زادروز بزرگ منجی جهان بشریت و برافرازنده پرچم حق و عدالت حضرت مهدی (ارواحنا فداه) بشارتی روح پرور برای همه عاشقان و شیفتگان مکتب اوست. [1]
در جهانی که شور و شر از در و دیوارش می بارَد و همه از ظلم و جور و ستم خسته شده اند و رهبر و راهنمایی می جویند انتظار و امید ظهورش نوید بخش امن و امان و صلح و عدالت است، همه، هر یک به نحوی در انتظار آن نجات دهنده بزرگ به سر می برند و یاد او مایه آرامش دل ها و زدودن زنگار یأس و نومیدی و حرکت به سوی خودسازی و فراهم ساختن زمینه های ظهور او است. [2]
ضرورت و اهمیت آینده پژوهی مهدوی
ممكن است اين پرسش مطرح شودكه سخن از آينده جهان بشريت، چه نتيجهاى براى امروز ما مىتواند داشته باشد؟امروز با هزاران مشكلات و گرفتارى دست بگريبانيم و بايد براى پيروزى بر اين مشكلات بينديشيم، ما را با فردا چه كار؟[3]
آينده بالاخره خواهد آمد، خوب باشد يا بد، آنها كه تا آن روز زندهاند از مواهبش برخوردار مىشوند، و آنها كه نيستند خدا رحمتشان كند!.[4]به هر حال، اين مسأله فعلا اثر مثبت و سازندهاى در زندگى امروز ما ندارد!.[5]
اين سخن را كسانى مىگويند كه هميشه با ديد سطحى حوادث را مىنگرند، و تصور مىكنند امروز از ديروز و فردا جدا است؛ و جهان را مركب از واحدهاى پراكنده و از هم گسسته مىپندارند.[6]
لیکن باید دانست پيامبر (صلى الله عليه وآله) به آينده مىانديشيد، و آيندهاى درخشان از پشت اين ابرهاى سياه و ظلمانى را ترسیم می کرد، آيندهاى كه با توجه به اسباب عادى و ظاهرى بسيار دور دست و شايد غير ممكن بود.[7]
لذا باید آينده را از امروز بسازيم، زیرا توجه به يك آينده «تاريك» يا «درخشان» انعكاس فورى در زندگى امروز و موضعگيرىهاى مادر برابر حوادث دارد، بدین ترتیب روشن مىشود كه ما به خاطر امروز هم كه باشد بايد آينده را مورد بررسى دقيق قرار دهيم.[8]
تکامل خواهی و ارتقای گفتمان معنایی و ادراکی جوامع از آینده
بی تردید در يك نظر ابتدائى قرائن گواهى مىدهد كه دنيا به سوى «فاجعه» پيش مىرود؛ فاجعهاى كه زاييده: «ترك عواطف»؛ «افزايش فاصله ميان جوامع ثروتمند و فقير»؛ «شدت گرفتن اختلافات و برخوردهاى دولتهاى بزرگ و كوچك»؛ «سير تصاعدى جنايات»؛ «نابسامانيهاى اخلاقى و روحى و فكرى»؛ و «فراوردههاى نامطلوب و پيشبينى نشده زندگى ماشينى» و مانند آن است.[9]
فاجعهاى كه مقايسه وضع موجود با گذشته نزديك، چهره آن را مشخص مىسازد؛ و عامل مؤثرى براى نمو جوانههاى بدبينى در اعماق فكر خوشبينترين افراد محسوب مىگردد.[10]
ولى در برابر همه عوامل بدبينى ابتدايى، قانون سير تكاملى جوامع نشان مىدهد آينده درخشانى در پيش است.[11]
لذا سير تكاملى جوامع، دليل آشکار بر آينده روشن جهان بشريت است، چرا كه ما هرگز نمىتوانيم اين حقيقت را انكار كنيم كه جامعه بشريت از روزى كه خود را شناخته است، هيچگاه در يك مرحله توقف نكرده، و دائما رو به جلو حركت كرده است.[12]
