مهمترين مسأله اى كه هر انسانى با آن روبه رو است مسأله تربيت است. بلكه اگر تربيت را با مفهوم وسيع آن در نظر بگيريم بايد گفت: هدف آفرينش همه موجودات جهان هستى، تربيت مى باشد.[1]
لذا تمام كتابهاى آسمانى، هدف واحد يعنى، تربيت و تكامل انسان را تعقيب کرده اند؛[2] كوششهاى پيامبران الهى، دانشمندان و مردان بزرگ تاريخ، نيز مصروف همين مسأله شده است و براى ساختن اجتماعى انسانى، آباد، امن و آرام و بالاخره خوشبخت و سعادتمند نيز راهى جز «تربيت صحيح» و بسيج همه نيروها و امكانات در اين راه نيست.[3]
لذا همه انبياء الهى سعادت انسان ها را از طريق تربيت صحيح دينى و تقويت اصول اخلاقى در جوامع بشرى دنبال کرده اند، [4] لذا بيشترين كوششهاى انبياى الهى و مصلحان جوامع اسلامى، مصروف اين امر شده است كه با تربيت صحيح، فضائل اخلاقى را در فرد فرد جامعه پرورش دهند و رذائل را به حدّ اقل برسانند تا اعمال كه تراوش صفات اخلاقى است اصلاح گردد.[5]
در بحثهاى اخلاقى نيز هدف نهايى، پس از تشريح و توضيح همه ملكات اخلاقى نيك و بد، علل پيدايش و گسترش آنها و راه تحصيل اخلاق نيك و مبارزه با رذائل همين مسأله «تربيت» مى باشد.[6]
مفهوم شناسی واژه تربیت
گفتنی است كلمه تربيت در اصل لغت به معنى بالا بردن و نموّ دادن، از ماده «ربو» به معنى علوّ پيدا كردن مى باشد، و به نظر مى رسد كه استعمال اين كلمه در معنى مورد نظر زياد قديمى نباشد ؛ لذا در قرآن كلمه تربيت براى تفهيم اين معنى به كار نرفته است ولى به جاى آن تعبيرات ديگرى مانند «تزكيه» و «اخراج از ظلمت به نور» ديده مى شود.[7]
مثلًا دو آيه زير در واقع يكى اشاره به «تربيت تكوينى» و ديگرى اشاره به «تربيت تشريعى» است:[8]
لذا در قرآن کریم می خوانیم:«هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ الَى النُّورِ[9]؛او كسى است است كه بر شما درود و رحمت مى فرستد و فرشتگان او (نيز) براى شما تقاضاى رحمت مى كنند تا شما را از ظلمات (جهل و شرك و گناه) به سوى نور (ايمان و علم و تقوا) رهنمون گردد.»[10]
از آنجا که صلوات خداوند بر بندگان همان رحمت و بركات اوست، و صلوات فرشتگان هم در این فراز قرآنی رحمت و بركاتى باشد كه بوسيله ملائكه بر بندگان نازل مى گردد لذا همه جنبه تكوينى دارد و در هر صورت هدف آنها خارج ساختن از ظلمت گمراهى به نور هدايت است.[11]
در دیگر فراز قرآنی می خوانیم:«هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ عَلى عَبْدِهِ آياتٍ بَيِّناتٍ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ الَى النُّورِ؛[12]او كسى است كه آيات روشنى بر بنده اش [محمد] نازل مى كند تا شما را از تاريكيها به سوى نور برد.» که آيه فوق اشاره به تربيت تشريعى است و هدف، اخراج از ظلمت به نور شمرده شده است.[13]
