و عِدّه و عُدّه بر او غالب می شدند سرّش همین است که ایمان به معاد از آنها انسان دیگری می ساخت، انسانی که هرگز از مرگ نمی ترسید، و شهادت در راه خدا افتخار خود می دید.[57]
در این بین رَمز حماسه های عاشورا و شجاعت بی نظیر حضرت ابوالفضل علیه السلام که در تاریخ با خطوط زرین و درخشان ثبت شده است باید در همین راستا، در ایمان قوی و مستحکم آن حضرت نسبت به معاد و زندگی جاویدان آخرت جستجو کرد.[58] لذا آن حضرت وقتی لشکر ابن سعد اطرافش را گرفتند و تیربارانش کردند؛ به گونه ای که تیرهای بسیاری بر بدنش بود. این رجز را می خواند و می جنگید:
«لا أرهَبُ المَوتَ إذا المَوتُ رَقَا حَتَّی اَواری فی المَصَالیتِ لَقَی؛
هنگامی که مرگ فرا رسید، مرا از آن باکی نیست، تا آن هنگام که شمشیرها مرا در خاک افکنند.»[59]
بی تردید سخنان پرمعنی حضرت عباس علیه السلام که حکایت از تسلیم و رضای مطلق در برابر انجام رسالت الهی و استقبال از شهادت می کند حاکی از ایمان و اخلاص فوق العاده او است.[60]
سخن آخر: (عزّت طلبی حضرت عباس علیه السلام در سایه ی ایمان به خدا)
در نظام زندگی انسانهای شایسته و با شخصیت، زندگی مادّی و ظاهری برترین ارزش نیست، همان گونه که مرگ مادی ضدّ ارزش نمی باشد، بلکه ارزش والا در نظر آزاد مردان با ایمان، در زندگی توأم با عزّت است به همین دلیل هر گاه بر سر دو راهی قرار گیرند، شهادت توأم با عزّت و سربلندی را بر زندگی ذلیلانه ترجیح می دهند، و همین نظام ارزشی بود که مسلمانان را در عصر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و حتی بعد از آن در پیکارهای نابرابر پیروز می کرد.[61] آری عزّت جامعه اسلامی بر هر چیز مقدّم است و هر بهایی به خاطر آن پرداخته شود بجاست.[62]
پیروزی و رستگاری دنیوی نیز در آن است که انسان آزاد و سربلند، عزیز و بی نیاز زندگی کند، و این امور جز در سایه ایمان امکان پذیر نیست.[63] ردّ امان نامه «شمر» توسّط حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام[64] نمونه ای از این حقیقت است.[65]
در خاتمه باید گفت ایثار و فداکاری ایمان حضرت ابوالفضل علیه السلام به عنوان درسی ماندگار در پیشانی تاریخ برای همیشه می درخشد و راه و رسم زندگی شرافتمندانه و مرگ با عزّت و عظمت را ترسیم می کند.[66]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
[1] زندگانی حضرت ابوالفضل العباس؛ ص 22.
[2] کلیات مفاتیح نوین؛ ص 666.
[3] عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها؛ ص 492.
[4] پیام امام امیر المومنین علیه السلام؛ ج 6؛ ص 154.
[5] اخلاق در قرآن؛ ج 2؛ ص 273.
[6] پیام قرآن؛ ج 6؛ ص 271.
[7] عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها؛ ص 350.
[8] میزان الحکمه؛ ح 1263.
[9] مثالهای زیبای قرآن؛ ج 2؛ ص 142.
[10] تفسیر نمونه؛ ج 24؛ ص 279.
[11] سوگندهای پر بار قرآن؛ ص 227.
[12] مثالهای زیبای قرآن؛ ج 2؛ ص 142.
[13] سوگندهای پر بار قرآن؛ ص 227.
[14] سوره حجرات؛ آیه 14.
[15] یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ؛ ص 547.
[16] تفسیر نمونه؛ ج 22؛ ص 210.
[17] همان.
[18] یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ؛ ص 547.
[19] مجمع البیان؛ ج 9؛ ص 138.
[20] یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ؛ ص 547.
[21] کافی؛ ج 2؛ ح 1و 2.
[22] یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ؛ ص 548.
[23] «الایمان اقرار و عمل، و الاسلام اقرار بلاعمل»؛ کافی؛ ج 2؛ ح 1و 2.
[24] «اصول کافی»؛ ج 2؛ ح 3.
[25] یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ؛ ص 548.
[26] تفسیر نمونه؛ ج 22؛ ص 210.
[27] تفسیر نمونه؛ ج 10؛ ص 91.
[28] سوره بقره؛ آیه 138.
[29] پیام امام امیر المومنین علیه السلام؛ ج 7؛ ص 684.
[30] همان؛ ج 4؛ ص 124.
[31] آیات ولایت در قرآن؛ ص 177.
[32] عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها؛ ص 227.
[33] همان؛ ص 228.
[34] کلیات مفاتیح نوین؛ ص 386.
[35] سوره فتح؛ آیه 29.
[36] اخلاق اسلامی در نهج البلاغه (خطبه متقین)؛ ج 1؛ ص 432.
[37] همان.
[38] انوار هدایت، مجموعه مباحث اخلاقی؛ ص 450.
[39] پیام قرآن؛ ج 9؛ ص 389.
[40] البرهان فی تفسیر القرآن؛ ج 3؛ ص 866؛ ح 7259.
[41] از تو سوال می کنند (مجموعه سوالات قرآنی از پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم)؛ ص 138.
[42] نور الابصار؛ ص 126.
[43] پیام قرآن؛ ج 9؛ ص 389.
[44] همان.
[45] مثالهای زیبای قرآن؛ ج 1؛ ص 320.
[46] عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها؛ ص 396.
[47] همان؛ ص 489.
[48] اعیان الشیعة؛ ج 1؛ ص 608، مناقب ابن شهر آشوب؛ ج 4؛ ص 117؛ بحارالانوار؛ ج 45؛ ص 40.
[49] عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها؛ ص 494.
[50] همان.
[51] همان.
[52] اخلاق در قرآن؛ ج 2؛ ص 236.
[53] تفسیر نمونه؛ ج 1؛ ص 77.
[54] برگزیده تفسیر نمونه؛ ج 5؛ ص 518.
[55] پیام امام امیر المومنین علیه السلام؛ ج 2؛ ص 38.
[56] همان؛ ص 621.
[57] پیام قرآن؛ ج 5؛ ص 325.
[58] همان؛ ص327.
[59] عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها؛ ص 494.
[60] همان؛ ص 481.
[61] پیام امام امیر المومنین علیه السلام؛ ج 2؛ ص 575.
[62] همان.
[63] تفسیر نمونه؛ ج 14؛ ص 194.
[64] ارشاد؛ ص 440.
[65] عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها؛ ص 475.
[66] همان.