از سير صعودى در جنبههاى مادى ، از نظر مسكن، لباس، نوع غذا، وسائل نقليه، و وسائل توليدى تا توسعه و پیشرفت در جنبه های علمی و فرهنگی که خیره کننده و حیرت انگیز است.[13]
اين «قانون تكامل» سرانجام شامل جنبههاى معنوى و اخلاقى و اجتماعى نيز مىشود، و انسانيت را به سوى يك قانون عادلانه، و صلح و عدالت پايدار، و فضائل اخلاقى و معنوى، پيش مىبرد، و اگر مىبينيم امروز مفاسد اخلاقى رو به افزايش است اين خود نيز زمينه را براى يك انقلاب تكاملى تدريجا آماده خواهد كرد.[14]
هرگز نمىگوييم بايد فساد را تشويق كرد، ولى مىگوييم فساد وقتى از حد گذشت، عكس العمل آن، يك انقلاب اخلاقى خواهد بود. هنگامى كه انسانها گرفتار بنبستها و عواقب نامطلوب گناهان خويش شدند و سرهاى آنها به سنگ خورد، و جانهاى آنها به لب رسيد، حداقل آماده پذيرش چنين اصولى كه از ناحيه يك رهبر الهى ارائه مىشود، خواهد شد.[15]
لذا تکامل خواهی اخلاقی و معنوی در کنار تکامل مادی، انسانها را به سوى جامعهاى سوق خواهد داد كه در آن از جنگ و خونريزيهاى ويرانگر و ضد تكامل اثرى نباشد.[16]
از سوی دیگر عشق به تکامل، انسانها را به سوى جامعه ای كه تنها «صلح و عدل» حاكم بر مقدرات انسانها باشد، و روح تجاوزطلبى و استعمار كه مهمترين سد راه «تكامل مادى و معنوى» او است، در آن مرده باشد رهنمون خواهد کرد.[17]
اين چنین است كه نخستين بارقه اميد براى وصول به آيندهاى روشن و دنيايى پر از صلح و صفا، و برادرى و برابرى- در پرتو «قانون سير تكاملى جامعهها» در نظرها پديدار مىشود.[18]
تحقق غایتمندی هستی در سایۀ تثبیت نظام اجتماعی امت وامامت در آیندۀ جوامع بشری
جهان هستى مجموعهاى از نظامها است.وجود قوانين منظم و عمومى در سرتاسر اين جهان دليل بر يكپارچگى و به هم پيوستگى اين نظام است.[19]
مسأله نظم و قانون و حساب در پهنه آفرينش يكى از اساسىترين مسائل اين عالم محسوب مىشود.به عنوان نمونه در عالم موجودات زنده. نظم مفهومی زنده به خود مىگيرد و هرج و مرج در آن هيچ محلى ندارد.مثلا، به هم خوردن تنظيم سلولهاى مغزى انسان كافى است كه سازمان زندگى او را به گونه غمانگيزى به هم بريزد.[20]
حال آيا در جهانى اينچنين، انسانى كه جزئى از اين كل است مىتواند يك وضع استثنائى به خود بگيرد، و به صورت وصله ناهمرنگى در آيد!.[21]
آيا جامعه انسانى مىتواند با انتخاب «لانظام»، هرج و مرج، ظلم و ستم، نابسامانى و ناهنجارى، خود را از مسير رودخانه عظيم جهان آفرينش كه همه در آن با برنامه و نظم پيش مىروند كنار بكشد![22]
آيا مشاهده وضع عمومى جهان ما را به اين فكر نمىاندازد كه بشريت نيز خواه ناخواه بايد در برابر نظام عالم هستى سر فرود آرد، و قوانين منظم و عادلانهاى را بپذيرد، و به مسير اصلى بازگردد؛ و همرنگ اين نظام شود!.[23]
ما خواهان بقا هستيم و براى آن تلاش مىكنيم، منتها هنوز سطح آگاهى در جوامع بشری به آن حد نرسيده كه بدانيم ادامه راه كنونى منتهى به فنا و نابودى است ولى كم كم به عقل مىآئيم، و اين درك و رشد فكرى براى ما حاصل مىگردد.[24]