از دقت در اين تعبير چنين استفاده مى شود كه انسان به هنگام عدم تربيت به شخصى مى ماند كه در تاريكى و ظلمت مطلق قرار گرفته باشد، چنين كسى داراى نيروها و استعدادهاى گوناگونى هست اما قدرت ندارد آنها را رهبرى كند و براى رسيدن به هدفى جهت گيرى نمايد، نه مى تواند راه مشخصى را در پيش گيرد و نه خود را به مقصد برساند.[14]
ولى وقتى تحت تربيت قرار گرفت مانند اين است كه از ظلمت به نور درآمده باشد، نور وسيله پرورش و نمو و بروز استعدادها، وسيله رهبرى و جهت گيرى و هدف يابى است و به اين تربيت تمام مفاهيم و معانى تربيت در اين تعبير جمع است.[15]
از این رو تربيت به معنى حقيقى يعنى؛ تربيتى که از سطح زندگى روزمره بگذرد و به اعماق حيات و جان انسان نفوذ كند که تحقق آن در گرو دو مسأله است ؛ توجه به دستگاه مراقبتى كه بر انسان حكومت مى كند، و توجه به پاداش و كيفر، و تكامل و سقوط انسان در سايه اعمالش.[16]
فطرت ؛ زیر بنای تربیت
بدیهی است فطرت انسان اساس صفات اخلاقی است؛ زيرا درست است كه قيافه اجتماع در هر عصر دگرگونى پيدا مى كند، ولى ویژگی های اخلاقی انسان قرن بيستم از نظر فطرت ، روحيه و غريزه و تمايلات ثابت طبيعى مثل همان انسان قرن دهم است و انسانيّت و مشخّصات و روحيّات هر دو از نظر كلّى يكى است و هرگز شاخصه های اخلاقی آنها دگرگون نمی شود.[17]
از سوی دیگر باید گفت كار خداوند، انبات و رويانيدن است؛ لذا در درون وجود آدمى و اعماق روح و فطرت او نيز همه گونه استعدادهاى عالى نهفته شده است كه اگر انسان خود را تحت تربيت مربيان الهى(انسان های کامل) كه باغبانهاى باغستان جهان انسانيتند قرار دهد، به سرعت پرورش مى يابد و آن استعدادهاى خداداد آشكار مى شود.[18]
با این تفاسیر باید گفت عنصر تربيت از جمله صفات منبعث از اخلاق طبیعی و فطری است که در اعماق وجود انسان جای گرفته است.[19] لذا وقتی مولى على (عليه السلام) در نهج البلاغه مى فرمايد:«الا حُرٌّ يَدَعُ هذه اللُماظةَ لِاهلها؟ انّه لَيسَ لَانْفُسِكم ثَمَنٌ الّا الجنّة فلا تَبيعُوها الّا بها؛آيا آزاده اى نيست كه اين دنيائى را كه مانند ته مانده طعامى در دهان است دور انداخته، براى اهلش واگذارد؟ همانا براى روانهاى شما بهائى جز بهشت نيست، پس آنها را به غير بهشت نفروشيد».[20] آرى رهائى از دنيا و جلوات آن انسان حرّ مى طلبد.[21] كنايه از آسیب تربیتی افرادى است كه نمى توانند در مسير اخلاق انسانى سير كنند و برخلاف مسير فطرت خود شنا مى كنند، آری اينها برخلاف تكوين و آفرينش حركت مى كنند، اينها كسانى هستند كه شكوفه آزادى را به دست پژمردگى سپردند، اينها كسانى هستند كه در آسمان حرّيت ستاره اى [22] ندارند و سوسوى فطرت را به خاموشى سپردند.[23]
تربیت علوی؛ الگویی برای تمام عصرها و نسلها
بدیهی است در وجود ما علاوه بر «عقل و خرد» انگيزه هاى نيرومند ديگرى به نام «غرائز و اميال» وجود دارد: غريزه خوددوستى، غريزه خشم و غضب، غريزه شهوت و غرايز و اميال فراوان ديگر.[24]که اگر آن را مهار نكنيم و بر ما چيره شوند حتى عقل و خرد ما را نیز به اسارت خواهد کشید، لذا براى تربيت اخلاقى نياز به مربى ، «الگو» و «اسوه» داريم كه از گفتار و رفتار او سرمشق بگيريم .[25] اما چه كسى مى تواند اصول صحيح تعليم و تربيت را پياده كند؟ و ملكات اخلاقى را در دلها پرورش دهد؟[26]
در پاسخ باید گفت، انسانى كامل و تربيت يافته از هر نظر لازم است كه در اين راه پرفراز و نشيب دست ما را بگيرد و از طغيان غرايز ما جلوگيرى كند، اصول فضائل اخلاق را با عمل و سخنش در دل و جان ما بنشاند، شجاعت و شهامت و انسان دوستى، مروّت و گذشت و وفادارى، درستى و امانت و پاكدامنى را در روح ما پرورش دهد.[27]چه كسى جز پيامبر معصوم و اهل بیت(ع)مى توانند به عنوان مربى و راهنما برگزيده شود؟!به راستی چه كسى بهتر از على (عليه السلام) كه در آغوش وحى پرورش يافته،[28]و عالى ترين درس های اخلاقی را از محضر بزرگترين استاد جهان بشريّت، يعنى پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله آموخته است[29] و همانند پيامبر داراى مقام عصمت يعنى مصونيّت از «گناه» و «اشتباه» است،[30] لذا سزاوار است الگو و اسوه مسلمانان، در هر عصر و زمان باشد.[31]که این مسأله خود براى پى بردن به مقام و عظمت على عليه السّلام و گرفتن بهترين پندها و اندرزها و عاليترين درس اخلاق و خودسازى كافى است.[32]
اصل آخرت گرايي و دنياگريزي
بی تردید تأثير عميق ايمان به سراى آخرت در تربيت انسان نهفته است[33]از سوی دیگر «انسان تربيت نايافته» کسی است كه قلبش به نور معرفت الهى و ايمان پروردگار، و احساس مسؤوليت در روز جزا روشن نشده است.[34] انسانهايى كه بر اثر جهان بينيهاى غلط در محدوده عالم ماده گرفتارند، و روح بلندى كه ما وراى آن را ببيند، و ارزشهاى والاى انسانى را بنگرد، ندارند.[35]
لذا در کلام امام علی (ع) می خوانیم:« «فَكونوا مِنْ ابناء الآخرة و لا تَكونوا منْ ابناء الدّنيا...؛پس فرزندان آخرت باشيد، و از فرزندان دنيا نباشيد».[36]
اين معلم بزرگ جهان انسانيت تكليف مردم را در اين ميان، روشن [37]مى سازد و مى فرمايد: دنيا و آخرت هر كدام فرزندانى دارند. برخى فرزندان آخرتند و برخى فرزندان دنيا.[38]
همانگونه که دنيا ظاهر و باطنى دارد، آنها(فرزندان دنیا) نيز چنين اند. دنيا ناگهان در صبح و شام واژگون مى شود، آنها نيز چنين اند. دنيا توخالى، خراب و متغيّر است، آنان نيز توخالى، فاسد و خرابند. امروز دوست هستند و فردا دشمن، روزى براى انسان يقه چاك مى كنند و روز ديگر بر قبر انسان لگد مى كوبند، ولى فرزندان آخرت هر كدام از ديگرى بهترند. اهل وفا و استقامت و صفا هستند. ظاهر و باطنشان يكى است.[39]
آرى در اينجا دو خط وجود دارد، خط دنيا پرستان، و خط عاشقان آخرت، هر چند گروهى نيز در ميان اين دو خط سرگردانند!.[40]
فرزندان دنيا جز خواب و خور و خشم و شهوت، طرب و عيش و عشرت، چيزى را به رسميّت نمى شناسند، آنها تنها به ظاهر زندگى دنيا دل بسته اند و حتى به خود اجازه نمى دهند كه بينديشند از كجا آمده اند و در كجا هستند و به سوى كجا مى روند.[41]