ما خواهان منافع خويشتن هستيم، ولى هنوز نمىدانيم كه ادامه وضع فعلى منافع ما را بر باد مىدهد، لیکن همزمان با افزايش سطح آگاهى ما، به روشنى مىيابيم كه بايد به نظام عمومى عالم هستى بپيونديم، و همانطور كه واقعا جزئى از اين كل هستيم، عملا هم چنين باشيم؛ تا بتوانيم به اهداف خود در تمام زمينههاى سازنده برسيم.[25]
در نتیجه نظام آفرينش دليل روشنى بر پذيرش يك نظام صحيح اجتماعى در آينده، در جهان انسانيت خواهد بود، و اين همان چيزى است كه با تأمل در آیۀ «و لقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر أن الأرض يرثها عبادي الصالحون؛[26]و در زبور بعد از ذكر چنين نوشتيم كه سر انجام بندگان صالح من وارث (حكومت) زمين خواهند شد»[27]می توان به آن پی برد و آن را مرتبط با قيام «مصلح بزرگ جهانى» حضرت مهدى( ارواحنا فداه)دانست.[28]
رویکرد واکنشی جوامع انسانی نسبت به ظلم؛ نوید بخش آینده درخشان در گفتمان جهانی مهدویت
تنها در مباحث فيزيكى نيست كه ما به قانونى با نام «قانون عكس العمل» روبهرو مىشويم كه اگر فى المثل جسمى با فشار معينى به ديوار برخورد كند با همان نيرو و فشار به عقب رانده مىشود، بلكه در مسائل اجتماعى اين قانون را محسوستر مىيابيم.[29]
آزمونهاى تاريخى به ما نشان مىدهد كه همواره تحولها، و انقلابهاى وسيع، عكس العمل مستقيم فشارهاى قبلى بوده است؛ و شايد هيچ انقلاب گستردهاى در جهان رخ نداده مگر اين كه پيش از آن فشار شديدى در جهت مخالف وجود داشته است.[30]
به عنوان نمونه انقلاب علمى اروپا (رنسانس)- واكنشى در برابر يك هزار سال جهل و عقبماندگى قرون وسطا، و فشارهائى كه از طرف متوليان خرافى كليسا در جهت عقب نگاهداشتن مردم اعمال مىشد، بود، و یاانقلاب بر ضد استعمار، در جهان معاصر، واكنش مستقيم رفتارهاى ضد انسانى استعمارگران در مستعمرات بوده و هست؛ كه باعث شكفتن شعور اجتماعى مردم استعمار زده گرديد و پرچم مخالفت را با قدرتهاى استعمارى بر افراشتند.[31]
هم چنین انقلاب بر ضد تبعيضات نژادى واكنش فشارهاى شديد نژاد سفيد بر سياهپوستان، و محروميت فوق العاده آنان از حقوق اجتماعى است.[32]
در این زمینه تاريخ پيامبران پر است از يك سلسله تحولها كه زمينه آنها در اثر فشارهاى شديد اجتماعى از پيش فراهم شده بود، و پيامبران با تعليمات آسمانى خود اين انقلابها را رهبرى و بارور ساختند، و در مسير صحيح پيش بردند[33]
لذا اين قانون به ما مىگويد وضع كنونى جهان، آبستن انقلابى است.فشار جنگها، فشار مظالم و بيدادگريها، فشار تبعيضها و بىعدالتيها، توأم با ناكامى و سرخوردگى انسانها از قوانين فعلى براى از بين بردن يا كاستن اين فشارها، سرانجام واكنش شديد خود را آشكار خواهد ساخت.[34]
سرانجام اين خواستهاى واپسزده انسانى، در پرتو آگاهى روزافزون ملتها، چنان عقده اجتماعى تشكيل مىدهد كه از نهانگاه ضمير باطن جامعه، با يك جهش برقآسا، خود را ظاهر خواهند ساخت و سازمان نظام كنونى جوامع انسانى را به هم مىريزند؛ و طرح نوينى ايجاد مىكنند.[35]