ولى آنها كه فرزندان آخرتند با نگاهى دقيق و نافذ به اعماق زندگى دنيا نگريسته، و آن را تو خالى و ناپايدار و بى قرار يافته اند! همچون سرابى فريبنده در بيابانى خشك و سوزان، يا همچون مارى خوش خط و خال كه زهر كشنده اش را براى طالبانش پنهان كرده است! آنها على وار تشريفات و زرق و برق زندگى دنيا را طلاق داده، طلاقى بائن كه بازگشتى در آن نيست! [42]
از سوی دیگر تعبیر از دنيا پرستان به فرزندان دنيا و تعبير از مؤمنان صالح به فرزندان آخرت از آن نظر است كه همواره فرزند از طريق عامل وراثت و ژن ها شباهت زيادى به پدر و مادر خود دارد، شباهتى كه سبب محبّت و دوستى و به هم پيوستگى مى شود آرى دنيا پرستان فرزند دنيا هستند، به همين دليل عشق به دنيا تمام وجودشان را پر كرده است، به گونه اى كه گويى براى آنها همه چيز، دنياست و جز آن چيزى وجود ندارد؛ هر چند در عقيده، به ظاهر مسلمانند و به همين دليل دائما در جهانى پر از اوهام و خيالات زندگى مى كنند.[43]
ولى فرزندان آخرت، عشق به خدا تمام وجودشان را پر كرده است، آنها از مواهب زندگى مادى دنيا براى سعادت جاويدان و ابدى خود بهره مى گيرند بى آن كه در آن غرق شوند.[44]البته کلام نورانی آن حضرت مبنی بر اینکه «از فرزندان آخرت باشيد». می تواند به نكته ديگرى هم اشاره داشته باشد كه رابطه محبّت ميان فرزند و پدر رابطه قوى و محكمى است. به عبارت ديگر، فرزند در حمايت پدر است و فرزندان هر دو دسته با پدرانشان (دنيا و آخرت) رابطه اى عاطفى دارند.[45]
اصل عمل گرايي و آرزو گريزي
باید اذعان نمود تربيت دینی اگر جنبه عملى داشته باشد، پسنديده، و اگر تنها با سخن و ادعا باشد، نكوهيده است.[46]،[47]اینگونه است که عبادت و دیگر اعمال دینی، كلاس تربيت است، اگر مواد درسى اين كلاس با دقت مورد مطالعه و عمل قرار گيرد و اگر اعمال و عبادات كه مطلوب خداوند است، محقق شود مسلماً شاگرد اين كلاس تربيت و پرورش يافته است؛ در این میان چه خوش گفت بزرگ استاد اين كلاس كه خود پرورش يافته همين كلاس بود، آن اسداللّه الغالب على بن ابيطالب (عليه السلام) که فرمود: «كمْ مِنْ صائِم لَيْسَ لَهُ مِنِ صِيامِهِ الّا الجُوعُ وَالْظَمَا؛چه بسيار روزه دارانى كه به جز گرسنگى و تشنگى چيزى نصيب آنها نمى شود، چرا؟ زيرا روزه واقعى را ايجاد نكرده اند، آن روزه اى كه بيدارگرى مى كند».[48]
گفتنی است آن حضرت با تأکید بر عمل گرایی هدفمند و اجتناب از آرزوگرایی می فرماید:« ألا و إنّكم في أيّام أمل من ورائه أجل، فمن عمل في أيّام أمله قبل حضور أجله فقد نفعه عمله و لم يضرره أجله ؛آگاه باشيد! شما، در دوران اميد و آرزويى به سر مى بريد (كه فرصت بسيار خوبى براى اندوختن ذخائر معنوى است) و مرگ، در پى آن است، با اين حال هر كس (از اين فرصت استفاده كند) و در ايام اميدش، پيش از فرا رسيدن اجلش، به عمل [49]صالح بپردازد، اعمالش به او سود مى بخشد و فرا رسيدن اجلش زيانى به او نمى رساند،.» و هر كس كه در اين ايّام اميدش، و پيش از فرا رسيدن اجلش، در عمل كوتاهى كند، گرفتار خسران شده و فرا رسيدن اجلش براى او زيان بخش خواهد بود، (چرا كه فرصتى گران بها و غير قابل بازگشتى را از دست داده است).[50]؛[51]
تأمل در کلام نورانی حضرت علی (ع) نشان می دهد خسارتهايى كه در زندگى اين جهان، دامن انسان را مى گيرد و فرصت هايى كه از دست مى رود، بعد از پايان زندگى و سرآمد عمر، قابل جبران نيست. در واقع، مسابقه اى كه انسان ها در پيش دارند، تنها، يك بار انجام [52]مى شود، يك دوران آمادگى و يك ميدان مسابقه و ديگر، تكرارى در آن نيست كه افراد غافل و بى خبر يا مقصّر كوتاه نگر، بعد از آگاهى از خسران عظيمى كه دامانشان را گرفته است، به فكر چاره و جبران مافات بيفتند![53]حال آنکه ندامت ها و پشيمانى ها، هرگز مشكلى را حل نمى كند و فرياد «رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ»- خدا را، اى فرشتگان الهى! مرا بازگردانيد تا اعمال صالحى را كه انجام نداده ام به جا آورم- با پاسخ «كَلَّا» (هرگز چنين نيست)- روبرو خواهد شد.[54]
در آموزه های علوی اشاره هاى روشنى به اين معنى شده است، مولاى متّقيان على عليه السلام مى فرمايد: «مَنْ ايْقَنَ انَّهُ يُفَارِقُ الْاحْبَابَ وَ يَسْكُنُ التُّرَابَ وَ يُوَاجِهُ الْحِسَابَ وَ يَسْتَغْنِى عَمَّا خَلَّفَ، وَ يَفْتَقِرُ الَى مَا قَدَّمَ كَانَ حَرِيّاً بِقَصْرِ الْامَلِ وَ طُولِ الْعَمَلِ ؛ كسى كه يقين دارد (به زودى) از دوستان جدا مى شود و در زير خاك مسكن مى گزيند و با حساب الهى روبه روست و از آنچه بر جاى گذاشته بى نياز مى گردد و به آنچه از پيش فرستاده محتاج مى شود، سزاوار است كه آرزو را كوتاه و اعمال صالح را طولانى كند»![55]،[56]
در حديث ديگرى از همان حضرت مى خوانيم: «اتَّقُوا خِدَاعَ الْامَالِ، فَكَمْ مِنْ مُؤَمِّلِ يَوْمٍ لَمْ يُدْرِكْهُ، وَ بَانِى بَنَاءٍ لَمْ يَسْكُنْهُ، وَ جَامِعِ مَالٍ لَمْ يَأْكُلْهُ؛ از فريب آرزوها بپرهيزيد، چه بسيار كسانى كه آرزو داشتند روزى را (در آغوش ناز و نعمت) بگذرانند و هرگز به آن نرسيدند، چه بسيار كسانى كه خانه و قصرى ساختند ولى هرگز در آن ساكن نشدند و چه بسيار كسانى كه اموال زيادى اندوختند ولى هرگز از آن نخوردند»![57]
گاه جهل به آخرت و نعمت هاى بى پايان آن سراى جاويدان كه يك لحظه نگاه كردن به آنها به تمام دنيا مى ارزد، سبب مى شود كه انسان به آرزوهاى دراز در اين جهان كشيده شود، حتّى گاه مى شود بى خبرى از لذّت زهد در دنيا و آزادگى از چنگال اسارت زرق و برق آن، انسان را به وادى طول امل مى كشاند![58]
اصل اميدواري و يأس گريزي