طرحى كه در آن نه از مسابقه كمرشكن تسليحاتى خبرى باشد؛ و نه از اين همه كشمكشهاى خستهكننده و پيكارهاى خونين و استعمار و استبداد و ظلم و فساد و خفقان. و اين بارقه ديگرى است از آينده روشنى كه جامعه جهانى در پيش دارد.[36]
ضرورت تحقق الزام و ضرورت های اجتماعی؛ ارمغان آینده پژوهی مهدوی
منظور از «الزام اجتماعى» اين است كه وضع زندگى اجتماعى انسانها به چنان مرحلهاى برسد كه احساس نياز به مطلبى كنند و آن را به عنوان يك «ضرورت» بپذيرند.[37]
بی تردید اگر قيد و بندهايى به نام «قانون» در جامعه حاکم نشود ، اجتماع گرفتار هرج و مرج مىشود و از هم متلاشى مىگردد.[38]اينجاست كه انسان تن به مقررات و اصول و قوانينى مىدهد.حال با پيشرفت جوامع؛ روز به روز بر ميزان اين قيد و بندها افزوده مىشود، و باز همه آنها را به عنوان «ضرورت» يا «الزام» اجتماعى مىپذيرد.[39]
به عنوان نمونه هنگامى كه وسيله نقليه سريع السيرى در اختيار انسان قرار مىگيرد، دلش مىخواهد آزادانه به هر جا مىخواهد برود؛ در هر جا مايل باشد توقف يا پارك كند؛ با هر سرعتى براند؛ بر سر چهار راهها بدون معطلى به راه خود ادامه دهد؛ ولى بزودى مىفهمد اگر اين كار را او بكند، دليلى ندارد كه ديگران نكنند، و نتيجه آن هرج و مرج و انواع خطرهاست.[40]
با این تفاسیر برای تحقق الزام اجتماعی باید آن «نياز واقعى» در جامعه آن قدر آشكار گردد كه ضرورت بودنش را، همه يا حد اقل متفكران و رهبران جامعه بپذيرند؛ و اين در درجه اول به بالا رفتن سطح آگاهى و شعور اجتماعى مردم و سپس به آشكار شدن نتايج نامطلوب تداوم ناهنجاری و قانون گریزی مرتبط است.[41]
اینگونه است که علیرغم پيشرفت تكنولوژى، عفريت «جنگهاى جهانى» سايه وحشتناك خود را بر كانونهاى ماشين و صنعت، افکنده است؛ اگر در گذشته سخن از جنگهايى در ميان بود كه در آن چند هزار نفر جان خود را از دست مىدادند، فعلا سخن از جنگى در ميان است كه بهاى آن نابودى تمدن در كره زمين است.[42]
از این رو می توان دریافت براى حفظ وضع موجود، و پيروزيهاى بزرگ صنعتى و تمدن؛ مقررات گذشته، هرگز كافى نيستند، و بايد در پی مقررات تازهاى بود.[43]
بدین ترتیب تدریجاً زمانى فرا مىرسد كه «وجود حكومت واحد جهانى» براى پايان دادن به مسابقه كمرشكن تسليحاتى؛ براى پايان دادن به كشمكشهاى روزافزون قدرتهاى بزرگ، به عنوان يك «ضرورت» و «يك واقعيت اجتنابناپذير» احساس مىگردد كه بايد سرانجام اين مرزهاى ساختگى و دردسرساز بر چيده شود و همه مردم جهان زير يك پرچم و با يك قانون زندگى كنند!.[44]
بنابراين، «الزام اجتماعى» عامل مؤثر ديگرى است كه با كاربرد نيرومند خود، مردم جهان را خواه ناخواه، به سوى يك زندگى آميخته با صلح و عدالت؛ پيش مىبرد، و پايههاى يك حكومت جهانى را بر اساس طرح تازهاى مىچيند.[45]
فطرت و صلح و عدالت جهانی؛ مولفۀ بنیادین در آینده پژوهی مهدوی
جهان از طريق «عقل و خرد» و از طريق «عاطفه و فطرت(الهام و درک درونی)» در راهى طولانى به سوى مقصدی واحد در حرکت است.[46]