يكى از اصول مهم تربيت اين است كه مربّى هرگز راه اصلاح را نبندد، و شخص مورد تربيت احساس كند كه همواره راه اصلاح و تربيت باز است. اگر راه اصلاح بسته شود، كسى كه آلوده گناه شده، از ارتكاب بيشتر گناهان باكى ندارد، و با خود مى گويد: «من كه جهنّمى هستم، چرا خود را محدود كنم؟ بگذار هر كارى كه مى توانم انجام دهم!» امّا اگر راه بازگشت باز شد، و هميشه روزنه اى به سوى اصلاح و رستگارى وجود داشت، گناهكاران سعى مى كنند كمتر آلوده شوند و اميد به نجات [59]داشته باشند و به سوى خدا باز گردند.[60]
لذا تقویت روحیۀ اميد ؛در دل ها ؛بر قدرت و پايدارى انسان مى افزايد و در حقيقت يك نوع تربيت و وسيله تكامل است.[61] حضرت علی (ع) در فرازی فرمود: «خداوندا..تو مايه اميد هر بيچاره، و حلّال مشكلات هر طلب كننده اى، در اين هنگام كه يأس و نوميدى بر مردم چيره گشته.. تو را مى خوانيم كه ما را به اعمالمان مؤاخذه نكنى، و به گناهانمان مگيرى.»[62]
بی تردید آن حضرت چراغ اميد را در قلب همگان فروزان مى كند و ابرهاى يأس را از آسمان روح انسان كنار مى زند، اینچنین است که در فرازی دیگر مى فرمايد: « (و لو أنّ السّماوات و الأرضين كانتا على عبد رتقا، ثمّ اتّقى اللّه، لجعل اللّه له منهما مخرجا؛اگر درهاى آسمان ها و زمين ها به روى بنده اى بسته شده باشد، و او تقواى الهى را پيشه كند، خداوند، راهى از زمين و آسمان براى او خواهد گشود!»[63]
از این رو کلام نورانی آن حضرت ناظر بر مسئله خوف و رجاست كه به عنوان دو بال براى پرواز در آسمان سعادت و قرب الى اللَّه معرفى شده و حتى در روايات تصريح شده است كه هيچ يك از اين دو نبايد بر ديگرى فزونى يابد، زيرا اگر خوف، فزونى يابد انسان به سوى يأس كشيده مى شود و آدم مأيوس گرفتار انواع گناهان خواهد شد، زيرا فكر مى كند كار از كار گذشته و پرهيز از گناه و انجام طاعات نتيجه اى ندارد. به عكس، اگر اميد او فزونى يابد نسبت به ارتكاب گناهان بى تفاوت مى گردد.[64]
اصل تعقل ورزي و غفلت زدايي
تعقل و خردورزی از جمله اصول راهبردی در تربیت به شمار می رود؛ لذا افراد نادان كه نه تربيت دينى يافته اند و نه عقل و خرد خويش را به كار گرفته اند مردمى خشن و بى انصاف و بى ادب و در مجموع براى جامعه مشكل آفرين مى باشند؛ نه به صغير رحم مى كنند و نه از كبير پند مى پذيرند.[65]
از سوی دیگر باید دانست نيمى از شخصيت ما را«عقل و خرد» تشكيل مى دهد و نيمى را« غرائز و اميال»، به همين دليل ما به همان اندازه كه نياز به« تعليم» داريم، نياز به« تربيت » هم داريم، هم خرد ما بايد تكامل يابد و هم غرائز درونى ما به سوى هدف صحيحى رهبرى شوند.[66]لذا نيروى عقل و خرد در صورت پرورش و تربیت صحیح مى تواند سد نيرومندى در مقابل وسوسه هاى شيطان به وجود آورد .[67]
حضرت علی امام عليه السلام در فرازی غفلت را به عنوان يكى از حجاب هاى معرفت و علم و حكمت و تربيت معرفی می کند و مى فرمايد: «بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ الْمَوْعِظَةِ حِجَابٌ مِنَ الْغِرَّةِ؛ميان شما و موعظه، پرده اى از غفلت (و غرور) وجود دارد»[68] به راستی اسلام مى خواهد افرادى را با تعقل تربيت كند كه تا آخرين نفس، پايبند به اصول مقدّس اسلام بوده و آنى از آن غفلت نورزند.[69]
در ديدگاه امام علي(ع) بخصوص در نهج البلاغه ؛ انديشه و آفات آن[70]،انديشه و تعقل در آيات عذاب[71] ، بينش و توجه به عوامل تقويت كننده آن[72] ؛توجه به قرآن، سنت پيامبر(ص)، احاديث، تاريخ و آثار گذشتگان، موانع بينش[73] آثار بينش و بصيرت[74] در حیطۀ عقلانیت مورد توجه قرار گرفته است. [75]
اصل تواضع گرايي و تكبرگريزي
باید دانست مكتب عالى تربيت انسان به وسيله تواضع و خضوع انسان و اجتناب از تکبر به درجات عالی منتهی می شود.[76]زیرا تكبر نظام جامعه بشرى را برهم مى زند و روابط انسان ها را با يكديگر[77]تيره مى كند و برعكس تواضع ، ضامن نظام و بيمه كننده سلامت آن است [78]
اینگونه است که امير مؤمنان على عليه السّلام در مقام تعليم و تربيت اصحاب خويش و به آنها مى آموزد كه در هر شرايطى باشيد احتمال خطا درباره خود بدهيد لذا تواضع را سرلوحۀ کار خود قرار دهید.[79]
از آنجا که روحيه تواضع با روح اسلام عجين شده است و حضرت على (عليه السلام) آن معلم اخلاق و انسانيت در بيانات خود مى فرمايد: «الاسلام هو التسليم؛اسلام همان تسليم است» تسليم در برابر خدا و پيامبر (صلى الله عليه وآله؛یعنی زير بار حق و حرف حساب رفتن، لیکن روحيه تكبّر با روح اسلام سازگار نيست و رشد اين روحيه موجب كفر و خروج از دايره اسلام است .[80]
از این رو در حديث ديگرى از اميرمؤمنان عليه السلام آمده است: «عَلَيْكَ بِالتَّوَاضُعِ فَانَّهُ مِنْ اعْظَمِ الْعِبَادَةِ؛ بر تو باد تواضع كه از برترين عبادات است».[81]،[82]
لازم به ذکر است آموزه های تربيتى حضرت علی (ع)، با تواضع و فروتنى فوق العاده امام عليه السّلام همراه شده است که این نکات تربیتی يك درس مهم براى بیداری هر انسان به شمار می رود، كه هرگز گرفتار غرور و خودبينى نشود و همه چيز را از خدا بداند و هرگاه دست حاجت مى برد به آستان مقدّس او دست برد كه «كريم است و رحيم است و غفور است و ودود!».[83]
سخن آخر
پروردگارا تو را بر اين نعمت عظمى شيعه على بودن سپاسگزاريم، و بر ارواح پاك پدران و مادرانى كه ما را با مهر و عشق على(ع) تربيت كردند، درود و سلام مى فرستيم. و اميدواريم كه همان گونه كه در دنيا در سايه عشق على عليه السلام و فرزندان پاك و معصومش زندگى مى كنيم، در جهان آخرت نيز با آن بزرگواران محشور شويم.آمين يا ربّ العالمين.[84]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
[1] زندگى در پرتو اخلاق ؛ ص253.
[2] برگزيده تفسير نمونه ؛ ج 1 ؛ ص522.
[3] زندگى در پرتو اخلاق ؛ ص253.
[4] اعتقاد ما ؛ ص38.
[5] اخلاق در قرآن ؛ ج 1 ؛ ص72.
[6] زندگى در پرتو اخلاق ؛ ص253.
[7] همان؛ص255.
[8] همان.
[9] سوره احزاب؛ آيه 43.
[10] زندگى در پرتو اخلاق ؛ ص256.
[11] همان.
[12] سوره حديد؛ آيه 9.