لیکن بعضاً الهامات باطنى گاهى امواجش از داوريهاى خرد نيرومندتر، و اصالتش بيشتر است، كه اينها ادراكات ذاتى است و آنها معلومات اكتسابى.[47]
حال آيا در تحقق حكومت صلح و عدالت و امنيت، الهامهاى فطرى مىتواند به ما كمكى كند يا نه؟[48]
پاسخ اين سؤال مثبت است؛ عشق به صلح و عدالت در درون جان هر كسى هست؛ همه از صلح و عدل لذت مىبرند؛ و با تمام وجود خود خواهان جهانى مملو از اين دو هستند.[49]
فطرت و نهاد آدمى به وضوح صدا مىزند كه سرانجام، صلح و عدالت، جهان را فرا خواهد گرفت؛ و بساط ستم برچيده مىشود؛ چرا كه اين خواست عمومى انسانها است.[50]
اینچنین است که كه تمام اقوام جهان در انتظار يك رهبر بزرگ انقلابى به سر مىبرند كه هر كدام او را به نامى مىنامند، ولى همگى در اوصاف كلى و اصول برنامههاى انقلابى او اتفاق دارند.[51]
سخن آخر
در خاتمه باید گفت؛ اين ابرهاى تيره و تار با غرش تندرهاى وحشتانگيز سرانجام كنار خواهد رفت.[52]
اين شام سياه قيرگون را صبح سپيد اميدى به دنبال است.[53]
اين سرماى سوزان زمستان جهل و فساد و زور گويى و ستم، بهار شكوفان عدالتى در پى دارد.[54]
اين اندوه كشنده، اين طوفان مرگبار، و اين سيل ويرانگر، سرانجام، پايان مىگيرد، و اگر خوب بنگريم در افقهاى دور دست نشانههاى ساحل نجات به چشم مىخورد!.[55]
آری آينده بسيار روشن بعد از بروز تاريكىها و آشكار شدن ظلمتها در انتظار جوامع بشری است، آيندهاى كه به دست تواناى حضرت مهدى (عج) رقم مىخورد، و با طلوع خورشيد جمالش، تاريكیها و ظلمتها رخت بر مىبندد.[56]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
[1]متن پیام حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛27/6/1384.
[2]همان.
[3]حكومت جهانى مهدى (عج) ؛ ص89.
[4]همان.
[5]همان.
[6]همان.
[7]زهرا (ع) برترين بانوى جهان ؛ ص19.
[8]حكومت جهانى مهدى (عج) ؛ ص89.
[9]همان ؛ ص14.
[10]همان.
[11]همان.
[12]پنجاه درس اصول عقائد براى جوانان ؛ ص317.
[13]همان.
[14]همان.
[15]همان؛ ص318.
[16]حكومت جهانى مهدى (عج) ؛ ص19.
[17]همان.
[18]همان؛ص20.
[19]همان ؛ ص21.
[20]تفسير نمونه ؛ ج13 ؛ ص522.
[21]حكومت جهانى مهدى (عج) ؛ ص23.
[22]تفسير نمونه ؛ ج13 ؛ ص523.
[23]حكومت جهانى مهدى (عج) ؛ ص23.
[24]تفسير نمونه ؛ ج13 ؛ ص523.
[25]حكومت جهانى مهدى (عج) ؛ ص23.
[26]سورۀ انبیاء؛آیۀ105.
[27]برگزيده تفسير نمونه ؛ ج3 ؛ ص193.
[28]همان.
[29]حكومت جهانى مهدى (عج) ؛ ص25.
[30]همان؛ص26.
[31]همان.
[32]همان؛ص27.
[33]همان.
[34]همان؛ص30.
[35]همان.
[36]همان؛ص31.
[37]همان ؛ ص33.
[38]همان.
[39]همان.
[40]همان؛ص34.
[41]همان.
[42]همان؛ص36.
[43]همان.
[44]همان؛ص37.
[45]همان.
[46]همان ؛ ص45.
[47]همان؛ص47.
[48]همان؛ص49.
[49]همان.
[50]همان؛ص51.
[51]همان.
[52]همان ؛ ص16.
[53]همان.
[54]همان.
[55]همان.
[56]پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج5 ؛ ص726.