[13] زندگى در پرتو اخلاق ؛ ص256.
[14] همان.
[15] همان؛ ص 257.
[16] معاد و جهان پس از مرگ، ص 80.
[17] پاسخ به پرسشهاى مذهبى، ص 102.
[18] برگزيده تفسير نمونه ؛ ج 1 ؛ ص280.
[19] اخلاق در قرآن ؛ ج 1 ؛ ص33.
[20] نهج البلاغه؛ كلمه 448؛ فيض الاسلام ، 456 صبحى صالح.
[21] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 2 ؛ ص34.
[22] همان.
[23] همان.
[24] پنجاه درس اصول عقائد براى جوانان ؛ ص158.
[25] همان.
[26] تفسير نمونه ؛ ج 15 ؛ ص421.
[27] پنجاه درس اصول عقائد براى جوانان، ص: 159.
[28] زهرا (ع) برترين بانوى جهان ؛ ص193.
[29] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 4 ؛ ص322.
[30] پنجاه درس اصول عقائد براى جوانان ؛ ص251.
[31] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 4 ؛ ص322.
[32] همان ؛ ج 3 ؛ ص459.
[33] پيام قرآن ؛ ج 5 ؛ ص328.
[34] برگزيده تفسير نمونه ؛ ج 4 ؛ ص320.
[35] تفسير نمونه ؛ ج 20 ؛ ص320.
[36] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 2 ؛ ص332.
[37] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 2 ؛ ص467.
[38] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص213.
[39] همان.
[40] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 2 ؛ ص468.
[41] همان.
[42] همان؛ ص 469.
[43] همان.
[44] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص214.
[45] همان.
[46]سورۀ نساء؛ آيه 49،(تفسیر نمونه؛ ج 3؛ ص 527).
[47] لغات در تفسير نمونه ؛ ص644.
[48] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 1 ؛ ص50.
[49] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 2 ؛ ص182.
[50] «و من قصّر في أيّام أمله قبل حضور أجله فقد خسر عمله و ضرّه أجله»،(ترجمه گويا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه ؛ متن وترجمه(ج 1) ؛ ص110).
[51] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 2 ؛ ص183.
[52] همان ؛ ص185.
[53] همان؛ ص 186.
[54] سوره مؤمنون؛ آيه 100.
[55] بحارالانوار؛ ج 70؛ ص 167.
[56] اخلاق در قرآن ؛ ج 2 ؛ ص192.
[57] تصنيف غررالحكم؛ص 313.
[58] اخلاق در قرآن ؛ ج 2 ؛ ص192.
[59] والاترين بندگان ؛ ص201.
[60] همان؛ ص 202.
[61] پاسخ به پرسشهاى مذهبى ؛ ص240.
[62] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 5 ؛ ص128.
[63] همان ؛ ص396.
[64] همان ؛ ج 12 ؛ ص533.
[65] همان؛ ج 6 ؛ ص410.
[66] تفسير نمونه ؛ ج 1 ؛ ص457.
[67] همان ؛ ج 6 ؛ ص112.
[68] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 14 ؛ ص349.
[69] پاسخ به پرسشهاى مذهبى ؛ ص330.
[70] نهج البلاغه؛حکمت215.
[71] همان؛خطبه 193.
[72] همان؛خطبه133،18،147،131،99،221.
[73] همان؛خطبه109،20،89،93،164.
[74] همان؛خطبه154.
[75] پاسخ به پرسشهاى مذهبى ؛ ص330.
[76] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 12 ؛ ص601.
[77] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 1 ؛ ص139.
[78] همان؛ ص 140.
[79] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 8 ؛ ص269.
[80] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 1 ؛ ص139.
[81] بحارالانوار؛ ج 72؛ ص 119؛ ح 5.
[82] اخلاق در قرآن ؛ ج 2 ؛ ص74.
[83] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 4 ؛ ص200.
[84] سوگندهاى پر بار قرآن ؛ ص529.